فارسی
جمعه 10 فروردين 1403 - الجمعة 18 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

اهل بيت (عليهم السلام) و مقام عصمت)

اهل بيت (عليهم السلام) و مقام عصمت

عصمت ، حالتی خاص و شهود ويژه ای است كه انسان را از گناه باز می دارد و در مصونيت نگه می دارد و همه راه های وساوس را برای هميشه به روی او می بندد ; بر اين پايه می توان عصمت را يك امر معرفتی و وجودی دانست ، آن هم معرفتی راسخ چون شهود است و امر وجودی است چون از كمالات خاصی است كه انسان در حركت جوهری تكاملی ، آن را با توفيق و عنايت حق به دست می آورد .

عصمت از كمالات برجسته معرفتی و وجودی و علمی و عملی است و در همه ابعاد حيات و شؤون زندگی معصوم اثر گذار است .

 

عصمت علمی و عملی

برخی از كمالات فقط ناظر به مرحله علمی و برخی ديگر تنها يك امر عملی است . به عنوان نمونه « عدالت » فقط يك ملكه عملی در انسان است كه ربطی به بُعد شهودی و علمی انسان ندارد .

اين ملكه با ارزش ، انسان را از گناه عمدی و سهوی حفظ می كند ولی ملكه عصمت ، انسان را از جهل ، خطا ، سهو ، نسيان و مغالطه در انديشه و تفكر و هر گناهی باز می دارد پس معصوم هم در بخش معرفت و علم مصون از اشتباه در فهم و دريافت و هم در بخش عمل مصون از كار ناروا و هم در بخش تبليغ دين حق مصون از خطا در تبليغ است .

حقيقت شهود متعلق به عقل نظری و پرهيز از گناه متعلق به عقل عملی است ، هرچند كه منشأ عصمت عقل عملی همان معرفت و عقل نظری و شهود است و اين طور نيست كه عصمت عملی متوقف بر عصمت علمی نباشد معقول نيست كسی در مقام عمل معصوم باشد ولی در مقام علم اين گونه نباشد زيرا اگر حلال و حرام ، زشت و زيبا و پاك و ناپاك را نداند نمی تواند در مقام عمل معصوم باشد .

 

عصمت اهل بيت (عليهم السلام)

اهل بيت (عليهم السلام) بر اساس آيات قرآن و روايات ، در مرحله عقل نظری و عقل عملی معصوم اند يعنی هم درست و صحيح می دانند و می فهمند و دريافت می كنند و هم فهميده ها و دريافت شده ها را درست و صحيح اجرا می نمايند و هم دانش و بينش و معرفت خود را درست و صحيح به مردم ابلاغ می نمايند پس در حريم امن فهم ايشان نه جهل قصوری و نه جهل تقصيری و نه سهو و خطا در تطبيق راه پيدا می كند و نه در حرم امن عقل عملی آنان خطا و عصيان سهوی و نسيانی يا عمدی راه پيدا می كند .

قرآن درباره عصمت اهل بيت (عليهم السلام) می فرمايد :

 

( . . . إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً ) .

 . . . خدا فقط می خواهد هرگونه پليدی را از شما اهل بيت  كه به روايت شيعه و سنی محمّد ، علی ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السلام اند  بِزُدايد و شما را چنان كه شايسته است  از همه گناهان و معاصی  پاك و پاكيزه گرداند .

 

اين اراده حق ، هم به تطهير علم و معرفت و هم به از ميان بردن رجس و پليدی عمل ايشان تعلق گرفته است و آنان را در جهت علم و عمل معصوم گردانيده است .

اينكه به طور مؤكد توصيه شده كه بدون اهل بيت (عليهم السلام) سراغ قرآن و معارف نرويد ، به خاطر اين است كه هيچ كس جز آنان و امثال آنان كه پيامبران اند مصون از خطا در فهم و دريافت نيست و نهايتاً به كج فهمی و سوء برداشت دچار می شود و لزوماً با به اجرا گذاشتن كج فهمی و سوء برداشت به بدعملی و خطا در كردار و گناه در رفتار گرفتار می گردد .

كسانی بودند كه به خاطر همين ضعف در بينش و ناتوانی در دريافت ، كنش های زشت و نادرستی از خود نشان دادند و سوء برداشتشان از حقايق تا جايی بود كه به قصد قربت به خيمه های حسينی تاختند و به روی اوليای خاص الهی شمشير كشيدند ! !

گروه بسياری از خوارج چنين اشخاصی بودند كه اميرمؤمنان (عليه السلام) از آنان به عنوان جاهل متنسّك نام می برد ، آنانی كه ممكن است در بخشی از عمل پاك و معصوم بوده و اصرار و پافشاری بر ترك گناه و معصيت داشتند اما چون بينش و دريافت آنان ضعيف بوده و تنها به قاضی مراجعه می كردند ، مصون از خطا نبودند و گرايش به اعمالی داشتند كه آنان را از مدار دين بيرون می راند و قتلشان را در عرصه هجوم به مؤمنان به اميرمؤمنان (عليه السلام) واجب ساخت !

 

علم و عمل انسان

در انسان های عادی تفاوت ميان بينش و كنش و علم و عمل بيشتر است . هرچه انسان از مقام والای انسانيت و شخصيت الهی خود پايين تر می آيد ، بخش عقل نظری از عقل عملی فاصله می گيرد و دور می شود از اين رو همواره يكی از آن دو وجود دارد در حالی كه آن ديگر نيست يا يكی قوی و توانا و آن ديگر ناتوان و ضعيف است .

هرچه انسان رشد می كند و به سوی كمال می رود ، اين دو بال پرواز به هم نزديك تر می گردد تا جايی كه نخست متحد و سپس واحد می شود و علم و عمل وحدت می يابد چنان كه در فرشتگان و مجرّدات عالی علم و عمل عين يكديگرند و در صادر نخستين يا ظاهر اول كه حقيقت محمّديه است اوج اين وحدت را می يابيم .

 

علم و عمل حضرت حق

در حضرت حق علم عين عمل و هر دو عين قدرت و . . .

 

( . . . وَمَا يَعْزُبُ عَن رَبِّكَ مِن مِثْقَالِ ذَرَّة فِی الاَْرْضِ وَلاَ فِی السَّمآءِ . . . ) .

 . . . و به اندازه وزن ذرّه ای در زمين و آسمان از پروردگارت پوشيده نيست . . . 

 

پس حضرت او مصون از جهل و خطا و سهو و نسيان است :

 

 

( . . . وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيّاً ) .

 . . . و پروردگارت هيچ گاه فراموشكار نيست .

 

و نيز در امور عملی از هر زشتی و بدی منزه و پاك است .

يكی از زشتی ها ستم است كه در نفی آن از حريم مقدسش می فرمايد :

 

( . . . وَلاَ يِظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً )) .

 . . . و پروردگارت به هيچ كس ستم نخواهدكرد .

 

بلكه حضرت حق ، هر زشتی را به هر اندازه باشد ناپسند می داند و ساحت مقدسش را از آن پاك و مبرا می داند ،

 

( كُلُّ ذلِكَ كَانَ سَيِّئُهُ عِندَ رَبِّكَ مَكْرُوهاً ) .

همه اين كارها  كه در آيات قبل بيان شد  گناهش نزد پروردگارت ناپسند است .

 

سبب اينكه حضرت او در علم و عمل مصون از همه زشتی ها و مبرّا از همه بدی ها و منزه از همه خطاها و نسيان ها و سهوها و مانند آن است چون در مراحل عالی و مراتب رفيع ، علم عين عمل و قدرت است و قدرت و عمل نيز عين علم است گرچه از لحاظ لفظی و مفهومی از يكديگر جدا می باشند .

 

علم و عمل اهل بيت (عليهم السلام)

از مطالبی كه عنوان شد به اين حقيقت توجه می كنيم كه ملكه عصمت ، عملی و يا علمی محض نيست چون پيامبران و امامان كه شخصيت و هويتی در طول حق دارند هم در علم و هم در عمل معصوم اند و به اين خاطر علم و عمل آنان تا قيامت بر همگان در هر رتبه و مقامی كه باشند حجّت است و لازمه حجّت بودنشان اين است كه بايد در دو جهت معصوم باشند تا مرجع و معيار حقيقت و ميزان تشخيص حق از باطل قرار گيرند .

آری ، آنان با عصمت علمی و عملی خويش می توانند حجّت كامل و بالغه باشند و تنها درخور آنان است كه حق را آن چنان كه هست بيان كنند و بشناسانند و نيز با عمل به آن ، مردم را به سوی آن دعوت كنند و جذب نمايند .

 

دليل عصمت اهل بيت (عليهم السلام)

محمّد بن علی بن بابويه در كتاب با ارزش ذخيرة العباد به سند خود از ابن عمير روايت می كند كه در طول مجالستم با هشام بن حكم نيكوتر از چهار كلام از او نديدم و آن هنگامی بود كه از او پرسيدم : آيا امام دارای مقام عصمت است ؟ گفت : آری ، گفتم : بر پايه كدام دليل ؟ گفت : همه گناهان ريشه در چهار گناه دارد : 1 ـ حرص 2 ـ حسد 3 ـ غضب 4 ـ شهوت .

نفس قدسی امام چگونه بر دنيا حرص ورزد در حالی كه همه دنيا تحت فرمان اوست ؟ آن مقام مقدسی كه بتواند سنگ ريزه را جواهر كند ، چگونه بر متاع دنيا حرص ورزد ؟

و چگونه حسد برد در حالی كه تمام مخلوقات پهن دشت هستی مادون او هستند و جايی برای حسد ورزيدن به كسی نيست ؟

و چگونه برای مادون غضب كند در حالی كه غضب او فی اللّه و للّه است ؟

و چگونه در شهوات افتد در حالی كه از طريق مشاهده و مكاشفه از بهترين نعمت های بهشت و صور زيبا و عالی آگاه است و راهی برای ميل به صور خسيّه و پست برای او وجود ندارد ؟

 

عصمت عالی ترين درجه تقوی

عصمت در حقيقت نورانيت عقل نظری و عملی است و انسان معصوم قدرت دارد مانع نفوذ وهم و خيال در حيطه عقل نظری شود تا زمينه خلط و خبط و مغالطه را از ميان بردارد و هم می تواند مانع نفوذ شهوت و غضب بی محاسبه در محدوده عقل عملی گردد تا به تباهی و گناه آلوده نشود و به طور اختياری به سوی فضايل و كمالات حركت كند .

عصمت عملی و رفتاری ، عالی ترين درجه تقواست يعنی تقوا دارای مراتب و مراحل زيادی است كه نهايت آن در كردار و رفتار است كه همان عصمت عملی است گرچه ممكن است بخش عصمت علمی و معرفتی را نيز تقوای علمی ناميد ولی تقوای كرداری و خويشتن داری ، فعل اختياری انسان و جزء مسائل عقل عملی است .

همه معصومان ما هم در مسائل علمی و هم از جهت تلقی از سوی خدا و هم از جهت حفظ و نگهداری در باطن و هم از جهت تعليم و آموزش و تبليغ و ابلاغ ، مصون از خطا و اشتباه و سهو و نسيان اند ، يعنی آنچه را مربوط به هدايت انسان هاست به طور كامل از خدا دريافت می كنند و درست و صحيح می فهمند و آن را خوب حفظ می كنند و درست و صحيح عمل می نمايند و به ديگران ابلاغ می كنند .

اين ملكه علمی و معرفتی بدون شهود ممكن نيست و تنها از طريق شهود است كه چنين چيزی شدنی است زيرا انسان در عالم وهم و خيال بافته های خود را بر يافته های عقل عرضه می كند و آن را به آن می آميزد و تفكری آميخته با جهل و خطا و سهو و نسيان به وجود می آورد و در نتيجه به چاه گمراهی می افتد و ديگران را هم همراه خود به قعر آن چاه می برد !

 

( أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ ) .

آيا كسانی را كه  شكر  نعمت خدا را به كفران و ناسپاسی تبديل كردند و قوم خود را به سرای نابودی و هلاكت درآوردند ، نديدی ؟

 

معصوم در تيررس شيطان نيست

اگر انسان در حريم عقل ناب به سر برد و از دسترس وهم و خيال دور باشد به مقامی می رسد كه دست خطا و نسيان به او نمی رسد و ديو گناه و عصيان به او حمله نمی كند و در نهايت در عرصه عصمت دائمی قرار می گيرد زيرا در حريم عقل ناب نه شيطان درونی وهم و خيال راه دارد و نه شيطان بيرونی و ابليس تلبيس گر و تدليس گر چون تجرّد ابليس مانند وهم و خيال از عقل ناب پايين تر است و هرگز به مقام عقل محض راه نمی يابد در دستگاه تجرّد تام عقلی نه وهم و خيال به عنوان دزد و راهزن راه می يابد و نه ابليس به عنوان دزد و راهزن بيرونی به آن وادی مقدس دسترسی دارد . ابليس در نقطه راهزنی بر سر صراط مستقيم قرار می گيرد ،

 

( . . . لاََقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ ).

 . . . يقيناً بر سر راه راست تو  كه رهروانش را به سعادت ابدی می رساند  در كمين آنان خواهم نشست .

 

ولی همين ابليس كه با همه قدرت تهديد به گمراه كردن همه انسان ها می كند ، نمی تواند به حريم كسی كه خود عين صراط مستقيم شده ، راه يابد چون خود صراط كه ترسيم قدرت بی نهايتی چون خداست از آسيب وسوسه و دسيسه او مصون است .

برای اهل دل و سالكان كوی دوست و رهروان عارف ، ثابت است كه صراط عين سالك و سالك عين صراط است ، راه و رهرو يكی است . شيطان در ابتدا و آغاز صراط كمين كرده نه در وسط و يا مراحل عالی آن ، از اين جهت كسانی كه با رياضات شرعی و انجام تكاليف الهی بخش عمده راه مستقيم را طی كرده و به مقام اخلاص رسيده اند ; از آسيب و وسوسه او مصون هستند ،

 

( . . . وَلأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلاَّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْـمُخْلَصِينَ ).

 . . . من هم يقيناً  همه كارهای زشت را  در زمين برای آنان می آرايم  تا ارتكاب زشتی ها برای آنان آسان شود  و مسلماً همه را گمراه می كنم . * مگر  آن  بندگانت را كه خالص شدگانِ  از هر نوع آلودگی ظاهری و باطنی اند .

 

 

علم و عمل معصوم

بنابراين كسی كه به مقام اخلاص علمی و شهودی رسيد ، در مسائل معرفتی و علمی از جهت حدوث و بقای مصونيت می يابد پس چيزی را بد و نادرست نمی فهمد و در فهميده ها هم شك و اشتباه نمی كند چون فهم كننده ، روح مجرد و مخلص است و تفهيم كننده ، خدايی است كه علم محض است .

معصوم هرگز حق را نادرست تلقی نمی كند و هرگز در حق شك و ترديد نمی نمايد .

اميرالمؤمنين (عليه السلام) در بيان ابعاد عصمت علمی و معرفتی خود می فرمايد :

 

 

مَا شَكَكْتُ فِی الحَقِّ مُذْ أُرِيتُهُ.

از هنگامی كه حق را به من ارائه كردند در آن شك و ترديد نكردم .

 

اين بيان دلالت دارد كه آن حضرت از نظر علمی و معرفتی از طريق شهود به آخرين مرحله وصول الی اللّه و ادراك دورترين حقايق كه از دسترس غير معصوم خارج است رسيده بود ، از اين جهت آن حضرت مصداق عينی « لا ريب فيه » است .

در مرحله عصمت عملی هم بايد گفت كه اين مقام فقط برای كسانی فراهم است كه به عرصه اخلاص رسيده باشند . در اين حال است كه شهوت و غضب ، حقد و حسد ، غرور و ريا و . . . در حرم امن او راه ندارد ، معصوم همه اين امور را مهار كرده و در اختيار خود گرفته است .

شهوت و غضب معصوم در نفس نفيس مخلص او ابتدا به صورت اراده و كراهت جلوه می كند و از حالت شهوت و غضب بيرون می آيد ; به گونه ای كه چيزی كه از آن می ماند فقط اراده و كراهت است سپس با رياضت و تلاش و عبادت و مجاهدت چنان آن را دگرگون می كند كه به صورت تولّی و تبرّی جلوه می نمايد . تولیّ و تبرّی صورت تكامل يافته همان شهوت و غضب و اراده و كراهت است .

انسان معصوم و كامل ، مراحل جذب و دفع ، شهوت و غضب ، محبت و عداوت ، اراده و كراهت را طی كرده و به مقام تولّی و تبرّی كه رقيق ترين ، كامل ترين و باارزش ترين مرحله است ، دست يافته ; به عبارت ديگر ، تولّی و تبرّی رقيق ترين مرحله اراده و كراهت ، لطيف ترين مرحله محبت و عداوت ، صاف ترين مرتبه شهوت و غضب و پاك ترين مرحله جذب و دفع است .

كسی كه به مقام تولّی و تبرّی رسيده شيطان را با همه وجود ، دشمن ترين دشمن شخصيت درونی و برونی خود حس می كند به اين خاطر او را به سخت ترين وجه ممكن سركوب می كند و بر همه دشمنان فايق می آيد و اهل تولای حق می شود چنان كه حق متولی اوست :

 

( إِنَّ وَلِيِّیَ اللّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْكِتَابَ وَهُوَ يَتَوَلَّی الصَّالِحِينَ ).

يقيناً سرپرست و يار من خدايی است كه قرآن را نازل كرده و او همواره شايستگان را سرپرستی و ياری می كند .

 

همين صالحان هستند كه به خاطر عصمت در فكر و عمل ، وارثان زمين خواهند بود چون گوهر ذاتشان صالح است ، نه فكر بد می كنند و نه به راه بد گام می گذارند ،

 

( . . . أَنَّ الأَْرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ ).

 . . . زمين را بندگان شايسته ما به ميراث می برند .

 

پس حضرت حق ارث گذار وارث دهنده و صالحان ارث بران هستند و اين به خاطر آن است كه صالحان در علم و عمل معصومند .

 

عصمت انحصاری نيست

اگر انسان سالك به مقام اخلاص راه يابد ، در امنيت راه و هدف قرار می گيرد و جزء صالحان می شود و در اين مقام تحت ولايت اللّه است و شيطان و هيچ كس ديگری به آنجا راه ندارد تا بتواند وسوسه و دسيسه كند و فريبكاری و دغل بازی به كار گيرد ، اين دشمن سوگند خورده و از هر جهت بی رحم و شرور ، اقرار و اعتراف نموده كه به مقام مخلصان راه ندارد و نمی تواند بر ضد آنان كاری انجام دهد .

در هر صورت حضرت حق گروه هايی از بندگانش را جزء كسانی معرفی می كند كه شيطان به آنان دسترسی ندارد ، يكی از آن گروه ها مخلصان هستند كه از مصاديق اتمّ و اكملشان پيامبران و امامانند ، اين گروه يكی از گروه ها هستند نه همه آنان ; بنابراين رسيدن به مقام عصمت ، انحصاری نيست و غير آنان هم می توانند از طريق وصول به مقام عبوديت خالصانه ، به مقام عصمت در دو مرحله علم و عمل دست يابند و شيطان هم در مقام تهديد به اغواگری می گويد :

 

من همه آنان را گمراه می كنم مگر بندگانت را كه گروهی از آنان مخلصان هستند .

 

اين بندگانت ، معنای عام دارد و مخلصان به عنوان مصداق بارز ذكر شده اند نه تنها مصداق پس هركس می تواند با تلاش و مجاهدت و رياضت و عبادت كاری كند كه به مقام عصمت دست يابد .

آنچه در عرصه هستی يافت می شود ، موهبت الهی است :

 

( وَمَا بِكُم مِّن نِّعْمَة فَمِنَ اللَّهِ . . . ).

و آنچه از نعمت ها در دسترس شماست از خداست . . . 

 

ولی درجات مواهب و نعمت ها فرق دارد ، همچنانكه علل عادی بعضی از امور مشهود و معلوم است و علل پاره ای ديگر مخفی و نهان است .

 

علت حقيقی ، خداست

انسان چيزی را با اختيار و تفويض خود مالك نمی شود كه خدا در تحقق آن نقشی نداشته باشد . هر موجود ممكنی به استناد به وجود واجب يافت می شود و وقتی وجودش مستند به اوست ، بی ترديد هر كمالی هم در اوست از اوست حتی فاعل حقيقی تعليم دانش های عادی هم خداست :

 

( عَلَّمَ الاِْنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ ).

 و  به انسان آنچه را نمی دانست تعليم داد .

 

پس اين درس و بحث و كتاب و معلم ، علل حقيقی نيستند بلكه علل مقدماتی می باشند ; علّت فاعلی ذاتی و حقيقی خداست .

اين علل مقدماتی هم چون شيار كردن زمين و پاشيدن تخم و آب دادن است ، آنكه در حقيقت می روياند و پرورش می دهد و به محصول می نشاند خداست .

 

( ءَأَنتُمْ تَزرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ ).

آيا شما آن را می رويانيد ، يا ما می رويانيم ؟

 

تزكيه نفس ، مقدمه عصمت

بنابراين انسان می تواند با رياضت های شرعی و تهذيب و تزكيه نفس به مقام عصمت دست يابد ، پس عصمت منحصر در پيامبران و امامان نيست بلكه در شرايط پيامبری و امامت عصمت است نه انحصار عصمت .

بر اين پايه غير آنان نيز می توانند معصوم باشند و در نهايت هر پيامبر و امامی معصوم است ، ولی هر معصومی پيامبر و امام نيست .

انسان می تواند با تهذيب و تزكيه نفس ، خود را مصون از خطا ، اشتباه و نسيان و مانند آن در علم و عمل كند و معصوم شود ; اين كار را می تواند پيش از بلوغ شروع كند تا در هنگام بلوغ از بركت تعليم و تربيت و تهذيب و تزكيه معصوم باشد و كسانی هم كه پيش از اين دچار خطا و اشتباه بوده اند ، می توانند با همين روش خود را نسبت به آينده ، معصوم گردانند .

آنكه از تعليم و تربيت صحيح اوليای الهی بهره مند است ممكن است به مقامی از عصمت برسد كه در مسايل علمی نيز مصون از خطا گردد ،

 

( . . . إِن تَتَّقُوا اللّهَ يَجْعَل لَكُمْ فُرْقَاناً . . . ) .

 . . . ای اهل ايمان ! اگر  در همه امورتان  از خدا پروا كنيد ، برای شما  بينايی و بصيرتی ويژه  برای تشخيص حق از باطل قرار می دهد . . . 

 

« فرقان » يعنی نيروی تمييز و تشخيص ميان حق و باطل و درست و نادرست پس انسان در سايه تربيت اوليای حق با مراعات تقوای همه جانبه به جايی می رسد كه فاروق محض می شود ، نه بد می فهمد و نه فهميده ها را بد نگه می دارد و نه بد عمل می كند ; البته ممكن است برخی از امور را نداند ولی آنچه را می داند بی ترديد درست فهميده و درست نگه می دارد و درست عمل می كند .

علت اينكه گفته اند كه انسان فاروق ممكن است بعضی از امور را نداند ، از اين جهت است كه عصمت نيز مانند ساير كمالات وجودی دارای درجات و مراتب و شؤون و شاخه هايی است پس ممكن است معصوم در مرتبه ای و در شأنی چيزی را نداند .

در هر صورت با مجاهدت و رياضت و تهذيب نفس و مواظبت بر اعضا و جوارح و مراقبت بر خواطر و جوانح و حفظ و محاسبه و مشارطه و معاتبه و معاقبه ، می توان در علم و عمل به مقام عصمت دست يافت و از آن بهره مند شد .

 

نبوت و امامت انحصاری است

اين گونه نيست كه عصمت امری انحصاری باشد ، آنچه انحصاری است و هيچ كس نمی تواند با تلاش و كوشش هرچند در حد اعلای آن و صد در صد خالص باشد به دست آورد مقام باعظمت نبوت و مرتبه رفيع امامت است .

 

( . . . اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ . . . ).

 . . . خدا داناتر است كه مقام رسالت را در كجا قرار دهد . . . 

 

پيامبران بنا بر روايات صد و بيست و چهار هزار نفر و امامان پس از پيامبر (صلی الله عليه وآله) ، فقط دوازده نفر هستند و كاستی و افزايش ندارند ولی مقام عصمت ، مقامی است كه دسترسی به آن برای همه ميسّر است . حضرت فاطمه مرضيه (عليها السلام)نبی و امام نبود ولی معصوم بود ، مريم كبری نبی و امام نبود ولی معصوم بود و به اعتقاد اهل دل و دارندگان مقام بصيرت ، وجود مبارك حضرت زينب كبری (عليها السلام)و حضرت قمر بنی هاشم (عليه السلام) و حضرت علی اكبر (عليه السلام) دارای مقام عصمت بودند با اينكه پيامبر و امام نبودند .

بنابراين رسيدن به مصونيت ويژه ای كه از آن به عصمت تعبير می شود برای همه فراهم است و اين هرچند موهبت و نعمت خدايی است ولی اين انسان است كه قدرت و توان دارد زمينه تجلّی اين موهبت را در دو مرحله علمی و عملی اش برای خود آماده سازد تا خدای سبحان كه بخشنده و وهّاب مطلق است برابر با استعداد فراهم شده و زمينه تحصيل شده ، مقام عصمت را عطا كند .

 

( وَآتَاكُم مِن كُلِّ مَا سَأَلْتُـمُوهُ . . . ) .

و از هر چيزی كه  به سبب نيازتان به آن  از او خواستيد ، به شما عطا كرد . . . 

 

اين پرسش و درخواست به زبان استعداد است و خدا هيچ گاه استعدادی را بی پاسخ نمی گذارد و اگر كسی درخواست و پرسش زبان او با زبان استعدادش يكی باشد او نيز بی جواب و بی بهره نخواهد ماند .

 

اين را نيز بايد توجه عميق داشت كه عصمت ملكه اختياری در دو مرحله علمی و عملی است و تحقق عصمت امری تكوينی و جعلی نيست بلكه فضيلتی اكتسابی در سايه توفيق خاص حق است پس نمی توان گفت : كسی كه معصوم است اگر گناهی را مرتكب نشد هنرمندی نكرده و ثواب و پاداشی ندارد .

معصوم چنان كه قرآن مجيد می گويد ، همواره مسلح به برهان من ربّه است ; برهانی كه به صورت ملكه در او تحقق يافته است و از اين طريق دشمن درونی و خواسته های بی محاسبه نفسانی را سركوب كرده ، برای هميشه در زندان تقوا انداخته است ، از اين رو نفس او گرچه بخواهد از گناه لذّت ببرد ولی بر اثر سركوبی جرأت فكر و خواستن گناه و ارتكابش را ندارد چون با نورانيت خاص باطنی اش پايان امر و عاقبت كار را مشاهده می كند .

 

 

حقيقت گناه در چشم معصوم

سالك واصل و معصوم عارف ، درون و باطن و نتيجه گناه را آن گونه كه هست می بيند ،

 

( إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَی ظُلْماً إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَاراً . . . ).

بی ترديد كسانی كه اموال يتيمان را به ستم می خورند ، فقط در شكم خود آتش می خورند . . . 

 

آری ، باطن اين غذای حرام ، آتش است پس كسی كه پايان كار و حقيقت امر و باطن عمل را به صورت آتش واقعی مشاهده می كند ، مصون از فكر گناه و ارتكاب آن می ماند و هرگز دچار فكر بد و خطا در انديشه و گناه سهوی و عمدی نمی گردد چون حقايق آن چنان كه هست نزد او حاضر و مشهود است .

علی (عليه السلام) در نهج البلاغة در پايان قصه عقيل كه از حق خود بيشتر می خواست ، می فرمايد :

 

وَأعجَبُ مِن ذَلِكَ طَارِقٌ طَرَقَنَا بِمَلفُوفَة فِي وِعَائِهَا ، وَمَعجُونَة شَنِئتُهَا ، كَأنَّمَا عُجِنَت بِرِيقِ حَيَّة أوقَيئِهَا ، فَقُلتُ : أصِلَةٌ أمْ زَكاةٌ أم صَدَقَةٌ ؟ فَذلِكَ مُحرَّمٌ عَلَينَا أهلَ البَيتِ ، فَقَالَ لاَ ذَا وَلاَ ذَاكَ ، وَلكِنَّهَا هَدِيََّةٌ ، فَقُلتُ : هَبِلَتْكَ الهَبُولُ ، أعَنْ ديِنِ اللّهِ أتَيْتَنِي لِتَخْدَعَنِي ؟ أمُختَبِطٌ أنتَ أم ذُو جِنَّة أم تَهْجُرُ ؟.

و شگفت تر از قصه عقيل ، داستان كسی است كه شبانه و به دور از چشم مردم نوعی حلوا و معجونی كه سخت از آن كراهت داشتم و به شدّت ناخوشايندم بود برايم آورد كه گويا با آب دهان افعی يا قی و استفراغش آميخته و عجين شده بود ، به او گفتم : هديه يا زكات يا صدقه است كه آن بر ما اهل بيت حرام است . گفت : نه اين است نه آن بلكه هديه است . به او گفتم : مادرهای داغدار به عزايت بنشينند از راه دين وارد شده ای تا مرا بفريبی ؟ !

آيا دچار صرعی كه نمی دانی چه می كنی ، يا مجنونی كه نمی فهمی در چه كاری وارد می شوی يا در اين وقت شب دچار هذيان شده ای ؟ !

 

علی معصوم ، رشوه را به صورت غذايی كه مار سمّی پس از خوردنش آن را بالا آورده و قی كرده می بيند ، غذايی كه هيچ انسان عاقلی به سوی آن دست دراز نمی كند .

آری ، كسی كه با نور عصمت حقيقت را به اين صورت مشاهده می كند ، نه فكر به دست آوردنش را می كند و نه به صورت عمدی و سهوی به آن دست اندازی می نمايد .

معصوم می بيند كه باطن گناه شعله فروزان آتش دوزخ است از اين جهت در مرحله فكری و عملی به آن آلوده نمی شود و در چنين حالتی هم شيطان كاری نمی تواند بكند .

 

شاهد ، غافل نيست

اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرشتگان را به صورتی وصف می كند كه بيانگر چگونگی تحقق عصمت در آنان است و اوصافشان نشان می دهد كسی كه شاهد است غافل و ناسی نيست و در دام ابليس و شيطان گرفتار نمی شود ،

 

لاَ يَغشَاهُمْ نَومُ العُيُونِ ، وَلاَ سَهْوُ العُقُولِ ، وَلاَ فَتْرةُ الأبدَانِ ، وَلاَ غَفْلَةُ النِّسيَانِ.

خواب ديدگانشان را فرو نمی گيرد ، گرفتار سهو و نسيان عقول نيستند ، بدن هايشان اسير خستگی نمی گردد و فراموشی سراغ آنان نمی آيد .

 

پيامبران و امامان نيز چنين هستند يعنی از خطا در فكر و خواب غفلت و بيماری سهو و نسيان و انحراف در عمل و زشتی اخلاق مصونند .

 

قوای انسانی و عصمت

اين طور نيست كه معصوم از روی اجبار گناه نكند يعنی قادر به گناه نباشد ، قادر به گناه هست ولی گناه نمی كند و به عبارت ديگر ، صدور گناه از معصوم امتناع ذاتی ندارد يعنی عقلا محال نيست ولی با اين حال نه فكر گناه به او راه می يابد و نه گناه می كند .

در هر صورت ، ملكه عصمت ـ چه علمی و چه عملی ـ اين گونه نيست كه مقتضيات قوای انسانی را نابود سازد چون هر كدام از قوا ، اقتضايی دارد كه هم می توان متعلق اقتضايش را از راه حلال فراهم كرد و هم از راه حرام ارضا نمود .

حس شنوايی خواستار آواز و آوای دلنشين و دلپذير است ، حس بينايی از مناظر زيبا لذّت می برد و حس چشايی و لامسه و بويايی نيز چنين است . سركوب اين قوا نادرست و شايد محال عادی باشد ، از اين رو بايد هر قوّه ای را به آنچه اقتضا دارد رسانيد ولی از راه حلال .

معصوم می كوشد تا افزون بر حفظ و كنترل خود و به نوعی خويشتن داری ، از گناه در علم و عمل دوری كند ولی در عين حال قوای خود را نيز جهت می دهد و آنها را به كمال خودشان می رساند و ـ چنان كه در سطور قبل بيان شد ـ شهوت و غضب را به تولّی و تبرّی اوج می دهد كه كمال آن دو قوّه است .

معصوم می كوشد تا با تقويت رياضت و تزكيه و تهذيب ، امكان آلودگی به گناه علمی و عملی را در خويش ممنوع سازد به گونه ای كه به طور طبيعت ثانوی از گناه دوری می جويد و نفسش اين امكان را می يابد كه گناه نسبت به خويش را امری غير مقدور نمايد يعنی با اينكه صدور گناه از معصوم امتناع ذاتی ندارد ولی با كوشش انسان ، امتناع عرضی پيدا می كند.

 

اهل بيت (عليهم السلام) در اوج عصمت

رسول خدا (صلی الله عليه وآله) درباره مقام عصمت خود و اهل بيتش می فرمايد :

 

أَنَا وَعَلِيُّ والْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ وَتِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ ، مُطَّهَّرُونَ مَعْصُومُونَ.

من و علی و حسن و حسين و نُه نفر از فرزندان حسين از هر آلودگی پاك و معصوم هستيم .

 

و درباره خود و حضرت فاطمه (عليها السلام) و دوازده امام (عليهم السلام) فرمود :

 

إنّا أَهْلَ الْبَيْتِ قَدْ أَذْهَبَ اللّهُ عَنّا الفَواحِشَ ، ما ظَهَرَ مِنها وَما بَطَن.

ما اهل بيت ، خدا همه زشتی ها و آلودگی های پيدا و پنهان را از ما زدوده است .

 

و حضرت امام صادق (عليه السلام) در قطعه ای بسيار استوار و محكم درباره عصمت پيامبران و امامان فرموده است :

 

الأنبياءُ والأوصياءُ لا ذُنُوبَ لَهُم ، لأنَّهُم مَعصُومُونَ مُطَهَّرون.

پيامبران و جانشينان هيچ گناهی ندارند زيرا معصوم و پاك هستند .

 

حضرت زهرا (عليها السلام) و اميرالمؤمنين (عليه السلام) و يازده فرزند بزرگوار اين دو انسان كامل و درياهای بی كران معارف ، در همه احتجاجات و بحث های استوارشان با مخالفين و معاندين به عصمت و طهارت و پاكی خود از همه آلودگی های پيدا و پنهان و اينكه به اين خاطر حجّت خدا در همه شؤون بر همه انسان ها تا روز قيامت هستند ، استدلال كرده اند و خود را از بندگان مُخلص خدا كه هوای نفس و شيطان و علل گناه هيچ راهی به آنان ندارد ، معرفی نموده اند .







گزارش خطا  

^