بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
یکی از مباحث بسیار مهمی که شاید از زمان شروع زندگی انسان در کره زمین البته بسیار محدود مطرح بوده و با پیشرفت علم و دانش گستردهتر شده، تاریخ این بحث هم در رشته حکمت و فلسفه اینطور که نوشتند به حدود شش هزار سال قبل میرسد، در روزمره هم در همه در دنیا بین آنهایی که باید مطرح باشد مطرح است بحث تقدم و تاخر است، یک سلسله مسائل در جهان طبیعت مقدم آفریده شدند یک سلسله موخر آفریده شدند، اینی که مقدم است بیعلت نیست، یک ارزشهایی در وجودش است که ضرورتا باید مقدم باشد، آنی که موخر است محدودتر است، ارزش کمتری دارد، او هم ضرورتا باید موخر باشد، عقلای عالم از زمان آدم تا حالا این قدم را برنداشتند که مقدم را موخر کنند و موخر را مقدم کنند، چون دانشمندان هر رشتهای، عقلای هر رشتهای، خردورزان هر رشتهای به عین میبینند که تقدیم موخر بر مقدم، تاخیر مقدم بر موخر فقط فساد تولید میکند، خب در منظومه شمسی همه میدانند تقدم با خورشید است، چون در وجود او یک ارزشهایی است که باید مقدم بر نه سیاره خودش باشد و این مقدم است که موخرات را از خودش را دارد عادلانه اداره میکند. بر فرض اگر شدنی باشد یکی بیاید بگوید که بیاییم خورشید را از مقدم بودن برداریم موخر کنیم مثلا بیاوریم جای زمین بگذاریم زمین را ببریم در مرکز منظومه قرار بدهیم کل بساط منظومه به باد میرود، به هم میخورد، سیاراتی که از برکت مقدم بودن خورشید حیات دارند، موجود زنده دارند، همه را از دست میدهند.
در وجود خودمان دقت بکنیم، عقل مقدم است یا ناخن، عقل مقدم است یا موی سر، عقل مقدم است یا چشم، عقل مقدم است یا گوش، اینها را میشود جابجا کرد یعنی بگوییم چشم برود جای عقل کار عقل را بکند و عقل بیاید در حدقه و کار چشم را بکند، همان اول جابجایی آدم میمیرد، چون عقل گنجایشش حدقه نیست، چشم هم گنجایشش جای عقل نیست. این برای ما روشن است که ضرورتا وجوبا، باید عقل را بر همه چیز در وجود خودمان مقدم بدانیم باید سر جای خودش باشد نمیشود جابجایش کرد جابجا شود فساد ایجاد میشود، یا چشم را نمیشود با ناخن شصت پا عوض کرد چشم برای خودش در کشور بدن یک هویتی دارد، یک ارزشی دارد، یک عظمتی دارد، یک جایگاهی دارد، یا قلب انسان، حالا لازم نیست ما برویم سراغ روایات که بگوییم حضرت صادق اصرار دارند عقل امیر تمام اعضا، قلب امیر تمام اعضا و جوارح است، حضرت این را فرمودند ولی در یک مسئله دیگر ازش استفاده کردند اما اگر حضرت هم نمیفرمودند خب معلوم است قلب امیر بر همه اعضا و جوارح است تغذیه همه اعضا به عهده قلب است، گردش خون به عهده قلب است، نخوابیدن در هفتاد هشتاد سال عمر ما به عهده قلب است، شب آدم میخوابد همه بدنش خواب است ولی عقل خواب نیست چون اگر عقل بخواهد یک لحظه استراحت کند و بخوابد صبح ما در بهشت زهرا در یک چاله دومتری هستیم.
پس مقدم بر همه اعضا است، هیچ کس هم جایش را نمیگیرد بگوییم چشم به این با عظمتی را بگذاریم جای قلب قلب را دربیاوریم بگذاریم کنار بگوییم نیازی به تو نیست، گوش را دربیاوریم بگذاریم کنار بگوییم نیازی به وجود تو نیست، گوش تمام بدن ما را تغذیه میکند خون را میچرخاند ما را زنده نگه میدارد، آسمانها آسمانند ولی عرش فوق همه آسمانهاست جابجا هم نمیشود کرد که عرش را بیاورند آسمان اول، آسمان اول را ببرند جای عرش اصلا نظام اصلی به هم میریزد.
پنج تا اقیانوس برای حیات زمین واجب است، ضروری است نمیشود بگوییم یک اقیانوس را بزنیم کنار به جایش استخر یک ورزشگاه را بگذاریم، بگوییم این کار اقیانوس را میکند کجا کار اقیانوس را انجام میدهد؟ یک پلک به هم زدن هم کار اقیانوس را انجام نمیدهد چون اگر اقیانوس را بگذارند کنار که دیگر آبی نباشد و زمین بشود چهار اقیانوس، نظام آب و باد و هوا و حیات و گرما و سرما و چهار فصل به کل به هم میریزد. یک حمله شدیدی که خدا در قرآن در سوره بقره به لجبازان زمان موسی کرده، یهود و این جابجایی بوده، یک تقاضایی از موسی ابن عمران شد موسی قبول کرد خدا قبول کرد، چهل سال آیه را بخوانید در سوره بقره، پروردگار عالم أَنْزَلْنٰا عَلَيْكُمُ اَلْمَنَّ وَ اَلسَّلْوىٰ ﴿البقرة، 57﴾ دو نوع غذای کامل خوشمزه، طبعپسند، برای کلشان از عالم دیگر نازل میکرد، أَنْزَلْنٰا عَلَيْكُمُ اَلْمَنَّ وَ اَلسَّلْوىٰ ﴿البقرة، 57﴾ با آن زندگی میکردند بدنهای سالمی داشتند چربی خون نداشتند، قند خون نداشتند کلیه درد نمیگرفتند، زخم معده نمیگرفتند غذایی بود که مستقیم خود پروردگار میفرستاد، قرآن میگوید آمدند پیش موسی، گفتند میدانی ما چی میخواهیم؟ سیر، عدس، باقالی، نمیخواهیم این من و سلوی را، خدا سوال میکند از این لجبازان، أَ تَسْتَبْدِلُونَ اَلَّذِي هُوَ أَدْنىٰ بِالَّذِي هُوَ خَيْرٌ ﴿البقرة، 61﴾ آمدید روزی ویژه من خدا را که من و سلوی بوده با سیر و پیاز و عدس و باقالی جابجا کردید؟ بهتر را کنار زدید پستتر را، ادنی پستتر را جایگزین کردید؟ من قطع میکنم مائدهام را، شما بیل و کلنگ و تیشه بردارید خودتان بروید بیابان را شیار بزنید شخم بزنید عدس و سیر و پیاز و باقالی و هر چی میخواهید بکارید بخورید، من دیگر روزی ویژه به شما نمیدهم.
در میان قوم موسی چند کس بیادب گفتند کو سیر و عدس؟ مائده شد منقطع از آسمان، ماند رنج زرع و بیل و داسمان گفت من را نمیخواهید؟ سفره من را نمیخواهید از این به بعد متوسل به بیل و کلنگ و داس شوید و خاک، آنجایی که امکان جابجایی دارد که مقدم و موخر بکنند موخر را مقدم در تمام قرآن و روایات فریاد زدند نکنید این کار را، در به هم زدن این تقدیم و تاخیر فقط فساد درمیآید، اگر من در عالم طبیعت عنصری را مقدم کردم به خاطر ارزشهای وجودش کارگردانیاش، منافعش است، اگر من در احکامم نماز را بر همه چیز مقدم کردم برای اینکه هیچ حکمی قدرت نماز را ندارد در سودرسانی به شما. برو شما بگو من هفده رکعت را نمیخوانم یا میروم باشگاه یا میروم زورخانه مگر خدا نمیخواهد دولا و راست شوم خب در زورخانه دولا و راست میشوم در باشگاه ورزشی دولا و راست میشوم، میگوید این جابجایی را انجام ندهید دولا و راست شدن مطرح نیست، نماز عبودیت است، اتصال به من است، کمک شما در مصائب و مشکلات است، روشنکننده برزخ شماست و آخرت اگر نماز قبول شود من سراغ بقیه اعمالتان میروم، اگر نمازتان قطع شود بقیه اعمال را پروندهاش را باز نمیکنم.
اما با دولا و راست شدن در زورخانه و باشگاه که این حرفها درنمیآید، اگر قرآن مجید مقدم بر تمام کتابها قرار داده شده است به خاطر این است که تمام علوم صد و چهارده کتاب الهی در این کتاب است،حالا شما میآیی قرآن را با تورات تحریف شده و انجیل و زبور جابجا میکنی میگویی نه من قرآن را نمیخواهم همین توراتی که داریم بس است همین انجیلی که داریم بس است، اگر تورات و انجیل واقعی نازل شده هم بود حق این جابجایی را نداشتید، قرآن شرفا مقدم است، وحیا مقدم است، قرآن از نظر آیات و معارف مقدم است، این را نمیشود موخر کرد جایش را انجیل یا تورات قرار داد.
خورشید را نمیشود به جای زمین گذاشت زمین را جای خورشید، قلب را نمیشود به جای گوش گذاشت گوش را به جای قلب، عقل را نمیشود به جای ناخن شصت پا گذاشت ناخن شصت پا را به جای عقل، یک مثلی که الان حرفش در دهان مردم است بزنم نفت خوب است نفت کوره خوب است، مازوت خوب است، نفت سیاه خوب است، گاز بهتر است، از همه این انرژیها انرژی هستهای خیلی بهتر است چون هیچ آلودگی در داروها، در کارخانههای برق، ایجاد نمیکند، انرژی هستهای را نمیشود جای مازوت گذاشت و مازوت را مقدم کرد نمیشود جای نفت سیاه گذاشت نفت سیاه را بگوییم از نظر ارزش مقدم بر گاز است نیست، اگر کسی بگوید مقدم است دروغ دارد میگوید.
پس بحث تقدیم و تاخیر در عالم طبیعت، در عالم ملکوت، در عالم روحانی و معنوی یک بحث همیشگی است، که مقدم باید مقدم بماند موخر باید موخر بماند، جاهایی که امکان جابجایی مقدم و موخر هست اگر انجام بگیرد تولید فساد سنگین جهانی و گاهی تاریخی میشود، این تقدمها همه علت حکیمانه دارد، این تقدمها همه علت عالمانه دارد، این تقدمها و تاخرات همه علت عینی دارد، علت بصیرتی دارد.
خب با تکیه به این بحث ما بیاییم بشینیم ببینیم پیغمبر اسلام بعد از خودش چه کسی را بر تمام امت مقدم اعلام کرده، و مقدم بودنش هم خدایی بوده نه کار پیغمبر، نه به عنوان اینکه پدرزنش است، نه به عنوان اینکه دامادش است، کی را مقدم اعلام کرده؟ و آنی را که مقدم اعلام کرده علتش هم حکیمانه بوده علتش هم ارزشهای وجود آن مقدم بوده، برای چی معرفی کرده؟ برای اینکه نظر خدا و پیغمبر این بود که کل انسانها تا روز قیامت موخر بر او هستند لقب موخر به تعبیر روایات ماموم است لقب مقدم امام است و ماموم باید سر جایش ماموم بماند امام هم سر جایش امام هست نه اینکه بماند بخواهند یا نخواهند، ما باید ماموم بودن خودمان را نگه داریم، امام که مقدم الهی است، مقدم که مقدم الهی است، چرا معرفیاش کرد این مقدم را؟ برای اینکه ما به او در همه امورمان اقتدا کنیم برای نجات خودمان، برای سعادت خودمان، برای سعادت زن و بچهمان، برای سعادت کشورمان، برای سعادت امت برای نجات در آخرت، ارزشهای او عامل مقدم بودن اوست، آن ارزشها را چون ما نداریم ما موخر هستیم موخر ماموم است موخر بودن ماموم واجب است به امام مقدم اقتدا بکند، همه ناله پیغمبر بیست و سه ساله درباره امیر المومنین همین بوده، حالا در این بحث بسیار اصولی مقدم و موخر و اینکه در مقدم بودن و موخر بودن انسانها مقدم امام واجب الاطاعه است، موخر مامومی است که واجب است اطاعت کند، اگر اطاعت نکند خیر دنیا و آخرتش تامین نمیشود. چون راه را کج رفته، ببینیم با یک دنیا ادب، نظر بزرگان از علمای اهل سنت در زمینه این بحث طبیعی نفسی، حکمی، شرعی، و قرآنی چیست. آنها چی میگویند؟ آنها امیر المومنین را به خاطر امتیازاتی که دارد بر کل مقدم میدانند یا نه موخر میدانند کسی دیگر را بر امیر المومنین مقدم میدانند.
خیلی هم روایاتشان در این زمینه پرقیمت است، ینابیع المودة جلد یک صفحه 202، عن جابر ابن عبدالله الانصاری قال قطعه قطعه معنی میکنم توضیح نمیتوانم بدهم چون توضیح هر کدامش دو تا ماه رمضان میخواهد، قال رسول الله پیغمبر فرمود، اقدموا امتی سلما، مقدمترین نه مقدم، اقدم مقدمترین امت من از نظر داشتن اسلام و تسلیم بودن به خدا، و اکثرهم علما و در امتم آنی که دانشش از کل تا قیامت بیشتر است، و اصحهم دینا، آنی که در امت من از نظر دینداری و دین و اعتقاد و اخلاق و عمل سالمترین امت من است، و افضلهم یقینا، آنی که یقینش به خدا به نبوت من، به معاد، به قرآن، به قضا و قدر الهی از همه برتر است یقینش، و اکملهم حلما آنی که در بردباری در برابر همه حوادث از همه امت کاملتر است، ببینید پیغمبر همش دارد آخرین مرحله کمالات را میگوید، و اسمعهم کفوا، آنی که در کل امت من دست بخشندگیاش جودش، سخاوتش، عطا کردنش، از همه بازتر است. گشادهتر است، و اشجعهم قلبا، آنی که شجاعت دلش از همه امت من بیشتر است، خب این کی هست؟ این را اهل سنت دارند نقل میکنند با این آدرسی که شنیدید اقدموا امتی سلما اکثرهم علما اصححهم دینا افضلهم یقینا اکملهم حلما اسمعهم کفوا اشجعهم قلبا علی، آرام وارد صلوات شدید بعد اوج گرفتید مناسب شأن امیر المومنین این صلوات بود.
این اسمعهم کفوا از همه بخشندهتر است یک جمله برایتان بگویم قنبر عاشق امیرالمومنین بود، سرش را هم در عشق علی داد، شهید شد، حجاج او را دستگیر کرد، گفت از علی دست بردار آزادی، گفت سرم برای تو علی برای من، گفت سرش را بزنید، بریدند سرش را، یعنی یک چشم به هم زدن برای جانش حاضر نشد مقدم و موخر کند موخر را مقدم کند، چون نه خدا اجازه میدهد نه خردمندان و نه عالمان، نه عاقلان، همه میگویند مقدم مقدم است، موخر هم موخر است، مقدم در مقدم بودنش هست تا قیامت موخر هم باید خودش را موخر نگه دارد مقدم نکند میرود جهنم، چون خلاف کل خلقت است.
یک روز آمد پیش امیر المومنین هیچ کس نبود پیش حضرت، گفت علی جان یک کاری برایت کردم باید بلند شوی بیایی دنبالم ببینی، امیر المومنین بلند شد دنبالش آمد دوست داشت قنبر قنبر خیلی متدین بود، خیلی سالم بود، آمد در خانه قنبر قنبر کلید انداخت در را باز کرد و گفت بیا داخل تعبیر روایت است یک جوال یعنی یک گونی خیلی بزرگ در دالان خانه قنبر بود گفت علی جان دیگر طاقتم تمام شد از نان خشک خوردنت، از گرسنه خوابیدنت، از کهنه پوشیدنت، از این که مینشینی کفشت را هی وصله روی وصله میزنی آخه تو رئیس جمهور این مملکت هستی برای چی نان جو خشک میخوری؟ برای چی اضافه به نانت میکنی یک دوغ کمرنگ ترشیده است، چرا یک آبگوشت رقیق گوشت شتر میخوری؟ چرا گاهی گرسنه میخوابی چرا گاهی شبها نان نداری؟ این رامن خرده خرده برای شخص تو ذخیره کردم، درش را باز کن، در جوال را باز کرد نصف جوال نقره بود نصفش هم طلا، گفت این را بیندازم کولم بیاورم خانهتان یک خرده زندگیات را عوض کن، این پیرهن پاره را دیگر دربیاور این کفش پاره را دیگر پا نکن، در این سن شصت و سه سالگی دیگر نشین نان جو با زانویت خورد کن و بزن در آب و بخور بس است، گفت قنبر این جوال پر از طلا و نقره را برای من ذخیره کردی؟ گفت بله، گفت اگر آتش میاورد یه خانه من میزدی همین زندگی من را خاکستر میکردی برایم بهتر بود، سریع برو فقرا را جمع کن، بدو، نایست قنبر مطیع است، در گونی را باز گذاشت تمامش را تقسیم کرد و گونی را تکان داد و برگشت، قنبر همینطوری مات نگاهش میکرد این کیست، این که کل پول مملکت دستش است، ارتش مملکت دستش است، قدرت مملکت دستش است، این کیست؟ قنبر این کسی است که پیغمبر گفت یقینش از همه بالاتر است خدا را خوب قبول دارد قیامت را خوب قبول دارد، قنبر این آدمی است که از دادگاههای قیامت با وحشت زندگی کرده و شب نوزدهم شهید شده، قنبر این آدمی است که برای دشمن گرسنه دلش میسوخته، چه برسد به یتیمان کوفه و فقیرهای مومن، یک همچنین آدمی است چرا تعجب میکنی؟ چرا تعجب میکنی؟ خدا به این خاطر بر همه امت مقدمش کرده، خدا به این خاطر به همه امت گفته موخر خلق شدید باید ماموم زندگی کنید.
قنبر این آدمی است که یک روز آمد خانه غروب بعد از نماز، سفره چرمی را که میبست باز کرد دید دو تا نان جو سهمش روغن زیتون رویش مالیده شده، فهمید کار حسن و حسین است، اما به رخشان نکشید، میدانست آنها این کار را کردند میدانست آنها نشستند با همدیگر صحبت کردند حتما گریه کردند، گفتند تا کی نان جو خشک بخورد که شصت و سه سالش است یک خرده روغن زیتون به نان بزنیم، یک خرده نان چرب شود یک خرده نرم شود، اصلا به رخ حسن و حسین نکشید از آن شب سفره را مهر کرد، یعنی کسی حق ندارد مهر این سفره را باز کند، قنبر این چنین آدمی است قنبر تعجب نکن از علی، علی یک انسان خداساخته است هنر پیغمبر در این عالم این بوده که علی ساخته، هنر قرآن این بوده که علی ساخته چه تعجبی داری که پشت سرش ماتت برده، این همانی است که در همین کوفه یک روز به امام حسن گفت حسن جان یک سال پیش میلم کشیده جیگر گوسفند بپزید بخورم میلم یک سال است نگه داشتم این میل را، به شکمم گفتم صبر کن، جگر میخواهی چه کار؟ مگر جگر حرام است؟ نه پدر حرام نیست علی میگوید من باید به گونهای زندگی کنم که فقیرترین فرد این امت اگر فقیر است دلش خوش باشد بگوید زندگی من و علی یک جور است، یک خرده آرامش داشته باشد، یک خرده. چیست این کارهایی که ما میکنیم؟ این افطاریها این عروسیها، این مهمانیها در این هتلها چیست؟ این لباسها، این طلا و جواهرهای برای عروس، که شب عروسی کلید ماشین یک میلیاردی به داماد هدیه میکنیم اینها چیست؟ اینها کجایش با علی وفق دارد شما ماموم خارج شده از مدار هستید، شما علی امامتان نیست، حتما دلتان هم خوش است قیامت اولین نفر دست شما را بگیرد نبرنتان محاکمه. که در این وانفسایی که گوشت کیلو چهل تومان است گیر خیلیها نمیآید، باید بیست شب سحر را افطار را با سیب زمینی و پیاز افطار بکنند قیامت هم هیچی بهتان نگویند، چه نیازی دارد یک مدیر سی میلیون میز و صندلی برای خودش تعویض بکند، اتاق مدیریت را تعویض بکند علی مگر در کاخ حکومت کرد، قنبر چرا تعجب میکنی این همان است که بعد از یک سال به امام مجتبی گفت اگر قصابی جگر دارد برو بگیر بیاور چقدر خوشحال شد امام حسن، نگو امده به خواهرها و برادرهایش گفته روز چراغانی است بابا میخواهد جگر بخورد.
امام مجتبی گرفت تکه تکه کرد رفت حالا یا پختند یا روی آتش گذاشتند در یک دانه نان یک نان هم رویش گذاشتند در یک سینی چوبی، سینی دسته طلا هم نداشت علی، سینی نقره نداشت، اورد گذاشت جلوی بابا حتما دخترها پشت در دارند سر میکشند ببیند چطوری میخورد این را بابا، نان روی جگر را بلند کرد یک نگاهی به جگر پخته کرد گفت حسن جان احتمال میدهی در این همسایهها کسی باشد نتواند جگر بخورد، نتواند بخرد گفت آره بابا فرمود جان پدرت بردار ببر بده به او، خدا گفته این مقدم است ماموم این باشید. بزرگان ا هل سنت هم نقل کردند در همه چیز علی مقدم است شما موخر هستید. حق از آفتاب روشنتر است، خوددانی و خودبینی. آزادی میخواهی علی را قبول کن میخواهی معاویه را. ولی حق به این روشنی است.