بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
این جمله را در یکی از کتابهایی که در زمان ما نوشته شده، در حدود بیست و هفت جلد است، عمر مولفش کفاف نداد به پایان برساند، حدود چهل جلد میشد اطلاعات مولف از علوم انسانی شرق و غرب اطلاعات وسیعی بود، دیدم که نوشته بود انسان مستقلا به تنهایی، موضوع هفت میلیون مسئله است، این عدد تا زمان تالیف این کتاب است. اگر اضافه شده باشد من خبر ندارم، این عدد مجموعه نظریات فلاسفه شرق و غرب و قدیم و امروز و تحقیقات آنهاست. که این موجود موضوع هفت میلیون مسئله است. نه عمر ما کفاف میدهد که این هفت میلیون مسئله را بخوانیم، نه کفاف میدهد بفهمیم، و نه کفاف میدهد که تفاسیرش را اگر نوشته شده باشد ببینیم.
یکی از دوستان بسیار باسوادم میگفت من سفری به ایتالیا داشتم کتابخانه درون واتیکان را که دیدم، سه هزار جلد کتاب بیتکرار درباره انسان در آنجا بود، این حرفها همه بعد از اینی است که پروردگار در قرآن میفرماید و ما اتیتم من العلم الا قلیلا، دانشی که به شما عطا شده کم است، اندک است، شما با این اندک توانستید به دست بیاورید انسان موضوع هفت میلیون مسئله است. اگر یک دانش پر دانش زیاد، بهتان داده بودم چی درک میکردید. چی به دست میآوردید، همین کمی هم که به انسان عنایت کرده کل خیر دنیا و آخرتش را تامین میکند، ولی خب از زمان قابیل که از توحید و نبوت جدا شد تا الان بنا به نظر قرآن مجید اکثر مردم دنبال تامین دنیا و آخرت خودشان نبودند این اکثریت یک دنیای بسیار خراب و آخرت خرابتری را برای خودشان رقم زدند.
برویم سراغ اهل دل، اهل نورانیت باطن، اهل چشمدارها، اهل حقیقت، اهل آنهایی که این مسیر روشن واضح را با کمک قرآن و روایات طی کردند ببینیم این بزرگواران از مجموعه آیات و روایات درباره انسان نظرشان به کجا رسیده. متن تنظیمی آنها را من برایتان میخوانم که من درباره انسان در کتابهای روانشناسی داخلی و خارجی، در کتابهای علوم انسانی آن مقداری که تهیه کردم و خواندم زیباتر بهتر محکمتر کاربردتر از این متن را تا الان ندیدم بعدش را نمیدانم.
به قول لاتهای تهران اینها در تنظیم این متن با کمکگیری از قرآن و فقط روایات اهل بیت غوغا کردند، یک حقایقی را کشف کردند ما با این متن امروز فقط میتوانیم به ارزش خودمان پی ببریم که کی هستیم، اگر بعد از پی بردن به ارزش خودمان مطالب این متن هم عملی بشود یقینا ما میشویم نفر سوم عالم خلقت در انسانیت، انبیاء، ائمه، ما، دیگر نفر چهارمی نداریم، از ما که بگذرد نفر چهارم به بعد اینها هستند فاسقان، من از قرآن میگویم، طاغیان، منافقان، مشرکان، کافران، متکبران، اینها هم یک مجموعه هستند با این تقسیمبندی کل هم اهل دوزخ هستند. شوخی هم خدا با کسی ندارد.
وقتی رحمتش را بجوشاند وسعت کل شیء اللهم انی اسئلک برحمتک التی وسعت کل شیء، وقتی نفرتش را بجوشاند و انت اشد المعاقبین فی موضع نکال و النقمة، خدا یک طرفه نیست، دینش هم یک طرفه نیست، دینش فقط دین محبت نیست، دین مبارزه با این گروهها هم که اسم بردم هست، گروههای لجباز که در قرآن مجید میگوید وَ اُغْلُظْ عَلَيْهِمْ ﴿التوبة، 73﴾ سخت بگیر بهشان، ریشهشان کنده شود مردم کره زمین یک زندگی با آسایش، با رفاه، راحتی را پیدا بکنند، این گروه چهارم به بعد فقط مزاحم هستند، آدمکش هستند غارتگر هستند حق مردم را پایمال میکنند دروغ میگویند تهمت میزنند، عهدشکن هستند بنای درست شدن هم ندارند، در قرآن مجید میگوید با اینها مبارزه کنید وَ يَكُونَ اَلدِّينُ كُلُّهُ لِلّٰهِ ﴿الأنفال، 39﴾ که فقط اسلام تامینکننده خیر دنیا و آخرت بماند. سفره این همه مکتبهای گوناگون ستمگر جمع بشود.
اگر ما این متن را به کار ببندیم خب میشویم نفر سوم، انبیاء ائمه، ما، حالا ببینیم این متن چیست. این متن آسان به دست نیامده این محصول عمر محققان، الهیون، خداخواهان، شببیداران، عابدان، زاهدان، زحمتکشیدههای در مسیر صراط مستقیم است. هفت میلیون مسئله هم پیشکش خود دنیا، شرقیها و غربیها. در این متن دو تا مسئله مطرح است درباره انسان و سه برنامه عملی که آن دو تا مسئله را این سه تا برنامه میتواند طلوع بدهد اگر آن سه تا برنامه نباشد این دو تا مسئله اصلی تعطیل است. عین متن هم این است.
الغرض، کلمه غرض یعنی هدف یعنی علت، الغرض من خلقت الانسان، این که پروردگار عالم با بودن این همه موجودات فرشته و جن و حیوانات و موجودات دیگر آمد اراده کرد یک موجود دیگری را هم به نام انسان بین همه این موجودات خلق بکند، هدفش چی بود؟ معرفت الله، یک هدفش این بود که این مشت خاک را که در بدنه گیاهان و حیوانات حلال گوشت برده، و آن گیاهان و گوشت حیوانات حلال گوشت را برده در سلب پدر و رحم مادر، انسان خلق بکند، نهایتش مشت خاک این مشت خاک را عالم حکیم رحیم ودود سمیع، بصیر، بیعیب، بینقص، تبدیلش کرده به یک ظرف زنده اسمش هم گذاشته انسان، این ظرف خاکی را که خود خاکش بالاترین قیمت را دارد چون خاک ریشه همه موجودات زنده و گیاهی کره زمین است، یعنی کل این موجوداتی که میبینید با تنوعشان در دل خاک بودند خدا بیرونشان کشید همه گلها، همه پرندگان، همه حیوانات همه انسانها اینها در خاک بودند قیمت خاک را کسی غیر از خدا نمیداند، ما رویش پا میگذاریم و راه میرویم و عادی نگاهش میکنیم، این منبع وجود تمام موجودات زمین است، خودش میداند چی کار کرده با این ماده و با این عنصر که همه موجودات نباتی و زنده کره زمین در درون این خاک هستند، خب یک مشت این خاک را تبدیل به یک ظرف کرده ظرف توخالی، ما وجودمان اجوف است یعنی توخالی، میبینید که دائما از زمانی که در رحم مادر بودیم با لوله ناف بعد هم که آمدیم بیرون با دهان مبارکمان هی داریم در این ظرف میریزیم چون خالی است، پر نیست، اما خودش صمد است، چون صمد است نیاز به هیچی ندارد ما چون توخالی هستیم به همه چیز نیاز داریم، کسی میتواند طبل بینیازی بزند؟ بگوید من نیازمند نیستم معنیاش این است که یکی من یکی خدا، اینجور آدمها را تودهانی بهشان میزنند که تا ابد بلند نشوند، پروردگار هشدار داده مقابل من سینه سپر نکن، ایها الناس انتم الفقرا کل شما نیاز محض هستید، من هم بینیاز محض هستم. شانه به شانه من نزن، ریشهات رامیکنم.
تاریخ گذشتهات را هم نگاه کن ببین من با آنهایی که مقابلم طبل زدند چی کار کردم و با چه ذلتی هم نابودشان کردم، فرعون را با یک مشت آب کشاندم جهنم نمرود را با یک پشه، ابرهه را با طیر ا بابیل، قوم عاد را با باد، فلان قوم را با زلزله، بعضی وقتها هم صد هزار نفر را با یک فریاد عین نخل خشکیده خرما ریختمشان روی زمین، إِنْ كٰانَتْ إِلاّٰ صَيْحَةً وٰاحِدَةً ﴿يس، 29﴾ و ما انزلنا من السماء من جند، من وقتی که به جنگ شما بیایم اصلا ارتش لازم ندارم، به آب میگویم خفه کن، به باد میگویم تکه پاره کن به زلزله میگویم همه را فرو ببر، به یک فرشته میگویم یک داد بزن همه بیفتند، به صاعقه میگویم پنج ثانیه بزن خانه و تمام انسانهای زنده را نابود کن آن وقت نیاز به ارتش ندارم.
در برابر من یکی سینه سپر نکن، چون کارتان به هیچ جا نمیرسد، بیایید طرف من، رحمتم را نصیبتان میکنم، بهشتم رانصیبتان میکنم، آمرزشم را نصیبتان میکنم، پشت نکنید سینه هم سپر نکنید. خدایا ما را خوشحال کردی به حرفت گوش دادیم یک ماه رمضان دو ماه رمضان بیست ماه رمضان چهل ماه رمضان یک شبانه روز، صد شبانه روز دویست شبانه روز، ده سال شبانه روز اصلا سینه در مقابلت سپر نکردیم، گفتی بنده من نماز گردنم را کج کردم گفتم چشم، روزه گردنم را کج کردم گفتم محبوب من چشم، خمس، گفتم محبوب من این پول به خودت قسم اگر کره زمین را پر بکنم لیاقت تو را ندارد ده بیست تومان که چیزی نیست. ما سینه سپر نکردیم تو هم در قرآن به آنهایی که سینه سپر نکردند خیلی وعده دادی مخصوصا برای ماه رمضان مخصوصا پایان ماه رمضان. وعدههایت هم حتمی است ما هم دلمان قرص است.
ما به تو گمان غیر از آنی که هستی نداریم، همانی که گفتی همان روی چشممان قبول، قبول، با زبان پیغمبر و ائمه گفتی روز آخر ماه رمضان افطار که شد عین روزی که از مادر به دنیا آمدید از گناهانتان پاک میبرمتان بیرون این مزد سینه سپر نکردن است نه مزد نمازها، نه مزد روزه، این مزد عبودیت است، نه عبادت. عبادت با عبودیت فرق میکند، که حالا من فرصتش را ندارم فرقش را بگویم این برای روح عبودیت است نه برای اعمال، تمام مزدها برای روح عبودیت است، یعنی من بنده تو هستم سرم را هیچ جاخم نمیکنم زیر پرچم هیچ کس نمیروم این عبودیت است. مشت خاک را تبدیل به یک ظرف زنده کرده توخالی.
گفته خوشم آمده میخواستم، اراده کردم، هیچ کس هم نمیتواند به من ایراد بگیرد چون من عیب و نقص ندارم ایراد برای عیب و نقص است، شما هم شبانه روز هی میخوانید سبحان الله، سبحان الله، سبحان ربی الاعلی سبحان ربی الاعظیم یعنی هی به ما تلقین میکند که من عیب و نقص ندارم، چه ایرادی به من میگیرید من ایراد ندارم آنی که به من ایراد میگیرد علمش نسبت به من ناقص است اگر آن هم برود بفهمد ایراد نمیگیرد من این ظرف توخالی را برای دو تا چیز ساختم که پر بکنم، یکی معرفت الله، عرفان و معرفت خودم میخواهم در این ظرف بریزم غیر از آن معرفتی که به ملائکه و به جن دادم این معرفت آخر آخر و بالا و بالا و عالی عالی را برای تو گذاشتم انسان. این یک.
ما که خوشمان آمده که ظرف معرفت باشیم آنهایی که خوششان نیامده چرا خوشتان نمیآید که از جهل درتان بیاورند و پر از معرفتتان کنند؟ مگر علم بد است؟ مگر معرفت بد است، خوشتان نمیآید میخواهید کالانعام بل هم اضل بمانید؟ چرا؟ علم را که همه دنیا میگویند خوب است، معرفت را که همه میگویند خوب است چرا فرار کردی که این معرفت را در تو نریزند این ظرف توخالی را فقط گذاشتی برای پر کردن گوشت و آبگوشت و پلو و کباب و جوجه کباب خب بعدش که چی؟ این خوردن را که حیوانها هم انجام میدهند، امتیاز تو بیمعرفت چیست؟ حداقل بلند شوید بیایید زندگی ماها را نگاه کنید با زن و بچهمان با مردم با پولمان، اگرنه مثل ما نمیشوید لذت ببرید از اینکه ما آرام هستیم، با محبت هستیم از اینکه هیچ باری به این دولت نداریم چون کاری نمیکنیم ما را ببرند کلانتری و بعد خودکار و کاغذ و پوشه خرجمان کنند و بدهند دادسرا و زندان و ما بالاترین خدمتگزار این مملکت هستیم چون اصلا مزاحم هیچ چیز این مملکت نیستیم، حداقل بیایید ما با معرفتها رانگاه کنید اگر خوشتان آمد شما هم بیایید بامعرفت بشوید. آن وقت خدا میداند آیات و روایات ما درباره کسانی که برای معرفت قدم برمیدارند چه بهرههایی را بیان کرده، چه بهرههایی.
یکی از جنوب شهر تهران راه میافتد بیاید مسجد بهش میگویند کجا میروی میگوید میخواهم بروم چیز یاد بگیرم، پیغمبر میگوید اگر در راه بمیرد مات شهیدا، همین قدم برداشتن برای مردم، الان که ما اینجا نشستیم کتاب شریف کافی جلد اول باب العلم حضرت میفرماید تا نشستید و دارید گوش میدهید تمام ماهیان دریا و پرندگان هوا به امر الله برایتان طلب مغفرت میکنند. ببینید چه بهائی به معرفت دادند این یک. من این ظرف زنده توخالی را ساختم معرفت در آن بریزم. حالا یک مقدار در ما ریخته یک خرده چشیدیم کیف هم میکنیم چقدر از خدا خوشمان میآید، چقدر از فرشتگان و انبیا خوشمان میآید، چه معرفتی به ما داده، نمیخواهم به قول باز لاتها هندوانه زیر بغلتان بگذارم حقیقت را میگویم چه معرفتی و چه کیفی میکنیم حالا یا خودمان بگوییم یا یکی بگوید ما بشنویم السلام علیک یا ابا عبدالله. ما چه لذتی میبریم به ما اجازه دادند به ابی عبدالله سلام کنیم. کم است؟ خود همین معرفت به این یک نفر غوغا میکند در دنیا و آخرت برای ما، شما در قیامت با همین معرفتتان به ابی عبدالله زهرایی که قدرتش در قیامت ظهور میکند نگهشان میداریم، نه اینکه داد بزنیم خانم وایسا، نه وضع شما ایشان را نگه میدارد وقتی خدا بهش میگوید برو بهشت فرمان خدا را اطاعت میکند میآید دم در بهشت رویش را برمیگرداند به محشر خدا میگوید چرا نمیروی؟ این را گوش بدهید میگوید بدون حسینیها نمیروم در بهشت، همین یک معرفت، شناخت همین یک نفر، حالا شناخت انبیا بقیه ائمه، قران و قیامت، خوب شد ما را خلق کردی عجب لذتی دارد، کیف کردیم از این کارت، که خاکهای روی زمین را جمع کردی ظرف کردی شد ما معرفت در آن ریختی.
الغرض من خلقت الانسان معرفت الله این یک هدف، هدف دوم، این ظرف را آفرید و الوصول چقدر زیباست، و الوصول الی درجة حبه و الانس به، خواستم که در این ظرف قدرت رسیدن به اوج عشقورزی به خودم را در این ظرف بریزم، و قدرت رساندنش را به این که با من انس برقرار بکنی، یا انیس الذاکرین، یک خرده فارسیتر بگویم خدا بینیاز است ولی ما را خلق کرد خوشش میآمد با یک موجودی انس بگیرد ما را فقط خلق کرد برای انسگیری خودش، وقتی هم انس بگیرد تعطیل نمیکند اصلا، این خیالت راحت باشد بند کفن ما را باز کردند در قبر را بستند رفتند خودش صدا میزند تنهایت گذاشتند و رفتند، هیچ کس نماند، نه خب نمیتوانستند بمانند کجا بمانند بیچارهها، بنده من نترسی تا روز برپا شدن قیامت انیست خودم هستم، خوب است دیگر خوش به حال ما اما آنهایی که معرفت و محبت ندارند نمیدانید در برزخ چه دست و پایی میزنند چه قیافه کریهی دارند چه التماسی میکنند ما را برگردان همان خراب شدهای که بودیم برویم، چون هر طرف میبینند عذاب متراکم میبینند، اما به ما بگویند دلت میخواهد برگردی میگوییم نه کجا برگردیم ما تازه لذت انس با تو را اینجا داریم میچشیم کجا برگردیم؟ اینها یک حقایق قرآنی است یک حقایق روایتی است، هندوانه هم زیر بغلتان نمیگذارم راست میگویم روی منبر پیغمبر.
بعد میفرماید و لا یمکن هذا، به معرفت، به محبت، به انس، نمیشود رسید مگر از جاده ویژهاش جاده ویژهاش هم این است بتصفیة القلب، دل باید تمیز بشود، یعنی دل از حسد، حرص، در ما که کسی حسود نیست، حریص نیست، بخیل نیست کبر قلبی ندارد دوروئی و کینه شیطانی ندارد بیمهری ندارد، زمختی ندارد اما اگر دارد تا غروب امشب شب جمعه نشده اینجا حمام است بشورد دلش را، تمیز کند خودش را، به خدا ما هر چی گیر میآوریم از قلب پاک گیر میآوریم.
و لا یمکن هذا، و قلب را نمیشود پاکیزه کرد و تصفیه کرد، مگر با سه برنامه الا بکفّ النفس ان الشهوات، این که خودت را از تمام خواستههایی که مخالف با خواستههای خداست نگه داری، خب ما هر روز ده جور بیست جور خواسته در درونمان سر بلند میکند مثل اژدها دهان باز میکند هی میگوید پول بریز میگویم پول کجا را بریزم، میگویم من یک چندرغاز پول حلال دارم ان را میخواهی بریزم در دهانت؟ دارم میریزم که سحر که دارم بهت میدهم حلال را افطار هم که میدهم بعد از ماه رمضان نهار حلال هم که میدهم چی میخواهی دست بردار این اژدها لاغرش کنید تا بمیرد، شهوات یعنی خواستهها، از هر چی خواسته نامشروع و نامعقول است جلویش را بگیرید این یک، این یک سوم تصفیه قلب است.
و الانقطاع من الدنیا الدنیّ، اینجا خیلی حرف جالب است، میگوید دنیای پست، مگر دنیای عرشی هم داریم؟ بله زندگی کل انبیاء مادیشان و ائمه دنیا عرشی بود، اینجا میگوید برای تصفیه دل خودت را از دنیا پست یعنی از هر چه که حرام است قیچی کن چون پستت میکند، دنیای پست که به آدم عزت نمیدهد صندلی حرام که به آدم عزت نمیدهد، وکالت حرام که حق هم نبوده با بند و بست بردم به من عزت نمیدهد و بقیه چیزها، و الانقطاع من الدنیا الدنی. هر وقت دنیا به هر شکلی جلوی چشم امیر المومنین مجسم میشد درجا میگفت برو یکی دیگر را سرش را کلاه بگذار برو غری غیری، تو قدرت این که سر من را کلاه بگذاری نداری.
در روایت دارد یک بار اینها کار خدا بوده برای اولیائش به صورت یک زن زیبای جوان مجسم شد حضرت داشت بیل میزد روی زمین، یک دفعه د ید یک زن زیبای جوان آراسته خوش اندام جلویش پیدا شد، خیلی آرام بهش گفت کی هستی؟ گفت دنیا، گفت من یک بار ازدواج کردم آن هم با صدیقه کبری، برو برو. و الانقطاع من الدنیا الدنی، سوم و ایقائها علی المشاق من العبادات ظاهریة و باطنیة، ایقائها ایقاء غیر از وقوع است وقوع یعنی پیشامد ناگهانی، ایقاء یعنی انداختن در پیشامد، خودت را در عبادات، چه عبادات آشکار، چه عبادات باطنی بینداز وقتی شر خواستههای نامشروع کنده شد، وقتی شر دنیای پست کنده شد، وقتی پای عبادات آشکار و پنهان آمد دل تصفیه میشود قلب که تصفیه شد خدا زمینههای ریخته شدن معرفت و محبت و انس را فراهم میکند. بحث تمام.
جیز دیگر ندارم بگویم من، همه حرفهای دوره عمرم را که در کتابها و قرآن و روایات دیدم امروز گفتم، ز دام طبیعت پریدن خوش است، گل از باغ لاهوت چیدن خوش است، از این شهر و این خانه تا کوی دوست، چو آهوی وحشی دویدن خوش است. پر و بال دانش گشودن رواست، ز دام علائق رهیدن خوش است، می عشق نوشیدن از دست یار، چو گل جامه بر تن دریدن خوش است، همه شب نه فقط شبهای ماه رمضان همه شب به امید صبح وصال چو نی ناله از دل کشیدن خوش است. خب ناله کنیم میگوید ناله خوش است دیگر اینی که میگوید ناله خوش است خودش یک عمری دو ساعت مانده به نماز صبح ناله میکشیدمن با او بودم شعر هم برای خود اوست، ناله میکشید دو ساعت. در رکعت نماز وتر که یک رکعتی است روی یک دانه دست راستش یک قرآن بقلی بود با یک دستش هم قنوت میگرفت سیصد بار العفو یا رب اشکش بند نمیآمد نمیدانم با سن هفتاد سال دستش خسته نمیشد یک ساعت روی دست قرآن ایشان میگوید چون راه را طی کرده بود و کشیده بود، همه شب به امید صبح وصال چو نی ناله از دل کشیدن خوش است.
دیگر شب جمعهای رادر آینده به نام شب جمعه ماه رمضان که نمیبینیم خدا میداند امشب را چه وعدههایی دادند به ما،