فارسی
جمعه 10 فروردين 1403 - الجمعة 18 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

تهران حسینیهٔ همدانی‌ها - رمضان 1396 – سخنرانی دوم


سلوک معنوی - شب دوم یکشنبه (7-3-1396) - رمضان 1438 - حسینیه همدانی‌ها - 6.87 MB -

تهران حسینیهٔ همدانی‌ها - رمضان 1396 – سخنرانی دوم

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین الصلاة والسلام علی سید الانبیاء والمرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین»

کتاب خدا برای رشد و نمو و در جهت رسیدن ما به کمالاتی که مقرر شده، سه معلم را معرفی کرده است که شامل خدا، انبیا و اهل ذکر می باشند. کلمه ذکر، نام قرآن است. یکی از پنجاه و چند نام قرآن، ذکر است. اهل ذکر که در مهمترین روایات شیعه و در مهمترین کتابها همانند کتاب شریف کافی از آن یاد شده است ائمه طاهرین(ع) هستند. آنها عالم به ظاهر کتاب، باطن کتاب، حقایق کتاب، بشارات کتاب، لطائف کتاب و اسرار کتاب می باشند و کسی نمی تواند این ادعا را داشته باشد که من نسبت به قرآن مجید چنین علم گسترده ای دارم. با عقل و با روح محدود و با سواد مختصر، امکان اشراف به این همه مسائل قرآنی وجود ندارد.

این سه معلم سخن و کلام و حرف دارند، در تاریخ انسان از زمان آدم تا امروز همه افراد بشر با همه تفاوت هایی که با هم داشتند سخن و کلام دارند. اما در بین مجموعه سخن ها و کلام ها، کلام این سه نفر از چه صفتی برخوردار است؟

باز طبق قرآن و معارف الهیه کلام این سه نفر در بین همه کلام ها، احسن کلام است. یعنی سخن شان چه از نظر ظاهر و یا محتوا و باطن، نیکوترین، زیباترین و پرمعناترین کلام است. حتماً می دانید یکی از خواسته های امیرالمؤمنین(ع) در دعای کمیل این خواسته است «وَاجْعَلْنِی مِنْ أَحْسَنِ عَبِیدِکَ نَصِیباً عندک» در این بندگانی که پیش تو سهم دارند، نصیب به معنای سهم است، البته منظور امیرالمؤمنین از این سهم، سهم مادی نیست. اگر بگوییم خواسته امیرالمؤمنین سهم مادی است معنی اش این می شود که من را از همه ثروتمندان دوره تاریخ ثروتمندتر قرار بده در حالی که این جمله دعای امیرالمؤمنین اصلاً جنبه مادی ندارد.

امیرالمؤمنین به طور آزاد از دسترنج خودشان می توانستند ثروتمند ترین فرد در دنیای آن روز شوند، ولی نشدند چرا؟ یکی از دلایل مهم آن این است که خودش نخواست که ثروتمند شود، امام باقر(ع) می فرماید امیرالمؤمنین(ع) یک روزی یک شتری را می راند، بار شتر زیاد بود ولی بسته بود. یک آقایی در مسیر حرکت ایشان سؤال کرد علی جان بار این شتر چیست؟ امام فرمودند صد هزار درخت خرما، در حالی که صد هزار درخت روی پشت شتر نبود صد هزار هسته خرما بود ولی این مرد آینده بین جوابی که به این سؤال کننده داد با نگاه کردن به عاقبت و فرجام این صد هزار هسته خرما همراه بود.

آنها همه چیز را به همه یاد می دانند و اصلاً در این باره بخل نداشتند، یعنی می گفتند حتی کنار یک هسته خرما آینده نگر باشید، چه برسد به وجود خودتان، آینده هسته خرما را ببینید. حالا اگر بخواهی آینده خودت را ببینی، باید با چه چشمی آن را ببینی؟ با چشم خودت که نمی توانی ببینی، حتماً باید از شعبه نگاه خدا، نگاه انبیا و نگاه ائمه معصومین(ع)، آینده خودت را نگاه کنی. آنها بیان کردند که بر اساس چه وضعیتی شما چه آینده ای دارید. آنها را باید یاد گرفت، آنها را باید فهمید که انسان نسبت به آینده اش جاهل و نفهم و نادان زندگی نکند. چون اگر جاهل زندگی کند ضرر می کند و دچار خسارت می شود.

حضرت امام محمدباقر(ع) می فرماید: زمین و آب بود، جدّم با دست خودش این صد هزار هسته خرما را کاشت و آبیاری کرد و از آن مواظبت کرد، کوشش کرد، یک دانه هم بیهوده هدر نرفت. صد هزار نخله خرما در چند قطعه زمین کاشت. خب این ثروت کمی نبود صد هزار درخت خرمای جوان چقدر خرما می داد، چون درخت جوان در اوج فعالیت و شکوفایی بود، تازه خرماها رسیده بود و هنوز خودش به ملک و محصول زحماتش دست دراز نکرده بود که برای نوبرانه یک دانه خرما بخورد. به قنبر فرمود: قلم و کاغذ بیاور. قنبر دوید قلم و کاغذ آورد. نشست، قلم را در دست گرفت و آن صفحه ای که می خواست رویش بنویسد گذاشت روی زانوی مبارکش و این گونه نوشت بسم الله الرحمن الرحیم این مجموعه نخل به ثمر رسیده را وقف نیازمندان مسلمانان قرار دادم. نه وقف شیعه. دقت بفرمایید متن کلام امیرالمؤمنین را. می بینیم علی محبت محض بود، کاری به دین افراد نداشت کاری به این که این برای این وطن است یا نیست نداشت، بلکه فقط نوشت این مجموعه درخت با محصولاتش وقف نیازمندان مسلمان و مردم، تولیتش برای حسن و حسین شود. یعنی چنانچه یک روزی خود حسن و حسین من، تهیدست شدند اجازه دارند به اندازه مخارج معمولی زندگیشان از این خرماها بچینند و بفروشند، و نه بیشتر از نیازشان.

اگر به پروردگار می گوید: «وَاجْعَلْنِی مِنْ أَحْسَنِ عَبِیدِکَ نَصِیباً عندک» یعنی دنبال خرما، سیب، زمین، و مثلاً پاساژ نیست او خودش یک تولید کننده فوق العاده قدرت مندی بود، ولی از اول که داشت تولید می کرد نیت اش این بود که این تولید برای خودم و برای حسن و حسینم نباشد بلکه برای تهیدستان باشد.

این که می گوید خدایا من را از نظر سهم گرفتن از خودت، بهترین بندگانت قرار بده. بهترین بنده تو چه سهمی نزد تو دارد؟ مثل نوح، ابراهیم، همانند اسماعیل و موسی، مثل مسیح، مثل پیغمبر، مانند فرشتگان مقرب خودت، من را در بین همه اینها در سهم بری از بهترین ها قرار بده. گروه بهترینت چه کسانی هستند؟ من را جزء آنها قرار بده. آن سهمی که بهترین ها از تو می برند، من هم آن سهم را ببرم. سهم عقل، سهم فطرت، سهم اخلاق، سهم عمل و ایمان نصیبم شود مثل نصیبی که بهترین بندگانت بردند.

خب امیرالمؤمنین در همه چیز احسن و برتر شد، ولی به چه وسیله ای احسن شد؟ با کلام، سخن، سخن خدا، سخن پیغمبر(ص) احسن شد، نکته مهم مطلب این است که سخن احسن در عالم از خدا و انبیا و پیغمبر و ائمه(ع) صادر شده است. آن کس که این سخن احسن را بگیرد، احسن می شود. خود امیرالمؤمنین می فرماید خیلی کم است. اگرآدم گیرنده سخن احسن باشد، باوردارنده سخن، احسن باشد یقیناً در حد خودش در هر زمان و در هر شرایطی از احسن عباد خواهد شد.

عیسی بن مریم(ع) یا موسی(ع) - نمی دانم - احتمال قوی دارد از عیسی بن مریم(ع) باشد می فرماید که: از یک منطقه دوردست از شهر رد می شدم. خانمی را دیدم که دچار جذام است - جذام خیلی میکروب خطرناکی است و چند سالی است که جلوی این بیماری گرفته شده است -. آن زمانی که هنوز دارو کشف نشده بود بعد از یک مدتی این میکروب در بدن و خون هر کسی که وارد می شد کل چشم اش را می خورد و دیگر چشمی برایش نمی ماند در حدقه، گوشش را می خورد، بینی اش را از بین می برد و حتی لباس و انگشتان دستش را تا بالا و پاهایش را هم به همین صورت از میان می برد فقط وسط بدن و سر می ماند. به یاد دارم در ایام جوانی به جذامیان که حالا خدا را شکر ریشه این بیماری از بین رفته است سری می زدیم. آن ها را در یک منطقه به نام آش خانه که تقریباً بین گرگان و بجنورد به طرف مشهد دست چپ جاده در منطقه کوهستانی قرار داشت جمع کرده بودند تا دیگران به این بیماری مبتلا نشوند.

عیسی(ع) می فرماید: یک خانم جذامی را دیدم، وقتی به او رسیدم دیدم یک اسب سواری که او را می شناخت در حالی که این خانم جذامی چشم، دماغ ، لب و دست و پایی نداشت به او گفت: خانم اجازه می دهی من یک خبر ناراحت کننده به شما بدهم؟ گفت: بله. ما خبر ناراحت کننده در این عالم نداریم همه خبرها خبر خوش است، آن خبر چیست؟ گفت: تنها پسرت که همه کارهایت را انجام می داد کنار چاه آب برای آب کشیدن معطل و آماده بود. شتری رم کرد و به او لگدی زد و پسرت در چاه افتاد و از بین رفت. مسیح می فرماید: من منتظر ماندم تا ببینم که این مادر با این وضع اش که تنها پرستار خود را که پسرش بود از دست داده است چه عکس العملی از خود نشان می دهد، دیدم برگشت و گفت: پروردگارا قلب من یک تعلق بیشتر در این دنیا نداشت و آن یک وابستگی هم پسرم بود، و چه لطفی به من کردی که این قلب من را از این وابستگی هم نجات دادی که من دیگر معطل کسی نباشم. حالا من هستم و خودت و نمیدانم چطوری شکرت را به جا بیاورم. این معرفت همان نصیب است. این بنده احسن شده است. چگونه آدم بنده احسن می شود؟ با قبول کردن کلام احسن می تواند بنده احسن شود.

یعنی وقتی انسان به قول حضرت امام صادق(ع) گوشش را تبدیل به گوش قبول کند و بعد به آن حرفهایی که قبول کرده تن بدهد، به تدریج آدم احسن می شود. و این معنای «وَاجْعَلْنِی مِنْ أَحْسَنِ عَبِیدِکَ نَصِیباً عندک» است.

حالا سخن پروردگار سخن احسن است، چرا؟ چون برخواسته از علم و حکمت و بصیرت و رحمت بی نهایت است پس نمی شود که احسن نباشد، وقتی علم و حکمت و عدل و رأفت و رحمت بی نهایت در کلام تجلی می کند حسن کلام می شود.

در سوره بقره می فرماید: سبقت الله یک رنگی را خدا برای شما تدارک دیده است، رنگ یکی از اصول زیبایی است. رنگ چشم، رنگ مو، رنگ لباس، رنگ پرده، رنگ فرش همه به آن زیبایی می دهد. رنگ گلها، رنگ گیاهان، پرندگان، رنگ طاووس که امیرالمؤمنین یک خطبه کامل در توضیح رنگ طاووس دارد. حالا در سوره بقره می فرماید: رنگی را خدا برای شما تهیه دیده، خودتان را با این رنگ، رنگ بزنید رنگی است که خدا آن را تدارک دیده است. دیگر رنگی که خدا آن را تهیه ببیند معلوم است چه رنگی است. بعد از اینکه می فرماید سبقت الله پشت این جمله می فرماید «ومن احسن من الله سبقة» چه رنگی در این دنیا از رنگ خدا نیکوتر است؟ ما رنگهای مادی را که داریم و آن ها را می بینیم و نمی توانیم وصف کنیم چه کسی می تواند رنگ گلها را وصف کند بگوید این گل رز، گل مریم، شکوفه درخت سیب، شکوفه درخت گیلاس، شکوفه درخت آلبالو این مقدار، معیار رنگ اش است. اصلاً رنگ قابل توصیف نیست، تمام مردم دنیا رنگها را که می بینند فقط می گویند چه زیباست بیشتر از این نمی توانند آن را توصیف کنند. ما داریم رنگبندی خدا را در این عالم می بینیم. خورشید، اگر غیر از این رنگ را داشت، عمر دیدن تمام چشم های انسان ها و حیوانات چشم دار را خاتمه می داد. پس او بلد است چگونه خورشید را رنگ آمیزی کند که هیچ چشمی از موجودات زنده لطمه نبیند، بلد است ماه را چگونه رنگ آمیزی کند و آب و درختان و حیوانات را چگونه رنگ آمیزی کند.

البته ما رنگ ظاهری را در جهان می بینیم این رنگی که می گوید رنگ باطنی است، این رنگ را برایتان آماده کردم برای اینکه جزء زیباترین ها شوید، چون بدون این رنگ یک آدم معمولی و طبیعی هستید. اگر اهل دین هم نباشید مثل حیوانات هستید چه بسا که بدتر از آنها باشید. بعد خودش می گوید: «ومن احسن من الله سبقة» از خدا چه کسی از نظر رنگ نیکوتر است؟ در ساختن رنگ، این سبقت الله به چه معناست؟ این رنگی که خودش می گوید رنگ یعنی چه؟ امروز روایاتی را بررسی می کردم چند تا روایت در یکی از مهمترین کتابهایمان، کتاب شریف و با عظمت نورالثقلین جلد اول، پنج جلد وجود دارد، راویان شیعه از حضرت امام محمدباقر(ع) آنهایی که زمان امام محمدباقر بودند و از حضرت امام صادق(ع) آنهایی که زمان امام صادق بودند نقل کردند که معنای رنگ در این آیه شریفه هو الاسلام منظور دین خداست، خب دین خدا این دین خدا را باید کسی درباره اش حرف بزند که ما دین را بشناسیم، آنی که کلامش از همه زیباتر است و برای معرفی اسلام حرف زده پروردگار است، زبان پروردگار در بین ما برای سخن گویی قرآن مجید است. ما اکثراً به قرآن می گوئیم که کلام الله است، اگر امیرالمؤمنین «احسن عباد نصیبا عندک» شده باشند نیز با کلام الله شده اند.

قبول کلام الله، عمل به کلام الله، ما را به آدمی که رنگ خدا به او زده شده  تبدیل می کند، خب قرآن مجید چه کلامی است؟ در سوره زمر می فرماید: «وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُم» (الزمر، 55) از این قرآنی که زیباترین کلام در این عالم است به شما نازل کرده ایم از پروردگارتان پیروی کنید، پس کلام خدا احسن کلام است بالاترش نیست و این بی خردی است که انسان احسن کلام را رها کند و به سراغ کلام ها و زبان ها و سخنان سخیف، باطل، بیهوده، کفرآور، قاتل عقل، قاتل وجدان، قاتل روح، قاتل فطرت، قاتل سعادت دنیا و آخرت برود. این کمال بی خردی است.

ولی کمال عقل این است که آدم بین این همه سخنانی که در دنیا منتشر است سخن احسن را بگیرد «الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ» (الزمر، 18﴾ به بندگان من که سخن را می شنوند از جانب من بشارت بده به این بندگان شنوای سخن که «الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» یعنی زیباترین اش را پیروی می کنند. بشارت به چه بدهد؟ به لقاء و به قرب من، به رضایت و به بهشت من، به رضایت انبیا، به رضایت ملائکه، مژده بهشان بده که وقتی از قبر که بیرون می آیند «والملئکه یدخلون علیهم من کل باب» ﴿الرعد، 23﴾ اینهایی که زیباترین کلام را پیروی کردند به محض اینکه قیامت لحظه اول از قبر بیرون می آیند ملائکه بر آن ها وارد می شوند «یدخلون علیهم من کل باب» از دست راستشان، دست چپشان، روبرویشان، پشت سرشان، بالای سرشان، وارد می شوند آن هنگام چه می گویند؟ می گویند: سلام علیکم، به شما اعلام امنیت می کنیم در این محشر ذره ای ترس نداشته باشید. «سَلاَمٌ عَلَيْكُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ» ﴿الرعد، 24﴾. شما مردمی بودید که در دنیا هزار گونه باد وزید و شما را نبرد، هزار گونه از شرق و غرب طوفان وزید و شما را نبرد، هزار نوع مجله و روزنامه و رادیو تلویزیون و سایت تبلیغ ضد خدا کردند و شما گوش ندادید قبول نکردید. فرجام نیکی برایتان رقم زدم، بشارت بده به این بندگان من که «يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ» (الزمر، 18).

و اما کلام انبیا و ائمه(ع)، و من احسن قولاً دارد. خدا سؤال می کند، چه کلامی در این عالم زیباتر است از کلام کسی که «من احسن قولاً ممن یدعوا»، چه کلامی زیباتر از کلام کسی است که مردم را دعوت به اسلام و توحید و خدا می کند «ممن دعی الی الله» و خود این گوینده کلام «احسن عمل صالحاً»، غرق در انواع کارهای مثبت است، «و قال اننی من المسلمین»، راست ترین حرف را هم می زند به ملت می گوید من با همه وجودم تسلیم خدا هستم کلام چه کسی در این عالم نیکوتر از کلام اینهاست؟ کلام خدا، کلام پیغمبران، کلام ائمه. چقدر زیبا به حضرت مجتبی(ع) می گوید امیرالمؤمنین(ع): «یا بنی احی قلبک بالموعظه»؛ پسرم با سخنان پندآمیز دلت را زنده کن. دل مرده را حرف خوب زنده می کند. حرف خوب جان مرده را زنده می کند. اگر گوش بدهد «احی قلبک بالموعظه»، وقتی اینگونه شدی چه کار می کنند برایت؟ از خیلی خطرات در دنیا حفظت می کنند.

هنگام مرگ حفظت می کنند، در برزخ حفظت می کنند، در قیامت هم که از سوره رعد شنیدید ملائکه از هر طرف هجوم می آورند «سلام علیکم بما صبرتم».

شب شده بود، تاریک بود، هارون به یک کارمندش گفت: به این آدرس برو، در یک اتاقی را باز می کنی، یک نفر بیشتر در آن اتاق نیست، دست و پا زنجیر کرده آن را فلان بیابان بیرون بغداد می بری در یک چاه بزرگ می ندازی در چاه، یک نفر به نام حاجب هم تو را همراهی می کند. گفت: به آدرسی که داده بود رفتم. در اتاق را باز کردم. یک جوانی مثل پاره ماه حدود سیزده چهارده سالش بود، هنوز مو در صورتش درنیامده بود، خیلی چهره الهی و ملکوتی داشت، ولی اینها دینشان را به دنیا فروخته بودند، دینشان را به پول فروخته بودند، دینشان را به شهوات و به ستمگران فروخته بودند. گفت: از اتاق بیرون آوردم. گفت: من را نبر کاری به من نداشته باش، من کاری به کار کسی ندارم. گفت: دستور است و امر است. گفت: این کار را نکن، خون من را نریز، من از ذراری فاطمه زهرا(س) هستم. من از اولاد پیغمبرم(ص)، خون من را نریز تا روز قیامت در برابر پیغمبر شرمنده نباشی و نتوانی جواب پیغمبر را بدهی. گفت: من مأمورم، گفت: بردیم در آن بیابان دیگر شب نیمه شده بود آوردیم سر چاه، جوان سیزده چهارده ساله گفت: کشتن من که دیر نمی شود شما می خواهید من را در این چاه بیندازید و بروید، من هم در این چاه از دنیا می روم، دیرتان می شود؟ گفتیم نه، گفت: پس به من مهلت دو رکعت نماز بدهید، قرآن کلام احسن است، قرآن می گوید در گرفتاری ها «استعینوا بالصبر و الصلاة» از روزه و نماز کمک بگیرید. روزه خیلی کارها می تواند برای شما انجام دهد، نماز می تواند برای شما کارهای زیادی انجام دهد.

گفتیم بخوان، معلوم می شود در آن نصف شبی وضو هم داشته است این حجت به همه جوان ها می باشد، گفت: چه دو رکعت نمازی خواند. در نمازم خم ابروی تو تا یاد آمد، حالتی رفت که محراب به فریاد آمد، سلام نمازش را که داد آرام گفت: «یا خفی اللطف» ای وجود مبارکی که لطفت پنهان است، ای وجود مبارکی که لطفت خفی است، در این وقت شب یک نگاهی به من بینداز، و دست من را با آن لطف خفی ات بگیر. یک مرتبه طوفان سختی در بیابان به راه افتاد. گرد و غبار عراق دائم در جنوب کشور وجود دارد. مأمور هارون می گوید: چنان گردو غباری شد که ما جلوی پایمان هم در آن نیمه شب و تاریکی نمی دیدیم. یک مدتی طول کشید، طوفان خوابید. دیدیم زنجیرها افتاده خودش نیست، رفت. گفتیم حالا برگردیم به هارون چه بگوییم، دروغ بگوییم، بگوییم کشتیم. یک وقت خبر از این به هارون می رسد ما را می کشد. بهتر این است که برویم راستش را بگوییم حالا یا ما را می کشد یا کاری با ما ندارد. طوفان بین ما و او را جدایی انداخت.

آمدیم به او گفتیم. گفت حالا تقصیر شما که نبوده است من کاری به کارتان ندارم بروید. نگاه کنید، احسن کلام، آدم را به کجا می رساند که نصف شب دو کلمه به خدا می گوید خدایا در این وقت شب نظر عنایتی و لطفی به من بکن و خداوند باد را مأمور می کند طوفان سنگینی شود تا این جوان مظلوم بی گناه را از دست اینها غایب کند، زنجیرهایش را در این طوفان باز کند و برود.

 

 

یک طوفانی می فرستی در دل ما هر چه غریبه است رد کند برود. دلمان خیلی سنگین است، بارش زیاد است، یک نگاه می خواهد، یک نظر می خواهد. تو که هر چند وقت به چند وقت با باران، طبیعت را پاک می کنی ما را هم با باران رحمت معنویت امشب تمیز کن، سبک کن، پاک کن. ما مستحق هستیم، ما نیازمند هستیم. ما خلوت های بدی داشتیم.


0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
کلیپ های منتخب این سخنرانی
مطالب مرتبط
سخنرانی های مرتبط
پربازدیدترین سخنرانی ها
استاد حسین انصاریان حسینیه همدانی های تهران رمضان 1396 سخنرانی شب دوم ماه مبارک رمضان 96 خداوند متعال، انبیای الهی و اهل ذکر سه معلم برای هدایت انسان‌ها قرآن کریم احیا کننده قلوب مرده تجلی علم، حکمت، عدل، رأفت و رحمت بی نهایت در کلام تهران سخنرانی دوم حسینیهٔ همدانی‌ها رمضان 1396 تهران حسینیهٔ همدانی‌ها - رمضان 1396 – سخنرانی دوم




گزارش خطا  

^