فارسی
جمعه 31 فروردين 1403 - الجمعة 9 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

حركت بر پايه معرفت

ما انسان ها اگر به صورت واقعی و با دقت عقلی رحمت حق و مهرورزی آن منبع كمالات و آثارش را بشناسيم و در عين حال خواهان سعادت ابدی و كرامت سرمدی باشيم ، بی ترديد تمام حركات درون و برون خود را به كيفيتی نظام می دهيم كه به رحمت حضرت محبوب متصل شود و از اين ميدان ، گوی سعادت برده و خوشبختی و نيك بختی خود را رقم خواهيم زد .

حركات ناآگاهانه و جاهلانه ، نه اين كه ما را به جايی نمی رساند بلكه دچار خسارت ابدی و زيان هميشگی می كند .

اميرالمؤمنين عليه السلام در رابطه با حركت بر پايه معرفت به كميل بن زياد فرمود :

« يَا كُمَيلُ ! مَا مِنْ حَرَكَةٍ إلاّ وَأنْتَ مُحتَاجٌ فِيهَا إلی مَعْرِفَةٍ » 1 .

ای كميل ! هيچ حركتی نيست مگر اين كه تو نسبت به آن نيازمند به معرفت و شناخت هستی .

معرفت نسبت به هر حركتی انسان را از حق و باطل بودن آن حركت آگاه می كند ، چنانچه انسان خواهان سعادت باشد ، حركت و عمل خود را اگر هماهنگ با حق باشد انجام می دهد و زمانی كه آلوده به باطل شد ترك می كند .

اين معرفت تنها با اتصال به منابع پر فيض اسلام و توجه و دقت در فرهنگ نبی با كرامت اسلام و اهل بيت پاك آن حضرت و تعقّل و تدبّر در كتاب سراسر نور اسلام يعنی قرآن كريم ميسر خواهد بود كه حقايق عالم را با اتصال به اين چشمه های پر فضيلت می توان درك كرد و به شناخت حقيقی و معرفت واقعی دست يافت .

مهرورزی نتيجه معرفت

دقت در پهن دشت هستی و موجودات آن و انديشه و تفكر در قرآن كه وحی الهی است و تعقّل و تفكّر نسبت به پيامبران و رسالتشان ما را به اين معنا آگاه می كند كه همه و همه ، جلوه رحمت خدايند و خدا می خواهد انسان به گونه ای حركت كند كه نهايتاً وجودش مطلع الفجر رحمت بی نهايت حق شود .

به همين دليل لازم است انسان ، قرآن و نبوت و امامت را كه جلوه های رحمتند بشناسد و حركاتش را بر اساس خواسته های حق و پيامبران و امامان جهت دهد تا رحمت رحيميه از همه جوانب وجودش در دنيا و آخرت ظهور كند .

انسان ها از همه نعمت های حق بايد به گونه ای استفاده كنند كه آن نعمت ها كه جلوه رحمت عام اند ، پس از مصرف شدنشان به وسيله انسان ها تبديل به رحمت خاص به نفع آنان شود ، اين خواسته خدا ازانسان است ، خواسته ای كه برای انسان نسبت به آن تعهدآور و مسئوليت زاست .

به عبارت ديگر : خدای رحيم ـ كه همه هستی و امور ظاهری و در يك كلمه مجموعه آفرينش ، رحمت و مهر اوست و قرآن و پيامبران و امامان جلوه های كامل رحمت و مهر اويند ـ می خواهد انسان در عين اين كه مختار و آزاد است ، از اين اختيار و آزادی بهره مثبت برده ، در سايه عقل و خرد با هماهنگ كردن حركاتش با قرآن و نبوت و امامت ، هم كانونی از مهر و محبّت شود و هم كاسب مهر و رحمت و محبّت خدا گردد .

جهان و همه موجوداتش ، سفره روزی خدا و همه نعمت هايش ، ظهور مهر خداوندی است و انسان در اين جهان و سر اين سفره نعمت ، چند روزی مهمان خداست كه بايد در اين مهمانی ادب و شرايط مهمان بودن را كه همانا گذران عمر و استفاده كردن از نعمت ها بر اساس هماهنگی با خواسته های صاحب جهان و مالك سفره است ، رعايت كند و كارگاه وجودش را از طريق تغذيه از سفره نعمت ها تبديل به كانون مهر و محبّت نسبت به حق و به خلق نمايد و در عبادت خدا ـ كه مهرورزی عملی نسبت به اوست ـ و خدمت به خلق ـ كه مهرورزی عملی نسبت به آنان است ـ تا لحظه آخر عمر بكوشد و از پل مرگ با خيالی آسوده و دستی پر از عبادت و خدمت وارد جهان ابدی گردد و برای هميشه بر سر سفره بی نهايت حق كه در بهشت به عنوان پاداش برای عابدان خادم آماده شده ، بنشيند .

هماهنگی همه حركات ظاهر و باطن با قرآن مجيد و نبوت و امامت ،در حقيقت هماهنگی با منابع مهر و رحمت و عشق و محبّت است .

هنر محبّت و مهرورزی

محبّت و عشق ، محصول و ميوه شيرين و پرفايده معرفت و آگاهی است ؛ معرفتی كه ابزارش حواس ظاهری و باطنی است و همچون آب ، چشمه شيرينی است كه در كشتزار وجود به آبياری برمی خيزد و دانه های استعدادهای شگرف خدادای را به فعليت می رساند و از وجود انسان منبعی از ايمان و اخلاق و كرامت و وقار و ادب می سازد و وی را تبديل به روضه رضوان معنوی و ملكوتی می نمايد .

انسان هنگامی كه به وسيله قرآن و فرهنگ انبياء و امامان معصوم و در پی مطالعه در آثار خلقت و به دنبال شنيدن حقايق از اهل بصيرت ، خدا را بشناسد ، يقيناً بر اثر اين شناخت ، قلبش نسبت به حق دريايی موّاج از محبّت و عشق به خدا می شود و از آنجا كه به طور طبيعی هر عاشق مهجوری دنبال رسيدن به وصال معشوق است ، به جستجوی راه رسيدن به وصال برمی خيزد و نهايتاً به اين حقيقت راهنمايی می شود كه محبّت ، راه رسيدن به وصال بندگی و عبادت خالصانه است .

فَمَن كَانَ يَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً وَلاَ يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً 2 .

پس كسی كه ديدار [ پاداش و مقام قرب ] پروردگارش را اميد دارد ، پس بايد كاری شايسته انجام دهد و هيچ كس را در پرستش پروردگارش شريك نكند .

بندگی و عبادت به معنای هماهنگ نمودن همه حالات درون و برون با خواسته ها و دستورات حضرت حق است كه به خاطر رشد ، كمال و سعادت دنيا و آخرت مردم از باب محبّت خدا به بندگان به وسيله كتاب های آسمانی و به ويژه قرآن و به توسط پيامبران به انسان اعلام شده است ، پيامبرانی كه حضرت حق از شدت محبّت به مردم ، آنان را برادر مردم خطاب كرده و قلب نورانی آنان را نسبت به جوامعی انسانی اقيانوسی از عشق و محبّت قرار داده و عنوان برادر بودنشان نسبت به مردم هم به چنين خاطر است ، قرآن می فرمايد :

وَإِلَی عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً. . . 3 .

و به سوی قوم عاد ، برادرشان هود را فرستاديم . . .

وَإِلَی ثَمُودَ أَخَاهُمْ. . . 4 .

و به سوی قوم ثمود ، برادرشان صالح را فرستاديم . . .

وَإِلَی مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْباً . . . 5 .

و به سوی مردم مدين ، برادرشان شعيب را [ فرستاديم ] . . .

إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ . . . 6 .

هنگامی كه برادرشان نوح به آنان گفت . . . إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ . . . 7 .

هنگامی كه كه برادرشان لوط به آنان گفت . . .

اين برادران عاشق و با محبّت و هدايت گر و اصلاح طلب و دلسوز و مهربان ، انواع آزارها و شكنجه ها و رنج ها را از جانب مردم تحمل كردند ، ولی دست از مردم برنداشتند و به مهرورزی و هدايت گری ادامه دادند تا خود جوامع ، بر اثر پافشاری در گناه و فساد كه طبيعتاً چون تيشه به ريشه است ، از ميان رفتند .

اينان آمدند تا فاصله مردم را با خدا به وسيله ايمان و عمل صالح و اخلاق پاك و به عبارت ديگر به سبب عبادت حق و خدمت به خلق كم كنند تا به سرسبزی حالات و اعمال مردم افزوده شود و از وجودشان شجره طيّبه به وجود آيد و در هر كجا كه قرار می گيرند نسبت به خود و به ديگران دريايی از محبّت و منبعی از خير و سود رسانی گردند .

جداشدگان از معرفت و محبت

فاصله گرفتن از حق و تعطيل كردن بندگی و عبادت و خدمت و كرامت چنان كه تاريخ حيات ثابت كرده است ، انسان را از نظر حالات و خلقيات و روش و منش ، ابتدا تبديل به بهيمه و سپس به درنده ، آنگاه به شيطانی رجيم و ملعون و مكار و فريبنده می كند .

آنان كه از حق فاصله می گيرند ، در دنيا و آخرت گريزگاه امنی نخواهند داشت و به همين سبب قرآن مجيد خطاب به آنان می گويد : فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ 8 .

پس [ با انكار قرآن و روی گرداندن از آن ] كجا می رويد ؟ .

و در آيه ديگر می فرمايد :

فَذلِكُمُ اللّه ُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ فَأَنَّی تُصْرَفُونَ 9 .

اين است خدا ، پروردگار حقيقی شما ، بنابراين بعد از حق چيزی جز گمراهی و ضلالت وجود دارد ؟ پس چگونه شما را از حق بازمی گردانند ؟

يك بار ديگر در اين دو آيه بسيار مهم دقت كنيم و با هم به دنبال حضرت دوست از فاصله گيرندگان از حقيقت بپرسيم : كجا می رويد ؟ و بعد از حق آيا چيزی جز گمراهی هست ؟

ابن عباس در توضيح : فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ می گويد :

پيامبر صلي الله عليه و آله در ميان ما مسلمانان به سخنرانی برخاست ، در پايان سخنرانی فرمود :

خدا در ما اهل بيت [ قدس سرهما ] ده خصلت جمع كرده كه در احدی پيش از ما جمع نكرده است : بردباری ، دانش ، نبوت ، بزرگواری ، بلند نظری ، شجاعت ، اعتدال ، صدق ، پاكی و پاكيزگی ، پاكدامنی و عفت ؛ ما كلمه تقوا و راه هدايت و نمونه برتر و حجت و برهان بزرگ تر و دستگيره استوارتر و ريسمان محكم هستيم ، ماييم كه خدا مودت نسبت به ما را به همه مردم فرمان داده ، بنابراين بعد از حق چيزی جز گمراهی نيست ، به كجا می رويد ؟ ! 10 .

ثمره اتصال و انفصال

ثمره توجه به حقيقت مهرورزی و ايجاد و ابراز مهر و محبت ، اتصال به حضرت محبوب و تبديل جان انسان به دريايی از فضيلت و معرفت و ايمان و آگاهی و رسيدن به سعادت و خوشبختی و نتيجه بی توجهی نسبت به آن جهل و نادانی و فسق و فجور و ظلم و كينه و ضلالت و گمراهی خواهد بود .

تاريخ شاهد چهره های مختلفی بوده است كه با اتصال به منبع مهر و محبت ، محبوب و سعادتمند و با جدايی از اين سرچشمه فيض مغضوب و شقاوتمند شده اند ، حال جايگاه هر يك از افراد نسبت موقعيت دنيايی آن ها چه در جايگاه حكومت و سلطنت و يا علم و دانش و يا مال و ثروت و يا . . . متفاوت است كه به هر يك از دو چهره اشاره ای می شود مسلماً اين سعادت و شقاوت ريشه ای جز در مهرورزی و محبت به معنی جامع و كامل خود نخواهد داشت .

دو چهره در مصر

قرآن مجيد از دو حاكم كه هر يك روزگاری در كشور مصر حكومت می كردند سخن می گويد ، سخنی عبرت آموز و سراسر پند و موعظه ، حاكمی كه دريايی از معرفت و بصيرت و محبّت و كرامت و ايمان و فضيلت و صدق و حقيقت بود و حاكمی كه بيابانی از نادانی ، جهالت ، مستی و غرور ، فساد و فجور ، خودبينی و كبر ، گناه و معصيت بود .

يكی نسبت به مردم دلسوز و مهرورز و حلال مشكلات و آن ديگر نسبت به مردم منبعی از خشم و كينه و ايجاد كننده تنگنا و مضيقه در ميان اهل كشور بود .

تفاوت اين دو حاكم در قرب و دوری از حق و فاصله داشتن و نداشتن با خدا بود .

حاكم با فضيلت و مهرورز و درستكار ، يوسف عليه السلام بود كه قرآن مجيد از وجود مباركش تعبير به صديق ، برگزيده حق ، مخلَص ، حفيظ ، عليم و كريم می كند و حاكم بی فضيلت و كينه ورز ، فرعون بود كه قرآن مجيد از او تعبير به خودبين ، خودپرست ، قاتل ، مفسد ، ظالم ، و تفرقه انداز می نمايد .

يوسف ، پيش از فرعون در كاخ مصر بر صندلی حكومت قرار گرفت ولی چون با حق فاصله نداشت و بنده ای مقرب بود ، برای مردم منبعی از كرامت و سودمندی و منفعت و بركت رخ نمود و فرعون پس از يوسف عليه السلام در همان كاخ و در همان كشور بر صندلی حكومت نشست ولی چون با حق فاصله داشت و مردی سركش و عصيان گر و طاغیو ياغی بود ، برای مردم منبعی از شر و زيان و خسارت و مشكل ساز رخ نمود .

حاكمان دوره های تاريخ تا اين زمان به همين صورت دو چهره بی فاصله از حق و با فاصله از حق بودند ، هرگاه بنده ای مقرب به حق حاكم مردم می شد ، دنيا و آخرت مردم آباد بود و هرگاه چهره ای ناسپاس و دور از حق بر مردم حاكم می گشت ، مردم بويژه اهل ايمان در همه امور دچار مضيقه و تنگنا می شدند .

تفاوت اين دو چهره را واضح و روشن در تفاوت ريشه ای حكومت هايشان بايد ديد ؛ تفاوت اين دو چهره ، تفاوت ميان نور و ظلمت و حق و باطل و صدق و فسق است .

شما يوسف عليه السلام را نمونه اعلای حق در امر حكومت به حساب آريد و فرعون را نمونه كم نظير باطل در امر حكومت بشماريد و حاكمان تاريخ را در فاصله نداشتن از حق و فاصله داشتن از خدا با اين دو حاكم بسنجيد .

دو چهره دانش

دانش و علم ذاتاً از فضايل و كرامات است كه تحصيل آن مطلوب و بسيار پر ارزش می باشد .

دانش ، وسيله و ابزاری است كه اگر در اختيار انسان مؤمن ، با ادب ، مهربان ، دلسوز باشد ، آن را در راه خير و سعادت خود و خدمت به ديگران به كار می گيرد و اگر در اختيار شخصی ناسپاس ، هواپرست ، مغرور و بی ادب و بی محبّت قرار گيرد ، آن را به عنوان وسيله ای برایشكم و شهوت و هواپرستی خود و گاهی زيان زدن به ديگران به كار می اندازد .

دانشمندانی كه با چراغ دانش خود راه سعادت و خير را به مردم نشان دادند و با علم و آگاهی خود به تربيت انسان ها برخاستند و دردهای مادی و معنوی آنان را درمان نمودند ، از گروه اول و دانشمندانی كه از طريق موقعيت خود به گمراه كردن نسل ها همت گماشتند و دانش خود را ابزاری برای حكومت ستمگران قرار دادند و زمينه بردگی انسان ها را از طريق جادو كردن حواس و عقل آنان فراهم آوردند و برای هوا و هوس مشتی خائن و درنده خو اسلحه های كشتار جمعی مانند بمب اتم و انواع بمب های شيميايی ساختند تا در چند ثانيه صدها هزار نفر مرد و زن و كودك بی گناه را به كام مرگ دراندازند ، از گروه دوم هستند .

شرح حيات و زندگی هر يك از اين دو گروه ، صدها جلد كتاب می طلبد كه حتی مشكل می نمايد از عهده يك جمع يا چند جمع علمی برآيد ، در اينجا از هر يك از اين دو گروه به معرفی يك نمونه اكتفا می شود تا هركدام مثل و نمونه گروه مثبت و گروه منفی به شمار آيند .

شيخ طوسی

از چهره های برجسته و پر منفعت ميدان دانش و بينش محمد بن حسن طوسی معروف به شيخ طوسی است كه خلاصه ای از حيات پر بركت علمی او را از كتاب بسيار با ارزش« مفاخر اسلام »نوشته محقق پركار استاد علی دوانی برای شما نقل می كنم :

شيخ طوسی به اعتراف تمام دانشمندان اسلامی كه پس از ویآمده اند يكی از بزرگ ترين نوابغ جهان و پيشوای فقها و متكلمين عصر خود بوده است و تا به حال نيز مجتهدين شيعه رياست و تقدم او را در علوم فقه و اصول و كلام و تفسير و ساير علوم اسلامی مسلّم می دانند .

شيخ طوسی در سال سيصد و هشتاد و پنج هجری در شهر تاريخی طوس يا روستايی از آن ، ديده به جهان گشود .

علوم مقدماتی و سطح عالی فقه و اصول و حديث و غيره را در همان طوس و شهرهای ديگر ايران فرا گرفت و از اين راه نبوغش شكوفا شد و زمينه برای ترقی و تعالی بيش تر مهيا گرديد .

در سنه چهار صد و هشت كه بيست و سه سال داشت و دانشمندی جوان بود كه از خراسان به عراق آمد و پنج سال در بغداد نزد شيخ مفيد پيشوای علمای شيعه و ديگر اساتيد به تحصيل و تكميل معلومات خويش پرداخت و بعد از رحلت شيخ مفيد در سال 413 نيز قريب بيست و سه سال از محضر سيد مرتضی بزرگ ترين شاگرد مفيد استفاده سرشار برد و جمعاً از خرمن علوم آنان خوشه ها چيد و بر فضايل و كمالات خود افزود .

پس از وفات سيد مرتضی دوازده سال با استقلال به تدريس و افادت همت گماشت و چيزی نگذشت كه آوازه فضلش در همه جا طنين افكند و از هر سو طالبان علم از شيعه و سنی و زيدی و غيره به حوزه درسش روی آوردند و از علوم و فنونی كه در گنجينه دل اندوخته بود بهره مند گشتند .

شيخ طوسی بعد از وفات سيد مرتضی در ميان انبوه شاگردانش مفيد و سيد مرتضی و علمای شيعه بغداد چون از همه كس لايق تر بود ، بهمقام پيشوايی شيعيان رسيد و رياست فقهای اماميه به وی منتهی گشت و در تمام وقايع ايام زندگی پر حادثه خود ، به بهترين وجه از عهده مسئوليتی كه داشت برآمد و شيعيان عصر اعم از خواص و عوام به وجودش مفتخر و سزاوار بودند .

شهرت بی نظير شيخ از زمانی رو به فزونی گذاشت كه به دستور حاكم عباسی القائم بأمر اللّه كرسی تدريس علم كلام به وی اختصاص يافت و اين بزرگ ترين موقعيت و منصب رسمی علمی بود كه در مركز حكومت آل عباس و دنيای اهل سنت و جماعت نصيب يك عالم بزرگ شيعه آن هم عنصر ايرانی در محيط عربی گرديد ، اين كرسی از جانب حاكم وقت به دانشمندانی تعلق می گرفت كه سرآمد دانشمندان عصر در عقايد و مذاهب باشند .

شيخ بزرگوار در سايه نبوغ و ابتكار و استعداد فوق العاده و پشتكار مخصوص به خود به حدّ كافی علوم لازم را از استادان فن مخصوصاً شيخ مفيد و سيد مرتضی و فقيه نامور حسين بن عبيداللّه غضائری و ابن عبدون و ابن ابی جيد فرا گرفت و با وسعت نظر و احاطه كامل و دقت زائد الوصفی كه در تمام فنون دينی داشت ، مكتبی مخصوص به خود پديد آورد .

مكتب شيخ نه تنها مكمل مكتب شيخ مفيد و سيد مرتضی بود بلكه نظر به آرای جديد و نظريات عميقی كه شخصاً در اغلب ابواب فقه داشت و تحقيقاتی كه در اصول و كلام و تفسير و حديث و رجال می نمود ، از هر جهت با ساير مكاتب امتياز داشت .

شيخ در فقه و اصول و كلام كه پايه آن را شيخ مفيد و سيد مرتضیگذارده بودند ابتكارات نو و مطالب محكم تری آورد و طريق نظر و استدلال و نقد و بررسی را با مبانی بهتری به روی آيندگان گشود .

مكتب شيخ و مبانی علمی وی به قدری متين و محكم و متكی به دليل و برهان بود كه تا صد سال بعد از او هم چنان استوار و بر همان اساس پايدار ماند ، به اين معنا كه فقهای بعد از او در طول اين مدت با استفاده از روش شيخ ، اجتهاد می كردند و بر وفق مبانی و مكتب وی تدريس و تصنيف می نمودند و به عبارت روشن تر همه ، شاگردان مكتب او به شمار می آمدند .

علامه حلی با آن جايگاهی كه در تمامی علوم و فنون اسلامی داشته و نخستين دانشمندی است كه در ميان شيعه و سنی ملقب به علامه شده است ، می نويسد :

أبو جعفر محمد بن حسن بن علی طوسی ( قدس اللّه روحه ) پيشوای علمای اماميه و رئيس طايفه ، دارای جلالت قدر و منزلتی عظيم است ، موثق و مورد كمال اعتماد و صداقت و صاحب نظر در اخبار و رجال و فقه و اصول و كلام و ادب بوده است و همه فضائل منسوب به اوست . در تمامی فنون اسلام كتاب نوشته است ، اوست كه عقايد شيعه را در اصول و فروع مهذب نمود ، جامع كمالات نفسانی در علم و عمل و شاگرد شيخ مفيد محمد بن محمد بن نعمان بود » .

بدون مبالغه شيخ از آيات بزرگ الهی است كه از حيث بلوغ و عظمت روح و همت عالی و فكر بلند و موفقيت های زندگی در صف مقدم دانشمندان اسلام قرار دارد بلكه نظير وی را در ميان دانشمندان خودی و بيگانه كم تر ديده ايم .

از مزايای شيخ آثار قلمی و فكری اوست كه هر يك نمونه كامل انديشه عميق و دريای ژرف و مواج علوم وی می باشند . نزديك به پنجاه كتاب در فقه ، اصول ، تفسير ، كلام ، ادعيه ، رجال و تاريخ از وی به يادگار مانده است11 .

شيخ طوسی كتاب « عدّة الأصول » را برای اهل اصول و « تهذيب الأحكام » و « الاستبصار » كه دو كتاب از چهار كتاب اساسی شيعه است را برای فقيهان و ده جلد « التبيان » را برای مفسران و « الفهرست » را برای علاقمندان به رجال برجسته و « تلخيص الشافی » را برای عاشقان عقايد و كتاب « الخلاف » را جهت فقه مقارن و « مصباح المتهجد » را برای عابدان و شب زنده داران و « مقتل الحسين » را برای متوسلان و « الغيبة » را برای منتظران و آينده نگران نوشت .

بلعم باعورا

قرآن به دانشمندی اشاره دارد كه از دانشش به زيان انسان و انسانيّت بهره گرفت و در حقيقت ، دزدی بوده كه با چراغ آمده بود تا كالای گزيده را سرقت كند ، نام اين شخص در روايات بلعم باعورا است .

قرآن او را نمونه هواپرستی دانسته و وجودش را در جامعه انسانی همچون سگ به حساب آورده و وی را روی گردان از حق و اعراض كننده از آيات الهی شمرده و هدف از اشاره به او را پند دادن به مردم و عبرت آموختن به نسل ها دانسته تا با خواندن داستانش بيدار وبينا شوند و از افتادن در چاه خطرناكی كه او افتاد خود را حفظ نمايند .

وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ * وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الاْءَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ذلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ 12 .

و سرگذشت كسی كه آيات خود را به او عطا كرديم و او عملاً از آنان جدا شد ، برای آنان بخوان ؛ پس شيطان او را دنبال كرد [ تا به دامش انداخت [ و در نتيجه از گمراهان شد . * و اگر می خواستيم [ درجات و مقاماتش را ] به وسيله آن آيات بالا می برديم ، ولی او به امور ناچيز مادی و لذت هایِ زودگذرِ دنيايی تمايل پيدا كرد واز هوای نفسش پيروی نمود ؛ پس داستانش چون داستان سگ است [ كه [اگر به او هجوم بری ، زبان از كام بيرون می آورد ، واگر به حال خودش واگذاری [ باز هم [زبان از كام بيرون می آورد . اين داستان گروهی است كه آيات ما را تكذيب كردند ؛ پس اين داستان را [ برای مردم ] حكايت كن ، شايد [ نسبت به امور خويش [بينديشند .

آری ؛ فاصله گرفتن از حق ، همه حالات انسانی را به نابودی می كشاند و از وجود انسان ، حيوانی خطرناك می سازد كه جز زيان و ضرر و خسارت و خطر چيزی برای خود و ديگران به بار نمی آورد .

ثروت دو چهره

ثروت در زوايا و چهره های گوناگونش از نعمت های حضرت حق است كه از باب محبّت و مهرش به انسان ارزانی داشته و او را برای به دست آوردن و خرج كردن و هزينه نمودنش هدايت نموده است .

آنان كه چون پيامبران و امامان و اوليای حق از خدا ـ آن منبع بی نهايت لطف و كرامت ـ فاصله نداشتند ، برای به دست آوردن اين نعمت از راه مشروع و طبيعی يعنی كار و كوشش و زحمت و فعاليت مثبت اقدام كردند و پس از مصرف آن به اندازه لازم ، مازادش را در كمك به اهل استحقاق و هزينه كردن در امور خيريه به خرج گذاشتند و از اين طريق موفق به عبادتی بزرگ شدند و به سعادت و خوشبختی خود در دنيا و آخرت كمك كردند .

ولی فاصله گرفتگان از حق برای به دست آوردن ثروت بر پايه هوا و هوس خويش از هر راه نامشروعی كه جز پايمال كردن حقوق مردم و به ويژه ضعيفان و ناتوانان اثری نگذاشت ، دست يازيدند و آن را به اندازه ای كه شهواتشان اقتضا داشت به خرج گذاشتند و نسبت به مازاد آن يا بخل ورزيدند يا آن را در اشاعه فحشا و منكرات برای نابودی منابع زندگی مردم و هلاكت نسل جوان بكار گرفتند .

شخصيتی عظيم و انسانی كريم چون اميرالمؤمنين عليه السلام با فعاليت مستمر كشاورزی و آباد كردن زمين و كاشتن هزاران اصله درخت خرما ، ثروت هنگفتی به دست آورد و از آن ثروت در حدّ بسيار اندك و به اندازه ضرورت و در كمال قناعت استفاده كرد و مازاد آن را هزينه مستمندان ،بيماران ، يتيمان ، دردمندان و امور مثبت ديگر نمود و روزی كه چشم از جهان بست چيزی از خود كه در خور توجه باشد باقی نگذاشت .

او بنده مخلِص و مخلَص خدا بود و به چيزی جز عبادت خدا و اطاعت از حضرت حق نمی انديشيد ، او عاشق فرمان بردن از خدا و پيامبر بود و سراسر زندگی اش را وقف حالات و اعمال مثبت نمود .

ولی قارون كه ثروتش زبانزد خاص و عام بود به خاطر اين كه از حق فاصله داشت ، فقط به جمع ثروت ، آن هم در حدی فراوان پرداخت ؛ با اين كه موسی عليه السلام و مؤمنان حقيقی ، او را نسبت به هزينه كردن ثروتش در امور مثبت و در راه خدا نصيحت كردند ، توجهی به آن نصايح سعادت بخش نكرد و ديناری در راه خير هزينه ننمود ونهايتاً در همين دنيا هم به عذاب سختی كه از آن هيچ راه گريزی نداشت كه همان عذاب فرو رفتن خود و ثروتش به قعر زمين است ، دچار شد .

آری ؛

آن سرای [ پرارزش ] آخرت را برای كسانی قرار می دهيم كه در زمين هيچ برتری و تسلّط و هيچ فسادی را نمی خواهند ؛ و سرانجام [ نيك ] برای پرهيزكاران است 13 .

فساد فراگيری كه در همه زمينه های زندگی در اين عصر بر زمين و زمينيان حاكم است ، بی ترديد نتيجه زيانبار فاصله گرفتن حاكمان و دولت مردان جهان و عالمان و دانشمندان كره زمين در شرق و غرب و ثروتمندان مرفه بی درد و بی وجدان است .

فراگيری مهرورزی از پديده های جهان

شكوفه ها بر شاخه می نشينند و گل ها در گلستان بساط می گسترانند ، مرغزارها سبز می شوند ، باغ ها جلوه گری می نمايند تا به زندگی انسان طراوت و زيبايی ببخشند .

درختان در فصل ميوه از ميوه های رنگارنگ پر می شوند و با زبان حال به انسان می گويند : خود ما يك عدد آن را برای خود مصرف نمی كنيم ، تو ای انسان بيا و آن چه می خواهی از ما ميوه ببر و مصرف كن و بفروش و بدن و زندگيت را اداره كن .

خورشيد هر روز ميليون ها تن از وجود خود را بی دريغ هزينه انسان می كند و ماه گردون با ايجاد جزر و مد ، نخلستان ها و مزارع ساحل درياها را از باب مهرورزی به انسان آبياری می كند .

اعضا و جوارح بدن با وحدتی كه در كارگردانی آن ها حاكم است بدن را اداره می كنند و چون عضوی به درد آيد ديگر اعضا به ياری او می شتابند تا از درد نجاتش دهند .

دندان درد می گيرد ، مغز از طريق فرمان دادن به مراكز عصبی سبب می شود آنان درد را حس كنند و شعور و مغز از پی راه علاج به حركت می افتند و پا ، انسان را به طبيعت می رساند و زبان درد را بيان می كند و گوش هدايت طبيب را می شنود و نهايتاً درد به درمان می رسد .

 خدمتت كی می توان جبران نمودن چشم من  چون به هر عضوم رسد دردی تو گريان می شوی

مهر و محبت متقابل

در ميان افراد بشر فردی پيدا نمی شود كه نسبت به مهر و محبت ديگران خشنود نباشد بلكه تمام انسان ها بسيار علاقه مند هستند كه مورد مهر و محبت ديگران قرار گيرند و همه كسانی كه با او در ارتباط هستند به نوعی به او ابراز محبت و علاقه كنند و او را مورد مهر و محبت خود قرار دهند .

بديهی است كسی كه علاقه مند جلب مهر و محبت ديگران است خود بايد كانون مهر و محبت باشد اين يك قانون كلی و خدشه ناپذير است كه محبت طرفينی و متقابل است .

حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله می فرمايد :

قيس بن عاصم در ايام جاهليّت از اشراف و رؤسای قبائل بود و پس از ظهور اسلام ايمان آورد . روزی در سنين پيری به منظور جستجوی راه معرفت الهی و جبران خطاهای گذشته خود شرفياب محضر رسول اكرم صلي الله عليه و آله گرديد و گفت : درگذشته ، جهل و نادانی ، بسياری از پدران را بر آن داشت كه با دست خويش دختران بی گناه خود را زنده به گور سازند ، من نيز دوازده دختر بی گناه خود را زنده به گور كردم ، سيزدهمين دخترم را همسرم پنهانی به دنيا آورد و چنين وانمود كرد كه نوزاد مرده به دنيا آمده اما پنهانی او را نزد خويشان خود فرستاد .

سال ها گذشت تا روزی هنگامی كه ناگهان از سفری بازمی گشتم دختری خرد سال را در سرای خود ديدم و چون شباهتی تام به فرزندانم داشت درباره اش به ترديد افتادم و بالاخره دانستم دختر من است ، بی درنگ دختر را كه زار زار می گريست كشان كشان به نقطه ای دور برده و به ناله ها و تضرّع او ـ كه نزد اقوام مادری بازخواهم گشت و ديگر بر سر سفره تو نخواهم نشست ـ توجه نكردم و زنده به گورش كردم .


1 ـ بشارة المصطفی : 24 ؛ بحار الأنوار : 74/268 ، حديث 1 ، باب 11 ؛ مستدرك الوسائل : 17/267 ، باب 7 ، حديث 21302 .

2 ـ كهف ( 18 ) : 110 .

3 ـ اعراف ( 7 ) : 65 .

4 ـ اعراف ( 7 ) : 73 .

5 ـ اعراف ( 7 ) : 85 .

6 ـ شعراء ( 26 ) : 106 .

7 ـ شعراء ( 26 ) : 161 .

8 ـ تكوير ( 81 ) : 26 .

9 ـ يونس ( 10 ) : 32 .

10 ـ « عَنْ مَيْمُونِ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ عَبْدِاللّه ِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالَ : قَامَ رَسُولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله فِينَا خَطِيباً فَقَالَ فِی آخِرِ خُطْبَتِهِ : جَمَعَ اللّه ُ عَزَّ وَ جَلَّ لَنَا عَشْرَ خِصَالٍ لَمْ يَجْمَعْهَا لاِءَحَدٍ قَبْلَنَا لاَ تَكُونُ فِی أَحَدٍ غَيْرِنَا فِينَا الْحُكْمُ وَ الْحِلْمُ وَ الْعِلْمُ وَ النُّبُوَّةُ وَ السَّمَاحَةُ وَ الشَّجَاعَةُ وَ الْقَصْدُ وَ الصِّدْقُ وَ الطُّهُورُ وَ الْعَفَافُ وَ نَحْنُ كَلِمَةُ التَّقْوَی وَ سَبِيلُ الْهُدَی الْمَثَلُ الاْءَعْلَی وَ الْحُجَّةُ الْعُظْمَی وَ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَی وَ الْحَبْلُ الْمَتِينُ وَ نَحْنُ الَّذِينَ أَمَرَ اللّه ُ لَنَا بِالْمَوَدَّةِ فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاّ الضَّلالُ فَأَنّی تُصْرَفُونَ ». الخصال : 2/432 ؛ بحار الأنوار 26/244 ، باب 5 ، حديث 6 .

11 ـ مفاخر اسلام : 3/366 .

12 ـ اعراف ( 7 ) : 175 ـ 176 .

13 ـ « تِلْكَ الدَّارُ الاْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لاَ يُرِيدُونَ عُلُوّاً فِی الاْءَرْضِ وَلاَ فَسَاداً وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ ». [ قصص ( 28 ) : 83 ] .




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^