فارسی
جمعه 31 فروردين 1403 - الجمعة 9 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه



فراز 1 از دعای 10 ( فضل و احسان خداوند در بخشش بندگان )

اللَّهُمَّ إِنْ تَشَأْ تَعْفُ عَنَّا فَبِفَضْلِكَ ، وَ إِنْ تَشَأْ تُعَذِّبْنَا فَبِعَدْلِكَ
خداوندا به خاطر فضل و احسانت اگر بخواهى ما را مى‌بخشى، و به خاطر عدالت و دادگريت اگر بخواهى ما را عذاب مى‌كنى.

عفو حضرت حق‌

انسان درعرصه گاه آفرينش به اراده حضرت ربّ العزّه از جايگاه ويژه‌اى برخوردار است كه ساير موجودات هستى را به آن جايگاه راهى نيست و اين به خاطر مايه هايى است كه جهت رشد و كمال انسان و رسيدنش به وصال و لقاى حق در او قرار داده شده است.

با ارزش‌ترين و پرمنفعت‌ترين گوهر خزانه خلقت حق در او قرار داده شده است و عقل در وجود آدمى به عنوان امانت حق، درخشندگى دارد.

براى انسان لياقت و استعدادى در ظهور دادن واقعيّت‌ها و حقايق از افق جانش وجود دارد كه براى ساير موجودات نظيرش نيست. انسان در پهنه زمين آيينه‌اى است كه اگر صافى و پاكى آن را از غبار كدورت‌ها و گرد و خاك معاصى حفظ كند، منعكس كننده اسما و صفات حق مى‌شود.

انسان درياى عظيمى است كه او را اوّل هست ولى برايش از جانب دوست آخرى قرار داده نشده! او را قدمى براى سير و سلوك و طىّ منازل عرفان و رسيدن به نقطه عشق و معراج جان و نورانيّت قلب داده‌اند كه چنين عنايتى به موجود ديگر نكرده‌اند. او مجلاى صفات جلال و ميدان اوصاف جمال و مشكات نور ذات ذوالجلال و جانشين حضرت محبوب در گهواره حيات است.

اگر جهان جسم است، انسان جان اين جسم و اگر عرض است انسان در برابر آن، جوهر و اگر ماهيّت است او براى اين ماهيّت به عنوان وجود در تجلّى است.

عالميان همه رعيّت و انسان الهى امير اين رعيّت و ميدان دار اين صحنه و محل بروز حقيقت و بازار فضيلت و كرامت است. او مدار حقايق، عرصه گاه وقايع، نقطه پرگار دقايق، زنده ناطق و امير هفت اقليم عشق و سرّى مخصوص از اسرار حضرت ربّ است.

زهد، كرامت، اصالت، شرافت، معيّت با حق، خشوع، خضوع، جود، سخا، صداقت، امانت، عبادت، اطاعت، ورع، تقوا، نورانيّت حقيقت و ... همه و همه اوصافى هستند كه ظرفى جز وجود اين موجود خاكى كه روح از عالم پاك دارد، ندارند.

خضر نبوّت، ولىّ و والى ملك امامت، خورشيد واقعيّت، شمس عزّت، ابر رحمت، داروى مغفرت، جملگى در پى انسان و در جستجوى اويند.

او را در طور معانى طورى ديگر و در سرزمين محبّت مرحله‌اى ديگر و در قدم صدق جايى ديگر و در نقش بندگى سيرى ديگر است كه جنّ و ملك را اينچنين از جانب محبوب نصيبى نيست!

از نظر ظاهر موجودى است ناسوتى، ولى وى را استعدادى است لاهوتى كه با كمك جبرئيل عشق به معراجى روحانى مى‌رود كه از سير و سفرش و مقام و قدرتش تملّك ملك معنا، انگشت تحيّر به دندان مى‌گيرد. او مى‌تواند در سلوكش به سوى معشوق حقيقى از مقام ظاهر بگذرد و به مملكت باطن درآيد و در درياى فناء فى اللَّه غرق شود و براى ابد در حريم عشق دوست، مست و مدهوش افتد.

انسان را لياقتى است كه بر اثر آن لياقت در ملك اعظم عبادت راه است و او را توانى است كه مى‌تواند تاج ولايت حق بر سر جان گذارد.

﴿اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا﴾«1»

خدا سرپرست و يار كسانى است كه ايمان آورده‌اند.

او را مقامى است كه جنّ و ملك از به دست آوردنش عاجزند كه اين مقام را مى‌تواند به شرط خروج از ظلمات و ورود به منطقه نور به اذن حضرت معبود به دست آورد:

﴿يُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ﴾«2»

آنان را از تاريكى‌ها [ى جهل، شرك، فسق وفجور] به سوى نورِ [ايمان، اخلاق حسنه و تقوا] بيرون مى‌برد.

او را دعوت كرده‌اند تا به مقام نظر كردن به ملكوت آسمان‌ها و زمين برسد و آنچه ناديدنى است ببيند و از اين كه با اين همه استعداد و نيرو در چهارچوب زمين بماند و خود را به اين مقام با عظمت نرساند از او گله و شكوه كرده‌اند:

﴿أَوَلَمْ يَنْظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ وَأَنْ عَسَىٰ أَنْ يَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ﴾«3»

آيا در [فرمانروايى و] مالكيّت [و ربوبيّت‌] بر آسمان‌ها و زمين و هر چيزى كه خدا آفريده و اين كه شايد پايان عمرشان نزديك شده باشد با تأمل ننگريسته‌اند.

و اگر درِ نيستى را با قدم صدق بكوبد و با تمام وجود، نداى:

﴿لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ﴾«4»

من غروب كنندگان را دوست ندارم.

سر دهد، سر از هستى درآورد و به مقام حضور و عرصه گاه شهود رسد و با كرامتى خاص به بارگاه قدس درآيد و به آنچه ناگفتنى است نايل شود.

او مى‌تواند در همين دنياى خاكى و اين ميدان مادّى و اين بزم محدود به قيامت تجريد قدم نهد و از مقام كثرت، رجوع به وحدت نمايد و ذائقه جانش مزه شيرين‌ توحيد خاصّ الخاص را بچشد:

﴿قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِى خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ﴾«5»

بگو: خدا، سپس آنان را رها كن تا در باطل گويى و خرافاتشان بازى كنند.

انسان سرزمين پاكى است كه به دست اراده و محبّت و عشق و رحمت حق بنايش ساخته شده كه اگر خود را در معرض ابر رحمت خواسته‌هاى دوست قرار دهد گل و شكوفه اخلاق حسنه و اعمال صالحه از او برويد و نمونه‌اى از بهشت عنبر سرشت حضرت مولا گردد:

﴿وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإذْنِ رَبِّهِ﴾«6»

و زمين پاك است كه گياهش به اذن پروردگارش بيرون مى‌آيد.

قلبى كه به انسان عنايت شده خزينه خداست، عرش الهى است، جايگاه عشق اوست، نمودارى از عالم كبير و سرچشمه خير كثير و محلّ ظهور حكمت و جاى ارادت ورزيدن به حضرت ربّ العزّه است.

خداوند به موسى فرمود:

يا مُوسى‌! جَرِّدْ قَلْبَكَ لِحُبِّى، فَإنِّى جَعَلْتُ قَلْبَكَ مَيْدانَ حُبّى، وَ بَسَطْتُ فى قَلْبِكَ أرْضاً مِنْ مَعْرِفَتى، وَ بَنَيْتُ فى قَلْبِكَ بَيْتاً مِنَ الْإِيمانِ بى‌، وَ أَجْرَيْتُ فى قَلْبِكَ شَمْساً مِنْ شَوْقى، وَ أضَأْتُ فى قَلْبِكَ قَمَراً مِنْ مَحَبَّتى‌، وَ أسْرَيْتُ فى قَلْبِكَ نُجُوماً مِنْ مُرادى، وَ جَعَلْتُ فى قَلْبِكَ غَيْماً مِنْ تَفَكُّرى‌، وَ أذْرَيْتُ فى قَلْبِكَ رِيْحاً مِنْ تَوْفيقى، وَ أمْطَرْتُ فى قَلْبِكَ مَطَراً مِنْ تَفَضُّلى، وَ زَرَعْتُ فى قَلْبِكَ زَرْعاً مِنْ صِدْقى، و أنْبَتُّ فى قَلْبِكَ أشْجاراً مِنْ طاعَتى، وَ جَعَلْتُ أَوْراقَها مِنْ وِقائى، وَ أوْلَيْتُ ثَمَرَها حِكْمَةً مِنْ مُناجاتى، وَ أجْرَيْتُ فى قَلْبِكَ‌ أنْهاراً مِنْ دَقائِقِ عُلُومِ أزَليَّتى، وَ وَضَعْتُ فى قَلْبِكَ جَبالًا مِنْ يَقينى.«7»

اى موسى! قلبت را براى تجلّى محبّت من از هر چيزى خالى كن كه من دلت را ميدان محبّتم قرار داده‌ام و در قلبت سرزمينى از معرفتم پهن كرده و خانه‌اى از ايمان به خودم بنا نهاده‌ام. در دلت آفتابى از شوقم به گردش درآورده و ماهى از محبّتم روشن و درخشان كرده و ستارگانى از خواسته‌ام در قلبت به جريان آورده و ابرى از انديشه‌ام در آسمان دلت پديد آورده‌ام.

نسيمى از توفيقم در قلبت پراكنده و بارانى از فضل و بخششم در قلبت باريده‌ام، از صدق و درستى چمنزارى در اين سرزمين كاشته و درختانى از طاعت و عبادت در آن پرورش داده‌ام، برگ‌هاى آن درختان را از تقوا تعبيه كرده و ميوه‌اش را حكمتى از مناجاتم قرار داده و در قلبت نهرهايى از دقائق دانش ازلى‌ام جارى كرده و كوههايى از يقين در سرزمين دلت استوار ساخته‌ام.

حكيم صفاى اصفهانى در مقام انسان مى‌فرمايد:

گذشت درگه شاهى زآسمان سرما

كه خاك درگه درويش توست افسر ما

زند كبوتر ما در هواى بام تو پر

شكار سرّ حقيقت كند كبوتر ما

ستاره‌ايم نه بل شاهباز دست شهيم‌

كه آفتاب بود زير سايه پر ما

شديم بنده سلطان فقر و از افراد

ممالك ملك وملك شد مسخّر ما

كتاب جمع وجوديم ما به مدرّس خود

كه هر چه هست بود آيت مفسّر ما

مس نواقص امكان زر وجوب شود

شود چو طرح بر او گرد كيمياگر ما

صفاى گوشه نشينم و هست روشن‌تر

ز آفتاب فلك طينت منوّر ما

نگاهبان سرّ و گنج و افسر ملكيم‌

كه شاهوارتر از گوهرست گوهر ما

(صفا اصفهانى)

انسان اگر بدان گونه كه حضرت ربّ، وى را خلق كرده و آن استعدادهاى شگفت را در وجودش به وديعت نهاده و او را براى رسيدن به كمال مطلق و لقا و وصال محبوب آماده نموده خود را بشناسد و قدم در صراط مستقيم بگذارد به ريشه نيك بختى و شاخه سعادت اتصال پيدا كرده، در اين صورت بايد منتظر جلوه مقامات ملكوتيّه و ظهور صفات الهيّه از شجره طيبّه وجود خود باشد.


ثمره معرفت به حقايق‌

صدرالمتألهين شيرازى در بخش اول كتاب «اسرار الآيات» در ثمره معرفت به حقايق مى‌فرمايد:

اصل نيك‌بختى‌ها و اساس و ريشه خوبى‌ها عبارت است از كسب حكمت حقّه الهيّه. منظور ما از حكمت حقّه، معرفت به حضرت حق و صفات و افعال و ملك وملكوت آن جناب- عزّ شأنه- است.

و همچنين دانش و بينش نسبت به روز قيامت و منازل و مقامات آخرت، از حشر و نشر و نامه اعمال و ميزان و حساب و بهشت و جهنّم است.

اين است آن ايمان حقيقى و خير كثير و فضل بزرگى كه خداوند در كتاب حكيم بدان اشارت فرموده:

﴿وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا﴾«8»

و آن كه به او حكمت داده شود، بى‌ترديد او را خير فراوانى داده‌اند.

و چون در مقام خود مقرّر است كه نفس ناطقه انسانى در كمالات علمى از حدّ هيولانى كه جوهرى است نفسانى بالفعل ولى داراى مادّه و استعداد روحانى، ترقّى مى‌نمايد تا به سرحدّ عقل بالفعل كه جوهرى است عقلى و نورانى و در آن جوهر عقلى صورت تمام موجودات بر گونه‌اى برتر و مبرّا از آميزش مادّه و جرم، منطبع ونقش گرديده است و آن جوهر عقلى نورى است كه اشيا به صورت‌هاى اصلى خود در آن منعكس و حاضرند و اين عقل بسيط و اين نور شريف توسط دقت نظر در حقايق موجودات و تدبّر و تفكّر در آيات وجودى خداوند در زمين و آسمان حاصل مى‌گردد، نه روى گرداندن و توجه ننمودن به آنها همچنان كه مى‌فرمايد:

﴿وَ كَأيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ﴾«9»

و [براى هدايت مردم‌] در آسمان‌ها و زمين چه بسيار نشانه‌هاست كه [در غفلت و بى‌خبرى‌] بر آنها مى‌گذرند در حالى كه از آنها روى مى‌گردانند.

و از آنچه ما را بر لزوم نظر و تفكّر و كسب حكمت و معرفت راهنمايى مى‌نمايد فرموده الهى است كه:

﴿قُلِ انْظُرُوا ماذا فِى السَّمَاواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما تُغْنِى الْآياتُ وَ النُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لايُؤْمِنُونَ﴾«10»

بگو: با تأمل بنگريد كه در آسمان‌ها و زمين [از شگفتى‌هاى آفرينش و عجايب خلقت‌] چه چيزها هست؟ ولى نشانه‌ها و هشدارها به حال گروهى كه ايمان نمى‌آورند، سودى نمى‌دهد.

و نيز خداوند فرمود:

﴿اوَلَمْ يَنْظُرُوا فِى مَلَكُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَما خَلَقَ اللّهُ مِنْ شَىْ‌ءٍ وَ أنْ عَسْى‌ أنْ يَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَىِّ حَديثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ﴾«11»

آيا در [فرمانروايى و] مالكيّت [و ربوبيّت‌] بر آسمان‌ها و زمين و هر چيزى كه خدا آفريده و اين كه شايد پايان عمرشان نزديك شده باشد با تأمل ننگريسته‌اند؟ [و اگر به قرآن مجيد، اين كتاب هدايتگر ايمان نياورند] پس بعد ازآن به كدام سخن ايمان مى‌آورند؟!

بدون شكّ و ترديد نزديكى و تقرّب به خداوند و رسيدن به سعادت عالم آخرت همان كسب علم و معرفت است. و جهل و دورى از اين دانش‌هاى الهى و ستيزگى با آنها با وجود استعداد و نيروى يادگيرى و امكان آموختن آن، اصل تمام بدبختى‌ها و عذاب‌هاست.

جهل به واقعيّت‌ها الهيّه ريشه تمام امراض و دورويى درونى و محلّ كشت هر درخت لعنت شده و پليد و ناپاك دور از درگاه حق در دنيا و آخرت است. آن نادانى و ستيزگى با حق بدون ترديد اصل و مادّه عذاب دردناك و زيان بزرگ و مورد افسون و پشيمانى در روز رستاخيز است.

خداى سبحان در حقّ اينان مى‌فرمايد:

﴿اولئِكَ الَّذينَ طَبَعَ اللّهُ عَلى‌ قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ وَ اولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ﴾«12»

اينان كسانى هستند كه خدا بر دل و گوش و چشمشان مُهر [شقاوت‌] زده، و اينان بى‌خبران واقعى‌اند.

و نيز فرموده:

﴿ وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَىٰ ﴿١٢٤﴾ قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَىٰ وَقَدْ كُنْتُ بَصِيرًا ﴿١٢٥﴾ قَالَ كَذَٰلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا ۖ وَكَذَٰلِكَ الْيَوْمَ تُنْسَىٰ‌﴾«13»

و هر كس از هدايت من [كه سبب ياد نمودن از من در همه امور است‌] روى بگرداند، براى او زندگى تنگ [و سختى‌] خواهد بود، و روز قيامت او را نابينا محشور مى‌كنيم.* مى‌گويد: پروردگارا! براى چه مرا نابينا محشور كردى، در حالى كه [در دنيا] بينا بودم؟* [خدا] مى‌گويد: همين گونه كه آيات ما براى تو آمد و آنها را فراموش كردى اين چنين امروز فراموش مى‌شوى.

با اين استعداد و لياقتى كه براى كسب معرفت و حكمت حقّه و آراسته شدن به اخلاق حسنه و اعمال صالحه، به انسان عنايت شده است. اگر انسان دچار طوفان هواى نفس شود و خود را به محاصره شياطين اندازد و از حكمت الهيّه و اجراى دستورهاى ربّانيّه دور بماند و خداى نكرده به گناه و معصيت و خطا و شيطنت دچار شود و سال‌ها در اين وادى تاريك عمر بگذارند و از عبادت و اطاعت و فضايل و كمالات تهيدست بماند، ناگهان بارقه‌اى الهى بر جان او بزند و چراغ‌ معرفت در خانه قلبش روشن شود و آه ندامت و حسرت و ناله و فرياد پشيمانى از جانش درآيد و به خود آيد و در مقام جبران گذشته برآيد و در راه اداى واجبات و قضاى مافات و ترك معاصى قدم بگذارد و با تضرّع و زارى و ذلّت و انكسار و خضوع و خشوع، از حضرت محبوب طلب عفو كند و از حضرتش بخواهد كه به جاى عدل كه محصولش اجراى عقاب در برابر كردار زشت گذشته است، عفوش را نصيب او نمايد و از طريق فضل و بخشش با او معامله كند و از عذابش نسبت به او بگذرد و راه رسيدن عبد را به عفوش آسان نمايد و از جريمه جرايم، وى را پناه دهد و از كرم نامتناهيش با فقيرى تهيدست بلكه فقيرترين فقيران، روبه‌رو گردد و با سعه رحمتش از گدايى بدبخت استقبال نمايد و وى را از رحمت بى نهايتش منع ننمايد و خواهان سعادت و فضل را محروم ننمايد، بدون شك او را قبول و در درياى عفو و رحمت و فضلش شستشو داده وى را از تمام گذشته‌هاى آلوده پاك خواهد فرمود، چنانكه از فحواى ناله‌هاى جگر سوز حضرت زين العابدين (عليه السلام) در جملات اول دعاى دهم استفاده مى‌شود كه هر كس به پناه عفو و فضل و رحمت او رود، مورد قبول واقع مى‌شود و بر اندام جانش لباس عفو و بخشش مى‌پوشانند.


عفو در قرآن مجيد

عفو در آيات قرآن آن چنان گسترده است كه آوردن تمام آيات مربوط به آن و توضيح و تفسيرش از حوصله اين قسمت خارج است، ولى براى نمونه آياتى ذكر مى‌شود:

﴿إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطَانُ بِبَعْضِ مَا كَسَبُوا وَلَقَدْ عَفَا اللّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ﴾«14»

قطعاً كسانى از شما روزى كه [در نبرد احد] كه دو گروه [مؤمن و مشرك‌] با هم روياروى شدند، به دشمن پشت كردند، جز اين نيست كه شيطان آنان را به سبب برخى از گناهانى كه مرتكب شده بودند لغزانيد، و يقيناً خدا از آنان در گذشت؛ زيرا خدا بسيار آمرزنده و بردبار است.

حضرت محبوب اگر اراده كند و بخواهد از گناه بگذرد گرچه گناه بزرگى چون فرار از جنگ در روز احد باشد مى‌گذرد و عفوش را به جاى عدل متوجّه گنهكار مى‌كند.

بنى اسرائيل در زمان حضرت موسى در آزار و اذيّت نسبت به آنحضرت بيداد كردند و به گناهان زيادى آلوده شدند، ولى حضرت حق از جهت اتمام حجّت، از آنان درگذشت.

﴿ثُمَّ عَفَوْنَا عَنْكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾«15»

سپس بعد از آن [كار زشت‌] از [گناه‌] شما درگذشتيم، تا سپاس‌گزارى كنيد.

﴿وَهُوَ الَّذِي يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَعْفُوا عَنِ السَّيِّئَاتِ وَيَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ﴾«16»

و اوست كه توبه را از بندگانش مى‌پذيرد و از گناهان درمى‌گذرد و آنچه را انجام مى‌دهيد، مى‌داند.

حضرت حق حسنه بعد از سيّئة و پاكى بعد از آلودگى و طاعت پس از معصيت را از باب فضل و سعه رحمتش موجب غفران و آمرزش گناه قرار داده، روى اين حساب بر ماست كه دفتر خود را از حسنات پركنيم تا باعث پاك شدن سيّئات ما گردد.

﴿وَأَقِمِ الصَّلَاةَ طَرَفَيِ النَّهَارِ وَزُلَفاً مِنَ اللَّيْلِ إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ ذلِكَ ذِكْرَى‌ لِلذَّاكِرِينَ﴾«17»

و نماز را در دو طرف روز و ساعات نخستين شب برپا دار كه يقيناً نيكى‌ها، بدى‌ها را از ميان مى‌برند، اين براى يادكنندگان تذكّر و ياد آورى است.

﴿إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحاً فَأُولئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً﴾«18»

مگر آنان كه توبه كنند و ايمان آورند و كار شايسته انجام دهند كه خدا بدى‌هايشان را به خوبى‌ها تبديل مى‌كند؛ و خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.

﴿إلّا مَنْ ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْناً بَعْدَ سُوءٍ فَإنّى غَفُورٌ رَحيمٌ﴾«19»

مگر كسى كه ستم كند [كه او بايد بترسد]؛ ولى زمانى كه پس از بدى نيكى را [كه ايمان و كار شايسته است‌] جايگزين آن نمايد [از عذاب من در امان است و نبايد بترسد]؛ زيرا من بسيار آمرزنده و مهربانم.


عفو در روايات‌

حضرت سجّاد (عليه السلام) در اين باره مى‌فرمايد:

الّلهُمَّ إنْ تَشَأْ تَعْفُ عَنّا بِفَضْلِكَ.

خدايا! اگر بخواهى ما را عفو كنى، به فضل و احسانت عفو مى‌كنى.

امام باقر (عليه السلام) فرمود:

ما أحْسَنَ الْحَسَناتِ بَعْدَ السَّيِّئاتِ وَ ما أقْبَحَ السَّيِّئاتِ بَعْدَ الْحَسَناتِ!«20»

چه نيكوست خوبى‌ها از پس بدى‌ها! و چه زشت است بدى‌ها از بعد نيكى‌ها!

امام صادق (عليه السلام) مى‌فرمايد:

قالَ رَسُولُ اللّهِ (صلى الله عليه و آله) لِعَلِىٍّ (عليه السلام): يا عَلِىُّ، ما مِنْ دارٍ فيها فَرْحَةٌ إلّايَتْبَعُها تَرَحَةٌ، وَ ما مِنْ هَمٍّ إلّاوَ لَهُ فَرَجٌ إلّاهَمُّ النّارِ، فَإذا عَمِلْتَ سَيَّئَةً فَاتْبِعْها بِحَسَنَةٍ تَمْحُها سَريعاً، وَ عَلَيْكَ بِصَنائِعِ الْخَيْرِ فَإنَّها تَدْفَعُ مَصارِعَ السُّوءِ.«21»

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) به على (عليه السلام) فرمود: خانه‌اى نيست كه در آن خوشى باشد مگر اين كه به دنبالش غم و اندوه است و غم و اندوهى نيست كه از پس آن گشايش نيايد مگر اندوه اهل جهنّم؛ چون عمل بدى انجام دادى به دنبالش عمل نيكى بياور كه آن نيكى به سرعت بدى را محو كند؛ بر تو باد به انجام خوبى كه دفع كننده بدى است.

از حضرت رضا (عليه السلام) روايت شده كه فرمود:

إذا كانَ يَوْمُ الْقِيامَةِ أوْقَفَ اللّهُ الْمُؤْمِنينَ بَيْنَ يَدَيِهِ وَ عَرَضَ عَلَيْهِ عَمَلَهُ، فَيَنْظُرُ فى صَحيفَتِهِ، فَأَوَّلُ ما يَرى‌ سَيِّئاتِهِ فَيَتَغَيَّرُ لِذلِكَ لَوْنُهُ، وَ تَرْتَعِشُ فَرائِصُهُ، ثُمَّ يَعْرِضُ عَلَيْهِ حَسَناتِهِ، فَيَفْرَحُ لِذلِكَ نَفْسُهُ، فَيَقُولُ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: بَدِّلُوا سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ أظْهِرُوها لِلنّاسِ فَيُبَدَّلُ لَهُمْ، فَيَقُولُ لَهُمْ، فَيَقُولُ النّاسُ؛ أَما كانَ لِهؤُلاءِ سَيِّئَةٌ واحِدَةٌ؟! وَ هُوَ قَوْلُهُ: ﴿يُبَدِّلُ اللّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ﴾«22»

چون قيامت برپا گردد؛ خداوند مردم مؤمن را در پيشگاهش قرار دهد، عمل را برآنان عرضه نمايد، چون پرونده خود را نظر كنند اوّل چيزى كه ببينند بدى‌هاست؛ رنگ آنان تغيير كند، گوشت دو پهلويشان بلرزد، سپس حسنات و خوبى‌هايشان عرضه شود و از ديدن اعمال پاكشان خوشحال شوند، پس خداوند مهربان فرمان دهد سيّئات اينان را به حسنات تبديل كنيد و در معرض تماشاى مردم بگذاريد. پس از بدل شدن، مردم مى‌گويند: آيا در پرونده اينان يك گناه هم وجود ندارد؟! و اين است قول حق در قرآن: ﴿يُبَدِّلُ اللّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ.﴾«23»

استغفار، روى آوردن به واجبات، ترك محرّمات، انديشه و نيّت پاك، آراسته شدن به حسنات اخلاقى و انجام خيرات و مبرّات، برطرف كننده سياهى گناه از نامه عمل و جلب كننده عفو خداست.

اى خدايى كه كشى ناز دلم‌

امشبى را تو شنو راز دلم‌

اى مرا منبع احسان و كرم‌

نِه به دامان عنايت سرم‌

اى انيس شب تنهايى من‌

همدم اين دل شيدايى من‌

بى كسم غير توام يارى نيست‌

جز توام در دو جهان كارى نيست‌

درد دل با تو فقط مى‌گويم‌

در بدر گشته تو را مى‌جويم‌

همه گويند كه من مجنونم‌

از غم هجر كسى محزونم‌

آرى اى دوست كه مجنون توام‌

دل و جان سوخته محزون توام‌

روز و شب ذكر تو را مى‌گويم‌

گل احسان تو را مى‌بويم‌

تا بميرم نروم از بر تو

نكشم دست زخاك در تو

تو پناه من و جانان منى‌

تو بهشت من و رضوان منى‌

ميهمانم به سر خوان تو من‌

نكشم دست زدامان تو من‌

من گداى توام و بنده تو

غرق در خجلت و شرمنده تو

شاد كن از كرم و لطف دلم‌

گرچه از حضرت تو من خجلم‌

من مسكين به تو آورده بناه‌

دارم اميد به تو يا اللّه‌

(مؤلف)

______________________________

(1)- بقره (2): 257.

(2)- بقره (2): 257.

(3)- اعراف (7): 185.

(4)- انعام (6): 76.

(5)- انعام (6): 91.

(6)- اعراف (7): 58.

(7)- جامع الاسرار و منبع الاسرار: 513- 514.

(8)- بقره (2): 269.

(9)- يوسف (12): 105.

(10)- يونس (10): 101.

(11)- اعراف (7): 185.

(12)- نحل (16): 108.

(13)- طه (20): 124- 126.

(14)- آل عمران (3): 155.

(15)- بقره (2): 52.

(16)- شورى (42): 25.

(17)- هود (11): 114.

(18)- فرقان (25): 70.

(19)- نمل (27): 11.

(20)- الأمالى، شيخ صدوق: 253، حديث 1؛ ارشاد القلوب، ديلمى: 1/ 182.

(21)- بحار الأنوار: 68/ 242، باب 70، حديث 2؛ تفسير القمى: 1/ 364، ذيل آيه 22 سوره رعد.

(22)- بحار الانوار: 68/ 242، باب 70، حديث 4؛ تفسير القمى: 2/ 26، ذيل آيه 70 سوره فرقان.

(23)- فرقان (25): 70.


انتخاب شرح:
- حسین انصاریان - محمد رضا آشتیاني - محمد جعفر امامی - حسن ممدوحی کرمانشاهی - سید احمد فهری - محمد بن سلیمان تنکابنی - محمد علي مدرسی چهاردهی - بدیع الزمان قهپائی - سید عليخان حسينی حسنی مدنی شيرازی - سید علیخان حسينی حسنی مدنی شيرازی - سید محمد باقر حسينی (داماد) - سید محمد باقر موسوی حسينی شيرازی - سید محمد حسین فضل الله - سید محمد شيرازی - سید نعمة الله جزائری - عباس علی موسوی - محمد جواد مغنیه - محمد دارابی - نبیل شعبان
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^