بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
اگر همه هستی را عالم را، جهان را، به منزله یک درخت حساب کنیم، با ارزشترین شاخه این درخت استعدادا و بالقوه انسان است. که تمام راهها به روی او برای به فعلیت درآوردن مقام خلافت اللهی باز است. پرمنفعتترین میوه خلقت را پروردگار عالم در این شاخه قرار داده است که در قرآن و روایات از این پرمنفعتترین میوه تعبیر به عقل شده است.
پس ما امانتدار باارزشترین آفریده پروردگار هستیم. به عقل خطاب کرد بنا به نقل امام صادق علیه السلام هر پاداشی را به انسان بدهم به خاطر تو میدهم، و هر کیفری را به او برسانم به خاطر تو میرسانم اینقدر این میوه باارزش است که بنا به نقل حضرت موسی ابن جعفر از او به عنوان حجت باطن الهی در کنار همه انبیا و رسولان نام برده شده است، یا هشام ان لله علی الناس حجتین حجة ظاهرة و حجة باطنة، اما الظاهرة فالرسل و الانبیاء و الائمة، و اما الباطنة فالعقول، ما یک بار بسیار گرانی در ظاهر وجود خودمان بر عهدهمان است، انبیاء و رسولان و ائمه و کنار این صد و بیست و چهار هزار پیغمبر و دوازده امام عقل.
عقل در داوریهای عظیمی به ما کمک میدهد، نه در تمام د اوریها، در داوریهای کلی و عظیم یار ماست، یک آیه در این زمینه عنایت کنید. در سوره مبارکه بقره احتمالا آیه صد و شصت و چهار، این آیه مفهومش به گستردگی همه عالم است، هر چی کتاب در شرق و غرب درباره آفرینش نوشته شده است از قدیمیترین ایام تا امروز تمامش در این آیه مندرج است.
عقل را میخواهد بگوید که چه کار میکند چه داوری میکند، إِنَّ فِي خَلْقِ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ، در آفرینش میلیاردها کهکشان، ستاره، صحابی، منظومه، وَ اِخْتِلاٰفِ اَللَّيْلِ وَ اَلنَّهٰارِ در رفت و آمد شب و روز که محصول چهار میلیارد و پانصد میلیون سال گردش کره زمین به دور خودش است. وَ اَلْفُلْكِ اَلَّتِي تَجْرِي فِي اَلْبَحْرِ بِمٰا يَنْفَعُ اَلنّٰاسَ در کشتیهای غولپیکری که در دریاها با مال التجارهها به نفع انسانها د ر حرکتند، وَ مٰا أَنْزَلَ اَللّٰهُ مِنَ اَلسَّمٰاءِ مِنْ مٰاءٍ فَأَحْيٰا بِهِ اَلْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهٰا و در بارانی که از بالای سرتان خدا فرود میبارد و زمین مرده در سه ماه زمستان را در پایان زمستان زنده میکند که این انبار از رزق کل موجودات زنده پر بشود. وَ بَثَّ فِيهٰا مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ هر جنبندهای را در روز زمین پراکنده میکند وَ تَصْرِيفِ اَلرِّيٰاحِ و در جابجا کردن بادها، بادهای شمالی در کل زمین، و بادهای جنوبی که اگر این بادها شش ماه نوزد به حیات کل موجودات خاتمه داده میشود و شاید کمتر، وَ اَلسَّحٰابِ اَلْمُسَخَّرِ بَيْنَ اَلسَّمٰاءِ وَ اَلْأَرْضِ، و در این ابرهایی که بین آسمان و زمین به کار گرفت، تسخیر یک معنیاش به کار گرفتن است در همه این امور لایات نشانههایی است لَآيٰاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ﴿البقرة، 164﴾، که عاقلان خیلی راحت خدا را پیدا کنند.
هر کسی در اندیشه در این همه امور خدا را پیدا نکند، به طور مسلم عقل ندارد. این عقل است که وقتی با چشمش جهان را میبیند با یقین مییابد که کل این حرکات محرک میخواهد، کارگردان دارد، این داوری عقل. دین هم داوری دارد، کدام دین؟ اسلام نازل شده از جانب خدا، به انبیاء و به پیغمبر، اسلامی که تمام قواعد کلی آن در همه امور دنیا و آخرت در قرآن و تمام امور تفسیر شده این قوانین کلی قرآن در روایات اهل بیت است.
بیاهل بیت فهم قرآن محال است مگر آیات خیلی روشن، با اهل بیت و جدای از قرآن جاده طی نمیشود، لذا بیست و سه سال سفارشش به مردم قرآن و اهل بیت بوده، بیست و سه سال به مردم گفت قیامت از چهار چیز از شما سوال میکنند هر چهار تا را باید جواب مثبت داشته باشید تا قبول بشوید یکیش از ما اهل بیت است. جلد دوم اصول کافی از امام صادق با سند نقل میکند پیغمبر میفرماید اولین کسی که وارد بر خدا میشود من هستم، اولین کسی که اجازه حرف زدن دارد من هستم، اولین حرفی که از زبانم د ر قیامت بیرون میآید این است جلوی روی من از امت من سوال کن بعد از مرگ من با قرآن و اهل بیت چه کردید؟ داوری اسلام اسلام نازل شده از جانب خدا، چون بعد از پیغمبر هفتاد و دو اسلام زمینی قلابی گمراهکننده ساخته شد، خواجه نصیر الدین طوسی معروف به عقل هادی عشر است، خواجه معروف به استاد البشر است، خواجه کسی است که علامه حلی که دارای پانصد و بیست و سه جلد کتاب است شش سال در مراغه پیشش درس خوانده وقتی برگشت حله محقق داییاش گفت خواجه یک آدم ایرانی را چگونه دیدی؟ گفت دایی شش سال در مدرسهاش بودم شبانه روز او را با او معاشرت کردم، دایی مکروهی از او ندیدم صادر بشود، این عقل هادی عشر و استاد البشر کاظمین از دنیا رفت، نزدیک نفسهای آخر گفتند ببریمت حرم امیر المومنین؟ گفت ابدا بیاحترامی به موسی ابن جعفر است من اینجا مردم همینجا خاکم کنید سنگ قبرم هم خودم میگویم عقل هادی عشر، استاد البشر، آیت الله العظمی، حکیم بزرگ فیلسوف سترک، اینها را راضی نیستم روی سنگم بنویسید سرم در قبر روبروی موسی ابن جعفر روی سنگم بنویسید و کلبهم باسط زراعیه بالوسیق، اصحاب کهف یک سگ داشتند اهل بیت هم یک سگی مثل من دارند.
شما نسبت به اهل بیت چه میگویید؟ این عقل هادی عشر است این استاد البشر است، شما دیگر در قلبتان با این حرفها برای افکار وهابیت و ماهوارهها جایی میماند؟ نمیماند. یعنی کنار اهل بیت و قرآن هر چه بر ضد اینها بشنوید یاوه است، پوک و پوچ است و ببخشید خودم را میگویم و الله در این جمله یک نفر شما را لحاظ نمیکنم ماهوارهها، شبهات کل، افساری است که میخواهند بر گردن کسی که انسان بوده حیوانش کردند بیندازند تا قعر جهنم ببرند.
غیر از شیعه یک عالم غیر از شیعه، آمد خدمت خواجه نصیر، گفت آقا نهایتا قیامت نجات با چه کسانی است؟ چه کسانی را نمیبرند جهنم و چه کسانی را میبرند بهشت؟ گفت عالم هستی؟ گفت عالم هستم گفت این روایت را در کتابهایتان دیدی الان هم هست که پیغمبر فرمود بعد از مرگ من امت من هفتاد و سه فرقه میشوند هفتاد و دو فرقهشان دوزخی هستند قطعا، یک فرقهشان اهل نجاتند و آن فرقه چه کسانی هستند؟ گفت من نمیدانم، نمیتوانم درباره هفتاد و سه فرقه قضاوت کنم اما این روایت هست در کتابهایتان، گفت هست گفت در کتابهای ما شیعه هم عین این روایت هست درست است؟ گفت شما میگویید چهارصد هزار کتاب پشت سرم است بلند شو نگاه کن درست است، گفت این یک روایت امت میشوند هفتاد و سه فرقه هفتاد و دو فرقه اسلام قلابی زمینی ساخته است یک دانه آسمانی است گفت بله. گفت این روایت دوم را که میگویم کتابهایتان دارد اگر بگویید نه که من همه کتابهایتان را دارم صد تا و دویست تا را باز میکنم ببین، ما هم نقل کردیم مثل پیغمبر فرموده اهل بیتی کمثل سفینة النوح من تمسک بها نجی و من تخلف عنها غرق، گفت من را شیعه کن. گفت فهمیدی فرقه ناجیه کی هست؟ خودتان نقل کردید مثل اهل بیتی کمثل سفینة النوح هر کسی در کشتی نوح بود نجات پیدا کرد بقیه هلاک شدند و رفتند جهنم. من تمسک بها نجی و من تخلف عنها غرق.
خب بعد از این مقدمه یک سوال، عقل در داوریاش و دین در داوری نسبت به این که ما در دنیا با چه کسانی همراه بشویم و با چه کسانی همراه نشویم دو تا کار، شما اسمش را بگذار تولی و تبری، عقل راهنمای به کلی مسئله است، همین الان هم گوش بدهید صدای عقلتان را خدا بلند میکند در درونتان میشنوید، عقل میگوید نجات میخواهی در دنیا با صالحان باش، و با فاجران و فاسقان و خطرداران و ضررداران نباش، اما نمیتواند بیشتر توضیح بدهد. این داوری را دارد با خوبان باش با بدان نباش قرآن چی میگوید؟ اهل بیت چه میگویند؟ قرآن در آیه بیست و هشت سوره کهف این داوری عقل را توضیح میدهد. نشانه میگوید با چه کسانی باش و با چه کسانی نباش.
به خدا قسم من صبح این آیه را که نگاه میکردم انگار آیه امروز نازل شده است، و داستان آیه داستان امروز است. به کی هدایت میکند ما را؟ عجب آیهای است، وَ اِصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ اَلَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدٰاةِ وَ اَلْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ ﴿الكهف، 28﴾، انگار برای تاسوعا و عاشوراست این آیه، خطاب به فرد است ولی خطاب به فرد در قرآن خطاب به جمع است، از بس مهم است اول به پیغمبر میگوید از ناحیه پیغمبر به کل امت، خودتان را تا لحظه مرگ کنار کسانی نگه دارید و اصبر نگه دارید تکان نخورید، فاصله نگیرید، دور نشوید، این امر خداست که با داوری کلی عقل یک ماهیت است. خود را حبس کنید صبر یعنی حبس، نگه دارید، بمانید، با کسانی که شب و روز خدا را در تمام زمینههای زندگی عبادت کردند و عبادت میکنند.
از کل عبادت دوره عمرشان لا یریدون وجهه، از کل عبادتشان فقط دنبال رضای خدا میگردند کاری به بهشت و جهنم ندارند، به کربلا میخواست بیاید اول جاده سفر فرمود من کان بازلا، نگفت هر کسی میخواهد عطا کند عطا مقابل دارد نگفت هر کس میخواهد انفاق کند انفاق مقابل دارد، نگفت هر کسی میخواهد صدقه بدهد صدقه مقابل دارد، پاداش دارد هم پاداش مردمی هم پاداش الهی، اینها را نگفت گفت من کان بازلا فینا مهجه، هر کسی میخواهد خونش را بذل بکند با من، یعنی نه توقع بهشت و نه توقع نرفتن به جهنم اصلا هیچی در ذهنش نباشد، بذل یعنی به خدا بگوید دارم میآیم جان،خون، مال، بچهام، زنهایم به اسارت بروند فقط رضای تو را میخواهم تو از من راضی باشی من هیچی دیگر نمیخواهم. فالنرته المعنی بیاید به ما بپیوندد.
این خصوصیات آنهایی که باید با آنها باشیم یعنی عقل به ما میگوید طبق تفسیر آیه حسینی باشید قرآن میگوید حسینیها این علائم را دارند و با حسینیان بمانید خودتان را حبس کنید، هر دعوتکنندهای آمد دنبالتان سه خصوصیت منفی دارد، میخواهد شما را از ابی عبدالله اهل بیت قیچی کند، و لا تطع مطلقا گوش نده، به کی؟ من وَ لاٰ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنٰا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنٰا به جامعه به ملت، به گروه، به دینسازان به ماهوارههایی که دلشان را بر اثر شدت کفر و گناه از کار انداختند. دل ندارند حیوان وحشی هستند. حیوان آدمخور هستند وَ لاٰ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنٰا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنٰا وَ اِتَّبَعَ هَوٰاهُ، و فقط پیرو خواستههای نامشروعش است، وَ كٰانَ أَمْرُهُ فُرُطاً ﴿الكهف، 28﴾ و در همه چیز هم آدمهای افراطگری هستند با اینها نباشید. گوشمان بدهکار به این آیه هست یا نه؟ میخواهید با اینها باشید چارهای ندارید که خیلی چیزها را چشم بپوشید، خیلی تماشائیها را چشم بپوشیم، خیلی پولها را چشم بپوشیم، خیلی خواستهها را چشم بپوشیم، و نترسیم.
کنار اینها اصلا نترسیم، یا نفس لا تخشی من الکافری، عباس تو یک نفر هستی، از این سی هزار نفر اصلا نترس، چرا؟ چون اینها کافرند، نجاسات در اسلام و در رسالهها دوازده تا است، ببخشید برای تکمیل بحث بیادبی میکنم بول غایط، خون، سگ، خوک، کافر، عباس اینها یک مشت سگ و خوک و نجاسات هستند، ترسی ندارند. بایست وَ اِصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ اَلَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدٰاةِ وَ اَلْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَ لاٰ تَعْدُ عَيْنٰاكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ اَلْحَيٰاةِ اَلدُّنْيٰا ﴿الكهف، 28﴾ چشم از اینها برنداری برای اینکه دنبال آرایش امور مادی بروید، با همین خانههای حلالتان بمانید، با همین کسب حلالتان بمانید با همین پیراهن مشکیهایتان بمانید، و لا تعد عیناک از این بندگان خالص من چشم برندارید دائم بیدار اینها باشید. خوابتان نکنند خیلی حرف داشتم برای این آیه، نمیرسم بگویم.
خواجه میگوید خواجه نصیر با همین یک آیه و روایت خودش درباره فرقه ناجیه و داوری عقل، دل گفت مرا علم لدنی هوس است، تعلیم کند اگر تو را دسترس است، گفتم که الف همین داوری عقل و آیه بیست و هشت کهف، گفتم که الف گفت دیگر هیچ مگو، در خانه اگر کس است یک حرف بس است، آن یک حرف هم در همه عالم والله حسین است.
یکی ممکن است بپرسد آقا این وسط پیغمبر و علی و حسن حذف شدند میگویم نه، پیغمبر فرمود انا من حسین و حسین منی، علی به امام حسین هر وقت میدید میگفت پدر و مادرم فدایت، امام صادق در کامل الزیارات میگوید هر کسی در این دنیا میخواهد مادرم را شاد کند با حسین باشد، یعنی شما برو سراغ حسین رفتی سراغ توحید، نبوت، امامت، فقه، اخلاق، دنیا، آخرت، جنة الله، رضایت الله، همین یک حرف است. در خانه اگر کس است یک حرف بس است، حسین جان نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار، چه کنم حرف دیگر یاد نداد استادم.
حسین جان نقش کردم رخ زیبای تو بر خانه دل، خانه ویران شد و آن نقش به دیوار بماند، حسین جان میدانی لحد ما را که میچینند بروند در برزخ نکیر و منکر که بیایند میدانی ببینند ما بوی تو را میدهیم برمیگردند چون میبینند همه چیز داریم. حسین جان فدایت بشوم زن و بچهام فدایت بشود، مالم فدایت بشود، جانم فدایت بشود، حسین جان دلم میخواهد تمام حرفهایی که در کوه طور چند هزار سال قبل از به دنیا آمدنت خدا به موسی کلیم الله مستقیم زد نه با واسطه جبرئیل برای مردم بگویم، طولانی است یک وقت دیگر میگویم. موسی لا اله الا الله، این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست.
موسی این حسینی که برایت تعریف کردم و بخش عمدهای از حادثه کربلا را در این کوه طور برایت خواندم چقدر گریه کردی، حسین جان هیچ پیغمبر و امامی روضهخوانی مثل خدا نداشته، خدا هم برای تو روضه خوانده، حسین جان امروز امشب فردا، در بارگاه قدس که جای ملال نیست، سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است. حسین جان نمیدانم چی تو را بگویم حسین جان فرزندت امام صادق خطاب به خواهرت زینب دارد میگوید عمه جان و اصبر نفسک با حسین بمانید، عمه جان عصر عاشورا تمام فرشتگان آفریده شده از ماندنت با حسین تعجب کردند، که چطور یک گلایه نکردی، آن همه بدن قطعه قطعه را دیدی حرف نزدی، حسین جان.
من اول دو کلمه از سکینه راجع به عمویش بخوانم، بعد بگویم چه خبر شد. یوسف ما تک و تنهاست آخرین شهید است قبل از علی اصغر تنها رفته میدان قمر بنی هاشم، یوسف ما تک و تنهاست خدا رحم کند، چقدر گرگ به صحراست خدا رحم کند، موجی از نیزه و خنجر چهار هزار نفر به یک نفر حمله کردند موجی از نیزه و خنجر به سوی علقمه رفت، نوح ما در دل دریاست خدا رحم کند، شور چشمند دل اهل حرم شور زند، بس که او خوش قد و بالاست خدا رحم کند. اگر برادرزادهات سکینه میگوید خوش قد و بالا هستی چرا قبرت کوچک است چه کار کردند.
چقدر کرده کماندار کمینوار از دور، قد عباس هویداست خدا رحم کند، هدف خنجر و شمشیر و سنانی که رسید، نکند پیکر سقاست این دستهایی که هی میرود بالا و میآید پایین نکند پیکر سقاست خدا رحم کند، نکند دست علمدار ز تن افتاده که چنین هلهله برپاست خدا رحم کند، چه بلائی شده نازل که پدر گریهکنان، دست بر دامن زهراست خدا رحم کند پدرم متوسل به مادرش شده، خط شده خندان پدر چشم عمویم روشن، بلند شو ببین دارند میخندند به برادرت، بلند شو عموجان. این چه هنگامه و غوغاست خدا رحم کند، کار عباس تمام است و نه فقط کار او، دیگر کار همه خواندن فاتحه ماست دارند فاتحه همه مارا میخوانند عمو که نداریم خیمهها رفت، خدا رحم کند.
به آب گفت برادرم تشنه است بچههایش تشنه هستند موج نزن نمیخورم تشنه میروم بیرون، یک نفر در محاصره چهار هزار نفر نمیدانم دلم دارد کنده میشود، آه نگاه کنید نشانتان میدهند چهار هزار نفر دایرهوار گرفتند نگاه کنید به کدام طرف بجنگد، گرم جنگ است، یک هدف هم بیشتر ندارد این آب را برساند، در این محاصره دست راستش را قطع کردند، سریع بند مشک را سرش را کرد داخل کرد اینور دست گفت میبرم آب را بچهها منتظرند میبرم، الان همه ما در این گرما تشنه هستیم، میبرم آب را. دست چپش هم افتاد سریع با دندان مشک را گرفت دیگر دست ندارد اسب را جهت بدهد دست ندارد مهار اسب را بگیرد. نگاه کنید همه بدن من دارد میلرزد دست نیست اسب را نمیتواند جهت بدهد حرمله آمد در پنج شش متری، یک دانه از آن تیرها را به کمان گرفت، فقط به یک چشمش خورد تیر معلوم است با چشم چی کار میکند، پایش را از رکاب خالی کرد زانوهایش را آورد بالا خم شد با زانو تیر را بکشد بیرون، روی اسب افتاده بود کاش با شمشیر زده بودند به فرقش اگر با شمشیر زده بودند میشد سرش را جدا کنند و به نیزه بزنند اما با عمود زدند سر را با تیغه یکی کردند.