بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
تجلی عشق پاک از حضرت آدم شروع شد، آیات مربوط به او که با پروردگار عالم سخن گفته نشان میدهد که از نوع ما او اولین کسی بود که محبت و عشق را چشید.
از آن بهشت ویژه که گفتند بیرون برو آن بهشت ویژه تنها آن باغ آباد نبود بلکه مرحله باطنی آن بهشت مقام قرب بود، آن مقامی که مسئله خلافت اللهی برایش مطرح شد و مسئله علم الادم اسماء کلها مطرح شد. از آن مقام اصل مقام سر جایش بود یعنی بین او و بین آن مقام مقام قرب فاصله افتاد، این فاصله برای او شد فراق سوزان، عاشق بود که درد فراق را چشید. این که عاشق نیست وصال و فراق برایش معنی ندارد، همه بحث فراق و وصال بر محور عشق میچرخد.
عاشق که دچار فراق میشود برای جبران فراق یک حالت عجیب ادب نسبت به معشوق بهش دست میدهد، چون این فاصله را که اتفاق افتاده خارج از ادب بوده در پیشگاه معشوق، در این فاصله برای از بین بردن فاصله با معشوق شروع کرد به صحبت کردن، خیلی کم هم به این گفتار و ریزهکاریهایش و لطائفش توجه شده، ربنا در سوره اعراف است، سخن پرسوز مبتلای به فراق و مبتلای به فاصله است به پیشگاه معشوق. نمیدانست فاصله چه دردی دارد، اگر ابلیس هم میفهمید فاصله چه دردی دارد وقتی بهش گفتند اخرج فانک رجیم دردش میآمد، درد نچشید، درد نکشید، هیچ با خدا حرف مثبتی نزد یک منفیبافی بسیار سخت بیادبانهای کرد گفت قٰالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ ﴿ص، 82﴾ همه را از تو جدا میکنم و گمراه میکنم و فاصله بین بندگانت و تو میاندازم که نخواهند تو را و سراغت نیایند این کمال جسارت و بیادبی است و اگر یک ذره آن عشق که در آدم بود در جان او هم بود اینقدر دچار جرات و جسارت نمیشد، آنی که نسبت به وجود مقدس حضرت حق جسور است اخلاق ابلیسی دارد. نمیخواهم نماز بخوانم خیلی جسارت است. نمیخواهم با انبیا و با ائمه همراه باشم خیلی جسارت است. لذت زندگی من در همین ماهوارهها و روابط نامشروع من میگویم نامشروع آنها که نمیدانند نامشروع است این کمال جسارت به محبوب هستی است.
یا محبوب من احبه، یا مقصود من اراده، یا جلیس الذاکرین یا انیس الشاکرین، یا موجود من طلبه، کل هستی در پرگار عشق میچرخند برای کم کردن فاصله قرآن هم میگوید عاقبت این فاصله را کل موجودات کم میکنند الی ربک منتهی، نهایت همشان رسیدن به خود اوست الی ربک منتهی، همه در این دایره میچرخند، این انسان است که از آزادی خودش سوء استفاده میکند میرود در دایره عشق مجازی که پر از حرام و آلودگی است میچرخد که در این چرخیدن خودش را انداخته در گوشت چرخ ابلیس خوردش میکند بعد هم میریزد در جهنم، اما آنی که در دایره عشق او میچرخد به خودش میرسد، در این چرخیدن این حرکت معنوی، عقلی، روحی، قلبی.
حالا لحن کلامش را ببینید دنیایی از ادب است، و سوز و رنج، فقط برای فاصله، فراق، در گفتارش هیچ اشارهای به آن جنت نیست کدام جنت؟ عاشق که دنبال درخت و دنبال سیب و گلابی نیست عاشق الان به خاطر محجور افتادن و فاصله افتادن به شدت دارد رنج میکشد و درد دارد و اشک میریزد، پنج نفر را معرفی کردند از بکائین عالمند یکیش آدم است، آدم از فراق زندگی میکرد آن هم فراق محبوب نه فراق دو تا درخت، درخت چیست، خلیفة الله مگر دنبال درخت است.
قٰالاٰ رَبَّنٰا ظَلَمْنٰا أَنْفُسَنٰا چقدر این اقرار زیباست، یعنی دارد به محبوب نشان میدهد من اصلا نسبت به تو تکبر ندارم، که بگویم خوردم که خوردم، که مثل او بگویم بیرونم کردی که کردی من هم میروم همه بندگانت را از حریم تو بیرون میاندازم من او نیستم من اقرار میکنم به خودم ظلم کردم ظلمم هم این است که با تو فاصله گرفتم، ظلم بر نفس، آن وقت نمیگوید به خاطر این ظلمم، به خاطر این فاصلهای که با اختیار خودم گرفتم، نمیگوید فاغفر و ارحم خب حالا این فاصلهای که گرفتم ببخش به من بردار فاصله را، دوباره من را راه بده در آن حریم قرب نگفت اغفر درخواست نکرد، گفت که و ان لم تغفر لنا، چقدر ادب دارد، محبوب من اگر من را نیامرزی نمیگوید من را بیامرز یعنی میگوید من خودم را واگذار به تو کردم میخواهی بیامرز میخواهی نیامرز من تکلیف به تو نمیکنم اما اگر من را نیامرزی وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنٰا وَ تَرْحَمْنٰا و به من رحم نکنی، لَنَكُونَنَّ مِنَ اَلْخٰاسِرِينَ ﴿الأعراف، 23﴾ همه سرمایههای وجودی من با این فاصله بر باد رفت.
چقدر ادب، عاشق ادب دارد. میدانید چی دارم میگویم، با سخنم آشنا هستید سی سال است چهل سال است، من با این لباس مشکی با این اشک ادب باید داشته باشم گناه کمال بیادبی است، این هم کی؟ طرف محبت ما کیست؟ آن هم چه نامی که در تمام هستی شیرینتر از این نام وجود ندارد شما هر نامی را دلت میخواهد به زبان جاری کن ببین تکان میخورد باطن، ببین دلت میسوزد یا موسی، یا عیسی یا آدم، یا ابراهیم، یا یعقوب، یا یوسف خب نه ما دلمان والله هیچ تکانی نخورد، چشممان هم تحت تاثیر قرار نگرفت یا باقر، یا صادق یا رضا یا جواد الائمه اما بگو یا حسین.
در حریم ایشان در پیشگاه ایشان، ما تا زنده هستیم کمال ادب را باید رعایت کنیم، ما را در گناه نبیند محبوب ما، ما ممکن است نخواهیم فاصله بگیریم اما او ممکن است فاصله بگیرد، او برای مبارزه با گناه کشته شد، انما کلام نورانی و ملکوتی خودش است از مدینه که دارد میآید بیرون انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی و ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیروا بسیرة جدی و ابی، من با فساد مخالف هستم با فساد اقتصادی، با فساد اخلاقی و عملی و معاشرتی، خرجت لطلب الاصلاح من دارم میروم با فساد مبارزه بکنم اینجا خیلی جای ادب است خیلی، درکش مشکل است. وقتی که به این شجاع قوی نترس فرمود شما من را دعوت کردید پشیمان هستید؟ من برمیگردم مدینه، گفت نمیشود میروم مکه گفت نمیشود، میروم یمن، گفت نمیشود نمیشود، گفت نه فرمود ستلکت امک میمردی و مادر برایت گریه میکرد بهتر بود که زنده بمانی و اینجور برخورد بکنی. سرش را انداخت پایین، جالب است میدانست اینجا جای ادب است، گفت یابن رسول الله یک چنین موقعیتی هر کجا پیش میآمد کسی اسم مادر من را میبرد جواب کوبنده میدادم اما مادر تو، آن وقت شروع میکند از صدیقه کبری تعریف کردن، باریک الله ادبت نجاتت داد، اگر تو هم برمیگشتی به ابی عبدالله میگفتی مادر به عزای خودت بنشیند تو هم شمر بودی، قطعا. اما ادب.
صحبت کشید تا نماز ظهر، فرمود حر برو با این هزار نفرت نمازت را بخوان من هم با این هفتاد و دو نفر نماز میخوانم تمام شد بیا صحبتمان را ادامه بدهیم، گفت من با بودن تو بروم پیشنماز بشوم، من ماموم هستم، به درک که گزارش برای من رد بکنند که من به تو اقتدا کردم، من بروم نماز بخوانم، باریک الله ادب کردی. از خدا جوئیم توفیق ادب، بیادب محروم ماند از فیض رب.
از ادب پرنور گشته این فلک، از ادب با عزّ و جاه آمد ملک، وقتی خدا فرمود به آدم سجده کنید هیچکدام وارد سوال نشدند چرا؟ او مگر کیست؟ به چه علت سجده کنیم؟ قرآن میگوید فقعوا ساجدین، امر تا صادر شد کل سجده کردند، ادب کردند. گفت محبوب من اگر من را نیامرزی خیلی ادب است، نگفت من را بیامرز اگر نیامرزی، یعنی اختیار من را تو داری، به من چه که طرح بهت بدهم اگر نیامرزی، و اگر به من رحم نکنی، لنکونن من الخاسرین خدا چی جواب داد این آیه در سوره اعراف بود جوابش در سوره بقره است.
خدا ببیند بندهاش زاری دارد میکند، ادب میکند ردش کند، ا صلا ما خدای ردکننده نداریم ما خدای پذیرنده داریم، خدای پذیرنده. نه ردکننده، پس این همه که مردود شدند در قرآن میگوید خودشان خودشان را مردود کردند به من چه من اهل رد کردن نیستم، من دست به سینه کسی نمیزنم، من برو گمشو به کسی نمیگویم، درهای رحمت من باز است باز، در محضر امام هشتم صحبت از جنگ جمل شد یک نفر عصبانی شد بلند گفت جملیها خدا از اول تا آخرتان را لعنت کند به عذاب گرفتار بشوید، امام هشتم فرمودند همه را چرا گفتی؟ گفت آقا مگر همه شمشیر نکشیدند به روی جدتان امیر المومنین، فرمود همه شمشیر کشیدند اگر میخواهی لعنت کنی بگو همه را لعنت کند الا آنهایی که توبه کردند گفت آقا جنگ با علی توبهاش پذیرفته است؟ فرمود حتما این خدای توست. دلتان خوش باشد با علی میجنگند و توبه میکنند قبول میشوند. ما که از بچگی همش گردن کج کردیم و گریه کردیم. وای چه حالی خدا به ما داد.
ما لایق بودیم کجا لایق بودیم، یک چیزی بوده ما نمیدانیم که ما را حواله به ابی عبدالله داده ما نمیدانیم چیست، در درونمان است، در درون پدر و مادرهایمان است ما نمیدانیم. چه خدایی. چه پیغمبرانی، چه امامانی، چه حسینی، چه پاسخی شنید گفتارش را یک بار دیگر گوش بدهید، یک بار دیگر نکات ابتدای سخن را به ذهن بیاورید، تا تجلی عشق نباشد احساس فراق یا وصال محال است. آنی که عاشق نیست در پروندهاش در حالش، فراق و وصال اصلا مطرح نیست، فراق چی؟ وقتی معشوقی ندارد فراقی ندارد وصالی ندارد، عشق ابتدای ابتدا از قلب آدم طلوع کرده و خیلی جالب است که مایه عشق را از خودش ظهور نداد مایه عشق را در او ریختند. علتش هم همان معرفتش بود، علم آدم الاسماء کلها حالا این عاشق کم آورده نسبت به معشوق، معشوق بهش گفته لا تقربا هذه الشجرة کم آورده، دور شده، فاصله افتاده، ای مردم گاهی یک درخت و یک میوه بین ما و خدا جدایی میاندازد این قرآن است، شوخی نیست. آن وقت میخواهیم گناه چی کار بکند گاهی یک درخت و یک میوه.
چه داستانی است، گریه کرد گردن کج کرد، در کمال ادب صحبت کرد، ربنا ظلمنا انفسنا، یک ادبهایی آدم از افراد میبیند بهتش میبرد به خدا. من اینی که دارم میگویم این را ذکر خودم کردم، خیلی به جای گاهی سبحان الله، الحمدلله الله اکبر این شده ذکرم، سعدی میگوید بر در کعبه سائلی دیدم، که همی گفت و میگرستی خش، خوش در شعر شده خش به خاطر قافیه بعد، ندیدم بهتر از این مطلب از غیر انبیا و ائمه، سائلی بر در کعبه دیدم گاهی من بعد از نمازهایم میخوانم این ذکر را، بر در کعبه سائلی دیدم، که همی گفت و میگرستی خش، من نگویم که طاعتم بپذیر، نیامدم بگویم نمازهایم را قبول کن روزهام را قبول کن، حجم را قبول کن نه، من نگویم که طاعتم بپذیر یک کار فقط در حق من بکن بس است، قلم عفو بر گناهم کش.
ربنا آخه این مغفرت را ما باید از پدرمان آدم ارث ببریم و این رحمت را، ما تا زنده هستیم باید به مغفرت الله و رحمت الله گره بخوریم که قیامت میخواهند ما را با ابی عبدالله روبرو کنند پاک باشیم، غسل در اشک زنم کاهل طریقت گویند، پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز. شستشویی کن و وانگه به خرابات خرام، تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده.
الطیبات لطیبین، تمام. و الخبیثات للخبیثین، ما باید پاک باشیم که با آن پاک روبرویمان کنند جواب خدا، فَتَلَقّٰى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمٰاتٍ، غیر از آن علم آدم الاسماء کلها، یک کلمات پنهان و مکنون و اسراری بود که آدم از جانب خود من دریافت کرد وگرنه آن علم را که دریافت کرده بود کار دوباره که نشده این کار جدید است، تلقی آدم من ربه کلمات کار جدید است، فتاب علیه، به او رو کردم، تاب علیه یعنی خدا تاب علیه به او رو کردم یعنی درجا بعد از آن کلمات فاصله از بین رفت، فَتٰابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ اَلتَّوّٰابُ اَلرَّحِيمُ ﴿البقرة، 37﴾ خدا بسیار بسیار روکننده به بندهاش است و بسیار بسیار مهربان است. کلمات چی بود؟ کی آورد کلمات را؟ جبرئیل، کلمات خیلی سنگین است آنی که تمام آیات خدا را بر کل انبیاء نازل کرد او کلمات را آورد. به او دادند به امین وحی، اسرار آشکار شده را دادند به امین وحی گفتند برو به آدم یاد بده بگو با این کلمات راه بیفت فاصله برداشته میشود.
جبرئیل آمد، آدم خدا جوابت را داده، کلماتی را فرستاده میخوانم دنبال من بخوان، یا حامد بحق محمد، بخوان، یا عالی بحق علی، اینها فاصله را کم میکند، یا فاطر بحق فاطمه، یا محسن بحق الحسن، یا قدیم الاحسان یعنی حسین از ازل کنار رحمت من بوده، یا قدیم الاحسان بحق الحسین، لرزید اشکش ریخت گفت جبرئیل آن چهار تا اسم قبلی شادی میآورد، این کیست؟ گفت این وای حسین.
عشقبازی کار هر شیاد نیست، ما خوب هستیم آنهایی که کاری به این کارها ندارند شیادند، آنهایی که اشک ندارند شیادند.