فارسی
پنجشنبه 09 فروردين 1403 - الخميس 17 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

اثبات خلافت بلافصل علی(ع)


رحمت الهی - جلسه هفدهم سه شنبه (15-3-1397) - رمضان 1439 - مسجد امیر - 13.48 MB -

جایگاه پیغمبر بین مشرکین مکهتوصیه دین به ایتامترس علی(ع) از قیامتتبلیغات سوء علیه پیامبرشگفتی‌های بی‌شمار قرآنسؤال کردن حرام است!سؤال از اهل سنت در مورد خلافت علی(ع)نجات قطعی شیعهتوسل انبیا به اهل‌بیت

 بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل‌بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

 

یک بحث بسیار مهم دوران نبوت بیست و سه ساله رسول خدا بحث درباره شخصیت و جایگاه و موقعیت و امامت امیرمؤمنان(ع) بود. به روایات شیعه و سنی که مراجعه می‌کنیم می‌بینیم این بحث شروعش در مکه در اوائل بعثت در سن نه یا ده سالگی امیرالمؤمنین(ع) بوده است. تمام مطالب پیغمبر راجع‌به حضرت بدون شک با دلائلی که هست، برگرفته از وحی بوده، چیزی را پیغمبر در این زمینه جزء وحی خدا لحاظ نکردند، یک نمونه‌اش را برایتان می‌گویم و از این نمونه‌ها در قرآن کریم کم نیست.

 

جایگاه پیغمبر بین مشرکین مکه

از هر عالم منصف اهل سنت که دلتان می‌خواهد درباره مصداق این آیه بپرسید علمای بزرگ شیعه هم طبیعتاً با تکیه بر قرآن و روایات غیر از چیزی که منصفان آنها می‌گویند مطلب جدیدی نمی‌گویند، فکر می‌کنم امیرالمؤمنین به سن سیزده چهارده سالگی رسیده بودند که نه به خاطر ایشان بلکه به خاطر خود پیغمبر اسلام هجوم مشرکین به رسول خدا در اوج قرار گرفت؛ هم هجوم اقتصادی و هم هجوم بدنی و شکنجه و هم هجوم تبلیغات بسیار سنگین ضد پیغمبر به‌خصوص در بین مسافرانی که برای تجارت خرید و فروش یا زیارت به مکه می‌آمدند. اغلب مردم هم از حقیقت خبر نداشتند، مشرکین هم در شستشوی مغزی مردم فوق العاده هنرمند بودند، ریاست هم داشتند، آقایی هم داشتند، سروری هم داشتند.

 

توصیه دین به ایتام

 پیغمبر اکرم خود به خود به عنوان یک یتیم در بین آنها شخصیت کوبیده‌ای داشت، برای این‌که یتیم در مکه در کمال خواری و ذلت بود و اگر آیات قرآن را بنگرید قسمتی از آیات مربوط به یتیم نازل شده در مکه است. امشب نیز امیرالمؤمنین(ع) به حضرت مجتبی(ع) و ابی‌عبدالله(ع) و دخترانش و دیگر پسرانش و به فرموده خودشان هر کسی حرف‌های امشب من تا قیامت به او می‌رسد، فرمود: «الله الله فی الیتامی» فرزندان من و کسانی که وصیت من به گوشتان می‌رسد، دوبار می‌گویم الله الله یتیم را رعایت کنید.

هرگز اجازه ندهید یتیم برای نیازمندی خود دهانش را باز کند، زندگی او را تأمین کنید. اگر بیاید بگوید من مستحق هستم وای به حال شما، اصلاً نگذارید یتیم‌های اقوامتان حرف بزند، یتیم‌های همسایگانتان، یتیم‌های کشورتان فرقی نمی‌کند چه یتیمی باشد، برای کدام شهر باشد. بخشی از ثروت ثروتمندان که خدا عطا کرده، ویژه ایتام قرار داده است و برای خودشان نیست.

 

ثروتمندان مواظب باشند مال یتیم را نخورند، نه مال یتیمی که برای پدرش است و نه حقی که از یتیم در مال خودشان است «وَ فِي أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُوم»(ذاریات، 19). یتیم از پدر محروم است، از محبت محروم است، خیلی‌ها از درآمد محرومند. خیلی‌ها فکر می‌کنند قیامت مشکلی ندارند دادگاهی ندارند، بازپرسی ندارند، اما ای کاش با یک عالم واجد شرایط تماس داشته باشند و وضع خودشان در این دنیا و مسئولیت‌هایشان را بفهمند که قیامت بدون جهل به حقایق گرفتار دادگاه‌های الهی نشوند.

 

ترس علی(ع) از قیامت

در روایاتمان آمده است که پیغمبر گاهی تک و تنها برای امیرالمؤمنین(ع) اوضاع قیامت را شرح می‌داد، امیرالمؤمنین(ع) مثل مادر داغدیده گریه می‌کرد، به امیرالمؤمنین(ع) نمی‌گفت خود تو قیامت درگیر دادگاه‌ها هستی، از بازپرسی‌های خداوند و براساس خبرهایی که شنیده بود، خبر می‌داد.

ابودردا می‌گوید: من از سفر به وطنم مدینه برمی‌گشتم، دیر رسیدم، تقریباً شب از نیمه گذشته بود که صدای ناله جگرسوزی را شنیدم که خانه و زن و بچه‌ام را یادم رفت، گفتم بروم ببینم کیست و چه شده؟ خیلی ناله جگرسوز است، تاریک بود و درخت‌های نخل هم انبوه بود، مجبور بودم درخت به درخت رد کنم تا رسیدم و دیدم امیرالمؤمنین(ع) است، مثل چوب خشک روی خاک افتاده بود و نفس نداشت، خیلی وحشت کردم که لین مرد بیست و چهار پنج سالش است چرا مُرد؟

 

دویدم آمدم نصف شبی در خانه‌اش و در زدم، صدیقه کبری(س) آمد پشت در، صدیقه کبری(س) مثل من هر شب مثل مرده‌ها در رختخواب نبود، بیدار بود. ایشان بخشی از شب را می‌خوابید و اول شب نیمه شب به بعد را بیدار بود «قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِيلا»(مزمل، 2و3) حبیب من نیمی از شب را برای عبادت اختصاص بده، زهرا(س) نمونه پدرش بود. پشت در آمد و پرسید: کیست؟ گفت: خانم آشنا هستم ابودردا هستم، از اصحاب پدرتان هستم، فقط یک خبر ناراحت‌کننده می‌خواهم به شما بدهم، علی(ع) در نخلستان مُرد. خانم فرمودند: برو راحت باش، علی نمرده است، علی هر شب از ترس خدا و قیامت این حال را دارد.

خودم که وضعم معلوم است، اما یکی از علائم ایمان این است که ما آیات قیامت را که بشنویم بی‌تحمل شویم و اشکمان بریزد، عادی نگذریم وقتی خدا برایمان می‌خواند که «الْقارِعَةُ مَا الْقارِعَةُ» کوبنده «وَ ما أَدْراكَ مَا الْقارِعَةُ» پیغمبر من چه می‌دانی آن کوبنده چیست «يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَراشِ الْمَبْثُوثِ» روزی است که تمام انسان‌ها درهم مانند پروانه‌های دیوانه به این طرف و آن طرف می‌زنند همه سرگردان، متحیر، نمی‌دانند عاقبت کار چه می‌شود «وَ تَكُونُ الْجِبالُ كَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ» و تمام کوه‌ها مانند پنبه کنار زه حلاج چنان زده می‌شود که گرد و غبارش هم نمی‌ماند. مردم هم دو دسته هستند «فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ  فَهُوَ فِي عِيشَةٍ راضِيَةٍ وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِينُهُ  فَأُمُّهُ هاوِيَةٌ وَ ما أَدْراكَ ما هِيَهْ نارٌ حامِيَةٌ» (قارعه، 1 تا 11) چه می‌دانی هاویه چیست حبیب من، آتش داغی است که در دنیا داغی آن نمونه ندارد که بگویم مثل کوره ذوب مس است یا کوره ذوب آهن است.

 

تبلیغات سوء علیه پیامبر

هجوم به رسول خدا شدید شد، مردم را هم شستشوی مغزی داده بودند. مشرکین رئیس و صندلی‌دار بودند و عوام مردم حرف‌هایشان را قبول می‌کردند؛ گاهی تبلیغات دامنه‌داری می‌شد که این یتیم کذاب است، گاهی تبلیغات دامنه‌داری می‌شد که این جادوگر است، گاهی تبلیغات دامنه‌داری می‌شد نه یک روز و دو روز و پنج روز، يَقُولُونَ یعنی هر روز «وَ يَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُون»(قلم، 51).

به مردم می‌گفتند: یقین بدانید این یتیم دیوانه است،کدام نبوت؟ کدام وحی؟ به دیوانه که وحی نازل نمی‌شود، اینهایی هم که می‌گوید وحی است دروغ است، از پیش خودش ساخته، این حرفهایی هم که می‌زند برخواسته از قدرت جادوگری است. اینجا خدا به مشرکین یک جواب داد: «قُلْ كَفى‏ بِاللَّهِ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ شَهِيدا»(عنکبوت، 29) در رسالت و نبوت من یک کسی شاهد است و شهادتش هم بس است و شاهد دیگر نمی‌خواهد، آن هم خداست؛ ولی من یک شاهد دوم دیگری هم دارم اینجا این مطلب را نگه دارید برویم سراغ جلد دوم کتاب با عظمت «اصول کافی» باب فضل القرآن، این روایت برای مدینه است.

 

شگفتی‌های بی‌شمار قرآن

پیغمبر در منبر مدینه مفصل در سخنرانی کاملی درباره قرآن فرمود: «لا تحصی قرائبه» شگفتی‌های قرآن به عدد نمی‌آید راوی روایت مقداد است، چه انسانی بود که بعضی‌ها می‌گویند مقدم بر سلمان است. عین این روایت را کتاب «کنز العمال» سنی‌ها دارد، آنها می‌گویند: راوی این روایت علی بن ابیطالب است، ما می‌گوییم مقداد است. آنها می‌گویند راوی علی است و ما از طریق او نقل می‌کنیم.

قرآن شگفتی‌هایش به عدد نمی‌آید، کامپیوتر نگذار جلویت بگو چند میلیارد میلیارد عدد را می‌گیرم و می‌گویم این تعداد شگفتی‌های قرآن است، به عدد نمی‌آید، تکیه به عدد نکنید. «و لا تبلی غرائبه» گوهرهای این کتاب کهنه‌شدنی نیست، تا قیامت نو است من فعلاً کاری به بقیه روایت ندارم، همین یک قطعه را عنایت بکنید که شگفتی‌های قرآن به شماره نمی‌آید.

 

یک مغزی باید پیدا کرد ببینیم این شگفتی‌های قرآن را در عدد بی‌شمار می‌تواند در خودش جا بدهد؟ خدا می‌گوید یک نفر توانسته جا بدهد به مشرکین بگو یک شاهد من بر صدق نبوتم خداست و یک شاهد من هم «من عنده علم الکتاب» شخصی است که علم کل قرآن پیش اوست؛ یعنی آن که به شماره درنمی‌آید ولی در مغز او شماره شگفتی‌هایش هست و او هم سیزده سالش است، علی(ع) است. این شاهد است که من پیغمبر هستم.

چقدر مظلوم بودی یا رسول الله، چقدر مظلوم بودی که باید بیایی به یک مشت بدبختی که می‌خواهی ببری بهشت بگویی پیغمبری من را قبول کنید، من دو تا شاهد دارم بر راست گفتنم که پیغمبر هستم یکی خدای بی‌نهایت است، یکی این بچه سیزده ساله است که کل علم کتاب نزد اوست. این برای سیزده سالگیش است نه برای امشب که شصت و سه سالش بود و داشت می‌رفت. امشب چقدر نزد او بود خدا می‌دانست هیچ‌کس نمی‌داند. پیامبر تا قبل از سه سال یعنی در ده سالگی ایشان تا ماه صفر آخر عمرش گفت: «یا علی انت و شیعتک هم الفائزون» تو و پیروانت رستگار هستند.

 

سؤال کردن حرام است!

روایت «یا علی انت و شیعتک هم الفائزون» را به سبکی که به عمرتان هم نشنیده بودید من دیروز با لطف خدا تحلیل کردم، به‌خصوص که روی ضمیر جمع «هُم» منفصل در روایت تکیه کردم و ثابت کردم که پیغمبر با گفتن این هُم که جلوتر از فائزون انداخته علناً می‌گوید که غیر از پیروان تو قیامت نجات ندارند. البته در نجات به روی دیگران بسته نیست دلشان نجات می‌خواهند باید بیایند پیرو تو بشوند و از پیروی بنی‌امیه و بنی‌عباس و سقیفه و آل‌سعود و آخوندهای امریکایی در مناطق عرب‌نشین درآیند و پیرو تو بشوند ای کسی که همه علم کتاب نزد توست، این یک بخش حرف پیامبر.

یک بخش دیگرش را نمی‌دانم غیرشیعه چه می‌گوید، تا کنون که هزار و پانصد سال است جوابی به ما ندادند، حتماً جواب ندارد، اگر جواب داشت قویترین دانشمندان و علمایشان جواب ما را می‌دادند اما جواب ندارند؛ چون جواب ندارند یا در مقابل ما سکوت می‌کنند و هیچ نمی‌گویند یا با بحثی که من در مسجدالحرام با یکی از روحانیونشان شروع کردم با زرنگی کامل فهمید من می‌خواهم بحث را به کجا بکشم روبروی کعبه گفت: اَخی السؤال حرام، سؤال کردن حرام است، هیچ نگو و نپرس.

 

سؤال از اهل سنت در مورد خلافت علی(ع)

جواب که ندارند که تا حالا جواب ندادند، وقتی می‌خواهیم آنها را بکشانیم به جواب با استدلال درجا تکیه می‌کنند به این جمله ساختگی که بحث حرام است؛ یعنی ادامه نده یا اگر سکوت نکنند و نگویند بحث حرام است نهایتاً در عربستان ششصد هفتصد تا کتاب دویست صفحه تا دو هزار صفحه نوشتند که شیعیان اهل‌بیت کافرند و مهدور الدم، این هم آخرین حرفشان است.

غصه نخورید که شما را می‌گویند کافر و مهدورالدم، بعد از جنگ صفین ملت ریختند دور علی(ع) گفتند کافر هستی توبه کن صدای توبه‌ات را ما بشنویم وگرنه واجب القتل هستی و شب نوزدهم آمدند به عنوان این که واجب القتل است او را کشتند. شما غصه نخورید وقتی مولایتان را مارک کفر زدند من و تو دیگر که هستیم؟ مگر آخوندهای درباری با قلم ننوشتند: «خَرَج حسین بن علی عن دین جده فدمه هدر» حسین بی‌دین شده و ریختن خونش واجب است، شما دیگر حالا چه غصه‌ای دارید؟

خون ما را بریزند، شهادت که امتیاز شیعه است، شهادت که افتخار شیعه است. این را چه می‌گویند؟ جواب که تا حالا ندادند یا اگر بخواهند جواب بدهند می‌گویند: آقا بحث حرام است یا می‌گویند: برو کافر تو اصلاً لیاقت این که با تو حرف بزنیم نداری.

 

حدود هشتاد بار این تکرار شده، با کمال اطمینان و اعتماد می‌گویم، همه را با ذکر سند و مدرک می‌گویم، یک دانه هم از کتاب‌های شیعه نمی‌گویم، هشتاد بار از مکه تا مدینه در طول بیست و سه سال، هشتاد بار از سن ده سالگی امیرالمؤمنین تا ماه صفر آخر عمرش یا فرمود: «انت خلیفتی» یا فرمود: «انت خلیفتی من بعدی» یعنی بین من و تو در خلافت فاصله نیست.

علی(ع) چهارمی نیستی، ما یک و دو و سه و چهار نداریم علی جان «انت خلیفتی من بعدی» تو بعد من جانشین من هستی. حال یک روایت، یکی فقط، نصف روایت برابر این هشتاد روایت نقل شده در کتب خودشان برای ما بیاورند که پیغمبر به فردی از سقیفه یا کل بنی‌امیه یا بنی‌عباس در برابر گفته باشد یا خبر داده باشد که تو جانشین من هستی.

 

نجات قطعی شیعه

من در این زمینه خیلی مطالب در ذهنم است، خیلی روایت بلد هستم، خیلی کتاب‌ها را گشتم، خیلی کتاب‌ها را دیدم، خیلی اسناد و مدارک را دیدم، تقریباً شصت سال از عمرم را هزینه اهل‌بیت کردم، به شما یک کلمه اطمینان بدهم و الله به جان پیغمبر و امیرالمؤمنین(ع) شیعه بودنتان حق است، عبادات شما پیش خدا قبول است، قیامت هم اهل نجات هستید، این را باور کنید و از این مسجد بیرون بروید.

به عالم دینتان اطمینان بکنید، من هم شصت سال است حضور شما در این تهران کاری نکردم که اعتمادتان از من سلب بشود، نه دستم در پول است، نه دستم در تجارت است، نه دستم در ملک است، نه دستم در بانک است، نه دستم به صندلی رسیده و نمی‌خواهم برسد و انشاء‌الله نرسد، من فقط پنجاه سال برای اهل‌بیت جان کندم، شیره‌کشیده جان کندنم را امروز به شما گفتم که دین‌تان درست است، شیعه بودن شما درست است، اعمال شما را قبول می‌کنند و قیامت اهل نجات هستید.

 

این وسط گناهان ما می‌ماند که آن هم یک روایت بسیار روایت عالی برای شما بگویم. روایت در کتاب شریف «کافی» است در جلد 3 صفحه 242 چاپی که من دارم (کافی چندین بار چاپ شده هم عربی خالص و هم با ترجمه) عمر بن یزید از شخصیت‌های بزرگ اصحاب امام صادق(ع) است، ایشان مرد مورد وثاقت، اطمینان و مورد محبت امام ششم است، ایشان می‌گوید: به امام صادق(ع) گفتم: «انی سمعتک» من خودم یابن رسول الله به دو گوش خودم نه با واسطه، از شما شنیدم «و انت تقول» که شما نه یک بار نه دو بار بلکه پی در پی (تقول فعل مضارع است) در جلسات عمومی و خصوصی همواره می‌فرمودید: «کل شیعتنا فی الجنه» این را من با دو گوش خودم شنیدم که همه شیعیان ما در بهشت هستند و یک چیزی هم به آن اضافه کردید: «علی ما کان علیهم» با گناهانی که در پرونده‌شان است. امام فرمودند: «صدقت» درست شنیدی، حرف راستی گفتی «کلهم والله فی الجنه» این دیگر قسم جلاله امام صادق(ع) است که فدایش بشوم. چقدر به ما اطمینان می‌دهند.

حالا بگویند ما دیوانه هستیم، ساحر هستیم، رافضی هستیم، کذاب هستیم، کافر هستیم، به آنها هم گفتند، به اصل کاری‌هایمان هم گفتند، «کلهم والله فی الجنه» راوی می‌گوید به حضرت صادق(ع) گفتم: «جعلت فداک یابن رسول الله» خدا من را فدایت بکند. امام قسم جلاله خورده کل شیعه در بهشت هستند. شما دیگر می‌دانید شیعه کیست، می‌دانید مجرمین حرفه‌ای و عوضی‌ها و مال مردم‌خورها و اختلاس‌چی‌ها را نمی‌گوییم شیعه که شیعه یعنی پیرو یعنی اقتداکننده به ائمه، گاهی هم یک لغزشی دارند دیگر چه کارشان کنیم، ضعیف هستند.

 

گفتم: فدایتان بشوم «ان الذنوب لکثیرة الکبائر» گناهان شیعیان گاهی زیاد است و گناه کبیره هم هست، یعنی آنها چه می‌شود؟ فقال: «اما فی القیامه فکلکم فی الجنه» روز قیامت این بار سوم است حضرت می‌گوید: همه شما در بهشت هستید، چطور؟ «بشفاعة النبی المطاع او وصی النبی» قیامت شفیع شما پیغمبر است و امیرالمؤمنین(ع).

شفاعت را بعداً در یک روایت می‌گویم. «ولکن والله اتخوف علیکم فی البرزخ» والله ترس من از برزختان است، قیامت که حساب صاف و پاک می‌شود. البته اگر کسی امشب موفق به توبه واقعی بشود نسبت به گناهانش و مال مردم‌خوری‌ها این دیگر جزء این جمله آخر روایت نیست که حضرت فرمود: والله از برزخ‌تان می‌ترسم، اینها دیگر برزخ وحشتناکی ندارند.

قلت: «و ما البرزخ؟» برزخ چیست یابن رسول الله؟ فرمودند: لحظه مردنتان است تا برپا شدن قیامت، شما در عالم برزخ روحتان که عدم نیست زنده است، من از آن برزختان می‌ترسم که آنجا دچار رنج و درد و عذاب برزخی بشوید که پاکتان کنند، ولی تحملش نیست. در برزخ که ما را حمام نمی‌برند. قرآن می‌گوید: در برزخ هم نمونه آتش دوزخ دمیده می‌شود، می‌ترسم یک کاری کنید گیر برزخ بیفتید.

 

توسل انبیا به اهل‌بیت

شیعیان من ببینید ائمه ما چقدر ناراحتند؟ چقدر برای ما دغدغه دارند؟ و اما شفاعت، اول بروم سراغ کتاب اهل تسنن کدام کتابشان؟ «کنز العمال» شانزده جلد است، جلد 2 صفحه 359، کتاب شیعه «وسائل الشیعه» جلد 7 صفحه 110، هم سنی  هم شیعه با سند، در دو تا کتاب مهم می‌گوید زمانی که آدم دچار خوردن آن میوه ممنوع شد، به او گفتند کل این باغ برای تو و زنت به این یک درخت نزدیک نشو، آن هم بحثش خیلی لطیف و ظریف است، از بهشت هر دو را بیرون کردند، حضرت می‌فرماید: (خیلی جالب است امشب یادتان نرود این نوع توبه را) کانت توبته، توبه آدم این بود «خدایا به حق پیغمبر، به حق اهل‌بیت پیغمبر، لما غفرت لی من را ببخش».

ما نمی‌دانیم بین آدم و پیغمبر چند هزار سال فاصله بود، اما پروردگار این پنج نفر را به او شناساند که من چنین پنج نفری در آینده از نسلت دارم، خدا را قسم داد که به حق این پنج نفر من را ببخش، «فغفرها» خدا هم نزدیک شدنش را به آن درخت بخشید. دلتان به دینتان قرص باشد این را اهل سنت می‌گویند: «و ان نوحا لما رکب السفینه و خاف الغرق»نوح سوار یک کشتی غیرصنعتی شد با هشتاد نفر با انواع حیوانات و وسائل، یک تخته بود و سی چهل تا ستون، آنها هم تخته زده بود و شده بود کشتی، ترس داشت که این طوفان عظیم غرقشان کند، گفت: «اللهم انی اسئلک خدایا درخواستم این است به حق پیغمبر آخرت و به حق اهل‌بیتش و ما انجیتنی من الغرق، من را از غرق شدن نگه دار». و خداوند هم او را نجات داد «فانجاه الله عنه».

 

«و ان ابراهیم لما القی فی النار» وقتی ابراهیم را انداختند در آتش گفت: «خدایا به حق پیغمبرت که بعداً مبعوثش می‌کنی و اهل‌بیتش این آتش را بر من خنک کن» و خاک سلام و برد شد.

«و ان موسی لما القی عصاه و اوج نفسه خیفته» موسی وقتی یک چوب‌دستی خشک را انداخت تبدیل به یک اژدهای عظیم بی‌نظیری شد، قرآن می‌گوید خودش ترسید و گفت: «خدایا به حق پیغمبر آخر الزمان و اهل‌بیتش آمنا لی این ترس را از من بگیر به من آرامش بده» فقال له الله عز و جل: «لا تخف انک انت الاعلی» نترس تو بر این ملت فرعون و خود فرعونیان پیروز هستی.

سه بار در آن روایت قبلی امام صادق(ع) گفت: شیعه در قیامت اهل بهشت هستند، ترسم فقط از برزخ شماست. متوسل بشوید امروز به امیرالمؤمنین(ع) که ترستان را از برزخ با پاک شدن از گناهان برطرف کنید. یعنی او دعایمان کند خدا توبه ما را بپذیرد ما هم برویم و اصلاح بکنیم کارهایمان را که گیر برزخ نیفتیم، «اتخوف فی البرزخ» یعنی ما آنجا سراغتان نمی‌آئیم اما سراغ تائبان واقعی در برزخ می‌آیند وقت مرگ هم می‌آیند.

 

 


0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
کلیپ های منتخب این سخنرانی
مطالب مرتبط
سخنرانی های مرتبط
پربازدیدترین سخنرانی ها
شیعه شفاعت بهشت برزخ شگفتی قرآن

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^