فارسی
جمعه 10 فروردين 1403 - الجمعة 18 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

أَفَمَن كَانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كَانَ فَاسِقاً لاَ يَسْتَوُونَ

سجده (32): 18

بخش يكم

تفاوت مؤمن و فاسق


صفحه 21


فضايل و رذايل

فضايل ، ارزش های خدادادی است كه از آنها به عنوان ارزش های فطری و طبيعی ياد شده است ; ارزش هايی كه انسان از راه معرفت و دانش و تمرين های عملی و رياضت های شرعی آنها را به دست می آورد . و هر آنچه ضد آن است ، و قرار داشتنش بر صفحه ی وجود انسان از قدر و قيمت او می كاهد و وی را به شرارت و گناه و مزاحمت برای ديگران و پايمال كردن حقوق انسان ها می كشاند ، رذايل ناميده شده است .

انصاف و عدل ، جود و كرم ، تواضع و فروتنی ، صدق و صداقت ، امانت داری و وفای به عهد ، شجاعت و عفت ، مهرورزی و ادب از جنس فضايل ; و ظلم و ستم ، بخل و حرص ، تكبر و خودبينی ، نفاق و دورويی ، ترس و شهوت رانی ، و كينه و بی تربيتی از جنس رذايل است .

از آنجا كه بر اساس آيات قرآن و روايت اهل بيت (عليهم السلام) فضايل ، پرتو و شعاع ايمان و رذايل ، نشانه ی كوردلی و تاريكی درون و حالت بسيار زشت فسق است ، بايست ديدگاه قرآن و روايات را در مورد اين دو صفت دانست و ما در قدم اول تلاش كرده ايم مؤمن و فاسق را ـ كه يكی برخودار از فضايل و ديگری آلوده به رذايل است ـ از نگاه قرآن و روايات بشناسيم و بررسی نماييم .


صفحه 22


پرسش و پاسخی از حضرت حق

وجود مبارك حضرت حق در يكی از آيات سوره ی مباركه ی سجده پرسش زير را مطرح كرده و به آن پاسخ می دهد .

 أَفَمَن كَانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كَانَ فَاسِقاً لاَ يَسْتَوُونَ )(1) .

آيا كسی كه مؤمن است همچون كسی است كه از فرمانِ ] خدای [ بيرون رفته ؟! هرگز برابر نيستند .

سبب اين كه خود به آن پاسخ می دهد اين است كه : غير او به حقايقی كه در اين پرسش نهفته است آگاهی ندارد . و پس از آن در آيات ديگر ، تفسير و توضيحی نسبت به آيه ای كه حاوی پرسش و پاسخ است می آورد .

حضرت حق در اين آيه ی شريفه می پرسد : آيا كسی كه مؤمن است ، يعنی اعتقاد به خدا و قيامت دارد و دارای فضايل اخلاقی است و كارهای پسنديده انجام می دهد ، با كسی كه از مدار طاعت حق بيرون افتاده ، و از فضای پاك انسانيت خارج شده ، و از حوزه ی امن خدا گريخته و به ناچار اسير شيطان ها و ديوان و غولان و هوا و هوس شده ، و از اعتقاد به خدا و قيامت تهی گشته ، و به رذايل اخلاقی دچار آمده و به كارهای ناپسند روی آورده مساوی ويكسان است؟

پاسخ می دهد : هرگز اين دو نفر برابر و مساوی نيستند ; زيرا :

مؤمن در اوج ارزش و فاسق در نهايت پستی است .

مؤمن مقرب حضرت حق و فاسق در دوری از درگاه دوست است .

مؤمن سزاوار پاداش و فاسق مستحق كيفر و عذاب است .

مؤمن اهل نجات و فاسق محروم از نجات است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سجده ( 32 ) : 18 .


صفحه 23


حوزه ی ايمان و حوزه ی فسق

از تفاوت های بسيار مهمی كه در آيات و روايات درباره ی مؤمن و فاسق مطرح است اين است كه : مؤمن هنگامی كه به عبادت و طاعت و انجام كار نيك و عمل صالح برمی خيزد ، برای او ـ به تناسب معرفت و عمل و ايمان و خلوصش ـ اجر و پاداشی مقرر است ، و اگر به علّتی دچار لغزش و خطا شود ، قابل آمرزش و مغفرت است . از حضرت امام صادق (عليه السلام) روايتی به اين مضمون نقل شده است :

هرگاه مؤمن قصد گناه كند ولی آن را انجام ندهد ، در پرونده اش ثبت نمی شود ; ولی اگر آن را انجام دهد هفت ساعت به او مهلت می دهند تا در آن هفت ساعت توبه كند يا عمل خيری چون نماز به جا آورد ، كه در صورت توبه يا انجام عمل خير گناهش آمرزيده می شود ، و خطايش مورد مغفرت و آمرزش قرار می گيرد(1) .

اميرالمؤمنين (عليه السلام) می فرمايد : از رسول خدا (صلی الله عليه وآله وسلم) شنيدم كه می فرمود :

يا علی ! سوگند به خدايی كه مرا به درستی و راستی بشير و نذير فرستاد ، يقيناً هر يك از شما برای وضو برخيزد ، گناهان از اعضايش می ريزد و هنگامی كه برای نماز به ظاهر و باطنش و به روی و به قلبش به سوی خدا می رود ، از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ عن حفص قال : سمعت اباعبد الله (عليه السلام) يقول : ما من مومن يذنب ذنبا الاّ اجله الله عز وجل سبع ساعات من النهار فان هو تاب لم يكتب عليه شي وان هو لم يفعل كتب الله عليه سيئة . فاتاه عباد البصری فقال له : بلغنا انك قلت : ما من عبد يذنب ذنبا الاّ اجله الله عز وجل سبع ساعات من النهار فقال ليس هكذا قلت ولكنی قلت ما من مؤمن وكذلك كان قولي .

رواياتی با اين مضمون در كافی : 2 / 439 ، باب الاستغفار من الذنب ، حديث 9 ; وسائل الشيعه : 16 / 64 ، باب 85 ; مستدرك الوسائل  : 12 / 119 ، باب 85 ; بحار الانوار  : 68 / 245 ، باب 71 و . . . موجود می باشد .


صفحه 24


نماز فارغ نمی شود مگر مانند روزی كه مادر او را زاييده از همه ی گناهان پاك می شود . و اگر ميان دو نماز واجب خطايی به او برسد ، پس از ادای نماز ديگر به همان صورت گناهش بر او آمرزيده می شود . . .

جايگاه پنج نماز واجب برای امت من همانند نهری است كه بر در خانه ی يكی از شما جاری است ، اگر بر بدن يكی از شما چركی باشد آن گاه در روز پنج بار در آن نهر غسل كند ، آيا در بدنش چركی می ماند ؟ به خدا سوگند نمازهای پنج گانه برای امت من در پاك نمودن آنان مانند همان نهر است(1) .

ولی فاسق كه از دايره ی ايمان و انسانيت بيرون است ، اگر كار نيك و عمل صالحی انجام دهد مورد قبول و پذيرش حق قرار نمی گيرد و اگر گناهی مرتكب شود به مغفرت و آمرزش نمی رسد ; زيرا او با خدا معامله نكرده است . او خدا را باور ندارد و طلب آمرزش و مغفرت از خدا نكرده است ، پس مؤمن و فاسق در هيچ زمينه ای با هم برابر و يكسان نيستند .

اينان اگرچه در دنيا بر سر يك سفره اند ـ سفره ی طبيعت و نعمت ها ـ ولی در آخرت ميان آنان جدايی ابدی خواهد بود . اهل ايمان هميشه در نعمت های جاويد بهشت و اهل فسق تا ابد در دوزخ جای دارند .

سرنوشت مؤمنان در قيامت

قرآن مجيد در بسياری از آيات و روايات به بيان سرنوشت مؤمنان در قيامت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ قال : يا علی ! والذی بعثنی بالحق بشيرا ونذيرا إن أحدكم ليقوم إلی وضوئه فتساقط عن جوارحه الذنوب فإذا استقبل الله بوجهه وقلبه لم ينفتل عن صلاته وعليه من ذنوبه شيء كما ولدته أمه فإن أصاب شيئا بين الصلاتين كان له مثل ذلك حتی عد الصلوات الخمس ثم قال : يا علی ! إنما منزلة الصلوات الخمس لأمتی كنهر جار علی باب أحدكم فما ظن أحدكم لو كان فی جسده درن ثم اغتسل فی ذلك النهر خمس مرات فی اليوم أكان يبقی فی جسده درن فكذلك والله الصلوات الخمس لأمتی .

تفسير عياشی : 2/161 ، حديث 74 ; عوالی اللآلی : 2/24 ، المسلك الرابع . . . ، حديث 54 ; بحار الانوار : 79/220 ، باب 1 ، حديث 41 .


صفحه 25


پرداخته است و اگرچه لازم است انسان از همه ی آنها آگاه شود ، ولی اين نوشتار چون گنجايش همه ی آن حقايق را ندارد به ذكر نمونه ای از آن آيات و روايات اكتفا می شود .

قرآن مجيد پس از پرسش و پاسخ درباره ی مؤمنان و فاسقان و اين كه در هيچ موردی با هم يكسان و برابر نيستند در آيه ی بعد به سرنوشت مؤمنان در قيامت اشاره می كند :

( أَمَّا الَّذِينَ ءَامَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوَی نُزُلا بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ )(1).

اما كسانی كه ايمان آوردند و كارهای شايسته انجام دادند ; به سبب اين كه همواره در كار مثبت بودند جايگاهشان برای پذيرايی به وسيله ی هر نوع خوراكی و آشاميدنی ، بهشت هاست .

آيه ی شريفه به سه حقيقت بسيار باارزش اشاره دارد :

1 ـ ايمان و باور داشتن حقايق به تنهايی سبب نجات نيست . آنان كه به نجات خود در سايه ی ايمانِ تنها اميد بسته اند ، اميدشان بی پايه است . عاشق نجات و مشتاق پاداش نبايد به ايمان بدون عمل قناعت كند ، بلكه لازم است ايمان خود را به كارهای شايسته چون واجبات و ترك محرمّات و خدمت به بندگان حق بيارايد تا زمينه ی جلب رحمت و ـ اگر خدای ناخواسته به گناهی آلوده باشد ـ زمينه ی جلب مغفرت برای او فراهم آيد .

2 ـ جنات مأوی با تمام نعمت هايش در سيطره ی مالكيت آنان قرار می گيرد . ( فلهم ) مالكيتی كه قابل سلب شدن و از دست رفتن نيست ، مالكيتی است ابدی و هميشگی و جاويد و دايمی و در حقيقت ظهور مالكيت حق نسبت به آن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سجده ( 32 ) : 19 .


صفحه 26


بزرگواران است ; اين مالكيت به خاطر آن است كه از ابتدای بلوغ تا هنگام مرگ به طور پيوسته اهل ايمان و عمل صالح بودند .

3 ـ مهماندار و پذيرايی كننده از آنان خداست . چنان كه در سوره ی انسان به اين حقيقت والا اشاره شده است :

( عَالِيَهُمْ ثِيَابُ سُنْدُس خُضْرٌ وَإِسْتَبْرَقٌ وَحُلُّوا أَسَاوِرَ مِن فِضَّة وَسَقَاهُم رَبُّهُم شَرَاباً طَهُوراً )(1) .

بالا پوششان ديبای سبز نازك و ضخيم ، و آرايششان دستبندهايی از نقره است ، و پروردگارشان به آنان شراب پاك كه نه مستی و بيخودی و نه سر درد و رنج ايجاد می كند به آنان می نوشاند .

راستی چه بزم خوشی است ، بزمی دايمی و ابدی ، همراه با انواع لباس های زيبا وخوش منظره ، و آرايشی از دستبندهای پر جلوه در جايگاهی چون بهشت و در كنار مهمانداری چون حضرت دوست ، كه خود با رحمت ويژه و محبت و عشق بی نهايتش ، از ميهمانانِ باكرامتش ، پذيرايی می كند . اين پذيرايی كه با نعمت های ملموس انجام می گيرد تا حدودی قابل درك است .

نوعی ديگر از پذيرايی جنبه ی معنوی دارد ، كه تا انسان به آن نرسد به هيچ صورت برای او قابل درك نيست . پيامبر بزرگ اسلام (صلی الله عليه وآله وسلم) ـ كه در دنيا هم از اين نوع پذيرايی معنوی به طور كامل بهره مند بوده ـ در روايتی به اين حقيقت اشاره فرموده است .

إنَّ النَّبِیَّ لَمَّا وَاصَلَ فِی صَوْمِهِ ، وَاصَلَ أصحَابُهُ اقْتِدَاءً بِهِ ، فَنَهَاهُم عَن صَومِ الوِصَالِ . فَقَالُوا : « فَمَا بَالُكَ أَنتَ يَا رَسوُل الله ؟ » فَقَالَ : « إنّی لَسْتُ كَأحَدِكُم ، إنّی اظَل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ انسان ( 76 ) : 21 .


صفحه 27


عِندَ رَبّی يُطعِمُنی وَيسقِينِی »(1) .

هنگامی كه پيامبر روزه اش را بدون انقطاع و پی در پی قرار داد ، اصحاب هم به او اقتدا كردند ، پيامبر آنان را از روزه ی وصال نهی كرد . گفتند : « موقعيت و شأن تو چگونه است كه به چنين روزه ای متوسل شده ای ؟! » فرمود : « من مانند شما نيستم ، من پيوسته نزد پروردگارم به سر می برم در حالی كه مرا اطعام می كند و از آشاميدنی ويژه ای می نوشاند » .

آری ! كسی كه اعلام كرده است :

أَدَّبَنِی رَبّی فَأحسَنَ تَأدِيبِی(2) .

پروردگارم مرا به ادب آراست و نيكو مرا به ادب آراست .

بايد به پاداش اين كه همه ی موارد ادب را عاشقانه پذيرفت و به مرحله ی اجرا گذاشت ، و در اين زمينه برای همه ی انسان ها اسوه و سرمشق شد ، از سوی محبوبش خوراكی و آشاميدنی ويژه ، كه جز خود او از كيفيتش خبر نداشت دريافت كند .

او انسان والا و عاشق و عارفی بود كه با همه ی وجودش به زبان حال به محبوبش می گفت :

من نه آنم كه روم از پی ياری ديگر *** يا به غير از تو دهم دل به نگاری ديگر

رهسپار غم عشق توام ای راحت جان *** زان نيارم كه روم از پی كاری ديگر

آتش روی تو بر دل زده يك باره شرار *** عشق تو سوخته جانم به شراری ديگر

به خيال گل روی تو بهاری دل راست *** در وصال تو خود او را ست بهاری ديگر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ عوالی اللآلی : 4 / 118 ، الجملة الثانية ، حديث 189 ; مستدرك الوسائل : 7 / 552 ، باب 3 ، حديث 8866 .

2 ـ نور الثقلين : 5 / 392 ; بحار الانوار : 68 / 382 ، باب 92 .


صفحه 28


امشب از دست روم گر كه تويی باده گسار *** لب ميگون توام باده گساری ديگر

حسن عهدت نگذارد كه گذارم پس از اين *** سر تسليم و رضا بر خط ياری ديگر

* * *

ارزش مؤمن

همه ی عنايات و الطاف خدا به مؤمن در دنيا و آخرت به خاطر ايمان و عمل و اخلاق اوست . ايمان و عمل و اخلاق كه از ارزش های ذاتی است به او ارزش بخشيده ، تا جايی كه وجود مؤمن فوق همه ی ارزش هاست ، و به خاطر اين ارزش والاست كه مورد رحمت و مغفرت است ، و در قيامت جايگاهش بهشت و پذيرايی اش نعمت های ابدی است .

ارزش مؤمن در روايات اهل بيت (عليهم السلام) به صورتی اعجاب انگيز بيان شده است:

روايت شده پيامبر اسلام (صلی الله عليه وآله وسلم) به كعبه نظر كرد و گفت :

مرحبا به بيت ، چه بزرگ و عظيمی ، و چه بزرگ است حرمتت نزد خدا ، سوگند به خدا حرمت مؤمن از تو عظيم تر است ; زيرا برای تو يك حرمت است و برای مؤمن سه حرمت : حرمت در مال ، حرمت در خون ، و حرمت در شأن و اعتبار ، چون كسی حق ندارد به مؤمن گمان بد بورزد(1) .

و نيز آن حضرت فرمود :

إنَ اللهَ جَلَّ ثَناؤُهُ يَقولُ : « وَعِزَّتِی وَجَلاَلِی مَا خَلَقْتُ مِن خَلْقِی خَلْقاً أحَبُّ اِلَیَّ مِن عَبْدِیَ المُؤمِنِ »(2).

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مشكاة الانوار : 78 ، فصل الرابع فی منزلة الشيعه ; روضة الواعظين : 2 / 293 ، مجلس فی ذكر مناقب اصحاب ; بحار الانوار : 64 / 71 ، الاخبار ، حديث 39 ; ميزان الحكمه : 1 / 390 ، الايمان ، حديث 1396 .

2 ـ مشكاة الانوار : 33 ، فصل السابع فی الرضا ; بحار الانوار : 68 / 158 ، باب 63 ; ميزان الحكمه : 1 / 390 ، الايمان ، حديث 1399 .


صفحه 29


خدا كه ثنايش بزرگ است می فرمايد : « سوگند به عزت و جلالم آفريده ای را در ميان همه ی آفريدگانم محبوب تر از مؤمن نزد خود نيافريده ام » .

و نيز فرمود :

اَلمُؤمِنُ أكْرَمُ عَلَی اللهِ مِن مَلاَئِكَتِهِ المُقَرَّبِينَ(1) .

مؤمن نزد خدا از فرشتگان مقرب گرامی تر است .

امام صادق (عليه السلام) فرمود :

مخلوقات ، توان رسيدن به حقيقت صفات خدای عزّ و جل را ندارند ، و چنان كه توان رسيدن به حقيقت صفات خدا را ندارند توان رسيدن به حقيقت صفات پيامبر خدا را ندارند ، و چنان كه توان رسيدن به حقيقت صفات پيامبر خدا را ندارند توان رسيدن به صفات امام را ندارند ، و چنان كه توان رسيدن به صفات امام را ندارند توان رسيدن به حقيقت صفات مؤمن را ندارند !! (2)

حضرت رضا (عليه السلام) از پدرانش از پيامبر (صلی الله عليه وآله وسلم) روايت می كند كه رسول اكرم (صلی الله عليه وآله وسلم)فرمود :

مَثَلُ المُؤمِنِ عِنْدَ اللهِ تَعَالَی كَمَثَلِ مَلَك مُقَرَّب ، وَاِنَّ المُؤمِنَ عِنْدَ اللهِ لاََعْظَمُ مِن ذَلِكَ . . .(3) .

مؤمن نزد خدای عز و جل مانند فرشته ی مقرب است ، و در حقيقت مؤمن نزد خدا از فرشته ی مقرب هم بالاتر است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كنز العمال : 821 ; ميزان الحكمه : 1 / 390 ، الايمان ، حديث 1402 .

2 ـ المؤمن : 31 ، باب 2 ، حديث 59 ; بحار الانوار : 64 / 65 ، الأخبار ، حديث 13 .

3 ـ عيون اخبار الرضا : 2 / 29 ، باب 31 ، حديث 33 ; بحار الانوار : 6 / 21 ، باب 20 ، حديث 15 .


صفحه 30


سرنوشت فاسقان در قيامت

قرآن كريم در بسياری از آيات و نيز روايات فراوان ، به بيان سرنوشت فاسقان در قيامت پرداخته است ، كه نمونه هايی از آن را می آوريم .

( وَأَمَّا الَّذِينَ فَسَقُواْ فَمَأْوَاهُمُ النَّارُ كُلَّمَآ أَرَادُوا أَن يَخْرُجُوا مِنْهَا أُعِيدُواْ فِيهَا وَقِيلَ ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ الَّذِی كُنْتُم بِهِ تُكَذِّبُونَ * وَلَنُذِيقَنَّهُم مِنَ العَذَابِ الاَْدْنَی دُونَ العَذَابِ الاَْكْبَرِ لَعَلَّهُم يَرْجِعُونَ )(1) .

و اما كسانی كه فاسق بودند جايگاهشان آتش است ، هرگاه بخواهند از آن درآيند ، آنان را در آن برمی گردانند و به آنان گويند : عذاب آتشی كه همواره آن را انكار می كرديد بچشيد .

و هر آينه عذاب نزديك تر را ( كه عذاب دنياست ) ، و غير از عذاب بزرگتر است به آنان می چشانيم ، باشد كه از فسق خود باز گردند .

نكات مورد توجه در آيه ی شريفه

اين دو آيه ی شريفه دارای نكات بسيار مهمی است كه به آنها اشاره می شود .

1 ـ أمّا الذين فسقوا

عرب ، خروج خرما را از پوستش فسق می گويد ، و قرآن به همين مناسبت انسانی را كه از مدار طاعت و عبادت و حدود انسانيت و آدميت خارج شده فاسق می نامد .

فاسق در همه ی امور باطنی ، و اعمال و حركات ظاهری ضد مؤمن است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سجده ( 32 ) : 20 ـ 21 .


صفحه 31


مؤمن در دايره ی اطاعت و عبادت ، اخلاص و ايمان ، درستی و راستی و كرامت و فضيلت قرار دارد ، و بر اين عقايد استقامت میورزد . او در اين دايره بدون اين كه تحت تأثير حوادث شيرين و تلخ قرار گيرد ثبات قدم دارد ، و دست در دست كسانی كه بيرون از اين دايره هستند نمی گذارد .

مؤمن با حقّ و حقّ با مؤمن است ، و مؤمن هميشه در آن جهتی است كه حق است .

مصداق اتم و اكمل اين معيت و گردش ، وجود مبارك اميرالمؤمنين (عليه السلام) است . چنان كه پيامبر اسلام درباره ی او فرمود :

عَلیٌ مَعَ الحَق وَالحَقُّ مَعَ عَلی يَدُورُ حَيثَما دَار عَلی(1) .

پيروان اميرالمؤمنين (عليه السلام) كه مؤمن حقيقی هستند مانند امام بزرگوارشان همه جا و در همه ی شرايط با حق هستند ، و حق هم با آنان است و در آن جهتی حركت می كنند كه حق حركت می كند .

ولی فاسق بيرون از حوزه ی ايمان و خارج از دايره ی طاعت و عبادت و درستی و راستی به سر می برد ، و دست در دست هر ابليس و شيطان و مفسد و اغواگری می گذارد ، و بدون توجه و آگاهی ، دنيا و آخرتش را بر باد می دهد ، و سرمايه ی وجودش را ضايع و تباه می كند . از انجام واجبات و ترك محرمات روی می گرداند و گامی به سوی انبيا و امامان و قرآن برنمی دارد . از آشنايی با حقايق می گريزد و جز شكم و لذت خواهی هم چون شكم پرستی و لذت خواهی چارپايان نمی شناسد و با اين روش و منش فاسقانه ـ كه تا لحظه ی مرگش ادامه می دهد ـ زمينه ی ورود به آتش دوزخ را برای خود به دست خود فراهم می آورد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مناقب : 3/62 ، فصل فی أنّه مع الحق والحق معه ; بحار الانوار : 38 / 29 ، باب 57 . اين روايت با عبارات مختلف و به يك معنا حدود 100 مورد در كتب شيعه و اهل سنت آمده است .


صفحه 32


چون به قيامت وارد شود جايگاهی جز آتش نخواهد يافت ، به ناچار به آتش كشيده می شود . و چنان كه در دنيا هرگاه از گناهی فارغ می شد دوباره با فراهم شدن شرايط به آن گناه باز می گشت ، در قيامت هم هربار كه بخواهد از دوزخ درآيد به آن بازش می گردانند و به او می گويند :

( ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ الَّذِي كُنتُم بِهِ تُكَذِّبُونَ )(1) .

عذاب آتشی را كه همواره انكار می كردی بچش !!

2 ـ كُلّما أرادوا أن يخرجوا منها . . .

جاذبه ی درون و كشش باطن نسبت به حق كه گاهی از آن به عنوان فطرت ياد می شود ، وقتی تقويت شود عشق به كمال در سراسر وجود انسان جلوه می كند ، و زمينه ی رسيدن به كمال را به كمك عبادت و طاعت و ايمان و اخلاص فراهم می آورد . جلوه ی كامل اين كشش در قيامت ظهور می كند و آنجاست كه ميل مؤمن به لقای حق و بهشت عنبر سرشت او را به ديدار وجه ربّ و رسيدن به بهشت ياری می دهد .

ولی شخص فاسق چون فطرت و جاذبه ی باطنی خود را در دنيا با لبه ی تيز شمشير گناه نابود كرده ، در قيامت نمی تواند او را برای رسيدن به لقای معنوی و بهشت ابدی كمك دهد . می خواهد كه از دوزخ درآيد ، ولی قدرت و توانی در باطن و ظاهر او نيست كه به او كمك دهد تا از عذاب رهايی يابد .

3 ـ فمأواهم النار

اينان سزاوار آتش دوزخند ; زيرا سخن حق و وعده ی الهی را نسبت به قيامت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سجده ( 32 ) : 20 .


صفحه 33


و عذاب بدكاران با آن كه همراه با دليل و برهان بود از روی تكبر و خودپسندی انكار كردند ، و در برابر حقايق از عقل خدادادی استفاده نكردند ، بلكه همواره هوا و هوس خود را ميدان دار زندگی قرار دادند و بلا و مصيبتی غير قابل درمان به سر خود آوردند .

اينان از ماه مبارك رمضان و محرم و صفر و ايام فاطميه كه بهترين كلاس پرورش و آموزش بود بهره نگرفتند ، سخن پيامبر و امام و حكيم و عارف و مؤمنی را نسبت به هيچ امری نپذيرفتند تا مرگ گريبانشان را گرفت و به جايی بدون داشتن راه نجات ، رهسپارشان كرد .

فاصله ای زياد بين مؤمن و فاسق

با توجه به اين آيات شريفه و نكات دقيق آن به اين نكته دست می يابيم كه : چه فرقی عميقی و تفاوتی سنگين ميان فاسقان و مؤمنان وجود دارد ؟ وقتی با تأمّل نظر می شود و با دقت بررسی می گردد اين نتيجه را نشان می دهد كه ميان مؤمن و فاسق در هيچ زمينه ای برابری وجود ندارد !

فاسقان چنان خود را پای بند امور مادی می كنند و به شؤون ظاهری و بی پايه روی می آورند كه گويی جز آنچه آنان می بينند چيزی وجود ندارد . بر اساس اين ديد غلط و انديشه ی نادرست است كه با هر حقيقتی به جنگ برمی خيزند ، و در برابر دعوت پيامبران می ايستند و از پذيرفتن حق تكبّر می كنند و علاوه بر اين به مسخره كردن حقايق می پردازند .

( أَفَمَن كَانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كَانَ فَاسِقاً لاَ يَسْتَوُونَ )(1) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سجده ( 32 ) : 18 .


صفحه 34


مؤمن تسليم خواسته ی خداست

مؤمن بر خلاف فاسق بر اساس باور و معرفت ، و ايمان و يقين و درك اين حقيقت كه كسب ارزش و به دست آوردن خوشبختی فقط از راه تسليم بودن به خواسته های حق ، و انجام دادن اوامر دوست ، و ترك محرّمات ، و آراسته شدن به فضايل اخلاقی ميسّر است ، با عشقی توأم با معرفت ، و همّتی هماهنگ با اخلاص ، و اراده ای همراه با نشاط به دعوت حضرت حق گردن می نهد ، و روز و شبش را در خدمت به پروردگارش سپری می كند ، و دقت دارد كه در هيچ زمينه ای قدمی بر خلاف مولا برندارد .

مؤمن در وقت معيّن نماز به نماز می ايستد ، هنگام استطاعت به زيارت بيت الله می رود ، خمس و زكات را می پردازد ، و برای اقامه ی دين حق در فضای زندگی مردم به امر به معروف و نهی از منكر اقدام می كند ، و چشم و گوش و زبان و شكم و شهوت و دست و پا را از گناهان و معاصی حفظ می نمايد ، و با دميدن هلال ماه مبارك رمضان با شوقی وافر و نشاطی كامل و مهری جامع و عشقی سرشار به فضای ماه مبارك درمی آيد ، و از ابتدای فجر صادق تا پديد آمدن مغرب از لذت های مادی و آنچه از حلال به خاطر ماه صيام بر او حرام شده دست می شويد ، و با تواضع و فروتنی و انكسار و خشوع و خاكساری و خضوع فرمان مولا را به اجرا می گذارد ، و به ضيافت الله و ميهمانی ويژه ی حق وارد می شود ، و از فيوضات سرشار اين ميهمانی و ضيافت برخوردار می گردد ، و زمينه ی دعای مستجاب را در دنيا ، و جلب خشنودی محبوب را در اين ضيافت ، و لقای دوست و رسيدن به بهشت جاودان را در قيامت برای خود فراهم می كند .


صفحه 35


دعای مستجاب

سالی بر اثر خشكسالی و قطع باران ، باغات اصفهان و زراعتش در معرض نابودی قرار گرفت . مردم در مضيقه و سختی افتادند ، به حاكم اصفهان روی آوردند و از او درخواست ياری كردند . حاكم كه قدرت بر كاری نداشت و می دانست اگر هم دستی به دعا بردارد ، به خاطر آلوده بودن به فسق دعايش مستجاب نمی شود ، چاره ی كار را در اين ديد كه خاضعانه به محضر عالم ربّانی ، و حكيم صمدانی و فقيه كامل و عارف واصل آيت حق حاج ميرزا ابراهيم كلباسی مشرّف شود و علاج اين مشكل را از او بخواهد .

(( او می دانست كه كليد حل بعضی از امور مشكل به دست عالم ربّانی است . و آگاه بود كه عالم ربّانی بركت و رحمت خدا در ميان مردم است .

عالم ربّانی انسان والايی است كه بنا بر روايات نظر كردن به چهره ی او عبادت و بلكه نگاه كردن به در خانه ی او نيز عبادت است .

عالم ربّانی از چنان ارزشی برخوردار است كه اگر از قبرستانی كه تعدادی از ارواح مردگانش در عذابند عبور كند ، خدا به احترام قدم های او عذاب را از ارواح برمی دارد !

( . . . يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَات . . . )(1) .

خدا درجات مؤمنانی از شما و دانشمندان را بالا می برد . ))

معتمد الدوله حاكم متكبّر و قلدر اصفهان ، كه از جانب فتحعليشاه قاجار بر آن حومه حكومت می كرد با همه ی تكبّر و فرعونيتش به محضر آن عالم ربّانی و چهره ی نورانی شتافت و عرضه داشت : اصفهان و نواحی اطرافش در معرض

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مجادله ( 58 ) : 11 .


صفحه 36


نابودی است ، شما چاره ای كنيد . فرمود : من چه كاری انجام دهم ؟ گفت : در قوانين دينی و فقه اسلامی آمده برای رفع خشكسالی و كمبود باران نماز باران بخوانيد . فرمود : من ضعيف و ناتوانم ، از كار افتاده و رنجورم ، توان راه رفتن و به كار گرفتن شرايط نماز باران را ندارم ، من بايد برای نماز باران ، پياده از اصفهان تا تخت فولاد بروم ، و شرايطی را رعايت كنم ولی از همه ی اين امور معذورم ، جسم رنجورم حتی طاقت سوار شدن بر مركب هم ندارد ، مرا از اين داستان معاف كن .

حاكم گفت : تخت روانی كه در اختيار حكومت است و مرا به هر جايی كه لازم است می برد ، فرمان می دهم برای شما حاضر كنند تا به مصلاّی منطقه حاضر شويد و نماز بگزاريد و مردم را از اين پريشانی نجات دهيد .

آن عالم ربّانی و مطيع حضرت مولا ، و تسليم خواسته های خدا بدون ترس و وحشت پاسخ داد : از من می خواهی بر تخت غصبی سوار شوم ، و روی فرش حرام بنشينم ، و بر متّكا و بالشی كه از راه نامشروع به دست آمده تكيه زنم ، آن گاه به پيشگاه حق روم و از او در حالی كه پيچيده به حرامم درخواست باران كنم !!

(( آری ، كسی كه شايستگی مقامی را ندارد تخت و صندلی آن مقام و درآمدی كه از آن راه به دست می آورد بر او حرام است ، و آنان كه كارگزار او هستند نيز غرق در حرامند !

چگونه كسی كه تسليم خداست ، و جز با خدا بيعت نكرده و نمی كند ، و از همه ی قيود مادی و مقامی آزاد است با حاكم ستمكار همكاری كند ، و از خواسته ی او پيروی نمايد . آن چهره ی ملكوتی با كمال شجاعت در برابر حاكم ستمكار ايستاد ، و حاضر به پذيرفتن خواسته ی او نشد !

حاكمی مورد پذيرش اسلام است كه مؤمن ، آگاه ، مدير ، مدبّر ، عادل ، دلسوز ، مهرورز ، و مخالف با هوا و هوس باشد .


صفحه 37


كلباسی حاكم متكبّر را از خود راند ، و دلش به اين كه حاكم به خانه اش آمده خوش نشد ، او به دست آوردن خشنودی خدا را در طرد ستم و ستمكاران می دانست و بر اين اساس حاكم اصفهان را از خود راند و وی را از خانه اش بيرون كرد ، و زبان حالش اين بود كه اگر با اين روح آلوده و بدن نجس شده به غذاهای حرام نزد من نمی آمدی برای من بهتر بود !

به قول اميرالمؤمنين (عليه السلام) :

عَظُمَ الخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِم فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْيُنِهِم(1) .

فقط آفريننده در باطنشان بزرگ است ، پس غير او در ديدگانشان كوچك است .

موحد چو در پای ريزی زرش *** و گر تيغ هندی نهی بر سرش

نباشد اميد و هراسش ز كس *** بر اين است آيين توحيد و بس

همه ی وجود مؤمن با زبان حال مترنّم به اين حقايق است : « لا إله إلاّ الله » ، « لا حول ولا قوة إلاّ بالله » ، « لا مؤثر فی الوجود إلاّ الله » .))

هنگامی كه حاكم رفت فرزند آن عالم آگاه گفت : پدر جان آيا اجازه می دهيد چند تخته ی كهنه را كه خودمان مالك آن هستيم به هم ببنديم تا به صورت تختی روان درآيد آن گاه شما را با آن به سوی مصلاّ حركت دهيم شايد از بركت نماز شما باران بر اين قوم ببارد ؟ پاسخ داد : آری . تخته ها را به هم بستند و او را بر آن قرار دادند و به سوی مصلاّ حركت كردند .

آری ، روی تختی حلال و در لباسی پاك ، و با جسمی پاكيزه و روحی آراسته و دلی پر از اميد و اخلاص به سوی محبوب حركت كرد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ امالی صدوق : 570 ، المجلس الرابع والثمانون ، حديث 2 ; نهج البلاغه : 425 ، خطبه ی 184 ( خطبه ی همام ) .


صفحه 38


(( او می دانست كه : هر نمازی نماز نيست ، هر تكبيری تكبير نيست ، هر آهی آه نيست ، هر اشكی اشك نيست .

او می دانست كه : فاطمه ی زهرا (عليها السلام) پس از وفات پيامبر هر روز و هر شب از بام مسجد صدای اذان می شنيد ولی در برابر آن هيچ عكس العملی نداشت ، تا زمانی كه به درخواست خودش بلال شروع به اذان كرد ، وقتی بلال گفت : الله اكبر . پاسخ داد : خدا از هر چيزی بزرگ تر است . چون بلال گفت : اشهد ان لا إله إلاّ الله . جواب داد : گوشت و پوست و رگ و همه ی وجودم به وحدانيت حق شهادت می دهد .

او می دانست كه : حضرت زهرا (عليها السلام) از همه ی آن اذان ها كه مُهر تأييدی بر حكومتی است كه حاكمش از سوی پيامبر نصب نشده خشمگين بود ، ولی نسبت به اذان بلال كه از گلويی پاك و زبانی پاكيزه و قلبی مخلص برمی خاست شاد و خوشحال می گشت .

آن عالم ربّانی می دانست كه : دعوت هر كسی را نبايد پاسخ گفت ، به هر مجلسی نبايد قدم گذاشت ، از هر غذايی نبايد خورد ، هر چهره ای را نبايد ديد ، به هر دستی نبايد دست داد ، در هر نمازی نبايد شركت كرد ، به هر اذانی نبايد گوش سپرد . ))

آن عالم ربانی به سوی تخت فولاد حركت كرد . هنگام عبور از منطقه ی جلفا ـ محل زندگی ارمنی ها و يهودی ها كه آنان نيز مانند ديگران دچار قحطی و خشكسالی بودند ـ ديد كه مسيحيان ، تورات و يهوديان ، انجيل روی دست دارند و در دو طرف جاده صف كشيده اند ، پرسيد : اينان برای چه با در دست داشتن تورات و انجيل صف بسته اند ؟ گفتند : اين دو گروه هم در اين شهر زندگی می كنند و دارای شغل كشاورزی و باغداری هستند و دچار زيان خشكسالی شده اند .


صفحه 39


آن مؤمن پاك دل و عالم خاضع و خاشع با ديدن اين منظره اشكش بر چهره ی نورانی اش جاری شد ، عمامه از سر برداشت و روی تخت در حالی كه به مصلاّ نرسيده بود و نمازی اقامه نكرده بود توجهی به حضرت محبوب نمود ، عرض كرد :

مولای من ! محاسنم را درب خانه ی تو سپيد كرده ام ، آبروی مرا نزد اين يهوديان و مسيحيان مبر .

هنوز كلامش تمام نشده بود كه آسمان شهر و حومه را ابر گرفت و باران رحمت الهی به سبب همان چند كلمه به مردم رسيد و آنان را از بلای قحطی و خشكسالی نجات داد !!

قناعت عالم ربّانی

چهره ی والايی كه پدرش در زمان مرجع بزرگ ، مؤسّس حوزه ی قم آيت حق حاج شيخ عبدالكريم حائری به شغل نجّاری اشتغال داشت ، برای من اين حكايت كم نظير را از پدرش نقل كرد كه :

هر زمان مرحوم حائری نياز به نجّاری و اصلاح درب و پنجره و تخت چوبی داشت ، پدرم را برای نجاری دعوت می كرد ; زيرا پدرم از محترمين و مقدّسين و متديّنين بود ، و سحرهای هر شب به تهجّد و عبادت برمی خاست ، و آن مرجع بزرگ علاقه داشت كارهای نجّاری خانه اش با آن دست پاك صورت بگيرد .

(( آری ، هر دستی نبايد برای انسان كار انجام دهد ، هر دستی نبايد برای مؤمن نان بپزد ، خانه بسازد ، خياطی كند ، زراعت نمايد ، دست موسوی و دم عيسوی لازم است كه از هر دو برای زندگی انسان نور ببارد !

قصاب محل از اميرالمؤمنين(عليه السلام) درخواست كرد برای خانه گوشت ببرد ، حضرت نپذيرفت . يعنی سراغ هر گوشتی ، هر مرغی ، هر نانی ، هر عسلی ، هر


صفحه 40


مقامی ، هر شخصی ، هر مردی ، هر زنی ، هر صندلی و تختی و هر دسته و گروهی نرويد . ))

او گفت : مرحوم حائری دنبال پدرم فرستاد كه چون شبهای بسيار گرم تابستان قم ، در حياط منزل روی تخت چوبی استراحت می كنم و اكنون تخت نياز به اصلاح دارد ، بيا و تخت را اصلاح كن . پدرم آمد و پس از بررسی تخت به آن عالم ربانی گفت : من با شاگردم بارها اين تخت را اصلاح كرده ايم و اكنون قابل اصلاح نيست . آن مرحوم گفت : در هر صورت تدبيری برای اصلاح آن به كار بگير . پدرم گفت : تنها راه اصلاحش به اين است كه آن را به نانوای محل جهت سوختن در تنور ببخشيد ! سپس گفت : ای مرجع بزرگ ! شما می دانيد كه من همه ساله خمس مالم را می پردازم ، و آنچه دارم از هر جهت شرعی و حلال است ; اگر خود نمی خواهيد از مال خود تختی بسازيد به من اجازه دهيد با پول خودم دو تخت سالم و نو برای شما بياورم .

آن عالم ربّانی ، محاسنش را نشان داد و گفت : جناب نجار ! موی صورتم نشان می دهد كه مرگم نزديك است ، دو تختی كه می خواهی برای من بياوری و به من هديه كنی عمر هر دو تخت از عمر من بيشتر است ، ممكن است ساليان درازی در خانه ی من بماند ، من توان و طاقت پاسخ گويی به حق را در قيامت در مورد آن دو تخت سالم و نو ندارم ، برای اصلاح تخت كهنه ی خودم چه پيشنهادی داری ؟ پدرم گفت : راهی ندارد مگر آن كه چهار پايه اش را با آجر و گِل به هم ببندم . آن بزرگ مرد قانع گفت : همين كار را انجام بده ، تا به اندازه ی كمی كه از عمرم باقی است از آن استفاده كنم و نياز به نو كردن تخت نداشته باشم .







گزارش خطا  

^