فارسی
جمعه 10 فروردين 1403 - الجمعة 18 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

شهر ری مصلی آستان مقدس حضرت عبد العظیم دهه سوم محرم 94 سخنرانی سوم


شیطان - شب سوم - محرم 1437 - مصلی آستان مقدس حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) -  

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

تقریبا همه ما آگاه هستیم می‌دانیم که پروردگار مهربان عالم به نفع ما، به سود ما به مصلحت ما، در سی جزء قرآن مجید اوامری دارند دستوراتی دارند، فرمان‌هایی دارند و نهی‌هایی دارند. از آیات قرآن و روایات استفاده می‌شود که هر چه را خدا به آن امر کرده است با اجرا شدن امر از باطن امر بهشت ظهور می‌کند. از خودداری کردن آنچه که خدا از آنها نهی کرده ولی گناهانی که فرموده انجام ندهید، خود این ترک معدن ظهوردهنده بهشت است.

من برای هر دو آیه برایتان می‌خوانم که از اجرای اوامر الهی که اوامرش ریشه در محبتش به بندگانش دارد، بهشت بیرون می‌آید در سوره مبارکه توبه می‌فرماید وَ اَلْمُؤْمِنُونَ وَ اَلْمُؤْمِنٰاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيٰاءُ بَعْض  ﴿التوبة، 71﴾ یک ویژگی مردان مومن و زنان مومن این است که جمع مردان مومن به همدیگر محبت دارند همدیگر را دوست دارند، یک آدم مومن واقعی به یک مومن دیگر کینه ندارد، زنان اهل ایمان هم در بین خودشان به همدیگر محبت دارند کینه ندارند، حسود به هم نیستند خوب هستند با هم.

خب این قسمت آیه باشد روز قیامت چند گروه را ملائکه از طرف پروردگار صدا می‌کنند، یک گروهشان این گروه است این المتهابون فی الله، آنهایی که برای خاطر خدا همدیگر را دوست داشتند یک عمری هم هیئتی بودند، هم مسجدی بودند، هم محل بودند رفیق بودند و دوست داشتند همدیگر را، دوست داشتنشان هم برای خدا بود، چون خدا فرموده بود همدیگر را دوست داشته باشید اینها هم همدیگر را دوست داشتند.

اینها بلند می‌شوند در محشر، فیقوم عنق من الناس، وقتی که منادی صدا می‌کند این المتهابون فی الله، گروهی از مردم از جا بلند می‌شوند می‌گویند ما با پرونده شماها کاری نداریم این راه بهشت است از محشر بروید یعنی همین محبت کردن، محبت زن و مرد، یعنی زن و شوهر به هم البته با قید مومن بودن چون ممکن است یک زن و شوهری یهودی، مسیحی، کمونیست، لائیک، زرتشتی هستند خیلی به هم علاقه داشته باشند اما چون مومن به خدا و قیامت نیستند این حال درونشان ارزشی ندارد.

تمام ارزش‌ها برای تعلق انسان به خدا و به قیامت است، این تعلق ارزش می‌دهد  اگر محبت مومن به مومن ارزش دارد به خاطر این است که هر دو مومن به پروردگارند حرفهایش را قبول دارند، خودش را قبول دارند قیامتش را قبول دارند انبیائش را قبول دارند. ما اگر بشینیم یک گوشه زار زار گریه کنیم، به اندازه یک شیشه معمولی اشک‌مان را پر بکنیم در آن شیشه چقدر می‌ارزد؟ هیچی. بیخودی زحمت کشیدیم نشستیم گریه کردیم یک شیشه را پر کردیم، اما حالا اگر کسی ساعت سه نصف شب، چهار نصف شب، یک ساعت مانده به اذان بلند شود در تاریکی اتاق برای گذشته‌اش که نسبت به خدا کوتاهی کرده، برای اینکه عبادت کم دارد برای اینکه در جوانی اشتباه کرده، مرتکب گناه شده، گریه بکند. این اشک می‌شود اشک قرآنی، به پیغمبر می‌گوید یک عده‌ای هستند که تَرىٰ أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ اَلدَّمْعِ مِمّٰا عَرَفُوا مِنَ اَلْحَقِّ ﴿المائدة، 83﴾، اینها گریه می‌کنند چشمشان هم پر از اشک است لبریز است، اینها اگر ازشان بپرسی چه شده؟ می‌گویند ما امید به پروردگارمان داریم که ما را بپذیرد قبول بکند، و ما را فردای قیامت با لطفش، با کرمش، وارد بهش بکند.

در آیات سوره مائده می‌گوید من خواسته آنها را اجابت کردم یعنی این گریه قیمت دارد قیمتش چیست؟ بهشت است، از نظر فیزیکی اشکی که بی‌خودی آدم می‌ریزد در یک شیشه پر می‌کند با اشک از خوف خدا هیچ فرقی نمی‌کند این آب شور چشم است آن هم آب شور چشم است اما یکی از این آب‌های شور وصل به پروردگار است این قیمت دارد.

قیمت گریه بر ابی عبدالله که تعیین‌ آن برای خداست، خدا تعیین کرده که اشک بر حسین چقدر قیمت دارد، سه تا قیمت برایش گذاشتند، جای حرف هم بخواهید بدانید کتاب کامل الزیارات ابن قویوه اوایل قرن چهارم یک جلد، کتابی است که اگر روایتش را هر چی که هست برای یک مرجع تقلید نقل بکنید از شما مدرک نمی‌خواهد همین که بگویید کامل الزیارات می‌گوید روی چشمم، نه سند می‌خواهد نه بررسی، گریه بر ابی عبدالله تبدیل به رحمت خدا، آمرزش خدا، و شفاعت اهل بیت می‌شود. اما حالا اگر ابی عبدالله را آدم از گریه حذف بکند یک ساعت بنشیند یک گوشه گریه کند به هیچ دردی نمی‌خورد تبدیل به هیچی نمی‌شود.

اوامر پروردگار اقتضایش این است که در دل امر وقتی اجرا می‌شود تا اجرا نشده نه اثری ندارد، مثلا قرآن مجید نزدیک صد تا آیه درباره نماز دارد، یک وقتی من نماز را نخوانم هیچ اثری بر آن نمازی که در آیات است مترتب نیست آنها آیه روی کاغذ است، وحی است ولی نوشتند، از دل آن کاغذ چیزی درنمی‌آید کلمه صلاة در روی صفحه کاغذ چیزی در دلش نیست، همین لغت است، صاد است و لام است و واو و ت، مثل اینکه در قرآن می‌گوید وَ أَنْزَلْنٰا مِنَ اَلسَّمٰاءِ مٰاءً، من از بالا آب فرستادم کلمه ماء به معنی آب روی صفحه کاغذ واقعا کاغذ را خیس می‌کند؟ یا قابل خوردن است؟ نه آن بارانی که اثر دارد همانی است که امشب دارد از ابر می‌ریزد پایین این برای گیاه موثر است برای هوا موثر است، برای قناتها موثر است، برای رودخانه‌ها موثر است برای چاهها موثر است  اما همین ماء روی کاغذ قرآنی هیچی در آن نیست نه خیس می‌کند، نه تشنگی را برطرف می‌کند نه زمین را سیراب می‌کند.

شما وقتی که لغت نماز را که امر است از قرآن مجید آوردید و با بدنتان با نیت‌تان، با قلب‌تان، با روح‌تان، با خم و راست شدن‌تان انجام دادید این می‌شود معدن بهشت، آن وقت قیامت روی این معدن را برمی‌دارند داخل این معدن بهشت است. آنی هم که قیامت وارد می‌شود نماز ندارد  بهشت ندارد، پولی در راه خدا به مردم مستحق نداده بهشت ندارد، شبها با زن و مرد و جوان و کراکی و هروئینی و تریاکی و تنبکی و تنبوری و تاری تا صبح جلسه داشته، گفتند و خندیدند و کشیدند و مست کردند  خوردند و زنا کردند، اینها از دل مجلسشان بهشت  درنمی‌آید اما این مجلس امشب که ما از خا نه‌هایمان امدیم به قصد فقط یاد گرفتن مسائل پروردگار که حالا داریم با هم یاد می‌گیریم من روزش نشستم در خانه قرآن و روایات را نگاه کردم یاد گرفتم در ذهنم برداشتم شب می‌آیم این یاد گرفته‌ها را به شما یاد می‌دهم دوتایی داریم یاد می‌گیریم.

پیغمبر می‌فرماید چنین مجلسی روضة من ریاض الجنة یک باغی از باغهای بهشت است، یعنی الان اگر خدا از روی این جلسه پرده دنیا را بزند کنار ما خودمان را در بهشت می‌بینیم پر از قصر و درخت و چشمه و میوه و حور العین همین الان، همین الان موجود است ولی بین ما و این باغ پرده دنیا افتاده ما نمی‌بینیم، اما اگر پرده را بردارند چرا ما پرده نمازهایمان را بزنند کنار بهشت را می‌بینیم، پرده روزه‌هایمان را بزنند کنار بهشت می‌بینیم.

صریح قرآن است پرده گناهان را همان وقت ارتکاب گناه بزنند کنار آتش است، إِنَّ اَلَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوٰالَ اَلْيَتٰامىٰ ظُلْماً ﴿النساء، 10﴾، آنهایی که دارند لقمه حرام می‌خورند همان وقتی که دارند می‌خورند إِنَّمٰا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نٰاراً دارند آتش می‌خورند ولی نمی‌بینند، اما به محض اینکه ملک الموت بیاید پرده را بزند کنار برزخ مردم یا باغی از باغهای بهشت است، یا چاله‌ای از چاله‌های جهنم است. این را  ائمه ما فرمودند قرآن هم در سوره مومن دارد جزء بیست و سوم نه مومنون.

که گناه در همان حال گناه آتش است، فرمان از خدا بردن در همان حال فرمان بردن بهشت است، پیغمبر اکرم می‌فرماید شب معراج بهشت را که به من نشان دادند دیدم قسمتی آباد آباد است، همانی است که در قرآن است، یک قسمتش دیدم کویر است هیچی ندارد ولی بهشت است اما یک علف سبز، یک گل، یک نهال، هیچی نداشت از آنجایی که کاملا آباد بود ملائکه پروردگار هی خورده خورده داشتند می‌کاشتند می‌ساختند، چشمه راه می‌انداختند، اما گاهی هم دست برمی‌داشتند از کار می‌ایستادند، من به جبرئیل گفتم که این بهشت را برای من توضیح بده، گفت یا رسول الله این بخشی که ساخته شده است و آباد است و هیچ کاری ندارد برای آنهایی است که اهل ایمان و عبادت و خدمت بودند در دنیا که بودند بهشتشان را ساختند و مردند باید در برزخ بمانند تا قیامت بشود ملکی که ساخته بودند با عبادت و خدمت تحویلشان بدهند. این قسمتی که کویر است هنوز مردم با ایمانش نمردند، این که می‌بینی ملائکه درخت می‌کارند چشمه راه می‌اندازند خانه و قصر می‌سازند اینها مصالحش که  عبادات و خدمت و اخلاق خوب است دارن می‌فرستند اینها مصالح که دستشان برسد کار می‌کنند وقتی مردم مومن خوابند، یا نماز نمی‌خوانند وقتش نشده اینها مصالح ندارند ساخت و ساز نمی‌کنند.

این متن قرآن مجید، حالا با توجه به این مسئله من دو سه تا آیه را برایتان بخوانم که ببینید تمام دستورات پروردگار در عمق دستور در باطن دستور بهشت است، کی این بهشت از باطن فرمان و دستور خدا ظهور می‌کند؟ وقتی مردم شروع کنند به عمل کردن به دستور خدا، تا دستور روی صفحه کاغذ قرآن است بهشتی در آن نیست، فقط الفاظ روی کاغذ است ولی وقتی که من فرمان خدا را از قرآن انتقال به عملم دادم، در باطن این  عمل بهشت است، همان وقت که انجام می‌دهم ولی پرده رویش است پرده دنیا من نمی‌توانم ببینم به محض اینکه لحظه مرگم برسد فرشتگان الهی کنار بسترم یا در خانه یا در بیمارستان، یا در جبهه که روی زمین افتادم می‌آیند می‌گویند که وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ اَلَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ  ﴿فصلت‏، 30﴾. تو در دنیا که بودی بهشت را بهت وعده دادم الان که داری انتقال پیدا می‌کنی آنی که بهت وعده دادند جلوی چشمت است ببین.

اما آیه‌ای که صریح در این است که بهشت در دل دستورات خداست به شرط اجرا شدن، وَ اَلْمُؤْمِنُونَ وَ اَلْمُؤْمِنٰاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيٰاءُ بَعْضٍ مردان مومن نسبت به همدیگر اهل محبت هستند مومن به مومن کینه ندارد، پیغمبر می‌فرماید شب که سرتان را روی متکا می‌گذارید دلتان با کسی کینه نداشته باشد چون اگر صبح بلند نشوید و بمیرید اهل دوزخ هستید با دل صاف بخوابید، ممکن است ما دو تا هم مومن هستیم و با هم دعوایمان بشود خب دعوا موجش تمام می‌شود و چهار روز دیگر با هم آشتی می‌کنیم یا  نمی‌کنیم، اما کینه نباید داشته باشیم، نفرت نباید داشته باشیم، اینور و آنور نباید بشینیم هی آبروی مومن را تیرباران بکنیم خب حالا دعوایمان شده دعوا که از عوارض کم ظرفیتی ماهاست، که خدا در قرآن گفته دعوایتان می‌شود خب آشتی کنید و الصلح خیرا، دعوایتان شده کینه به هم نورزید، دعوایتان شده فاعفوا واقعا گذشت بکنید و اصفحوا و به رخ همدیگر هم نکشید.

یعقوب چند سال برای فراق یوسف گریه کرد؟ حداقل سی سال، کی باعث شد که این پدر سی سال گریه کند تا دو تا چشمش از بین برود، وَ اِبْيَضَّتْ عَيْنٰاهُ ﴿يوسف‏، 84﴾، عیناه یعنی دو تا چشم، برادران این ده تا، این ده تا بی‌تقوایی کردند، این ده تا یوسف را از دامن پدر جدا کردند، این ده تا سر چاه  حسابی کتکش زدند این ده  تا  انداختند در چاه، کاروان آمد آب بردارد دلو را آوردند بالا دیدند یک جوان هشت نه ساله بسیار زیباست پنهانش کردند که در منطقه کنعان کسی نبیند این متن قرآن است من کاری به تورات فعلی و کتاب‌های تاریخی ندارم که برادرها آمدند و دیدند و گفتند این غلام خریداری شده ماست این را از ما بخرید و ببرید با پول کمی فروختند و برادرها قرآن این را اصلا قبول ندارد دروغ است، قرآن می‌گوید وقتی که آن آب آور کاروان درآورد فاسروه بضاعة، به عنوان یک جنس فروشی پنهانش کردند که یک وقت این دور و بری‌ها دهاتی‌های منطقه کنعان، چادرنشین‌ها نبینند ا سروه پنهانش کردند بضاعة به عنوان جنس قابل فروش.

آمدند مصر و شروه همین کاروان او را فروخت وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرٰاهِمَ مَعْدُودَةٍ ﴿يوسف‏، 20﴾، از ده درهم کمتر فروختند که به قول خودشان از شرّ او راحت شوند کسی نیاید ادعایی بکند، سی سال بعد همین برادرها که زده بودند و جدا کرده بودند و چشم یعقوب را با گریاندن کور کردند همینها وقتی در کاخ عزیز مصر شناختند، همان لحظه اول که گفتند أَ إِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ، تو همان یوسف نیستی؟ قٰالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هٰذٰا أَخِي قَدْ مَنَّ اَللّٰهُ عَلَيْنٰا إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اَللّٰهَ لاٰ يُضِيعُ أَجْرَ اَلْمُحْسِنِينَ  ﴿يوسف‏، 90﴾، و بعد هم برادرها پریشان شدند که حالا این برادرمان ملک مصر شده حتما تکه بزرگ ما گوشمان است چون الان قدرت دارد ما گرسنه هستیم آمدیم اینجاجنس ببریم هیچ قدرتی هم نداریم، یعنی هنوز به ذهن اینها نخورده بود یوسف گفت قٰالَ لاٰ تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ اَلْيَوْمَ ﴿يوسف‏، 92﴾، من بر گردن شما گناه و باری نمی‌بینم بخشیدمتان بروید پدر و مادرم را بردارید و بیاورید این کار مومن.

اگر یوسف با برادرهایش هم به هم خوردند به هم خوردگی هم از طرف آنها بود ولی یوسف کینه به دل نگرفت، مومن کینه‌ای  نیست، کینه که ندارد هیچی گذشت هم دارد، عفو هم دارد. خب مردان مومن به هم محبت دارند کینه ندارند، زنان مومن به هم محبت دارند کینه ندارد، يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ، مردان و زنان مومن مردم را تشویق به کار خوب می‌کنند، مومن هیچ کس را  تشویق به کار بد نمی‌کند، وَ يَنْهَوْنَ عَنِ اَلْمُنْكَرِ مردان و زنان مومن مردان و زنان دیگر را از کار بد بازمی‌دارند نکن آقا خوب نیست، جهنم پشتش است، آبروریزی پشتش است، نهی ازمنکر، این چهار تا خصوصیت. وَ يُقِيمُونَ اَلصَّلاٰةَ وَ يُؤْتُونَ اَلزَّكٰاةَ وَ يُطِيعُونَ اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ أُولٰئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اَللّٰهُ إِنَّ اَللّٰهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ  ﴿التوبة، 71﴾

.

خب اینها محبت هزینه کردند، امر به معروف کردند، نهی از منکر کردند، نماز خواندند، زکات دادند، از خدا اطاعت کردند، از پیغمبر هم اطاعت کردند. حالا از دل اینها چی درمی‌آید؟ آیه بعد. وعد الله المومنین و المومنات اول آیه قبل گفت المومنون و المومنات، در آیه بعد می‌گوید این مردان مومن زنان مومن که این کارها را انجام دادند من هم به آنها وعده قطعی دادم وَعَدَ اَللّٰهُ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ اَلْمُؤْمِنٰاتِ جَنّٰاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ خٰالِدِينَ فِيهٰا وَ مَسٰاكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنّٰاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوٰانٌ مِنَ اَللّٰهِ أَكْبَرُ ذٰلِكَ هُوَ اَلْفَوْزُ اَلْعَظِيمُ  ﴿التوبة، 72﴾، از دل این کارهایی که در دنیا کردند بهشت ابدی درمی‌آید، قصرهای آرامبخش درمی‌آید، و رضوانی که از بهشت بالاتر است ما نمی‌دانیم چیست آن هم درمی‌آید. فکر کنم امشب برایتان از طریق قرآن دقیقا مسلم شد که هر چی خدا بهش امر دارد در دل امر خدا بهشت قرار دارد. اما به شرط اجرا اما من اگر اجرا  نکنم قیامت از بهشت دستم خالی خواهد بود، چون نساختم خودم بهشتم را، من باید با همین خوبی‌ها با این عبادت‌ها، با این خدمت به مردم بهشتم را می‌ساختم خب نساختم، حالا که آمدم وارد قیامت شدم چه سهمی از بهشت دارم؟ هیچی، خدا نمی‌شود به من محبت کند هیچی ندارم من را ببرد بهشت، خدا اگر بخواهد من را ببرد بهشت باید ببرد جای دیگرانی که بهشت را ساختند، کل بهشت ساخت بندگان مومن است، خب کجا ببرد من  را؟ من جا ندارم، آن هم جا ندارد به من بدهد چون جای بندگانش است، باید ببرند جهنم، اگر خودم رفتم جهنم که رفتم که فکر نکنم کسی تعارفش بکنند بگویند جنابعالی جایت جهنم است سرت را بینداز پایین برو، قرآن می‌گوید اینها را در قیامت به زنجیر می‌بندند می‌کشند و می‌اندازند در جهنم، خُذُوهُ فَغُلُّوهُ  ﴿الحاقة، 30﴾ ثُمَّ اَلْجَحِيمَ صَلُّوهُ  ﴿الحاقة، 31﴾.

این قرآن است، هر چی هم خدا نهی دارد اگر من گوش بدهم به نهی او، مثلا در قران می‌گوید لا تقربوا الزنا، زنا نکنید، یک بار در سوره نساء یک بار در سوره مائده می‌گوید با دختران و زنان که نامحرم هستند رابطه عاشقانه پنهان به دور از چشم خانواده‌ات و زن و بچه‌ات و مردم برقرار نکن خائن به ناموس یک مملکت نشو تلفن نده تلفن نگیر، نامه نده و نامه نگیر، رابطه برقرار نکن دو بار می‌گوید، نساء سوره سوم قرآن است، و مائده، در سوره نور می‌گوید چشم‌چرانی به ناموس مردم نداشته باش، در قران می‌گوید ربا نخور، غصب نکن، در تجارت کلاهبرداری نکن، مال مردم را نخور، کم‌فروشی نکن، آنهایی که همه در آن نه دارد نکن انجام نده، نبین، نخور، این نهی‌ها را که من انجام ندهم باز از دل این انجام ندادن‌های من بهشت درمی‌آید. کجای قران می‌گوید؟ اینجا وَ أَمّٰا مَنْ خٰافَ مَقٰامَ رَبِّهِ وَ نَهَى اَلنَّفْسَ عَنِ اَلْهَوىٰ  ﴿النازعات‏، 40﴾،  اگر جلوی خودت را از خواسته‌های نامشروع بگیری، فَإِنَّ اَلْجَنَّةَ هِيَ اَلْمَأْوىٰ  ﴿النازعات‏، 41﴾، اینکه بشینی جلوی خودت را بگیری به زن نامحرم بگویی نه نمی‌آیم، دختر بگویی رابطه برقرار نمی‌کنم، به پول بگویی ربا بشوی نمی‌خورم، با بقیه نهی‌ها. این صریح قران است که از دل انجام ندادن حرام‌های الهی بهشت درمی‌آید، اما از انجام دادنش جهنم می‌زند بیرون.

اهل بهشت نمی‌دانم یک بارش که قطعی است خداوند همشان را مشرف به جهنم می‌کند یعنی بهشتی‌ها از هشت بهشت تا اعماق هفت دوزخ را می‌بینند، می‌دانید آن وقت چقدر شاد می‌شوند این هفت طبقه جهنم را که می‌بینند و می‌بینند در دنیا کاری کردند که گیر جهنم نیفتادند، یک خوشحالی‌شان برای بهشت است یک خوشحالی‌شان هم این است که گیر جهنم نیفتادند، خدا اجازه می‌دهد بهشتی‌ها با جهنمی‌ها حرف بزند یک بار، دوبار ندیدم در قرآن، در این یک بار جهنمی‌ها به بهشتی‌ها  می‌گویند أَنْ أَفِيضُوا عَلَيْنٰا مِنَ اَلْمٰاءِ ﴿الأعراف‏، 50﴾، این من اسمش من تبعیضیه است، جهنمی‌ها به بهشتی‌ها می‌گویند از این چشمه‌های آب شیر عسل، کوثر، روان، آب خالص، یک ته استکان به ما بدهید، من الماء، قالوا بهشتی‌ها می‌گویند دست ما نیست حرم الله علیکم، خدا آب بهشت را به شما حرام کرده شما در دنیا همش حرام شکم بودید یادتان است؟ هر چی خدا حرام کرده بود مرتکب شدید به تلافی آن کارتان حالا خدا حتی یک ذره آب بهشت هم بهتان حرام کرده است، حالا جهنمی‌ها مٰا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ  ﴿المدثر، 42﴾؟ چی باعث شد شما راهتان به جهنم افتاد؟ برای ما می‌گویید؟

می‌گویند آره، لَمْ نَكُ مِنَ اَلْمُصَلِّينَ، نماز نخواندیم، اصلا پرونده ما نماز ندارد، اگر چهار تا نماز هم خواندیم برای این بود که سر مردم را کلاه بگذاریم برای خدا نماز نخواندیم نماز خواندیم ما را به نماز خواندن بشناسند بگویند عجب آدم خوبی است که بعد بتوانیم کلاه حسابی سر مردم بگذاریم، قٰالُوا لَمْ نَكُ مِنَ اَلْمُصَلِّينَ  ﴿المدثر، 43﴾ وَ لَمْ نَكُ نُطْعِمُ اَلْمِسْكِينَ  ﴿المدثر، 44﴾، ما بالا شهر بودیم میلیاردر بودیم یک بار برای بیچارگان و تهیدستان و از کار افتادگان سفره نینداختیم یک بار، وَ كُنّٰا نَخُوضُ مَعَ اَلْخٰائِضِينَ  ﴿المدثر، 45﴾، شما بهشتی‌ها در دنیا بودید سر و صدای تنبک و تار و خواننده زن و عربده و فریاد جلسات شبانه ما را نشنیدید؟ ما خوشگذران به حرام بودیم وَ كُنّٰا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ اَلدِّينِ  ﴿المدثر، 46﴾، اگر آخوندی، پدربزرگی، همسایه‌ای، به ما گفت بابا از قیامت حساب ببرید پدرتان را درمی‌آورند بهشان گفتیم قیامت دروغ دروغ است حالا که آمدیم می‌بینیم این چهار تا کار ما آتش از دلش درآمده.

خلاصه کنم بحث امشب را، یک بحث کامل قرآنی هر فارسی هم که گفتم برایتان آیه‌اش را خواندم هر چی امر پروردگار در قران دارد از دل امرش بهشت می‌آید بیرون، هر چی نهی دارد در ترکش بهشت است، در انجام دادنش جهنم، حالا یک امر کلی خدا رادر قرآن برایتان بگویم و بعد در جلسات دیگر توضیح بدهم. این امر امر واجب است.

در سوره حج است، و افعل الخیر بندگان من کار خیر بکنید، کار خیر چیست؟ دیگر در آیات و روایات ما از هر چی کار خیر است اسم برده شده، کار خیر بکنید طرفتان هم لحاظ نکنید کیست، اگر جای کار خیر است کار خیر بکنید لحاظ نکنید، امام صادق از مکه برمی‌گشت سواره بود، یک کسی هم انگار از شتر پیاده شده بود یک خرده پیاده برود پاهایش از خشکی دربیاید هوا هم خیلی گرم بود رسیدند به یک جا یک نفر افتاده بود روی خاک از تشنگی لبهایش داشت به هم می‌خورد در حال مردن بود، مثل همین عزیزان ما  که منا بیشترشان از تشنگی از دنیا رفتند گرم است خب، امام صادق به این پیاده گفت من تا از شتر پیاده شوم آب ببرم در دهان این بریزم ممکن است نفسش تمام بشود سریع قمقمه‌ات را باز کن آب بریز در دهانش، گفت یابن الرسول الله این را من می‌شناسم جزو مسیحیان مدینه است فرمود برو آب بریز به دینش چی کار داری؟ کار خیر آب دادن یک کار خیر است ولو به مسیحی تشنه.

اما این آل سعود به مومنان محرم تشنه هم آب ندادند، حالا روشن شد که اینها اولادهای یزید و شمر و ابن سعد هستند ولی از نسل یهود خیبرند آل سعود، این را من بیست سال پیش روی منبر گفتم که اینها یهودی‌زاده هستند اینها مسلمان وهابی نیستند آن وقت مردم باور نکردند. مدرک هم داشتند که اینها یهودی‌زاده هستند، مدارکشان را خود آل سعود پول دادند بیروت چاپ شده بود جمع کردند همه را نابود کردند ولی خیلی هم پخش شد و یکی هم گیر من آمد به ارمنی بودنش چه کار داری به یهودی بودنش، خدا گفته کار خیر بکن آب دادن به تشنه کار خیر است.

موسی قبلا در کوه طور با تو درباره کسی به نام حسین صحبت کردم، این را می‌کشند، بعد خدا داستان کربلا را مستقیم بدون واسطه فرشته برای موسی گفت، کربلا محل کشته شدنش است، و جلوی آب را می‌گیرند که بلکه  اینها از تشنگی بمیرند، اما خب آنهایی که طاقت داشتند ماندند، اما موسی شمائی که ازدواج نکردید نمی‌دانید من چی می‌گویم اما خودم و شماها همه‌مان بچه شیرخواره داشتیم که نداشتیم؟ الان بچگی بچه‌هایتان را در نظر بیاورید، بچه د ر بغلتان، تا شیر می‌خواست مادر شیر می‌داد، تشنه بود آبش می‌دادید، موسی تشنگی بچه‌هایش را از پا درمی‌آورد می‌میرند، حالا من نمی‌دانم این بچه کوچک‌هایی که  مردند ابی عبدالله بوده و مردند یا بعد از حادثه شهادت مردند، من چون تعیینی در کتابها نشده نمی‌دانم، موسی صغیره یمیته العطش، بچه‌های را تشنگی از بین می‌برد، غیر از تشنگی این را من مدرک دارم در کتابهای مهم ماست، بعضی از این بچه‌ها یکیشان نوه حضرت مسلم که پدرش در کربلا شهید شد دو تا از بچه‌های مسلم کربلا شهید شدند یک نوه‌اش در آتش گرفتن خیمه‌ها از لابه لای شعله این بچه هفت هشت ساله  مضطرب ترسان می‌خواست فرار بکند دشمن هم همه سوار اسب می‌تاختند تا چشم یکیشان به این بچه افتاد با شمشیر از وسط نصفش کرد، موسی بدن بزرگانشان از شدت تشنگی پوستشان جمع می‌شود، موسی کار تشنگی خود ابی عبدالله به جایی می‌رسد که دیگر چشمش آسمان را  درست  نمی‌‌بیند فضا و آسمان را. مانند یک دود غلیظی. دریا دریا آب در فرات می‌لغزید و می‌غلتید اما با لب تشنه سر از بدنش جدا کردند.

 

 


0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
سخنرانی های مرتبط
پربازدیدترین سخنرانی ها
سخنرانی استاد انصاریان سخنرانی مکتوب استاد انصاریان سخنرانی ها سخنرانی شهر ری مصلی آستان مقدس حضرت عبد العظیم دهه سوم محرم 94 سخنرانی سوم




گزارش خطا  

^