فارسی
پنجشنبه 09 فروردين 1403 - الخميس 17 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

هم‌بستگی حجت باطنی و حجت ظاهری


عشق حقیقی - روز نهم سخنرانی حضرت استاد - محرم 1437 - حسینیه هدایت -  

حجت باطنی و حجت ظاهریعقل در قرآنپیوند ناگسستنی قرآن و اهل‌بیتجملۀ حک‌شده بر سنگ مزار خواجه نصیرالدینمناظرۀ خواجه نصیرالدین و عالم غیرشیعهچگونگی بهره‌برداری از عقل در کنار روایاتمعنای بذل در راه حسین(ع)دوری از سه خصوصیت برای رسیدن به خداتنها راه نجات در دین و دنیاروضه 

«بسم الله الرحمن الرحیم؛ الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین حبیب إلهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

حجت باطنی و حجت ظاهری

اگر همۀ هستی و جهان را به‌منزلۀ یک درخت حساب کنیم، باارزش‌ترین شاخۀ این درخت بالقوه «انسان» است. تمام راه‌ها برای به‌فعلیت‌درآوردن مقام خلافت‌‌اللهی به روی انسان باز است. پرمنفعت‌ترین میوۀ خلقت را پروردگار عالم در این شاخه قرار داده است که در قرآن و روایات از این پرمنفعت‌ترین میوه به «عقل» تعبیر شده. 

ما امانت‌دار باارزش‌ترین آفریدۀ پروردگار هستیم. بنا به نقل امام صادق(ع)، خداوند به عقل خطاب کرد: هر پاداشی به انسان بدهم، به‌خاطر تو می‌دهم و هر کیفری به او برسانم، به‌خاطر تو می‌رسانم. این‌قدر این میوه باارزش است که حضرت موسی‌بن‌جعفر(ع) از او با ‌عنوان حجت باطن الهی در کنار همۀ انبیا و رسولان نام برده است: «یا هِشامُ، إنّ للّه علَى النّاسِ حُجَّتَينِ: حُجَّةٌ ظاهِرَةٌ و حُجَّةٌ باطِنَةٌ، فأمّا الظّاهِرَةُ فالرُّسُلُ و الأنبياءُ و الأئمّةُ عليهم السلام و أمّا الباطِنَةُ فالعُقولُ»[1] ما یک بارِ بسیار گرانی در ظاهر وجود خودمان برعهده داریم که انبیا و رسولان و ائمه‌اند و کنار این 124هزار پیغمبر و دوازده امام، «عقل» را داریم.

 

عقل در قرآن

عقل در داوری‌های عظیم و کلی به ما کمک می‌دهد، نه در تمام داوری‌ها. یک آیه در این زمینه عنایت کنید که مفهومش به گستردگی همۀ عالم است. هرچه کتاب در شرق و غرب دربارۀ آفرینش نوشته شده، از قدیمی‌ترین ایام تا امروز، تمامش در این آیه مندرج است. آیه می‌گوید که عقل چه کاری و چه داوری‌ای می‌کند. 

«إِنَّ فِي خَلْقِ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ»[2] در آفرینش میلیاردها کهکشان، ستاره، سحابی و منظومه، «وَ اِخْتِلاٰفِ اَللَّيْلِ وَ اَلنَّهٰارِ» در رفت‌و‌آمد شب و روز که محصول چهار میلیارد و پانصد میلیون سال گردش کرۀ زمین به دور خودش است، «وَ اَلْفُلْكِ اَلَّتِي تَجْرِي فِي اَلْبَحْرِ بِمٰا يَنْفَعُ اَلنّٰاسَ» در کشتی‌های غول‌پیکری که در دریاها با مال‌التجاره‌ها به نفع انسان‌ها در حرکت‌اند، «وَ مٰا أَنْزَلَ اَللّٰه مِنَ اَلسَّمٰاءِ مِنْ مٰاءٍ فَأَحْيٰا بِهِ اَلْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهٰا» و در بارانی که از بالای سرتان خدا فرو می‌بارد و زمین مرده را بعد از سه ماه زمستان زنده می‌کند تا این انبار از رزق کل موجودات زنده پر شود، «وَ بَثَّ فِيهٰا مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ» هر جنبنده‌ای را در روز زمین پراکنده می‌کند، «وَ تَصْرِيفِ اَلرِّيٰاحِ» و در جابه‌جاکردن بادها، بادهای شمالی و جنوبی که اگر این بادها شش ماه (یا شاید کمتر) نوزد، به حیات کل موجودات خاتمه داده می‌شود، «وَ اَلسَّحٰابِ اَلْمُسَخَّرِ بَيْنَ اَلسَّمٰاءِ وَ اَلْأَرْضِ» و در این ابرهایی که بین آسمان و زمین به کار گرفت (یک معنی تسخیر، به‌کارگرفتن است)، در همۀ این امور نشانه‌هایی است «لآيٰاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ» که عاقلان خیلی راحت خدا را پیدا کنند.

هرکسی با اندیشیدن در این امور خدا را پیدا نکند، به‌طور مسلّم عقل ندارد. این عقل است که وقتی با چشمش جهان را می‌بیند، یقین می‌یابد کل این حرکات محرک می‌خواهد و کارگردان دارد. این داوری عقل است. 

 

پیوند ناگسستنی قرآن و اهل‌بیت

دین هم داوری دارد، کدام دین؟ اسلامِ نازل‌شده از جانب خدا به انبیا و پیغمبر(ص) که تمام قواعد کلی‌ آن در همۀ امور دنیا و آخرت در قرآن آمده و تمام امور تفسیرشدۀ این قوانین کلیِ قرآن در روایات اهل‌بیت است. فهم قرآن بدون اهل‌بیت محال است، مگر آیات خیلی روشن. تنها با اهل‌بیت و جدای از قرآن جاده طی نمی‌شود، لذا 23 سال سفارشش به مردم دربارهٔ قرآن و اهل‌بیت بود و به مردم گفت روز قیامت از چهار چیز سؤال می‌کنند، هر چهار تا را باید جواب مثبت داشته باشید تا قبول بشوید. یک سؤال از ما اهل‌بیت است. 

جلد دوم اصول کافی از امام صادق(ع) با سند نقل می‌کند که پیغمبر(ص) می‌فرماید: اولین کسی که بر خدا وارد می‌شود و اولین کسی که اجازۀ حرف‌زدن دارد، من هستم. اولین حرفی که از زبانم در قیامت بیرون می‌آید، این است: می‌گویم جلوی روی من از امتم سؤال کن بعد از من با قرآن و اهل‌بیتم چه کردید؟ 

داوری با اسلام است، البته اسلامِ نازل‌شده از جانب خداوند؛ چراکه بعد از پیغمبر(ص) 72 اسلام زمینی قلابی گمراه‌کننده ساخته شد.

 

جملۀ حک‌شده بر سنگ مزار خواجه نصیرالدین

خواجه نصیرالدین طوسی ‌به «عقل حادی‌عشر» و «استادالبشر» معروف است. خواجه کسی است که علامه حلی (وی دارای 523 جلد کتاب است) شش سال در مراغه پیشش درس خواند و وقتی به حله برگشت، محقق (دایی‌اش) گفت: یک آدم ایرانی را چگونه دیدی؟ گفت: شش سال در مدرسهٔ خواجه بودم و شبانه‌روز با او معاشرت کردم، مکروهی از او ندیدم. 

این عقل حادی‌عشر و استادالبشر در کاظمین از دنیا رفت، نزدیک نفس‌های آخر به او گفتند: تو را به حرم امیرالمؤمنین(ع) ببریم؟ گفت: ابداً، بی‌احترامی به موسی‌بن‌جعفر(ع) است. من اینجا مُرده‌ام، همین‌جا خاکم کنید. راضی نیستم روی سنگ قبرم الفاظی همچون عقل حادی‌عشر، استادالبشر، آیت‌الله‌العظمی، حکیم بزرگ یا فیلسوف سترگ بنویسید. در قبر، سرم روبه‌روی موسی‌بن‌جعفر(ع) باشد و روی سنگم بنویسید: «وكَلْبُهُمْ بٰاسِطٌ ذِرٰاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ»[3] اصحاب کهف یک سگ داشتند، اهل‌بیت هم سگی مثل من دارند. 

شما نسبت به اهل‌بیت چه می‌گویید؟ این عقل حادی‌عشر و استادالبشر است، شما دیگر در قلبتان با این حرف‌ها برای افکار وهابیت و ماهواره‌ها جایی می‌ماند؟ یعنی کنار اهل‌بیت و قرآن هچه بر ضد اینها بشنوید، یاوه و پوچ است. ببخشید خودم را می‌گویم، والله در این جمله یک نفر شما را لحاظ نمی‌کنم. ماهواره‌ها و شبهات همگی افساری است که می‌خواهند بر گردن کسی بیندازند که انسان بوده و حیوانش کرده‌اند و تا قعر جهنم ببرند.

 

مناظرۀ خواجه نصیرالدین و عالم غیرشیعه

یک عالم غیرشیعه خدمت خواجه نصیر آمد، گفت: نهایتاً روز قیامت نجات با چه کسانی است؟ چه کسانی را به جهنم و چه کسانی را به بهشت می‌برند؟ خواجه گفت: عالِم هستی؟ گفت: بله. خواجه گفت: این روایت را در کتاب‌هایتان دیده‌ای، الان هم هست که پیغمبر(ص) فرموده «بعد از من، امتم 73 فرقه می‌شوند، 72 فرقه‌شان قطعاً دوزخی و یک فرقه‌شان اهل نجات‌اند». آن فرقه چه کسانی هستند؟ گفت: نمی‌دانم، نمی‌توانم درباره 73 فرقه قضاوت کنم. خواجه گفت: اما این روایت در کتاب‌هایتان هست؟ گفت: بله. هست. خواجه گفت: در کتاب‌های ما هم عین این روایت هست. چهارصد هزار کتاب پشت‌سرم هست، بلند شو و نگاه کن. 

این یک روایت که امت می‌شوند 73 فرقه، 72 فرقه اسلام قلابی زمینی ساختگی دارند و یک فرقه فقط آسمانی است. عالم غیرشیعی گفت: بله. این روایت دوم هم در کتاب‌هایتان هست، اگر بگویی نه، من همۀ کتاب‌هایتان را دارم، تعدادی از آنها را باز می‌کنم که ببینی. شیعه هم نقل کرده است که پیغمبر(ص) فرموده: «إِنَّمَا مَثَلُ أَهْلِ بَیتِی فِیکُمْ کَمَثَلِ سَفِینَةِ نُوحٍ مَنْ دَخَلَهَا نَجَی وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ».[4] گفت: من را شیعه کن. خواجه گفت: فهمیدی فرقه ناجیه چه کسانی هستند؟ خودتان نقل کرده‌اید هرکسی در کشتی نوح بود، نجات پیدا کرد و بقیه هلاک شدند و به جهنم رفتند.

 

چگونگی بهره‌برداری از عقل در کنار روایات

بعد از این مقدمه یک سؤال دارم: عقل و دین در داوری نسبت به اینکه ما در دنیا با چه کسانی همراه بشویم و با چه کسانی همراه نشویم، دو تا کار انجام می‌دهد؛ شما اسمش را بگذار «تولی و تبری». عقل راهنمای کلی مسئله است. همین الان هم گوش بدهید، خدا صدای عقلتان را بلند می‌کند و در درونتان می‌شنوید که عقل می‌گوید: نجات می‌خواهی، در دنیا با صالحان باش و با فاجران و فاسقان و خطرداران و ضررداران نباش. عقل نمی‌تواند بیشتر توضیح بدهد و تنها این داوری را دارد: با خوبان باش، با بدان نباش. قرآن چه می‌گوید؟ اهل‌بیت چه می‌گویند؟ قرآن در سورۀ کهف این داوری عقل را توضیح داده و نشانه می‌دهد با چه کسانی باش و با چه کسانی نباش.

به خدا قسم! من صبح این آیه را که نگاه می‌کردم، انگار آیه امروز نازل شده و داستان آیه برای امروز است. ما را به چه کسی هدایت می‌کند؟ عجب آیه‌ای است! 

«وَ اِصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ اَلَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدٰاةِ وَ اَلْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ»؛[5] این آیه انگار برای تاسوعا و عاشوراست. خطاب به فرد است، ولی خطاب به فرد در قرآن، خطاب به جمع است. از بس مهم است، اول به پیغمبر(ص) و از ناحیۀ پیغمبر(ص) به کل امت می‌گوید. خودتان را تا لحظۀ مرگ در کنار کسانی نگه دارید و تکان نخورید، فاصله نگیرید، دور نشوید (این امر خداست که با داوری کلی عقل یک ماهیت است)، حبس کنید (صبر یعنی حبس) و بمانید با کسانی که شب و روز خدا را در تمام زمینه‌های زندگی عبادت کردند و عبادت می‌کنند. از کل عبادت عمرشان، «يُرِيدُونَ وَجْهَهُ» فقط دنبال رضای خدا می‌گردند و کاری به بهشت و جهنم ندارند.

 

معنای بذل در راه حسین(ع)

امام می‌خواست به کربلا بیاید، اول جاده سفر فرمود: «مَنْ كَانَ بَاذِلاً فِينَا مُهْجَتَهُ فَلْيَرْحَلْ»،[6] نگفت هر کسی می‌خواهد عطا کند، عطا مقابل دارد؛ نگفت هر کسی می‌خواهد انفاق کند، انفاق مقابل دارد؛ نگفت هر کسی می‌خواهد صدقه بدهد، صدقه مقابل و پاداش دارد (هم پاداش مردمی و هم پاداش الهی). امام اینها را نگفت، بلکه گفت: «مَنْ كَانَ بَاذِلاً فِينَا مُهْجَتَهُ» هر کسی می‌خواهد خونش را بذل بکند، یعنی توقع بهشت یا توقع نرفتن به جهنم در ذهنش نباشد. «بذل» یعنی به خدا بگوید: می‌آیم که جان و خون و مال را فدا کنم، زن‌ها و بچه‌هایم به اسارت بروند، فقط رضای تو را می‌خواهم. تو از من راضی باش، من هیچ‌چیز دیگری نمی‌خواهم. «فَلْيَرْحَلْ» پس به ما بپیوندد. 

این خصوصیات آنهایی است که باید با آنها باشیم؛ یعنی عقل به ما می‌گوید طبق تفسیر آیه، حسینی باشید، حسینی‌ها این علائم را دارند و با آن‌ها بمانید. خودتان را حبس کنید.

 

دوری از سه خصوصیت برای رسیدن به خدا

هر دعوت‌کننده‌ای دنبالتان آمد و این سه خصوصیت منفی را داشت، می‌خواهد شما را از ابی‌عبدالله(ع) و اهل‌بیت قیچی کند، مطلقاً به او گوش ندهید. این سه خصوصیت چیست؟ «وَ لاٰ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنٰا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنٰا»[7] جامعه، ملت، گروه، دین‌سازان و ماهواره‌هایی که دلشان را بر اثر شدت کفر و گناه از کار انداخته‌اند، دل ندارند، حیوان وحشی و آدم‌خور هستند. «وَ اتَّبَعَ هَوٰاهُ»[8] فقط پیرو خواسته‌های نامشروع هستند. «وَ كٰانَ أَمْرُهُ فُرُطا»[9] در همه‌چیز هم آدم‌های افراط‌گری هستند. 

با این گروه‌ها نباشید. گوشمان بدهکار به این آیه هست یا نه؟ می‌خواهید با اینها نباشید، چاره‌ای ندارید که از خیلی چیزها چشم بپوشید؛ از خیلی تماشایی‌ها، خیلی پول‌ها و خیلی خواسته‌ها چشم بپوشید و کنار خدا اصلاً نترسید. 

«يا نَفسُ لا تَخشَي مِنَ الكُفّارِ»[10] عباس تو یک نفر هستی، از این سی هزار نفر اصلاً نترس، چرا؟ چون این‌ها کافرند. نجاسات در اسلام و رساله‌ها دوازده‌تاست (ببخشید برای تکمیل بحث بی‌ادبی می‌کنم): بول، غائط، خون، سگ، خوک، کافر. عباس! این‌ها یک مشت سگ و خوک و نجاسات هستند، ترسی ندارند، بایست. 

«وَ اِصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ اَلَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدٰاةِ وَ اَلْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَ لَا تَعْدُ عَيْنٰاكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ اَلْحَيٰاةِ اَلدُّنْيٰا»[11] برای اینکه دنبال آرایش امور مادی بروید، چشم از این‌ها برندارید! با همین خانه‌ها و کسب حلالتان و با همین پیراهن مشکی‌هایتان بمانید. از این بندگان خالص من چشم برندارید، دائم بیدارِ این‌ها باشید که خوابتان نکنند! خیلی حرف داشتم برای این آیه، ولی فرصت نمی‌کنم.

 

تنها راه نجات در دین و دنیا

خواجه نصیر می‌گوید با همین یک آیه و روایت، آن عالم غیرشیعی دربارۀ فرقه ناجیه و داوری عقل به نتیجه رسید.

دل گفت مرا علم لدنی هوس است 

تعلیمم کن اگر تو را دسترس است

گفتم که الف، گفت دگر هیچ مگو 

در خانه اگر کس است، یک حرف بس است

آن یک حرف هم در همۀ عالم والله «حسین» است. ممکن است یکی بپرسد: این وسط پیغمبر(ص) و علی(ع) و حسن(ع) حذف شدند؟ می‌گویم نه، پیغمبر(ص) فرمود: «حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ»؛[12] علی(ع) هر وقت حسین(ع) را می‌دید، می‌گفت: پدر و مادرم فدایت. امام صادق(ع) در کامل‌الزیارات می‌گوید: هر کسی در این دنیا می‌خواهد مادرم را شاد کند، با حسین(ع) باشد. در واقع، شما اگر سراغ حسین(ع) بروی، سراغ توحید، نبوت، امامت، فقه، اخلاق، دنیا، آخرت، جنت‌الله و رضایت‌الله رفته‌ای. 

حسین جان!

نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار 

چه کنم حرف دیگر یاد نداد استادم

نقش کردم رخ زیبای تو بر خانۀ دل

خانه ویران شد و آن نقش به دیوار بماند

حسین جان! وقتی لحد ما را می‌چینند و نکیر و منکر در برزخ می‌آیند، می‌بینند ما بوی تو را می‌دهیم و برمی‌گردند؛ چون می‌بینند همه‌چیز داریم. 

حسین جان! فدایت شوم، زن و بچه‌ام فدایت شوند، مالم و جانم فدایت بشود. دلم می‌خواهد تمام حرف‌هایی که خدا در کوه ‌طور چند هزار سال قبل از به‌دنیا‌آمدنت به موسی کلیم‌الله مستقیم زد (نه با واسطه جبرئیل)، برای مردم بگویم؛ اما طولانی است و یک وقت دیگر می‌گویم. 

«این حسین کیست که عالم همه دیوانهٔ اوست». موسی! این حسینی است که برایت تعریف کردم، بخش عمده‌ای از حادثۀ کربلا را در کوه ‌طور برایت خواندم و تو گریه کردی. هیچ پیغمبر و امامی روضه‌خوانی مثل خدا نداشته، خدا هم برای حسین(ع) روضه خوانده است. 

در بارگاه قدس که جای ملال نیست

سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است

 

روضه 

حسین جان! نمی‌دانم کدام مصیبت تو را بگویم؟ فرزندت امام صادق(ع) خطاب به خواهرت زینب(س) می‌گوید: عمه جان! عصر عاشورا تمام فرشتگان از ماندنت با حسین(ع) تعجب کردند. چطور یک گلایه نکردی؟ آن‌همه بدن قطعه‌قطعه را دیدی و حرف نزدی؟

من اول دو کلمه از سکینه(س) راجع‌به عمویش بخوانم، بعد بگویم چه خبر شد. قمربنی‌هاشم(ع) آخرین شهید قبل از علی‌اصغر(ع) است و تنها به میدان رفته؛ چهارهزار نفر به یک نفر حمله کرده‌اند. 

یوسف ما تک و تنهاست، خدا رحم کند 

چقدر گرگ به صحراست، خدا رحم کند

موجی از نیزه و خنجر به سوی علقمه رفت 

نوح ما در دل دریاست، خدا رحم کند

شورچشم‌اند، دل اهل حرم شور زند 

بس که او خوش‌قدوبالاست، خدا رحم کند

اگر برادرزاده‌‌ات سکینه(س) می‌گوید خوش‌قدوبالا هستی، پس چرا قبرت کوچک است؟ چه کار کردند؟

چقدر کرده کمان‌دار کمین ‌و از دور 

قد عباس هویداست، خدا رحم کند

هدف خنجر و شمشیر و سنانی که رسد 

نکند پیکر سقاست، خدا رحم کند

نکند دست علمدار ز تن افتاده

که چنین هلهله برپاست، خدا رحم کند

چه بلایی شده نازل که پدر گریه‌کنان 

دست بر دامن زهراست، خدا رحم کند

پدرم به مادرش متوسل شده است.

خصم خندد به پدر، چشم عمویم روشن 

این چه هنگامه و غوغاست، خدا رحم کند

عموجان، بلند شو و ببین به برادرت می‌خندند!

کار عباس تمام است و نه فقط کار او

دگر کار همه خواندن فاتحۀ ماست، خدا رحم کند

فاتحۀ همه ما را می‌خوانند، عمو که نداریم، خیمه‌ها رفت.

عباس(ع) به آب گفت: برادرم تشنه است، بچه‌هایش تشنه هستند؛ موج نزن، نمی‌خورم و تشنه می‌روم. یک نفر در محاصرۀ چهار هزار نفر! دلم دارد کنده می‌شود! چهار هزار نفر دایره‌وار او را گرفته‌اند، نمی‌داند به کدام طرف بجنگد؟ گرم جنگ است و یک هدف هم بیشتر ندارد؛ می‌خواهد این آب را به خیمه‌ها برساند. 

در این محاصره دست راستش را قطع کردند، سریع بند مشک را داخل سرش کرد و به آن دستش گرفت، گفت: آب را می‌برم، بچه‌ها منتظرند. الان همۀ ما در این گرما تشنه هستیم. دست چپش هم افتاد، سریع با دندان مشک را گرفت. دیگر دست ندارد که اسب را جهت بدهد و مهار اسب را بگیرد. حرمله آمد در پنج‌شش‌متری عباس(ع)، یکی از آن تیرها را به کمان گرفت، فقط به یک چشمش تیر خورد، معلوم است که تیر با چشم چه‌کار می‌کند. پایش را از رکاب خالی کرد، زانوهایش را بالا آورد و خم شد که با زانو تیر را بیرون بکشد. روی اسب افتاده بود، کاش با شمشیر زده بودند به فرقش! اگر با شمشیر زده بودند، می‌شد سرش را جدا کنند و به نیزه بزنند؛ اما با عمود زدند و سر را با تیغه یکی کردند.

 


[1]. الکافی، ج1، ص16.
[2]. سورۀ بقره، آیۀ 164.
[3]. سورۀ کهف، آیۀ 18.
[4]. امالی طوسی، ص633.
[5]. سورۀ کهف، آیۀ 28.
[6]. مثیرالأحزان، ج1، ص41.
[7]. سورۀ کهف، آیۀ 28.
[8]. همان.
[9]. همان.
[10]. رجزخوانی حضرت عباس(ع) در کربلا.
[11]. سورۀ کهف، آیۀ 28.
[12]. کامل‌الزیارات، ج1، ص52.

0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
سخنرانی های مرتبط
پربازدیدترین سخنرانی ها
اهلبیت دنیا عقل راه نجات




گزارش خطا  

^