فارسی
پنجشنبه 09 فروردين 1403 - الخميس 17 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

همدان_ مهدیه دهه سوم رجب1395 -  سخنرانی ششم


نیاز انسان به رهبر آسمانی - روز ششم سه شنبه (1395/02/14) - رجب 1437 - مهدیه -  

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

از زمانی که انسان در کره زمین زندگی را شروع کرده در معرض دو نوع بیماری بوده. بی سواد و باسواد و امروزی و دیروزی در بودن این دو نوع بیماری شکی ندارند. پروردگار عالم که انسان را آفریده و انسان را در معرض این دو نوع بیماری می دیده برای هر دو بیماری هم دارو قرار داده هم طبیب قرار داده. علم طب, الهام به بعضی از انبیا شد در علم طب داروشناسی مطرح شد شناخت بیماری ها مطرح شد چه مقدار باید به مریض دارو داده می شد مطرح شد. انسان ها بعد از این که علم طب به بعضی از پیغمبران الهام شد کنار این دانش کار کردند زحمت کشیدند مطالعه کردند کتاب ها نوشتند تجربه ها اندوختند تا دانش طب را به اینجایی که ملاحظه می کنید می بینید رساندند.

به عبارت دیگر این علم یک جنگ عظیمی بود با دشمنان بدن شروع کرد شناخت که بدن میکروب های متعددی را دارد که بهش حمله می کنند ویروس های مختلفی را دارد بهش حمله می کنند اگر این جنگ نبود خیلی کم مرد و زن روی زمین باقی می ماندند. چون آن دشمنانی که به بدن حمله می کردند مثل برگ درخت انسان ها را می‌ریختند.

آن وقت هایی که طب هنوز قدرت زیادی نداشت این دشمنان حمله کننده دسته دسته را نابود می کردند طاعون می آمد بدنه یک ملت را می ریخت, وبا می آمد یک جامعه را درگیر می کرد اما خداوند مهربان دانش طب را قرار داد دارویش را هم قرار داد و یک جنگ جانانه ای را علیه دشمنان بدن میدان برایش باز کرد. خود پروردگار هم برای طبیب احترام قائل است, در روایت دارد موسی بن عمران مریض شد صبر کرد تا سه روز دید معالجه نشد درمان نشد بیماری هم دارد افزون می شود عرض کرد پروردگارا می بینی من را در بستر افتادم درد می کشم نظری به من بفرما! خطاب رسید برای معالجه و درمانت دکتر گذاشتم و دارو, از مجرایش وارد شو از مسیرش وارد شو. فی و الله ان یجری الامور الا به اسبابها من مستقیم که در این عالم کار نمی کنم من برای هر چیزی راه گذاشتم جاده گذاشتم در گذاشتم. وَ أْتُوا اَلْبُيُوتَ مِنْ أَبْوٰابِهٰا ﴿البقرة، 189﴾ هر چیزی را از در معینش وارد شوی از راه معینش وارد شوی. مگر اینکه پروردگار اراده کرده باشد با یک بیماری انسانی را انتقال به عالم برزخ بدهد آنجا دیگر طبیب و طب و دارو هیچ کاره می شود.

امام مجتبی وقتی که زهر در بدن مبارکشان اثر گذاشت ظاهرا جنادة بن ابي امیه به حضرت گفت چند بار دیگر هم شما را زهر دادند علاج شدید متوسل به پیغمبر شدید حالا هم همین کار را بکنید. امام فرمودند مرگ درمان ندارد علاج ندارد اما آنجایی که علاج دارد خب پروردگار عالم درمان را از طریق علم طبیب و دارو قرار داده خوب هم می شود انسان, این یک بیماری است. یک بیماری هم که از همان روزگار اول به بشر هجوم کرده بیماری باطنی بوده بیماری فکری. می گوییم آدم می نشیند هزار جور فکر می کند بخش عمده ای از این فکرها بیماری است فکرهای انحرافی است درباره پروردگار, درباره جهان, درباره انسان ها. یک دو سه تایش را من از قرآن برایتان نمونه بگویم می نشیند درباره برادرش, درباره همسایه اش, درباره فرد دیگر فکر می کند که این با من مخالف است یا به قول معروف این من را چشم زده این باعث شد که چنین مشکلی برای من پیش بیاید و نبوده. نه مخالف است نه چشم زده نه گره به کار انداخته این فکر را پروردگار عالم در سوره مبارکه حجرات رد کرده باطل اعلام کرده و می گوید اگر این را معالجه نکنی درمان نکنی فکرت را سالم نکنی من این فکر را قطعا در پرونده ات گناه می نویسم. برای چه نسبت به بندگان من سوء ظن داری؟ آنی که من راهنماییت کردم حسن ظن است هم به خودم هم به بندگانم. یک بیماری است.

حسد یک بیماری است بالاخره انسان درگیرش می شود, می بیند یکی پولدارتر است یکی زیباتر است یکی رفاه بیشتری دارد یکی آسایش بیشتری دارد یکی چرخ کارش خوب می گردد. جلوی خودش را نمی گیرد بیمار می شود حسود که شد در فکر است, اگر خودش بتواند خودش, نتواند با تحریک دیگران در مقام برمی آید که نعمت الهی را در وجود این انسان سلب کند. می گوید اگر این از قیافه بیافتد, اگر این بی پول شود, اگر این مشکل دار شود من راحت می شوم. خیلی جالب است که علمای بزرگ شیعه حسد را که ریشه یابی کردند به این نتیجه رسیدند که حسود چه بداند چه نداند چه بفهمد چه نفهمد کافر به پروردگار است. اینها متکی به کلام وجود مبارک رسول خدا هستند که کلینی در کافی نقل کرده البته اینها توضیح دادند کلام پیغمبر را, ریشه یابی کردند. اصول الکفر ثلاثة ریشه های کفر سه بیماری است الحسد و الکبر و الحرص. رسول خدا می فرماید ابلیس به مقام علم آدم و خلافت آدم حسادت ورزید چرا من چنین علمی را ندارم؟ چرا من چنین مقامی را ندارم؟ من احترام به این نمی توانم بگذارم حسد همین است. من نمی توانم خدا را اطاعت کنم و به این موجود زمینی سجده کنم, نکرد. قرآن می فرماید أَبىٰ وَ اِسْتَكْبَرَ وَ كٰانَ مِنَ اَلْكٰافِرِينَ  ﴿البقرة، 34﴾یک آیه ی نصف خط سه مساله را که از میوه های تلخ حسد است مطرح می کند أَبىٰ, نسبت به امر من شانه بالا انداخت گفت سجده نمی کنم وَ اِسْتَكْبَرَ, خودش را خیلی بزرگ حساب کرد وَ كٰانَ مِنَ اَلْكٰافِرِينَ  ﴿البقرة، 34﴾, مومن بود و کافر شد. این کان در اینجا به نظر بزرگترین دانشمندان شیعه و محققین شیعه و بعضی از علمای اهل تسنن به معنای صار است صار با صاد. یعنی گردیدن وَ كٰانَ مِنَ اَلْكٰافِرِينَ  ﴿البقرة، 34﴾, مومن بود کافر گردید کافر شد. بعد از این سه موضوع أَبىٰ وَ اِسْتَكْبَرَ وَ كٰانَ مِنَ اَلْكٰافِرِينَ  ﴿البقرة، 34﴾ خود پروردگار بهش گفت گفت فَاخْرُجْ, از این مقامی که درش هستی برو بیرون. مقام چه مقامی بوده؟ بندگی, عبودیت, همنشینی با فرشتگان, برو بیرون!  قٰالَ فَاخْرُجْ مِنْهٰا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ  ﴿الحجر، 34﴾ تو مطرود منی وَ إِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلىٰ يَوْمِ اَلدِّينِ  ﴿ص‏، 78﴾ لعنت من تا روز قیامت بر تو باد بدون توقف بدون درنگ بدون مهلت یک لعنت دوام دار. پایان کار هم بهش گفت لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكَ ﴿ص‏، 85﴾ جهنم را از وجود تو و پیروانت پر می کنم. این همه بلا از کجا سرش آمد؟ حسد. چه بیماری خطرناکی است که خدا به پیغمبرش پیغمبر با آن عظمت می فرماید از شر حسود وقتی می خواهد حسدش را به کار بگیرد فقط به من پناه بیاور چون هیچ کس دیگر نمی تواند تو را حفظت کند. اگر من نگهت ندارم حسادت حسودان از پا درت می آورد, این یک بیماری است.

یک بیماری درونی بخل است. آیات قرآن در زمینه بخل بسیار سنگین است کمر شکن است وَ لاٰ يَحْسَبَنَّ اَلَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِمٰا آتٰاهُمُ اَللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَيْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَيُطَوَّقُونَ مٰا بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ اَلْقِيٰامَةِ ﴿آل‏عمران‏، 180﴾ آنهایی که پول دارند, زمین دارند, کارخانه دارند, پاساژ دارند اینها کجای آیه است اینها در این قسمت آیه است بِمٰا آتٰاهُمُ اَللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ ﴿آل‏عمران‏، 170﴾ من اراده کردم کارخانه گیرش بیاید, پاساژ گیرش بیاید, سی تا مغازه گیرش بیاید, زمین هایش گران شود, تجارتش بچرخد هیچ کدامش هم از حرام نیست بِمٰا آتٰاهُمُ اَللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ متاع و پول پاکی است خدا که حرام روزی کسی نمی کند اگر بگوییم خدا حرام روزی می کند یعنی خدا ظالمانه پول مردم را از حلقومشان می کشد بیرون می دهد به این, ظالمانه زمین مردم را از حلقومشان می کشد بیرون می دهد به این حرام روزی کسی نشده و نمی شود. از بِمٰا آتٰاهُمُ اَللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ آیه خیلی روشن است که دارد درباره ثروتمند متدین حلال به دست آورده صحبت می کند اینها نکات آیات قرآن است اینها را رویش باید دقت کرد. بِمٰا آتٰاهُمُ اَللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ تمام متاع و پولش فضل من است احسان من است روزی من است اما حالا گرسنه می آید چیزی نمی دهد, بی جهيزيه مانده می آید چیزی نمی دهد, دو میلیون نسخه بیمار در بیمارستان شده خانواده اش دو هزار تومان هم ندارند چیزی نمی دهد, یتیم می آید چیزی نمی دهد, این کلام پروردگار است می‌گوید روز قیامت کل ثروتش را یا زمین است یا کارخانه است یا پاساژ است یا پول نقد است کل زمین را تبدیل به گردنبند آتشین می کنم می اندازم گردنش می گویم تا من خدا هستم این گردنبند برای تو این همان پول های دنیایت است مانده برای خودت.

اینجا یک مطلب علمی هم برایتان بگویم که دو جا دیدم آن دو جا هم برای کتاب های خارجی هاست. خیلی ساده ازش رد شوم چون بحثش هم به درد جلسه ما نمی خورد برای کلاس های دانشگاهی و دبیرستانی است تمام عالم ترکیبی از اتم های متعدد است اتم یک عنصری است که با چشم دیده نمی شود با چشم مسلح هم دیده نمی‌شود و این اتم ها که دیده نمی شوند ولی وجودشان ثابت است دوتا هسته مرکزی دارند و با فاصله با هسته مرکزی به تناسب خلقت اتم ها از یک الکترون تا ده تا, هشت تا, یازده تا, سیزده تا دور هسته مرکزی می چرخند. بین الکترون هایی که دور هسته مرکزی می چرخند خلاء وجود دارد اگر پر بود که الکترون ها نمی توانستند بچرخند الکترون ها باید جا داشته باشند دور هسته مرکزی دور بزنند و عجیب است اتمی که حتی با چشم مسلح دیده نمی‌شود کارش کاملا مساوی است با کار منظومه شمسی. این که قرآن هزار و پانصد سال پیش آمد در مکه گفت مٰا تَرىٰ فِي خَلْقِ اَلرَّحْمٰنِ مِنْ تَفٰاوُتٍ ﴿الملك‏، 3﴾ در آفرینش من اصلا تفاوتی نمی بینید یک اتم با کل منظومه شمسی کارش یکی است.

دانشمندان آمدند محاسبه کردند که کره زمین که چند میلیارد تن وزنش است با این همه کوه ها و تپه ها و صحراها و کویرها و دشت ها ساخته شده از میلیاردها میلیاردها ترلیاردها اتم است پروردگار این ذرات را کنار همدیگر جمع کرده شده کره زمین ولی هر یک دانه اتمی که جزء ساختمان زمین است دارای دوتا هسته مرکزی مثبت و منفی و یک دانه تا چندتا الکترون است که چون خلاء دارد می تواند بچرخد. می گویند اگر یک روزی ما بتوانیم خلاء را بگیریم الکترون ها را نزدیک کنیم بیاوریم با هسته مرکزی یکی کنیم کره زمین بدون اینکه وزنش کم شود اندازه یک دانه پرتقال می شود بدون اینکه وزنش کم شود.

من یک زمانی در خصال شیخ صدوق دیدم اول نمی فهمیدم نه اینکه باور نمی کردم, چون روایت صحیح بود و قوی قبول داشتم حالیم نمی شد. یعنی در درون خودم می گفتم چگونه؟ عیبی ندارد آدم بگوید چگونه باید دنبالش برود می فهمد. حضرت ابراهیم یقین به زنده شدن مردگان داشت ولی به پروردگار گفت كَيْفَ تُحْيِ اَلْمَوْتىٰ ﴿البقرة، 260﴾ خیلی دلم می خواهد چگونه زنده شدن مردگان را بفهمم نه اینکه ایمان به زنده شدن مردگان ندارم ایمانش صددرصد بود اما چگونه زنده شدن را می خواست بفهمد. خداوند به او فرمود فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ اَلطَّيْرِ آخرهای سوره بقره است تو چهارتا پرنده بگیر بکش و هر چهارتا را با همدیگر بکوب با گوشت کوب قاطی کن که استخوان و پر و پا و نوک و کله یکی شود بعد از این چهارتا پرنده ای که قاطی هم کوبیدی یکی یک مقدار بردار بگذار چهار طرف حالا بنشین وسطشان دانه دانه شان را صدا کن ببین من چطوری زنده شان می کنم. خب صدا زد حالا یک پرنده مثلا کبوتر بوده تمام اجزاء بدن کبوتر از این قسمت کوبیده شده جدا شد آمد شد کبوتر آن یکی آمد شد کلاغ آن یکی شد گنجشک گفت اینطوری زنده می کنم. گاهی آدم یک روایتی را می بیند مومن هم هست قبول هم می کند ولی کیفیتش نمی داند چیست.

صدوق نقل می کند از رسول خدا کسی که, این را خیلی دقت بفرمایید در ایران ما در این زمینه غوغایی برپاست دادگستری ها نشان می دهد که چه بدنه عظیمی از ملت بی دین واقعی اند, کسی که به اندازه یک وجب شبرا یک وجب بیشتر هم نه زمین ملکی کسی را غصب کند و جزء مال خودش کند و بعد هم بمیرد و ورثه اش هم نفهمند ببرند پس بدهند. آخر یک وقت ورثه آدم آدم است دین دارد می داند که پدر چه خرابکاری هایی کرده برای دو روز دنیا خرابکاری ها ماند و مرد, می آید اصلاح می کند خرابکاری های پدر را. پدر را از گیر قیامتی نجات می دهد یک وقت هم نه خود وارث هم مثل پدر بی دین است اصلا در مقام اصلاح خرابکاری برنمی آید که معمولا بیشتر اولادها هم الحمدلله همینطور هستند. کسی که, اصلا این روایات کمرشکن است, کسی که, درست است ما می آییم روضه می خوانیم گریه می کنیم گریه می اندازیم به مردم هم می گوییم هر کس برای ابی عبدالله گریه کند رجعت له الجنة اما کنار این گریه هم باید این حرف ها را به مردم بزنیم که گریه درمان کل خرابی ها نیست.

کسی که یک وجب از زمینی را از ملک مردم غصب کند بدزدد پرونده سازی کند ببرد, سندسازی کند ببرد یک وجب فقط خداوند روز قیامت آن یک وجب را تا کل عمق زمین درمی آورد گردنبند می کند می اندازد گردنش. خب بعد حالا من اینطوری به نظرم بود که نمی توانستم بفهمم از کف زمین تا عمق زمین این گردنبند که مثلا می‌شود دو میلیون متر گردن که همان گردن دنیاست جور دیگر نیست که, ما قیامت با همین بدن ها به همین هیکل به همین قد محشور می شویم خب این دو میلیون متر زمین چطوری در این گردن جا می گیرد؟ بعد از اینکه این مسائل علمی را دیدم که اگر خلاء اتم ها را جمع کنند آن دو میلیون متر اندازه گردنبند زنانه می شود بدون اینکه وزنش کم شود. این را می اندازد گردن غاصب به ملائکه هم می گوید بیاندازینش در جهنم این گردنبند به این سنگینی در جهنم چه کار می کند با جهنمی ها. ما دو کیلو سبزی و سه کیلو نخود و لوبیا و پنج کیلو برنج می خریم به شاگرد مغازه می گوییم بگذار پشت ماشین نمی توانیم بیاوریم چه بارهایی را مردم قیامت می خواهند تحمل کنند؟ چرا بیشتر مردم از قیامت نمی ترسند؟ چرا از قدرت خدا نمی ترسند؟ چه شده که نمی ترسند؟ این ترس که خیلی ترس مثبت خوبی است وقتی من از چنین گردنبندی که در سوره آل عمران می گوید بترسم از چنین گردنبندی که پیغمبر می گوید بترسم یک وجب چیست؟ به اندازه پر کاه هم مال کسی را نمی برم یک وجب چیست اصلا چشم به مال کسی نمی دوزم.

خب برای تمام بیماری های بدن دکتر و طب قرار داده مردم می روند دکتر نسخه می گیرند می خورند خوب می‌شوند اگر مرگ حتمی شان نرسیده باشد. برای این بیماری های به این خطرناکی که اگر آدم با این بیماری ها بمیرد جهنم است و گردنبند است و مار و عقرب دوزخ, برای اینها هم دکتر گذاشته برای اینها هم سه تا دکتر گذاشته یکی خودش, عباد الله انتم کالمرضا, بندگان خدا شما دچار بیماری هستید بخل, حسد, کبر, بدبینی, سوء ظن و رب العالمین کالطبیب, پروردگار جهانیان دکتر شماست آدم وقتی با خدا پیوند می خورد خدا را می فهمد خدا را میشناسد به خودش قسم اگر یک ذره حسد بماند چون وقتی خدا را شناخت می گوید محبوب من حکیم است محبوب من مصلحت بندگانش را می داند به من یک قیافه معمولی داده دستش درد نکند به این یکی برادرم به آن یکی به آن یکی قیافه نزدیک یوسف را داده برای آن کار هم دستش درد نکند.

ما کم قرآن بلدیم این آیه در سوره نمل است حرف حضرت سلیمان است رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ اَلَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلىٰ وٰالِدَيَّ ﴿النمل‏، 19﴾ خدایا به من توفیق بده تمام نعمت هایی که به خودم دادی و به دیگران دادی شکر کلش را من بجا بیاورم. این چقدر حال خوبی است تا اینکه آدم بنشیند هی غصه بخورد که چرا این خوشگل تر از من است, چرا این پولدارتر است, چرا این معروف تر است, چرا ما دوتا با هم درس خواندیم این مرجع شده ما به جایی نرسیدیم, چرا ما دوتا با هم یک جور درس خواندیم این یک واعظ معروف شد ما بلد نیستیم ده دقیقه منبر برویم چطور می شود آن هم نابود شود خیال ما راحت شود.

یک عروس و دامادی آمدند پیش من با مادر پسر, گفتند آقا مادر این عروس آتشی نیست که نسوزاند این دوتا جوان هم چهار پنج ماه است عروسی کردند یک روز خوش ندارند. گفتم مادر عروس تلفن دارد گفتند بله گفتم بدهید بگیرید تلفنش را. سلام کردم احترام کرد شناخت من را گفتم خانم این دخترت را که شوهر دادی دامادت که خیلی داماد خوبی است خیلی هم خوب  بود الان آن دامادش از دانشمندان است گفتم چرا اینقدر اذیت می کنی؟ چرا اینقدر نخ می دوانی؟ چرا اینقدر اخلال ایجاد می کنی؟ چرا اینقدر این عروس را تحریک می کنی؟ گفت که الله اکبر الله اکبر گفت من ناراحتم من وقتی آرام می شوم که خبر بیاورند این داماد من و دختر من زیر تریلی له شدند من نمی توانم این دوتا را ببینم وَ مِنْ شَرِّ حٰاسِدٍ إِذٰا حَسَدَ  ﴿الفلق‏، 5﴾ این است.

برای این بیماری ها یک طبیب, خداست. یک طبیب, پیغمبر است که فردا روز بعثتش است یک طبیب هم امامان ما هستند سیدالشهدا یک دکتر است امیرالمومنین یک دکتر است چه دکترهایی. دنباله مطلب به خواست خدا فردا.

 


0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
سخنرانی های مرتبط
پربازدیدترین سخنرانی ها
سخنرانی مکتوب استاد انصاریان سخنرانی ها سخنرانی استاد حسین انصاریان همدان_ مهدیه دهه سوم رجب1395 -  سخنرانی ششم




گزارش خطا  

^