فارسی
شنبه 01 ارديبهشت 1403 - السبت 10 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

شهر ری آستان امامزاده ابوالحسن دهه سوم محرم 95 سخنرانی سوم


معارف اسلامی - شب سوم دوشنبه (3-8-1395) - محرم 1438 - آستان مقدس امامزاده ابوالحسن (ع) - 5.07 MB -

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

طبق آیات قرآن و روایات و تجربه تاریخ زندگی آدمیان، انسان دشمنانی دارد که گروهی از این دشمنان درونی هستند مارهای خطرناکی هستند که در آستین باطن خود انسان با غفلت انسان، پرورش پیدا می‌کنند که پروردگار در آیات مکرری از مجموعه این دشمنان درونی تعبیر به هوا می‌کند.

آنچه که ما در ایران اسمش را گذاشتیم هوا ترجمه جوّ است در لغت عرب، این هوایی که ما می‌گوییم یعنی صد کیلومتر فضایی که کره زمین را در آغوش خودش دارد، این با کلمه هوا در قرآن فرق می‌کند، وَ أَمّٰا مَنْ خٰافَ مَقٰامَ رَبِّهِ وَ نَهَى اَلنَّفْسَ عَنِ اَلْهَوىٰ  ﴿النازعات‏، 40﴾ این هوا معنیش مجموعه خواسته‌های نامشروع و نامعقول است که انسان وقتی خودش را در برابر لذت‌ها ، شکم‌چرانی آزاد بگذاردء، هوا رخ نشان می‌دهد.

ابتدای کار بی‌قدرت است توان بالایی ندارد، ولی وقتی که انسان این خواسته‌های نامشروع را تغذیه بکند، یعنی به دعوتشان گوش بدهد چاق می‌شوند، قوی می‌شوند هر چه گناه در کام این خواسته‌ها ریخته شود تقویت می‌شوند در وجود بعضی‌ها هم به روزگاری می‌رسد که دیگر نمی‌توانند علاج بکنند تسلط این خواسته‌ها به قدری شدید می‌شود که پروردگار در آیه دیگر می‌فرماید حکومتش را در درون انسان جای حکومت من قرار می‌دهد او می‌شود معبود و هواخواه و هواپرست، من را حذف می‌کند او را به عنوان معبود انتخاب می‌کند.

(ارایت من اتخذ الهه هواه)، حبیب من خبر نداری از کسانی که مجموعه خواسته‌های نامعقول بی‌محاسبه خود را معبود خود قرار دادند، به جای خدا قرار دادند به جای این که خواسته‌های خدا را قبول بکنند خواسته‌های درونشان را قبول می‌کنند.

خب این یک نوع دشمنی است، دشمنان دیگر دشمنان بیرونی هستند، دشمنان بیرونی کیانند؟ دشمنان بیرونی کسانی هستند که هیچ رحمی به انسان نمی‌کنند، کارشان هم این است که تمام سرمایه‌های الهی و انسانی را غارت بکنند از انسان، که پروردگار عالم نام این دشمنان را گذاشته شیطان.

کلمه شیطان از ماده شطن است، شطن سه حرفی است، یعنی موجودی  که غیر از شر زیان، ضرر، برای انسان ندارد، یک موجود گمراهی است و یک موجود ضد خدا که در گمراهی خودش قانع به گمراهی خودش نیست، اگر قانع بود کاری به دیگران نداشت اسمش شیطان نبود چون قانع نیست و می‌خواهد این گمراهی را انتقال بدهد به دیگران اسمش شده شیطان، یعنی ضررزننده، شرزننده، زخم زننده، که در طول تاریخ شیطان‌ها هدفشان یکی بوده ولی ابزارشان با همدیگر فرق می‌کرده، تا صد سال پیش شیاطین کره زمین و شیاطین هر مملکتی دستشان از ابزار الکترونیکی خالی بوده، اما الان دستشان پر است یعنی چند هزار ماهواره دارند برای گمراه کردن، میلیون ها سایت دارند برای گمراه کردن، یک سلسله حرف ها و تصویرهای متحرک هم دارند که هر کسی تلفن همراه کامل دارد شیاطین تمام مفاسد را تا کنار وجود آن ها و رختخواب آن ها و تختخواب آن ها انتقال دادند.

این ها با شیاطین درون دستشان در دست همدیگر است، یار همدیگر هستند، هدف جدا کردن انسان از پروردگار و انبیا و معاد و ائمه طاهرین است، و هدف این که سفره رزق حلال را جمع بکنند و سفره مردم دنیا را از حرام پر بکنند، از طریق بانک‌ها، بانک های بین المللی و از طریق اقتصاد یا سوسیالیستی یا کاپیتالیسمی یا از طریق برچیدن محرمات، و همه حرام‌های خدا را حلال کردن، این کار دشمنان.

 این جا یک مسئله را باید عرض بکنم که این خیلی مهم است و آن این است که فلاسفه جهان موجودات را به چهار قسمت تقسیم کردند، این را خیلی دقت بفرمایید چون من با  این مقدمه می‌خواهم وارد چهار پنج تا آیه بسیار فوق العاده قرآن بشوم، می‌گویند موجودات جهان کلا چهار قسم هستند یا موجودات شریف هستند یعنی دارای ارزش، یا خسیس هستند یعنی پست و ارزش چندانی ندارند ارزش قابل توجهی ندارند، این دو نوع موجود، سوم و چهارم یا موجودات اشرف هستند یعنی ارزش هایشان فوق العاده است، کامل است، جامع است، یا نه موجودات اخص هستند خیلی پست هستند قابل توجه نیستند.

خب موجودات خسیس فرض کنید زباله، فرض کنید علف های به درد نخور، فرض کنید سنگ های به درد نخور، فرض کنید حیواناتی که از هیچ ارزشی برای انسان برخوردار نیستند ممکن است جایی دیگر ارزش داشته باشند، این موجودات خسیس و موجودات اخس دشمن ندارند چون دشمن نمی‌تواند با موجود خسیس و اخس ارتباط برقرار بکند هیچ وقت یک تپه زباله دشمنی به نام شیطان ندارد، دشمنی به نام هوا ندارد، یک موجود اخس هم همین طور او هم دشمن ندارد اما موجودات شریف و موجودات اشرف دشمن فراوان دارند بعضی از این دشمنان زورشان از ابتدا تا انتها به موجودات اشرف نمی‌رسد، قرآن می‌فرماید وقتی که بین ابلیس و پروردگار عالم درگیری شد خداوند متعال به او فرمود :(اخرج) به او فرمود :(علیک لعنتی) به او فرمود :(مذموما مدحورا) برگشت به پروردگار گفت حالا که من به خاطر آدمیزاد به این بلاها دچار شدم اعلام می‌کنم (فبعزتک لاغوینهم اجمعین الا عبادک منهم المخلصین)، من سراغ همه آدم ها می‌روم و همه را گمراه می‌کنم و همه را از تو می‌برم همه ارزش هایشان را لگدمال می‌کنم کاری می‌کنم که از چشم رحمت تو بیفتند و راه نجات به رویشان بسته شود ولی من با این دشمنی با جنس بشر هرگز دسترسی به بندگان مخلص تو پیدا نمی‌کنم یعنی دیگر زورم به آن ها نمی‌رسد مخلصین یعنی انبیا و ائمه و اولیا خاص الهی که این ها از نظر ایمان و اخلاق و عبادت و ارزش های وجودی در یک جایگاهی هستند که شیطان دستش به آن ها نمی‌رسد.

لذا هیچ شیطان قدرتمندی یک چشم به هم زدن امکان تسلطش بر انبیا پیدا نشد پس موجودات اشرف از دسترس دشمنان خارجند، خب خداوند متعال این ها را از دسترس دشمنان خارج کرد چرا ما را خارج نکرد، نه نیروی دافعه انبیا و ائمه نسبت به شیاطین به قدری پرقدرت بود که هیچ شیطانی توان نزدیک شدن به حوزه زندگی و حوزه قلب و حوزه عقل انبیاو ائمه طاهرین را نداشت. یعنی این قدر خودشان نیروی دافعه ایجاد کرده بودند که تمام شیطان‌ها در طول زندگی صد و بیست و چهار هزار پیغمبر و ائمه دائما دفع می‌شدند جلو نمی توانستند بیایند.

در سرزمین‌های افریقا یک موجودی هست من عکسش را دارم و شرح حالش را یک کتابی دارم حدود هزار صفحه است ترجمه خارجی است به فارسی، که این موجود یک نیروی دفعی، پروردگار در او ایجاد کرده و آن نیرو هم الکتریسیته است در بیابان های افریقا زندگی می‌کند ودر دشمن‌شناسی هم بسیار پرقدرت است راحت دارد زندگی می‌کند می‌رود می‌آید کوچک هم هست خیلی بزرگ نیست شاید وزنش یک کیلو نباشد، زیبا هم هست این موجود زنده افریقایی،  تا می‌بیند دشمن دارد می‌آید که یک لقمه‌اش بکند در حدی که دشمن بهش نزدیک می‌شود یعنی دشمن مثلا  تا دو متری باید بیاید فرض بکنید من فاصله دشمن تا خودش را دقیق نمی‌دانم چون چهل سال پیش دیدم در این کتاب این دشمن باید تا یک حدی بیاید وقتی به آن نقطه رسید که خود این می‌فهمد. هم می‌فهمد دشمن است هم درک می‌کند به این نقطه معین رسید دویست و بیست ولت برق از خودش تولید می‌کند و سر آن نقطه، دشمن را خشک خشک می‌کند. این نیروی دافعه نیروی دفع ودفاع.

انبیا الهی و ائمه طاهرین چنان نیروی دفاعی خود را تقویت کردند که شیطان به پروردگار گفت به آن ها دسترسی ندارم خدا هم علم داشت که این ها نیروی دفاعی خود را با تقوا با صداقت، با عبادت، با ترک محرمات تقویت می‌کنند شیاطین انسی، زلیخا یک مدتی شیطان انسی بود شیطان دوپا، هفت سال در کاخ مصر انواع لباس های جلب توجه را پوشید، انواع آرایش‌های زنانه را داشت در برابر یک جوان چهارده ساله که در اوج غریزه جنسی بود تمام ارزش یوسف به این بود که با داشتن غریزه جنسی آلوده نشد اگر یوسف غریزه جنسی نداشت که ارزشی نداشت مهم نبود، از چهارده سالگی تا بیست و یک سالگی که در اوج غریزه جنسی بود به تعبیر امروزی‌ها کپسول پرقدرت شهوت بود در این هفت سال هر چه خودش را به یوسف نمایش داد، آرایش کرد، لباس بدن‌نما پوشید زیباترین لباس های درباری را پوشید و از یوسف ملتمسانه با گریه، با ناله، عاجزانه، درخواست کرد با هم باشند قرآن مجید می‌گوید یوسف یک جواب بیشتر بهش نداد گفت (معاذ الله)، خدای من ارتباط بازن نامحرم آن هم شوهردار را نمی‌خواهد من هم نمی‌خواهم یعنی خواسته یوسف فانی در خواسته پروردگار بود، دو تا خواسته نبود خواسته خدا بود که زنا را از بنده‌اش نمی‌خواست این نخواستن در وجود یوسف تجلی داشت به اختیار خود یوسف نه به اجبار، چون اگر خدا او را مجبور می‌کرد که به این زن جواب ندهد باز هم کارش ارزش نداشت می‌گفتیم خود خدا بهت ترمز کرد اگر به ما هم می‌زد ما هم گناه نمی‌کردیم، اما پروردگار عالم در قرآن می‌گوید نه به اجبار کسی را از گناه کنار می‌کشم نه به اجبار کسی را وارد عبادت می‌کنم اجبار در کار خدا نیست هدایت بر عهده پروردگار است.

(ان علینا للهدی)، ما فقط راه را از چاه نشان می‌دهیم این خودتان هستید که جاده الهی را انتخاب بکنید یا جاده دوزخ و ضلالت را انتخاب بکنید من نه کسی را هل می‌دهم در جاده هدایت نه کسی را هل می‌دهم در جاده گمراهی، نه کسی را از جاده هدایت پس می‌زنم نه کسی را از جاده گمراهی پس می‌زنم یک جنگ است، جنگ جانانه بسیار پرپاداش بین بندگان من و بین شیاطین که در این جنگ، قدرت عقلی، روحی، فکری، خردی، با قرار دادن انبیا در کنار بنده‌ام و ائمه و قرآن، قدرت دادم به بنده‌ام می‌تواند دشمن را از حوزه زندگیش دفع بکند براند، هفت سال گذشت فقط گفت نه، پروردگار من نمی‌خواهد من هم نمی‌خواهم، خیلی نیروی دافعه سنگینی در این جوان بود آخرش هم زن عصبانی شد و ناراحت شد به مامورهای دربار دستور داد بیندازید زندان، زندان های فرعون‌های مصر هم بد زندان هایی بود آن هایی که زندان دیدند می‌دانند من چی می‌گویم.

من یک مدتی قبل از انقلاب زندان کمیته مشترک بودم که بدترین زندان زمان شاه بود هر کسی را می‌بردند در آن زندان زن و بچه‌هایشان قطع امید می‌کردند، فکر می‌کردند جنازه‌شان را تحویل می‌دهند من یک شب هم در آن زندان نخوابیدم دیگر، صبح به زور خوابم می‌برد چون شب ها تا صبح این قدر گوشت این زندانی‌ها را می‌سوزاندند در آپولو قرارشان می‌دادند، ناخنشان را می‌کشیدند، دندان‌هایشان را می‌شکستند که صدای ناله قطع نمی‌شد، زندان فرعون در آن زندان بد سخت، که شما در فیلم یوسف دیدید آن زندان را، آن زندان براساس نوشته‌های تاریخی ساخته شده بود در فیلم وقتی این جوان بیست و یک ساله را انداختند در زندان در را به رویش قفل کردند رفتند. قرآن مجید می‌گوید گوشه زندان گفت قٰالَ رَبِّ اَلسِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمّٰا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ ﴿يوسف‏، 33﴾، خدایا این زندان برای من محبوبتر است از آن دعوتی که در کاخ از من می‌کردند این نیروی ایمان.

خب دشمنان به انسان‌های اشرف تسلطی ندارند و اما انسان‌های شریف، این ها دشمن دارند مثل این که اشرف‌ها دشمن دارند خدا در سوره بقره یهودی‌ها را دشمن جبرئیل معرفی  می‌کند(من کان عدوا لجبرئیل)، آن هایی که دشمن جبرئیل هستند یعنی اگردسترسی به جبرئیل داشتند قطعه قطعه‌اش می‌کردند ولی دسترسی نداشتند دشمن بودند با جبرئیل که چرا از طرف خدا مقام نبوت را برای این پیغمبر آورده باید ما قانع به نبوت موسی بودیم پیغمبر دیگر نمی‌خواستیم با این که دین موسی را پولس نابود کرده بود و دینی که یهود داشتند دین نبود الان هم دین نیست یک مکتب ساختگی دست دزدان راه انسانیت است علت دشمنی‌شان با جبرئیل ا ین بود که چرا آمده نبوت را به پیغمبر اعلام کرده  اما دستشان به این موجود اشرف نمی‌رسید.

اما به ماها با مومن بودنمان، دسترسی دارند آن هایی که دین ندارند به قول خود شیطان خیالم از آن ها راحت است دیگر زحمتی ندارم برای آن ها بکشم آن ها را گروه گروه ملت ملت جمعیت جمعیت جهنمی کردم، بی‌دین کردم، زناکار کردم، گوشت خوک خور کردم، مشروب‌خور کردم، قمارباز کردم، دزد کردم، غاصب رشدشان دادم، جانی، ظالم، رشدشان دادم کاری دیگر به آن ها ندارم. دشمنی را در حق آن ها عملی کرد و تحقق داد آن ها را رها کرده.

اما ما نه ما را رها نکرده چون ما موجود شریف هستیم خیلی ارزش ها الان در اختیارمان است مهر و محبت، عشق‌ورزی صحیح، نرم‌خویی، اخلاق، حلال‌خوری خوب رفتار کردن با زن و بچه، فراری از طلاق، فراری از خشم، فراری از کینه، فراری از ظلم، متصل به عبادت، متصل به کار خیر متصل به قدم‌های مثبت این حسود شریر بی‌دین ضرردار ضد خدا بنا ندارد ما را رها کند تا کی؟ تا وقتی ما را مثل بقیه مریدانی که دارد به کل بی‌دین کند آن وقت ما را رها می‌کند می‌رود سراغ دیگران ما اگر موجود شریفی نبودیم دشمن نداشتیم ما اگر یک خار بی‌خاصیت گوشه بیابان بودیم دشمن نداشتیم، ما اگر یک حلبی‌ زرد در خاک ها بودیم دشمن نداشتیم. ما اگر یک موجود بی‌محصول بودیم دشمن نداشتیم، ولی ما موجود شریف هستیم پروردگار عالم ما را در رحم مادر طلای ناب آفریده         لَقَدْ خَلَقْنَا اَلْإِنْسٰانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ  ﴿التين‏، 4﴾، ما را در رحم مادر بر مبنای فطرت توحیدی آفریده یعنی خلقت اصلی ما جهت‌گیری دارد به طرف پروردگار، اصلا جهت‌گیری به طرف شیطان ندارد آن می‌خواهد جهت‌گیری وجود ما را از خدا برگرداند به طرف خودش قرار بدهد.

(فطرت الله التی فطر الناس)، در سوره روم است از آیات بسیار مهم قرآن است، فِطْرَتَ اَللّٰهِ اَلَّتِي فَطَرَ اَلنّٰاسَ عَلَيْهٰا لاٰ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اَللّٰهِ الروم‏، 30﴾ من غیر از انسان جهت‌دار به سوی خودم را خلق نمی‌کنم در خلقت من تغییری نخواهد بود، تمام مرد و زن در رحم مادر وقتی دارند آفریده می‌شوند جهت‌گیری می‌دهم به طرف خودم جهت توحیدی، لاٰ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اَللّٰهِ ذٰلِكَ اَلدِّينُ اَلْقَيِّمُ این روش پابرجای من پروردگار است این جهت‌گیری حق است چون ما می‌بینیم یک کسی که شیاطین زمانش آمدند جهتش را به طرف خدا برگرداندند به طرف شیطان، جهت به طرف یزید است، جهت به طرف ابن زیاد است.

ولی این آدم با فکر، با اندیشه، با خردورزی، با رنج درون، با عذاب وجدان جهت‌گیری‌اش را از طرف یزید و ابن زیاد برمی‌گرداند با قدرت توبه، به طرف ابی عبدالله و به طرف پروردگار، به بچه‌اش که هجده سالش بود می‌گوید بیا من چکمه‌هایم درمی‌آورم می‌اندازم گردنم سواره هم نه، پیاده، کمک بده از این لشگر جدا بشویم برویم طرف ابی عبدالله، پسرش بهش می‌گوید پدر تو جلوی امام حسین را روز دوم محرم گرفتی تحویل این سی هزار گرگ دادی مگر توبه تو را قبول می‌کنند اما این جهت‌گیری فطری است بله اگر گنهکاری هر حدی هم گناهش باشد این جهت‌گیری به طرف شیاطین را برگرداند به طرف پروردگار عقربه به طرف خدا می‌ماند و آدم حرکت می‌کند. در روایت دیدم هفت هشت قدمی ابی عبدالله افتاد روی خاک با تمام بدن، تکان نخورد، فقط گردنش را یک ذره بلند کرد با یک شرم و حیایی به چهره ابی عبدالله نگاه کرد یک سوال کرد گفت سوالم را اگر جواب بدهد که بلند شوم بروم طرفش اگر بگوید برو گم شو، که آخرتم نابود شده دنیایم هم نابود شد، آرام گردنش را بلند کرد یک نگاه به ابی عبدالله کرد گفت یابن الرسول الله هل لی من توبه؟ یک همچنین آدم گنهکاری توبه دارد؟ ببینید وقتی جهت‌گیری می‌شود کل گذشته را خدا می‌آمرزد کل، این جهت‌گیری خیلی قوی است که ما از شیطان برگردانیم به طرف پروردگار امام اصلا نگفت تو تائب هستی، پشیمان هستی توبه‌ات را قبول کردم این ها در فرمایش ابی عبدالله نبود، وقتی پرسید هل لی من توبه آیا من توبه دارم؟ با این گناهم امام حسین فرمود (ارفع راسک)، بلند شو در خانه ما ذلت و خواری نیست در خانه ما سرپایین انداختن نیست(ارفع راسک)، سر بلندی داشته باش، یعنی تمام پرونده گذشته‌ات با این جهت‌گیری پاک شد و بعد یک جمله بهش گفت این را جوان‌ها بیشتر دقت کنند و گنهکارانی که بعدا صدای من را در صداو سیما می‌شنوند فرمود :(انت سعید فی الدنیا و الاخره).

اصلا نگران دنیا و آخرتت نباش که دنیا و آخرت تو مثل دنیا و آخرت ماست، بله ما دشمن داریم نیروی دفع هم خدا به ما داده، ما می‌توانیم دشمن را دفع بکنیم، این مقدمه در ذهن مبارکتان باشد آقایان خانم‌ها برادرها خواهرها تا فردا شب درباره ارزش انسان از قرآن صحبت بکنم معلوم بشود چرا ما دشمن داریم، یک سوال را هم جواب بدهم اگر یک جوانی در ذهنش است که اصلا خدا چرا در مسیر ما دشمن آفرید، از اول دشمن درست نمی‌کرد ما راحت بودیم، آیات قران می‌گوید هیچ دشمنی را من دشمن نیافریدم، تمام موجودات جهت‌گیری‌شان به طرف خداست دشمن دشمن شد، دشمن نبود.

حالا که دشمن شده تو با او رفیق نشو(لا تتخذوا عدوی و عدوکم اولیاء)، تو با دشمنان من و با دشمنان خودت دست رفاقت نده، این ها دشمن نبودند در رحم مادر، این ها هم خوب بودند بد شدند، بدی شدند که نخواستند توبه کنند، حرفم تمام. سر بریده را بغل گرفت خیلی مصیبت دردآوری است بیشتر ما خودمان یا دختر دو سه سال داشتیم یا داریم یا نوه دختر دو سه ساله داریم، لطیف است روح دختربچه، وقتی در خانه یک تلنگر بخورد می‌گوید بگذار بابام بیاد شب بهش می‌گویم، تا هم چشمش به باباش می‌افتد مثل باران اشک می‌ریزد، می دود می‌پرد در بغل بابا این سر را که بغل گرفت یا شب افغان شبی یا سحر آه سحری، می‌کند زین دو یکی در دل جانان اثری، خرم آن روز کز این منزل ویران بروم، به هوای سر کویت بزنم بال و پری، به هوای تو به بی‌پا و سری شهره شدم، یافتم بر سر کوی تو عجب بال و پری، آن قدر حلقه زدم بر در درگاه خدا، تا به روی دلم از غیب گشودند دری.

 دیدند سر را گذاشت روی زمین جوری هم سر را وادار کرد که تمام صورت ابی عبدالله روبرویش بود، دو تا دست کوچولویش را دو طرف سر گذاشت خم شد، صورت روی صورت بابا گذاشت، اما هر چی خانم‌ها معطل شدند دیدند صورتش را برنمی‌دارد، فکر کردند این قدر با دیدن بابا آرامش پیداکرد که خوابش برده اما وقتی آمدند بلندش کردند دیدند از دنیا رفته.

 

 


0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
سخنرانی های مرتبط
پربازدیدترین سخنرانی ها
شهر ری سخنرانی سوم دهه سوم محرم 95 آستان امامزاده ابوالحسن شهر ری آستان امامزاده ابوالحسن دهه سوم محرم 95 سخنرانی سوم

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^