بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
عشق حقیقی قدرت فوق العادهای است که هر انسانی که از آن بهرهمند است او را از عالم خاک به عالم پاک میرساند. مرکب این راه قرآن مجید در سوره فاطر میفرماید عمل صالح است، عمل صالح محصول سه حقیقت است، ایمان به خدا و قیامت، معرفت به حقایق الهیه، و نیت خالص.
اهل ایمان از بالاترین ارزش برخوردارند، امام هشتم از پدران گذشتهشان تا پیغمبر سند دست میدهند میفرمایند از پدرم موسی ابن جعفر او از امام صادق، از حضرت باقر از زین العابدین، از سید الشهدا، از امیر المومنین از پیغمبر نقل میکند، عمل مومنا افضل من ملک مقرب، نه از یک فرشته عادی، مومن بار ارزشش از ملک مقرب برتر است. اسرافیل، ملک الموت، جبرئیل، از سنخ ملائکه مقرب پروردگار مهربان عالمند.
زمینیان مومن فوق ملائکه مقرب هستند، فوق فرشتگان حریم قرب پروردگارند، در سوره مبارکه بینه در آخرین آیه اشاره میکند به مردم مومن أُولٰئِكَ هُمْ خَيْرُ اَلْبَرِيَّةِ ﴿البينة، 7﴾ مومنان در همه جنبندگانی که آفریده شدند بهترند، این وزن ایمان است، عبان ابن تقلب کاسب بود در مدینه، یک روز آمد خدمت امام ششم، محبوب امام ششم بود، مومن با معرفت بود وقتی وارد اتاق شد تعدادی در اتاق بودند، جا نبود، میخواست کنار در ورودی بنشیند امام صادق تمام قد از جا بلند شدند فرمودند عبان بیا کنار من، کنار امام صادق نشستن با دعوت امام صادق قابل بیان نیست. اول باید امام را شناخت که وَ كُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنٰاهُ فِي إِمٰامٍ مُبِينٍ ﴿يس، 12﴾.
هستی را با همه موجوداتش در کتاب وجود امام قرار دادند، مردهای را نیشابور دفن کردند امام هشتم وارد قبر شد بند کفن میت را باز کرد، صورتش را بوسید، آمد بیرون، کسی به حضرت گفت مدینه خدمتتان رسیده بود؟ فرمود نه، میشناختید؟ فرمود پدران و مادرانش را تا زمان آدم میشناسم آیندگانش هم تا قیامت میشناسم، شیعیان ما در ما هستند، امام صادق بلند میشود یعنی کل شیء بلند میشد، ایستادند عبان آمد، فرمان امام واجب است تعارف یعنی چی؟ نه همینجا جایم خوب است، آنی که اهل ایمان و معرفت است هر چی امام بگوید روی چشمش است چون و چرا ندارد چه امام در دنیا باشد و چه نباشد.
عبان آماده نشستن شد، فرمود نشین، به فرزندشان فرمودند برو یک زیرانداز و یک پشتی بردار بیاور، به فرزندشان فرمودند خودت زیرانداز را بینداز و پشتی را هم خودت بگذار به عبان فرمودند حالا بشین. عبان مومن است عبان اهل معرفت است. معرفت به حقایق، وقتی خداحافظی کرد رفت یک کسی به حضرت گفت چی در او دیدی؟ فرمود یک چیزی که در او دیدم این است که در سینهاش سی هزار روایت از ما اهل بیت جمع است، این معرفت است، و بعد نیت.
چرا پیغمبر فرمود ضربت علی افضل من عبادة الثقلین، حمزه هم شمشیر زد، مالک هم شمشیر زد، دیگر یاران خوب پیغمبر هم شمشیر زدند عمار هم شمشیر زد، از نظر فیزیکی کار همشان یکی بود اما چرا برای امیر المومنین افضل من عبادة الثقلین عیار خلوص خیلی بالاست، برای شمشیر و دست و حرکت نبود، آنها هم خالص بودند یقینا، ولی عیار خلوص امیر المومنین بر اثر ایمان کشفیشان بود، او خدا را با چشم دل میدید همه زیباییهای خدا را لمس میکرد نیت براساس آن معرفت و ایمان بود. چه ایمانی که پیغمبر فرمود اگر ایمانش را فرض کند تبدیل به جسم بکنند، این را زمانی گفت که امیر المومنین بیست و چهار پنج سالش بود، ایمانش را تبدیل به جرم عنصر، جسم بکنند، در یک کفه ترازو بگذارند کل آفریده خدا را در یک کفه دیگر ایمان علی سنگینی میکند ما هم نمیفهمیم یعنی چی، اما بنا دارند قیامت نشانمان بدهند که ما عاشق و دلبسته چه کسانی بودیم آنجا نشان میدهند.
برای آنهایی که نشنیدند میگویم خیلیها هر سال جدید میآیند، یک نکاتی را شما میدانید خوش به حالتان آنها نمیدانند حیف است آنها هم ندانند بخل هم در اینجا حرام است، بخل در علم حرام است آنها هم بدانند، مرحوم آیت الله العظمی و واقعا آیت الله العظمی آخوند خراسانی که اگر بخواهیم بشناسید کتابی که نوهاش نوشته به نام مرگی در نور در هشتصد صفحه آن را باید بخوانید، صد و تقریبا پنجاه سال است شیعه عالم پرعلمی را مانند او ندیده، اولین بار بوده که شیعه فقیهاش روی منبر تدریس مینشسته نزدیک هزار نفر مجتهد مسلم شاگرد پای درسش بودند، در حالی که بزرگترین مرجع قبل از او با هفتاد هشتاد نفر درس را اداره میکرده، تمام حوزههای شیعه تحت تاثیر افکار علمی آخوند است.
بعضی از شاگردهایش را که یادم است برایتان بگویم، که افتخارشان تا آخر عمر این بود که شاگرد آخوند بودند، آیت الله العظمی بروجردی، آیت الله العظمی استرآبادی، آیت الله العظمی حکیم، ِآیت الله العظمی آقا شیخ مرتضی طالقانی، چه انسانهایی، آیت الله العظمی آقا سید جمال الدین گلپایگانی که بیست سالگی چشم برزخیاش را باز کرده بود خدا، آیت الله العظمی حاج سید احمد خوانساری، آیت الله العظمی حاج سید محمدتقی خوانساری صاحب دعای باران، بالای هزار شاگرد این فنی داشت، در زهد و تقوا در نجف حرف اول را میزد، ایشان در راه یک سفر ناگهان از دنیا رفت. کنار قبر امیر المومنین دفنش کردند نجف رفتید حتما در حول و حوش حرم بروید سر قبرش.
از فقها و علمای بزرگ ما بعد از مرگش خیلی اشتیاق داشت خدا اجازه بدهد آخوند به خوابش بیاید یک خبری از عالم برزخ بدهد فقط چه گذشت، چی شد، متوسل شد، آخوند را دید، گفت چه خبر؟ گفت یک خبر میتوانم بهت بدهم یک خبر، هفت هشت قدمی قبر علی دفن است، از علی خبر نداد، از پیغمبر خبر نداد، گفت یک خبر بهت بدهم تا زمانی که زنده بودم هشتاد سال با آن امواج علمی فکر میکردم حسین را شناختم، وقتی وارد برزخ شدم دیدم در آن هشتاد سال عمر علمیام نفهمیدم حسین کیست، اینجا نشانم دادند. آنجا نشانمان میدهند اینجا جا تنگ است چشم ما هم وسعت دیدش خیلی کم است، اینجا فقط ما با گوش میتوانیم تغذیه بشویم همین، حسین منی و انا من حسین، با گوش، انا الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة، ولی با گوشمان نمیتوانیم تغذیه بشویم حسین نه در عقل ما جا میگیرد نه در هوش ما جا میگیرد، قیا مت چرا این گستردگی را به هوش و ذهن ما میدهند میفهمیم.
عیار نیت امیر المومنین بالا بوده، آیه سوره فاطر میگوید مَنْ كٰانَ يُرِيدُ اَلْعِزَّةَ فَلِلّٰهِ اَلْعِزَّةُ جَمِيعاً إِلَيْهِ يَصْعَدُ اَلْكَلِمُ اَلطَّيِّبُ ﴿فاطر، 10﴾، کلم طیب یعنی ایمان، یعنی معرفت، یعنی نیت، اما و العمل صالح یرفعه، نیت بدون عمل در زمین حبس است، معرفت بدون عمل در زمین حبس است، ایمان بدون عمل در زمین حبس است. کسی بخواهد آسمانی بشود از عالم خاک به عالم پاک برود قرآن میگوید مرکبش عمل صالح است. این یادتان بماند عمل عمل به احکام مالی، خمس مالک دارد، یک روزگاری مالکش پیغمبر بود طبق قرآن، فَأَنَّ لِلّٰهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ ﴿الأنفال، 41﴾، یک زمانی مالکش امیر المومنین بوده یک زمانی مالکش ابی عبدالله بوده الان مالکش امام عصر است، بیش از سی روایت درباره خمس یعنی عمل مالی در مهمترین کتابهایمان است یکیش این است امام زمان میفرماید حق ما در مال هر کسی است نپردازد قیامت به عنوان دشمن او با او رودرو خواهیم شد، عمل ما را از خاک به عالم پاک میبرد، البته شما حسینیها اسیر پول نیستید الحمدلله.
شما مالتان پاک است، شما سال میرسد حق امام زمان را از مالتان به نواب عام میدهید، عمل نماز، روزه، خمس، و اعمالی که بر ما واجب شده حقوقی بدنی، و مالی. و العمل صالح یرفعه، خب آنی که اهل عمل است، چی باعث عملش شده؟ ایمانش، یعنی خدا را شناخته و وجد الله مستحقا للعبادة، دیده وجود مقدس او شایسته این است که بیاید صورتش را در پیشگاه او روی خاک بگذارد، نماز ایمانی معرفتی خالص.
همان نمازی که روز عاشورا به نمازگزارانش دعا کرد، به ابوتمامه فرمود جعلک الله من المصلین، حالا که آمدی به من گفتی حسین جان یک نماز دیگر بیشتر به گردن ما نیست آن هم نماز ظهر است من دلم میخواهد این نماز را با جماعت با تو بخوانم فرمود خدا تو را از نمازگزاران قرار بدهد، اینقدر مصلین در پیشگاه خدا ارزش دارند. و العمل صالح یرفعه این عمل محصول ایمان قوی، معرفت قوی و نیت پاک است.
سه روایت برایتان بگویم مختصر حرفم تمام، روایت اول در جلد دوم اصول کافی است، دوم عربی، تحفه روایتی است مقدمهاش را بگویم تا متن را بخوانم، یک جوان هفده هجده ساله پدر و مادر بتپرست، و مسرّ بر بتپرستی در مسجد الحرام آمد زانو زد به پیغمبر گفت دین را یادم بده، این دین. گفت قرآن هم یادم بده بردارم ببرم برای اهل مکه بخوانم این قرآن، پدر و مادر ثروتمند، مخالفت با این بچه شروع شد، اما مخالف کجا میتواند ایمان مومن و معرفت مومن و نیت مومن را بدزدد پدر و مادر باشند باشند، من که نمیتوانم به پدر و مادرم بگویم چون میگویی الان شب است من هم بگویم شب است نخیر من مخالف تو هستم الان روز است.
اسعد ابن زراره از مدینه آمد برای جریانی برخورد به پیغمبر کرد و مسلمان شد و به پیغمبر گفت یک مبلغ برای ما بفرست مدینه را مسلمان کند، پیغمبر به مصعب ابن عمیر فرمود با اینها بلند شو برو آمد مدینه، پسر میلیاردر مکه وقتی وارد مدینه شد نان نداشت بخورد گفت به من کار بدهید، گفتند برو در باغهای مدینه آب بکش پای درختها بریز روزی دو درهم گفت میروم، هم رفت کار کرد و هم مدینه را مسلمان کرد. جوانها یک نفر بود و مدینه را مسلمان کرد.
شما به قول قرآن اگر تهران را نمیتوانید مسلمان کنید خودتان و زن و بچهتان را نگه دارید، قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نٰاراً ﴿التحريم، 6﴾، اقلا خودت جهنم نرو نگذار زن و بچهات بروند جهنم، هجرت تحقق پیدا کرد پیغمبر آمد مدینه، چند سال است پدر و مادر که همین یک دانه پسر را دارند ندیدند فراق دارد میسوزاندشان، عمویش را فرستادند مدینه گفتند برو بردار و بیاور، پیغمبر فرستاد دنبالش، فرمود مصعب عمویت از طرف پدر و مادر آمده ببرد تو را، گفت یا رسول الله ببینید رای خدا چیست، من بروم یا بمانم، این مومن، این بامعرفت، جبرئیل نازل شد جوانها به پیغمبر گفت خدا میگوید مصعب برای من است نرود، نرود در دار الشرک، بماند.
آخر کار هم بیست و هشت سالش بود شهید شد کنار حمزه دفن است، یک روزی پیغمبر نشسته بود اینجا روایت کافی است، در مسجد دیوارش کوتاه بود و بیرون پیدا بود، مصعب یک پوست گوسفند دباغی نشده را چون پول نداشت یک پیراهن بخرد، این را بندکشی کرده بود به جای پیراهن تنش کرده بود، داشت رد میشد، پیغمبر فرمود انظروا هذا الرجل نگاهش کنید عشق به خدا و به من او را به یک چنین زندگی کشیده است. که اینجور دارد تحمل میکند. عشق به خدا و من، و بعد فرمود مردم این خیلی مهم است هذا رجل نور الله قلبه للایمان، خود خدا دل او را برای ایمان روشنایی داده است، محبت چه میکند.
یک عرب بیابانی پابرهنه لباس کهنه این روایت دوم است، وارد مدینه شد، سوال داشت از پیغمبر عباس میگوید ما خیلی تعجب کردیم یک بادیهنشین بیسواد پابرهنه آمده از پیغمبر حرف بپرسد، سوالش را کرد، متی تقوم الساعة، قیامت کی است؟ فحضرت الصلاة، وقت نماز شد، پیغمبر فرمود نماز میخوانم، نماز به جماعت خوانده شد صلاة تمام شد پیغمبر فرمود سوالکننده کجاست؟ عرب آمد جلو، فرمود حالا سوالت را بپرس یعنی اول نماز بعد گفتگو. اول پیشانی به خاک ساییدن، بعد گفتگو. بپرس.
گفت یا رسول الله متی تقوم الساعة، قیامت کی است؟ پیغمبر فرمود ما اعددت لها حالا هر وقت باشد تو برای قیامت چی آماده کردی؟ چی داری؟ گفت یا رسول الله عجب بیابانی عاقلی بود به به، عقل گفت یا رسول الله و الله ما اعددت کثیر عمل من صلا ة و صیام، نمازخوان هستم، نماز زیادی ندارم، روزه گرفتم خیلی تکیه به روزههایم ندارم، تنها چیزی که دلم بهش خوش است برای قیامتم عشق به خدا و به تو است، پیغمبر فرمود عرب المرء مع من احب، پس قیامت با خودم هستی. عشق آدم را به کجا میکشد. عشق آدم را از بادیهنشینی از خاک تا قرب عالم پاکی مثل پیغمبر میرساند، این قدرت عشق است، این دو روایت.
روایت سوم، به پیغمبر گفت این را بحار نقل میکند، مرحوم مجلسی، گفت یا رسول الله اینقدر عاشق تو هستم که وقتی از پیشت میروم خانه عطره زینتی، نه میتوانم آب بخورم، نه میتوانم نان بخورم نه میتوانم در خانه بند بشوم نه میتوانم در خانه راحت باشم اقبل برمیگردم یک گوشه مجلس مینشینم حتی انظر الیک، نگاهت میکنم حبا لک، به خاطر اینکه عاشقت هستم بیقرارم، اما یک ناراحتی هم کنار این عشق دارم، چیست؟ گفت یا رسول الله قیامت که بشود من را جایی میبرند تو را در اعلی علیین درجات بهشت قرار میدهند. آنجا من چطوری فراق تو را تحمل کنم؟ چی کار کنم آنجا؟ یعنی آدم بنشیند تا عمق قیامتش را فکر کند، که آنجا با کی روبرو میشود پیش چه کسانی میبرند.
صدای علی را دلتان میخواهد بشنوید، فلئن صیرتنی للعقوبات مع اعدائک و جمعت بینی و بین اهل بلائک و فرقت بینی و بین احبائک و اولیائک، احبائک اولیائک، السلام علیکم یا اولیاء الله و احباءه، یک معنی این جمله کمیل این است اگر قیامت علی به خدا میگوید بین من و حسین جدایی بیندازی، و فرقت بینی و بین احبائک و اولیائک فهبنی یا الهی صبرت علی عذابک اما فکیف اصبر علی فراقک چی کار کنم قیامت یا رسول الله جبرئیل درجا نازل شد این آیه را آورد وَ مَنْ يُطِعِ اَللّٰهَ وَ اَلرَّسُولَ فَأُولٰئِكَ مَعَ اَلَّذِينَ أَنْعَمَ اَللّٰهُ عَلَيْهِمْ مِنَ اَلنَّبِيِّينَ وَ اَلصِّدِّيقِينَ وَ اَلشُّهَدٰاءِ وَ اَلصّٰالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولٰئِكَ رَفِيقاً ﴿النساء، 69﴾، جبرئیل آیه را آورد و رفت پیغمبر صدایش زد بیا، غصه قیامتت را نخور، این آیه قیامت با من هستی، با اهل بیت من هستی با انبیا هستی با شهدا هستی با صالحین هستی، قیامت با ما هستی.
کیمت ابن زیاد اسدی مومن است، عارف است، عاشق است، نیت پاک دارد، وارد خانه امام صادق شد نشست سه چهار نفر در اتاق بودند امام فرمودند ان شئتنی ان مصیبت الحسین خوب شد آمدی کمیت روضه بخوان، امر به روضه کرد امام صادق، ما امروز امام صادق را اطاعت کردیم اطاعت امام صادق اطاعت پیغمبر است، اطاعت پیغمبر اطاعت خداست امر کرده روضه بخوان، فانشب الکمیت فی مصیبت الحسین، کمیت شروع کرد شعر خواندن شعرهایش را چی بگویم سنگ را آب میکند، فبکی بکاءا شدیدا، نه گریه آرام، نه اینکه امام صادق سرش را بیندازد پایین دستش را بگیرد روی پیشانی، بکی بکاء شدیدا، داد میزد ناله میکرد. گریه میکرد. گریه شدید امام که صدایش بلند شد فبکت نسائهن و اهل حرمه زنانی که در آن اتاق نبودند اتاقهای دیگر بودند آنها هم شروع کردند گریه کردن، گریهشان گریه بود اما و صحن فی حجراتهن زنها گیسشان را میکندند عربده میکشیدند همه داد میزدند واحسینا.
زنها دارند ناله میزنند، داد میکشند، امام صادق بکاء شدید دارد کل روایت در روضه کافی کلینی است یک مرتبه در اتاق باز شد یکی از خانمها یک بچه شیرخواره در بغلش بود، وای حسین جان، بچه را گذاشت در دامن امام صادق، امام صادق داشت جان میداد. کوفیان بچه را بلند کرده بود کوفیان این قصد جنگیدن نداشت، این گلوی تشنه بریدن نداشت، لالهچینان دستتان بغریده باد، غنچه پژمردهام چیدن نداشت. این که با من تا به میدان آمده نیتی جز آب نوشیدن نداشت، با سه شعبه غرق در خون کردهاید، این که حتی تاب بوسیدن نداشت، اگر من بابا میبوسیدمش دردش میآمد تشنهاش است، چطور با تیر سه شعبه زدید، گریهام دیدید و آخه وقتی دید سر از بدن جدا شد زار زار وسط میدان گریه کرد، گفت خدایا شاهد هستی دارند چه کار میکنند گریهام دیدید و خندیدید وای، کشته شش ماهه خندیدن نداشت. دست من بستید و دیگر چیزی ندارم بیاورم، پایافشان شدید طفل کوچک پای کوبیدن نداشت، چرا دارید میرقصید بچه کوچک که پا کوبیدن ندارد، از چه دادیدش نشان یکدیگر، شیرخوار غرق خون دیدن نداشت.