فارسی
جمعه 31 فروردين 1403 - الجمعة 9 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

تهران مسجد رسول اکرم دههٔ اوّل جمادی‌الاوّل 1395 سخنرانی پنجم


نماز - روز پنجم (18-11-1395) - جمادی الاول 1438 - مسجد رسول اکرم (ص) - 5.26 MB -

نماز/ دههٔ اوّل جمادی‌الاوّل/ زمستان 1395هـ.ش./ تهران/ مسجد رسول اکرم(ص)

 سخنرانی پنجم

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین الصلاة والسلام علی سید الآنبیاء والمرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

در یک بخش از سخن توجه فرمودید، به‌دلیل دو آیه از آیات قرآن در سورهٔ اسراء و نور، نمازگزار با نمازش هماهنگ است، با کل موجودات عالم هستی و تنها نیست، بیگانه نیست. در یک صفی قرار دارد که همهٔ ملکوتیان عالم و همهٔ موجودات و همهٔ درختان و همهٔ پرندگان در این صف قرار دارند. در آیهٔ نور شنیدید که نماز تسبیح حتی برای همهٔ درختان و پرندگان هست؛ ‌علاوه‌بر اینکه نماز دارند، تسبیح دارند، به نماز و تسبیحشان هم معرفت دارند. درخت نماز خودش را می‌فهمد، تسبیح خودش را می‌فهمد: «کلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ» ﴿النور، 41﴾ این یک بخش از کلام بود.

 نمازگزار که به‌خاطر مؤمن‌بودنش اهل نماز است، آن که خداباور و قیامت‌باور نیست، نماز نمی‌خواند و اگر هم بخواند، قرآن می‌گوید که این نمازش کلاهبرداری است، حیله است، تقلب است. بی‌نماز یک انسان بیگانهٔ از کل موجودات است، غریبه است. نمازگزار آشنای به این عالم هستی است. دانستید در آیهٔ هفتم سورهٔ مؤمن، ملائکهٔ عرش و اطراف عرش به اهل ایمان پیوسته دعا می‌کنند، نه یکبار و نه یک‌روز و نه یک شب، بلکه یک دعای دائمی. آن که مؤمن نیست و طبیعتاً نماز نمی‌خواند، هیچ دعایی بدرقهٔ راهش نیست؛ چون وقتی دعاکنندگان عالم -فرشتگان، انبیا، ائمه و اهل دعا- دعا می‌کنند، دعایشان بیگانه را نمی‌گیرد و دعا متوجه آشناست.

در یک بخش سخن هم شنیدید که هنوز توضیح آیاتش تمام نشده، روی‌گردان از نماز در قیامت عذاب دارد و آیهٔ شریفه می‌فرماید که در عذابش هم تخفیف داده نمی‌شود. معلوم می‌شود بعضی از جهنمی‌ها یک کارهایی در دنیا داشته‌اند که باعث تخفیف عذابشان است و این، از مفهوم مصادف آیه استفاده می‌شود. در روایاتمان هم دارد وجود مبارک حضرت باقر می‌فرمایند: یک کافری در قیامت به جهنم برده می‌شود، کفر عامل دوزخ‌رفتن است، ولی به‌اندازهٔ کفرش عذاب ندارد و کمتر است، تخفیف دارد. امام‌باقر می‌فرمایند: علت تخفیفش این است که در دنیا یک همسایهٔ مؤمنی داشت و این کافر، هر وقت این مؤمن کاری داشت، مثلاً مهمانی داشت، عروسی داشت، یک فرشی می‌خواست، یک ظرفی می‌خواست، این کافر آدم مهربانی بود و دشمن با این مؤمن نبود، کمکش می‌کرد و مشکلش را حل می‌کرد، این در قیامت تخفیف دارد؛ اما کسی که بین ملت اسلام زندگی می‌کند، مسلمان هم به‌دنیا آمده، ولی روی‌گردان از نماز است؛ می‌بیند پدر، مادر، عمه، خاله، دایی، همسایه‌ها، مردم محل، مشتاقانه نماز می‌خوانند و این‌قدر هم نماز را دوست دارند که او درک نمی‌کند، نمازدوستی اینها را ایراد هم دارد و می‌گوید که چه؟ نیم‌ساعت به اذان در این هوای سرد از رختخواب گرم بلند می‌شوند و می‌روند با آب یخ وضو می‌گیرند، از خانه‌شان پیاده راه می‌افتند و مسجد می‌روند و نماز می‌خوانند، چه حوصله‌ای دارند! این دیگر چیست؟ اشتیاق مردم مؤمن را به نماز می‌بیند، ولی نماز نمی‌خواند و علت نخواندنش هم چنانکه قرآن مجید می‌فرماید: یکی کبر است، یعنی به خودش نمی‌بیند که رکوع و سجود کند و یک علتش هم این است که عبادت خدا انگار یک کوهی روی دوشش است! «وَ اِسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ اَلصَّلاةِ وَ إِنَّها لَکبِیرَةٌ إِلاّ عَلَی اَلْخاشِعِینَ» ﴿البقرة، 45﴾ که حالا به این آیه می‌رسیم از نماز کمک بگیرید، چه کمکی بگیریم؟ بیان شده و بعد می‌گوید که این نماز «لکبیرة»، یک بارِ سنگینی به دوش عده‌ای است، «الا علی الخاشعین»، مگر آنهایی که یک قلب فروتنی، متواضعی نسبت به پروردگار مهربان عالم دارند. آنها نماز برایشان بار نیست، سنگین نیست، حمالی نیست و شوق است که راحت خواب را کنار می‌زنند، رختخواب و تختخواب را کنار می‌زنند و بلند می‌شوند، وضو می‌گیرند و راه می‌افتند و به مسجد می‌آیند؛ خیلی هم برایشان راحت است، نرم است، کارشان شوق است، کارشان ذوق است، کارشان حال است، خوششان می‌آید و این خوش‌آمدنشان هم به این علت است که خدا به آنها توفیق داده و آمده‌اند این نماز را خوانده‌اند. «الذین اذا احسنوا استغشروا»، این جمله با چهارتا جملهٔ دیگر در کنار این جمله، از فرمایشات وجود مبارک حضرت رضا(علیه‌السلام) است که یک نفر پیش حضرت می‌آید و از ویژگی‌های بندگان خدا می‌پرسد: «سئل عن خیال عباد»، آقا بندگان خوب خدا چگونه‌اند؟ امام هشتم فرمودند: این چندتا خصلت، خصلت بندگان خداست: اوّلی‌اش «اذا احسنوا استغشروا»، هر کار خوبی که می‌کنند، شاد می‌شوند؛ نه اینکه مغرور شوند. مغرور لغتش عُجب است، خودبین بشوند و به خودشان ببالند که من بودم نمازت را خواندم! نه، نماز را می‌خواند و خوشحال می‌شود که پروردگار عالم به او لطف کرد، محبت کرد و در گردونهٔ نماز آورد. «الذین اذا احسنوا استغشروا»، این خوشحالی، خوشحالی خدایی است و نه خوشحالی غرور، نه خوشحالی منّت! «و اذا اصحاب استغشروا»، اگر دچار لغزشی بشوند، توبه می‌کنند، طلب مغفرت می‌کنند و بخشش خدا را می‌خواهند. «و اذا غضبوا غفروا»، اگر از کوره در بروند، از دست کسی مثل دامادشان، عروسشان، بچه‌شان، زنشان، رفیقشان، گذشت می‌کنند و دنبال این عصبانیت را نمی‌گیرند که به طرف ضربهٔ آبرویی و شخصیتی بزنند، می‌بخشند. «و اذا اعطوا شکروا»، هر وقت پروردگار عالم نعمتی به آنها می‌دهد، شکر می‌کنند. یعنی چه؟ یعنی تا نعمت پیششان آمد، الهی شکر می‌گویند؟ نه، این معنی شکر نیست؛ قرآن شکر را معنی کرده است: «اِعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُکراً» ﴿سبإ، 13﴾، عمل شکر است. «اعملوا آل داود شکرا»، این شکراً در آیهٔ شریفه از نظر ادبی مفعول «لاجله» است؛ یعنی به‌خاطر شکر من عمل کن. تا یک نعمتی خدا به آنها می‌دهد، نعمت را در همان راهی هزینه می‌کنند که خدا می‌خواهد. پول به آنها می‌دهد، مثبت هزینه می‌کنند و نسبت به این پول ناسپاسی نمی‌کنند، ناشکری نمی‌کنند، بلند نمی‌شوند بروند برای دو ساعت عروسی بچه‌شان، دخترشان، پسرشان، یک هشتصد-نهصدمیلیون تومان به یک هتل بدهند، آن هم شب که مردم خیلی نمی‌توانند پرخوری کنند! مهمان‌ها یکی چهار پنج لقمه می‌خورند و بقیه‌اش را هم دور می‌ریزند. با پولشان این کار را نمی‌کنند، بلکه با پولشان شکر می‌کنند.

قبل از انقلاب یک پولداری، پولدار مؤمن که بلد بود نعمت خدا را چگونه هزینه کند، این پسرش را می‌خواست زن بدهد و از دوستان دوستان ما بود. من او را ندیدم، ولی آن دوستم برایم گفت: ظاهراً برای آن هم کارت فرستاده بود. خب، هم خانوادهٔ داماد و هم خانوادهٔ عروس، خانوادهٔ پُرجمعیتی بودند، آدم‌های پولداری بودند، با موقعیتی بودند. این پدر داماد با پدر عروس نشستند و با هم توافق کردند که آن زمان در یکی از بهترین هتل‌های گرانِ تهران عروسی برقرار کنند.  چطوری توافق کردند؟ این‌طوری، هزارتا مهمان داشتند و هزارتا کارت چاپ کردند و پشت پاکت‌های کارت نوشتند: حضور محترم آقای حاج‌محمدحسن، آقای حاج‌محمدحسین، آقای میرزاتقی، روز پنج‌شنبه، ساعت هفت، بعد از اذان تا ساعت ده، این پسر و این دختر عروسی دارند، تشریف بیاورید و مقدمتان گرامی! آن‌وقت در هر پاکتی یک کارت گذاشته بودند که از اینکه قبول کردید تشریف بیاورید، متشکریم. ما این خرج سنگین عروسی را دادیم که ده‌تا دختر و پسر عروسی کنند. این بلدبودن پول خرج‌کردن و این شکر است.

خیلی‌ها فکر می‌کنند که شکر همین «الحمدلله»‌گفتن است! این‌همه آیات قرآن راجع‌به شکر، این واقعاً همین «الحمدلله»‌گفتن است یا همانی است که خود پروردگار معنی کرده است؟ «اعملوا آل داود»، عمل کنید، «شکرا»، به‌خاطر اینکه شکر تحقق پیدا کند، عمل شما شکر است. الآن این نمازی که امروز صبح خواندید، این شکر بدنتان است، شکر عقلتان است، شکر زبانتان است، شکر مفاصل زانو و کمرتان است که توانستید با آنها رکوع و سجود کنید، خود این نماز شکر است، روزهٔ ماه رمضان شکر است، گریهٔ بر ابی‌عبدالله شکر بالای بالای چشم است؛ یعنی این گریه یکی از بالاترین موارد شکر برای حضرت سیدالشهدا(علیه‌السلام) است. هر کار خوبی و هر کار مثبتی شکر است.

خب، حالا آن که نسبت به پروردگار تکبر دارد، این تکبر -تکبری که روی منبرها می‌شنوید یا در اشعار می‌شنوید که خیلی زشت است و قیامت آدم را خراب می‌کند- این تکبر ما در مقابل همدیگر نیست، آن هم بد است که حالا یکی به من با ذوق و شوق سلام می‌کند و من جوابش را درست نمی‌دهم؛ همچین خودم را کسی می‌دانم و آن را کسی نمی‌دانم که این کبر است، ولی این آدم را جهنم نمی‌برد. خب، این عمل بدی است! یا یکی را باید احترام کنم و نکردم، علت احترام‌نکردنم هم این بوده که خودم را بزرگ می‌دانستم که این کبر است، ولی با این کبر ما را جهنم نمی‌برند و مقاممان را کم می‌کنند، نمره‌مان باید بیست می‌شد، هجده می‌دهند. آدم به خدا می‌گوید: چرا دوتا نمره از من کم کردی؟ خطاب می‌رسد که نسبت به بندگان من تکبر کردی و خودت را کسی دانستی، او را کسی ندانستی؛ کار بدی کردی، اما با این کبر که آدم جهنم نمی‌رود، آن کبری که متکبر را جهنم می‌برد، کبر ابلیسی است: «أَبی وَ اِسْتَکبَرَ وَ کانَ مِنَ اَلْکافِرِینَ» ﴿البقرة، 34﴾، کبر ابلیسی چیست؟ کبر ابلیسی در قرآن بیان شده است. پروردگار عالم از روی حکمتش و مصلحتش به بنده‌اش گفته این کار را بکن، «ابی» بگوید که نمی‌کنم و نسبت به امر خدا تکبر کند؛ تکبر ابلیسی همین بوده که خداوند به کل فرشتگان و ابلیس امر کرد، امر واجب! «فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ» ﴿الحجر، 29﴾ به این مخلوق جدید من سجده کنید، «فَسَجَدَ اَلْمَلاٰئِکةُ کلُّهُمْ أَجْمَعُونَ» ﴿الحجر، 30﴾، همهٔ ملائکه سجده کردند، الّا ابلیس؛ او به حرف من گوش نداد. فارسی‌اش این است: آن که به حرف خدا گوش ندهد، به خاطر کبر است. خودمان کسی هستیم، آن کیست که من به این سجده کنم؟ این کبر ابلیس است، این کبر ابلیسی در هرکس باشد، چه‌کار می‌کند؟ همان کاری را می‌کند که با ابلیس کرد؛ پروردگار به ابلیس گفت: «لئم لعن جهنم»، این آیهٔ قرآن و در سورهٔ اعراف است. «لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکمْ أَجْمَعِینَ» ﴿الأعراف، 18﴾، من این هفت طبقهٔ جهنمم را از شخص تو و هر که در این تکبر از تو تبعیت کند، یعنی در برابر امر من بایستد و بگوید نه؛ تو نزدیک صدبار در قرآن مسئلهٔ نماز را مطرح کردی، من نمی‌خواهم بخوانم. جهنم را از تو و آنهایی که در این تکبر در برابر خواسته‌های من مثل تو عمل کنند، هفت طبقه‌اش را پر کنم. این کبر است یا نیست؟ بی‌نماز، بیماری کبر ابلیسی را دارد. این بی‌نماز در آیهٔ هشتادوششم سورهٔ بقره است، به‌دلیل آیهٔ هشتادودوم سورهٔ بقره، این بی‌نماز و این معرض با «ضاد» و «عین»، معرض که لغتش در آیهٔ 82 است: «وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ» ﴿البقرة، 83﴾، من از شما پیمان گرفتم که اهل نماز بشوید، با امور دیگر؛ اما «و انتم معرضون»، شما روی‌گردانی کردید و شانه بالا انداختید، گفتید: نمی‌خواهم، نمی‌خواهم بخوانم! مگر زور است؟ نه! نماز زور نیست، نماز عشق است، نماز شوق است، نماز ذوق است، نماز اتصال یک موجود ضعیف خاکی به قدرت بی‌نهایت عالم و به منبع خیر است. چه زوری که اسمش را می‌گذارد زور؟ مگر زور است، نمی‌خواهم بخوانم! زور نیست، کبر است و نه زور، این بی‌نماز در قیامت: «فَلاٰ یخَفَّفُ عَنْهُمُ اَلْعَذٰابُ» ﴿البقرة، 86﴾ من در جهنم عذابشان را تخفیف نمی‌دهم.

اما آن کافری که امام‌باقر فرمودند: به مؤمن همسایه‌اش خدمت می‌کرد، آن را تخفیف می‌دهد، ولی بی نماز را تخفیف نمی‌دهد: «وَ لاٰ هُمْ ینْصَرُونَ» ﴿البقرة، 48﴾، و در قیامت از میلیاردها بشر و میلیاردها فرشته هم یک نفر پیدا نمی‌شود که بی‌نماز را کمک دهد تا جهنم نرود؛ هیچ‌کس سراغش نمی‌آید، هیچ‌کس! چون بیگانه است، غریبه است و قرآن می‌گوید: نماز برای کل موجودات است. من وقتی نماز نخوانم، پشت به کل موجودات کردم و از این صف بیرون آمدم، آشنایی هم ندارم که در قیامت سراغم بیاید. برای قیامتمان بکوشیم و آشنا داشته باشیم! آشناهای قیامت، منبع عظیم مهربانی و محبت هستند، آشناهای قیامت، فریادرس و دلسوز هستند.

ما در روایات مهمی داریم که در روز قیامت، روایات خیلی مهم در کتاب‌های خیلی ریشه‌دارمان و اصیلمان، پروردگار به صدیقهٔ کبری خطاب می‌کند: «اُدْخُلِ اَلْجَنَّةَ» ﴿یس، 26﴾، تو که پرونده نداری، دادگاه نداری، معطّلی نداری، الآن که تو را از قبر بیرون آوردم، تمام درهای بهشت به رویت باز است، داخل برو. این وضع خیلی عالیّی در قیامت است که آدم وارد محشر شود، به او بگویند: تو جزء کسانی هستی که به غیر، حسابی نداری و برو؛ اما صدیقهٔ کبری همهٔ امتیازش به این بود که در همهٔ شئون زندگی‌اش عبدالله بود و همین روحیه را هم در قیامت دارد. وقتی خدا به او خطاب می‌کند: «ادخل الجنة»، وارد بهشت شو که هشت در بهشت هم به رویت باز است؛ البته در نه به‌معنی این درهاست، یعنی هشت مقام بهشت در اختیارت است، بهشت که در ندارد! قرآن مجید می‌گوید: «وَ سٰارِعُوا إِلیٰ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکمْ وَ جَنَّةٍ عرض‌ها اَلسَّمٰاوٰاتُ وَ اَلْأَرْضُ» ﴿آل‌عمران، 133﴾، بهشت به پهنای آسمان‌ها و زمین است و تا حالا هیچ حساب‌گری در شرق و غرب هم پهنای آسمان را نفهمیده است! نمی‌شود فهمید! وقتی دانشمندان علوم جدید که حرف‌هایشان دراین‌زمینه ثابت است و انحرافی ندارد، به ما می‌گویند نور در یک‌ثانیه، یک‌ثانیه یک‌شصتم یک‌دقیقه است و شصت ثانیه یک‌دقیقه می‌شود، پشت چراغ‌قرمزها که می‌ایستید، عدد می‌زند و هر روشن‌خاموش‌شدنش یک‌ثانیه است. نور در هر ثانیه، سیصدهزار کیلومتر راه طی می‌کند؛ یعنی وقتی از یک گوشه‌ای نور در بیاید، در یک‌ثانیه راهش باز باشد، سیصدهزار کیلومتر می‌رود. وقتی به ما می‌گویند، جدیداً حالا آینده نمی‌دانیم چه‌چیزهایی کشف می‌شود، جدیداً جدید که من می‌گویم، برای هفت- هشت‌سال پیش است که داشتم می‌دیدم و می‌خواندم؛ چون این مطالب را من خیلی دنبال می‌کنم. ستاره‌ای را کشف کردند که فاصله‌اش با زمین و با نور ارزیابی می‌شود. کل ستاره‌ها با نور ارزیابی می‌شوند. می‌گویند خورشید تا زمین چقدر فاصلهٔ نوری دارد؟ هشت‌دقیقه و مثلاً چندثانیه وقتی طلوع می‌کند تا از 150میلیون کیلومتری به ما برسد، مثلاً هشت‌دقیقه می‌کشد تا برسد، مثلاً آن‌وقت آن ستارهٔ پر نور که بعضی‌هایشان چندمیلیون برابر خورشید است، یعنی چندمیلیون خورشید داخلش جا می‌شود، خورشید یک‌میلیون و سیصد‌هزار برابر زمین حجم دارد، اینها آسمان‌های خداست. نوشتند که آن ستاره نورش را که به‌طرف زمین حرکت بدهد، ثانیه‌ای سیصدهزار کیلومتر بیاید، پانصدمیلیارد سال بعد به زمین می‌رسد، این پهنای آسمان است!

خب بهشت، پهنای همهٔ آسمان‌ها و زمین است، خدا کجایش را در بگذارد؟ آنجا که جای در نیست! این در کنایه از مقام است، هشت مقام بهشت. به صدیقهٔ کبری خطاب می‌شود که تمام مقامات بهشت در اختیارت است، برو وارد شو. ایشان کنار بهشت تشریف می‌آورند، اما داخل نمی‌روند. بالاخره صحرای محشر در بیرون بهشت است، همان‌جا می‌ایستند. خود پروردگار خطاب می‌کند: چرا داخل بهشت نمی‌روی ؟ می‌گوید: تنها نمی‌توانم بروم، از دستم برنمی‌آید؛ یعنی پا دیگر در تنهایی حرکت ندارد. خطاب می‌رسد: چه کسی را می‌خواهی؟ می‌گوید: هرکسی که زمان ما، بعد از مرگ ما تا قیامت، یار ما بوده، مددکار ما بوده، کمک ما بوده، شیعهٔ ما بوده، مخصوصاً می‌خواهم با آنهایی وارد بهشت شوم که گریه‌کن و عزادار حسین من بودند. این یک یار، یار در قیامت کسی است که منبع محبت است، منبع مهر است و تنهایی نمی‌تواند برود. خطاب می‌رسد: من حدّی برایت معیَن نمی‌کنم، هرکس را می‌خواهی صدا بزن، عددی معیّن نمی‌کنم.

خب، آدم وقتی نماز می‌خواند، چنین یارانی پیدا می‌کند؛ یارانی مثل فرشتگان عرش پیدا می‌کند. آن که اعراض از نماز دارد، یار ندارد، بیگانه است، غریبه است، مسخره است و روز قیامت «فلا یخفف عنهم العذاب و لا هم ینصرون». خب، همان دعایی که حضرت ابراهیم راجع‌به نماز داشت و در قرآن است، من آن دعا را فارسی‌اش را در حق خودمان و زن و بچه و نسلمان تا قیامت از خدا بخواهم، ابراهیم هم همین را خواست، گفت: خدایا! من برای زن و بچه‌ام نماز می‌خواهم، برای نسلم تا قیامت هم نماز می‌خواهم. معلوم می‌شود انبیا نگران بودند که نکند ما بمیریم و دوهزار سال دیگر در نسلمان، یک بچه‌ای بی‌نماز از آب در بیاید. نگران بودند که دعا می‌کردند! «رب اجعلنی مقیم الصلاة و من ذریتی»، خدایا خودم نماز می‌خواهم، برای نسلم هم تا قیامت نماز می‌خواهم، این‌قدر نماز مهم است! و ای‌کاش، کل مردم ایران هم عظمت و ارزش نماز را می‌دانستند که همه نمی‌دانند.

خدایا! به حقیقت فاطمهٔ زهرا، به ما زن و بچه‌هایمان و نسلمان، این لطف را داشته باش. ما و کل نسل و زن و بچه‌مان را شوقی و ذوقی اهل نماز قرار بده.

 خدایا! این گوهر گران‌بهای بی‌نظیر عالم هستی، یعنی نماز را هیچ‌وقت -حتی یکبار- از ما و زن و بچه‌ها و نسلمان نگیر. این نمازهایی که ما می‌خوانیم، نماز واجب است؛ نمازهای مستحب، چون اسمش نماز بوده و خیلی هم با ارزش است، اما ارزش نمازهای واجب را ندارد، خیلی هم باارزش است، اهل‌بیت در هیچ شرایطی حاضر نبودند که حتی نماز مستحب را ازدست بدهند. شب یازدهم که اینها داغ 72نفر را دیده بودند، دو شبانه‌روز تشنه بودند، عصر عاشورا بعد از شهادت ابی‌عبدالله همه‌شان کتک خورده بودند، تازیانه خورده بودند و در این بیابان‌ها دویده بودند، حضرت سکینه می‌فرماید: من آن شب خوابم نمی‌برد، گفتم پیش عمه‌ام بروم، دیدم در بین خانم‌ها، دخترها و خواهرها نیست! خب در آن تاریکی شب یازدهم که ماه هم خیلی نور نداشت، از جمعیت بیرون آمدم، از خانم‌ها و دخترها چند قدم این‌طرف و چند قدم آن‌طرف، کنار یک تپه دیدم که صدایش دارد می‌آید. وقتی رفتم، دیدم نشسته دارد نماز شب می‌خواند! انگار می‌کنید که بعد از نمازش، یک نگاهی به ماه کرد، انگار می‌کنید که نگاهی به ماه کرد و یک‌خرده هم با ماه صحبت کرد...


0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
کلیپ های منتخب این سخنرانی
سخنرانی های مرتبط
پربازدیدترین سخنرانی ها
تهران مسجد رسول اکرم سخنرانی پنجم دههٔ اوّل جمادی‌الاوّل 1395 تهران مسجد رسول اکرم دههٔ اوّل جمادی‌الاوّل 1395 سخنرانی پنجم

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^