فارسی
جمعه 07 ارديبهشت 1403 - الجمعة 16 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

توسل به اهل بيت (عليهم السلام)

توسل به اهل بيت (عليهم السلام)

محب اهل بيت (عليهم السلام) و مطيع خاندان طهارت هرگاه دچار مشكلی شود كه عوامل ظاهری از حلّ آن ناتوان باشند چون صادقانه و از روی يقين آنان را نزد حضرت حق شفيع خود قرار دهد همراه با اعتقاد به اينكه اگر به مصلحتش باشد گرِه از مشكل گشوده می شود ، بی ترديد گشوده خواهد شد .

 

عنايتی شگفت از امام عصر ( عج )

اين جانب سالهای بيست و يك و بيست و دو سالگی از عمرم را در حوزه علميه قم جهت تحصيل معارف اهل بيت (عليهم السلام) گذراندم ; ايام تعطيل برای صله رحم به تهران می آمدم . در يك روز تعطيل به عيادت عالم بزرگوار ، مدافع ولايت اهل بيت (عليهم السلام) سلطان الواعظين شيرازی صاحب كتاب معروفشب های پيشاور رفتم .

شخصی برای عيادت در محضر آن مرد بزرگ بود ، سلطان الواعظين مرا به او معرفی كرد كه ايشان از طلاب قم هستند و در همه تعطيلات به عيادت من می آيند و او را هم به من معرفی كرد كه ساليان متمادی است در مجالس من حضور می يابد و معروف به حسينی است ، سپس به آقای حسينی گفت : با زبان خود داستانت را برای ايشان بگو .

به من گفت : پرونده بيماری من در بيمارستان پارس است . دوست داشتم از نزديك آن را ببينی و از نظر پزشكانم كه درمانم را غير ممكن می دانستند باخبر شوی ، در هر حال جناب سلطان الواعظين از چند و چون پرونده و بيماری من باخبر است ، بعد ماجرای خود را برای من به اين مضمون بيان كرد :

يك روز صبح از خواب بيدار شدم خواستم برای وضو و نماز از جای برخيزم ، حس كردم نمی توانم ، همسرم را صدا زدم كه به من كمك كند تا برای ادای نماز برخيزم ولی كمك او هم برايم بی فايده بود چون توان برخاستن نداشتم ، نمازم را خوابيده خواندم .

هنگامی كه هوا روشن شد گفتم : دكتر بياوريد ، دكتر آمد و پس از معاينه من گفت : متأسفانه دچار فلج شده و گرفتار آسيب خطرناك نخاعی گشته درمانی برای او نخواهد بود و بايد تا پايان عمر با اين بيماری سر كند ! !

مرا به بيمارستان بردند ، مدت ها در آن بيمارستان تحت درمان و انواع آزمايش ها و عكس برداری ها بودم ، ولی درمان نشدم ، پس از نا اميدی كامل از طب و طبيب به خانه باز گشتم .

به همسرم گفتم : مگر طبيبان جهان منحصر به اطبای ايران و اروپا و آمريكا و ساير كشورها هستند ؟ همسرم گفت : ظاهراً چنين است . گفتم : نه من طبيبی جز اينان سراغ دارم . گفت : كيست ؟ گفتم : حضرت امام حسين (عليه السلام) . آنگاه به همسرم گفتم گذرنامه بگيرد و او هم پس از چندی گذرنامه را آماده كرد .

پيش از سفر به او گفتم : می خواهم يك مسأله اعتقادی را با تو در ميان بگذارم كه از اين طريق اعتقاد ديگران را به صاحبان ولايت كليه الهيه حفظ كنيم ، گفت : بگو ، گفتم : شايد پروردگار مهربان مصلحت مرا در شفای من نداند و تقدير اين باشد كه تا پايان عمر به اين حال بمانم ، گرچه هدف ما كربلا و زيارت حضرت سيد الشهداء (عليه السلام)است اما می خواهم قصد ما پنهان بماند و اقوام و خويشانمان از سفر ما به كربلا باخبر نشوند زيرا ميان آنان افراد ضعيف الايمان هم هست ; اگر رفتم و شفا نگرفتم به مسخره نگويند اين هم زيارت و توسل ! بنابراين هر كس پرسيد عازم كجا هستيد ، بگو : برای مداوا به اسرائيل می رويم .

وقتی مقدمات سفر به عراق آماده شد ، استخاره كردم با هواپيما يا از طريق خرمشهر پس از پياده شدن از قطار با بلم سفر كنم ، بسيار بد آمد ; استخاره كردم با ماشين از مرز خسروی بروم بسيار خوب آمد .

عازم سفر شدم ، به اولين شهری كه رفتم كربلا بود و از حسن اتفاق سفر ما مصادف با ماه رجب بود . همه رجب را در كربلا ماندم ، از شفايم خبری نشد . به همسرم گفتم : خسته و كسل نشوی ، طول زمان تو را مأيوس نكند ، اهل بيت (عليهم السلام)اگر به سرعت كار ما را راه نمی اندازند به خاطر اين است كه دوست دارند بيشتر در حضورشان باشيم و بيشتر با آنان راز و نياز كنيم .

با تمام شدن ماه رجب و گذشتن دو سه روزی از ماه شعبان و زيارت اميرمؤمنان (عليه السلام) در نجف به پيشنهاد همسرم عازم حلّه و از آنجا عازم سامرا و سپس كاظمين و بعد از آن عازم ايران شديم .

و پيش خود گفتيم هركس در ايران به عيادت ما آمد می گوييم طبيبان از علاج اين بيماری عاجزند و بايد تا پايان عمر با اين درد ساخت .

به حله رفتيم و پس از زيارت حضرت سيد محمّد با يك مينی بوس عازم كاظمين شديم . مرا در يك صندلی كامل پشت سر راننده نشاندند و همسرم نيز صندلی پشت سر من نشست . چهارپايه ای چوبی كنار راننده بود كه كسی روی آن ننشسته بود . راننده حركت كرد ، نزديك غروب در ميان بيابان كسی برای سوار شدن دست بلند كرد ، راننده انگار بی اختيار ترمز كرد ، وقتی ماشين ايستاد عربی جوان ، غرق در وقار و ادب و بزرگواری و كرامت بالا آمد و روی چهارپايه كنار دست راننده نشست و شروع به خواندن قرآن كرد ، اما چه خواندنی ، چه صوتی ، چه قرائتی ! !

 

( وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَی حُبِّهِ مِسْكِيناً وَيَتِيماً وَأَسِيراً ).

و غذا را در عين دوست داشتنش به مسكين و يتيم و اسير انفاق می كنند .

 

با خود گفتم : خدايا ! اين جوان عرب خوش سيما كيست كه به اين زيبايی و با اين لحن گرم كتاب تو را می خواند ؟

پس از قرائت قرآن صورت مباركش را به جانب راننده برگردانيد و گفت : امسال قصد خراسان و زيارت حضرت امام رضا (عليه السلام) را داری ؟ راننده گفت : آری ، سال هاست در اين آرزو به سر می برم !

جوان دست در جيب كرد ، مقداری پول بيرون آورد و به راننده داد و فرمود : امسال كه به آنجا می روی مردی را با اين مشخصات می بينی و اين پول را به او می دهی و می گويی بيش از اين از ما نخواستی !

سپس سر مباركش را برگردانيد و به من نگاهی ملاطفت آميز كرد و به فارسی روان و شيوا گفت : آقای حسينی ! در چه حالی ؟ گفتم : قطع نخاعم و افليج و از كار افتاده و برای علاج آنچه در توان داشتم كوشيدم ، ولی اثری نداشت .

از روی چهارپايه نيم خيز شد و دست شفا بخشش را پشت سر من گذاشت و اندكی دست كشيد و نشست و گفت : بيماری و دردی نمی بينم سپس در ميان آن بيابان كه پرده تاريكی شب نزديك بود همه جا را بپوشاند به راننده گفت : بايست ، من پياده می شوم ، راننده گفت : اينجا آبادی نيست ، خانه و چادری وجود ندارد ، قصدتان كجاست ؟ فرمود : همين جا ! راننده ايستاد و او پياده شد . راننده هم به احترامش پياده شد ، من هم بی اختيار و بی توجه دنبالش پياده شدم ، يك مرتبه ديدم راننده و مسافرها به من خيره شده اند ، برای يك لحظه به خود آمدم ، ديدم در كمال سلامت سرپا ايستاده ام .

همه به اطراف نظر كرديم ، جوان عرب را نديديم كه ناگهان همه با هم فرياد زديم : يا صاحب الزمان ! يا صاحب الزمان ! ولی از محبوب خبری نبود ! !

 

به جانی لطف پنهان می فروشد *** جهانی جان به يك جان می فروشد

دهد بوسی عوض جانی ستاند *** بخر و اللّه ارزان می فروشد

دلم هر دو جهان با صد جهان جان *** به يك دم وصل جانان می فروشد

نفهميده است ذوق عشق و مستی *** كه هشياری به مستان می فروشد

شراری گر بيابد ز آتش ما *** جنان زاهد به نيران می فروشد

به يك مو زاهد از زلف دو تايش *** دو صد خروار ايمان می فروشد

چو آرد در حديث آن لعل شيرين *** شكرها از نمكدان می فروشد

بده جان در رهش ای فيض كان يار *** وصال خويش ارزان می فروشد

 

اهل بيت (عليهم السلام) و تجلّی علمی در مردی زاهد

مرحوم آيت اللّه حاج آقا جمال اصفهانی از عالمان وارسته و زاهد و عارف و عامل به فرمان های حق و از عاشقان بی قرار اهل بيت (عليهم السلام) بود .

او پس از دريافت مقام با عظمت اجتهاد ، از نجف به اصفهان و از آنجا به تهران آمده ، عهده دار امور دينی در يكی از مساجد مهم تهران ـ معروف به مسجد حاج سيد عزيز اللّه ـ گرديد و به دعوت عالمان بزرگ ، مشغول تدريس در مدرسه مروی تهران شد .

اهل درس و بحث با آمدن به مجلس درس آن بزرگ عالم دينی ، پای بند آن محفل نورانی شدند و به تدريج آوازه دانش و دانشمندی او سبب شد كه مجلس درسش از كميت و كيفيت كم نظيری برخوردار گردد .

حسودان كه چشم ديدن نعمت خدا بر ديگران را ندارند و مغروران كه جز خود كسی را نمی بينند و متكبران كه خود را از همه بزرگ تر می دانند ، موقعيّت آن انسان الهی را تحمل نياوردند و در مقام شكستن او برآمدند .

با لطايف الحيل دو نفر را برای امتحان علمی او انتخاب كردند كه يكی از آن دو نفر فيلسوف و فقيه بزرگ مرحوم سيد كاظم عصار بود .

از آن دو نفر خواستند به مجلس درس او رفته و پرسشی دشوار و پيچيده از حكمت و فلسفه مطرح كنند تا ميزان دانشش معلوم شود و اگر مايه چندانی ندارد از مقام و منزلتش به زير افتد و كرسی درس را از دست بدهد و در ميان علما و دانشمندان ارزشش بر باد رود .

مرحوم عصار كه از باطن خواستاران امتحان آن مرد بزرگ خبر نداشت پذيرفت كه در محفل درس او حاضر شود و آن انسان الهی را از طريق حكمت و فلسفه امتحان نمايد ، عالم ديگری هم حاضر شد به محفل او رود و او را از طريق فقه آزمايش كند .

مرحوم عصار می گويد :الأسفار ملا صدرا را كه از مشكل ترين و دقيق ترين كتاب های فلسفه است همراه خود به مجلس درس او بردم ، زمانی رسيدم كه درس آيت اللّه حاج آقا جمال شروع شده بود ، از ايشان اجازه گرفتم تا مسأله ای را بپرسم و او اجازه داد و من پرسشی بسيار دشوار ازالأسفار مطرح كردم ، چشم ها به دهان استاد دوخته شد تا اين پرسش را چگونه پاسخ می دهد ؟

او كه به نورانيت باطن ماجرا را فهميده بود فرمود :الأسفار را ببنديد و آنگاه آن را باز كنيد و از هر كجايش كه خواستيد سئوال مطرح كنيد .

عصار می گويد : كتاب را بستم و سپس به شيوه استخاره آن را گشودم ، استاد فرمود : كلمه نخست همان صفحه را بخوان ، من هنگامی كه كلمه اول را خواندم او تا آخر صفحه از حفظ بی آنكه كلمه ای را جا بيندازد و حذف كند قرائت كرد و سپس گفت : آيا آنچه را خواندم شرح و توضيح دهم ؟ !

پاسخ دادم نيازی نيست ، آنگاه استاد بالای كرسی درس زار زار گريست و فرمود : اگر بنای پرسش ديگری از رشته فقه و اصول داريد بپرسيد !

نفس ها در سينه ها حبس شد ، كسی را يارای گفتن نماند ، استاد در سكوت مجلس گفت : لازم نيست برای آزمايش من از من چيزی بپرسيد ، چون هر كتابی از كتاب های علمی شيعه را بياوريد از هر كجای آن بخواهيد برای شما از حفظ خواهم خواند .

سپس گفت : ای طلاب ! ای عالمان ! ای دانشجويان ! ای مردم ! من اين مقام را از پيش خود كسب نكرده ام ، من مدت ها در نجف درس خواندم ، درس فقه و اصول و حكمت و فلسفه و تفسير و ادبيات و لغت و منطق و بيان را ولی به بيماری سخت حصبه و چهل روز فرو رفتن در اغما و بيهوشی گرفتار شدم و پزشكان از علاج من نا اميد شدند اما عنايت و لطف حق مرا شفا داد و از بند مرگ نجات يافتم ، پس از رهايی از بيماری و باز يافتن سلامتی حس كردم همه حافظه و معلوماتم را از دست داده ام و حتی كلمه ای از علم و دانش در خاطرم نيست و تبديل به بی سوادی مادرزاد شدم !

هنگام سحر برخاستم و به حرم مطهر اميرمؤمنان (عليه السلام) مشرّف شدم و به محضر الهی و ملكوتی حضرت عرضه داشتم : با چه رويی به ايران باز گردم ، من چهل سال در دانشگاه شما اهل بيت (عليهم السلام) شاگردی كردم تا به مقامات عالی علمی رسيدم ، و اميدم اين بود كه از دانش و علمم برای خدمت به اسلام و مسلمانان بهره گيرم اما اكنون يك پارچه جهل و نادانی ام ، شما ای برگزيده حق ! ای جانشين رسول مطهر ! ای باب مدينه علم پيامبر ! ای مشكل گشای مشكل داران ! بر من مپسند كه آبرويم از دست برود ، بر اثر شدّت توسل خسته و درمانده شدم و خوابم برد .

ديدم مرا به محضر حضرت امير (عليه السلام) بردند ، امام به من فرمود : جمال ! ناراحتی ؟ عرضه داشتم : آری ، سخت ناراحت و رنجيده خاطرم ، ظرفی از عسل برابر حضرت بود ، قاشقی از آن به من مرحمت فرمود و گفت : از اين عسل بخور مشكلت حل می شود ، من هم به فرمان مولايم از آن عسل خوردم ، هنگامی كه بيدار شدم حس كردم تمام كتاب های شيعه در سينه من است ! !

 

كرامت شيعه ناب از بركت اهل بيت (عليهم السلام)

اهل بيت (عليهم السلام) نه خود تنها با شفاعتشان نزد خدا گره گشايی می كنند بلكه گاهی هم وابستگان خالص آنان و عاشقان دلداده ايشان و مطيعان فرهنگ پاكشان گره از مشكل مردم می گشايند .

آخوند ملا محمّد كاشی از عرفای ناب و فيلسوفان كم نظير شيعه و عبادت و سحرخيزی او يادآور عبادت و سحرخيزی اوليای خاص الهی بود .

در مكتب عرفان و فلسفه و حالش شخصيت هايی چون شهيد آيت اللّه سيد حسن مدرس ، حاج شيخ مرتضی طالقانی ، حاج آقا رحيم ارباب ، آيت اللّه العظمی آقا سيد جمال الدين گلپايگانی و آيت اللّه العظمی بروجردی تربيت شدند .

روزی در مدرسه صدر بيرون حجره طلبگی اش نشسته بود ; لُری از عشاير بختياری كه بچه دار نمی شد و كسی به او گفته بود حل مشكل تو به دست آخوند كاشی در مدرسه صدر است به محضر آخوند آمد و گفت : از خدا بخواه فرزندی به من عنايت كند ، آخوند فرمود : كاری از دست من ساخته نيست ، مرا در پيشگاه خدا آبرويی برای اين امور نمی باشد ای برادر لُر ! اگر عكس باطن مرا در مستراح مدرسه بياويزند كسی حاضر به رفتن در آن مستراح نيست ! ولی مرد لر از اصرار خود دست برنداشت ، آخوند برای فرار از دست او به او گفت : كوزه ای بياور و از حوض اين مدرسه آب بردار و تو و همسرت از اين آب بياشاميد ، اگر خدا بخواهد بچه دار می شويد .

آن لر با قلب پاك و با نيت صاف دستور آخوند را اجرا كرد و سال بعد شيرخواری را با خود به مدرسه آورد و از آخوند خواست كه در گوش او اذان بگويد ! آری

 

فَو اللّهِ ما أَحَبَّهُمْ أَحَدٌ إلاّ رَبِحَ الدُّنْيا وَالاْخِرَةَ .

به خدا سوگند كسی آنان را دوست نمی دارد مگر اينكه سود دنيا و آخرت نصيبش شده است .

 

چنان كه پيامبر (صلی الله عليه وآله) بزرگوار اسلام در روايتی بسيار مهم فرموده است :

 

مَنْ رَزَقَهُ اللّهُ حُبَّ الاَْئِمَّةِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِیِ ، فَقَدْ أَصابَ خَيْرَ الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ ، فَلا يَشُكَّنَّ اَحَدٌ إنَّهُ فِي الْجَنَّةِ ، فَإنَّ في حُبِّ أَهْلِ بَيْتِي عِشْرِيْنَ خِصْلَةً : عَشْرٌ مِنْها في الْدُّنْيا ، وَعَشْرُ مِنْها في الاْخِرَةِ .

كسی كه خدا عشق اهل بيت مرا روزی وی كند بی ترديد به خير دنيا و آخرت دست يافته و نبايد كسی شك كند كه او يقيناً اهل بهشت است ، زيرا محبت اهل بيت من بيست نتيجه به دنبال دارد ، ده در دنيا و ده در آخرت .

 

اما در دنيا : زهد ، رغبت به كوشش مثبت ، پارسايی در دين ، شوق به عبادت ، توبه پيش از مرگ ، نشاط در شب زنده داری ، چشم پوشی از آنچه مردم دارند ، حفظ اوامر و نواهی حق ، دشمنی با دنيا  يی كه مانع آخرت است  ، جود و بخشندگی .

اما در آخرت : گشوده نشدن نامه اعمال ، برپا نشدن ميزان ، قرار گرفتن پرونده به دست راست ، نوشته شدن برات آزادی از عذاب ، سپيد گشتن چهره ، پوشانيده شدن لباس بهشتی بر اندام ، پذيرش شفاعت برای صد نفر از خانواده ، نظر كردن خدا به او با رحمت و مهر ، نهادن تاج بهشتی بر سر ، و وارد شدن به بهشت بدون رسيدگی به حساب .

 

فَطُوْبَی لِمُحِبّي أَهْلِ الْبَيْتِ.

پس خوشا بر احوال محبّان اهل بيت .

 

توجه حضرت امام رضا (عليه السلام)

ابومنصور بن عبدالرزاق به حاكم طوس گفت : آيا برای تو فرزندی هست ؟ حاكم گفت : نه ، ابومنصور گفت : چرا به حرم حضرت امام رضا (عليه السلام) نمی روی تا كنار آن مرقد مطهّر از خدا بخواهی فرزندی به تو عنايت كند ؟ من در آنجا حوائجی را از خدا خواسته ام و برآورده شده .

حاكم می گويد : به درگاه حضرت امام رضا (عليه السلام) رفتم و از حضرت حق خواستم فرزندی به من بدهد و خدا دعايم را به سبب زيارت آن بزرگوار مستجاب كرد و فرزندی به من داد ، پس از آن نزد ابومنصور رفتم و اجابت دعايم را در آن مشهد شريف به او خبر دادم و او هم به من هديه و عطيه ای داد و گرامی ام داشت .

 

اجابت دعا در حرم حضرت امام رضا (عليه السلام)

شيخ صدوق ـ آن انسان والا و فقيه ـ می گويد : هنگامی كه از امير سعيد ركن الدوله برای زيارت حضرت امام رضا (عليه السلام) رخصت خواستم ، رخصتم داد و اين زيارت در ماه رجب سال سيصد و پنجاه و دو بود ، چون از نزد او برای زيارت برگشتم مرا خواست و گفت : اين جايگاه مباركی است كه پيش از اين من به زيارتش مشرّف شده ام و از خدا حوائجی درخواست كرده ام كه در سينه داشتم ، پس برايم برآورده فرمود ، اكنون در آنجا در دعا برای من و زيارت از جانب من كوتاهی مكن ، زيرا دعا در آنجا مستجاب است ; من هم دعا و زيارت را برای او ضامن شدم و به عهدم وفا كردم .

هنگامی كه از خراسان باز گشتم و بر او وارد شدم به من گفت : آيا برای من دعا كردی و از جانب من زيارت نمودی ؟ گفتم : آری ، گفت : احسنت ! برای من مسلّم بود كه دعا در آن مشهد شريف مستجاب است .

 

توسل به حضرت امام رضا (عليه السلام)مرا نجات داد

ابوبكر حمامی كه در نيشابور از اصحاب حديث بود می گويد :

بعضی از مردم مالی را به من امانت دادند و من آن را در جايی دفن كردم و جای دفن را فراموش نمودم ، پس از مدتی صاحب امانت آمد و امانتش را از من خواست و من هم جای دفنش را نمی دانستم ، حيران و نگران بودم و صاحب امانت هم مرا متهم به تصرّف در امانت كرد ، اندوهگين و ناراحت از خانه بيرون آمدم ، گروهی از مردم را ديدم قصد زيارت حضرت امام رضا (عليه السلام) را دارند ، با آنان به سوی مشهد رفتم ، امام هشتم را زيارت كردم و در آنجا از خدا خواستم كه جای امانت را به من بنماياند .

چنان كه شخص به خواب رفته چيزی در خواب می بيند ، انگار در خواب ديدم شخصی نزد من آمد و گفت : وديعه را در فلان موضع دفن كرده ای . به سوی صاحب وديعه برگشتم و او را به همان موضع راهنمايی كردم ، در حالی كه خوابم را باور نداشتم ! صاحب امانت به همانجا رفت و امانت خود را با مُهر صاحبش بيرون آورد .

او پس از آن ، اين ماجرا را برای مردم می گفت و همواره آنان را به زيارت آن مشهد شريف تشويق می كرد .

 

حاجت غلام در حرم حضرت امام رضا (عليه السلام) روا شد

ابوالحسن محمّد بن عبداللّه هروی می گويد : مردی از اهالی بلخ با غلامش به زيارت حضرت امام رضا (عليه السلام) آمد ، خود و غلامش آن حضرت را زيارت كردند .

ارباب بالای سر حضرت آمد و مشغول نماز شد و غلام پايين پای حضرت به نماز ايستاد .

چون هر دو از نماز فارغ شدند به سجده رفتند و سجده را طولانی نمودند ، ارباب پيش از غلام سر از سجده برداشت و غلام را صدا كرد ، غلام سر از سجده برداشت و گفت : لبيك ای مولای من ! به غلام گفت : می خواهی آزادت كنم ؟ گفت : آری ، گفت : تو در راه خدا آزادی و فلان كنيز من هم كه در بلخ است در راه خدا آزاد است و من در اين حرم مطهر او را با اين مقدار مهريه به همسری تو درآوردم و پرداخت آن را نيز ضامن شدم و فلان زمين حاصل خيز خود را هم وقف بر شما دو نفر و اولادتان و اولاد اولادتان و همين طور نسل و ذريه شما كردم و حضرت امام رضا (عليه السلام) را هم به اين برنامه شاهد گرفتم .

غلام گريست و به خدا و به حضرت رضا (عليه السلام) سوگند ياد كرد كه من در سجودم جز اين امور را نخواستم و به اين سرعت اجابتش از سوی خدا برايم معلوم شد!

 

برگزاری مجلس برای اهل بيت (عليهم السلام)

از اموری كه اهل بيت (عليهم السلام) بر آن به شدّت اصرار میورزيدند ، برپا كردن مجالس جهت تبليغ فرهنگ حيات بخش آنان و اقامه عزا برای آن بزرگواران به خصوص حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) بود .

شيعه پس از واقعه كربلا به تشويق و ترغيب اهل بيت (عليهم السلام) به اقامه مجالس تبليغ دين و عزا برای اهل بيت (عليهم السلام) همت گماشت و از طريق آن مجالس تا به امروز مفاهيم قرآن و روايات و معارف راستين و مسائل و احكام فقهی را به مردم تعليم داد و مشعل هدايت را به توفيق حق روشن نگاه داشت و نيز از طريق اين مجالس ، ستم ستيز و ستم سوز بار آمد و گاهی دولتی را از اوج حكومتش به خاك ذلت و نابودی كشيد .

آثار و بركات مجالسی كه به عشق اهل بيت (عليهم السلام) برپا می شود ، چيزی نيست كه به قلم آيد ، آثار امواج اين مجالس در تار و پود زندگی مردم را فقط خدا می داند و بس .

گاهی مانند زمان ما تشكيل اين مجالس با شرايط ويژه اش ، واجب و نيز حفظ و به نسل آينده سپردن آن ، لازم و ضروری است .

زيبا و مؤثر بودن اين مجالس به اين است كه عاشقانی دست به دست هم می دهند و آن را به مدت چند روز ، در محرم و صفر و ايام فاطميه هر سال به طور پی در پی برپا می كنند و از عالمانی عامل و دانشمندانی پاك دعوت به عمل می آورند تا با بيانات الهی و ملكوتی خود مردم را با قرآن و فرهنگ اهل بيت (عليهم السلام)آشنا سازند و در پايان سخنرانی با ذكر مصايب اهل بيت بخصوص حضرت امام اباعبداللّه الحسين (عليه السلام) مردم را بگريانند و بر صفای روح و جان مردم بيفزايند .

چه مردان و زنانی كه جاهل به اسلام بودند و به سبب اين مجالس آگاه به اسلام و سپس پای بند به آن شدند ، چه گناهكارانی كه از بركت اين مجالس مانند حر توبه كردند و به عرصه پاكی و طهارت زندگی باز گشتند ، چه غير مسلمانانی كه بر اثر معنويت اين مجالس به اسلام گرويدند و مؤمن به حقايق شدند .

من خود تا به امروز كه نزديك به سی سال است در اين مجالس ، تبليغ دين می كنم همه اين واقعيات را به چشم ديده و مشاهده كرده ام .

چه مساجد و مدارس و بنگاه های خيريه و صندوق های قرض الحسنه و دارالايتام ها كه از بركات اين مجالس به دست عاشقان اهل بيت (عليهم السلام) برپا شده ، ميليون ها نفر در آن مراكز از فيوضات حضرت حق و آثار اسلام بهره می برند .

بدون شك مخالفان اين مجالس مخالفان خدا و اهل بيت (عليهم السلام) و دشمنان انسان و انسانيت هستند .

حضرت امام صادق (عليه السلام) به فضيل بن يسار فرمود :

 

تَجلِسُونَ وتَتَحَّدثُونَ ؟ فَقَالَ : نَعَم ، فَقَالَ : إنَّ تِلكَ المَجَالِسَ أُحِبُّهَا ، فَأحْيُوا أمْرَنَا ، فَرَحِمَ اللّهُ مَن أحيَا أمْرَنَا.

آيا گرد هم می نشينيد و در ولايت ما گفتگو می كنيد ؟

گفتم : آری ، فرمود : من عاشق اين مجالس هستم با اين مجالس امر ما را زنده كنيد ، ای فضيل ! رحمت خدا بر كسی كه امر ما را زنده كند .

 

حضرت امام محمّد باقر (عليه السلام) فرمود :

 

رَحِمَ اللّهُ عبداً اجتمعَ مَعَ آخَر فَتَذاكَرَ أمْرَنَا ، فَإنَّ ثَالِثَهُمَا مَلَكٌ يَسْتَغْفِرُ لَهُمَا ، وَ مَا اجْتَمَعَ اثنَانِ عَلَی ذِكْرِنَا إلاَّ بَاهَی اللّهُ بِهِمَا المَلاَئِكَةَ ، فَإذَا اجْتَمَعْتُم فَاشْتَغِلُوا بِالذِّكْرِ ; فَإنَّ فِي اجتِمَاعِكُم وَمُذَاكِرَتِكُم إحيَاءَنا.

خدا رحمت كند بنده ای كه با ديگری بنشيند و درباره امر و مرام و فرهنگ ما گفت و گو كند ، هنگامی كه دو نفر در امر ما با هم سخن می گويند سومی آنان فرشته ای است كه برای آنان استغفار می كند ، دو نفر به ياد ما جمع نمی شوند مگر اينكه خدا به خاطر آن دو به فرشتگان مباهات می كند ، هرگاه جمع شديد مشغول ذكر و ياد ما شويد كه گفتگو و گرد هم آمدنتان زنده كردن ماست ! !

 

حضرت امام رضا (عليه السلام) فرمود :

 

مَنْ جَلَسَ مَجْلِساً يُحيی فِيهِ أمرُنَا ، لَم يَمُت قَلبُهُ يَومَ تَمُوتُ القُلُوبُ .

كسی كه در مجلسی بنشيند كه امر ما اهل بيت در آن زنده می شود روزی كه قلب ها می ميرند قلبش نمی ميرد .

 

گريه بر اهل بيت (عليهم السلام)

گريه ، حالتی است كه از برخورد انسان با يك سلسله واقعيات پديد می آيد و ريشه در سوز دل و شكستن قلب يا شادی روزافزون دارد .

گريه ، حقيقتی است كه انبيای خدا و امامان و اوليای الهی در موارد مختلف با آن سر و كار داشتند و به ويژه هنگام سحر و مناجات و راز و نياز با خدا با آن دمساز بودند .

گريه ، در مكتب عبّاد خاص حق ، به عنوان داروی برخی از دردهای باطنی چون درد فراق و هجران محبوب ; مطرح بود و دل غمديده و جان فراق كشيده خود را به آن آرام می كردند .

امروز « گريه درمانی » در مغرب زمين به عنوان يكی از رشته های پزشكی مطرح است و برخی از طبيبان به بيماران خود توصيه می كنند كه جهت علاج و درمان تا می توانند گريه كنند و اشك بريزند .

جلال الدين محمد بلخی ، عارف كم نظير ايرانی كه با معارف راستين با عمق جانش سر و كار داشته ، در باب گريه می گويد :

 

تا نگريد ابر كی رويد چمن *** تا نگريد طفل كی جوشد لبن

* * *

گر نگريد كودك حلوا فروش *** بحر رحمت در نمی آيد به جوش

شاعری ديگر گويد :

 

گريه بر هر درد بی درمان دواست *** چشم گريان چشمه فيض خداست

 

قرآن مجيد در سوره مباركه مائده از گريه به عنوان يكی از نشانه های مؤمنان حقيقی ياد می كند و می فرمايد :

 

( وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَی الرَّسُولِ تَرَی أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ . . . ).

و هنگامی كه آيات نازل شده به پيامبر را می شنوند ديدگانشان را می بينی كه اشك فراوان می ريزد ، و اين به خاطر چيزی است كه از حق شناخته اند . . .

 

روايات فراوانی درباره گريه از خوف خدا در نيمه های شب و هنگام سحر از اهل بيت (عليهم السلام) رسيده كه اگر در يك جا جمع آيد و به دايره تفسير و توضيح كشيده نشود كتابی مستقل و با ارزش می شود .

اميرمؤمنان (عليه السلام) در دعای شريف كميل می فرمايد :

خدايا ! برای كدام يك از مصايبی كه در آينده به انتظار من است گريه كنم ؟

 

لاَِلِيمِ الْعَذابِ وَشِدَّتِهِ، أَمْ لِطُولِ الْبَلاَءِ وَمُدَّتِهِ  . . .

برای عذاب دردناك و سختی اش يا برای طولانی بودن بلا و مدتش ؟

 

حضرت امام سجاد (عليه السلام) در دعای ابوحمزه ثمالی به درگاه حق عرضه می دارد :

 

فَما لِي لاَ أَبْكِي ، أَبْكِي لِخُرُوجِ نَفْسِي، أَبْكِي لِظُلْمَةِ قَبْرِي، أَبْكِي لِضِيقِ لَحْدِي، أَبْكِي لِسُؤالِ مُنْكَر وَنَكِير إِيَّايَ، أَبْكِي لِخُرُوجِي مِنْ قَبْرِي عُرْياناً ذَلِيلاً ، حامِلاً ثِقْلِي عَلَی ظَهْرِي ! !

چرا گريه نكنم ؟ گريه می كنم برای جان دادنم ، گريه می كنم برای تاريكی قبرم ، گريه می كنم برای تنگی لحدم ، گريه می كنم برای پرسش منكر و نكير از من ، گريه می كنم برای بيرون آمدنم از قبر به حالت عريان و خواری در حالی كه بار گناهانم را به پشتم حمل می كنم !

 

بنابراين اصل گريه مطلوب خدا و پيامبران و امامان است ، نهايتاً آن را بايد جايی خرج كرد كه خدا و پيامبران و امامان از انسان خواسته اند .

از جمله مواردی كه خواسته اند انسان گريه كند ، گريه بر مصايب اهل بيت (عليهم السلام) به ويژه سرور شهيدان حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) است كه عبادتی بس بزرگ و دارای پاداشی بس عظيم و دوای دردهای معنوی و آماده كننده انسان برای توبه و آمرزش و رساننده آدمی به عرصه گاه رحمت واسعه خداست .

روايات گريه بر اهل بيت (عليهم السلام) و ندبه كردن بر مصايبی كه به آن بزرگواران رسيده به اندازه ای است كه تاكنون چند كتاب مستقل به عنوانالبكاء للحسين را از آنها به وجود آورده اند .

مخالفت با گريه و ندبه بر اهل بيت (عليهم السلام) كه به وسيله گروهی نادان و گاه روشنفكر مآب صورت می گيرد در حقيقت مخالفت با قرآن و سنت پيامبر (صلی الله عليه وآله)و روش اوليای الهی است و شيعه به اين گونه مخالفت های جاهلانه نبايد توجه كند و گريه و ندبه بر اهل بيت (عليهم السلام) را كه نوعی ضديت با ستمگران و زورگويان است ، از دست بدهد بلكه نسل به نسل اين عمل الهی و كار پرثواب را تشويق كند و آن را به عنوان ميراثی گران بها برای وارثانش به ارث بگذارد .

حضرت امام رضا (عليه السلام) در روايتی بسيار مهم می فرمايد :

 

مَنْ تَذَكَّرَ مُصابَنا وَبَكی لِما اُرْتُكِبَ مِنّا ، كانَ مَعَنا فِي دَرَجاتِنا يَوْمَ الْقِيامَةِ . وَمَنْ ذُكِّرَ بِمُصابِنا فَبَكی وَاَبْكی لَمْ تَبْكِ عَيْنُهُ يَوْمَ تَبْكِي الْعُيُونُ.

كسی كه مصيبت های رسيده به ما را ياد آورد و برای آنچه از سوی دشمنان به سر ما آمده گريه می كند قيامت در درجه ما با ماست و كسی كه بلاهای رسيده به ما را ياد كند و بگريد و بگرياند روزی كه ديده ها گريان است نگريد .

 

حضرت امام صادق (عليه السلام) به مسمع فرمودند : تو اهل عراقی ، آيا به زيارت نمی روی ؟ مسمع گفت : در بصره ناصبی و دشمن زياد است ، می ترسم زيارت رفتنم را به حكومت گزارش دهند و مورد آزار قرار گيرم ، حضرت فرمود :

 

أَفَما تَذْكُرُ ما صُنِعَ بِهِ ؟

آيا از آنچه با حضرت امام حسين روا داشتند ياد می كنی ؟

 

گفتم : آری ، فرمود : آيا جزع و بی تابی می كنی و دل آزرده می گردی ؟ گفتم : آری ، به خدا چنان گريه می كنم كه گريه گلوگيرم می شود در حدّی كه خانواده ام آثارش را در من مشاهده می كنند و در آن حال نمی توانم چيزی بخورم و آثار حزن و اندوهم از رخسارم پيداست ، حضرت فرمود :

 

رَحِمَ اللهُ دَمْعَتَكَ .

خدا بر گريه ات رحمت آورد .

 

البته تو از آنان هستی كه از اهل جزع بر ما محسوب می شوند و از آنانی كه برای شادی ما شاد و برای آزردگی ما اندوهگين اند ، بی ترديد تو در هنگام مردن پدران مرا نزد خود حاضر می بينی ، درباره تو به ملك الموت سفارش می كنند و تو را به چيزی مژده می دهند كه پيش از مردنت چشمت روشن می شود و ملك الموت نسبت به تو از مادر مهربان به فرزندش مهربان تر می گردد .

اميرالمؤمنين علی (عليه السلام) به حضرت امام حسين (عليه السلام) نظر كرد و فرمود :

 

يا عَبْرَةَ كُلِّ مُؤمِنْ ! فَقالَ : أَنا يا أَبَتاهْ ؟ فَقالَ : نَعَمْ يا بُنَيَّ.

ای گريه هر مؤمن ، گفت : من هستم ای پدر ؟ فرمود : آری ، ای پسرم .

 

حضرت امام صادق (عليه السلام) فرمود :

 

مَنْ ذَكَرَنا أَوْ ذُكِرْنا عِنْدَهُ فَخَرَجَ مَنْ عَيْنِهِ دَمْعٌ مِثْلُ جُناحِ بَعُوْضَة ، غَفَرَ اللّهُ لَهُ ذُنُوْبَهُ ، وَلَوْ كانَتْ مِثْلَ زَبَدِ الْبَحْرِ.

كسی كه ما را ياد كند ، يا نزدش از ما ياد شود و از چشمش چون بال مگس اشك آيد خدا گناهانش را گرچه مانند كف دريا باشد می آمرزد !

 

و نيز آن حضرت فرمود :

 

نَفَسُ الْمَهْمُوْمِ لِظُلْمِنا تَسْبِيْحٌ ، وَهَمُّهُ لَنا عِبادَةٌ ، وَكِتْمانُ سِرِّنا جِهادٌ في سَبِيلِ اللّهِ . ثُمَّ قالَ أَبُو عَبْدِاللّهِ : يَجِبُ أَنْ يَكْتُبَ هذا الْحَدِيْث بِالذَهَبِ.

نفس اندوهگين به خاطر ستمی كه بر ما شده تسبيح است ، و نگرانی و غصه اش برای ما عبادت ، و پنهان كردن سرّ ما جهاد در راه خداست . سپس حضرت فرمود : واجب است اين حديث با طلا نوشته شود .

 

ابن خارجه می گويد : در محضر حضرت امام صادق (عليه السلام) بوديم از حضرت حسين (عليه السلام) ياد كرديم و بر قاتلش لعنت فرستاديم .

 

فَبَكَی أبُو عَبْدِاللّه (عليه السلام) وَبَكِينَا قَالَ : ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ فَقَالَ : قَالَ الحُسَيْنُ بنُ عَلی (عليهما السلام) : أنَا قَتِيلُ العَبْرَةِ لاَ يَذْكُرُنِی مُؤمِنٌ إلاَّ بَكَی .

در اينجا بود حضرت امام صادق (عليه السلام) گريه كرد و ما هم گريستيم ، سپس سر برداشت و فرمود : حسين بن علی گفت : من كشته اشكم ، مؤمنی مرا ياد نمی كند مگر اينكه می گريد .

 

از حضرت امام حسين (عليه السلام) روايت شده :

 

ما مِنْ عَبْد قَطَرَتْ عَيْناهُ فِيْنا قَطْرَةً ، أوْ دَمَعَتْ عَيْناهُ فِيْنا دَمْعَةً ، إلاّ بَوَّأَهُ اللّهُ بِها في الْجَنَّةِ حُقَباً.

بنده ای نيست كه به خاطر ما چشمش قطره ای بريزد يا از چشمش اشكی جاری كند مگر اينكه خدا به سبب آن جايی جاويدان در بهشت به او عنايت نمايد .

 

معاوية بن وهب از حضرت امام صادق (عليه السلام) روايت می كند كه آن حضرت فرمود :

 

كُلُّ الجَزَعِ وَ البُكَاءِ مَكرُوهٌ سِوَی الجَزَعِ وَالبُكَاءِ عَلَی الحُسَيْنِ (عليه السلام) .

هر بی تابی و گريه ای ناخوشايند است جز بی تابی و گريه بر حسين (عليه السلام) .

 

محمّد بن مسلم می گويد : از حضرت امام صادق (عليه السلام) شنيدم می فرمود :

بی ترديد حسين بن علی نزد پروردگارش به لشگرگاهش و آنان كه با او در آنجا فرود آمدند نظر می كند و به زائرانش توجه می نمايد و او به ايشان و نام هايشان و نام های پدران و به درجات و مراتبشان نزد خدا بيش از شناخت افراد به فرزندانشان ، آشنايی دارد و يقيناً او كسی را كه برايش می گريد می بيند و برای وی طلب آمرزش می كند و از پدرانش می خواهد كه برای او درخواست مغفرت كنند .

سيد بن طاوس روايت عجيبی را در باب گريه بر همه اهل بيت (عليهم السلام) از همه اهل بيت (عليهم السلام) نقل می كند كه اهل بيت (عليهم السلام) فرموده اند :

كسی كه به خاطر ما گريه كند و صد نفر را بگرياند ، بهشت برای اوست و كسی كه بگريد و پنجاه نفر را بگرياند بهشت برای اوست و كسی كه بگريد و سی نفر را بگرياند بهشت برای اوست و كسی كه بگريد و بيست نفر را بگرياند بهشت برای اوست و كسی كه بگريد و ده نفر را بگرياند بهشت برای اوست و كسی كه بگريد و يك نفر را بگرياند بهشت برای اوست و كسی كه خود را به گريه بزند بهشت برای اوست.

هارون مكفوف از حضرت امام صادق (عليه السلام) روايت می كند كه آن حضرت در حديثی طولانی فرمود :

كسی كه نزد او ياد حسين شود و از ديدگانش به اندازه بال مگسی اشك آيد ، پاداشش تنها بر خداست و به خداوند كمتر از بهشت برای او رضايت نمی دهد.

حضرت امام رضا (عليه السلام) فرمود :

 

فَعَلَی مِثلِ الحُسَيْنِ فَلْيَبْكِ البَاكُونَ ، فَإنَّ البُكَاءَ عَلَيْهِ يَحُطُّ الذُّنُوبَ العِظَامَ . . . .

بر مانند حسين بايد گريه كنندگان بگريند زيرا گريه بر او گناهان بزرگ را می ريزد . . .

 

و نيز آن حضرت به پسر شبيب فرمود :

 

يَابْنَ شَبِيب ! إنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيء ، فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَليِّ بْنِ أبِي طَالِب . . .

ای پسر شبيب ! اگر گريه كننده بر چيزی هستی پس برای حسين بن علی بن ابی طالب گريه كن . . .

 

و نيز در دنباله روايت فرمود :

 

بَكَتْ السَّماواتُ السَبْعِ وَالاَْرَضُوْنَ لِقَتْلِهِ إلی أَنْ قالَ : يابْنَ شَبِيْب ! إِنْ بَكَيْتَ عَلی الْحُسَيْنِ حَتَّی تَصِيْرَ دُمُوْعُكَ عَلی خَدَّيْكَ ، غَفَر اللّه لك كُلَّ ذَنْب . . ..

آسمان ها و زمين برای كشته شدنش گريستند تا فرمود : ای پسر شبيب ! اگر بر حسين گريستی تا جايی كه اشك هايت بر گونه هايت بريزد خدا همه گناهانت را مورد آمرزش قرار می دهد . . .

اينها نمونه رواياتی بود كه درباره گريه بر اهل بيت (عليهم السلام) به ويژه حضرت امام حسين (عليه السلام) وارد شده است از مجموعه رواياتی كه به طور مفصل در كتاب های بسيار با ارزش اسلامی آمده ، چند نكته مهم استفاده می شود :

1 ـ گريه از كسی مورد پذيرش است و نزد خدا دارای پاداش عظيم است كه مؤمن باشد .

2 ـ گريه مؤمنی با ارزش است كه در حدّ سعه وجودی اش تابع و پيرو اهل بيت (عليهم السلام) باشد .

3 ـ گريه انسانی قيمت دارد كه قصدش از گريه خالص باشد و در گريه خود رضای حق و پيامبر (صلی الله عليه وآله) و اهل بيت (عليهم السلام) را بجويد .

4 ـ گريه آن انسانی باقی و ماندنی است و در پرونده اش ثابت است كه دامن به گناه نيالويد و دست به عصيان و فسق و فجور نبرد و وجودش برای مردم شرّ و مايه بدبختی نباشد .

5 ـ بنا بر آيات قرآن مجيد و روايات ، در قيامت گريه از مؤمن واجد شرايط تبديل به رحمت حق و مغفرت پروردگار و شفاعت اهل بيت (عليهم السلام) خواهد شد . برای اينكه باور كردن اين تبديل سهل و آسان شود دعوت می شود كه سطور زير به دقت مورد توجه قرار گيرد .

 

مسأله تغيير و تحول در قرآن

قرآن مجيد مسأله تغيير و تحول چيزی به چيزی ديگر به اراده حق را در دو عرصه ماديت و معنويت ، به صراحت بيان می كند :

 

1 ـ در عرصه ماديت

 

( وَإِنَّ لَكُمْ فِی الاَْنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِيكُم مِمَّا فِی بُطُونِهِ مِن بَيْنِ فَرْث وَدَم لَّبَناً خَالِصاً سَائِغاً لِلشَّارِبِينَ ).

و بی ترديد برای شما در دام ها عبرتی است ،  عبرت در اينكه  از درون شكم آنان از ميان علف های هضم شده وخون شيری خالص و گوارا به شما می نوشانيم كه برای نوشندگان گواراست .

 

راستی شگفت آور است ; اراده حق از ميان سرگين كثيف و خونی كه طبع انسان از آن گريزان است ، شير سپيد رنگ و غير آلوده و گوارا ـ كه انواع فراورده های پرارزش از آن می گيرند ـ بيرون می آورد ! دقت در اين حقيقت انسان را از پستی جهل باللّه به اوج علم باللّه می رساند .

قرآن مجيد درباره زنبور می گويد :

 

( ثُمَّ كُلِی مِن كُلِّ الثَّـمَرَاتِ فَاسْلُكِی سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلاً يَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِيهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ . . . ).

آنگاه از همه محصولات و ميوه ها بخور ، پس در راه های پروردگارت كه برای تو هموار شده  به سوی كندو  برو ; از شكم آنها  شهدی  نوشيدنی با رنگ های گوناگون بيرون می آيد كه در آن درمانی برای مردم است . . .

 

راستی اراده حق چه می كند ! حيوانی با جثه ای بسيار كوچك و ضعيف از كندو بيرون می آيد و به فاصله فرسخ ها راه ، به پرواز می آيد و با شناخت دقيقی كه دارد روی گل ها می نشيند و از شيره آنها تغذيه می كند ، سپس بدون گم كردن راه به كندو باز می گردد و آنچه را از شكم بيرون می دهد ماده ای است بی نظير و از نظر ارزش غذايی در رأس همه غذاهای جهان است ! !

اراده حضرت حق از آب و خاك و هوا و نور ، ميوه ها و محصولات و دانه ها و حبوبات و سبزيجات و گل ها و علف های شيرين ـ كه بهترين ماده غذايی برای حيوانات است ـ به وجود می آورد كه نه شماره آن را كسی می داند و نه كيفيت و كميت آن را كسی می تواند اندازه گيری كند و نه خبر دارد كه چگونه آب و خاك و هوا و نور به اين نعمت های گوناگون و محير العقول تبديل می شود ! !

قرآن می فرمايد :

 

( الَّذِی جَعَلَ لَكُمُ الاَْرْضَ فِرَاشاً وَالْسَّمَاءَ بِنَاءً وَأَنْزَلَ مِنَ الْسَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّـمَرَاتِ رِزْقاً لَكُمْ . . . ).

آن پروردگاری كه زمين را برای شما بستری گسترده و آسمان را سقفی برافراشته قرار داد و از آسمان ، آبی  مانند برف و باران  نازل كرد و به وسيله آن از ميوه های گوناگون ، رزق و روزی برای شما بيرون آورد . . .

 

مسأله تحول و تغيير و تبديل و دگرگونی چيزی به چيزی در عرصه ماديت به وسعت پهن دشت كشور وجود قابل بحث و تحقيق است و مسأله ای نيست كه بتوان به سادگی و آسانی از آن گذشت و شرح و بيانش را در صفحاتی اندك به رشته تحرير كشيد .

 

2 ـ در عرصه معنويت

دقت در آيات قرآن و روايات نشان می دهد كه هر عمل خيری كه از انسان سر زند همان عمل بدون كم و زياد تبديل به بهشت و رضوان الهی می گردد و هر كار شری را كه انسان مرتكب شود همان كار بدون كم و زياد به عذاب جاويدان تبديل خواهد شد .

توبه واقعی و بازگشت حقيقی به حق ، سبب تغيير خشم به رحمت است ، و نماز واقعی سبب دگرگونی حال از سيئات به حسنات است ، و در قيامت ـ بنا بر روايات ـ روزه ماه رمضان تبديل شونده به سپر محكمی در برابر آتش دوزخ است .

عبادات و ديگر اعمال خير خالصانه هم ذاتاً در گردونه چنين تحول و دگرگونی قرار می گيرند و هر يك به شكل حقيقتی ملكوتی در قيامت رخ نمايند .

آنچه در آخرت به عنوان پاداش يا كيفر به نيكوكاران و بدكاران داده می شود ، تجسم خود عمل آنهاست كه به صورت بهشت يا دوزخ درمی آيد .

 

( يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْس مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْر مُحْضَراً وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوء تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ أَمَداً بَعِيداً . . . ) .

روزی كه هر كس آنچه را از كار نيك انجام داده و آنچه را از كار زشت مرتكب شده حاضر شده می يابد و آرزو می كند كه ای كاش ميان او و كارهای زشتش زمان دور و درازی فاصله بود . . .

 

( وَاتَّقُوْا يَوْمَاً تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَی اللّهِ ثُمَّ تُوَفَّی كُلُّ نَفْس مَا كَسَبَتْ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ ).

و پروا كنيد از روزی كه در آن به سوی خدا بازگردانده می شويد ، سپس به هر كس آنچه انجام داده به طور كامل داده می شود و آنان مورد ستم قرار نمی گيرند  زيرا هر چه را دريافت می كنند ، تجسّمِ عينی اعمال خود آنانست  .

 

و روشن تر از همه آيه مربوط به خوردن مال يتيم به ناحق است كه در متن آيه تذكر داده شده كه اين مال تبديل به آتش در شكم خورندگان خواهد شد :

 

( إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَی ظُلْماً إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَاراً وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيراً ).

بی ترديد كسانی كه اموال يتيمان را به ستم می خورند ، فقط در شكم خود آتش می خورند ، و به زودی در آتش فروزان در آيند .

 

يعنی مال يتيم را به ستم خوردن در حقيقت آتش خوردن است ولی چون خورندگان در دنيا هستند نمی فهمند ، وقتی حجاب بدن كنار رود و از اين جهان بيرون روند همان اموال خورده شده به صورت آتشی فروزان رخ می نمايد و آنان در چنين آتشی می سوزند .

مجازات آخرت تجسم يافتن عمل است ، نعيم و عذاب آنجا همين اعمال نيك و بد است كه وقتی پرده كنار رود تجسم و تمثل پيدا می كند .

تلاوت قرآن صورتی زيبا می شود و در كنار انسان قرار می گيرد ، غيبت و رنجانيدن مردم به صورت خورش سگان دوزخ درمی آيد .

به عبارت ديگر اعمال ما صورتی مُلكی دارد كه فانی و موقت است و آن همان است كه در اين جهان به صورت سخن يا عملی ديگر ظاهر می شود و صورتی و وجهه ای ملكوتی دارد كه پس از صدور از ما هرگز فانی نمی شود و از توابع و لوازم و فرزندان جدا ناشدنی ماست .

اعمال ما از وجهه ملكوتی و چهره غيبی باقی است و روزی ما به آن اعمال خواهيم رسيد و آنها را با همان وجهه و چهره مشاهده خواهيم كرد ، اگر زيبا و لذّت بخش است نعيم و اگر زشت و كريه است آتش و جحيم ما خواهد بود .

در حديث است كه زنی برای مسأله ای به حضور رسول اكرم (صلی الله عليه وآله) مشرّف شد ، وی كوتاه قد بود ، پس از رفتنش عايشه كوتاه قدی وی را با دست خويش نشان داد ، رسول اكرم (صلی الله عليه وآله) به وی فرمود : خلال كن ! عايشه گفت : مگر من چيزی خوردم يا رسول اللّه ؟ ! حضرت فرمود : خلال كن ، عايشه خلال كرد و پاره گوشتی از دهانش افتاد !

در حقيقت حضرت با تصرّف ملكوتی واقعيت ملكوتی و اخروی غيبت را در همين جهان به عايشه ارائه دادند .

قرآن كريم درباره غيبت می فرمايد :

 

( . . . وَلاَ يَغْتَب بَعْضُكُم بَعْضاً أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَن يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ . . . ).

 . . . و از يكديگر غيبت ننماييد ، آيا يكی از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده اش را بخورد ؟ بی ترديد  از اين كار  نفرت داريد . . .

 

در حديث است :

 

إنَّما هِیَ أَعْمالُكُمْ تَرَدُّ إِلَيْكُمْ .

جز اين نيست كه اين عذاب ها همان اعمال و كردارهای شماست كه به سوی شما برگردانيده می شود .

 

جلال الدين محمد بلخی با توجه به اين گونه آيات و روايات كه تصريح دارند همه خوبی های مؤمن به نعيم ابد تحوّل پيدا می كنند و بدی های بدكاران به عذاب ابد تغيير صورت می دهند ، می فرمايد :

ای دريده پوستين يوسفان *** گرگ برخيزی از اين خواب گران

گشته گرگان يك به يك خوهای تو *** می درانند از غضب اعضای تو

* * *

زانكه می بافی همه ساله بپوش *** زانكه می كاری همه ساله بنوش

* * *

گر به خاری خسته ای خود كِشته ای *** ور حرير و قزدری خود رشته ای

* * *

چون ز دستت زخم بر مظلوم رُست *** آن درختی گشت از او زقوم رُست

آن سخن های چو مار و كژدمت *** مار و كژدم گشت و می گيرد دمت

* * *

 

با فراوانی آيات و روايات در زمينه دگرگونی چيزی به چيزی ، انصاف دهيد كه در گفتار اهل بيت (عليهم السلام) چه جای شگفتی و تعجب است كه گريه بر حضرت امام حسين (عليه السلام) و ديگر معصومان مظلوم فردای قيامت صورت ملكوتی اش رحمت و مغفرت و شفاعت باشد ؟

 




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^