طهارت باطنی/ دههٔ اوّل جمادیالاوّل/ زمستان 1395هـ.ش./ تهران/ مسجد شهید بهشتی
سخنرانی دهم
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة والسلام علی سید الانبیاء والمرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
طهارت و پاکی در هر کجای خلقت و عالم آفرینش -چه در دایره ٔ تکوین و چه در دایره ٔ تشریع و اختیار- تجلی داشته باشد، آثار فراوانی خواهد داشت. این مطلب بسیار مهم را ابتدائاً از چند آیه ٔ قرآن کریم برایتان عرض می کنم و البته به یک مصداقش اشاره می کنم؛ چون دست ما که به همه ٔ عالم، به همه ٔ هستی، به همه ٔ انسان ها که افق طلوع طهارت هستند و بودهاند، نمی رسد؛ اما آب دریا را هم اگر نتوان کشید، به قدر تشنگی باید چشید. یک نمونه که برای ما روشن شود بقیه ٔ عالم هستی و انسان ها که جایگاه جلوه ٔ طهارت اند، برایمان ثابت می شود.
چند آیه را من می خوانم که جلسه و باطن ما و فکر ما و گوش ما نورانی تر شود. قرآن مجید نور است و من باید افقی باشم که این نور از من طلوع کند. یک گروهی هستند و بودهاند که امیرالمؤمنین از آنها در دعای کمیل به عارفین تعبیر می کند. در زیارت حضرت رضا هم یک دعا هست، دعای کمنمونه ای است و فکر کنم بیشتر زائران حضرت رضا از این دعا بیخبر باشند. دعا در مفاتیح است، بالای صفحه نوشته شده دعای بعد از زیارت حضرت رضا. من پنجاهسال است با این دعاهای اهلبیت سروکار دارم و نمونه ٔ این دعا را کم دیدهام! بسیار دعای پُرمایه و پر حال و یک متن الهی و ملکوتیِ کمنظیری دارد. آنجا هم به این طائفه اشاره شده است: «یا معروف العارفین». منظور از عارف در فرهنگ اهلبیت، درویش و تربیتشده ٔ خانقاه و پیر طریقتِ کشکول به دست و اهل ذکر و ورد نیست؛ بلکه عارف به کسی می گویند که قرآن کریم را با قلبش، درحالیکه قلب را به اوج طهارت رسانده، لمس کند و اعماق حقایق دعاها را مثل کمیل و ابوحمزه و عرفه ٔ سیدالشهدا را با عقلش درک کرده باشد و قلبش به چیزی تعلق نداشته باشد که او را در این عالم به اسارت بکشد، چیزی که حرکتش را متوقف کند و از آنهایی باشد که حافظ می فرماید:
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هرچه رنگ تعلق پذیرد، آزاد است
من زیاد با نوشته های این گروه سروکار دارم و این جمله مال این گروه است، می گویند: پروردگار در هر کره ای از این کرات عالم، یک «مطلعالفجر» دارد. مطلع بهمعنای محل طلوع و اسم مکان است. یک نقطه ای که سپیده خودش را از آنجا نشان می دهد، مثلاً مطلعالفجر کره ٔ زمین ما، مشرق است و سپیده ٔ صبح از آنجا طلوع می کند و از مغرب هم غروب می کند. خورشید وقتی برود، نیمکره تاریک می شود و وقتی طلوع کند، یک روشنایی الهی، طبیعی و ملکوتی نصف کره ٔ زمین را در آغوش بگیرد و این روشنایی روز را قرآن می گوید: از نشانه های قدرت، حکمت، رحمت، اراده و عدالت پروردگار است. اگر این طلوع نبود، یعنی زمین مطلعالفجری نداشت! همین الآن تمام دریاها تا کف یخ بود و هیچ گیاهی در کره ٔ زمین پیدا نمی شد، کمتر معدنی در زمین یافت می شد، یک موجود زنده در کل کره ٔ زمین بهاندازه ٔ مورچه پیدا نمی شد؛ یعنی اگر کسی بخواهد منافع روز و طلوع خورشید را بهدست بیاورد، نمی تواند و امکان ندارد. دراینزمینه هم من یادداشتهای زیادی دارم؛ درباره ٔ روز، درباره ٔ خاک، درباره ٔ آب، درباره ٔ گیاهان، درباره ٔ ابر، درباره ٔ باد و در این 130جلد کتابی که تا حالا نوشتهام و در تفسیر قرآنم که حدود بیست جلد است، به تناسب اینگونه آیات، بحث های بسیار مهم طبیعی، علمی و عرفانی آوردهام و از کتاب های نوشتهشده در شرق و در غرب هم استفاده کردهام. علت استفادهکردنم هم این است که قرآن می گوید: «فَسْئَلْ بِهِ خَبِيراً» ﴿الفرقان، 59﴾، مسائلتان را از آگاه به این مسائل بپرسید. خب خیلی از دانشمندان شرق و غرب، گرچه مسلمان نیستند و بعضی هایشان هم هستند، دراینزمینه ها آدم های کارکشته ای هستند. همین یک کلمه را عنایت کنید! اگر مطلعالفجر نبود، هیچ آثاری از حیات و منافع حیات در کره ٔ زمین پیدا نمی شد، زمین بود و یخبندان خالی، همین!
خب خدا چندتا مطلعالفجر دارد؟ شما باید بفرمایید خدا چندتا کره دارد، چندتا کره دارد؟ اولاً جهان علم می گوید حساب کرات در اختیار یک نفر نیست، به هیچ وجه! بعضی توده های آسمانی که حتی با چشم غیرمسلّح دیده می شود، بالای صدمیلیارد ستاره دارد و از این توده های عظیم هم تا حالا خیلی کشف شده است. یکبار اعلام شد که از این توده های عظیم تا حالا دویستمیلیون کشف شده و هر کدامش چند صدمیلیارد ستاره دارد. هنوز هم درحال کشفشدن است و طبق یک آیه ٔ قرآن، بشر دراینزمینه همیشه عقب می ماند و این آیه از عجایب آیات قرآن است. آیه هم در مکه نازل شده که مکهای ها یکدانه ستاره می شناختند؛ یکدانه ستاره ٔ شعرا! مردم مکه از آسمان خبر نداشتند، بی سواد بودند، مردم غارتگری بودند، مردم زشتکاری بودند، مردم کافری بودند، مردم بتپرستی بودند. آنوقت این آیه نازل شد که ما آسمان ها را با قدرت خودمان پدید آوردهایم. کِی؟ چندمیلیاردسال پیش. این را الآن می دانیم عمر زمین با تحقیقات علمی که روی زمین شده، 4میلیارد و 500میلیونسال است. تازه این یک ستاره ٔ خیلی جوانی است که تازه بهوجود آمده. می گوید: ما تمام عالم بالا را با قدرتمان خلق کردیم. این قطعه ٔ بعد آیه را دقت کنید! از نظر ادبی من معنی می کنم: «وَ إِنّٰا لَمُوسِعُونَ» ﴿الذاريات، 47﴾، دائم تا قیامت برپا شود، درحال گسترشدادن آسمان ها هستیم. همیشه بشر از ادب عقب است. الآن می گوید که دویستمیلیون، چهارصد میلیون، الآن می گوید صدمیلیارد ستاره، فردا می گوید دویستمیلیارد! ولی پروردگار می گوید: من درحال گسترشدادن هستم، هیچوقت به عدد نمی رسد! این است که در یک آیه ٔ دیگر می گوید: خیلی سینه تان را بهعنوان عالِم سپر نکنید، «أُوتِيتُمْ مِنَ اَلْعِلْمِ إِلاّٰ قَلِيلاً» ﴿الإسراء، 85﴾، از زمان آدم تا قیامت، علمی که به کل شما می دهم، یکذره است و چیزی نیست. یکذره است!
یک روایتی امامباقر دارند، واقعاً چقدر باید خدا را شکر کنیم که ما شیعه ایم؟! امامباقر می فرمایند: از زمان آدم تا لحظه ٔ طلوع دوازدهمی ما که کِی است و هیچکس نمی داند، فقط «الف» علم برای بشر آشکار می شود و از «ب» تا «ی» مانده است! این هزاران کتابخانه و دانشگاهها و میلیون ها کتاب و کتاب های تحقیقاتی، حضرت می فرمایند: «الف» علم است، امام دوازدهم که می آید، از «ب» تا «ی» علم را برای مردم آشکار می کند، یکنفر چقدر علم دارد! اینها پیشوایان ما هستند. پیشوایان دیگران، نه اینکه یکذره علم دارند، علم ندارند! آن سهنفری که بعد از مرگ پیغمبر، شاه شدند، اینها اهل مکه هستند، مکه مدرسه نداشت، مکه خواننده نداشت، مکه نویسنده نداشت، اینها اصلاً بلد نبودند بنویسند و هیچچیز را بلند نبودند بخوانند. در هفتادتا مسئله ٔ عمومی و نه مسائل سرّی، این را خود اهلتسنن نوشتند و من هر هفتادتا را دیدم! در هفتادتا مسئله ٔ عمومی، فقهی و اجتماعی، آن دومی از جوابدادن به کل عاجز شد! مثلاً یک خانمی آمده مسئله پرسیده، بلد نبوده است. گاهی امیرالمؤمنین در جلسه بوده که این آقا بلد نبوده، جواب بدهد یا اشتباه جواب داده و امیرالمؤمنین پاسخ درستش را داده است؛ گاهی هم نبوده و مانده، گفته بروید علی را بیاورید! هفتادبار اهلتسنن جابه جا در کتاب هایشان نوشتهاند که ایشان وقتی امیرالمؤمنین جواب مطلب را داده، با صدای بلند گفته «لولا علی»، اگر علی نبود، «و هلک عمر»، آبرو برای ما نمی ماند، چون بلد نبودند! اما امام شما، هم «الف» علم پیش اوست و هم از «ب» تا «ی» پیش اوست. این پیشوای شماست!
این یک کلمه را عنایت بفرمایید و برای همیشه در ذهنتان نگه دارید! اگر این ستارگان و کره ٔ زمین، مطلعالفجر نداشت که نور طلوع کند، فجر طلوع کند، کل کرات عالم یخ زده بود؛ یعنی عالم هستی غیر از یخ هیچچیزی نداشت. حالا این عارفان چه می گویند؟ بارکالله! گاهی باید بارکالله گفت، مثل کار امروز شما ملت ایران. راهپیمایی امسال بارکالله دارد، هزارتا بارکالله دارد؛ چون در این 36سال یا 38سال سابقه نداشته است. خارجی ها هم گفتند که سابقه نداشته؛ آنها هم که اهل کتمان هستند، مجبور شدند اظهار کنند!
این حرف بارکالله دارد که عارفان الهی می گویند: در بین میلیاردها مطلعالفجر، یعنی آن نقطه ای که نور طلوع می کند که در قرآن هم مطلعالفجر آمده و در سوره ٔ قدر است: «تَنَزَّلُ اَلْمَلاٰئِكَةُ وَ اَلرُّوحُ فِيهٰا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ» ﴿القدر، 4﴾ «سَلاٰمٌ هِيَ حَتّٰى مَطْلَعِ اَلْفَجْرِ» ﴿القدر، 5﴾، می گویند: در میلیاردها مطلعالفجر(من دارم غصه می خورم که این حرف را می زنم و دارم در خودم می جوشم و ناراحتم)، هیچ مطلعالفجری باارزش تر، بالاتر، مفیدتر و پر آثارتر از وجود انسان نیست. انسان مطلعالفجر خورشید نیست، ما که کره ٔ زمین نیستیم، خاک نیستیم، موجود زنده ایم. انسان مطلعالفجر قرآن است، یعنی خورشیدِ طلوعکننده از مطلعالفجر وجود انسان، کتاب خداست. «أَنْزَلْنٰا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبِيناً» ﴿النساء، 174﴾، روی این حساب، این چندتا آیه را راجعبه پاکی می خوانم که نور از ما در دل ما، در فکر ما، در قلب ما، در روح ما و در سرّ ما طلوع کند. به خدا قسم! بدون قرآن، یک مرد و یک زن در این عالم، نه اینکه نور ندارد و غرق در ظلمت است، غصه میخورم که در این هفتمیلیارد جمعیت زمین، مطلعالفجر قرآن انگشت شمارند! در هفت میلیارد، فکر نمی کنم صدمیلیون مطلعالفجر خورشید وحی باشند! قرآن مجید اکثریت را که از آنها حرف می زند، می گوید: «أَكْثَرُهُمُ اَلْفٰاسِقُونَ» ﴿آلعمران، 110﴾، «أَكْثَرَهُمْ لاٰ يَعْلَمُونَ» ﴿الأنعام، 37﴾، «أَكْثَرَهُمْ لاٰ يَشْكُرُونَ» ﴿يونس، 60﴾، «أَكْثَرُهُمْ لاٰ يُؤْمِنُونَ» ﴿البقرة، 100﴾، خیلی کم هستند آنهایی که مطلعالفجر خورشید ملکوت قرآن مجید هستند. حالا ما یک مقدار مطلعالفجر هستیم، اما چه مقدار! نه گوینده می داند و نه کس دیگر؛ خودمان هرکدام می دانیم که قرآن چه مقدارش در ما طلوع دارد، آن ارزیابی اش را باید با اعمال و اخلاقمان بکنیم که ما در عمل صالح و در اخلاق حسنه چه وضعی داریم، همین مقدار مطلعالفجریم و بیشتر نه!
«وَ اَلْبَلَدُ اَلطَّيِّبُ» ﴿الأعراف، 58﴾، چه آیه ٔ فوقالعاده ای! «والبلد الطیب»، سرزمین پاک، کلمه ٔ طیب دارد! «يَخْرُجُ نَبٰاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ»، زمین روییدنی اش را فقط زیر نظر من، اراده ٔ من، خواست من، توفیق من می رویاند و خودش گرچه پاک است، اما آن قدرت لازم را برای روییدن روییدنی اینگونه ندارد و پای من در کار است، دید من، اراده ٔ من، خواست من، رحمت من، حکمت من و عدالت من در کار است. حالا چرا این اوصاف من در کار است؟ چون زمین پاک است و علت جلب رحمت من، اذن من، لطف من، احسان من هم پاکی محل است. «و البلد الطیب یخرج نبات باذن ربه»، این زمین پاک، «و الذی خبث»، اما زمین آلوده، زمین آشغال، زمین نمکزار، زمین شورهزار، زمین اسیدی، «لا یخرج الا نکدا»، گیاه بیریشه ٔ بیمیوه ٔ به درد نخور از آن روییده می شود که با وزیدن یکذره باد هم گیاه جلوی باد می افتد و می رود، می رود، می رود تا گم می شود و در یک مزرعه می افتد، در یک دره می افتد، بعد هم می پوسد و نابود می شود؛ اما «بلد پاک»، آن را که می رویاند، چون خدا در کنارش است، ماندگار است.
خب این زمین پاک کجاست؟ آیات قرآن مجید به قول خود قرآن تأویل دارد و این مسئله حرف ندارد: «مٰا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اَللّٰهُ وَ اَلرّٰاسِخُونَ فِي اَلْعِلْمِ»﴿آلعمران، 7﴾، آیات باطن عجیبی دارد! این زمین پاک، «و البلد طیب»، یکیاش یک خانم پاک است، یکیاش هم یک مرد پاک است. این زمین پاک، اما خانم پاک! پیغمبر به خانه آمد، رنگ و روی خدیجه را که دید، دید خدیجه در آستانه ٔ ازدنیارفتن است، زهرا هم پنجسالش بود، کنار بستر خدیجه روی یکدانه گلیم کهنه نشست. یک بستر از لیف خرما! خانمی که به پول زمان خودش، بیستمیلیون دینار ثروتش بوده است. اینکه شنیدهاید، عالِم اهلسنت می گوید که همه را به پای نبوت و توحید ریخت و حالا یک اتاق کاهگلی و یک رختخواب از لیف خرما و بیمار در این بستر است. هیچچیز هم نمانده و حتی کفن هم ندارد و می داند که پیغمبر هم پول کفن ندارد! دارد ازدنیا می رود، اشکش ریخت. پیغمبر فرمودند: خدیجه چرا گریه می کنی؟ نه از روزگار گذشته اش گفت و نه از آن بیستمیلیون دینار ثروتش گفت و نه از آن خانه های آبادش گفت و نه از آن کاروان های تجارتیاش که هیچکدامش هم نبود! چرا گریه می کنی؟ زمین پاک این است! گفت: گریه می کنم که در لحظه ٔ مرگم، نمی دانم آیا خدا از من راضی است یا نه؛ چون نمی دانم، دارم گریه میکنم. پول ها چه؟ زمین پاک به پول کاری ندارد! خانه ها چه؟ زمین پاک به خانه کاری ندارد! زمین پاک، «و البلد طیب یخرخ نباته باذن ربه»، به عنایت و توفیق و رحمت الهی وصل است. تا گفت نمی دانم خدا از من راضی است یا نه، جبرئیل نازل شد و گفت: یارسولالله! خدا می فرماید که سلام من را به خدیجه برسان. یک زن به کجا رسیده؟! «و البلد الطیب»، و به خدیجه بگو که من کمال رضایت را از تو دارم. گفت: خب یارسولالله! من راحت شدم. حالا یک خواسته هم از شما دارم. فرمودند: چه؟ گفت: بعد از مرگ من، من را در عبای خودت کفن کن! چه شب هایی که با این عبا چه عبادت هایی کردی، چه گریه هایی کردی! فرمودند: خدیجهجان، عبای من هم کفن تو! هیچچیز دیگری نگفت و ازدنیا رفت؛ البته قبل از اینکه ازدنیا برود، پیغمبر بچه ٔ پنجساله اش را خانه ٔ ابوطالب برد، مراسم دفن و کفن که تمام شد، زهرا را بغل کرد و به خانه برگرداند. پنجسالش بود، تا وارد حیاط شد، مادرش را صدا زد و دید جواب نمی دهد، به بابایش گفت: مادرم کجاست؟ پیغمبر آدرس مادرش را دادند: فاطمهجان، مادرت با ملکوتیان عالم دارد زندگی می کند، با ملکوتیان عالم! این یک زمین پاک! یک زمین پاک هم پیغمبر است. این دوتا زمین پاک، «و البلد الطیب» که کنار هم قرار گرفتند، «یخرج نباته باذن ربه»، با دید خدا، رحمت خدا، توفیق خدا، اذن خدا، از این دوتا زمین پاک، درخت پاکی به نام فاطمه ٔ زهرا رویید.
حالا آیه ٔ بعد را ببینید! آیه ٔ بعد، درخت پاک است. آیه در سوره ٔ ابراهیم است. بهبه از این آیه!« ضَرَبَ اَللّٰهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ» ﴿إبراهيم، 24﴾ درخت پاک صدیقه ٔ کبری، «اصلها ثابت»، ریشه ٔ درخت وجود زهرا ثابت است، چون ریشه در توحید تام است، «و فرعها فی السما»، شاخ و برگ این درخت هم تمام عالَم را پر کرده است! یک شاخه ٔ ششماهه ٔ این درخت، علیاصغر است که پارسال 56 کشور دنیا برای او روز شیرخواری گرفتند. «و فرعها فی السما»! یک شاخه ٔ این درخت، ابیعبدالله است که جهان را پر کرده، یک شاخه که جا نیست! چون جا نیست، یک روز اربعین 22 میلیون نفر می روند که به این شاخه متوصل شوند و خودشان را به این شاخهٔ زمین پاک بچسبانند. «یخرج نباته باذن ربه، ضرب الله مثلا کلمة طیبة کشجرة طیبة اصلها ثابت و فرعها فی السما تُؤْتِي أُكُلَهٰا كُلَّ حِينٍ» ﴿إبراهيم، 25﴾. این درخت زمستان ندارد، پاییز ندارد، این درخت دائم میوه می دهد، «تؤتی اکلها کل حین دائم».
این هم یک رابطهشان: «الطیبات لطیبین»، در تمام مکه، یکدانه زن لیاقت ازدواج با پیغمبر را نداشت، چون پاکی خدیجه را نداشت.
داستان طهارت با این ده شب تمام نشد و پرونده ٔ طهارت در قرآن و در آیات قرآن، پرونده ٔ بسیار گسترده ای است. گر بماندیم زنده بردوزیم
جامه ای که از فراق چاکشده
گر بمردیم، عذر ما بپذیر
ایبسا آرزو که خاکشده!