فارسی
پنجشنبه 06 ارديبهشت 1403 - الخميس 15 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

دریای غفران و رحمت پررودگار برای بندگان


کلید رحمت پروردگار - شب هشتم، پنجشنبه (8-6-1397) - ذی الحجه 1439 - بیت الاحزان - 10.06 MB -

رحمانیت و رحیمیت خداوند در قرآن-اعلام بیزاری و نفرت از مشرکین در سورهٔ توبه-توبهٔ خطاکاران، راهی برای آشتی با خداوند-تکراری نبودن معنای رحمانیت و رحیمیت خداوند در آیات قرآنحکایتی شنیدنی از ارزش گریهٔ بر ابی‌عبدالله(ع)آیهٔ «فَبِأَی آلاٰءِ رَبِّکمٰا تُکذِّبٰانِ» تلنگری ویژه به جن و انسدل‌گرمی خداوند به بندگان در آیات رحمت-رحمت پروردگار برای بندگان مؤمن-سایهٔ رحمت خداوند بر گنهکاران با توبهرحمت پروردگار بر جنازهٔ بندهٔ خطاکاردعوت‌نامهٔ خداوند به بندگاندیوانهٔ تو هر دو جهان را چه کندبی‌وفایی بندگان در شناخت حق پروردگاربندگان در امان مهرورزی پروردگار

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیا و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

 

رحمانیت و رحیمیت خداوند در قرآن

-اعلام بیزاری و نفرت از مشرکین در سورهٔ توبه

در شروع جلسهٔ شب جمعهٔ قبل عرض کردم که خداوند تقریباً 276 بار مسئلهٔ باعظمت رحمت و مهر و مهربانی خود را به بندگان مطرح کرده است. قرآن را ملاحظه کرده‌اید، 114 سوره دارد و هر سوره‌ای با رحمانیت و رحیمیت شروع می‌شود، الّا سورهٔ توبه که از عجایب است؛ با اینکه «بسم الله الرحمن الرحیم» ندارد، برای اینکه آیهٔ اوّل سوره اعلام نفرت و بیزاری سخت خداوند و پیغمبر(ص) به مشرکین است، جا نداشت در مطلبی که با نفرت و اعلام بیزاری شروع می‌شود، رحمت و رحمانیت و رحیمیت در ابتدای آن قرار بگیرد؛ اما رحمت پروردگار چه خبر است که ما نمی‌توانیم درک کنیم، آیهٔ اوّل را با نفرت و اعلام بیزاری شروع می‌کند و در حقیقت، به مشرکین می‌گوید: شما را نمی‌خواهم و دوستتان ندارم.

 

-توبهٔ خطاکاران، راهی برای آشتی با خداوند

شما همین امشب به منزل که تشریف بردید، سورهٔ توبه را در جزء دهم بخوانید؛ آیهٔ اول نه، آیهٔ دوم، به آیهٔ سوم که می‌رسید، آیهٔ سوم را با آیهٔ اوّل مقایسه کنید که اعلام نفرت و بیزاری شدید از مجرمین، مشرکین، لجبازان و بدکاران است؛ ولی در آیهٔ سوم اعلام می‌کند که اگر توبه کنند، راه آشتی آنها با من باز است و یک جمله هم در این آیه اضافه دارد و می‌گوید: اگر از این شرک‌، لجبازی‌، کفر و جرم‌ خودشان دست بردارند و به من برگردند، به خیرشان است؛ به خیر دنیا و به خیر آخرتشان است؛ یعنی با اینکه شروع سخنش با اعلام نفرت و بیزاری است، ولی منهای بستن درِ رحمت است و می‌گوید: من بیزارم، من متنفرم و شما را نمی‌خواهم؛ اما با لحاظ اینکه در به کل به روی آنها بسته نیست. از این لطایف در قرآن کریم، روایات و دعاها در رابطهٔ با رحمت پروردگار عالم کم نیست.

 

-تکراری نبودن معنای رحمانیت و رحیمیت خداوند در آیات قرآن

من در نوشته‌های اهل دل دیده‌ام و هنوز نتوانسته‌ام خودم درک کنم و بفهمم؛ اهل دل می‌گویند: رحمان و رحیم در 114 بسم الله که 113تای آن در اوّل سوره‌هاست و یکی هم در وسط سورهٔ نمل است. 114تا «بسم الله الرحمن الرحیم» آنها می‌گویند و نوشته‌اند، البته وارد توضیح مفصّل آن نشده‌اند، نمی‌دانم چرا؛ ولی گفته‌اند: رحمانیت و رحیمیت در هیچ‌کدام از این آیات از نظر معنا تکراری نیست! اگر می‌شد این را فهمید، خیلی از درها به روی انسان باز می‌شد. حالا من خودم را می‌گویم، من خیلی خودم را محروم از قرآن مجید می‌بینم؛ با اینکه پروردگار عالم لطف ویژه‌ای هم به من کرد و یکی از مراجع گذشته که از دنیا رفته است، روزی مرا خواست و به من گفت: من منبرهای تلویزیون را که دنبال می‌کنم، می‌بینم شما دریافت‌های درستی در توضیح آیات قرآن داری که این دریافت‌ها داخل کتاب‌ها نیست. این مجموعه دریافت‌ها را با خودت داخل قبر نبر و اینها را بنویس؛ بعد یک‌مرتبه به من فرمود نه، اصلاً از امروز برو و از اوّل قرآن تا آخر قرآن را تفسیر کن. او شخصیتی بود که من امر او را به خودم واقعاً واجب می‌دانستم و این مرجع بزرگ امتیازاتی داشت(حالا که نیست) که یکی از امتیازاتش این بود: در گریه کردن بر ابی‌عبدالله(ع) حرف اوّل را می‌زد. این یک امتیازش بود که خیلی امتیاز مهمی است؛ اگر اهل گریه هستید، این را سرمایهٔ کمی ندانید.

 

حکایتی شنیدنی از ارزش گریهٔ بر ابی‌عبدالله(ع)

مسجدی در تهران بود که امام جماعت آن تقریباً 67-68 سال پیش از دنیا رفت. از روزگاران قبل، حالا من از چه زمانی بود، نمی‌دانم؛ اما تهران را تا 25-26 سالگی‌ام یادم هست. امام جماعت مسجدی که از دنیا می‌رفت، چندنفر از افراد موجّه مسجد به نجف می‌رفتند یا به قم و خدمت آیت الله‌العظمی بروجردی می‌آمدند، از ایشان و از علمای نجف پیش‌نماز می‌خواستند. محراب‌هایمان هم نسبتاً آباد بود، مسجدهایمان پر جمعیت بود، اما الآن که بخش عمده‌ای از مساجد کشور اداری شده است و اینکه افراد مسجد خیلی حق انتصاب ندارند، به این وضع افتاده است. من به رؤسای امور مساجد تهران در یک جلسهٔ دوساعته گفتم: اگر مسجدها را رها کنید تا خود مردم بعد از مُردن امام جماعت یا رفتن آنها به قم یا نجف بروند و از مراجع و فقها پیش‌نماز بخواهند، مسجدها دوباره به آبادی روزگار گذشته برمی‌گردد؛ ولی هنوز که عملی نشده است، یعنی من دو سال قبل پیشنهاد کردم، قول قوی هم دادند که حتماً این کار را می‌کنیم. گفتم: هم خرج سنگینی از روی دوش شما برداشته می‌شود و هم مردم مجبور نمی‌شوند تندتند امام جماعت عوض کنند و به اداره بیایند و بگویند این را نمی‌خواهیم، آن را می‌خواهیم؛ این این‌طوری شد، آن آن‌طوری شد. خیلی بار از گردن شما برداشته می‌شود، اما الحمدلله هنوز گوش نداده‌اند.

 

آن پیش‌نمازی که از دنیا رفت، یا من نبودم یا دو-سه‌ساله بودم. پسر یکی از علمای بزرگ تهران که با آنها هم‌محله‌ای بود، نقل کرد و گفت: سه-چهار نفر به نجف رفتند. مرجع آن‌وقت، مرحوم آیت‌الله‌العظمی حاج‌آقا حسین قمی بود که قبل از آقای بروجردی و بعد از مرحوم سید اصفهانی بود. آخوندی را با خودشان بردند -که آخوند باسواد و باوقاری بود- تا مرحوم حاج‌آقا حسین تأییدش کند و یک کلمه بگوید که می‌شود پشت سر این آقا نماز خواند، سپس او را به تهران بیاورند. چقدر خوب بود که مردم همهٔ کارها را با عالمان بزرگ، مورد اعتماد و موثق شهرهایشان هماهنگی می‌کردند؛ عمری را به سلامت زندگی می‌کردند.

 

عادت مرحوم آیت‌الله قمی این بود که باید دو نفر این عالم را بشناسند و عدالت و موثق بودنش را خدمت ایشان شهادت بدهند تا ایشان بگوید که می‌شود پشت سرش نماز خواند. حالا همین سه-چهار تاجر کارگردان مسجد، کسی را در نجف نداشتند و کسی هم این آخوند را در نجف نمی‌شناخت. اینها با مرحوم آیت‌الله قمی که صحبت کردند، آقای قمی پرسید: این روحانی را دو نفر در نجف می‌شناسند که به من معرفی کنند؟ گفتند: نه! به خود آن عالم گفت: کسی را در نجف نداری که مورد اعتماد من باشد و شما را تأیید کند؟ گفت: نه! به مدیران مسجد گفت: شما بروید و فردا عصر بیایید؛ به این آخوند گفت: شما برو و فردا صبح بیا. این روحانی هم فردا صبح خدمت آیت‌الله‌العظمی قمی می‌رود، آقای قمی می‌گوید: من یک سؤال از تو دارم، این را به من راست بگو؛ آخوند هم می‌گوید بپرسید، من هم راستش را می‌گویم. حاج‌آقا حسین به او می‌گوید: شما برای ابی‌عبدالله(ع) گریه می‌کنی؟ می‌گوید: بله! می‌گوید: برو. عصر که آنها می‌آیند، می‌گوید: این عادل و مطمئن است، می‌توانید پشت سر او نماز بخوانید. اگر برای ابی‌عبدالله(ع) گریه دارید، گریه را نگه دارید، ادامه بدهید و تقویتش کنید، گریه را پخش کنید و نشر بدهید؛ یعنی بخشی از جلسات را فقط برای گریه و اشک ریختن قرار بدهید، یعنی آدم باید این‌گونه باشد.

 

آیهٔ «فَبِأَی آلاٰءِ رَبِّکمٰا تُکذِّبٰانِ» تلنگری ویژه به جن و انس

پروردگار مهربان عالم به‌شدت اعلام انزجار و نفرت می‌کند، بدون اینکه در را ببندد. ایشان به من گفتند: این نکاتی که از قرآن به‌نظرت می‌آید، داخل قبر نبر و بنویس. گفتم: چشم. گفت: اصلاً وارد نکته‌نویسی نشو؛ الآن بلند شو و برو، همین امروز از اوّل قرآن تا «مِنَ الْجِنّة وَ النَّاس» را تفسیر کن. گفتم: آقا من؟ گفت: بله شما. گفتم: چشم! این تفسیر یازده سال کامل و بدون تعطیلی، مگر وقتی که سخت مریض بودم و نمی‌توانستم قلم بردارم، طول کشید. یازده فروردین شروع شد و یازده فروردین امسال تمام شد. در حدود سی جلد 750-800 صفحه نزدیک بیست و 25هزار صفحه شد؛ اما شب جمعه و روی منبر پیغمبر(ص) در برابر شما گریه‌کنندگان بر ابی عبدالله(ع) اقرار و اعتراف می‌کنم که هنوز از فهم قرآن کریم محرومم.

 

خیلی حرف است که اهل دل می‌گویند یک «بسم الله الرحمن الرحیم» در قرآن تکراری نیست و هر «بسم اللهی» مسئله‌ای از مسائل الهی را مطرح می‌کند. هر رحمانی و هر رحیمی مسئلهٔ جدایی از رحیم و رحمان‌های دیگر مطرح می‌کند. حالا من این مطلب را در یکی از نوشته‌های اواسط قرن سیزدهم و در یک تفسیر چهار جلدی دیدم که بزرگ هم چاپ شده بود، ولی نمی‌دانم چرا آن مفسّر دنبال این مسئله را نگرفته که تکرار در قرآن وجود ندارد؛ مثلاً هرکدام از «فَبِأَی آلاٰءِ رَبِّکمٰا تُکذِّبٰانِ» در سورهٔ الرحمن جهتی را دنبال می‌کند و تلنگر ویژه‌ای به جن و انس است که دومین «فَبِأَی آلاٰءِ رَبِّکمٰا» با اوّلی در تلنگر زدن فرق می‌کند، سومی با دومی، چهارمی با سومی؛ حالا من که اینها را نمی‌فهمم و وقت شما را هم نگیرم.

 

دل‌گرمی خداوند به بندگان در آیات رحمت

-رحمت پروردگار برای بندگان مؤمن

امشب یک آیه برای شما دربارهٔ رحمت خدا بخوانم. سورهٔ مبارکهٔ مائده از آیات فوق‌العادهٔ قرآن است و سعی‌ام این است که نکاتی را که در تفسیر آورده‌ام، برایتان در ذیل این آیه بگویم. یک آیه است، اما ببینید آیه برای بیان رحمت خدا چه‌کار کرده است! حالا آیه که گفتار خود پروردگار است، این‌همه بیان رحمت برای این است که ما عقب نمانیم، دل‌سرد و ناامید نشویم و برای این است که ما از اعمالی که انجام داده‌ایم، دل‌زده نشویم و بگوییم حالا با این کارهایی که خدا گفته بکن و کرده‌ام، اهل نجاتم؟ این سؤال خیلی سؤال زشتی است! این‌همه بیان رحمت برای دل‌گرمی دادن است که انسان! تمام اعمال مثبتت، تمام حالات قلبت و تمام حالات مثبت روحت را حساب می‌کنم. این برای مردم مؤمن است.

 

-سایهٔ رحمت خداوند بر گنهکاران با توبه

این‌همه آیهٔ رحمت به گنهکار می‌خواهد بگوید: مگر در لجن فرو نرفتی، دستت را به توبه بده تا تو را بیرون بیاورد، شست‌وشو می‌شوی و جزو مردم مؤمن و اهل بهشت می‌شوی؛ یعنی جای بهانه نه برای اهل ایمان گذاشته، نه برای گنهکاران، نه برای مشرک و نه برای کافر. شما آیات قرآن مجید را ببینید؛ به سه طایفهٔ کفار، مشرکین و منافقین حملهٔ شدید شده است.

دربارهٔ کافران می‌گوید: «وَ لَهُمْ عَذٰابٌ عَظِیمٌ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 7)؛

دربارهٔ مشرکین می‌گوید: «وَ لَهُمْ عَذٰابٌ مُهِینٌ»(سورهٔ آل‌عمران، آیهٔ 178)؛

دربارهٔ منافقین می‌گوید: «إِنَّ اَلْمُنٰافِقِینَ فِی اَلدَّرْک اَلْأَسْفَلِ مِنَ اَلنّٰارِ»(سورهٔ نساء، آیهٔ 145)؛ یعنی این دیگر بالاترین فریاد غضب بر سر منافقین است! «إِنَّ اَلْمُنٰافِقِینَ فِی اَلدَّرْک اَلْأَسْفَلِ مِنَ اَلنّٰارِ» را می‌گوید و در آیهٔ بعدش می‌گوید: اگر توبه کنند و خودشان را اصلاح کنند، من همه‌شان را جزو اهل ایمان حساب می‌کنم. یک‌دفعه منافق را با رحمتش از درک اسفل که طبقهٔ هفتم جهنم و بدترین جاست، بیرون می‌آورد و کنار مردم مؤمن می‌گذارد و می‌گوید اینها از شما هستند. اینها از شما هستند، یعنی آنها را قبول‌ کنید، یعنی از آنها استقبال کنید، یعنی به آنها محبت کنید، یعنی به چشم بد به آنها نگاه نکنید. این خدا و این رحمت خداست.

 

رحمت پروردگار بر جنازهٔ بندهٔ خطاکار

جنازه‌ای را در مسجد آوردند(این را من در یک کتاب قرن ششم و هفتم دیدم. آن را دارم، خیلی هم کهنه است و در نیشابور نوشته شده است) که خانواده‌اش خیلی دوست داشتند پیغمبر(ص) به این جنازه نماز بخواند؛ اما رحمة‌للعالمین میل خواندن نماز به این جنازه را نداشتند. نمی‌دانم چرا، در کتاب ننوشته است؛ حتماً یک چیزی بوده که پیغمبر(ص) حاضر نبودند نمازش را بخوانند. همین که پیغمبر اکرم(ص) در باطن خودشان اظهار بی‌میلی کردند، نگفتند نمی‌خوانم، ولی می‌خواستند طوری برخورد کنند که یک‌نفر دیگر نمازش را بخواند و دفنش کنند؛ اعلام نکردند که نمی‌خوانم، اما در قلبشان حالت بی‌میلی داشتند که نماز مرده را نخوانند، جبرئیل نازل شد و گفت: خدا می‌فرماید نماز این میّت را فقط خودت بخوان و کس دیگری نخواند. چرا؟ پیغمبر(ص) نگفت چرا، من می‌گویم چرا؟! جبرئیل توضیح داد و گفت: یا‌رسول‌الله! دیشب دیدی که در مدینه مثل سیل باران آمد. باران‌های آنجا برای منطقهٔ حارّه است و مستقیم می‌بارد و مثل لولهٔ آفتابه هم وصل است. گاهی پنج دقیقه در آنجا باران آمده، مسجدالحرام تا نزدیک دیوار پایین کعبه پر از آب شده است. دیشب باران شدیدی آمد و مدینه هم که آسفالت نبود و چراغ هم نداشت، رمل و خاک بود و گِل می‌شد. یارسول‌الله! دیشب مسلمانی یک گرفتاری داشت و این مُرده دیشب زنده بود، از داخل خانه‌اش بیرون آمد و پایش را بالا زد، داخل این گِل‌ها رفت و مشکل آن مسلمان را حل کرد. حالا خودش مشکل دارد، من حل نکنم؟ برو و نمازش را بخوان.

 

دعوت‌نامهٔ خداوند به بندگان

این آیات و روایات چه‌چیزی به ما می‌گویند؟ اینها همه دعوت از ما نیست که به همدیگر محبت کنید، به همسرتان محبت کنید، به بچه‌هایتان محبت کنید، به پسرها و دخترهایتان محبت کنید، به عروس‌هایتان و دامادهایتان محبت کنید، به نوه‌هایتان محبت کنید، به همسایگانتان محبت کنید. اینها اگر درس نیست، پس چیست؟ یعنی آیاتی است که باید روی صفحات قرآن اسیر بمانند؟ یا روایاتی است که باید روی صفحات کتاب‌ها زندانی باشند؟ در این کتاب باعظمت «اصول کافی» است که کسی پیش امام صادق(ع) آمد(خیلی روایت جالبی است) و به حضرت گفت: محبت کردن و مهرورزی جزو دین است یا یک مسئلهٔ اخلاقی است؟ امام صادق(ع) فرمودند: «هل الدین الا الحب» نه مسئلهٔ اخلاقی است و نه جزو دین است، بلکه خود دین است. محبت خود دین است.

 

دیوانهٔ تو هر دو جهان را چه کند

عرب جوانی در روز ماه رمضان وارد مسجد شد و در گوش پیغمبر(ص) گفت: من دارم سکته می‌کنم، دارم دق می‌کنم و فشار شدیدی به من می‌آید. فرمودند: برای چه؟ گفت: جوانم، از درِ خانه رد می‌شدم، داخل رفتم. من و همسرم تنها بودیم، روزه‌ام را در هر صورت با همسرم باطل کردم. فرمودند: 31 روز طبق قرآن، پشت سر هم روزه بگیر و سی روز هم در طول سال بگیر؛ 61روز جریمهٔ باطل کردن روزه‌ات است. گفت: به بدن من نگاه کن! من این ماه رمضان را هم به بدبختی روزه می‌گیرم، حالا بعد از ماه رمضان به‌خاطر یک روزه، 61 روزهٔ جریمه بگیرم؟ من که می‌میرم! فرمودند: پس شصت مستحقِ مسکین را طبق قرآن طعام بده. گفت: یارسول‌الله! هشت من در گرو نه من است، من اگر شب‌ها برای زن و بچه‌ام نان و خرما یا نان و ماست ببرم، معجزه کرده‌ام! پولم کجا بود که شصت‌ مسکین را طعام بدهم؟ فرمودند: هجده‌تا روزه به‌جای آن یکی بگیر که باطل کرده‌ای. گفت: یارسول‌الله! من کارگرم، صبح در این آفتاب پنجاه درجه می‌روم، روزهٔ چی؟ ماه رمضان واجب است و دیگر چاره‌ای نیست، من نمی‌توانم هجده‌تا روزه بگیرم.

 

وجود مبارک شیخ صدوق -رضوان‌الله تعالی‌علیه- می‌فرماید: در این گیرودار یک عربی سبدی رطب تازه برای پیغمبر(ص) به‌عنوان هدیه آورد. حالا حرف پیغمبر(ص) با این روزه‌خورِ روزه‌باطل‌کن تازه تمام شده بود، فرمودند: نمی‌توانی هجده روز روزه بگیری؟ گفت: نه! فرمودند: آن 61 روز را هم نمی‌توانی؟ گفت: نه! فرمودند: نمی‌توانی شصت مسکین را طعام بدهی؟ گفت: نه! فرمودند: این سبد خرما را بردار و به خانه‌تان ببر، به نیت کفارهٔ روزهٔ امروزت، خودت و زن و بچه‌ات بخورید، خدا قبول می‌کند. این رحمت الهی است. واقعاً خواجه عبدالله راست می‌گوید:

دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی××××× دیوانهٔ تو هر دو جهان را چه کند

 

بی‌وفایی بندگان در شناخت حق پروردگار

چه‌کار می‌کنی در حق بندگانت و چقدر بندگانت بی وفا هستند که دو ساعت در یک‌جا نیامدند تا اختصاصاً تو را بشناسند و بفهمند که تو چه کسی هستی، بفهمند تو نسبت به بندگان چه موضعی داری؟ این خیلی بی وفایی است! من به‌نظرم اینانی که می‌خواهند در محرّم و صفر جلسه بگیرند، بانیان مجالس به منبری‌های محترم بگویند که ده شب در منزل ما، حسینیهٔ ما، مسجد ما، این بحث‌ها را برای مردم مطرح کن: بحث خانواده، بحث عقل، بحث محبت، بحث رحمت خدا. منبرها یک مقدار معرفت‌زا باشد، یعنی مردم که از جلسه می‌روند، خدا، اهل‌بیت(علیهم‌السلام)، قیامت، اخلاق، حلال و حرام، مهرورزی و روابط با یکدیگر را شناخته باشند.

 

من ‌وقتی سال اوّلم است که در شهرها دعوتم می‌کنند، به عالم آن شهر یا دوستانی که مرا دعوت کرده‌اند و آدم‌های واردی هستند، می‌گویم من نسبت به جمعیت شهر شما صد درصد جاهلم و باید به منبر بروم تا آن چیزی که خودم دلم می‌خواهد بگویم، نه آن چیزی که به درد مردم می‌خورد. شما مشکلات این شهر -مشکلات خانوادگی، روابطی، اقتصادی و اخلاقی- را برای من روی کاغذ بنویسید که من بفهمم برای مردم چه بگویم و جاهلانه حرف نزنم.

 

بندگان در امان مهرورزی پروردگار

آیه را بخوانم: «وَ إِذٰا جٰاءَک اَلَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِآیٰاتِنٰا»(سورهٔ أنعام، آیهٔ 54)، حبیب من! این مردم مؤمن که پیش تو می‌آیند(آیه در اینجا نوبت را به مردم مؤمن داده است، اما در سورهٔ توبه نوبت را به مشرکین داد، در سورهٔ نساء نوبت را به منافقین داد) و نشستند، «فَقُلْ سَلاٰمٌ عَلَیکمْ»، این سلامٌ علیکم همین سلام اصطلاحی نیست که ما به‌هم می‌رسیم و می‌گوییم سلام علیکم؛ کلمهٔ «سلام» اسم خداست و حقیقت معنایی‌اش «امنیت» است. مردم مؤمن که می‌آیند، اوّل به آنها امنیت بده و دلشان را خوش کن و بگو: شما در امان ایمان هستید، شما در امان خدا هستید، شما در امان توبه هستید، شما در امان مهرورزی پروردگار هستید.

 

اوّل به آنها امنیت و آرامش بده که اینها پیش تو راحت و با خیال جمع و خاطری آسوده بنشینند و دغدغه نداشته باشند، واهمه نداشته باشند، وحشت نداشته باشند، ترس نداشته باشند. به آنها آرامش بده و بعد این مطلب را بگو! چه چیزی بگو؟ به آنها بگو: «کتَبَ رَبُّکمْ عَلیٰ نَفْسِهِ اَلرَّحْمَةَ»، پروردگار شما هزینه کردن محبت و مهر را به شما بر خودش واجب کرده است. خیلی حرف است! اوّل امنیت به آنها بده و بعد خبر بده که من رحمت و مهرورزی را نسبت به شما بر خودم واجب کرده‌ام. حالا ممکن است آنها در دلشان بگویند خیلی عالی است؛ اما ما گناهانی داشته‌ایم، آنها را باید چه‌کار کرد؟ نگذار غصه بخورند و به آنها بگو: «أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکمْ سُوءاً بِجَهٰالَةٍ» هر کدام‌ شما که پروندهٔ گناه دارید، «ثُمَّ تٰابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ» قبلاً توبه کرده‌اید و بدی را اصلاح کرده‌اید، «فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ» شما در دریای غفران و رحمت خدا غرق شده‌اید. این یکی از آیات رحمت الهی که خیلی عجیب است. 

 

اصفهان/ بیت‌الأحزان/ دههٔ دوم ذی‌الحجه/ تابستان1397ه‍.ش./ جلسهٔ هشتم


0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
سخنرانی های مرتبط
پربازدیدترین سخنرانی ها
شناخت خدا گنهکاران مؤمنین رحمت پروردگار رحمانیت رحیمیت آیات رحمت

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^