فارسی
جمعه 10 فروردين 1403 - الجمعة 18 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

قيس پس از نقل ماجرای خود به انتظار جواب سكوت كرد ، در حاليكه از ديده های رسول اكرم صلي الله عليه و آله اشك فرو می چكيد با خود فرمود :

« مَنْ لَمْ يَرْحَمْ لا يُرحَمْ » 1 .

كسی كه رحم نكند به او رحم نمی شود .

و سپس فرمود : روز بدی در پيش داری قيس پرسيد برای تخفيف در عذاب چه كنم ؟ حضرت فرمود : به عدد دخترانی كه كشته ای كنيز آزاد كن2 .

قاعده و قانون بسيار مهمی از سوی پيامبر بزرگ اسلام صلي الله عليه و آله به همه انسان ها اعلام شده و آن اين كه اگر مهر و محبّت ورزيد يقيناً از طرف ديگران و نهايتاً از سوی حضرت حق مورد مهر و محبّت قرار خواهيد گرفت و اگر بی مهری و بی رحمی پيشه كنيد هرگز توقع مهر و رحمت از ديگران و بخصوص از خدا نداشته باشيد كه بی رحم فقط لايق عقوبت و بی رحمی است .

از ابن عباس روايت شده است :

« أوْحَی اللّه ُ إلی دَاوُدَ عَليْهِ السّلامُ ، قُلْ للْظّالِمينَ : لاَ يَذْكُرُونَنِی فَإنَّهُ حَقٌّ عَلَیَّ أنْ أذْكُرَ مَنْ ذَكَرَنِی وَإنَّ ذِكْری إيّاهُم أن ألعَنَهُم » 3 .

خدا به داود عليه السلام وحی فرمود : به ستمگران كه بر اثر سنگدلی و بی رحمی به ديگران ستم می كنند بگو : مرا ياد نكنيد زيرا بر عهده من است كه هر كس از من ياد كند من از او ياد كنم و ياد من نسبت به ستمگران اين است كه آنان را لعنت كنم و از رحمت خود طردشان نمايم .

مهر و محبّت ورزيدن به ديگران به اندازه ای در اسلام از ارزش برخوردار است كه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله ضمن دعا و مناجاتی به پروردگار عرضه داشت :

« اللّهُمَّ مَنْ رَفَقَ بِأُمّتی فَارْفُقْ بِهِ وَمَنْ شَقَّ عَلَيْهِمْ فَشُقَّ عَلَيْهِ » 4 .

خدايا ! هر كس با امت من مهربانی و خوشرفتاری داشت به او مهربان باش و هر كس به آنان سخت گرفت بر او سخت گير باش .

داستان حاكم مؤمن و مشرك

در روايتی از حضرت امام صادق عليه السلام جريان شگفت انگيزی نقل شده است كه : حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به عبداللّه بن يحيی فرمود : از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله شنيدم كه می فرمود : در زمان گذشته دو پادشاه بزرگ در گوشه ای از زمين حكومت می كردند كه يكی از آن دو فرمانبردار و مطيع خدا و مؤمن بود و ديگری كافر كه به آشكارا با دشمنان خدا دوست و با دوستان خدا دشمن بود .

پادشاه كافر مريض شد و نوعی ماهی كه در آن زمان يافت نمی شد را درخواست نمود ، چرا كه آن نوعی ماهی در آن زمان در وسط دريا پيدا می شد و دست يابی به آن مقدور نبود تا اينكه اطباء او را از خود نااميد كردند و گفتند : برای خود جانشينی را برای پادشاهی انتخاب كن چرا كه شفای تو در اين ماهی است كه طلب نمودی در حالی كه دست يابی به آن امكان ندارد .

خدای متعال فرشته ای را مأمور فرمود تا اين ماهی را به طرف ساحل براند تا صيد آن براحتی امكان داشته باشد . پس اين نوع ماهی گرفته شد و پادشاه خورد و سالم شد و سالها پادشاهی كرد .

اما آن پادشاه مؤمن نيز همانند آن مرض را گرفت و زمانی مريض شد كه همان نوع ماهی در نهرها به آسانی يافت می شد ، پادشاه مؤمن آن ماهی را طلب نمود و اطباء نيز همان ماهی را برای او توصيه نمودند و گفتند : خيال شما راحت باشد كه الآن زمان صيد آن ماهی است ، برای شما صيد می شود و از آن می خوريد و شفا می يابيد .

خدای متعال همان فرشته را مأمور كرد كه آن نوع ماهی را از نهرها به وسط دريا براند تا اين پادشاه به آن دست نيابد ، به همين خاطر آن ماهی يافت نشد تا پادشاه مؤمن در طلب ماهی و به خاطر نبود دوا جان سپرد .

اين جريان ، فرشتگان آسمان و اهالی آن ناحيه از زمين را شگفت زده كرد به حدی كه نزديك بود گمراه شوند ، چرا كه خدای متعال دست يابی به آنچه را كه كافر نمی توانست به آن دست يابد را آسان نمودو دست يابی به آنچه را كه مؤمن می توانست به آسانی به آن دست يابد را مشكل ساخت .

خدای متعال به فرشتگان آسمان و پيامبر آن زمان در زمين وحی فرمود كه :

يقيناً من همان خدای كريم و بخشنده و توانا هستم ، آنچه را می بخشم ضرری به من نمی زند و آنچه را نمی بخشم چيزی از من كم نمی كند و به هيچ كس به اندازه ذرّه ای ظلم نمی كنم ، اما اين كه دست يابی به ماهی را در غير فصل آن برای كافر آسان نمودم به اين دليل بود كه پاداش حسنه ای باشد كه او انجام داده بود چرا كه حق اين است كه برای هيچ كس حسنه اش را باطل ننمايم تا در حالی وارد قيامت شود كه حسنه ای در صحيفه اعمال او نباشد و به خاطر كفرش داخل آتش شود . و اما اين كه همان ماهی را برای عابد منع نمودم به خاطر گناهی از او بود كه خواستم با جلوگيری از خواسته او و از بين بردن آن دارو ، گناهش را پاك نمايم تا در قيامت در حالی بر من وارد شود كه گناهی نداشته باشد تا او را داخل بهشت نمايم5 .

در اينجا لازم است به نكته ای بسيار مهم كه در قرآن و روايات و نيز در گفتار روانكاوان و روانشناسان آمده اشاره كنم كه گناه و معصيت و فسق و فجور ريشه در بيماری و اختلالات معنوی روان و قلب دارد و در حقيقت گنهكار از نظر اسلام يك بيمار است ، برای درمان او در مرتبه نخست بايد هم چون طبيب مهربان و پر حوصله و پر محبّت با او برخورد كرد تا به تدريج داروی محبّت و داروی زبان نرم و ليّن و داروی خوبی ، او را درمان كند .

اين نوع بيماری در وجود كسی ذاتی نيست كه قابل درمان نباشد ، حالتی عرضی است كه با هنرمندی طبيب يقيناً به درمان می رسد .

برخی از مؤمنان نسبت به مردم از چنان محبّت سرشار و فراوانی برخوردارند كه بايد گفت عين محبّت و بلكه خود محبّت اند .

حجر بن عدی كه از شخصيت های كم نظير عرصه گاه معنويّت و درعشق به اميرالمؤمنين عليه السلام زبان زد بود و جان مباركش را هم بر سر اين محبّت از طريق شهادت نثار كرد ، هنگامی كه روز بيستم ماه رمضان از مولايش پس از ضربت خوردن از قاتل عيادت كرد به عنوان يا حِجْرَ الْخَيْرِ مورد خطاب قرار گرفت6 يعنی ای حجری كه همه وجودت با خير و خوبی وحدت و اتحاد پيدا كرده است و به همين خاطر خير و خوبی هيچ گاه از تو جدا شدنی نيست .

آری ، حجر الخير و اميرالمؤمنين عليه السلام كه تجسم همه خوبی ها و كرامات است چنان مجذوب يكديگرند كه علی عليه السلام دلش برای حجر می تپد و حجر از شدت ايمان و عشقش به علی جان در راه علی می دهد .

. . . وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ أُولئِكَ مُبَرَّؤُونَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُم مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ 7

. . . و زنان پاك برای مردان پاك و مردان پاك برای زنان پاك اند ، اين پاكان از سخنان ناروايی كه [ تهمت زنندگان ] درباره آنان می گويند ، مبرّا و پاك هستند ، برای آنان آمرزش و رزق نيكويی است .

مهرورزی مايه جلب رحمت

مهر و محبّت ، علت جلب رحمت حق به سوی عبد است .

قرآن مجيد در آياتی فراوان به اين نكته بسيار مهم اشاره دارد كه مهر و رحمت حق بی علت نصيب كسی نمی شود ، ايمان ، جهاد ، هجرت ، عبادت ، رحم و محبّت به ديگران و نظاير اين ها ، از علل جلب و جذب رحمت حق به سوی انسان است و به قول لسان الغيب ، حافظ :

 طفيل هستی عشق اند آدمی و پری  ارادتی بنما تا سعادتی ببری

كسی كه همه حالات مثبت و به ويژه مهر و محبّت و عشق ورزی را در سرزمين وجود خويش نابود كرده و جز حركت فيزيكی كه محصول تنفس هوا و خورد و خوراك است از او باقی نمانده و از هستی خويش غير كويری خشك بجا نگذارده و استعداد و قوای ملكوتی خود را نابود نموده ، چگونه نور رحمت پروردگار از افق تاريك حياتش جلوه كند و خورشيد مهر اهلی به سرزمين هستی اش كه پشت به خورشيد دارد بتابد ؟ !

چگونه كسی كه مهر و محبت و مهرورزی را در دل خود نپرورانده و متخلق به اين اخلاق نشده و در قلب خود جايی را برای اين حقيقت بسيار با ارزش بازنكرده اميد رحمت حضرت حق را دارد ؟ !

حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله می فرمايد :

« مَنْ لا يَرْحَمِ الناسَ لا يَرْحَمْهُ اللّه ُ » 8 .

كسی كه به مردم مهربانی نكند خداوند به او مهربانی نمی كند .

با اين بيان رسول خدا صلي الله عليه و آله مشخص می شود كه مايه جلب رحمت حضرت حق ، مهرورزی و محبت و مهربانی نسبت به مردم است .

حضرت اميرالمؤمنين علی عليه السلام می فرمايد :

عَجِبْتُ لِمَنْ يَرجُو رَحمَةَ مَنْ فَوقَهُ كيفَ لا يَرحَمُ مَنْ دُونَهُ 9 .

تعجب می كنم از كسی كه به مهر و محبت بالا دست خود اميدوار است چگونه به زير دست خود مهربانی نمی كند .

كسی كه اميدوار به رحمت حضرت حق است كه مافوق همه قدرت های عالم است چرا زمانی كه خود می تواند توجه به زيردستان خود داشته باشد و با آن ها محبت و ملاطفت داشته باشد مهربانی نمی كند ؟ !

دريای مواج رحمت حضرتش با مهرورزی به هم نوعان و زيردستان و حتی بی ارزش ترين موجودات به خروش می آيد و موجبات جلب رحمت بی نهايتش فراهم می شود .

پيامبر رحمت صلي الله عليه و آله می فرمايد :

مَنْ رَحِمَ وَلَوْ ذَبيحَةَ عُصْفورٍ رَحِمَهُ اللّه ُ يَوْمَ القِيامَةِ 10 .

هر كس رحم كند اگر چه به لاشه گنجشكی خداوند در روز قيامت به او رحم خواهد كرد .

در روايتی ديگر می فرمايد :

« يُنادی مُنادٍ فی النارِ : يا حَنّانُ يا مَنّانُ نَجِّنِی مِنَ النّارِ فيأمُرُ اللّه ُ مَلَكاً فَيُخْرِجُه حَتّی يَقِفَ بَينَ يَدَيْهِ فَيَقولُ اللّه ُ عَزَّوجَلَّ : هَل رَحِمتَ عُصفُوراً ؟ » 11 .

ندا دهنده ای در آتش دوزخ فرياد می زند : ای خدای مهربان ! ای بخشايشگر ! مرا از آتش نجات ده . پس خدای متعال به فرشته ای دستور می دهد پس او را از آتش بيرون می آورد و در پيشگاه حضرت حق می ايستد . خدای متعال به او می فرمايد : آيا تو به گنجشكی رحم كردی [ تا امروز مورد مهر و محبت من قرارگيری ] ؟ !

اميد رحمت از خدا با مهرورزی

انسان هايی كه نسبت به امور ديگران بی تفاوت اند و جز برای شكم و رفاه حال خود دغدغه ای ندارند و به قول اهل دل چون چوب خشك هستند و قلب آنان از حالات مثبت به ويژه عشق و محبّت محروم است ، اگر از خدا توقع محبّت و رحمت و مهر و شفقت داشته باشند يقيناً توقع بی جا و بی موردی است ، ولی آنان كه دلی غرق محبّت و مهر دارند و نسبت به امور ديگران بی تفاوت نيستند و پيوسته مهر و عشق خود را عملاً برای خلق خدا هزينه می كنند اگر از خدا اميد محبّت و رحمت داشته باشند ، اميدشان اميدی مثبت و توقعشان توقعی بجا و بر حق است و بر اساس آيات و روايات ، يقيناً مورد مهر خداوندی در دنيا و آخرت قرار می گيرند و حضرت دوست محبّت و عشق ورزی آنان را نسبت به ديگران از طريق لطف و احسان خود تبديل به شيرين ترين محصول ابدی و ميوه سرمدی يعنی بهشت عنبر سرشت و رضوان اكبر و عِيشَةٍ رَاضِيَةٍ می كند و تبديل حالات معنوی و اعمال صالحه به بهشت و رضوان ، بر خدا آسان است ،

. . . إِنَّ ذلِكَ عَلَی اللّه َ يَسِيرٌ 12 .

. . . بی ترديد [ ثبت در آن كتاب ] بر خدا آسان است .

بی مهری مايه سلب رحمت

از آيات قرآن و روايات اهل بيت قدس سرهما استفاده می شود كه بی مهری و به عبارت ديگر سنگدلی ، گناهی باطنی است كه قابل كيفر است و حالتی درونی است كه سبب ستمكاری و ظلم به ديگران و پايمال كردن حقوق مردم است .

سعيد بن جبير می گويد :

به ابن عباس گفتند كه : گروهی از ما گمان می كنند كه عبد گناهی مرتكب می شود و به سبب آن از رزق محروم می شود ، ابن عباس گفت : به خدايی كه خدايی جز او نيست اين محروميت از رزق ، حقيقتی است كه در كتاب خدا روشن تر از خورشيد درخشان است ، خدا در سوره « ن والقلم » در هفده آيه به آن حقيقت در ضمن داستانی اشاره كرده است .

مرد وزين و آراسته ای بود كه در سنی بالا قرار داشت ، مالك باغی بود ، ميوه ای از آن باغ را به خانه اش نمی برد مگر اين كه به هر صاحب حقی و مستمندی و دردمندی از آن ميوه می بخشيد .

او تا پايان عمرش به اين بذل و بخشش و ادای حقوق مالی به خاطر علاقه ای كه به قواعد دين داشت و به سبب مهر و محبتی كه نسبت به بندگان خدا در قلبش موج می زد ، ادامه داد . هنگامی كه پيرمرد از دنيا رفت پنج فرزند او باغش را به ارث بردند و در همان سالی كه باغ را بهارث بردند از نظر ميوه و محصول سال بی نظيری بود .

يك روز پس از نماز عصر به سوی باغ رفتند ، باغی را ديدند كه زمان حيات پدرشان نمونه آن را نديده بودند ، هنگامی كه ميوه ها و محصولات فراوان را مشاهده كردند ، دچار طغيان و تجاوز روحی و اختلال فكری شدند و به يكديگر گفتند : پدرمان به عمری طولانی و سنی بالا رسيده بود و به اين خاطر عقلش را از دست داده و دچار حماقت شده بود ! !

بياييد با هم پيمان ببنديم كه امسال چيزی از ميوه های اين درختان را به يك نفر از نيازمندان نپردازيم تا ثروت بيش تری به دست آوريم و سال های پس از اين هم اين روش را ادامه دهيم ، چهار نفر از برادران به اين پيمان رضايت دادند و پنجمی از آنان از اين مطلب خشمگين شد و او همان است كه خدا درباره او فرمود :

قَالَ أَوْسَطُهُمْ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ لَوْلاَ تُسَبِّحُونَ 13

عاقل ترينشان گفت : آيا به شما نگفتم كه چرا خدا را [ به پاك بودن از هر عيب و نقصی [ياد نمی كنيد [ و چرا او را از انتقام گرفتن درمانده می دانيد ؟ ! ] .

آن مرد به ابن عباس گفت : اوسط آنان در سن بود ؟ ابن عباس گفت : نه ؛ بلكه از نظر سن كوچك تر بود و از جهت عقل عاقل ترين آنان بود .

اوسط قوم يعنی بهترين آنان ، دليل اين مطلب در قرآن است كه امت محمد از نظر عدد كم ترين قوم است ولی از همه امت ها بهتر است ، خدا فرموده :

وَكَذلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطاً. . . 14 و همان گونه [ كه شما را به راه راست هدايت كرديم ] شما را امتی ميانه [ ومعتدل و پيراسته از افراط و تفريط ] قرار داديم . . .

عاقل ترين برادرها گفت : تقوای الهی را مراعات كنيد و بر راه و روش پدرتان باشيد تا سالم بمانيد و از عنايات حق بهره مند گرديد .

برادران به او حمله بردند و او را به شدت مورد ضرب و جرح قرار دادند ، هنگامی كه يقين كرد می خواهند او را به قتل برسانند در حاليكه از پيشنهاد آنان نفرت داشت ، تسليم خواسته آنان شد و نهايتاً به خانه هايشان بازگشتند و سوگند ياد كردند كه صبح به چيدن ميوه های باغ اقدام كنند و در اين زمينه توجهی به حضرت حق ننمودند .

خدای منتقم ، آنان را به آثار اين گناه كه كمال بی مهری به نيازمندان بود ، دچار كرد و داستان آنان را در قرآن مجيد به اين صورت خبر داد :

بی ترديد ما آنان را [ كه در مكه بودند ] آزموديم همان گونه كه صاحبان آن باغ را [ در منطقه يمن [آزموديم ، * هنگامی كه سوگند خوردند كه صبحگاهان حتماً ميوه های باغ را بچينند ، و چيزی از آن را [ برای تهيدستان و نيازمندان [استثنا نكردند . * پس در حالی كه صاحبان باغ در خواب بودند ، بلايی فراگير از سوی پروردگارت آن باغ را فرا گرفت . * پس [ آن باغ ] به صورت شبی تاريك درآمد [ و جز خاكستر چيزی در آن ديده نمی شد!] * وهنگام صبح يكديگر را آوازدادند ، * كه اگر قصد چيدن ميوه داريد بامدادان به سوی كشتزار و باغتان حركت كنيد ؛ * پس به راه افتادند در حالی كه آهسته به هم می گفتند : * امروز نبايد نيازمندی در اين باغ بر شما وارد شود ، * و بامدادان به قصد اين كه تهيدستان را محروم گذارند به سوی باغ روان شدند . * پس چون [ به باغ رسيدند و آن را نابود ] ديدند ، گفتند : يقيناً ما گمراه بوده ايم [ كه چنان تصميم خلاف حقّی درباره مستمندان و تهيدستان گرفتيم . * بلكه ما [ از لطف خدا هم [ محروميم . * عاقل ترينشان گفت : آيا به شما نگفتم كه چرا خدا را [ به پاك بودن از هر عيب و نقصی [ياد نمی كنيد [ و چرا او را از انتقام گرفتن درمانده می دانيد ؟ ! 15] .

ما اهل مكه را آزموديم همان گونه كه اهل باغ را آزموديم ، هنگامی كه سوگند خوردند كه صبحگاهان ميوه های باغ را بچينند و چيزی از آن استثنا نكنند ، پس عذابی فراگير بر باغشان در حاليكه همه خواب بودند ، فرود آمد و آن باغ پر از محصول و ميوه همچون شب سياه و ظلمانی گشت .

صبحگاهان يكديگر را صدا زدند كه چنانچه قصد چيدن ميوه های باغتان را داريد به سوی آن حركت كنيد ، آنان حركت كردند در حاليكه با يكديگر آهسته سخن می گفتند : مراقب باشيد امروز حتی يك فقير و تهيدست بر شما وارد نگردد زيرا صبحگاهان نيّت داشتند كه با قدرت از نيازمندان و مستحقان جلوگيری كنند ، هنگامی كه باغ را « سوخته و نابود و سياه و ظلمانی » ديدند ، گفتند : بی ترديد ما گمراهيم بلكه « از رحمت حق » محروميم ، عاقل ترينشان گفت : آيا به شما نگفتم چرا خدا را تسبيح نمی گوييد ؟ !

خدا آنان را به سبب محروم كردن مستمندان و بی مهری به نيازمندان به چنين كيفری دچار كرد و كم ترين ستمی به آنان با اين كيفر روا نداشت .16

مصائب و بلايا نتيجه بی مهری

اگر همه مردم فرمان فَارحَمُوا نُفُوسَكُمْ 17 وارْحَمُوا مَن فِی الأرض را به كار می بستند و به خود و به همه رحم می كردند آن هم رحم و مهربانی به معنای گسترده اش كه فراگير همه امور خود و ديگران است ، يقيناً از آفات دنيا و بلاهای آخرت چه جسمی و چه روحی در امان می ماندند ولی با كمال تأسف گروهی از مردم بی توجه به حقايق و آنچه موجب نجات آنان از مهالك است نه به خود رحم می كنند و نه به ديگران آن گونه كه بايد مهر و محبّت بورزند ، همين بی مهری واقعی به خويش و به ديگران سبب می شود كه برای انسان نسبت به خودش و از سوی او نسبت به ديگران مصائب سنگين و بلاهای كمرشكن و مشكلات غير قابل حل پيش آيد .

قرآن در اين زمينه می فرمايد :

أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللّه َ كُفْراً وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ 18 آيا كسانی را كه [ شكر [نعمت خدا را به كفران و ناسپاسی تبديل كردند و قوم خود را به سرای نابودی و هلاكت درآوردند ، نديدی ؟

آری ، اينان به جای اين كه نعمت های خداد داده را به عبادت و بندگی و خدمت و كرامت تبديل كنند ، به فسق و فجور و كفر و ناسپاسی و كينه و دشمنی تغيير دادند و از اين راه سبب هلاكت و شقاوت هميشگی خود و كسان خود را فراهم نمودند !

نقل است كه به يكی از پيامبران وحی شد ، به فلان كس بگو تو را مورد رحمت و مغفرت قرار دادم ، آن پيامبر از اين پيام در شگفت شد زيرا به نظر نمی رسيد آن شخص با بدی های فراوانی كه دارد به سهولت مورد لطف قرار بگيرد ، از سبب اين كه مورد محبّت و مغفرت حق قرار گرفته سؤال كرد ، خطاب رسيد : سگی را در بيابان سوزان از شدت تشنگی در حال مرگ ديد ، به چاه آبی كه در آن نزديكی بود رفت و لباسش را در آب فرو كرد و به سرعت از چاه بيرون آمد و لباسش را در دهان سگ فشار داد تا آب در حلقوم آن تشنه بريزد ، سگ از مرگ نجات يافت ، من هم او را از هلاكت و عذاب به سبب رحمت و مغفرتم نجات دادم .

در مقابل اين عمل از عمل پيره زنی در روايات سخن به ميان آمده كه در قيامت در معرض عتاب و كيفر است زيرا گربه ای را در خانه اش حبس كرد و آب و نان را از او دريغ نمود تا گربه از شدت گرسنگی و تشنگی جان داد19 .

بی مهری به خود و درخواست عذاب

حسين بن محمد خارقی می گويد از سفيان بن عيينه پرسيدم :

آيه سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ 20

درباره چه كسی نازل شده است ؟پاسخ داد : برادرزاده ام ! از من چيزی پرسيدی كه احدی پيش از تو نپرسيده ، من از حضرت امام صادق عليه السلام مانند همين سؤالی كه تو از من نمودی سؤال كردم ، حضرت فرمود :

پدرم از جدم از پدرش از ابن عباس رضي الله عنه خبر داد : هنگامی كه روز غدير خم پيامبر صلي الله عليه و آله برای سخن گفتن برخاست و خطبه و سخنش را كوتاه كرد علی بن ابی طالب عليه السلام را طلبيد و دست او را تا اندازه ای بالا برد كه سپيدی زير بغل پيامبر صلي الله عليه و آله نمودار شد و به مردم خطاب كرد : آيا من رسالت حق را به شما نرسانيدم ؟ آيا در همه امور برای شما خيرخواه نبودم ؟ همه گفتند : آری ؛ رسالت را رساندی و خيرخواهی كردی ، پس گفت :

« مَنْ كُنْتُ مَولاهْ فَعَلیُّ مَوْلاهْ اللّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهْ وَعَادِ مَنْ عَادَاهْ وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهْ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهْ . »

كسی كه ولی امرش من بودم ، علی ولی اوست ، خدايا ! دوست بدار كسی كه علی را دوست دارد و دشمن دار هر كس كه او را دشمن دارد و ياری ده هر كس كه او را ياری دهد و خوار كن هر كس كه او را خوار نمايد .

پس اين حقيقت در ميان مردم پخش شد و از جمله كسانی كه از آن آگاه شد حارث بن نعمان فهری بود ، حارث ناقه خود را سوار شد تا به منطقه ابطح رسيد ، ناقه را به زانو خوابانيد و زانوبند بر آن قرار داد و نزد پيامبر صلي الله عليه و آله آمد و سلام كرد و پيامبر صلي الله عليه و آله پاسخ سلام او را داد ، به پيامبر صلي الله عليه و آله گفت : تو از ما خواستی كه بگوييم « لا اله الا اللّه » و ما گفتيم سپس گفتی به رسالت و پيامبری تو اقرار نماييم و ما اقرار كرديم ، آن گاه دستور دادی نماز بخوانيم ، نماز خوانديم و گفتی روزه بگيريم ، روزه گرفتيم و در گرمای تابستان تحمل تشنگی كنيم ، تحمل كرديم و بدن خود را در بندگی حق به رنج و زحمت اندازيم و ما هم به رنج و زحمت انداختيم سپس فرمودی حج به جای آوريم پس حج به جای آورديم ، آن گاه گفتی : هر گاه معادل دويست درهم به شما روزی دادند هر سال يك پنجم به عنوان خمس بپردازيد و ما پرداختيم و فعلاً پسر عمويت را بر ما رهبر و ولی قرار دادی و گفتی :

« مَنْ كُنْتُ مَولاهْ فَعَلیُّ مَوْلاهْ اللّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهْ وَعَادِ مَنْ عَادَاهْ وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهْ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهْ . »

آيا او را از سوی خود به ولايت و رهبری ما انتخاب نمودی يا از جانب خدا ؟

حضرت فرمود : از جانب خدا و اين مطلب را سه بار تكرار كرد .

حارث عصبانی و خشمگين از جای پريد و می گفت : خدايا ! اگر آن چه محمد گفت حق است بر ما سنگی از آسمان بباران كه عذابی بر ما و نشانه ای از قدرتت بر آيندگان باشد و اگر آن چه گفت دروغ است عذابت را بر او نازل كن .

سپس عقال ناقه اش را باز كرد و بر آن سوار شد و حركت كرد ، هنگامی كه از منطقه ابطح بيرون رفت خدا سنگی از بالا به سوی او پرتاب كرد كه بر سرش آمد و از مخرجش بيرون شد و آن بد بخت از بالای ناقه ، مرده و بی جان به روی زمين افتاد و آيه سَأَلَ سَائِلٌ . . . را درباره او نازل كرد21

.راستی بسيار شگفت آور است ، پروردگار می خواهد به انسان محبّت نمايد ، پيامبر صلي الله عليه و آله می خواهد انسان را مورد مهرورزی قرار دهد ، امام معصوم علاقه دارد انسان از محبتش برخوردار گردد ولی انسان ستمگر و سنگ دل چنان نسبت به خود بی مهری می كند كه از خدا درخواست عذاب می نمايد ! !

به زيان خود دعا نكنيد

در تعاليم ارزشمند پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله وائمه هدی قدس سرهما آمده است كه حتی انسان در حدّ دعا نيز نبايد زيانی را از خدا برای خود درخواست نمايد و خود را مور بی مهری قرار دهد تا نعمتی از او سلب شود .

در روايتی آمده است كه : پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله به عيادت مريضی رفتند و حال او را پرسيدند ، مريض گفت : در نماز مغرب خود سوره قارعه را قرائت فرمودی پس من گفتم : خدايا ! اگر برای من نزد تو گناهی هست كه می خواهی در آخرت مرا به خاطر آن گناه عذاب كنی مرا در همين دنيا سريع عذاب كن . پس به اين حال افتادم كه می بينی .

پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود : بد مطلبی گفتی بايد می گفتی :

. . . رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِی الاْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ 22 . . . پروردگارا ! به ما در دنيا نيكی و در آخرت هم نيكی عطا كن، و ما را از عذاب آتش نگاه دار .

سپس حضرت از خدا برای او عافيت خواست و او هم از بستر بيماری برخاست23 .


1 ـ كنز العمال : 5971 .

2 ـ جاهليت و اسلام : 632 .

3 ـ جامع الأخبار : 155 ، فصل 16 ؛ بحار الأنوار : 72/319 ، باب 79 ، حديث 42 ؛ مستدرك الوسائل : 12/102 ، باب 77 ، حديث 13632 .

4 ـ مجموعة ورام : 1/4 .

5 ـ « قال الصادق عليه السلام : قال أميرالموءمنين عليه السلام لعبد اللّه بن يحيی... : و لقد سمعت محمداً رسول اللّه صلّی اللّه عليه وآله وسلّم يقول : إنه كان فيما مضی قبلكم رجلان أحدهما مطيع للّه موءمن و الآخر كافر به مجاهر بعداوة أوليائه و موالاة أعدائه و كل واحد منهما ملك عظيم في قطر من الأرض فمرض الكافر فاشتهی سمكة في غير أوانها لأن ذلك الصنف من السمك كان في ذلك الوقت في اللجج بحيث لا يقدر عليه فآيسته الأطباء من نفسه و قالوا استخلف في ملكك من يقوم به فلست بأخلد من أصحاب القبور فإن شفاءك في هذه السمكة التي اشتهيتها و لا سبيل إليها فبعث اللّه ملكا و أمره أن يزعج تلك السمكة إلی حيث يسهل أخذها فأخذت له تلك السمكة فأكلها و برأ من مرضه و بقي في ملكه سنين بعدها ثم إن ذلك الملك الموءمن مرض في وقت كان جنس ذلك السمك بعينه لا يفارق الشطوط التي يسهل أخذه منها مثل علة الكافر فاشتهی تلك السمكة و وصفها له الأطباء و قالوا طب نفسا فهذا أوانه توءخذ لك فتأكل منها و تبرأ فبعث اللّه ذلك الملك فأمره أن يزعج جنس تلك السمكة عن الشطوط إلی اللجج لئلا يقدر عليه فلم توجد حتی مات الموءمن من شهوته و بعدم دوائه فعجب من ذلك ملائكة السماء و أهل ذلك البلد في الأرض حتی كادوا يفتنون لأن اللّه تعالی سهل علی الكافر ما لا سبيل له إليه و عسر علی الموءمن ما كان السبيل إليه سهلا فأوحی اللّه إلی ملائكة السماء و إلی نبي ذلك الزمان في الأرض إني أنا اللّه الكريم المتفضل القادر لا يضرني ما أعطي و لا ينقصني ما أمنع و لا أظلم أحدا مثقال ذرة فأما الكافر فإنما سهلت له أخذ السمكة في غير أوانها ليكون جزاء علی حسنة كان عملها إذ كان حقا ألا أبطل لأحد حسنة حتی يرد القيامة و لا حسنة في صحيفته و يدخل النار بكفره و منعت العابد ذلك السمكة بعينها لخطيئة كانت منه فأردت تمحيصها عنه بمنع تلك الشهوة و إعدام ذلك الدواء و ليأتيني و لا ذنب عليه . بحار الأنوار : 64/233 ، باب 12 ، حديث 48 .

6 ـ عنصر شجات : / مسلم بن عقيل .

7 ـ نور (24) : 26 .

8 ـ الجعفريات : 167 ؛ كنز العمال : 5972 ؛ مستدرك الوسائل : 9/55 ، باب 107 ، حديث 10183 .

9 ـ غرر الحكم : 449 ، حديث 10334 ؛ ميزان الحكمة : 4/1994 ، الرحم ، حديث 6961 .

10 ـ كنز العمال : 15614 .

11 ـ كنز العمال : 5992 ؛ ميزان الحكمة 4/1994 ، الترحم ، حديث 6964 .

12 ـ حج ( 22 ) : 70 و چند سوره ديگر .

13 ـ قلم (68) : 28 .

14 ـ بقره (2) : 143 .

15 ـ «إِنَّا بَلَوْنَاهُمْ كَمَا بَلَوْنَا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَيَصْرِمُنَّهَا مُصْبِحِينَ * وَلاَ يَسْتَثْنُونَ * فَطَافَ عَلَيْهَا طَائِفٌ مِّن رَّبِّكَ وَهُمْ نَائِمُونَ * فَأَصْبَحَتْ كَالصَّرِيِم * فَتَنَادَوْا مُصْبِحِينَ * أَنِ اغْدُوْا عَلَی حَرْثِكُمْ إِن كُنتُمْ صَارِمِينَ * فَانطَلَقُوا وَهُمْ يَتَخَافَتُونَ * أَن لاَ يَدْخُلَنَّهَا الْيَوْمَ عَلَيْكُم مِسْكِينٌ * وَغَدَوْا عَلَی حَرْدٍ قَادِرِينَ * فَلَمَّا رَأَوْهَا قَالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ * بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ * قَالَ أَوْسَطُهُمْ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ لَوْلاَ تُسَبِّحُونَ » . [قلم ( 68 ) : 17 ـ 28 ].

16 ـ تفسير قمی : 2/381 ؛ بحار الأنوار : 93/101 ، باب 11 ، حديث 1 ؛ مستدرك الوسائل : 7/97 ، باب 13 ، حديث 7746 .

17 ـ نهج البلاغة : 266 ، خطبه 183 ؛ ميزان الحكمة 4/1996 ، الرّحم ، حديث 6981 .

18 ـ ابراهيم (14) : 28 .

19 ـ صحيح بخاري : 4/100 و مضمون اين روايت در مستدرك الوسائل : 8/302 ، باب 44 ، حديث 9502 آمده است .

20 ـ معارج ( 70 ) : 1 .

21 ـ تفسير الفرات : 505 ، حديث 663 ؛ مجمع البيان : 10/352 ؛ بحار الأنوار : 37/175 ، باب 52 ، حديث 62 ؛ الغدير : 1/239 ـ 246 .

22 ـ بقره (2) : 201 .

23 ـ « رُوِی أَنَّ النَّبِی صلي الله عليه و آله دَخَلَ عَلَی مَرِيضٍ فَقَالَ : مَا شَأْنُكَ قَالَ : صَلَّيْتَ بِنَا صَلاَةَ الْمَغْرِبِ فَقَرَأْتَ الْقَارِعَةَ فَقُلْتُ اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ لِی عِنْدَكَ ذَنْبٌ تُرِيدُ أَنْ تُعَذِّبَنِی بِهِ فِی الآخِرَةِ فَعَجِّلْ ذَلِكَ فِی الدُّنْيَا فَصِرْتُ كَمَا تَرَی فَقَالَ صلي الله عليه و آله : بِئْسَمَا قُلْتَ أَلاّ قُلْتَ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِی الآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النّارِ فَدَعَا لَهُ حَتَّی أَفَاقَ قَالَ : وَ كَانَ دَاوُدُ عليه السلام يَقُولُ اللَّهُمَّ لاَ مَرَضٌ يُضْنِينِی وَ لاَ صِحَّةٌ تُنْسِينِی وَ لَكِنْ بَيْنَ ذَلِكَ » . الدعوات الرواندی : 114 ، حديث 262 ؛ بحار الأنوار : 92/285 ، باب 109 ، حديث 1 ؛ مستدرك الوسائل : 2/149 ، باب 39 ، حديث 1668 .







گزارش خطا  

^