فارسی
جمعه 10 فروردين 1403 - الجمعة 18 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

تهران/ حسینیۀ حضرت قاسم/ دهۀ اوّل محرم/ پاییز 1395هـ.ش. سخنرانی هشتم


شرح زیارت وارث - شب هشتم یکشنبه (18-7-1395) - محرم 1437 - حسینیه حضرت قاسم - 5.55 MB -

تهران/ حسینیهٔ حضرت قاسم/ دههٔ اوّل محرّم/ پاییز 1395هـ.ش.

 سخنرانی هشتم

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الآنبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

عبادت در دو بخش است: از یک عبادت به عبادت تکوینی تعبیر شده؛ یعنی عبادتی که عبادت‌کننده در عبادتش اختیار و اراده‌ و آزادی از خود ندارد و وجود مقدس پروردگار مهربان، محرک او در عبادت است. او در آن عبادت به آنها تحرک می‌دهد و این عبادت با همهٔ ارزشی که دارد، پاداش و ثوابی ندارد. من یک آیه از قرآن دربارهٔ این عبادت برایتان بخوانم که از آیات شگفت کتاب خداست. با اینکه هنوز اسرار این آیه روشن نشده، ولی با روشن‌نشدن اسرارش هم شگفت‌آور است!

«یسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی اَلسَّماواتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ اَلطَّیرُ صَافّاتٍ کلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ»﴿النور، 41﴾.

 تمام آنهایی که در آسمان‌ها و زمین هستند که ما نه آسمانیان و نه زمینیان را کامل می‌شناسیم. چقدر موجود زنده در عوالم بالا هست؟ چقدر موجود زنده در کرهٔ خاکی است؟ پروردگار می‌فرماید: همهٔ اینها تسبیح‌گوی خدا هستند، یعنی خدا را از هر عیبی و از هر نقصی منزه می‌دانند و خدایی را عبادت تسبیحی می‌کنند که آگاه به این هستند که خدا هیچ عیب و نقصی ندارد. بعد از «من فی السماوات و من فی الارض» می‌فرماید: تمام پرندگان بال گشاده که نه تعداد نوعش برای بشر روشن شده و نه تعداد افراد پرنده روشن شده، اینها هم در عبادت‌اند. نکتهٔ جالب آیه این است که می‌گوید: «کل من فی السماوات و من فی الارض» و کل پرندگان به نماز و تسبیح خودشان آگاه‌ هستند، یعنی بی‌شعور عبادت نمی‌کنند، بی‌شعور نماز نمی‌خوانند، بی‌شعور تسبیح خدا را نمی‌گویند.

اما پروردگار در سورهٔ اسراء می‌فرماید: «لا تفقهون تسبیحهم»، شما عبادت کل موجودات را درک نمی‌کنید، ولی چون شما درک نمی‌کنید، معنی‌اش این نیست که موجودات عبادت ندارند، نماز ندارند، تسبیح ندارند. ما درختان را می‌بینیم، اما در قرآن هم می‌بینیم «یسبح لله ما فی السماوات و ما فی الارض». ماهیان دریا را می‌بینیم، تمام روییدنی‌ها را می‌بینیم، ولی عبادتشان را درک نمی‌کنیم، شعورشان رادرک نمی‌کنیم! ولی آن که «من فی السماوات» را خلق کرده، «من فی الارض» را خلق کرده، پرندگان بال گشوده را خلق کرده و همهٔ موجودات را خلق کرده، او خبر می‌دهد که کل موجودات -بی‌استثنا- حتی یک سنگریزه هم تسبیح و نماز دارد، ولی شما از درک تسبیح و نماز آنها عاجز هستید.

دوش صبحی مرغی به صبح می‌نالید

عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش

 این را سعدی می‌فرماید:

 دوش مرغی به صبح می‌نالید

 عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش

 یکی از دوستان مخلص را

مگر آواز من رسید به گوش

 گفت باور نداشتم که تو را

 بانگ مرغی چنین کند مدهوش

 گفتم این شرط آدمیت نیست

 مرغْ تسبیح‌گوی و من خاموش!

 نمی‌شود حیوانات، خدا را عبادت بکنند و من عبادت نکنم! نمی‌شود این موجودات در آب، این موجودات روی خاک، پروردگار را عبادت کنند و من عبادت نکنم و این شرط آدمیت نیست! آدم کسی است که با کل موجودات جهان در عبادت خدا شرکت می‌کند و خودش را بیگانه از جهان نمی‌کند، بیگانه از موجودات نمی‌کند. آن‌که غریبه از عبادت موجودات است، در روز قیامت یک‌دانه یار ندارد، یک شفیع ندارد، یک نجات‌دهنده ندارد؛ چون بیگانه است، غریبه است، با هیچ موجودی در قیامت آشنا نیست. قرآن می‌گوید: «وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادی» ﴿الآنعام، 94﴾، تک می‌آیند پیش خدا نه خدا به آنها نظر دارد نه انبیا، نه ائمه، نه فرشتگان، نه دیگر موجودات، بیگانه بیگانه هستند و از تمام فیوضات پروردگار عالم در قیامت محرومند. خوب است آدم آشنا زندگی کند آشنای با کل عالم آشنای با کل هستی، آشنای با کل موجودات، و همراه در عبادت با همه موجودات این یک نوع عبادت که فراموش نفرمایید از نظر علمی اسمش عبادت تکوینی است یعنی عبادتی که عبادت‌کننده‌اش هیچ اختیاری از خودش ندارد یک محرک دارد برای عبادتش پروردگار است او همه را وادار به عبادت می‌کند، اما بخش دوم عبادت تشریعی است. یعنی عبادتی که طرحش را پروردگار عالم در قرآن و به زبان انبیا، به زبان ائمه ارائه کرده و مردم از آزادی و اختیار خودشان باید استفاده کنند و طرح عبادت خدا را انجام بدهند. خودشان باید مهندسی کنند، خودشان باید معماری کنند و همهٔ این آزادی را هزینهٔ گناه کنند و هیچ‌چیزی را هزینهٔ عبادت نکنند.

عبادت آن که آزاد و با اختیار وارد گردونهٔ عبادت می‌شود، علاوه‌بر اینکه ارزش دارد، پاداش هم دارد. عبادت او چهارتا پاداش دارد: یکی اینکه عبادتش سبب می‌شود که خدا از گناهانش بگذرد؛ یکی اینکه سبب می‌شود رضای خدا را جلب کند؛ یکی سبب می‌شود رحمت خدا را متوجه خودش کند؛ یکی هم سبب می‌شود در قیامت، جاویدان و همیشه در بهشت الهی قرار بگیرد. این جنت، این رضایت، این مغفرت، این رحمت در دلِ کل عبادات است. عبادات معدنی می‌شود و این معدن در اختیار هر مرد و زنی، هر پیر و جوانی، هر سیاه و سپیدی، هر بزرگ و کوچکی، هر شهری و دهاتی هست. این انسان با حرکاتش که عبادت باشد، باید این معدن را بشکافد تا بهشت و رحمت و مغفرت و رضایت پروردگار از درون این معدن دربیاید. هر چهارتا در عبادت پنهان است؛ اگر من تا آخر عمرم به سراغ عبادت نروم، از این چهار حقیقت هیچ‌چیزی نصیبم نمی‌شود. من باید هم یک مهندس خوبی باشم و هم معدن‌یاب باشم، بلند شوم و بروم بپرسم؛ حالا اگر خودم می‌توانم، از قرآن و روایات و اگر نمی‌توانم، از عالم ربانی که آدرس این معدن را به من بدهد تا من معدن‌یاب بشوم و بعد هم باید معدن‌شکاف بشوم. کلنگ و بیل و تیشهٔ این معدن هم اعضا و جوارح ما و نیت ماست. یک جمله در همین زمینه از وجود مبارک امیرالمؤمنین عنایت بکنید: «الفرائض»، مردم! شما را به عبادات واجب خدا سفارش می‌کنم. همه‌تان هم امیرالمؤمنین را قبول دارید! امیرالمؤمنین دارد به شما می‌گوید که قبولش دارید، دوستش هم دارید و چشم امید هم به او دارید، می‌گوید: مردم بر شما باد به انجام واجبات و دوباره تکرار می‌کند بر شما باد به انجام واجبات! «عدوها الی الله»، این معدن را بشکافید و به خدا ارائه بدهید. «تعدکم الی الجنه»، شما را واجبات و عبادات به بهشت می‌رساند و نه خدا! این خیلی حرف لطیفی است! «تعدکم»، «تعد» فعل است و فعل هم فاعل می‌خواهد. نمی‌گوید «تعدکم الله الی الجنه»، بندهٔ درستی بشوید تا خدا شما را به بهشت برساند، بلکه می‌گوید خدا را عبادت کنید که عبادت، شما را به بهشت می‌رساند و نه خدا.

اگر بنا بود هر کسی را خدا خلق کرده، به بهشت برساند که دیگر جهنمی وجود نداشت و همه به بهشت می‌رفتند. خدا دست‌اندرکارِ بردن به بهشت نیست! دست‌اندرکار بردنِ به جهنم هم نیست! خدا آدرس بهشت را داده و آن عبادات است. آدرس جهنم را داده و آن معصیت‌ها و گناهان و طاغوت‌گری و ظلم و آدم‌کُشی و ربا و جنایت و خیانت و گناهانی است که در همهٔ کشورها بین مردم پخش است. خدا نه دست کسی را می‌گیرد و به بهشت می‌برد، نه مشت به پشت شانهٔ کسی می‌زند که در جهنم بیندازد. این را عبادت تشریعی می‌گویند که من می‌توانم انجام بدهم، می‌توانم انجام ندهم! اگر انجام بدهم، پس یک معدن عظیمی را یافته‌ام و بعد از هفتادهشتادسال معدن‌شکاف هم شده‌ام و از دل این معدن، یعنی عبادات، هم رحمت را برای خودم بیرون آورده‌ام و هم مغفرت را و هم رضایت حق را و هم جنت پروردگار را! معدن‌یاب شده‌ام و بر معدن کار کرده‌ام؛ اما اگر نه معدن‌یاب نشوم و کاری هم روی معدن نکنم که شریک همهٔ حیوانات می‌شوم و دیگر انسان نیستم، دیگر در آن مقام نیستم!

این آیه را هم عنایت بکنید که خیلی آیهٔ بالایی است: «الذین یتمتعون»، آنهایی که کارشان در این دنیا تا لحظهٔ مرگشان فقط لذت‌بری از بدن است که البته بدن هم همیشه برای لذت‌دهی سرِپا نیست و چراغ بعضی از شهوات این بدن در مسیر خاموش می‌شود؛ گاهی دچار سرطان شدید می‌شود، گاهی دچار حصبه می‌شود، گاهی دچار بیماری‌های سنگین‌تری می‌شود، گاهی دچار سکته می‌شود و همهٔ بدن از کار می‌افتد. همیشه هم لذت‌دهی این بدن ندارد. تا مدتی که آدم سالم است و با خطر امراض برخورد نکرده، لذت می‌دهد؛ در خوردن، در آشامیدن، در زناشویی، در خوردن بعضی از محرّمات که مردم دنیا گرفتارش هستند، مثل گوشت خوک، مشروبات الکلی، رفتن در کاباره، قاطی‌شدن مرد‌ و ‌زن و تا صبح بزن و بکوب و رقصیدن و بعد در آغوش همدیگر قرارگرفتن، اینها هم همیشگی نیست! یک آدمی که لذت‌برِ از بدن بوده، الآن در بیمارستان افتاده و فقط سرش تکان می‌خورد؛ اگر به او بگویی حالت چطور است؟ می‌گوید: یا من را بکشند یا مرگم را خدا برساند! چون پرونده‌اش تمام شده و هیچ لذتی از بدن نمی‌رود. آن که الآن بدنش -رو و پشت- پر از زخم و تاول است و طبیب هم گفته علاج ندارد، آن که الآن سرطان دارد نابودش می‌کند که دیگر از بدن لذتی نمی‌برد؛ اما اهل ایمان اغلب هم از عبادت لذت می‌برند و همیشه هم از بدنشان لذت حلال می‌برند. وقتی هم که به آن امراض دچار می‌شوند، به‌دنبال ابی‌عبدالله ذکرشان «الهی رضا بقضائک» می‌شود و می‌گویند: این سرطان ما، این سکتهٔ ما خواست تو برای ما بوده و می‌خواستی گناهان ما را با این بیماری بریزی.

امیرالمؤمنین به دیدن یک مریض آمدند و فرمودند: «ان المرض لا اجر فیه»، اینکه داری ناله می‌کنی، درد می‌کشی، حصبه داری، سرطان داری، دل‌درد داری، دیالیز می‌شوی، این پاداشی پیش خدا ندارد! بدن است و در معرض خطرهای بیماری؛ اما برای شما مردم مؤمن و شیعیان من، «فانه یحت سیئات کما تحت شجر علی ورق»، به مریض گفتند: پاییز را دیده‌ای که برگ درخت‌ها چطوری می‌ریزد؟ اینکه تو بیمار شدی، تمام گناهانت مثل برگ درخت ریخت و با این بیماری، با خدا تصفیه‌حساب می‌شوی؛ اما بی‌دین که تصفیه‌حساب نمی‌شود! آن که فقط از بدن لذت می‌برده و چهل‌سال عرق خورده، زناکرده، مال حرام خورده، اختلاس کرده، دزدی کرده، رشوه گرفته و حالا بدن کهنه شده، مریض شده، چه گناهی از او ریخته می‌شود؟ گناهی از او ریخته نمی‌شود و می‌ماند!

«الذین یتمتعون»، آنان‌ که فقط کارشان در دنیا بهره‌بردن و لذت‌بردن از بدن است، «و یأکلون»، و کارشان خوردن است، صبحانه بخورند، نهار بخورند، شام بخورند؛ البته مغازه دارند، کارخانه دارند، ویلا دارند، برج دارند و این زحمتی که برای منابع درآمد می‌کِشند هم برای خاطر این است که دلار گیر بیاورند و دوتا کار بکنند، از بدن لذت ببرند و شکمی را پر بکنند؛ تازه همهٔ آنها هم که هزینه نمی‌شود! پیغمبر اکرم می‌فرمایند: از کل ثروتت با یک خانه می‌توانی بهره ببری، با یک لباس، با یک خوراک، با یک مَرکب، دیگر چه؟ حالا یک خانه برای خودت -فرض کن- پنج‌میلیارد ساخته‌ای، یک ماشین هم هفتصدمیلیون خریده‌ای، ده دست لباس هم در کمد خانه است، یخچالت هم هر روز پر می‌کنی، خب بقیهٔ ثروتت چه؟ چقدر از این ثروت را -پیغمبر می‌گویند- می‌خوری؟

«یتَمَتَّعُونَ وَ یأْکلُونَ کما تَأْکلُ الآنعامُ» ﴿محمد، 12)، عیناً مانند حیوانات از بدن لذت می‌برند و می‌خورند، یعنی اینها از دایرهٔ آدمیت و انسانیت خارج هستند، بیرون هستند و در دایرهٔ حیوانات آمده‌اند. «یتمتعون ویأکلون کما تاکل الآنعام»، آنها دیگر هم خودشان با خدا ارتباطی ندارند و هم خدا با آنها ارتباطی ندارد؛ اگر هم دارد، نانشان را می‌دهد، خب نان گاو و شتر را هم دارد می‌دهد! این نان‌دادن خدا که دلیل بر عزیزبودن این انسان پیش پروردگار نیست. خب آن که با ارادهٔ خودش، آزادی خودش به سراغ عبادات یعنی معدن الهی می‌آید و این معدن را با حرکات بدن، با زبان، با دست، با پا، با روح، با قلب، با نیت در آیندهٔ نزدیک می‌شکافد؛ چون خدا افعال مضارع را در قرآن، گاهی با «سین» و گاهی با سوف ذکر کرده است. آنجایی که سوف می‌گوید، یعنی در آیندهٔ نزدیک، این معدن‌شکاف -یعنی این عبد- هم رحمت، هم مغفرت هم رضایت و هم جنت از این معدن برای او درمی‌آید. اینها در چندسال به‌دست می‌آید؟ گاهی مثل علی‌اکبر در نه‌سال؛ اگر سن واقعی ایشان هجده‌سال باشد که بعضی از بزرگان ما مقدار سن او را هجده نوشته‌اند. نهایت سنی که برایش نوشته‌اند، 25 سال است، نهایت سن! یعنی هفت‌سال بیشتر از حرف مشهور. خب حالا هجده‌سال! ایشان در این هجده‌سال، چند سال مکلف بوده است؟ سه‌سال! این سه‌سال چه معدن‌یاب و چه معدن‌شکافی بوده که هروقت امام‌صادق اسمش را می‌بُرد(خوب دقت کنید! لرزه به تن آدم می‌افتد. پدر امام صادق چه کسی بوده است؟ امام‌باقر امام معصوم است، این‌طور نیست؟ موجود مافوق است، این‌طور نیست؟)، هروقت امام‌صادق(ع) اسم علی‌اکبر را می‌بُرد، می‌گفت: «بأبی و امی»، پدر و مادرم فدایت شود. در سه‌سال تکلیف! بعضی‌ها هشتادسالشان است و هنوز دارند معصیت می‌کنند، هنوز دارند از بدن به زور لذت می‌برند، هنوز دارند این شکم را از حرام پر می‌کنند! بابا کِی پر می‌شود؟ مخالفت با جهان، با موجودات، با عالم هستی که همه در گردونهٔ عبادت هستند و مخالفت با پروردگار تا کِی؟

خدا در سورهٔ حدید یک آیه عجیبی دارد: «ألَمْ یأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکرِ اَللّهِ» ﴿الحدید، 16﴾، گنهکار، بی‌خشیت، بی‌خشوع، کِی وقت آن است که بیایی و با من آشتی کنی؟ هنوز هم داری می‌روی! کجا داری می‌روی؟ آخر این تهران بهشت زهراست. کجا داری می‌روی؟ بعد از بهشت زهرا دوزخ است یا بهشت؟ شمایی که(به آنها دارد می‌گوید و نه به شما! در قرآن برای شما که خیلی احترام قائل است)، به آن که اهل عبادت نیست، می‌گوید: کِی وقت آن است که برگردید؟ «این تذهبون»، کجا دارید می‌روید؟ آخر این جاده کجاست؟ این حرف خداست! «این تذهبون»، کجا دارید می‌روید؟ مگر آخر این شهر کجاست؟ آخر تبریز، آخر مشهد، آخر اصفهان کجاست؟ آخر تهران بهشت زهراست و پایان کار مردم تهران قبرهای بهشت زهراست. پایان مردم اصفهان تخت فولاد یا بهشت رضوان است. پایان مردم مشهد بهشت رضا است. کجا داری چهاراسبه می‌تازی؟ تا کِی در گناه سرپا هستی؟ تا کِی می‌توانی از این بدن لذت حرام ببری؟ تا کی؟

در سه‌سال سن تکلیف خیلی حرف است که ابی‌عبدالله بعد از سه‌سال معدن‌یابی و معدن‌شکافی بگوید: «اللهم اشهد علی هولاء قوم»، دارد دربارهٔ علی‌اکبر می‌گوید: «لقد برز الیهم غلام»، غلام یعنی جوان. «اشبه الناس خلقا و خُلقا برسولک»، این چه معدن‌یابی بوده! این چه معدن‌شکافی بوده! این چه کسی بوده که به مرگ خندید! جهانیان از کلمهٔ مرگ می‌ترسند. اگر دکتر با همراه مریض یواش حرف بزند و به او بگوید اذیتش نکنید، پرهیزش ندهید، هرچه می‌خواهد به او بدهید، خودش را کامل می‌بازد و می‌فهمد در دالان مرگ افتاده است؛ اما او چه نگاهی به هستی و به آینده و به پشت پردهٔ عالم داشته که در راه - هنوز کربلا نرسیده بودند- کنار پدر اسب می‌راند، یک‌مرتبه دید که پدر روی زین خوابش برده و ذوالجناح هم آرام‌آرام دارد می‌آید. ابی‌عبدالله از خواب بلند شدند، دیدند علی‌اکبر بغل دستشان است، گفتند: «انا لله و انا الیه راجعون»، علی‌اکبر پرسید(آخر جوان کپسول کل آرزوهاست. چه کسی می‌تواند بفهمد علی‌اکبر کیست! جوان کپسول همهٔ آرزوهاست، اما علی‌اکبر کل آرزوها را با توحید مهار زده و یک آرزو در او تحریک ایجاد نمی‌کند).

با یک دنیا ادب گفت: بابا، چرا کلمهٔ استرجاع را بر زبانتان جاری کردید؟ یعنی مردم با شنیدن مرگ کسی «انا لله و انا الیه راجعون» می‌گویند. امام فرمودند: پسرم من خوابم برد، دیدم کسی داد می‌زند که این قافله می‌رود تا در کام مرگ بیفتد! کلمهٔ مرگ به این پُروحشتی! علی‌اکبر گفت: بابا، «اولسنا علی الحق»، همه‌چیز ما براساس حق نیست؟ فرمودند: «قال نعم یا ولدی»، چرا بابا، همه‌چیز ما بر حق است؛ کارمان، رفتارمان، عبادتمان، سفرمان، زن و بچه‌داری‌مان، کسبمان، همه‌چیزمان بر حق است. گفت: بابا، «اذا لا نبالی بالموت»، چه باکی از مُردن داریم! خب برویم و در کام مرگ بیفتیم. این را ما نمی‌توانیم لمس بکنیم! نمی‌توانیم درک بکنیم! به بابا گفت:

 مرگ اگر مرد است گو نزد من آی

 تا در آغوشش بگیرم تنگ‌تنگ

 من ز او عمری ستانم جاودان

 او ز من دلقی ستاند رنگ‌رنگ

 بابا، مرگ اگر بیاید، فقط لباس من را می‌گیرد و چیز دیگری از من نمی‌گیرد. من با این لباس، یک لباس دیگر می‌پوشم که اسم آن لباس، «جعلنی من المکرمین» لباس کرامت است! لباس رضایت خداست! لباس رحمت است! لباس مغفرت است!

از عبادت خسته نشوید، از عبادت کسل نشوید، عبادت را از امشب به بعد -بنا به فرمودهٔ پیغمبر و امیرالمؤمنین- یک معدن بدانید! در این معدن گوهرهایی است که در عالم معادل قیمت ندارد. بهشت چه معادلی دارد؟ رضایت خدا چه معادلی دارد؟ رحمت خدا چه معادلی دارد؟ مغفرت خدا چه معادلی دارد؟ اینکه می‌گویید «السلام علیک یا وارث ابراهیم خلیل الله»، ابی‌عبدالله(ع) این عبادت ابراهیم و ارزش‌های ابراهیم را به ارث برد.

یک نماز بابایش را بگویم، چون در زیارت وارث هم داریم: «السلام علیک یا وارث امیرالمؤمنین علی ولی الله»، این هم از قول علمای شیعه نگویم بهتر است، چون در کتاب‌های ما نیست. این عبادت -این یک‌بار عبادت- یکی در کتاب تفسیر کشف‌الاسرار میبدی است که ده جلد و پنج‌هزار صفحه است و از علمای بزرگ اهل‌سنت است. بگذارید آنها به ما بگویند که علی چگونه عبادت می‌کرد. این یکی که برای قرن چهارم و نزدیک به قرن اوّل است. مدرک دیگر این نماز هم دیوان بالای هزارصفحه‌ای عبدالرحمان جامی است. هم میبدی ایرانی بوده که از علمای بزرگ اهل‌سنت است و هم جامی ایرانی بوده است. میبدی به‌صورت نثر بیان کرده و عبدالرحمان جامی به‌صورت نظم. امیرالمؤمنین در آن‌وقت 22 ساله بودند.

شیر خدا شاه ولایت، علی

 صیقلی شرک خفی و جلی

 روز احد چون صف هیجا گرفت

 «یعنی جنگ شد و نود زخم به تن حضرت خورد که یک‌دانه‌اش تیری بود که آمد و ساق پا و استخوان را شکافت و در بدن نشست»!

 تیر مخالف به تنش جا گرفت

 روی عبادت سوی محراب کرد

 پشت به دردسرِ اصحاب کرد

 جراح -که حالا من اسمش را یادم رفته- به پیغمبر گفت: همهٔ زخم‌هایش را بسته‌ام و دوا گذاشته‌ام، اما یک تیر در ساق پا رفته و گوشت و عصب و استخوان را دریده و جا گرفته است. تا دست به تیر می‌زنم، ناله می‌کند و نمی‌گذارد جراحی کنم! فرمودند: جراح صبر کن تا برود و وارد نماز شود، در نماز برو جراحی کن!

 خنجر الماس چو بفراختند

چاک بر آن چون گلش انداختند

«ساق پا را پاره کردند»!

گُل‌گُل خونش به مصلی چکید

 گفت چو فارغ ز نماز، آن بدید

 این‌همه گل چیست ته پای من؟

 ساخته گلزار مصلای من؟

 «من آمدم وارد نماز بشوم، زیر پایم خاک و خون باهم قاطی نبود! گل نبود، الآن چرا گل است؟

صورت حالش چو نمودند باز

 «گفتند: آقا پیغمبر فرمودند بگذارید در نماز برود و بعد جراحی کنید. پایتان را شکافتند، خون ریخت، بسته‌اند و پانسمان کرده‌اند».

 گفت که سوگند به دانای راز

 کز الم تیغ ندارم خبر

«من اصلاً درد این جراحی را نفهمیدم»!

 گرچه ز من نیست خبردارتر

 جامی، از آلایش تن پاک شو

 در قدم پاک‌روان خاک شو

 شاید از این خاک به گَردی رسی

 گَرد شکافی و به مردی رسی!

معنای عبادت را وعده داده بودم که امشب بگویم، اما مقدمه وقت را تمام کرد. یک صحبتی از ابی‌عبدالله با علی‌اکبر برایتان بخوانم. کدام‌هایتان جوان دارید؟ اگر به شما خبر بدهند که بچه‌تان تصادف کرده و فقط یک موی روی استخوان پایش افتاده و بیمارستان برده‌اند، تا بیمارستان چطوری می‌روید؟ چطوری باور می‌کنید که اینها راست بگویند و یک تَرَک مویی خورده است؟ چه می‌کنید؟ به ابی‌عبدالله چه گذشت! به مادرش چه گذشت! و این یک نفر دیگر سنگین‌تر است! چه به پدرش گذشت و چه به مادرش و چه به عمه‌اش زینب!

 

 

 


0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
کلیپ های منتخب این سخنرانی
سخنرانی های مرتبط
پربازدیدترین سخنرانی ها
سخنرانی استاد حسین انصاریان حسینیه حضرت قاسم(ع) پاییز 1395ش تهران-حسینیه حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام سخنرانی استاد انصاریان در حسینیه حضرت قاسم(ع) سخنرانی مکتوب استاد حسین انصاریان دهه اول محرم1395




گزارش خطا  

^