فارسی
پنجشنبه 30 فروردين 1403 - الخميس 8 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

تهران حسینیه همدانیها  - رمضان 95 - جلسه هفتم


ارزش شیعه و نشانه های آن - شب هشتم دوشنبه (24-3-1395) - رمضان 1437 - حسینیه همدانی‌ها -  

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

از فرمایشات حضرت باقر علیه السلام که مرحوم کلینی در جلد دوم اصول کافی یک متن بسیار مهم و پرباری را نقل می کند استفاده می شود که شیعه در شیعه بودنش ادعای بی ریشه و بی پایه و خیالی و گمانی و خلاصه ادعای دروغ ندارد. عملا شیعه است باطنا شیعه است آنی که ادعا دارد ولی باطنش عملش این ادعا را بدرقه نمی کند شیعه نیست گرچه حضرت می فرماید خودش را به شیعه بودن ببندد, البته لازم است متن آن روایت بطور کامل خوانده شود چون چنین متنی را هیچ کدام از فرهنگ های زمینی از زمان امام باقر تا حالا ندارند حتی در فرهنگ غرب آموزش و پرورش غرب و دانش غرب و حتی در رشته های روانکاوی و روانشناسی غرب هم چنین متنی وجود ندارد.

امام باقر وقتی که خصلت های شیعه را در این متن بیان می کنند نشان می دهند که یک شیعه ی واقعی در حد ظرفیت خودش و گنجایش خودش تقریبا یک انسان کاملی است یک انسان جامعی است یک معدنی است که سرمایه های عظیمی در این معدن هشتاد نود کیلویی جمع است که این سرمایه های عظیم هم در این معدن نمی تواند سرپوشیده بماند پنهان بماند بلکه این معدن تمام این سرمایه هایش را عاشق است به دیگران هم انتقال دهد هرچه هم که برایش زحمت داشته باشد بالاخره انتقال معرفت می خواهد به اینکه چگونه انتقال دهد زحمت بدنی دارد کم خوابی دارد یک سلسله محرومیت های اجتماعی دارد وقتی اجتماع اجتماع خوبی نباشد و اجتماع پر از حسود و مغرور و متکبر و کوتاه بین باشد ولی این معدن عظیم با این سرمایه های گران عین یک دکتر دوره گرد که دنبال مریض می دود دوا بهش بدهد دنبال کسانی که از معنویت از اعتقاد از اخلاق از عمل تهیدست هستند می دود که جیب جان و قلب و مغز و روان آنها را هم پر کند و مهم کارش این است که تا آخر عمرش هم خسته نمی شود سست نمی شود تنبل نمی شود کسل نمی شود چون می داند با چه کسی دارد معامله می کند برای کجا دارد معامله می کند و در این معامله و تجارت چه سود و بهره ی عظیم معنوی وجود دارد به خاطر آگاهی به این مسائل راه وجودش به طرف کسالت و خسته شدن و تنبلی بسته است و همه جا را هم مسجد برای انتقال این سرمایه های عظیم قرار می دهد.

یک وقتی من در سه ماه تعطیل مدارس تهران شاگرد بازار بودم. صاحب کار من آن وقت من سیزده چهارده سالم بود گاهی در برابر جنسی که فروخته بود چک گرفته بود به من می فرمود این چک را برو از بانک پولش را بگیر بردار بیار. آن وقت هم چهار پنج تا بانک بیشتر نبود بیشتر مردم هم در بانک ملی حساب داشتند آن بانکی که من را می فرستاد روبروی سبزه میدان بود که الان هم هست سالن بزرگی دارد و دو طرفش هم کارمندهای بانک هستند آن زمان هم کارمندهای بانک کمتر از یک در میان کراواتی بودند و شکل و قیافه غربی داشتند یکی دو بار چکی که من بردم باید به یک باجه ی معینی می دادم آن هم یک نمره به من می داد می گفت که صدایتان می کنم مثلا اگر چک پول داشت بیایید پول را بهتان بدهم. صدایم می کردند می رفتم پول را که به من می داد روی پول هم یک دانه آدرس چاپی می گذاشت آنجا اولین بار وقتی من پول را گرفتم در جیبم گذاشتم آن آدرس هم جدا برداشتم دیدم آدرس هیئت در شب جمعه است که البته بعد از اینکه طلبه شدم همین کارمند بالای بانک بازنشسته شده بود ده شب ایام شهادت صدیقه کبری من را دعوت می کرد اما نمی دانست من آنم, من می دانستم آن آن است و کاری هم بهش نداشتم هر وقت می آمد بانک یک بسته از این آدرس ها پیشش بود هم به بانکی ها می داد هم به مشتری می داد می گفت حالا که مشتری های بانک من را می شناسند بالاخره به من احترام می کنند شاید هم پیش خودشان بگویند حالا یک شب برویم هیئت که ما را ببیند زودتر کار ما را راه بیاندازد البته او اهل این حرف ها نبود یک آدم منظمی بود یک آدم درستکاری بود بهش هم در نماز جماعت اقتدا می کردند علمای معروف تهران هم بهش ارادت داشتند یعنی آن ده شب روضه شبی ده تا پانزده تا از وزن های علمی روحانی تهران شرکت می کردند این شیعه. یعنی در بانک است و پشت باجه ولی باجه مسجد است برایش هم دارد کار می کند کاری که رفته قم از مرحوم آیت الله العظمی بروجردی وقتی قبول شده کارمند رسمی بانک بشود اجازه گرفته که نکند این حقوقش مال حلال مخلوط به حرام باشد, مرجع تقلیدش هم بهش گفته بود حقوقی که می گیری من پاک بودنش را به عهده می گیرم شما سر برج, آن زمان, دوتا تک تومان به عنوان رد مظالم به یک مستحق واقعی بده که اگر احتمالا در ماهی دویست تومان چهارصد تومان حقوقت مال مجهول المالکی باشد وارد سفره ات نشود.

 این رسم را شیعیان واقعی هم زمان ائمه ی طاهرین داشتند یک مرتبه یک شیعه از نظر فکر اجتماعی و روز و جامعه شناسی یا اقتصاد قوی بود دولت بنی عباس می فرستاد دنبالش که ما کارمند خوب می خواهیم مدیر خوب می خواهیم حتی تا پست نخست وزیری نمی دانستند هم که اینها شیعه هستند چون شیعه در تقیه به سر می برد می آمدند از امامشان می پرسیدند که فرستادند دنبال ما برویم کارمند شویم برویم؟ حضرت می فرمود شرط کنید با من که به مردم شیعه به مردم مظلوم به مردمی که گرفتارند با قدرتتان با آبرویتان با پولتان کمک کنید اجازه می دهیم بروید. یعنی کارمند را می گفتند برو و محل کارت را مسجد قرار بده یعنی محل رجوع بندگان الهی برای حل مشکلاتشان.

این وضع شیعه است شیعه ای که واقعا ادعایش در تشیع با وضع باطن و با وضع ظاهرش کاملا مساوی است از آنهایی نبوده و نیست که هرگز حدیث غائب و حاضر شنیده ای من در میان جمع و دلم جای دیگر است ظاهرم با خداست قیافه ام هم خدایی نشان می دهد یقه ام هم دینی نشان می دهد ولی سرتاپا نان خور شیطانم این دیگر شیعه نیست که, این کفران کننده ی به نعمت های پروردگار مهربان عالم است وقتی که ما در قرآن در آیات مربوط به مومنان صالحان متقیان آیات را می خوانیم که امام صادق می فرماید اینها چند گروه نیستند عنوانشان چندتاست متقی, مومن, صالح, همه یعنی شیعه ی واقعی یک معدن است این تعبیر را پیغمبر هم دارند یک خورده جامع تر و با دایره ی گسترده تر الناس المعادن کالمعادن الذهب و الفضه, عباد خدا معدن طلا و نقره هستند آشغال ندارند عباد خدا, الناس المعادن کالمعادن الذهب و الفضه, طلا هستند و نقره هر دو در وجودشان پر است شیشه خرده ندارند حلبی زنگ زده ندارند معدن آشغال نیست که یک بخشش طلا باشد یک بخشش نقره بقیه اش هم زباله, نه! شیعه یک معدن الهی است و در این معدن تمام ارزش ها ظهور داده شده با کمک ارتباط با ائمه ی طاهرین و بعد هم این معدن را دوره گردی می کند خرج کند. خوب هم خرج می شود خوب هم جواب می دهد در این دوره گردی.

چهل و سه چهار سال قبل من در یک شهر بزرگی که مرکز استان بود منبر می رفتم. آنجا هم مثل بقیه ی شهرها در چهل و سه چهار سال پیش همه نوع فساد موج می زد عروسی های مختلط, بی حجابی های خیلی زشت, قمار, عرق, شراب, کاباره, سینما, محله های بدکاره ها همه چیز داشت کم نداشت از سفره ی گناه. یک چندتا جوان می آمدند پای منبر اینها یک شب بعد از منبر گفتند ما یک ده دقیقه یک رب می خواهیم شما را ببینیم گفتم فردا تشریف بیاورید آمدند. گفتند در این شهر بالا شهر اینها را برای دوستانی می گویم که با سایت ما در ارتباط نیستند فکر می کنم این داستان روی سایت باشد یا مهمانان جدید امسالند و خبر ندارند می گویم که بدانید شما اگر شیعه ی واقعی هستید معدن طلا و نقره ی خدایید این معدن باید خرج شود خوب هم جواب می دهد خیلی خوب. گفتند در خیابان بالا شهر که محل زندگی ثروتمندان این شهر است بیشتر هم بی دین هستند کنار رودخانه در یک زیرزمین دویست و چهل پنجاه متری یک کافه است که دو روز در میان یا گاهی در مواقع خاص یک روز یک ماشین هفت تن عرق خالی می کند تا ده شب هم همه اش خورده می شود. خیلی هم جوان می رود آنجا گفتند حالا پیرمردهایی که می روند آنجا حالا دیگر جهنم را انتخاب کردند اما جوان ها که انتخاب جهنم نکردند اگر هم بهشان بگویید جهنم را انتخاب کردید نه! باورشان نمی آید. کاری می شود کرد؟ گفتم کاری که می شود کرد اما شما نمی توانید کاری بکنید شما جوان ها اگر بخواهید کاری بکنید می خواهید با جنگ و دعوا و فریاد و سنگ و چوب کاری بکنید اداره ی ساواک شاه هم بسیار قوی است همه تان را از زندگی می اندازد راهش هم این نیست آدرس به من بدهید ببینم من می توانم کاری بکنم یا نه. گفتم هیچ کدامتان هم نیایید آدرس دادند یک تاجری اهل همان شهر بود ولی تهران زندگی می کرد آن ده شبی که من آنجا بودم ایشان هم آنجا بود بهش گفتم من فردا می خواهم زیارت یکی از بندگان خدا بروم شما هم می آیی؟ گفت می آیم کاری ندارد. گفتم پس یازده صبح خوب است؟ گفت خیلی خوب است. به راننده اش گفت فردا یازده بیا که من با ایشان می خواهیم دیدن یک بنده ی خدا برویم بنده که می گفتم نه آدم مومن, نه آدم متدین کل هستی در گردونه ی بندگی هستند یعنی محکوم اراده و حکومت پروردگارند می خواهد نماز بخوانند می خواهد نخوانند همه بنده هستند حالا شما بنده ی سالم و زیبا و خوب پروردگارید آنهایی هم که الان روزه می خورند عرق می خورند قمار می کنند شب ها زن و مرد پسر و دختر جلسه دارند آنها هم بنده های زشت خدا هستند بنده های بی ریخت خدا هستند بنده های دم دار و سم دار و شاخ دار خدا هستند. این را باید شما که شیعه هستید دمشان را قیچی کنید شاخشان هم بشکنید ولی راه دارد جواب هم می دهد.

پیرمرد هفتاد و چهار پنج ساله کنار من نشست و راننده را بهش آدرس دادم گفتم اینجا برو. آن هم نمی دانست کجا داریم می رویم وقتی رسیدیم بر خیابان روبروی تابلو گفتم که محلی که می خواهم بروم زیارت یکی از بندگان خدا اینجاست گفت اشتباه نیامدیم؟ گفتم چطور؟ گفت من اهل این شهر هستم اینجا کاباره است عرق فروشی است گفتم همین جا من می خواهم بروم زیارت, زیارت که فقط زیارت مکه و کربلا و مشهد نیست یک زیارت هم زیارت گنهکار مریض است آن از زیارت های خیلی مهم است خیلی مهم. امام یا کعبه به زیارت ما نیاز ندارد ولی اینها به زیارت ما محتاجند گفت باشد هر چه شما بگویید. چهار پنج تا پله که می رفتیم پایین کنار پله یک اتاقک بود که مدیر کاباره در آن اتاق بود اتاق شیشه ای, پله ها که تمام می شد از این طرف هم چهارتا پله می خورد می رفت در سالن یعنی این اتاقک در زاویه ی پله ی خیابان به پایین و پایین به داخل سالن بود یک مرتبه صاحب کاباره چیزی که به عمرش ندیده بود نشنیده بود در کشور اتفاق نیافتاده بود آن هم آن زمان, دید یک کسی با عبا و عمامه و قبا و محاسن دارد از پله ها می آید پایین. شما می گویید مثل اسفند روی آتش مثل پروانه از جا پرید در اتاق را باز کرد آمد گفت ببخشید اشتباه آمدید گفتم شما ببخشید من درست آمدم من قدم اشتباه برنداشتم گفت می دانید اینجا کجاست؟ گفتم با علم به اینکه می دانم آمدم پنج دقیقه هم با شما کار دارم فروکش کرد گفت بفرمایید. من با آن آقا رفتیم داخل اتاقک گفت فرمایشی دارید؟ اول دقت کردم در موی سر و صورتش دیدم قسمتی از موهای دو طرف سر سفید شده این خیلی برای من مهم بود خیلی, چون من با همین حربه توانستم کارم را پیش ببرم آن روز هم تیغ نزده بود موهای سفید توی صورتش پیدا بود اما کم گفتم که من آمدم اول سوال کنم شما اهل چه مکتبی هستید؟ چون اگر مسیحی بود یا یهودی بود کار پیش نمی رفت گفت من شیعه هستم گفتم که برای این کار آمدم نمی خواهم دست به چیزی بزنم مامور جایی هم نیستم مسافرم مهمان شهرتان هستم لباسم هم که می بینی چه کاره هستم من آمدم به شما از جانب کسی که تو و زن و بچه ات را خلق کرده یک پیغام بدهم پیغمبر هم نیستم امام هم نیستم پیغام خدا را در کتاب های مهم مان نوشتند و آن پیغام هم این است خدا می فرماید من از بنده ی خودم وقتی سر و صورتش سفیدی مو زده حیا می کنم عذابش دهم. حرف خیلی زیبایی است نه؟ خیلی خدا خوب است نه؟ خیلی. خب با این خدای خوب که همیشه آدم باید آشتی باشد خوب است دیگر خوب خوب است خوبی هم در او بینهایت است خوبی هم در او دائمی است همیشگی است قطع هم نمی شود هر شب جمعه هم مخصوصا ماه رمضان می خوانید یا دائم الفضل علی البریه, ای کسی که احسانت به تمام جنبندگان وصل است و نمی برد قیچی نمی شود دائمی است بر شما هم واجب است آن گونه که در این جلسات از طریق قرآن و روایات خدا را می شناسید به زن و بچه انتقال دهید واجب است. از کجا می گویم واجب است؟ ممکن یکی تان بگویید مگر تو مرجع تقلیدی فتوا می دهی واجب است حرام است, نه من مرجع تقلید نیستم فتوا هم نمی دهم سوره ی مبارکه ی تحریم آیه ی شش قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نٰاراً ﴿التحريم‏، 6﴾خودتان و زن و بچه تان را از درگیر شدن با آتش قیامت حفظ کنید آن هم با شناخت خدا میسر است و گوش دادن به حرفش. خیلی مهم است نمی گوید کدام بنده ام مطلق است روایت, من حیا می کنم بنده ام را که موی سفید به سر و صورتش دمیده عذاب کنم یک عمری ما باید از تو حیا کنیم کار برعکس شده تو از ما حیا می کنی این دیگر چه مساله ای است؟ این هضمش خیلی مشکل است خیلی مشکل است خیلی.

در روایات دارد گاهی فرشتگان از گناه بعضی ها به تنگ می آیند به پروردگار می گویند در دهانش نمی زنی؟ نه جانش را نمی گیری؟ نه گرفتاری برایش پیش نمی آوری؟ نه انتقام این همه گناه را نمی گیری؟ نه. روایت است این روایات هم روایاتی نیست که ساختگی باشد این روایات مبین رحمت واسعه ی حق است ساختن این گونه روایات هم به درد روایت سازان جانی و خائن نمی خورده پول از داخلش در نمی آمد آنها روایت ساختند فلان زن با اینکه با امیرالمومنین جنگ کرده با اینکه دل پیغمبر را خون کرد زمان زن و شوهر بودنش روایت ساختند فلان زن سیدة نساء العالمین است خب این روایت خیلی پول از داخلش درمی آمده ساختند. یا روایت ساختند اولین زنی که قیامت از آدم تا آخرین نفر وارد بهشت می شود فلان زن است خب این پول از داخلش درمی آمده میلیونی هم از داخلش درمی آمده اما اینکه حالا یک روایتی است که به گوش مردم برسد تغییر حال درشان ایجاد کند شرم برایشان بیاورد این پول از داخلش درنمی آمده که این را تازه می زدند که پخش هم نشود. خدایا پس چه کارش می خواهی بکنی با این همه گناه؟ می فرماید می خواهم مهلتش دهم وقت بدهم بهش در آن مهلت شاید بیدار شود اگر بیدار شد و توبه کرد من هم کل گذشته اش را چشم پوشی می کنم خوب است که این خدا آدم با آن زندگی کند قهر هم نمی کند از آدم غیر این معشوقه های ظاهرند که تا یک چلوکباب بهش ندهی یا بگویی وقت ندارم می گوید برو یکی دیگر را پیدا کن دیگر هم به من زنگ نزن دنبال من هم نیا. با آن آدم بسازد که خیلی بهتر است که از کوره هم در نمی رود قهر هم نمی کند سرم هم داد نمی کشد بگوید برو یک خدای دیگر پیدا کن دیگر دنبال من نیا نه!

گفتم من این پیغام را از خدا برایت آوردم یک خورده فکر کرد به پهنای صورتش اشک ریخت گفت من همه چیزم را عوض می کنم ولی من دیروز یک کامیون هفت تن مشروب خالی کردم درآمد زیادی ندارم باید اینها بفروشم و چکی که دادم به کارخانه آن وصول شود گفتم دیروز پریروز کلا این دو روز چقدر مشروب خریدی؟ گفت هفت هزار تومان خیلی پول بود هفت هزار تومان هفت هزار تومان را شمردم گذاشتم روی میزش گفتم این پول کل مشروب هایت خدا اینطوری به تو لطف دارد می خواهی این مشروب ها را یک هفته بفروشی ببین دو دقیقه خدا نقد از تو خرید خدا نقد می خرد نسیه ندارد این پول. الان هم خودت بلند شو با من بیا پایین برویم داخل سالن گفت چشم از در سالن که وارد شدیم دوتاییمان خب آن را که می شناختند یک عده ای روی میز خمار بودند یک عده ای مست بودند یک عده ای اول کارشان بود آنها هم همه بهتشان برد بهتشان برد مریض هستند عباد خدا طبیب می خواهند نمی دانستند اگر می دانستند هم اینطوری با من حرف نمی زدند چون چندتایشان گفتند از دیدنت خوشحالیم بیا سر میز ما بنشین فکر کردند من هم آمدم آنجا با این لباس مشروب بخورم واقعا تعارف می کردند روی محبت. گفتم نه فقط محبت کنید من کل این مشروب ها را خریدم پولش را هم دادم نخورید آنها هم گفتند چشم مست و غیر مست بلند شدند و رفتند. برگشتم گفتم که با همدیگر برویم کل مشروب ها را خالی کنیم در این رودخانه تا برای تغییر شغلت هم یک فکری بکنم مشروب ها همه خالی شد و آمدیم خانه بچه ها را زنگ زدم آمدند گفتم کاباره بسته شد حالا فقط یک کمک می خواهم اینجا را تغییر شغل دهید گفتند آن مشکلی ندارد چون آنجا بزرگ بود ما چهارصد دست ظرف کامل دیس, بشقاب, سبزی خوری, ماست خوری, قاشق, چنگال, دیگ, گاز هنوز لوله کشی گاز نبود کپسول می آوریم و می رویم آنجا را مجهز می کنیم یک دویست سیصد کیلو هم گوشت راسته بهش می دهیم فردا آنجا که تجهیز شد روز پانزده شعبان اعلامیه می دهیم تابلو می زنیم اینجا شده چلوکبابی و این کارها را هم یک شبانه روز کردند روز پانزده شعبان هم چلوکباب را راه انداختند و عالم بزرگ آن شهر که جزء مراجع بود من را خواست گفت که سریع بهش پیغام دهید که دویست تا چلوکبابش را امروز پای من بگذارد من می خرم بقیه اش را هم مردم خریدند گفتم آقا این سی چهل سال مشروب فروش بوده الان خانه دارد زندگی دارد لباس دارد زن و بچه اش لباس دارند شیعه هر جا گیر می کند خداوند ائمه ی طاهرین یک عالم ربانی گذاشته که از طرف آنها اجازه دارد گره از مشکل باز کند ایشان فرمودند من کل خانه و لباس هایش و اجناسش را کاباره اش را مالش را قبول کردم حلال, کاری دیگر ندارد راه برای بهشت باز برود دیگر به طرف بهشت تا اوایل انقلاب هم زنده بود و من هر سال می رفتم می آمد پیش من از دنیا رفت.

شیعه یک دکتر متحرک است یک معدن زنده است سرمایه های عظیمی در باطنش در این معدن دارد که این سرمایه ها را مفت خدا پیغمبر و ائمه در این معدن ریختند بهش هم گفتند هم خودت بخور هم به دیگران بخوران هزینه کن هزینه.

یک روایت هم برایتان بگویم ارزش شیعه, روایت که نه یک قطعه از بزرگترین عالم دویست و شصت هفتاد سال پیش کسی که به داد فرهنگ شیعه رسید والا آن زمان فرهنگ اهل بیت را به مرز نابودی رسانده بودند حق عظیمی به شیعه دارد محقق بزرگ مرحوم وحید بهبهانی که شاگردهایش از قوی ترین مراجع بعد خودش شدند مثل بحر العلوم خیلی شخصیت عظیمی بود ایشان در احوالات خودش نوشته خیلی فوق العاده بوده وحید بهبهانی اصلا مستقلا هم درباره ی زندگیش کتاب نوشته شده به نام وحید بهبهانی. یک شجره ی طیبه ای بود که سیصد سال هم در این خانواده بهترین آخوند از طریق نوه های پسری و دختری رشد کرد الان هم در قم چندتا را دارد که در مرز مرجعیت هستند خیلی خانواده ی با برکتی هستند وحید بهبهانی می گوید حقش هم هست شما هم حقتان است ولی یک کاری بکنید که به این حق برسید. گفت یک شب در عالم مکاشفه رویا هر چه, محضر مبارک حضرت ابی عبدالله الحسین رسیدم عرض کردم یابن رسول الله یک سوال من بیشتر ندارم علمی هم نیست یک سوال خیلی مهمی است فرمودند وحید بپرس سوالت را گفتم کسی که با شماست عاشق شماست همراه شماست اقتدا کننده ی به شماست در برزخ در معرض سوال قرار می گیرد که دو فرشته ی پر قدرت بیایند و با آن فریاد آخرتیشان بگویند من ربک؟ من نبیک؟ آدم ترس از این دارد که صدای آنها را بشنود دستپاچه شود زبانش بند بیاید. ابی عبدالله به من فرمودند وحید در تمام فرشتگان خدا کدام فرشته جرأت دارد سراغ شما را بگیرد جرأت, این ارزش شیعه. فرشته چه کسی است بچسب به دامن ابی عبدالله فرشته چه کاره است؟


0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
سخنرانی های مرتبط
پربازدیدترین سخنرانی ها
سخنرانی استاد انصاریان سخنرانی مکتوب استاد انصاریان سخنرانی استاد انصاریان در تهران تهران حسینیه همدانیها  - رمضان 95 - جلسه هفتم

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^