فارسی
جمعه 10 فروردين 1403 - الجمعة 18 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

راه و رسم بندگی


راه بندگی - جلسه دهم دوشنبه (22-5-1397) - ذی القعده 1439 - حسینیه همدانی‌ها - 9.68 MB -

تواضع و تسلیم بودن بندگان خدا در برابر فرامین الهی-بی‌خبری غیرشیعه از حقایق قرآن و دین خدا-بدعت‌های وهابیت در دین اسلامدین اسلام، استوار بر آیات و روایات-انتقال علوم از پیامبر خدا(ص) به امامان معصوم(علیهم‌السلام)-علم کتاب، نزد امیرمؤمنان(ع)-انحراف و گمراهی امت بعد از رحلت پیامبر(ص)وعدهٔ عذاب خدا برای گناهان کبیرهنشانه‌های بندگیالف) تسلیم فرمان خدا در حد ظرفیتشب) اجتناب از گناه کبیرهج) اصرار نداشتن بر گناه صغیرهمقام والای عبدالله در روایات-بندهٔ مؤمن، بالاتر از ملائکهٔ مقرب-احترام انبیا و امامان معصوم به مؤمن در قیامت-نگرانی امام از ادا نکردن حق مؤمنفرمان خدا به پیامبر(ص)-شکیبایی و نشست‌وبرخاست با بندگان خدا-امید نبستن به ثروتمندان مادیگر-قبول نکردن دعوت غافلان از یاد خدا-دوری از آن‌که مطیع هوای نفس است-معاشرت نکردن با اسراف‌کارانحکایتی از بندگان حقیقی خداکلام آخر؛ شب شادی قلب شیعه

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیا و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

 

تواضع و تسلیم بودن بندگان خدا در برابر فرامین الهی

کسانی که در حدّ ظرفیت و گنجایش خودشان بندهٔ خدا هستند، یعنی تسلیم فرمان‌های او و متواضع در برابر خواسته‌های او هستند، در عمل هم اهل گناه کبیره نیستند و به قول قرآن مجید، از کبایر اجتناب دارند و دوری می‌کنند. جنب یعنی دوری و سعی‌شان این است که آلودهٔ به گناهان کبیره نشوند. گناهان کبیره چه گناهانی است؟ این را یک عالم نودسالهٔ اهل‌سنت از بصره به مدینه آمد و از امام صادق(ع) سؤال کرد. بصره تا مدینه کمتر از دوهزار کیلومتر است، ولی این‌قدر فهمیدن مهم است که می‌ارزد آدم این مسیر را بیاید و از آگاهِ به قرآن بپرسد، آن‌هم جاده‌های آن زمان و وسایل آن زمان!

 

گفت: یابن‌رسول‌الله! من یک آیه در سورهٔ نساء است که متوجه نمی‌شوم: «إِنْ تَجْتَنِبُوا کبٰائِرَ مٰا تُنْهَوْنَ عَنْهُ»(سورهٔ نساء، آیهٔ 31). کجای آن را نمی‌فهمی؟ گفت: کلمهٔ کبایر؛ گناهان کبیره چه گناهانی است؟

 

-بی‌خبری غیرشیعه از حقایق قرآن و دین خدا

واقعاً انسان معالم دینش را باید از پیغمبر(ص) و ائمه(علیهم‌السلام) یاد بگیرد. دیگران که امامت و سفارشات نبوت را رها کردند، یقین بدانند از واقعیات دین بی‌خبرند. من با خیلی از دانشمندان بزرگ غیرشیعه -مسیحی، زرتشتی، کمونیست، اهل‌سنت، با فرقه‌های مختلف کاتولیک و پروتستان- ملاقات داشته‌ام، چیزی ندارند. چیزی که به درد یک دنیای پاک و آخرت آباد ما بخورد، ندارند؛ البته صنعت دارند، اما اصولی که برای رشد آدمیت و انسانیت مؤثر باشد، ندارند. غیرشیعه هم از حقایق واقعی قرآن و دین خدا خبری ندارند. دین در غیرشیعه ساختگی است؛ این را یقین بدانید که ساخت بعد از مرگ پیغمبر(ص) تا آخر بنی‌عباس و بعد هم ساخت ابن‌تیمیهٔ کافر است که پایه‌گذار دین وهابیت است و ده‌تا از بزرگ‌ترین علمای اهل‌سنت به کفر او فتوا داده‌اند، بعد هم ساخت محمدبن‌عبدالوهاب است و الآن هم علمای آنها به هر شکلی که بتوانند، با مردم به‌عنوان دین بازی می‌کنند، درحالی‌که دینی در کار نیست. نمی‌خواهم فتواهایشان را بگویم، وقتتان را می‌گیرد.

 

-بدعت‌های وهابیت در دین اسلام

یکی از گوشت‌هایی که خدا در قرآن مجید به هر شکلی حرام کرده، گوشت خوک است. من در یکی از کشورهای اهل‌سنت سوار یک ماشین بودم که راننده‌اش شیعه بود. در یک خیابان خیلی آباد از داخل ماشین دیدم که روی شیشهٔ یک فروشگاه بزرگ نوشته بود: «لحم الخنزیر الحلال؛ گوشت حلال خوک». من به این دوستم گفتم که قرآن مجید گوشت خوک را حرام کرده و زمینهٔ حلالی هم برای این گوشت نداده است، این چیست؟ گفت آخوندهای اینها فتوا داده‌اند که وقتی خوک از ماده‌اش به‌دنیا می‌آید، اگر آن را در یک جای خیلی تمیز بیاورند و تغذیهٔ تمیزش کنند و چند روز یک‌بار هم آن را بشورند، گوشتش حلال است.

 

بزرگِ بزرگشان عرق می‌خورده، به او گفتند این را که پیغمبر(ص) حرام کرده است، گفت: من آب قاتی‌اش می‌کنم، عیبی ندارد؛ الآن هم همین کار را می‌کنند و آب قاتی‌اش می‌کنند. من از آلمان به دمشق می‌آمدم، یک عرب کنارم نشسته بود. وقتی داخل هواپیما غذا آوردند، معمولاً ورقه‌ای را به مسافر می‌دهند که انتخاب غذا کند و من آن ورقه را نگرفتم، گفتم از آلمان تا دمشق چهار ساعت است، حالا می‌رسیم و آنجا نان و پنیری می‌خوریم. دیر هم رسیدیم، ساعت یک نصف شب رسیدیم؛ ولی دیدم که بغل‌دستی‌ام دستور داد گوشت خوک آوردند، خیلی هم خوب خورد، بعد هم دهانش را با دستمال پاک کرد و گفت: «الحمدلله رب العالمین». من به او گفتم گوشت خوک حرام است و این هم آیه‌اش است. گفت: می‌دانم، ولی «عند الضرورة حلال» وقتی ضرورت در کار باشد، حلال است. گفتم: چه ضرورتی در کار است؟ نان و پنیر می‌گرفتی. گفت: نه من گرسنه‌ام هست و طاقت ندارم، چون طاقت ندارم، برایم حلال است؛ ولی در سوریه گوشت خوک نمی‌خورم.

 

دین اسلام، استوار بر آیات و روایات

-انتقال علوم از پیامبر خدا(ص) به امامان معصوم(علیهم‌السلام)

دین دین اهل‌بیت(علیهم‌السلام) است و دین اهل‌بیت(علیهم‌السلام) بر آیات قرآن و روایات ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) استوار است. آن‌کسی که دین خدا به او وحی شده، پیغمبر است و پیغمبر اکرم(ص) هم علوم گرفته‌شدهٔ از وحی را به امیرالمؤمنین(ع) انتقال داده و ایشان هم به اولادهای بعدی‌شان انتقال داده‌اند. امام زمان(عج) ما یکی-دو ساله بودند که غایب شده‌اند و وقتی می‌آیند، امام باقر(ع) می‌فرمایند: فقط «الف» علم در کرهٔ زمین برای مردم آشکار شده است و با آمدن مهدی، «ب» علم تا «یاء» علم را در اختیار مردم می‌گذارد؛ یعنی از 28 علم یک علم که همین رشته‌های فعلی دنیاست، برای مردم آشکار است و 27 منبع دیگر علم با آمدن او در اختیار مردم قرار می‌گیرد. امام زمان(عج) کجا درس خوانده است؟ ایشان دو ساله بودند که غایب شدند.

 

-علم کتاب، نزد امیرمؤمنان(ع)

امیرالمؤمنین(ع) در «نهج‌البلاغه» می‌گویند: پیغمبر(ص) وقتی مبعوث به رسالت شد، یک‌نفر در شهر مکه نه بلد بود خط بنویسد و نه بلد بود بخواند. این در «نهج‌البلاغه» است. آن‌وقت خود امیرالمؤمنین(ع) وقتی از مکه به مدینه آمدند، حدود 21-22 ساله بودند که پروردگار از او در مکه به «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ اَلْکتٰابِ»(سورهٔ رعد، آیهٔ 43) تعبیر کرده، یعنی همهٔ دانش پیش علی(ع) در نوجوانی بوده است؛ پس ما اگر بخواهیم دین را از غیر قرآن و اهل‌بیت(علیهم‌السلام) بگیریم، منحرف و گمراه می‌شویم.

 

-انحراف و گمراهی امت بعد از رحلت پیامبر(ص)

«ارتد الناس بعد النبی» تمام مردم بعد از پیغمبر(ص) به دین پشت کردند، امام هشتم می‌فرمایند: مگر دوازده نفر که اسم می‌برند؛ سلمان، مقداد، ابوذر، ابوالهیثم‌بن‌تیهان، عمار، اینها به دین خدا پشت نکردند. دوازده‌تا را اسم می‌برند که هر دوازده‌تا هم برای احقاق حق امیرالمؤمنین(ع) در مسجد در برابر حکومت آن زمان سخنرانی کردند که حضرت سخنرانی همهٔ‌ آنها را بیان کرده است. این روایت خیلی دیدنی و شنیدنی و خیلی عالی است! پیغمبر می‌گویند: کل مردم منحرف و گمراه شدند و به‌عبارت ساده‌تر، بی‌دین شدند؛ پس این دین چیست که الآن یک میلیارد نفر دارند؟ قلابی و ساختگی است، ساخت بنی‌امیه و بنی‌عباس و قبلی‌هایشان است.

 

وعدهٔ عذاب خدا برای گناهان کبیره

آیه را برای امام صادق(ع) خواند: «إِنْ تَجْتَنِبُوا کبٰائِرَ مٰا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکفِّرْ عَنْکمْ سَیئٰاتِکمْ» و گفت: من کبایر را نمی‌فهمم. نود ساله هم بود و مجلس درسش در بصره هم شلوغ بود. این امام را ببینید! حضرت فرمودند: از اوّل تا آخر قرآن، از «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» تا «مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ»، هر گناهی را خدا اسم برده و پشت اسم بردنش وعدهٔ عذاب داده، آن گناه کبیره است؛ یعنی جواب حضرت بیست ثانیه هم نشد. بعد خود حضرت برای او 24-25‌ آیه خواندند که گناهان کبیره اینهاست ؛چون خدا هر کدام از اینها را که اسم برده، به مرتکبش وعدهٔ عذاب و آتش داده است؛ ظلم، ربا، نارضایتی به حق پدر و مادر که می‌گویند عاق والدین، یعنی آدم طوری پدر و مادر را ناراحت کند، در فشار قرار بدهد و با آنها هماهنگ نباشد، دلشان به حق بشکند و نفرین کنند. این عاق والدین عذاب دارد. قسم دروغ عذاب دارد، بخل عذاب دارد، قتل نفس عذاب دارد، قتل اولاد که حالا اسمش را سقط جنین می‌گذارند، عذاب دارد. اینها گناهان کبیره است.

 

نشانه‌های بندگی

الف) تسلیم فرمان خدا در حد ظرفیتش

بندهٔ خدا یعنی آن انسانی که در حدّ خودش و در حدّ ظرفیتش تسلیم فرمان‌های پروردگار است؛ مثلاً فرمان حج متوجه من نمی‌شود، چون مستطیع نیستم. کسی که مستطیع نیست، این فرمان شامل حالش نمی‌شود؛ کسی که یک بیماری طولانی دارد و طبیب شایسته هم به او گفته روزه برای تو حرام است، این فرمان شامل حالش نمی‌شود. فرمان‌هایی که شامل حال انسان می‌شود و انسان گوش می‌دهد، قبول و عمل می‌کند، این نشانهٔ بندگی است.

 

ب) اجتناب از گناه کبیره

اجتناب از گناهان کبیره، یعنی گناهانی که خدا به آن وعدهٔ عذاب داده، این هم نشانهٔ بندگی است.

 

ج) اصرار نداشتن بر گناه صغیره

اصرار نداشتن بر گناهان صغیره هم نشانهٔ بندگی است. یک‌وقت من دارم داخل کوچه می‌روم و نامحرمی را با نیت نگاه می‌کنم، بعد هم ناراحت می‌شوم و چشمم را برمی‌گردانم. این یک‌بار است، اما اینکه هر روز و هر شب در کوچه، خیابان، اتوبوس، قطار یا در راه حرم، زنان و دختران جوان را بپایم که حالا آنها خودشان هم خیلی مواظب خودشان نیستند؛ او مواظب خودش نیست، من باید مواظب خودم باشم. این اصرار بر صغیره است و وقتی اصرار بر صغیره نداشته باشم، اجتناب از کبایر هم داشته باشم و در حدّ گنجایش خودم هم به خواسته‌های پروردگار عمل کنم، من عبدالله می‌شوم. درست شد؟ پیش خدا چقدر ارزش دارد؟ وقتی من مؤمن و عبداللهم، چون آدم تا مؤمن نباشد، عبدالله نمی‌شود. چقدر پیش خدا ارزش دارم؟

 

مقام والای عبدالله در روایات

-بندهٔ مؤمن، بالاتر از ملائکهٔ مقرب

روایتی را من از حضرت عسکری(ع) دیدم که تعجب هم نکردم، چون بعضی‌ها از بعضی روایات تعجب می‌کنند؛ تعجب ندارد! کسی که خودش را در این غوغای زمان و فساد گسترده و در این کشش‌های عظیم به‌طرف شهوات نگه می‌دارد، آلوده به کبیره نمی‌کند، اصرار به صغیره ندارد و در حدی عمل می‌کند که فرمان‌های خدا شامل حالش می‌شود، خیلی ارزش دارد. پیغمبر(ع) می‌فرمایند: از ملائکه با ارزش‌تر است. «المؤمنُ عندَ الله افضل مِن ملکٍ مقرب»؛ این را حضرت رضا(ع) از پدرش موسی‌بن‌جعفر نقل می‌کنند، ایشان از امام صادق(ع)، امام باقر(ع)، زین‌العابدین(ع)، ابی‌عبدالله(ع)، امیرالمؤمنین(ع) و پیغمبر(ص) که مقام مؤمن، یعنی همین که من برایتان تعریف کردم؛ خدا را باور کرده، قیامت را باور کرده و فرمان‌ها را در حدّ خودش عمل می‌کند، اجتناب از کبیره دارد و اصرار بر صغیره ندارد، «عند الله افضل من ملک مقرب» یعنی ارزش این آدم بیشتر از جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و ملک‌الموت است؛ چون آن چهار ملک مقرب، شکم ندارند، شهوت و جاذبهٔ گناه ندارند. جبرئیل میلیاردها سال است که خدا را عبادت کرده است. پشت رستم را که به خاک ننشانده است، چون کِشش شکم ندارد که این طرفی بغلتد؛ کشش شهوت جنسی ندارد که آن طرفی بغلتد؛ اما مؤمن، هم کشش شکمی دارد، هم کشش غریزهٔ جنسی دارد و هم حبّ مال دارد، ولی خودش را نگه داشته است. این آدم باارزشی است.

 

-احترام انبیا و امامان معصوم به مؤمن در قیامت

امام عسکری(ع) می‌فرمایند(خیلی روایت عجیبی است): اگر 124هزار پیغمبر و ما دوازده امام، حضرت اسم می‌برد، در قیامت بر روی زمین در یک صف نشسته باشیم و یک مؤمن از جلوی ما رد شود، کل ما به احترام او تمام‌قد از جا بلند می‌شویم. این ارزش شماست، این ارزش را نگه دارید و قدر خودتان را بدانید!

 

-نگرانی امام از ادا نکردن حق مؤمن

باز امام عسکری(ع) یک روایت دارند، می‌فرمایند: اگر کل این عالم را یک لقمه کنند، حالا هیچ‌کس نمی‌تواند کل عالم را ارزیابی کند که چه هست؟ هفت آسمان و زمین و نعمت‌های بین این دو و میلیاردها کهکشان و سحابی و سیاره و ثابت؛ می‌فرمایند: اگر کل جهانی هستی را به یک لقمهٔ غذا برگردانند و من با دست خودم در دهان مؤمن بگذارم، می‌ترسم که حق او را ادا نکرده باشم.

 

فرمان خدا به پیامبر(ص)

حالا یک آیه هم از ارزش بندگان خدا به همین معنایی که شنیدید، برایتان بخوانم: «وَ اِصْبِرْ» این فرمان به پیغمبر عظیم‌الشأن اسلام(ص) است و خیلی فرمان عجیبی است. من قبل از توضیح آیه، باید شخصیت پیغمبر(ص) را برای شما بگویم، اما طولانی است. من فکر کنم نود جلسه و شاید هم بیشتر، سخنرانی‌های خیلی مهم و پرنکته‌ای دربارهٔ شخصیت پیغمبر(ص) داشتم که البته دارد کتاب می‌شود. سخنرانی‌های بسیار پرنکته‌ای دربارهٔ شخصیت امام عصر داشتم که در بیش از 1200 صفحه نظام داده می‌شود. آن چیزی که در آن سخنرانی‌ها مهم است، نکات، لطایف و دقایقش است.

پیغمبر(ص) شخصیت اوّل جهان خلقت است و دیگر کسی مافوق او نیست. برترین انسان‌ها و جن و فرشتگان و عوالم وجود است، خدا به او فرمان می‌دهد:

 

-شکیبایی و نشست‌وبرخاست با بندگان خدا

«وَ اِصْبِرْ نَفْسَک مَعَ اَلَّذِینَ یدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدٰاةِ وَ اَلْعَشِی یرِیدُونَ وَجْهَهُ»(سورهٔ کهف، آیهٔ 28)، یارسول‌الله! خودت را پیش کسانی که شب و روز مرا بندگی می‌کنند، نیتشان هم از بندگی کردن بهشت نیست و به‌دنبال بهشت نمی‌دوند، کاسب و تاجر نیستند، صبح و شب خدا را عبادت می‌کنند و فقط به‌دنبال رضایت خدا هستند، خودت را پایدار و شکیبا دار. خدا از اینها راضی می‌شود؟ خدا اعلام رضایتش را که در قرآن بیان فرموده است: «رَضِی اَللّٰه عَنْهُمْ»(سورهٔ مائده، آیهٔ 119)، بله که راضی می‌شود، این‌ها آدم‌های کمی نیستند که خدا از اینها راضی نباشد. اصلاً زندگی‌ات با اینها و پیش اینها باشد، با اینها نشست‌وبرخاست کن، کنار اینها باش، بمان و رهایشان نکن.

 

-امید نبستن به ثروتمندان مادیگر

«وَ لاٰ تَعْدُ عَینٰاک عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا»(سورهٔ کهف، آیهٔ 28)، برای اینکه با ثروتمند بُر بخوری و داخل آنها بروی، در مجالسشان شرکت کنی و دعوت‌هایشان را قبول کنی، به این هتل و آن هتل و این عروسی و آن ناهار و آن شام، چشم از اینان برندار که با آنها ارتباط پیدا کنی. حبیب من! بیشتر این ثروتمندان مادیگر هستند و هیچ‌کدام اهل حال نیستند، از اینها جدا نشو و چشم برندار، به ثروتمندان مدینه امید نبند و با اینها باش. آنها از تو بدشان آمد، بدشان بیاید؛ دور و بر تو نیامدند، دور و بر تو نیایند. به خوبان قانع باش! خیلی از ثروتمندان از خدا بی‌خبر هستند و حقوق مالی پروردگار را در قرآن مسخره می‌کنند.

 

-قبول نکردن دعوت غافلان از یاد خدا

«وَ لاٰ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنٰا قَلْبَهُ عَنْ ذِکرِنٰا» آنهایی را که به‌خاطر بد بودنشان، خلافکار بودنشان، شکم‌چرانی‌شان و شهوت‌پرستی‌شان جریمه کرده‌ام و جریمه‌ام هم این بوده است که دلشان را از توجه به خودم رد کرده‌ام. موسی(ع) به پروردگار گفت: فلان ثروتمند مصری خیلی هم وضع او خوب است و خیلی هم پول دارد. ما تا حالا ندیده‌ایم که یک سردرد بگیرد، یک گوش درد بگیرد. خیلی خوش است! پروردگار فرمود: موسی! بلایی به سرش آوردم که به قول ایرانی‌ها، آن سرش پیدا نیست. گفت: خدایا! ما که چیزی در زندگی‌اش نمی‌بینیم. چه بلایی به سرش آورده‌ای؟ خطاب رسید: او را از یاد خودم غافل کرده‌ام؛ اصلاً یاد من نمی‌کند و این بدترین بلاست.

 

کسی که یاد خدا نمی‌کند، یاد چه‌چیزی می‌کند؟ یا یاد شکم یا یاد شهوت یا یاد پول درآوردن است و کار دیگری ندارد؛ اما آن‌کسی که یاد خداست، یاد فقرا هم هست، یاد مساکین هم هست، یاد نماز جماعت هم هست، یاد زیارت هم هست، یاد خمس هم هست، یاد زکات هم هست، یاد اطعام به مستحق هم هست؛ چون یاد خدا همراه با این حقایق است.

 

«وَ لاٰ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنٰا قَلْبَهُ عَنْ ذِکرِنٰا»، حبیب من! آن‌کسی که مطلقاً یاد من نیست، هیچ‌طور دعوتش را قبول نکن. به هیچ دعوتی، دعوتش را قبول نکن. اینکه حالا یک مسئله است، در سورهٔ توبه می‌گوید که اصلاً سر قبر یکی از اینها نرو؛ یعنی این قبر پر آتش و این قبری که خانهٔ یک جسد پلید و روح کثیف است، سر قبر یکی از اینها نایست؛ اگر مردند و برای خواندن نماز میت دعوتت کردند، نماز هم برایشان نخوان. خدا اینها را به پیغمبر رحمت‌للعالمین می‌گوید! آیهٔ شریفه دو بخش دارد: یک بخش این است که خدا از آنهایی خیلی خوشش می‌آید که بنده هستند و از آنهایی که قلب غافل دارند، خیلی بدش می‌آید.

 

-دوری از آن‌که مطیع هوای نفس است

«وَ لاٰ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنٰا قَلْبَهُ عَنْ ذِکرِنٰا وَ اِتَّبَعَ هَوٰاهُ»، غیر از اینکه قلبش غافل است، فقط و فقط مطیع خواسته‌های نامشروع خودش است؛ یعنی فرهنگش فرهنگ «دلم می‌خواهد» است. چرا تریلیاردری و به مستحق‌های قوم‌وخویشت کمک نمی‌کنی؟ دلم نمی‌خواهد! چرا نماز نمی‌خوانی؟ دلم نمی‌خواهد! چرا به آن کسی که نیازمند است، رحم نمی‌کنی ؟ دلم نمی‌خواهد! چرا این کارهای زشت را انجام می‌دهی؟ چرا عرق می‌خوری؟ چرا ورق‌بازی می‌کنی؟ چرا با زنان نامحرم در ارتباطی؟ دلم می‌خواهد و خوشم می‌آید!

 

-معاشرت نکردن با اسراف‌کاران

«وَ اِتَّبَعَ هَوٰاهُ وَ کٰانَ أَمْرُهُ فُرُطاً» و زندگی‌اش هم پر از زیاده‌روی و اسراف است. این جنس دوپا چه نیازی دارد که ماشین دومیلیارد تومانی سوار شود؟ چه نیازی دارد برای پنج شب زیارت مشهد در هتلی بیاید که وقتی پنج شب او تمام شد، صورت‌حساب پانزده‌میلیون تومانی برایش گذاشتند؟ این افراط‌ها برای چیست؟ این زیاده‌روی‌ها برای چیست؟ حبیب من! کنار اینها زندگی نکن و دعوت اینها را هم قبول نکن که اینها هواپرست هستند، اینها غافل‌اند، زندگی‌ اینها پر از افراط و زیاده‌روی است؛ اما خودت را داخل آنها نگه بدار که «یدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدٰاةِ وَ اَلْعَشِی یرِیدُونَ وَجْهَهُ» خیلی ارزش دارند؛ همان‌هایی که آستینشان پاره و کفششان لنگه‌به‌لنگه است.

 

حکایتی از بندگان حقیقی خدا

من یک رفیق داشتم که ده سال و شاید هم بیشتر، پنج‌شنبه‌ها به دیدنش می‌رفتم. تهران که بودم، ترک نمی‌کردم. در اتاقی زندگی می‌کرد که یک گلیم نُه متری، یک رختخواب، یک چراغ والور، یک کتری متوسط، سه-چهارتا استکان و دو-سه‌تا کاسهٔ روی داخل آن بود. فکر می‌کنید بیکار بود و صبح‌ها همسایه‌ها صبحانه‌ و ناهار و شامش را می‌آوردند؟ باربر و حمّال بود و بار خوب به او می‌دادند. 116 ساله هم بود، سالم بود و مردم محله هم او را خوب می‌شناختند و می‌دانستند مفت‌خور نیست. به او بار می‌دادند و بار را هم با کولش می‌برد. از خرجی‌اش زیاد می‌آمد؛ مثلاً دو روز که بار می‌برد، خرج یک هفته‌اش درمی‌آمد و پول‌هایی که پنج روز دیگر گرفته بود، از این محله به یک محلهٔ دیگر می‌رفت(یک روز مرا با خودش برای ناهار پیش یکی از آن خانواده‌ها برد) و اضافهٔ پنج روز را به آدم‌های مستحقی می‌داد که درآمدشان با خرجشان نمی‌خواند. هر سه شبانه‌روز هم یک‌بار از اوّل تا آخر قرآن را ختم می‌کرد. این‌قدر روی صفحات این قرآن اشک ریخته بود که صفحات آن دیگر پوسیده شده بود. همیشه به من می‌گفت: من اگر مُردم، تو مرا غسل بده و دفن کن. به او می‌گفتم ان‌شاءالله زنده باشی، می‌گفت: زنده که هستیم، اما مرگ به سراغمان می‌آید. وقتی از دنیا رفت، من در تهران نبودم، محله به‌هم ریخت. با اینها باش! ما این آیه را عمل کنیم، من خودم هم عمل می‌کنم. من چهل‌سال است که در این هتل‌ها نرفته‌ام؛ حتی مؤمنین برای عروسی دختر و پسرشان دعوتم کرده‌اند، نرفته‌ام. افطاری‌های ثروتمندان را نمی‌روم، اما اینها که دعوتم می‌کنند، می‌روم. با اینها خوش می‌گذرد، وقتی آدم پیش اینها می‌نشیند، خدا را می‌بیند؛ با آدم که حرف می‌زنند، آدم عوض می‌شود و یاد خدا می‌کند. این بندگی است!

 

کلام آخر؛ شب شادی قلب شیعه

تقریباً امروز خلاصهٔ نه روز گذشته را برایتان گفتم؛ چه کسی بنده است، چقدر بنده ارزش دارد و کار بنده در قیامت به کجا می‌رسد؟ مطالب مهمی گفته شد، از روایات و این آیهٔ شریفهٔ سورهٔ کهف بود. امشب هم که شب شادیِ قلب شیعه است. فردا مصادف با ازدواج دو نور الهی، امیرالمؤمنین(ع) و صدیقهٔ کبری(س) است که خدا پاک‌ترین، بالاترین، بهترین، فراوان‌ترین، جامع‌ترین و سودمندترین نسل را به این زن و شوهر عنایت کرد.

 

خدایا! ما را با امیرالمؤمنین(ع) محشور کن؛ خدایا! زندگی ما را شعبهٔ زندگی علی و زهرا(علیهما‌السلام) قرار بده؛ خدایا! عشق عمل به آیات قرآن را در ما زیاد کن؛ خدایا به ما کمک بده و ما را از گناهان کبیره و اصرار بر صغیره حفظ کن؛ گذشتگان ما را غریق رحمت فرما؛ کسانی که در برپایی این جلسه زحمت کشیدند، هرکسی به هر شکلی در جلسه دخالت داشت، ذخیرهٔ قیامت و برزخش قرار بده؛ خدایا! امام زمان(عج) را دعاگوی همهٔ ما و نسل ما قرار بده و بیماران ما را شفا عنایت کن.


0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
کلیپ های منتخب این سخنرانی
مطالب مرتبط
سخنرانی های مرتبط
پربازدیدترین سخنرانی ها
گناه کبیره بندگان حقیقی گناه صغیره تسلیم بودن فرامین الهی نشانه‌های بندگی مقام عباد خدا




گزارش خطا  

^