بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
انسان چنانکه تجربه زندگیاش ثابت کرده نه با عقل میتواند راه زندگی صحیح و درست و سودمند را پیدا بکند، و نه با علم میتواند. عقل انسان عقل جزئی است و عقل جزئی فراگیر نسبت به تمام خوبیها و بدیها نیست. علم هم اندک است وَ مٰا أُوتِيتُمْ مِنَ اَلْعِلْمِ إِلاّٰ قَلِيلاً ﴿الإسراء، 85﴾.
یک روایتی را وجود مبارک حضرت باقر دارند که میفرمایند اگر علم الف تا یاء باشد بیست و هشت حرف، هنگامی که دوازدهمی ما ظهور میکند انسان آن زمان به الف علم رسیده، از ب تا ی را او به مردم تعلیم میدهد در سخنان انیشتین دیدم پدر فیزیک، و کاشف نسبیت چهارم، میگوید مجموع ما دانشمندان بشری از زمان آدم تا الان دم در خانه علم رسیدیم در هنوز باز نشده داخل نمیدانیم چه خبر است.
کارل فرانسوی دانشمند مشهوری بوده در دنیا، آدم با تربیتی بوده، میگوید که دانش ما دانشمندان محدود است به شناخت طول و عرض و حجم و اثار موجوداتی است که توانستیم کشفشان بکنیم چیز دیگری بلد نیستیم.
به ابن عباس گفتند که تو که مفسر قرآن هستی تفسیر قرآنت و فهم قرآنت الان به اندازه علی ابن ابیطالب پسر عمویت هست؟ گفت که تمام دانش قرآنی من مانند یک قطره است، دانش قرآنی علی ابن ابیطالب دریای بدون ساحل است این قطره را هم من از آن دریا برداشتم.
یکی از بزرگان اهل سنت که در بین علمایشان از انصاف برخوردار بوده، ایشان یک کتاب بسیار باارزش دارند که در چهار جلد چاپ شده به نام ینابیع المودة، این روایت را ایشان نقل میکنند عالم اهل سنت، میگوید امیرالمومنین فرمودند اگر من سوره حمد را تفسیر کنم هفت آیه بسم الله، تا و لضالین، و تفسیر من را بنویسند بعد از اینکه اعلام بکنم ادامه نمیدهم ادامه ندارد این نوشتهها را اگر بخواهند جابجا بکنند هفتاد شتر قوی را باید بیاورند بار بکنند و ببرند. ما چقدر بلد هستیم مگر؟ اولا علومی که الان در اختیار امریکا و اروپا و روسیه است که تبدیل به میلیونها کتاب هم شده در کتابخانههایشان هم چیدند، مجموع این علوم را پروردگار میفرماید يَعْلَمُونَ ظٰاهِراً مِنَ اَلْحَيٰاةِ اَلدُّنْيٰا یک علم صددرصد مادی است. در کنار این علم مادی وَ هُمْ عَنِ اَلْآخِرَةِ هُمْ غٰافِلُونَ ﴿الروم، 7﴾، از علوم معنوی و تربیتی یک نکته هم نمیدانند.
خب با این عقل جزئی، با این علم اندک، در این شب تاریک زندگی چطوری میشود راهی که انسان را به سعادت دنیا و آخرت برساند پیدا کرد؟ پیدا نمیشود، اگر پیدا میشد عقل و علم دوتایی با کمک همدیگر آن راه را که راه خداست و راه همه موجودات عالم هستی است و راه انعمت علیهم است صِرٰاطَ اَلَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ ﴿الفاتحة، 7﴾پیدا میکردند. پیدا نکردند.
شما هم که در این صراط مستقیم هستید و من هم با شما هستم با همه ایرادهایی که اخلاق و عمل و کردار و رفتارمان دارد این راه را خودمان پیدا نکردیم، این راه را وحی نبوت، و امامت به ما نشان داده. قُلْنَا اِهْبِطُوا مِنْهٰا جَمِيعاً فَإِمّٰا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً ﴿البقرة، 38﴾ یعنی صد و چهارده کتاب فرستاد که ما با کمک این صد و چهارده کتاب جاده را ببینیم راه را بیابیم. این کتب کاری دیگر ندارند، راه را فقط نشان میدهند، که ما با یاد گرفتن این راه و چگونه حرکت کردن در این راه در چاه نیفتیم همین. این دیگر مبارزه ندارد با پروردگار، که قرآنت را نمیخواهیم وحیات را نمیخواهیم راهنماییات را نمیخواهیم.
وجود مقدس او که مهر بینهایت است، رحمت بینهایت است، کتب آسمانی را فرستاده برای نشان دادن راه، که من سالک این راه بشوم در این راه هم چاله وجود ندارد تا برسد به چاه، ولی جادههای انحرافی تمامش چاه است، وقتی آدم سرنگون در چاه بشود از ته چاه سر از دوزخ درمیآورد، و این راه هم که صد و چهارده کتاب نشان میدهد یک راه است، شما کلمه دین را در کل قرآن قرائت که میکنید ببینید مفرد آمده، دوتا راه ندارد خدا، همه جا لغت دین مفرد است، یک راه هم بوده من یک آیه برایتان بخوانم آیهای است که پنج پیغمبر اولوالعزم را در این آیه ذکر کرده و بعد مسئله راه را مطرح میکند، شَرَعَ لَكُمْ مِنَ اَلدِّينِ ﴿الشورى، 13﴾این راهی که برایتان قرار دادم راهی است که لکم یعنی همه شما انسانها کره زمین، شرع لکم، لکم لامش هم لام انتفاع است، یعنی به سود شما، من نکردم خلق تا سودی کنم، بلکه تا بر بندگان جودی کنم.
من غنی مطلق هستم، آن وقتی که نبودید من کم نداشتم، الان هم که ساختم چیزی به من اضافه نشده کان الله و لم یکن معه شیء، من همیشه همین بودم و هستم و خواهم بود، عالم میخواهد باشد میخواهد نباشد اصلا غنی معنیاش این است صمد معنیاش این است من به نفع شما هستم جنگ با من نکنید، چون و چرا نکنید، آره و نه نکنید، مشت بلند نکنید، شانه بالا نیندازید نمیخواهم نگویید اینها بیادبی است در برابر من و به ضررتان است زشت است.
شَرَعَ لَكُمْ مِنَ اَلدِّينِ مٰا وَصّٰى بِهِ نُوحاً وَ اَلَّذِي أَوْحَيْنٰا إِلَيْكَ ﴿الشورى، 13﴾، دو پیغمبر نوح و رسول خدا وَ مٰا وَصَّيْنٰا بِهِ إِبْرٰاهِيمَ وَ مُوسىٰ وَ عِيسىٰ أَنْ أَقِيمُوا اَلدِّينَ، من به پنج پیغمبر اولوالعزم همین دینی را که به نفع شما فرستادم سفارش کردم که اگر میخواهید دیندار بشوید باشید این دین، این راه. در این راه یک ذره ضرر وجود ندارد، یک ذره زیان وجود ندارد، در سوره مبارکه انعام خیلی جالب میگوید به ما میگوید وَ أَنَّ هٰذٰا صِرٰاطِي مُسْتَقِيماً ﴿الأنعام، 153﴾ این راه من است، ان هذا صراطی جاده من است، و جاده مستقیم است، کج نیست، معوج نیست، انحرافی نیست شما اول این جاده که قرار بگیرید و به اختیار خودتان شرائط این جاده را قبول بکنید پنجاه شصت سالی که در این جاده حرکت میکنید دم در بهشت تحویلتان میگیرم همین، خیلی هم راهش کوتاه است، کوتاه.
ابوسعید ابوالخیر عارف معروفی است من حالا کاری به زندگی اوو اینها ندارم، ولی یک اتفاقی در زندگیش افتاد خیلی درس است، خیلی عالی و با ارزش است، ایشان قول داد که شب احیاء رمضان از دهی که در نیشابور زندگی میکرد ده مهنه اسمش بود احتمالا بیاید مسجد جامع نیشابور احیاء، آن مسجد هست الان، تمام صحن مسجد، مسجد بزرگی است شبیه مسجد سید جامع اصفهان است و فکر میکنم بزرگتر است تمام صحن مسجد جمیعت متراکم بود تا پشت بامها هم مردم رفته بودند که احیای آن شب ابوسعید را درک بکنند، ابوسعید وقتی شب به نیمه رسید از پلههای منبر رفت بالا و نشست منبرها هم بلند بود که صدا برسد وقتی نشست تراکم جمعیت سنگین بود، خادم مسجد آمد بغل منبر ایستاد، دو تا دستش را گذاشت در گوشش فریاد زد مردم یک قدم بیایید جلو، دلش میخواست آنهایی که بیرون ماندند جایشان بشود اینهایی هم که تراکم داردوضعشان یک جابجایی برایشان بشود.
گفت مردم یک قدم بیایید جلو، ابوسعید هم از منبر آمد پایین، گفتند آقا احیا؟ گفت نمیگیرم، آقا این مردم با چه عشقی شوقی، آمدند احیای شما را گوش بدهند گفت گوش ندهند من احیا نمیگیرم، چرا؟ گفت برای اینکه حرفی که صد و بیست و چهار هزار نفر به مردم زدند این خادم امشب گفت یک قدم بیایید جلو از راه انحرافی یک قدم بیایید اینور صراط مستقیم است نیازی دیگر به احیا ندارد حرف همین خادم را گوش بدهید بروید بهشت یک قدم، یعنی بین ما و پروردگار یک قدم است صراط مستقیم.
وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ اَلْوَرِيدِ ﴿ق، 16﴾، من از رگ گردن یعنی از جان مردم به مردم نزدیکتر هستم، رگ گردن کنایه از جان است چون رگ گردن را که بزنند آدم میمیرد من از جان مردم به مردم نزدیکتر هستم. خب یک دانه راه دارد در سوره انعام میگوید وَ أَنَّ هٰذٰا صِرٰاطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ ﴿الأنعام، 153﴾، همین راه را بروید اما راه انحرافی، میلیونها راه است وَ لاٰ تَتَّبِعُوا اَلسُّبُلَ راههای دیگر را نروید، فَتَفَرَّقَ بِكُمْ متلاشیتان میکند، دیوانهتان میکند، افسردهتان میکند، امنیتتان را به هم میریزد اینهایی که الان دردنیا رواج دارد ناموستان را از دستتان میگیرد فتفرق بکم قطعه قطعهتان میکنددیگر نمیگذارد آدم درست و حسابی باشید نمیگذارد یک انسان با امنیت و با فکر آرامی باشید تمام ظرف وجودتان را پر از دغدغه و اضطراب و وحشت و ناامنی و چه کنم چه کنم میکند و لا تتفرق.
خب ارائه وحی که دعوا ندارد با خدا برای چی دعوا بکنیم ما باید با آنهایی که ضرر بهمان میزنند دعوا کنیم یکی هوای نفس خودمان خواستههای نامشروعی که گاه به گاهی مثل گرگ از باطن سر میکشد و از ما حرام میطلبد، با او باید دعوا کنیم که آقا برای چی میخواهی امنیت ما را به هم بزنی؟ ما با درون باید بجنگیم جهاد اکبر، قضینا الجهاد الاصغر بقی علینا الجهاد الاکبر، ما با این حیوانات وحشی کمین گرفته در باطن بخل و حسد و کبر و تمایلات آزاد و غرائز شیطانی دعوا بکنیم خدا که دعوا ندارد. این چندتا کتابی هم که در قرآن اسم میبرد تورات انجیل صحف زبور، گاهی در آیات کنارشان کلمه رحمت گذاشته مثل خود قرآن. وَ نُنَزِّلُ مِنَ اَلْقُرْآنِ مٰا هُوَ شِفٰاءٌ وَ رَحْمَةٌ ﴿الإسراء، 82﴾، قرآن من مهر به شماست عشق به شماست، آدم عاقل که با مهر و عشق دعوا نمیکند برابر مهر مشت بلند نمیکند.
خب حالا ما که از این صد و چهارده کتاب یک دانه راداریم بقیش که نیست چهارتایی هم که هست دستکاری شدیدی به وسیله یهود شده، خیلی شدید. ما اصلا مسیحیت نداریم ما مسیحیت یهودی داریم، مسیحیت صهیونیست داریم، آن جاده انحرافی خطرناک در کنار این همه جاده جاده صهیونیست است که هزار گونه راه انحرافی در برابر مردم باز کرده ابزار هم خیلی دارد، ماهواره دارد، هالیودد دارد سینما دارد، کاباره دارد، هزاران رقاصه دارد، برای خاموش کردن چراغ دین دین اصلی، همه جور ابزار دستش است من بایددر مقابل آنها دعوا بکنم نه با پروردگارم.
أُولٰئِكَ يَدْعُونَ إِلَى اَلنّٰارِ وَ اَللّٰهُ يَدْعُوا إِلَى اَلْجَنَّةِ وَ اَلْمَغْفِرَةِ ﴿البقرة، 221﴾، این است داستان. خب حالا ما یک کتاب داریم ان هم با صد جور دلیل ثابت میشود که این کتاب به همین شکل همانی است که پروردگار عالم نازل کرده ترتیب سورههایش هم برای خود خداست هیچ ربطی به عثمان ندارد، من نمیدانم برای چی مینشینند بحث میکنند که قرآن زمان عثمان تدوین شده خود قرآن میگوید ان علینا جمعه و قرآنه، این آیه قرآن است خدا میگوید تدوین سورهها و شکل قرائتش به عهده خودم است به عثمان چه ربطی دارد؟ این شکل فعلی شکلی است که پروردگار نظام داده است خب ما همین یک دانه را داریم دلمان هم میخواهد به صد و چهارده کتاب عمل بکنیم.
وجود مبارک سید الشهدا میفرماید خداوند تمام محتویات کتابهای نازل شده را به قرآن انتقال داده شما به قرآن عمل کن به کل کتابها عمل کردی، خیلی جاده آسانی است، وحی راه درست را نشان میدهد نبوت راه درست را نشان میدهد، امامت راه درست را نشان میدهد. خب حالا بیاییم ببینیم انبیاء الهی و ائمه طاهرین راهی را که طی کردند چگونه طی کردند و با چه قوانینی با چه قواعدی، با چه روشی.
پریشب یکی از روشهای ابراهیمی را برایتان عرض کردم از سوره بقره که وجود مقدس او که در قرآن سرمشق معرفی شده و خود پروردگار فرموده إِنِّي جٰاعِلُكَ لِلنّٰاسِ إِمٰاماً ﴿البقرة، 124﴾، تو مقتدایی و بر مردم تکلیف است به تو اقتدا بکنند یک کاری که یاد ما داده در ساختمان ساختن کعبه این بود ربنا تقبل منا یعنی مردم عمرتان را حرام نکنید، عمرتان را ضایع نکنید، اعضا و جوارحتان را ضایع نکنید، زحمات کسبی و زن گرفتن و بچهداریتان را ضایع نکنید از اول بیدار باشید کاری را انجام بدهید که پروردگار عالم مهر بزند رویش بگوید قبول، امیرالمومنین میفرماید یک وقت در عالم برزخ چشمتان را باز نکنید ببینید هفتاد سالتان هدر رفته آنجا بیداری به درد نمیخورد. اینجا بیدار زندگی کنید. اینجا بینا زندگی کنید.
خب یک داستان جالب هم برایتان بگویم دو سه تا از روشهای دیگر ابراهیم را هم میخواهم برایتان بگویم فکر نمیکنم امشب برسم برایتان عرض بکنم احتمال دارد یکی دو تا قطعه را که بگویم طول بکشد، یک شهری منبر دعوت داشتم خیلی من از شهرهای که رفتم درس گرفتم، سعی هم کردم شاگرد بودن خودم را حفظ بکنم، گاهی در تهران، در شهرها، به لاتهای عجیب و غریبی برخوردم به داش مشتیهایی برخوردم که درسهای خوبی ازشان برای زندگی خودم گرفتم، اینها را مجموعش را در خاطراتی که دیگران نوشتند من خودم خیلی زیربار نوشتن خاطرات نمیرفتم در هزار صفحه نوشتند نظام دادند یکی دو سه ماه دیگر از چاپ درمیآید، اینها را که من با آنها برخورد داشتم خیلی برایم سودمند بوده و بامنفعت بوده اینی را که میخواهم بگویم طرفش را ندیدم ولی در آن شهر مسجد آباد، غسالخانه آباد، مدرسه آباد حسینیه آباد، دیدم که داستان این ساختمانهای بسیار مفید را اینجوری برایم گفتند.
خدا به آدم راه نشان بدهد آدم هم قبول بکند، چی میشود آدم، گفتند یک تاجر ثروتمندی در این شهر حدود نه شب، ده شب آمد خانه، خب یک خانه هزارمتری و ساختمانی و بساطی و به خانمش گفت که خیلی گرسنه هستم، امروز خیلی خسته شدم، خانمش هم مثل اینکه خوابش میآمده خسته بوده بهش میگوید که هم نان است هم در یخچال پنیر و کره، خودت برو بیاور و بخور وبخواب، برمیخورد بهش، که خب با این ثروت، با این زحمت، با این امکانات، این درست است که ما خسته و مرده بیاییم خانه زن با یک حالت خاصی برو برو در یخچال پنیر بردار نان هم هست بخور بعد برو بخواب قهر میکند از زنش، گاهی قهر کردن خوب است قرآن هم اجازه داده اما قهر با محبت نه قهری که به طلاق بکشد آن قهر قهر شیطانی است، قهر دلسوزانه.
میرود نمیآید در اتاق خواب زن و شوهر، میرود در یکی از اتاقهای این ساختمان وسیع در را میبندد و میخوابد که یک وقت زن نرود غذای پخته بیاورد اصلا در را از پشت میبندد قهر میکند، ساعت دو نصف شب خوابش نمیبرد آدم ناراحت خوابش نمیبرد، میبیند صدای در بلند شد خودش را میکشد کنار در ورودی اتاق گوشش را میگذارد لای در همینجوری که خوابیده ببیند دو نصف شب کی آمده خانه، میبیند دامادش با دخترش که هنوز عروسی نکرده بودند نامزد بودند اینها دو سه روز رفته بودن مسافرت حالا دو نصف شب برگشتند عروس به داماد گفته دیگر نرو خانه خودتان پدر و مادرت که خوابند بیا برویم خانه ما، حالا دارد گوش میدهد وارد شدند و خانم این تاجر هم عجیب غریب اینها را تحویل گرفت مخصوصا حضرت داماد را. غذا خوردید؟ گفتند نه، یک از در کافهها و قهوهخانهها که رد میشدیم غذاهای آخرشان بود و نخوردیم، گفت بشینید ده دقیقه صاحبخانه دید هم بوی کباب چنجه بلند شد، هم بوی مرغ سرخ کرده، هم برنج دم سیاه دودی صدری، سفرهای برای این عروس و دامادانداخت که اصلا آدم هوس میکرد یک بار دیگر عروسی کند، گاهی حادثه به آدم راه خدا را نشان میدهد.
بیرون نیامد از اتاق، اما اذان محل را که گفتند لباسهایش را پوشید آمد مسجد نمازش را خواند آمد گاراژ سوار یک اتومبیل شد دسته چکهایش را هم برداشت آمد قم، در گاراژ به یکی پیغام داد به زن من بگو من دو سه روز سفر واجب پیش آمد برمیگردم نگران نباش آمد قم، خدمت آیت الله العظمی بروجردی، چه حالی داشت چه نورانیتی داشت، چقدر این انسان انسان مفیدی بود، هیچی از زندگیش تعریف نمیکند فقط به ایشان میگوید من این پاساژ را دارم این مغازه را دارم، این انبار را دارم، این سرمایه را دارم، این پول نقد را دارم طبق قرآن مجید خمس و سهم من چقدر است؟ قضیه برای هفتاد سال پیش است، دین معجزه میکند، آقای بروجردی حساب میکنند میفرمایند حدود یک میلیون، چک نقد میکشد و دست ایشان هم میبوسد میگوید قبول میکنی من قیامت گیر ندارم؟ میفرماید نه، برمیگردد.
برمیگردد میآید شهر خانمش میگوید کجا بودی؟ میگوید جایی نبودم، یک سفر زیارتی رفتم از آن شب یک خرده ناراحت شدم نمیخواستم با تو دعوا کنم رفتم ناراحتیام را در حرم حضرت معصومه برطرف کردم و آمدم، بدون خبر زن و بچه میآید مطابق با قرآن مجید ارث زن و دخترش و حالا دو تا پسر هم داشته اینها را مجزا میکند و محضر به نامشان میزند بقیه را هم میفروشد میآید یک مسجد و یک غسالخانه و یک حسینیه و یک مدرسه ناب را تمام میشود میماند یک مغازه برای معاش خودش و بعد هم از دنیا میرود.
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها، حالا هم در برزخ در مسجدش هر یک رکعت نمازی که خوانده میشود میدهند به پروندهاش، در آن مدرسه هر کسی عالم میشود میدهند به پروندهاش، یک مرده غریبی را میشورند میدهند پروندهاش، مردم محرم و صفر در حسینیه عزاداری میکنند میدهند به پروندهاش، دین میگوید انفاق کنید، دین میگوید بخیل نباشید، دین میگوید ثروت میلیاردی نگذارید و بمیرید بردارید با خودتان بیاورید این که دعوا ندارد که آدم حالا با این خدا با این قران، با این نبوت، با این امامت دعوا کند خیلی حرفهای امسال هم ماند نمیدانیم هم آینده چه میشود، ما دیگر در سنی هستیم که گذرنامهمان روی میز ملک الموت است منتظر ویزاست واقعا نمیدانیم چه میشود.