فارسی
شنبه 01 ارديبهشت 1403 - السبت 10 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه



فراز 13 از دعای 42 ( آسان شدن سختی های مرگ به سبب قرآن )

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ هَوِّنْ بِالْقُرْآنِ عِنْدَ الْمَوْتِ عَلَى أَنْفُسِنَا كَرْبَ السِّيَاقِ ، وَ جَهْدَ الْأَنِينِ ، وَ تَرَادُفَ الْحَشَارِجِ إِذَا بَلَغَتِ النُّفُوسُ التَّرَاقِيَ ، وَ قِيلَ مَنْ رَاقٍ وَ تَجَلَّى مَلَكُ الْمَوْتِ لِقَبْضِهَا مِنْ حُجُبِ الْغُيُوبِ ، وَ رَمَاهَا عَنْ قَوْسِ الْمَنَايَا بِأَسْهُمِ وَحْشَةِ الْفِرَاقِ ، وَ دَافَ لَهَا مِنْ ذُعَافِ الْمَوْتِ كَأْساً مَسْمُومَةَ الْمَذَاقِ ، وَ دَنَا مِنَّا إِلَى الآْخِرَةِ رَحِيلٌ وَ انْطِلَاقٌ ، وَ صَارَتِ الْأَعْمَالُ قَلَائِدَ فِي الْأَعْنَاقِ ، وَ كَانَتِ الْقُبُورُ هِيَ الْمَأْوَي إِلَي مِيقَاتِ يَوْمِ التَّلَاقِ
خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست و هنگام مرگ، به سبب قرآن، سختی جان دادن، دشواری ناله کردن و به شماره افتادن نفس را، آن هم وقتی که جان‌ها به گلو رسند و گفته شود: چه کسی درمان‌کننده است؟! بر ما آسان فرما. آری؛ آسان فرما، به خصوص هنگامی‌که فرشتۀ مرگ، برای گرفتن جان، از پرده‌های غیب آشکار شود و تیرهای وحشتناک فراق را از کمان اجل به سوی روح پرتاب کند و از زهر کشندۀ مرگ، شربتی مسموم برای جان آماده نماید؛ و کوچ کردن و حرکت ما از دنیا به آخرت نزدیک شود و عمل‌ها و کردارها، گردن بندهایی بر گردن گردد؛ و قبرها تا روز دیدار و ملاقات، آرامگاه باشد.

قرآن و راحتى جان دادن‌

دشوارى مرگ حالتى شبيه به مستى است كه بر اثر فرارسيدن مقدمات خروج روح از بدن، هيجان و انقلاب جان كندن به انسان دست مى‌دهد و با شتاب بر عقل و قلب و اعضاى بدن چيره مى‌گردد و در او اضطراب و ناآرامى شديدى پديد مى‌آيد.

اين وضعيت يك مرحله انتقالى مهم است كه بايد انسان در آن لحظه تمام پيوندهاى قلبى خود را كه ساليان دراز با آن خو گرفته است، پاره كند و در عالمى گام بگذارد كه براى او بسيار تازه و اسرارآميز است به ويژه اينكه در لحظه تولّد جديد، درك و ايده نويى پيدا مى‌كند و بى‌ثباتى اين جهان را به چشم خويش مى‌نگرد و حوادث ابتدايى پس از مرگ را مشاهده مى‌كند. و وحشتى شبيه به گيجى و مستى به او دست مى‌دهد. حتى انبياء و مردان خدا كه در لحظه مرگ از آرامش كاملى بهره‌مندند، از مشكلات اين لحظه انتقالى بى‌نصيب نيستند.

در سيره اخلاقى پيامبر (صلى الله عليه و آله) آمده است كه: در لحظات آخر عمر مباركش، دست خود را در ظرف آبى مى‌كرد و به صورت مى‌كشيد و لا اله الا اللّه مى‌گفت و مى‌فرمود:

إِنَّ لِلْمَوتِ سَكَراتٍ.«1»

براى مرگ لحظه‌هاى سختى است.

اين حالت برگرفته از هراسى است كه در آيه شريفه به آن اشاره فرموده است:

﴿وَ جَآءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقّ ذَ لِكَ مَا كُنتَ مِنْهُ تَحِيدُ﴾«2»

و سكرات و بيهوشى مرگ، حق را [كه همه واقعيات جهان پس از مرگ‌ است‌] مى‌آورد [و به محتضر مى‌گويند:] اين همان چيزى است كه از آن مى‌گريختى.


جان دادن در روايات‌

در بعضى از روايات آمده است كه امام رضا (عليه السلام) فرمود:

سه روز براى انسان وحشتناك است؛ روزى كه متولّد مى‌شود و اين جهان ناآشنا را مى‌بيند. روزى كه مى‌ميرد و عالم پس از مرگ را مشاهده مى‌كند.روزى كه وارد عرصه محشر مى‌شود و امورى مى‌بيند كه در دار دنيا نبود.«3»

خداوند درباره يحيى بن زكريا (عليه السلام) مى‌فرمايد:

﴿وَ سَلَامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَ يَوْمَ يَمُوتُ وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا﴾«4»

و بر او سلام باد روزى كه زاده شد، و روزى كه مى‌ميرد، و روزى كه زنده برانگيخته مى‌شود.

و با كمى تفاوت از زبان حضرت عيسى (عليه السلام) درباره خود مى‌فرمايد:

﴿وَ السَّلَامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا * ذَٰلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ ۚ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ﴾«5»

و سلام بر من روزى كه زاده شدم، و روزى كه مى‌ميرم، و روزى كه زنده برانگيخته مى‌شوم.* اين است عيسى بن مريم، همان قول حق كه [يهود و نصارى‌] درباره او در ترديدند.

خداوند اين دو پيامبر را مشمول عنايت ويژه خود در اين سه روز قرار مى‌دهد.ولى مسلم است كسانى كه شيفتگى شديد به دنيا دارند جان كندن و دل بريدن از آنچه وابسته بوده‌اند مشكل‌تر است و نيز آنهايى كه مرتكب گناهان بيشترى شده‌اند؛ انتقالشان دردناك‌تر خواهد بود. و بدترين پوزش، است كه مرگ فرا مى‌رسد.

اما كسانى كه در دنيا با ايمان و خلوص و زهد مى‌زيستند، مرگ برايشان آسان مانند بوييدن گل خوشبويى است كه احساس راحتى و نشاط مى‌كنند.

در حديث معراج از وجود مبارك پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله) درباره ويژگى اهل آخرت آمده است:

يَتْعَبُونَ أَنْفُسَهُمْ وَ لايُرِيحُونَهَا وَ إِنَّ راحَةَ أَهْلِ الْجَنَّةِ فِى الْمَوْتِ وَ الْآخِرَةَ مُسْتَراحُ الْعابِدِينَ.«6»

نفوس خويش را به رنج درمى‌افكنند و طعم آسودگى به آنها نمى‌چشانند همانا آسودگى اهل بهشت در مردن است و آخرت آسايشگاه، خداپرستان است.

هرگز درون خويش، هراس و نگرانى از رفتن به جهان آخرت، راه نمى‌دهند بلكه از غم و رنج‌ها رهايى پيدا مى‌كنند.

نبى اكرم (صلى الله عليه و آله) مى‌فرمايد:

مُسْتَرِيحٌ وَ مُسْتَراحٌ مِنْهُ أَمَّا الْمُسْتَرِيحُ فَالْعَبْدُ الصَّالِحُ اسْتراحَ مِنْ غَمِّ الدُّنْيا وَ ما كانَ فِيهِ مِنَ الْعِبادَةِ إِلى‌ الرَّاحَةِ وَ نَعِيمِ الآخِرَةِ وَ أَمَّا المُسْتَراحُ مِنْهُ فَالْفاجِرُ يَسْتَرِيحُ مِنْهُ الْمَلَكانِ اللَّذانِ يَحْفَظانِ عَلَيْهِ وَ خادِمُهُ وَ أَهْلُهُ وَ الْأَرْضُ الَّتى‌ كانَ يَمْشى‌ عَلَيْها.«7»

آدميزاد يا آسوده مى‌شود يا از دستش آسوده مى‌شوند، امّا آسوده شده: پس آن بنده رستگار و درستكارى است كه از رنج دنيا و آنچه از تكاليف بندگى بر اوست به سوى آسايش ابدى و بهشت آخرت آرام مى‌گيرد و اما آسوده كننده: آن انسان فاسقى است كه دو فرشته نگهبان او و نوكر و خانواده و زمينى كه بر آن راه مى‌رفته از وجود او راحت مى‌شوند.

بنابراين مؤمنى كه كردار او، عمل صالح و در جانش نفس مطمئنه را پرورانده؛ آماده پرواز به سوى لقاى دوست مى‌شود تا در جوار نعمت‌هاى گواراى او آرامش گيرد و در لذّت‌هاى ابدى غوطه‌ور گردد.


رضاى خداوند و راحتى جان دادن‌

سدير صيرفى مى‌گويد: از امام صادق (عليه السلام) پرسيدم فدايت شوم. اى فرزند رسول خدا! آيا مؤمن از قبض روحش ناراضى باشد؟ فرمود: نه، به خدا سوگند، هنگامى كه فرشته مرگ براى قبض روحش مى‌آيد به او خطاب نموده و مى‌گويد: اى ولى خدا! ناراحت نباش، سوگند به آن كه محمد (صلى الله عليه و آله) را مبعوث كرد من بر تو مهربان ترم از پدر مهربان، درست چشم هايت را بگشا و بنگر، او نگاه مى‌كند، رسول خدا (صلى الله عليه و آله) و اميرمؤمنان (عليه السلام) و فاطمه عليها السلام و حسن و حسين (عليه السلام) و امامان از نسل او را مى‌بيند.فرشته به او مى‌گويد: ببين اين رسول خدا (صلى الله عليه و آله) و اميرمؤمنان و فاطمه و حسن و حسين و امامان (عليهم السلام) دوستان تواند.

پس چشمش را باز مى‌كند و مى‌بيند و ناگاه گوينده‌اى از سوى پروردگار عزيز ندا مى‌دهد و مى‌گويد: ﴿يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ﴾ اى كسى كه به مقام محمد و اهل بيت او اطمينان داشتى و ﴿ارْجِعِى إِلَى‌ رَبّكِ رَاضِيَةً﴾ به سوى پروردگارت بازگرد در حالى كه تو، به ولايت آنان راضى هستى‌ ﴿مَّرْضِيَّةً﴾ و او با ثوابش از تو خشنود است. ﴿فَادْخُلِى فِى عِبادِى‌﴾ داخل شو در ميان بندگانم، يعنى محمد و اهل بيت (عليهم السلام) او ﴿وَ ادْخُلِى جَنَّتِى﴾«8» و داخل شو در بهشتم.

در اين هنگام چيزى براى انسان محبوب‌تر از آن نيست كه روحش هر چه زودتر از كالبدش جدا شود و به آن منادى بپيوندند.«9»


دارالسلام و آسايشگاه ابدى‌

در قرآن دارالسلام سراى سلامت و آسايشگاه و راحت ابدى است كه در دو سوره انعام و يونس به آن اشاره شده است:

﴿لَهُمْ دَارُ السَّلَامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ ۖ وَ هُوَ وَلِيُّهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾«10»

براى آنان نزد پروردگارشان خانه سلامت و امن است؛ و به پاداش كارهاى پسنديده‌اى كه همواره انجام مى‌دادند يار و سرپرست آنان است.

﴿وَ اللَّهُ يَدْعُو إِلَىٰ دَارِ السَّلَامِ وَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾«11»

و خدا [مردم را] به سراى سلامت و امنيت [كه بهشتِ عنبر سرشت است‌] دعوت مى‌كند و هر كه را بخواهد به راهى راست هدايت مى‌نمايد.

مراد در آيات فوق؛ بهشت جايگاه جاودانى كسانى است كه در آيات خداوند تدبّر و تفكّر كرده‌اند و در نتيجه جامه پرهيزگارى به تن كرده و با تسليم جان خويش نزد پروردگارشان در خانه سلامت تا ابد خواهند ماند.


حكايت سيده نفيسه‌

از نمونه‌هاى تاريخى چنين بزرگانى كه با قرآن كريم پيوند عارفانه داشته‌اند؛ «سيده نفيسه فرزند حسن بن زيد بن حسن مجتبى (عليه السلام)، همسر اسحاق بن امام جعفر صادق (عليه السلام)، صاحب جلالت و فضيلت در خاندان رسالت و ولايت بوده است. او در خانه خود قبرى ساخته و در آن مشغول به قرائت قرآن و اقامه نماز مى‌شد و بدين حال توانست هزاران بار قرآن را ختم كند. هنگامى كه در ماه مبارك رمضان لحظه رحلت او فرا مى‌رسد به او گفتند: كه روزه ات را باز كن. گفت: من سى سال است كه از خداوند خواسته‌ام كه او را در حال روزه ديدار كنم، هرگز چنين نكنم و اكنون وقت آن رسيده كه خداوند دعايم را مستجاب كند.

سپس مشغول به قرائت سوره انعام شد و لحظه‌اى كه به آيه‌ ﴿لَهُمْ دَارُ السَّلَامِ﴾ رسيد، براى آنان بهشت آماده است، جان به جان آفرين تسليم كرد.

سيده نفيسه در ماه رمضان، سال دويست و هشتاد در ديار مصر دار فانى را به سوى دارالسلام وداع نمود و همسر او اسحاق خواست جنازه او را به مدينه منتقل كند تا در بقيع دفن نمايد، پس مردم مصر از او خواستند كه براى تبرّك و زيارت جنازه پاكيزه او را باقى بگذارد و به او هداياى زيادى تقديم كردند ولى او نپذيرفت.

شبانگاه پيامبر (صلى الله عليه و آله) را در خواب زيارت نمود و حضرت به او فرمود:

اى اسحاق! دخترم را رها كن در مصر دفن شود؛ با اهل مصر درباره نفيسه مخالفت مكن، پس همانا رحمت خدا به بركت مقام او بر مردم نازل گشته و بلا از آنان برطرف مى‌شود.»«12»

______________________________

(1)- صحيح البخارى: 5/ 141؛ تفسير القرطبى: 17/ 13، ذيل آيه 19 سوره ق.

(2)- ق (50): 19.

(3)- بحار الأنوار: 7/ 104، باب 5، حديث 18؛ الخصال: 1/ 107، حديث 71؛ عيون أخبار الرضا (عليه السلام): 1/ 257، حديث 11.

(4)- مريم (19): 15.

(5)- مريم (19): 33- 34.

(6)- بحار الأنوار: 74/ 25، باب 2، حديث 6.

(7)- الكافى: 3/ 254، حديث 11؛ بحار الأنوار: 79/ 168، باب 20، ذيل حديث 3.

(8)- فجر (89): 27- 30.

(9)- الكافى: 3/ 127، حديث 2؛ بحار الأنوار: 6/ 196، باب 7، حديث 49.

(10)- انعام (6): 127.

(11)- يونس (10): 25.

(12)- سفينة البحار: 8/ 301، السيدة نفيسة؛ وسائل الشيعة: 20/ 137، خاتمه، چاپ اسلاميه؛ الإرشاد، شيخ مفيد: 2/ 211.


انتخاب شرح:
- حسین انصاریان - محمد رضا آشتیاني - محمد جعفر امامی - محمد بن سلیمان تنکابنی - محمد علي مدرسی چهاردهی - بدیع الزمان قهپائی - سید عليخان حسينی حسنی مدنی شيرازی - سید علیخان حسينی حسنی مدنی شيرازی - سید محمد باقر حسينی (داماد) - سید محمد باقر موسوی حسينی شيرازی - سید محمد حسین فضل الله - سید محمد شيرازی - سید نعمة الله جزائری - عباس علی موسوی - محمد جواد مغنیه - محمد دارابی - نبیل شعبان
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^