فارسی
جمعه 31 فروردين 1403 - الجمعة 9 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

پرداختی شگفت آور

سال هشتم هجری ، مكه به دست با كفايت رسول خدا (صلی الله عليه وآله) فتح شد . خانه خدا با بت شكنی اميرالمؤمنين (عليه السلام) از پليدی بت ها به پاكی و طهارت توحيدی باز گشت . پيامبر بزرگ (صلی الله عليه وآله) برای نابودی بت و بتخانه های اطراف شهر ، گروه های ارشادی و تبليغی اعزام داشت تا به سوی خداوند متعال فرا خوانند و فرمان جنگ به آنان نداد ، از آن جمله خالد بن الوليد بود كه وی را به عنوان دعوت كننده فرستاد نه جنگجو  او رفت  تا اينكه به يكی از آب های بنی جذيمه بنی عامر رسيد به نام الغُمَيْصاء . جذيمة در جاهليت ، عوف بن عوف پدر عبدالرحمن و فاكه بن مغيره عم خالد را كشته و هر چه به همراه آنان بوده ، برده بودند .

وقتی خالد در كنار آن آب فرود آمد بنی جذيمه سلاح به دست گرفتند . خالد گفت : سلاح را كنار بگذاريد كه مردم مسلمان شدند ، در اينجا خالد دستور داد كه دستان آنان را ببندند سپس آنان را از دم تيغ گذراند و هر كس را كه می خواست كشت .

وقتی خبر به پيامبر (صلی الله عليه وآله) رسيد دستانش را بلند كرده ، گفت : خدايا ! من از كرده خالد بيزاری می جويم .

سپس پيامبر (صلی الله عليه وآله) علی (عليه السلام) را با اموال فرستاد و دستور داد وضع آنان را بررسی كند ، علی (عليه السلام) هر آنچه از آنان گرفته شده بود حتی ميلغه ( ظرف آب خوردن سگ ) را به آنان پس داد و ديه كشتگان را پرداخت كرد . از مالی كه همراه امام بود اضافه آمد ، امام فرمود : ديه يا مالی از شما باقی مانده كه پرداخت نشده باشد ؟ گفتند : نه .

امام فرمود : باقی مانده مال را از باب احتياط از طرف رسول خدا (صلی الله عليه وآله) به شما پرداخت می كنم كه چنين كرد سپس به سوی رسول خدا (صلی الله عليه وآله) بازگشت و به او خبر داد ، پيامبر (صلی الله عليه وآله) فرمود : كارت درست و نيك بود . و بنا به گفته يعقوبی ، به او فرمود : به راستی آنچه انجام دادی برای من از شتران سرخ رنگ ، دوست داشتنی تر بود و در همين زمان بود كه به علی (عليه السلام) فرمود : پدر و مادرم فدای تو باد.

 

آهن گداخته شده

معاويه از عقيل داستان آهن گداخته شده را پرسيد ، عقيل گفت : به شدّت درمانده شده ، سختی و گرسنگی مرا از پای درآورده بود ، از برادرم چيزی خواستم ، به من توجهی نكرد و زاری و تضرع من هم در حال او تغييری پديد نياورد .

كودكانم را جمع كردم و آنان را ـ كه فقر و تهيدستی و نداری و درماندگی بر چهره شان پديدار بود ـ نزد او آوردم ، فرمود : شامگاه نزدم بيا تا چيزی به تو پرداخت كنم ، شامگاه در حالی كه يكی از پسرانم دستم را گرفته بود و راهنمايی می كرد ، نزد او آمدم . به فرزندم گفت : دور برو سپس به من گفت : بگير ، من در حالی كه طمع بر دلم چيره شده بود و خيال می كردم كيسه پول است دست دراز كردم و دستم را بر قطعه آهنی كه چون آتش بود نهادم ، هنوز آن را نگرفته ، رها نمودم و چنان نعره ای زدم كه گاو نر زير دست قصاب نعره می زند .

علی به من گفت : مادرت به عزايت بگريد ! اين آهنی است كه آتش دنيا آن را برافروخته است ، چگونه خواهد بود حال من و تو در فردای قيامت اگر ما را با زنجيرهای دوزخ فرو بندند ! و سپس اين آيه را تلاوت كرد :

 

( إِذِ الاَْغْلاَلُ فِی أَعْنَاقِهِمْ وَالسَّلاَسِلُ يُسْحَبُونَ ).

زمانی كه غل ها و زنجيرها  ی آتشين  در گردن هايشان باشد در حالی كه به وسيله آنها كشيده شوند .

 

تو نزد من حقی جز آنچه می دانی خداوند برای تو واجب كرده ، نداری ، به سوی خانواده ات برگرد !

معاويه در دنيايی از شگفتی فرو رفت و می گفت : هيهات ! هيهات ! كه زنان از زاييدن نظير او عقيم اند .

 

زهد بی نظير

معاوية بن عمار از حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) نقل می كند كه آن بزرگوار فرمود : هيچ گاه برای علی (عليه السلام) در راه خدا دو كار پيش نيامد مگر آنكه دشوارتر آن دو را برای عمل و انجام دادن انتخاب می كرد و ای مردم كوفه ! شما می دانيد كه او در زمان حكومت در شهر شما از اموال خود در مدينه به كار معاشش سامان می داد و ارتزاق می نمود و آرد سرخ شده خود را از بيم آنكه چيزی ديگر بر آن افزوده شود در كيسه ای می نهاد و سرش را مهر می كرد و چه كسی در دنيا زاهدتر از علی (عليه السلام) بوده است .

 

نان خشك و ماست ترشيده

نضر بن منصور از عقبة بن علقمه روايت می كند كه می گفته : در كوفه به خانه علی (عليه السلام) رفتم و ديدم در برابرش ماست بسيار ترشيده ای است كه بويش مرا آزار می داد و چند قطعه نان خشك ; گفتم : ای اميرمؤمنان ! آيا چنين خوراكی می خوری ؟ ! به من فرمود : ای ابا الجنوب ! پيامبر (صلی الله عليه وآله) نانی خشك تر از اين می خورد ، و  ـ در حالی كه به جامه خود اشاره كرد ـ فرمود : جامه ای خشن تر از اين می پوشيد و اگر من آن چنان كه او رفتار می كرد رفتار نكنم بيم آن دارم كه به او ملحق نگردم!

 

اوج كرامت و ايثار

در جنگ جمل نيروهايی كه با او شركت داشتند دوازده هزار نفر بودند . هنگامی كه جنگ با شكست اهل جمل پايان يافت اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمان داد بيت المال بصره تقسيم شده ، برای هر نفر پانصد درهم مقرّر گرديد . به طور دقيق و بی كم و زياد به هر نفر همان مقدار رسيد و خزانه تمام شد و خود امام (عليه السلام)نيز مانند ديگران پانصد درهم برداشته ، خطاب به بيت المال گفت :

 

غُرِّی غَيْرِی !

جز مرا فريب ده !

هنگام بازگشت از جنگ و پس از پايان تقسيم بيت المال ناگاه شخصی از راه رسيده ، گفت : يا اميرالمؤمنين ! دل من با شما بود هرچند نتوانستم در اين نبرد شركت جويم ، از اين تقسيم به من هم چيزی عنايت كن ! حضرت سهم خودش را به وی داده ، خود با دست خالی به خانه برگشت.

 

چشم پوشی و اغماض

اميرالمؤمنين (عليه السلام) روزی با يارانش دور يكديگر نشسته بودند در حالی كه يكی از خوارج متعصب در آن جمع حضور داشت . حضرت يارانش را نهی از منكر می كرد ـ سخنان ملكوتی آن بزرگ مرد چنان دلربا بود كه آن كور باطن لجوج را تحت تأثير قرار داد ولی به خاطر كينه درونی اش به حضرت جسارت كرده ، گفت :

 

قَاتَلَهُ اللّهُ كَافِراً ، مَا أفقَهَهُ ! .

خدا به خاطر كفرش او را بكشد چقدر فهميده و داناست !

 

ياران حضرت چون اين اسائه ادب و جسارت را از آن ناپاك مشاهده كردند ، خواستند او را بكشند ولی حضرت فرمود :

 

رُوَيْداً ، إنَّما هُوَ سَبٌّ بِسَبٍّ ، أو عَفوٌ عَن ذَنب. 

مهلت دهيد ، آرام گيريد در برابر ناسزا ناسزا است يا در برابر گناه عفو و گذشت است  نه چيز ديگر  .

 

حفظ آبروی اهل گناه

هنگامی كه علی (عليه السلام) بر اريكه حكومت تكيه داشت و از همه امكانات و ابزارهای دولتی برخوردار بود ، همه كوشش خود را به كار می گرفت كه گنهكاری كه نزد او در خلوت به گناه موجب حدّ ، اقرار می كند به صورتی و طريقی ميان خود و خدايش را با توبه اصلاح نمايد و از اينكه در ميان جمع حدّ الهی بر او جاری گردد و آبرويش بر باد رود محفوظ ماند .

روزی زنی باردار پا به ماه به محضر آن حضرت رسيده ، گفت : يا اميرالمؤمنين ! من مرتكب زنا شده ام ، مرا پاك كن چون عذاب خدا در دنيا كه حدّ زناست از عذاب او در قيامت كه قطع شدنی نيست آسان تر است ،

علی (عليه السلام) فرمود : از چه چيز تو را پاك گردانم ؟ زن گفت : مرتكب كار خلاف عفّت شده ام ، علی (عليه السلام) فرمود : وقتی اين كار را كردی شوهر داشتی يا نه ؟ زن گفت : آری ، همسر داشتم ، علی (عليه السلام) فرمود : آيا در آن حالت همسرت در حضر بود يا در سفر ؟ زن گفت : در حضر بود ، حضرت فرمود : برو تا فرزندت به دنيا آيد ، پس از آن تو را پاك خواهم نمود .

وقتی زن رفت ، امام گفت : خدايا ! اين شهادت است .

چيزی نگذشته بود كه به محضر علی (عليه السلام) آمده ، گفت : وضع حمل كردم اينك مرا پاك كن .

حضرت در حالی كه تجاهل می كرد ، فرمود : ای كنيز خدا ! از چه چيز تو را پاك كنم ؟

زن گفت : من زنا كردم ، مرا پاك كن ! حضرت فرمود : آيا هنگام ارتكاب آنچه مرتكب شدی همسر داشتی ؟ گفت : آری ; فرمود : شوهرت حاضر بود يا مسافر ؟ گفت : آری ، حاضر بود . علی (عليه السلام) فرمود : اكنون برو تا دو سال تمام فرزندت را شير بده ، همان طور كه خدا فرمان داده است .

زن رفت ، وقتی به جايی رسيد كه صدای امام را نمی شنيد ، امام فرمود : خدايا ! اين دو شهادت است ( دو بار به زنا اقرار كرده است ) .

دو سال كه از اين ماجرا گذشت ، برای سومين بار به محضر آن حضرت آمده ، گفت : يا اميرالمؤمنين ! دو سال به او شير دادم اينك مرا پاك كن ! علی (عليه السلام) باز خود را به تجاهل زده ، فرمود : از چه چيز تو را پاك كنم ؟ زن گفت : مرتكب كار خلاف عفت شده ام ، مرا پاك كن ، علی (عليه السلام) فرمود : آيا وقتی ارتكاب آنچه مرتكب شدی ، همسر هم داشتی ؟ گفت آری ، علی (عليه السلام) فرمود : همسرت غايب بود وقت ارتكاب آنچه مرتكب شدی ؟ گفت : نه ، حاضر بود ، فرمود : برو فرزندت را سرپرستی كن تا خوردن و آشاميدن را بداند و از بالايی نيفتد و در چاهی سقوط نكند .

زن با گريه رفت ، وقتی به جايی رسيد كه سخنش را نمی شنيد ، گفت : خدايا ! اين سه شهادت است .

راوی گويد : عمرو بن حريث مخزومی با آن زن روبه رو شد ، از او پرسيد . ای كنيز خدا چه چيز تو را به گريه آورده است ؟ در حالی كه ديدم به سوی علی (عليه السلام)در رفت و آمد هستی و می گويی مرا پاك كن .

 از نقل گفت و گوی خود با علی (عليه السلام)  گفت : ترسيدم كه مرگم برسد و او مرا پاك نكرده باشد ، عمرو بن حريث به وی گفت : به سوی او برگرد من فرزندت را سرپرستی می كنم .

زن برای بار چهارم به محضر اميرالمؤمنين (عليه السلام) رسيده ، داستان گفتگويش را با عمرو بن حريث به آگاهی آن حضرت رسانيد . امام (عليه السلام) خود را به بی اطّلاعی زده ، برای بار چهارم پرسش ها و پاسخ ها را تكرار فرمود و آن زن به گناهش اقرار كرد .

حضرت ، سر مبارك به آسمان برگردانده ، گفت : پروردگارا ! اين زن چهار بار به خلاف عفت اقرار كرده و تو از جمله چيزهايی كه به پيامبرت فرموده ای ، اين است كه ای محمد ! هر كس حدی از حدود مرا تعطيل كند با من دشمنی ورزيده است و من حدود تو را تعطيل نمی كنم و با تو معارضت نمیورزم و احكامت را تباه نمی سازم بلكه فرمانبر تو و پيرو پيامبرت هستم .

عمرو بن حريث به چهره امام نگاه كرد چون انار شكافته شده سرخ شده بود ! عمرو گفت : يا اميرالمؤمنين ! من تنها می خواستم سرپرستی بچه او را به عهده بگيرم چون گمان داشتم شما اين كار را دوست می داری ؟ اگر نمی پسندی چنين كاری را نمی كنم ، امام فرمود : آيا پس از چهار شهادت ، با خواری تمام سرپرستيش را به عهده می گيری .

در يك سخنرانی عمومی مردم را برای اجرای حد به بيرون كوفه فرا خواند و به آنان فرمان داد سنگ های ويژه به همراه داشته باشند و چهره خود را بپوشانند تا شناخته نشوند !

زن در محل اجرای حد حاضر شد و اميرالمؤمنين (عليه السلام) خطاب به حاضران فرمود : كسی می تواند در اجرای حد شركت كند كه حدّی بر عهده اش نباشد ؟ همه حاضران جز علی و دو فرزندش حسن و حسين (عليهما السلام) باز گشتند و آن بزرگواران حد خدا را درباره آن زن گناهكار جاری كردند.

 

پاداش بدی به خوبی

عايشه از سرسخت ترين دشمنان اميرالمؤمنين و اهل بيت (عليهم السلام) بود تا جايی كه آن حضرت ، دشمنی او را از نظر سرسختی به جوشش ديگ آهنگر تشبيه كرده است :

 

وَضِغْنٌ غَلا فِی صَدرِهَا كَمَرجَلِ القَيْنِ.

 

هنگامی كه حضرت برای دفع هجوم آتش افروزان جنگ بصره به ذی قار رسيد ، عايشه در نامه ای توهين آميز درباره آن حضرت به حفصه دختر عمرنوشت : علی به ذی قار رسيد و فوق العاده دچار ترس و بيم است و از بسياری سپاه ما نيز مطلع است . اينك او چون اسب سرخ و سپيد می ماند چنان كه پيش رود دستگير شده ، اسير می گردد و اگر پس ماند كشته خواهد شد .

هنگامی كه نامه به حفصه رسيد كنيزانی را نزد خود فرا خواند و با دف زدن و رقصيدن اشعاری را خوانده ، اميرالمؤمنين را هجو می كردند و زنان و دختران دشمنان اسلام نيز آنان را تماشا می نمودند .

ام كلثوم دختر اميرالمؤمنين (عليه السلام) از اين جريان آگاه شد ، به آن مجلس آمده ، گفت : اگر امروز شما بر ضد پدرم قيام كرده ايد ، روزی نيز برادر او پيامبر خدا (صلی الله عليه وآله)را آزار می داديد ! حفصه با شرمساری كنار كشيد و به آن حالت زشت پايان داد.

در نهايت عايشه دشمنی و كينه اش را نسبت به اميرالمؤمنين (عليه السلام) بيش از پيش آشكار كرد و به زيردستان ، فرمان اجرای زشت ترين كارها را داد .

استاندار اميرالمؤمنين ، عثمان بن حنيف را در معرض سخت ترين شكنجه ها قرار دادند و تمام موهای سر و صورتش را به صورتی زجرآور كندند ! و با فرمان عايشه تمام پاسداران علی (عليه السلام) را كه به حفاظت بيت المال استان ، مأمور بودند سر بريدند.

اميرالمؤمنين (عليه السلام) پس از افروخته شدن شعله جنگ ، سپاهيان جمل را دچار شكست سختی كرده ، آرزوی شيطانی عايشه را بر باد داد ولی اميرالمؤمنين (عليه السلام)از اينكه آسيبی به او برسد وی را در پناه خود حفظ كرد و چهل نفر از زنان عبدالقيس را مأموريت داد كه با بستن عمامه به سر و گرفتن شمشير به دست او را به مدينه برگردانند و به محمّد بن ابی بكر فرمان داد كه خواهرش را همراهی كند .

عايشه در طول راه از اميرالمؤمنين (عليه السلام) تا جايی كه توانست بدگويی كرده ، گفت : علی مرا در اختيار لشكريانش قرار داده ! ولی هنگامی كه آنان به مدينه رسيدند و به خانه عايشه رفتند ، عمامه های خود را باز كرده ، نشان دادند كه زن هستند و ثابت نمودند كه علی (عليه السلام) چگونه نسبت به عايشه كرامت و بزرگواری را رعايت كرده ، همه بدی های او را با خوبی و رعايت احترام از او پاسخ داده است .

ابن ابی الحديد معتزلی كه از دانشمندان اهل سنت است در اين زمينه در مقايسه بين اميرالمؤمنين (عليه السلام) و عمر می گويد :

 

اِنَّ عليَّاً أَكْرَمَها وَصانَها وَعَظَّمَ مِنْ شَأنِها ، وَلَو كانَتْ فَعَلَتَ بِعُمَرَ ما فَعَلَتْ بِهِ ثُمَّ ظَفَرَ بِها لَقَتَلَها ومزَّقَها إِرْباً إِرْباً ، ولكِنَّ عَلِيّاً كانَ حَليِمَاً كَرِيْماً.

علی پس از پايان جنگ جمل به عايشه احترام كرد و موقعيتش را حفظ فرمود . اگر عمر جای علی بود و اين امور را از عايشه نسبت به خود می ديد چون دستگيرش می كرد او را می كشت و بدنش را تكه تكه می كرد ، ولی علی همواره بردبار و بزرگوار بود !

 

نماد همه كرامت ها

تهيدستی دردمند به پيشگاه مباركش آمده ، گفت : من دچار سه بيماری هستم بيماری بدن و فقر و جهل . حضرت فرمود : ای برادر عرب ! بيماری جسمی را بايد به طبيب و جهل را به حكيم و فقر را به كريم مراجعه كنی ، عرب گفت : تو هم طبيبی و هم حكيمی و هم كريمی ! اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمان داد كه از بيت المال سه هزار درهم به او بپردازند و به او گفت : هزار درهم برای بيماری خود و هزار درهم برای بيماری فقر و هزار درهم برای بيماری جهل خرج می كنی.

 

رعايت حال جوان

اميرالمؤمنين (عليه السلام) در روزگاری كه بر كشور پهناور اسلامی حكومت می راند ، همراه قنبر به نزد جوانی پارچه فروش آمده ، پرسيد : شما دو پيراهن پنج درهمی داريد ؟ جوان گفت : آری ، يكی از آنها بهتر از ديگری می باشد ، يكی سه درهم و آن ديگر دو درهم است .

فرمود : هر دو را بياور ، هنگامی كه جوان دو پيراهن را آورد حضرت به قنبر فرمود : پيراهن سه درهمی را شما بردار !

قنبر گفت : يا اميرالمؤمنين ! شما بالای منبر می رويد و برای مردم خطبه می خوانيد ، حضرت فرمود : ای قنبر ! شما جوان هستيد و كامجويی جوانی داريد ، من از خدا شرم دارم كه خود را بر تو برتری دهم ! !

من از پيامبر خدا (صلی الله عليه وآله) شنيدم كه فرمودند : از هرچه می پوشيد بر غلامان خود هم بپوشانيد و از هرچه می خوريد به آنان هم بخورانيد . سپس پيراهن دو درهمی را به تن كرد و بعد ديد آستين پيراهن از انگشتان دستش می گذرد ، فرمود : جوان اين اضافه را قطع كن ، او هم اضافه آستين را بريد و گفت : پيرمرد بگذار آن را تا كنم امام فرمود : بگذار چنانكه هست باشد وقت اين كارها نيست.

 

توصيه های مهم به كارگزاران حكومت

عبدالرحمن بن سليمان می گويد : حضرت امام صادق (عليه السلام) فرمود : اميرالمؤمنين (عليه السلام) شخصی كوفی را برای گرفتن زكات به بيابان كوفه فرستاده ، فرمود : ای بنده خدا ! از خدا بترس و دنيايت را بر آخرتت ترجيح مده .

در آنچه تو را بر آن امين قرار داده ام نگهدار باش و حق خدا را پاس دار تا به خطه فلان عشيره برسی ; چون بر آنان وارد شوی ، در محدوده آنان جای گير بدون اينكه در همسايگی خانه هاشان منزل كنی ، آنگاه با آرامش و وقار به سوی آنان برو تا اينكه در ميانشان قرارگيری ، به آنان سلام گفته ، می گويی :

ای بندگان خدا ! ولیّ خدا مرا به سوی شما گسيل داشته كه حق خداوند را از شما پس گيرم ، آيا در اموال شما برای خداوند حقی هست تا به ولی او پرداخت كنيد ؟ اگر كسی از آنان گفت : نه ، بدو باز مگوی .

اگر توانگری به تو گفت : آری ، با او برو ، بی آنكه او را بترسانی ، جز به نيكی به او وعده مده تا اينكه به انعام و احشام او برسی و در ميان آنها مرو مگر با رخصت او چرا كه اكثر آنها مال اوست و به او بگو ای بنده خدا ! به من رخصت می دهی كه ميان آنها بروم ؟ اگر گفت : آری ، همچون افراد خشن و مسلط بر او در ميان انعام و احشام نرو ، آنها را دو بخش كن سپس او را بگذار كه هر يك را خواست برگزيند هر كدام را كه برگزيد متعرض آن مشو ، باقی مانده را  باز  دو بخش كن ، همچنين ادامه ده تا حق خداوند بر جای ماند آنگاه آن را دريافت كن . اگر از تو خواست كه  تقسيم را  به هم بزنی ، بپذير و همه را با هم مخلوط كن و آنچه را پيش از اين كردی از سر بگير تا اينكه حق خداوند از انعام و احشام او را دريافت داری ، چون دريافت كردی ، جز فرد خيرخواه ، مسلمان ، دلسوز ، امانتدار ، نگاهدارنده كه با آنها درشتی نكند ، وكيل خود مكن .

پس از اين هر چه از هر يك از عشاير نزد تو گرد آيد ، بی درنگ برای من ارسال كن بنابراين در جايی قرار ده كه خدا فرمان داده است .

اگر فرستاده تو آنها را آورد به او سفارش كن كه بچه ناقه را از آن مخفی نكند و بين آنها جدايی نيندازد و شيرش را به تمام ندوشد كه به بچه اش زيانی نرسد و با سوار شدن خسته نكند و با تساوی سوار شود و از كنار هر آبی كه می گذرد آنها را بر سر آب ببرد و به هنگام استراحت و به هنگامی كه مايه مشقت آنهاست ، آنها را از علفزار به جاده هموار مراند و به نرمی آنها را بكار گيرد تا به خواست خدا به سوی ما فربه بيايند نه خسته و نه كوفته كه پس از آن طبق كتاب خدا و سنت رسول (صلی الله عليه وآله) تقسيم شوند .

اين رفتار اجر تو را عظيم تر می كند و به صلاح تو نزديكتر است . خداوند به آنها و به تو و به كوشش و دلسوزی تو برای آن كسی كه تو را فرستاده و كسی كه به حاجت او فرستادی ، نگاه می كند .

رسول خدا (صلی الله عليه وآله) فرمود : خداوند به كارگزاری كه برای امامش به فرمانبرداری و دلسوزی كوشش كند نظر نمی افكند مگر آنكه در محضر قرب الهی با ما باشد.

 

دفع ستم از ستمديده

حضرت امام باقر (عليه السلام) می فرمايد : اميرالمؤمنين (عليه السلام) در روزی بسيار گرم به خانه می رفت كه به ناگاه زنی را ديد در آن گرمای سوزان ايستاده ، شكايت می كند كه همسرم به من ستم ورزيد و مرا ترسانيد و بر من تجاوز روا داشت و سوگند خورد كه مرا بزند !

حضرت فرمود : ای كنيز خدا ! صبر كن تا هوا خنك شود سپس من به خواست خدا همراهت خواهم آمد .

زن گفت : خشم و غضب همسرم به من بسيار شديد خواهد شد حضرت سر مباركش را پايين انداخت سپس سر برداشت و گفت : نه به خدا سوگند !  به خانه خود برای استراحت نمی روم  تا حق مظلوم را بدون آنكه آسيبی به او برسد ، باز ستانم . زن ! خانه ات كجاست ؟

زن حركت كرد و علی (عليه السلام) همراه او تا در خانه اش آمد ، پس كنار در ايستاده ، گفت : سلام بر شما  اهل خانه  ! جوانی از خانه بيرون آمد ، علی (عليه السلام) به او گفت : ای بنده خدا ! از خدا پروا كن ، تو اين زن را ترسانيده و از خانه بيرون رانده ای ؟ جوان گفت : اين مسأله چه ربطی به تو دارد ؟ به خدا سوگند به خاطر سخنت او را با آتش می سوزانم ! !

اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود : من تو را امر به معروف و نهی از منكر می كنم ، تو با منكر با من روبرو می شوی و با معروف به زشتی برخورد می كنی ؟ !

در اين ميان مردم از راه های گوناگون جمع شدند و به اميرالمؤمنين (عليه السلام) با ذكر نام آن حضرت سلام می دادند ، جوان با شناختن اميرالمؤمنين (عليه السلام) روی دست حضرت افتاده ، گفت : يا اميرالمؤمنين ! از لغزش من درگذر ! به خدا سوگند برای همسرم زمينی می شوم كه رويم پا بگذارد ، حضرت شمشيرش را غلاف كرده ، فرمود : ای كنيز خدا ! وارد خانه ات شو و همسر خود را به چنين وضعی و مشابه آن ناچار مكن.

 

حماسه وجود اخلاقی حضرت زهرا (عليها السلام) در تاريخ

اشاره !

حماسه وجود اخلاقی حضرت زهرا (عليها السلام) در تاريخ    

گاه اشخاص هيچ اثری از خود نمی گذارند و بی نام و نشان می ميرند ، گاه هم در روزگار خود اثر می گذارند و پس از مرگ فراموش می شوند و گاه هم اشخاصی پيدا می شوند كه در تمام روزگاران اثر گذارند . وجود تاريخ اين كسان به يكی از سه گونه است :

* وجود تاريخی مادی ـ عينی .

* وجود تاريخی فعلی ـ رفتاری .

* وجود تاريخی نظری .

وجود تاريخی مادی به گونه های مختلف تحقق می پذيرد مانند ادامه وجود با اعقاب و نوادگان و آرامگاه و آثار عينی ملموس همچون آثار هنری كه از ميكل آنژ به جای مانده كه يكی از اركان فناناپذير و عظيم هنر غرب است .

وجود تاريخی فعلی ـ رفتاری ، به سنت ها و عادت ها و رفتارهای متراكمی است كه شخص بنياد می نهد و ترويج می كند خواه مثبت باشد و خواه منفی . در ادبيات دينی ما به اين رفتارهای متراكم ماندنی « سنت » اطلاق می شود .

وجود تاريخی نظری هم با وجود شخصيت والا و گرانمايه و معارف بلند انسانی و دينی كه توليد می كند صورت می بندد كه در ابديت زمان همه را از صاحب نظران گرفته تا افراد عادی به خود و به مواريث معارفی خود مشغول می كند . حضرت مسيح از جهت وجودی و ارسطو از جهت علمی بدينگونه هستند .

خلاصه آنكه برخی افراد قابليت واستعداد بقا در تاريخ دارند يا در يكی از ابعاد سه گانه يا در تمام آن ابعاد . حضرت زهرای اطهر (عليها السلام) در هر سه بعد تبلور و تجسم تاريخی دارند :

در بعد مادی و عينی با نوادگان بسيار او كه به پنجاه ميليون فرد تخمين زده اند و در پيشاپيش آنان امامان و دانشوران صالح هستند . اين پديده منحصر به حضرت زهرا (عليها السلام) است و زنی در طول تاريخ يافت نمی شود كه چنين حضوری قوی و جاری و ملموس در بستر تاريخ داشته باشد .

از جهت آرامگاه هم شگفت است چرا كه ديگران همچون سعدی ، حافظ ، ابو علی سينا ، شاه جهان و نور جهان در تاج محل ـ كه از عجايب هفتگانه جهان است ـ با آرامگاهشان وجود مادی دارند و حضرت زهرا (عليها السلام) از اين جهت با فقدان آرامگاهش حضور دارد ، چيزی كه امروزه بدان « تناقض نما » می گويند .

حضور مادی حضرت فاطمه (عليها السلام) گاه به گونه ای ديگر بوده ، با گستره ای برجسته تر و آن زمانی است كه فاطميان به نام فاطمه (عليها السلام) در آفريقا حكومت بنياد نهادند . حماسه ماندگار ناصر خسرو علوی « فاطمی ام فاطمی ام فاطمی » از بازتاب های همين حضور مادی است . استاد محمود عقّاد كتابی نگاشته به نام فاطمة والفاطميون كه در آن به دولت فاطميان می پردازد .

جامع الازهر را كه بزرگترين مركز علمی ـ دينی اهل سنت است ، فاطميان مصر بياد حضرت زهرا (عليها السلام)پايه گذاری كردند .

در بعد نظری هم فاطمه زهرا (عليها السلام) حضور فعال ، پوينده و پايدار دارد كه از دو جهت است :

يكی از جهت مواريث معارفی كه از او به جای مانده است .

و ديگر از جهت بررسی هايی كه درباره وی انجام گرفته است و می گيرد .

چيز در خور التفات در اين خصوص اين است كه پژوهش ها درباره عظمت های بی پايان زهرای اطهر (عليها السلام) ، فرا سوی زمان و مكان و تيپ های اجتماعی و دينی است . عظمت حضرت زهرا (عليها السلام) ، تمام نفوس و عقول را در هر زمان و مكان و با هر مذهب و از هر صنف تسخير كرده است .

مؤلف كتاب فاطمة الزهراء از چهل و چهار كتاب خطی نام می برد كه در گذشته های دور و نزديك از سوی دانشوران مذاهب مختلف تدوين شده است . همچنين از بيست و نه كتاب چاپی ياد می كند كه تنها شمار اندك از آثار پر شماری است كه درباره آن حضرت به نگارش درآمده است . چاپ كتاب وی به سال ( 1400 ـ هـ 1980 م ) است ، از آن زمان تا امروز كتاب های بسياری درباره حضرت فاطمه (عليها السلام) به قلم آمده كه می توان ادعا كرد كه بسيار افزون تر از آثاری است كه تا آن زمان به طبع درآمده بود . خود نويسنده ياد شده ، نوشتاری در معرفی سيصد مأخذ كه شرح حال زهرای مرضيه را آورده اند دارد .

اتفاق در خور توجهی كه به سال ( 1387هـ . ق ) رخ داد ، اين است كه كتابخانه « العلمين العامة » در نجف اشرف سه جايزه برای بهترين كتابهايی كه درباره حضرت زهرا (عليها السلام) به نگارش درآيد تعيين كرد . چهارده كتاب در اين مسابقه شركت كردند كه جايزه نخست به سليمان كتانی نويسنده مسيحی لبنانی برای كتاب فاطمة الزهراء وتر فی غمه تعلق گرفت ، جايزه دوم به عبدالزهراء عثمان محمد به خاطر فاطمة الزهراء بنت محمد اختصاص يافت جايزه سوم هم نصيب فاضل الميلانی الحسينی برای كتاب فاطمة الزهراء ام أبيها شد .

در اينجا بايد از كار لوئی ماسينيون مستشرق فرانسوی ياد كرد كه با فراهم آوردن ميليون ها يادداشت از زبان های مختلف درباره حضرت زهرا (عليها السلام) ، در صدد بود كه بزرگترين اثر در معرفی آن حضرت بيافريند . پس از مرگ وی لوئی گارده و چند تن ديگر از كارشناسان بررسی های اسلامی فرانسه برای تنظيم و ترتيب اين يادداشت ها و انتشارات آنها كمر همت بستند .

از ميان دانشوران فرانسوی كه همچون غلاة با شور و حماسه و شيدايی حول شخصيت حضرت زهرا (عليها السلام) سخن گفته ، پروفسور هانری كربن در كتاب سنگين و عميق و تخصصی او به نام ارض ملكوت است . كربن در اين اثر با ايمان ژرف و روشن بينی خاص درباره حضرت زهرا (عليها السلام) سخن سرداده است .

در مورد مواريث معارفی حضرت زهرا (عليها السلام) سخن بسيار است . بی شك اگر آن وجود مقدس ، عمری به اندازه مواريث نوادگان شايسته و بزرگوار خود چون امام باقر (عليه السلام) و امام صادق (عليه السلام)می يافت برای بشريت مواريث معارفی بجای می گذاشت چرا كه او « محدثه » بود ، با اين وجود ، آنچه كه از آن حضرت برجای مانده ، كم نيست . چندی است كه مسند فاطمة الزهراء به طبع آراسته شده كه هم از جهت حجم و كميت و هم از جهت محتوی و كيفيت ، از بسياری از مسندها كه اهل سنت در مجاميع حديثی خود آورده اند برتر و بزرگتر است .

اما درباره بعد فعلی ـ رفتاری وجود تاريخی حضرت زهرا (عليها السلام) ، به حق می توان گفت كه آن حضرت از اين جنبه شگفتی ساز و دگرگون كننده است ! زن جوانی كه بيش از هجده بهار از عمر او نگذشته بود ، پايه گذار يك سنت ـ رفتار متراكم ـ و مبدل به يك الگوی تمام عيار می گردد تا آنجا كه امام عصر ( عج ) درباره ايشان می گويد :

 

وَفِی ابْنَةِ رَسُولِ اللّهِ (صلی الله عليه وآله) لِي أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ.

 

انسان شناسان را اصطلاحی است به عنوان « شخصيت اساسی » . بنابراين اصطلاح ، حضرت زهرا (عليها السلام) با تجريد از قيد و بندهای فردی ، يك سرمشق مطلق می شود و بدينگونه در جاودانه تاريخ ماندنی می گردد كه چنين هم شد .

جامعه شناسان می گويند سر منشأ اوضاع بحرانی نسل جوان در جهان سوم ، خلأ الگوی رفتاری است . در اين حيطه ، زهرای مرضيه (عليها السلام) مشكل گشا و منجی است چون شخصيتی اصيل و شگفتی ساز است كه هاله ای از قداست او را در برگرفته است . آنچه به دنبال می آيد ، دورنمايی است از سيمای رفتاری ـ اخلاقی زهرای اطهر (عليها السلام) كه بعد فعلی ـ رفتاری وجود تاريخی وی است و بعد از آن سخنان بزرگان و دانشمندان روزگاران دور و نزديك ذكر می شود تا آفاق ديگری از وجود اخلاقی آن حضرت نمايان گردد ان شاء اللّه .

 

تحمل تلخی های زندگی مادی

حضرت امام صادق (عليه السلام) فرمود : پيامبر خدا (صلی الله عليه وآله) روزی وارد خانه فاطمه (عليها السلام)شد ، دخترش را ديد كه لباس خشن بر تن دارد ، با دست خود آسياب می گرداند و در همان حال هم فرزندش را شير می دهد .

پيامبر (صلی الله عليه وآله) با ديدن اين وضع اشك از دو ديده اش جاری شد و به فاطمه (عليها السلام)فرمود : ای دختر بزرگوارم ! تلخی های دنيا را تحمل كن تا به شيرينی آخرت برسی ، فاطمه (عليها السلام) گفت : يا رسول اللّه ! خدا را سپاس می گويم بر نعمت هايش و شكر می كنم بر كرامت هايش ، در اين هنگام اين آيه نازل شد :

 

( وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَی ) .

و به زودی پروردگارت بخششی به تو خواهد كرد تا خشنود شوی .

 

انفاق در راه خدا

سلمان فارسی روزی برای انجام دادن فرمان رسول خدا (صلی الله عليه وآله) در آماده كردن غذا برای يك عرب تازه مسلمان ، به درب خانه حضرت زهرا (عليها السلام) رفت ، پس از درخواست سلمان ، حضرت فاطمه فرمود : سوگند به خدا كه حسن و حسين از شدّت گرسنگی می لرزند و با شكم گرسنه خوابيده اند ولی من خيری را رد نمی كنم به ويژه آنكه به خانه من رو كرده است .

سپس فرمود : ای سلمان ! اينك پيراهنم را نزد شمعون يهودی ببر و يك صاع خرما و يك صاع جو از او گرفته و بياور !

سلمان پيراهن را نزد شمعون برده ، ماجرا را گفت ، از دو ديده شمعون اشك ريخت و گفت : اين است زهد در دنيا و اين است آنچه كه موسی در تورات خبر داده بود ، پس من هم می گويم : « اشهد ان لا إله إلاّ اللّه وأن محمّداً رسول اللّه » .

پس از اسلام آوردن ، صاعی از خرما و جو به سلمان داد و او آن را نزد حضرت زهرا (عليها السلام) برد ، حضرت با دست خود جو را آسياب كرد و نان پخت و به سلمان داد . سلمان گفت : ای دختر پيامبر ! مقداری از اين نان و خرما را برای حسن و حسين بردار ، حضرت فاطمه (عليها السلام) فرمود : چيزی را كه در راه خدا داده ام در آن تصرّف نمی كنم!

 

باز هم بپرس

زنی به محضر حضرت زهرا (عليها السلام) مشرّف شده ، گفت : مادری پير و ناتوان دارم كه در نماز بسيار اشتباه می كند ، مرا نزد شما فرستاده تا بپرسم كه چگونه نماز بخواند ؟ حضرت فرمود : هرچه می خواهی بپرس .

آن زن پرسش های خود را مطرح كرد تا به ده پرسش رسيد و حضرت هر پرسشی را با روی باز جواب می داد ، پرسش كننده از زيادی پرسش ها شرمنده شد و گفت : شما را بيش از اين زحمت نمی دهم ! حضرت فرمود : باز هم بپرس سپس برای تقويت روحيه آن زن فرمود : اگر به كسی كاری را واگذار كنند ، مثلا از او بخواهند كه بار سنگينی را به جای بلندی ببرد و در برابر اين كار صد هزار دينار به او جايزه بدهند آيا او با توجه به آن پاداش احساس خستگی خواهد كرد ؟ زن پاسخ داد : نه ، حضرت فرمود : من در برابر هر پرسشی كه پاسخ می گويم از خدا پاداشی به مراتب بيشتر دريافت می كنم و هرگز ملول و خسته نمی شوم ، از رسول خدا (صلی الله عليه وآله) شنيدم كه روز قيامت دانشمندان اسلام در پيشگاه خدا حاضر می شوند و به اندازه دانش و تلاشی كه در راه آموزش و هدايت مردم داشته اند از خدای خويش پاداش دريافت می كنند.

 

ابتدا همسايه

مناجات های شبانه و گريه های همراه با سوز و گداز حضرت فاطمه (عليها السلام) گاهی فرزندانش را از خواب بيدار می كرد . امام حسن (عليه السلام) می گويد : شب جمعه ای ديدم مادرم در محراب عبادت ايستاده ، تا طلوع فجر در ركوع و سجده بود و همه را دعا می كرد جز خودش را ! گفتم : مادر ! چرا برای خود چيزی نخواستی ؟ فرمود : پسر جان ! اول همسايه بعد خويش .

آن حضرت فرزندانش را زياد به ياد رسول خدا (صلی الله عليه وآله) می انداخت و به سفارش پدرش بچه ها را دسته گُل می دانست و آنان را برای ياد گرفتن قرآن و دعا نزد پيامبر (صلی الله عليه وآله) می فرستاد .

 

أنس با قرآن

دختر گرامی پيامبر به شدّت با قرآن مجيد انس داشت . سلمان می گويد : پيامبر (صلی الله عليه وآله) مرا برای كاری به خانه فاطمه (عليها السلام) فرستاد ، اندكی بر در ايستادم تا اينكه سلام كردم ، شنيدم كه فاطمه (عليها السلام) با خود قرآن می خواند و از بيرون آسياب درگردش بود وهيچ همدمی ندارد.

 

گردن بند بابركت

از جابر بن عبداللّه انصاری روايت شده است كه پيامبر خدا (صلی الله عليه وآله) پس از پايان نماز عصر در محرابش روبروی مردم نشست ، مردم اطراف حضرت را گرفتند ، در اين حال پيرمردی از عرب های مهاجر كه جامه ای كهنه و مندرس در بر داشت و از شدّت ناتوانی و فرتوتی قدرت روی پا ايستادن نداشت ، وارد شد ، حضرت نسبت به او دلجويی كرده ، وی را مورد تفقد قرار داد و احوالش را پرسيد ; پيرمرد گفت : ای رسول خدا ! من گرسنه ام سيرم كنيد ، برهنه ام لباسم دهيد ، ندار و تهيدستم عنايتی نماييد .

حضرت فرمود : خود من چيزی ندارم كه به تو پرداخت كنم اما آن كسی كه به سوی خير دلالت كند مانند كسی است كه خود خير را انجام دهد ، به خانه كسی برو كه خدا و پيامبرش را دوست دارد و خدا و پيامبرش نيز او را دوست دارند و او خدا را بر خود ترجيح می دهد ; برو به خانه فاطمه ! و فرمود : بلال ! اين مرد را به خانه فاطمه برسان . پيرمرد بيابانی همراه بلال حركت كرد ، چون به خانه فاطمه رسيد با صدای بلند گفت :

 

السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ ، وَمُخْتَلَفَ الْمَلائِكَةِ ، وَمَهْبِطَ جِبْرِئيْلَ الرُّوحِ الاَْميْنِ بِالتَّنْزيلِ مِنْ عِنْدِ رَبِّ العالمينَ .

درود بر شما ای خاندان نبوت ، و ای محل رفت و آمد فرشتگان و محل فرود جبرئيل امين كه قرآن را از پيشگاه پروردگار جهانيان فرود می آورد .

 

حضرت فاطمه (عليها السلام) پاسخ داد : وَ عَلَيْكَ السَّلامُ ، كيستی ؟ گفت : پيرمردی از باديه نشينانم . از سرزمينی دور دست نزد پدرت سرور آدميان آمدم و من ای دختر محمّد ! برهنه و گرسنه ام ، به من بذل محبتی كنيد ، خدا شما را مورد رحمت خود قرار دهد .

در آن موقعيّت سه روز بود كه حضرت رسول و فاطمه و علی (عليهم السلام) چيزی نخورده بودند و رسول خدا از اين برنامه آگاه بود .

حضرت زهرا (عليها السلام) پوست گوسپندی را كه دباغی شده بود و حسن و حسين (عليهما السلام) روی آن می خوابيدند برداشت و فرمود : ای ميهمان ما ! اين پوست را بگير و برو ، اميد است خدا بهتر از اين را نصيب تو كند .

اعرابی گفت : ای دختر پيامبر ! من از گرسنگی خويش نزد تو شكوه آورده ام ، تو پوست گوسپندی را به من مرحمت كردی ! من با اين گرسنگی كه دارم با اين پوست چه كنم ؟ !

هنگامی كه حضرت اين سخنان را از او شنيد ، گردن بندی كه فاطمه فرزند حمزه دختر عمويش به او هديه كرده بود از گردن باز كرد و به اعرابی داده ، فرمود : اين گردن بند را بگير و بفروش ! اميد است خدا بهتر از اين را به تو بدهد .

اعرابی گردن بند را گرفته ، نزد پيامبر (صلی الله عليه وآله) به مسجد برد و آن حضرت هنوز در ميان يارانش نشسته بود ، اعرابی گفت : ای پيامبر ! دخترت فاطمه اين گردن بند را به من داده ، گفته آن را بفروش ، اميد است خدا كارت را به سامان رساند .

پيامبر (صلی الله عليه وآله) گريست ، و فرمود : چگونه كارت را به سامان نرساند در حالی كه فاطمه دختر محمّد كه سرور دختران حضرت آدم است آن را به تو هديه كرده است.

عمار ياسر از جای برخاست و گفت : ای رسول خدا ! آيا اجازه می دهيد من اين گردن بند را بخرم ؟ حضرت فرمود : تو آن را بخر كه اگر جن و انس در خريدش با يكديگر شركت كنند خدا آنان را به آتش جهنم نمی سوزاند . عمار گفت : عرب ! آن را چند می فروشی ؟ گفت : به يك بار غذای سير از نان و گوشت و يك بُرد يمانی كه خود را با آن بپوشانم و برای پروردگارم نمازی به جا آورم و به يك دينار كه مرا به خانواده ام باز گرداند .

در همان هنگام عمار ، سهم غنيمتی را كه از جنگ خيبر به او رسيده بود فروخته بود و چيزی از آن باقی نبود . به او گفت : بيست دينار و دويست درهم و يك برد يمانی و مركب خود را به تو می دهم تا به خانواده ات برگردی و از گندم و گوشت نيز تو را سير می كنم . اعرابی گفت : ای مرد ! تو چقدر با جود و كرمی و همراه عمار رفت و عمار آنچه را وعده كرده بود به او تسليم نمود .

اعرابی نزد رسول خدا (صلی الله عليه وآله) آمد ، حضرت از او پرسيد : آيا سير شدی و از برهنگی درآمدی ؟ گفت : آری ـ پدر و مادرم فدايت باد ـ بی نياز شدم ، حضرت فرمود : پس فاطمه را نسبت به كاری كه برای تو انجام داده پاداش ده ، اعرابی گفت : پروردگارا ! تو خدايی ، ما تو را حادث نمی دانيم و جز تو خدايی نمی پرستيم ، تو در هر صورت روزی دهنده مايی ، خدايا ! به فاطمه چيزی بده كه نه چشمی ديده و نه گوشی شنيده باشد . رسول خدا (صلی الله عليه وآله) بر دعای او آمين گفته ، روی به يارانش فرموده ، گفت : خدا اين چيز را در دنيا به فاطمه عطا كرده است : من پدر اويم و هيچ يك از جهانيان چون من نيست و علی همسر اوست و اگر او نبود برای فاطمه كفوی وجود نداشت و حسن و حسين را به او بخشيده در حالی كه برای جهانيان مانند آن دو سرور نوادگان پيامبر و سالار جوانان اهل بهشت وجود ندارد .

در برابر رسول خدا (صلی الله عليه وآله) مقداد و عمار و سلمان نشسته بودند ، حضرت فرمود : آيا بيش از اين در فضيلت زهرا بگويم ؟ گفتند : آری ، ای پيامبر خدا ! فرمود : روح الامين جبرئيل نزد من آمده ، گفت : در آن لحظه كه فاطمه قبض روح شود و دفن گردد ، دو فرشته در قبرش از او می پرسند : پروردگارت كيست ؟ می گويد : اللّه پروردگار من است ، بعد می پرسند : پيامبرت كيست ؟ می گويد : پدرم ، می پرسند : ولیّ تو كيست ؟ می گويد : كسی كه اينك كنار قبرم ايستاده علی بن ابی طالب امام من است .

آگاه باشيد بيش از اين در فضيلت فاطمه به شما بگويم ، همانا حضرت حق گروهی از فرشتگان را مأموريت داده تا از پيش رو و طرف راست و چپ ، وی را حفاظت نمايند ، آنان در دوران زندگی و ميان قبر و هنگام وفات با او هستند و پياپی بر او و پدرش و همسرش و فرزندانش درود می فرستند ، پس هركس بعد از وفاتم به زيارت من آيد گويا در زندگی ام مرا زيارت كرده است و هركس فاطمه را زيارت كند گويا مرا زيارت كرده است و هركس علی بن ابی طالب را زيارت كند گويا فاطمه را زيارت كرده است و هركس حسن و حسين را زيارت كند گويا علی را زيارت كرده است و هركس ذريه آن دو را زيارت كند گويا آن دو را زيارت كرده است .

عمار پس از شنيدن اين فضايل ، گردن بند را برداشت و با مُشك آن را خوشبو نمود و در بُرد يمانی پيچيده ، آن را به غلامش داد و گفت : اين گردن بند را نزد پيامبر ببر و خودت نيز مال آن حضرت خواهی بود .

غلام گردن بند را نزد رسول خدا (صلی الله عليه وآله) آورده ، گفته های عمار را به عرض آن حضرت رسانيد ، رسول خدا (صلی الله عليه وآله) فرمود : برو نزد فاطمه و گردن بند را به او بده و تو خودت نيز مال او هستی .

غلام گردن بند را نزد حضرت زهرا (عليها السلام) آورده ، گفته رسول خدا (صلی الله عليه وآله) را به عرضِ آن جناب رساند . فاطمه (عليها السلام) گردن بند را گرفت و غلام را آزاد كرد . غلام خنديد ! حضرت فرمود : چرا می خندی ؟ غلام گفت : من از بركت اين گردن بند خنده ام گرفته ، گرسنه ای را سير ، برهنه ای را پوشانيد ، تهيدستی را بی نياز كرد و بنده ای را آزاد كرد و عاقبت هم به صاحبش بازگشت! !

 

أوقاف حضرت زهرا (عليها السلام)

حضرت زهرا (عليها السلام) هفت باغ داشت كه وقف بنی هاشم و بنی المطلب كرد .

سيد محسن امين می گويد : حضرت زهرا (عليها السلام) هفت باغ داشت كه وقف بنی هاشم و بنی المطلب نمود و علی (عليه السلام) را ناظر و متولی آنها برگزيد و بعد از امام علی (عليه السلام) ، امام حسن (عليه السلام) و پس از وی امام حسين (عليه السلام) و همچنين در هر زمان به بزرگ فرزندان خود توليت و نظارت داد .

ثقة الاسلام كلينی از امام صادق و امام باقر (عليهما السلام) آورده كه فاطمه (عليها السلام) به هفت باغ وصيت كرد با اين نام ها :

العوان ، الدلال ، البرقة ، المثبب ، الحسنی ، الصافيه ومالام ابراهيم .

 

گفتار نام آوران و دانشمندان درباره حضرت زهرا (عليها السلام)

زين العرب به نقل از شرح المصابيح می گويد :

فاطمه ، بتول گسسته  نام گرفت چون از جهت فضيلت و ديانت و تبار ، زنی از ميان زنان نتوانست هم گون او باشد .

هروی به نقل مناقب گويد :

فاطمه بتول منقطع نام گرفت چون منقطع النظير بود .

كمال الدين محمد بن طلحه الشافعی گفته :

به فضيلت سجايای منصوص ، اختصاص يافت كه منحصر به او بود و به فضيلت ويژگی هايی متمايز شد كه در لفظ نبوی آمده بود و به صفات شرف ممتاز گشت كه روان های گرانمايه برای دست يابی به تنها يكی از آنها ، رقابت می كنند . . . 

شمس الدين محمد بن احمد بن عثمان ذهبی آورده :

مفاخر او فراوان است ، او بردبار ، ديندار ، نيكوكار ، قانع و سپاس گوی بود.

سليمان كتانی ، نويسنده مسيحی لبنانی :

فاطمه پاكدامن ، دخت فضيلت های پيامبر بود ، خصلت هايی كه با نبوغ اخلاق و خلاقيت ، پربار شده بود . تن نزار او ، آوند روح شفاف بود تا اينكه در آن سرچشمه ای كه پدرش از آن طلوع كرد محو شد . 

عايشه :

هرگز كسی برتر از فاطمه ـ جز پدر او ـ نديدم .

بنت الشاطی دانشمند مصری :

او محبوب ترين دختر  پيامبر  در ميان دخترانش بود و شبيه ترين كس از جهت خلق و خوی و خلقت به پدر خود بود . . . خداوند تقدير كرد كه  از بين خواهرانش تنها او  ظرف مطهر سلاله مطهر باشد و رويشگاه پاك درخت تنومند اشراف آل بيت پيامبر . . . » .

استاد احمد شمس باصی در كتاب خود « نفحات من سيرة السيده زينب » ، آورده :

فاطمه در ميان زنان دنيا بهترين بود و سرور زنان خواهد بود در آخرت .

دكتر علی ابراهيم حسن گفته است كه :

زندگی فاطمه برگی منحصر به فرد است در ميان برگ های تاريخ كه انواع عظمت ها را در او لمس می كنيم . . . ما ، در برابر شخصيتی قرار داريم كه توانست در جهانی پديدار شود در حالی كه دورادور او هاله ای از فرزانگی و شكوه فرا گرفته بود ، فرزانگی كه منبع آن كتاب های فيلسوفان و دانشمندان نيست بلكه تجارب روزگار است كه لبريز از دگرگونی ها و پيشامدهای ناگهانی است و شكوهی كه نه از پادشاهی يا ثروت كه از اعماق جان او سرچشمه گرفته بود . شايد عظمت فاطمه بود كه عايشه را واداشت تا بگويد : كسی برتر از فاطمه نيافتم مگر پدر او .

 




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^