فارسی
شنبه 01 ارديبهشت 1403 - السبت 10 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

صفحه 50


« اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِرَحْمَتِكَ الَّتِی وَسِعَتْ كُلَّ شَیْء »

اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِرَحْمَتِكَ...   

« خدايا ! من از تو درخواست می كنم ، به رحمتت كه همه چيز را فراگرفته » ،

هريك از كلمات اين جمله ی عرشی و كلام ملكوتی و گنجينه ی آسمانی ، دارای رموز و اشارات و لطايف و اسراری است كه تا جايی كه اقتضا دارد به شرح آن پرداخته می شود .

« اللّهم » : پايه و اصلش « يا اللّه » است ، « يا » را حذف كرده اند و به جای آن « ميم » تشديددار قرار داده اند تا مرتبه ی عالی و برتری شأن و عظمت و بزرگی حق را بنمايانند ، كه هم چنان كه وجود مقدّسش در مرتبه ی وجود بر همه ی موجودات تقدّم ازلی دارد و چيزی بر او پيشی نگرفته ، سزاوار است در كلمه ی « اللّه » اين حقيقت مراعات شود و آن را بر هر كلمه و حرفی مقدّم كرد ، تا ميان وجود حقيقی و وجود لفظی توافق به عمل آيد و فرقی در رعايت شأن ، بين شأن حقيقی و لفظی باقی نماند .

دعا خوانی كه حضرت اللّه را مورد توجه قرار می دهد و وجود مقدّس او را ندا می دهد و با زبان قال و حال « اللّهم » می گويد ، بايد بداند كه : اگر كشش و جاذبه و اذن و اجازه ی حضرت معشوق نبود ، عاشق شيدا قدرت يك كلمه سخن گفتن با معشوق را نداشت و نيروی قدم نهادن در عرصه ی دعا برای او نبود ، و زبان


صفحه 51


قالش لال ، و پديد آمدن حالش محال بود .

زبان ندا دهنده ی حق ، با اتصال به قدرت حق « اللّهم » می گويد ، و لسان حال دعا خوان ، با لطف و كرم او گشوده می شود .

دعا خوان بايد به اين حقيقت آگاه باشد كه : تا خواست محبوب نباشد ، بيان درخواست خواهنده امكان ندارد و تا اراده ی حضرتش در وجود عبد تجلّی نكند ، عبد برای دعا و طلب حاجت به پيشگاه او نمی رود .

آری ! دعا تعليم اوست . حيات وجود دعا خوان رشحه ای از امر اوست . زبان قال و لسان حال دعا خوان در دست اراده ی اوست ; پس همه چيز از او و در سيطره ی مالكيت و قدرت اوست .

از خودی ای خدا نجاتم ده *** زين محيط بلا نجاتم ده

يكدم از من مرا رهايی بخش *** از غم ماسوا نجاتم ده

دلم از وحشت جهان بگرفت *** زين ديار فنا نجاتم ده

نفس امّاره قصد من دارد *** از بلای هوا نجاتم ده

« إنّی أسألك » : إنّی به معنای من است ، ولی در اينجا به معنای منيّت كه بويی از فرعونيت دارد نيست . من در اين فراز ملكوتی و بقيّه ی جملات دعا اشاره به من طبيعی و من عقلانی و من عالی و من وجودی و من استقلالی ندارد ، من در اين عرصه ی معنوی به معنای فقر ذاتی ، تهی دستی ، نيازمندی و خاكساری است .

دعا خوان در اين مقام از من ذاتی خود جز فقر و انكسار ، ذلت و بيچارگی ، تضرّع و زاری ، خشوع و خضوع و مسكنت و خواری ، نمی بيند و از حضرت محبوب جز رحمت و كرامت ، لطف و محبت ، احسان و عدالت و عفو و مغفرت مشاهده نمی كند ، به اين خاطر دست سئوال كه درخواست نيازمند از بی نياز ، و گدايی و خواهش خاك نشينی ناچيز ، از مقامی بلندمرتبه و غنی بالذات است


صفحه 52


دراز می كند ، و درخواست و سئوالش را با كمك گرفتن از رحمت واسعه ی او
اظهار می دارد .

« برحمتك الّتی وسعت كلّ شیء » : رحمت محبوب همه چيز را فرا گرفته و به ظاهر و باطن همه چيز احاطه دارد .

اين رحمت واسعه ، فيض عامّ حضرت اوست كه همه چيز را از بركت آن ، از تاريك خانه ی نيستی به عرصه گاه نورانی هستی سفر داد و هر يك را در جايگاه خاص خودش مستقر كرد و وسائل و ابزار نموّ و رشد و تعالی و تربيت مادی و معنوی هر كدام را به فراخور قابليت و لياقت و ظرفيت و استعدادشان فراهم ، و بدون ذرّه ای بخل در اختيارشان گذاشت .

در كتاب شريف « انيس الليل » آمده(1) : داستان و مثل فيض عام الهی چون آفتاب است ; از افق طلوع می كند ، بدون اين كه رساندن نورش را از چيزی دريغ ورزد و از بهره دادن به موجوداتی كه در شعاعش بسر می برند بخل كند ، هنگام طلوعش آنچه در عرصه ی تصرف نورش قرار دارد از وی به اندازه ی قابليت و استعدادش كسب نور می كند .

بهمين صورت همه ی موجودات غيبی و شهودی هم از بزرگترين آنها تا كوچك ترينش در احاطه ی اين فيض عام و رحمت واسعه است ; و چيزی گرچه از نظر كوچكی با قوی ترين ميكروسكوپ ها ديده نشود از دايره ی احاطه ی رحمتش بيرون نيست ، و هريك به اندازه ی استعداد و قابليت از حضرتش نصيب می برند و در سايه ی آن رشد و نمو می كنند و به كمال مادی و معنویِ
خود می رسند .

از كران تا كران هستی ، از غيب و شهود هستی ، از ظاهر و باطن هستی ، از بالا و پستی هستی ، از عيان و نهان هستی همه و همه با تمام هويت وجود خود در دايره ی رحمت واسعه و فيض بی نهايت خالق هستی و رازق هستی و پروردگار

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ انيس الليل : 41 .


صفحه 53


هستی به سر می برند و آنی از آنات و لحظه ای از لحظات از اين فيض جدا نيستند و قدرت جدا شدن ندارند و به فرض اين كه بتوانند لحظه ای جدا شوند آثاری از آنان در كشور هستی بر جای نمی ماند .

ايجاد موجودات ، رزق مخلوقات ، رشد و نمو نباتات ، كمال جمادات ، نزول آيات ، ظهور بيّنات ، بعثت پيامبران ، هدايت گمراهان ، راهنمايی گم گشتگان ، حيات جانداران ، پديد آمدن فرشتگان ، زنده شدن مردگان ، ثواب نيكوكاران ، مكافات بدكاران ، شايستگی مؤمنان ، ذلت كافران ، برپا شدن قيامت ، ظهور بهشت و دوزخ ، آمرزيده شدن عاصيان از اهل ايمان و آنچه كه در همه ی هستی برای همه چيز از خير و خوبی وجود دارد ، شعاعی از فيض عام و رحمت واسعه ی حضرت حق است .

ما گدايان خيل سلطانيم *** شهر بند هوای جانانيم

بنده را نام خويشتن نبود *** هرچه ما را لقب نهند آنيم

گر برانند و گر ببخشايند *** ره بجايی دگر نمی دانيم

چون دل آرام می زند شمشير *** سر ببازيم و رخ نگردانيم

دوستان در هوای صحبت يار *** زر فشانند و ما سر افشانيم

مر خداوند عقل و دانش را *** عيب ما گو مكن كه نادانيم

هر گلی نو كه در جهان آيد *** ما به عشقش هزار دستانيم

تنگ چشمان نظر به ميوه كنند *** ما تماشاكنان بستانيم

تو به سيمای شخص می نگری *** ما در آثار صنع حيرانيم

هرچه گفتند جز حكايت دوست *** در همه عمر از آن پشيمانيم

« سعديا » بیوجود صحبت يار *** همه عالم به هيچ نستانيم

ترك جان عزيز بتوان گفت *** ترك يار عزيز نتوانيم(1)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سعدی شيرازی ، ديوان اشعار ، غزل 439 .


صفحه 54


فيض عام و عنايت بی نهايت و رحمت واسعه ی حضرت حق از دسترس فهم ما و چشم انداز تأمّل ما بيرون است . مرغ انديشه از پرواز در آن عرصه ، ممنوع و شاهباز عقل از رسيدن به حقيقت آن محروم است .

شمارش « كل شیء » ، يا همه موجودات و مخلوقاتی كه در سايه ی رحمت واسعه قرار دارند و اين حقيقت به نهان و آشكار آنها محيط است ، گرچه همه ی درختان قلم شود و تمام آبها مركب گردد و فرشتگان و جن و انس نويسنده شوند ، امكان ندارد ; بلكه شمارش اندكی از آنها هم برای اين همه نويسنده مقدور نميباشد !!

ما برای فهم نصيبی بسيار بسيار اندك از رحمت واسعه ی حق كه همه ی موجودات را فرا گرفته ، لازم است به تماشای اموری چند از هويت و حيثيت بعضی از مخلوقات مادی و برخی از واقعيات معنوی برخيزيم ، شايد روح تشنه ما به جرعه ای از اين دريای بی نهايت دست يابد و اندكی از آتش عطش خود را فرو نشاند و جلوه ای از اين خورشيد معنوی را كه لحظه به لحظه از افق وجود موجودات طلوع می كند نظاره كنيم .

جهان هستی

ارزيابی جهان هستی كه رحمت واسعه ی حق ، ظاهر و باطن آن را فراگرفته از نظر طول و عرض و حجم و تعداد موجوداتی كه در آن به سر می برند برای هيچ كس قابل اندازه گيری و شمارش نيست .

ولی گوشه ای از اين ساختمان را كه انسان روی سياره ای از آن برای مدتی اندك مهمان است و از مواهب و نعمت های قرار داده شده در اين سياره و آنچه از آسمان بر او نازل می شود استفاده می كند ، می توان با عينك دانش و بينش تماشا كرد ، تا به اندازه ی ذره ای ناچيز معلوم شود كه فراگيری رحمت واسعه ی حق چه


صفحه 55


معنا دارد ، و چه حقيقت عظيم و واقعيت حيران كننده و بهت آوری است ؟!

همه چيز در جهان ، از باكتريهای ذره بينی و ويروسهايی كه از ميكرون « يك هزارم ميليمتر » كوچكترند ، تا ستارگان و كهكشانهايی كه ميليون ها كيلومتر از ما دورند از اتم ساخته شده است .

اتم ها به اندازه ای ريزند كه با نيرومندترين ميكروسكوپ ها هم ديده نمی شوند . در سر يك سنجاق 55 ميليون ميليون ميليون اتم وجود دارد ، اگر بتوانيم سر سنجاق را به اندازه ی يكی از عظيم ترين بناها بزرگ كنيم ، هر اتم مانند مگسی است كه روی يكی از ستونها بخزد .

اتم ها « به رحمت حق » از تركيب سه ذرّه ی اصلی به نامهای الكترون ، پروتون و نوترون آفريده شده اند . الكترون واحد الكتريسيته ی منفی ، پروتون واحد الكتريسيته ی مثبت و نوترون از جهت الكتريكی خنثی است .

پروتونها و نوترونها با هم هسته ی اتم را تشكيل می دهند ; الكترونها روی مداری به دور هسته می چرخند ، به همان صورت كه ماه دور زمين می گردد(1) .

اتم های بيرون از دايره شمار ، مصالح ساختمان جهان هستند ، اين كه ماده و مصالح ساختمان جهان چگونه پديد آمد و آفرينش آنها به چه كيفيت صورت گرفت ، جز آفريدگار يكتا كسی بر آن آگاه نيست :

( مَا أَشْهَدتُّهُم خَلْقَ السَّماواتِ وَالاَرْضِ وَلا خَلْقَ أَنْفُسِهِم )(2) .

« ما انسان را شاهد آفرينش آسمانها و زمين و آفرينش خودش قرار نداديم » .

آنچه از نظر قرآن محقق است و عموم دانشمندان بزرگ هم در كتابهای خود پس از تحقيقات علمی فراوان ثبت كرده اند اين است كه : مصالح جهان عبارت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ افق دانش : 11 .

2 ـ كهف : 51 .


صفحه 56


بودند از : ذرّات دود و گاز كه در فضا سرگردان بودند ، ولی چنان در پراكندگی به سر می بردند كه به ندرت با يكديگر تصادم می كردند .

( ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّمآءِ وَ هِیَ دُخانٌ )(1) .

« سپس به آفرينش آسمانها توجه فرمود ، در حالی كه توده ای از دود بود » .

آنگاه با آفرينش ستارگان به تزئين آسمان پايين ، كه نزديك ترين آسمان به ماست پرداخت ، به اين ترتيب كه ميليونها ذرّه و گاز به شكل ابرهای عظيم به دور هم گرد آمدند ، توده های ابر ذرات را به سوی مركز جذب می كرد و بالاخره توده ی انبوه ابر جمع می شد و ذرات آن به يكديگر نزديك می گشت ، اين ذرات با يكديگر اصطكاك پيدا می كرد و گرما توليد می شد ، و گاهی در مركز ابر گرما چنان شدّت می يافت كه توده را به تابش می انداخت و فضای تاريك را روشنی می داد ، سرانجام ميليونها توده ی ابر به صورت ستاره ها درآمدند و از آن پس در جهان تاريك نور پيدا شد و آسمان دنيا به ستارگان زينت گرفت .

در بيابان پهناور فضا ابری بی شكل در همه جا به طور يكنواخت پخش شده بود ، ذرات ماده به هم می خوردند و با يكديگر تركيب می شدند ، ابر به دريايی متلاطم و خروشانی از گاز تبديل می شد و شروع به چرخيدن می كرد ، اين دريای دود و گاز همچنان می چرخيد و می غريد و می خروشيد ، و تلاطم نامرئی خيزابها و شكستن امواج نامرئی كه هر يك به بزرگی اقليمی بود در دل اين دريا طغيان برمی انگيخت ، موجها به هم می خوردند و  بر هم می لغزيدند و در دل هم فرو می رفتند و به هم می آميختند .

در ميان اين دريای جوشان طرحی مارپيچی از اثر چرخش مادّه ی دوّاری پيدا  شد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ فصّلت : 11 .


صفحه 57


اين صفحه ی مدوّر و گسترده با ميانی برآمده و بازوانی كه آهسته آهسته شكل می گرفت در سپيده دم گيتی به پيدايش گراييد . اين شكل مارپيچ كه آن را كهكشان راه شيری می نامند ، منظومه ی شمسی در يكی از بازوان آن قرار دارد .

در سايه ی رحمت حق و به قدرت او ، پيدايش خورشيد و منظومه ی آن به اين صورت بود كه : در يكی از بازوان كهكشان ، طوفانی پرآشوب پديد آمد و جريان تند گازها ، آنها را به گردش واداشت ، و همچنان كه می گرديد به شكل فرفره ای گسترده و عظيم درآمد و پاره های نورانی بر گرد آن روان شدند .

اين فرفره ی عظيم در اين كهكشان حيرت آور همچنان می چرخيد ، تا اين كه كم كم گازها به مركز آن كشيده شدند و در آنجا به صورت گوی عظيم و فروزانی تراكم يافت و سرانجام به صورت خورشيد تجلی كرد :

( وَجَعَلَ الْقَمَرَ فيهِنَّ نوراً وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِراجاً )(1) .

« و ماه را در ميان آنها روشنی بخش گردانيد و خورشيد را چراغ فروزان
قرار داد
 » .

سپس پاره های گاز و غباری كه گرداگرد خورشيد را چون هاله ای فرا گرفته بود از هم پاشيد و هر پاره ای از آن به صورت گردابی درآمد ، هر گرداب مسيری جداگانه داشت و در آن مسير به دور خورشيد می گرديد ، برخی نزديك به خورشيد و بعضی از خورشيد دور بودند .

در گردابهای نزديك خورشيد ، گرما و در گردابهای دوردست ، سرما
حاكم بود .

در هر گرداب ذرات گاز و غبار ، پيوسته در گردش بود ; از برخی ذرات گاز ، بخار آب پديد می آمد و مانند شبنم به روی ذرات غبار می نشست ، و چون ذرات

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نوح : 16 .


صفحه 58


غبار به هم می رسيدند ، رطوبت شبنم آنها را به يكديگر می چسباند و گاهی نيز به شكل پاره های يخ زده ی آب و گِل درمی آمدند .

در هر گرداب ميليونها از اين پاره ها در گردش بودند ، نيروی جاذبه آنها را به سوی يكديگر می كشيد ، اين پاره ها به هم می پيوستند و توده های بزرگتر می ساختند و گوی عظيم و چرخانی پديد می آوردند ; اين گوی عظيم با نيروی جاذبه ای كه داشت پاره های پيرامون خود را به سوی خويش می كشيد و روز به روز بزرگتر می شد و سرانجام به قدرت و رحمت خدا اين گوی به صورت زمين پديدار شد .

بعد ساير سيارات نيز از گردابها رخ نمودند ، هر سياره در مسير خود گِرد خورشيد می گرديد ; عطارد از همه به خورشيد نزديك تر بود و پس از آن زهره ، زمين و مريخ بودند . در آن سوی مريخ سياره های عظيم مشتری ، زحل ، اورانوس و نپتون به دور خورشيد گردش داشتند و بسی دورتر از نپتون سياره ی پلوتو بود(1) .

جهان همان اندازه بزرگ است كه اتم كوچك است و بشر هرگز نخواهد توانست حدّ آن را ببيند . نور با سرعت باورنكردنی در هر ثانيه سيصد هزار كيلومتر حركت می كند ، با وجود اين سرعت ، نور نزديك ترين ستاره چهار سال در راه است تا به ما برسد !!

تلسكوپ كوه « پالومار » كاليفرنيا كه قطر آينه ی آن پنج متر است می تواند ستارگانی را در فضا ببيند كه نورشان پس از هزار ميليون سال به ما می رسد !!

تعداد ستارگانی كه اينك با تلسكوپ های نوين می توانيم ببينيم به قدری زياد است كه اگر صد سال تمام شب و روز به شمارش آنها بپردازيم و در هر ثانيه يك

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ گذشته و آينده ی جهان : 20 ـ 27 .


صفحه 59


ستاره بشماريم پس از پايان اين مدت هنوز همه ی آنها را نشمرده ايم(1) .

كهكشان ، قرص عظيمی است كه قسمت مركزی آن ضخيم تر است و لااقل شامل هزار ميليون ستاره است ، طول آن صد هزار سال نوری و ضخامت آن در مركز بيست هزار سال نوری است !!

تا جايی كه ما می توانيم با بزرگترين دوربين های نجومی امروزی آسمان و كهكشانها را ببينيم ، احتمالا در جهان صد و پنجاه ميليون كهكشان وجود دارد و فاصله ی متوسط بين دو كهكشان همسايه ، دو ميليون سال نوری است(2) .

اين مجموعه ی عظيم كه گوشه ای از جهان ناشناخته است و فقط به وسيله ی تلسكوپ های محدود رصد شده ، و قسمت اعظم آن از دسترس ديد تلسكوپ ها بيرون است و هرگز طول و عرض و حجم و حدود آن به دست دانش نمی افتد و جز آفريننده اش از چگونگی و هويتش آگاه نيست .

بنا به گفته ی بصير بی نظير ، آيت كبير ، صالح خبير ، حضرت امير (عليه السلام) : آفرينش در احاطه ی رحمت حق است رحمتی كه مايه ی ايجاد و رشد و نمو و رساندن خير و دفع شر و زمينه ی شكل گيری و نظام آن شد .

انسان شريف ترين مهمان جهان

به دنبال آراسته شدن خانه ی هستی و نظام گرفتن جهان و آماده شدن موادّ لازم و گسترده شدن سفره ی كامل نعمت ها ، اراده ی حضرت محبوب بر اين تعلق گرفت كه از باب رحمت و مهربانيش ، مهمانی شريف و موجودی محترم و مخلوقی مركّب از جسم و جان و مغز و قلب و فطرت و كرامت به عنوان خليفه ی معنوی خود برای مدتی اندك در مهمانخانه ی جهان بر تخت تكليف

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ افق دانش : 89 ـ 94 .

2 ـ افق دانش : 118 .


صفحه 60


قرار دهد ، تا با استفاده از همه ی نعمت ها كه بر اثر فعاليت های مستمر عناصر هستی به وجود می آيد ، قدرت و انرژی كسب كند و آن را هماهنگ با كتاب های آسمانی و هدايت انبيا و امامان ، در راه بندگی و عبادت خالق و خدمت به مخلوق و هم نوع خود بكار گيرد ; سپس از دالان مرگ وارد جهان ديگر شود و در آنجا برای ابد به مزد كوشش ها و تلاش های مثبتش از نعمت های بی پايان مادی و معنوی حق در بهشت عنبر سرشت بهره مند شده ، جاودانه در سايه ی رحمت حق به سلامت و خوشی و سرور و شادمانی بماند .

اكنون به تماشای آثار رحمت واسعه ی حق كه از هر طرف ظاهر و باطن انسان را فرا گرفته می نشينيم .

مراحل شكل گيری حيات انسان

قرآن مجيد حيات جنينی انسان را به اطوار و مراحل مختلفی تقسيم كرده ، می فرمايد :

( وَقَدْ خَلَقَكُم أَطْوَاراً )(1) .

« خدا شما را در مراحل مختلفی آفريد » .

مرحله ی اول : خاك

( وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسَانَ مِنْ سُلالَة مِنْ طين )(2) .

« ما انسان را از عصاره و فرآورده های خاك آفريديم » .

نطفه ی انسان مولود غذاهای گوناگونی است كه از نباتات و گوشت و لبنيات

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نوح : 14 .

2 ـ مؤمنون : 12 .


صفحه 61


سرچشمه می گيرد . حيوانات هم از نباتات تغذيه می كنند و نباتات هم از خاك مايه می گيرند .

بنابراين نطفه ی انسان كه بعداً به صورت انسانی درمی آيد مولود خاك است . اكتشافات جديد هم نشان می دهد عناصری كه زمين در بردارد از قبيل : آهن ، مس ، كلسيم ، يد و . . . عصاره ی آنها در انسان وجود دارد و انسان دائم به وسيله ی نباتات و حيوانات از عصاره های مواد خاكی تغذيه می كند و به توليد مثل برمی خيزد .

مرحله ی دوم : آب

( هُوَ الَّذی خَلَقَ مِنَ المآءِ بَشَراً . . . )(1) .

« اوست كه بشر را از آب آفريد » .

از نظر زيست شناسان انسان به اسفنجی می ماند كه او را آب فرا گرفته است . جسم يك فرد هفتاد كيلويی از پنجاه ليتر آب تشكيل شده است و اين نسبت ثابت است .

اگر شخصی بيست درصد آب بدنش را از دست بدهد ، ديگر سلامتی خود را باز نخواهد يافت .

آب ياخته های بدن انسان دارای مقدار زيادی پتاسيم می باشد و عملا فاقد نمك است ، ولی آب خارج از ياخته ها عملا پتاسيم ندارد ، بلكه دارای مقدار زيادی نمك است و اين تركيب آب خارج از ياخته ها جزء به جزء به آب دريايی شباهت دارد كه ميليون ها سال قبل اولين اشكال حيات در آن شكل می گرفت و بعداً زمانی كه موجودات آبی به خشكی روی آوردند دريای درون را نيز با

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ فرقان : 54 .


صفحه 62


خود آوردند ، چون بدون آن زندگی برای آنها در خشكی ممكن نبود .

آری ، اين است معجزه ی شگفت انگيز قرآن ، كه در صحرايی خشك و سوزان و بدون ابزار علمی و در جامعه ای بی سواد اعلام كرد : اوست كه بشر را از آب آفريد .

مرحله ی سوم : علق

( خَلَقَ الإنْسانَ مِنْ عَلَق )(1) .

« پروردگار انسان را از علق « كرمكی شبيه زالو » آفريد » .

« علق » در لغت كرمكی است كه به ديواره ی رحم زن می چسبد ; و به معنای زالو و حيوان شناور خون خوار نيز آمده است . امروزه وقتی اسپرماتوزئيد را زير ميكروسكوپ می گذارند ، انبوه كثيری از كرمك های زنده ی شناوری را مشاهده می كنند كه اين كرمك ها وقتی وارد رحم می شوند مانند زالو به ديواره ی
رحم می چسبند .

اسپرماتوزئيد در حدود چهار سانتيمتر مكعب است ، كه در هر يك سانتيمتر آن صد تا دويست ميليون حيوان زنده ی شناور يافت می شود . اين حيوانات حيرت انگيز دسته جمعی به قصد رسيدن به « اوول » ، سلول ماده ، حركت می كنند .

تخمدان يك زن جوان تقريباً شامل سيصد هزار هزار تخمك نارس است ، ولی از همه ی اينها در حدود چهار صد عددشان رسيده و بالغ می شوند .

هنگام قاعدگی ، تخمك ، پس از ترك خوردن كيسه ای كه محتوی آن است ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ علق : 2 .


صفحه 63


به روی دنباله های لوله ی كوتاهی كه از تخمدان تا زهدان كشيده شده می افتد و با حركت مژه های لرزان اين لوله ، خود را به زهدان می رساند و به اين ترتيب تخمدان خود را برای پذيرش اسپر نر آماده می كند !

مرحله ی چهارم : ايجاد از آب بی ارزش

( ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلالَة مِن ماء مَهين )(1) .

« آنگاه خدا نسل بشر را از چكيده و خلاصه ی آب بی مقدار پديد آورد » .

اسپرها يعنی همان كرمك ها و به تعبير قرآن مجيد علق ها و ياخته های جنسی نر با ماده ی لزجی ، همراه نطفه ی مرد خود را به دهانه ی رحم می رسانند و پس از رسيدن به داخل رحم ناگهان نبرد شگفتی ميان آنان به وقوع می پيوندد .

در اين نبرد عجيب دويست ميليون اسپر شركت دارند كه با سرعت 15 كيلومتر در ساعت برای تصرف تخمك زن به سوی آن حركت می كنند و طولی نمی كشد كه اولين صفوف اسپرها به جدار تخمك می رسند .

ناگهان هزاران كرمك ، تخمك را در بر می گيرند . كرمكها كه دم هايشان به سرعت می جنبد در زير ذره بين به چمن زاری می مانند كه با وزش نسيم ، موج می زنند و تا زمانی كه يكی از كرمك ها نتواند خود را در آغوش تخمك فرو برد اين عمل ادامه دارد .

هر اسپری كوشش می كند اولين نفری باشد كه به درون تخمك وارد می گردد ، تا اين كه اولين اسپر پوسته را می شكافد و وارد تخمك می شود و به محض ورود دُم كرمك قطع شده محل ورود متورم می شود . در اين هنگام پروتوپلاسمای تخمك نيز منقبض گشته ، مايعی از خود خارج می كند تا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سجده : 8 .


صفحه 64


كرمك های ديگر نتوانند وارد آن شوند .

بنابراين از دويست ميليون اسپر تنها يك اسپر با تخمك می آميزد و انسان توليد می شود ; و چنانچه اراده ی حق و رحمت واسعه اش تعلق بگيرد دو يا سه اسپر وارد می شود در اين صورت در رحم زن دوقلو يا سه قلو پرورش می يابد .

مرحله ی پنجم : امشاج « سلول تخم »

( إِنّا خَلَقْنَا الإنْسانَ مِن نُطْفَة أَمْشاج . . . )(1) .

« ما انسان را از نطفه ی مخلوط پديد آورديم » .

برای اين كه انسانی به وجود آيد ، ابتدا بايد تخمك ، يعنی ياخته ی جنسی ماده كه يكی از كرمك ها را در بر گرفته ، وارد رحم شود . تخمك ، دانه ی سپيدی است كه 250 هزار بار از ياخته ی جنسی نر يعنی اسپر بزرگتر است ; به اين خاطر وقتی تخمك با سيل اسپر برخورد می كند ، يكی از آنها را در خود فرو می برد و با كرموزوم های سلول نر كه تعدادشان به نصف تقليل يافته با كروموزوم های سلول تخمك می آميزد و در نتيجه موجود تازه ای بنام سلول تخم پديد می آيد كه در اصطلاح قرآن « امشاج » ناميده شده .

اگر بهترين وضع زندگی برای سلول نر و سلول ماده فراهم باشد ، قادر به ادامه ی زندگی نيستند و به زودی می ميرند ; مگر آن كه با يكديگر تركيب شوند و سلول تخم ، يا به تعبير قرآن « امشاج » را به وجود آورند .

پس از عمل لقاح ، سلول تخم شروع به تقسيم می نمايد ; ابتدا به دو سپس به چهار و هشت و . . . تقسيم می شود و به همين صورت بر اثر تقسيمات متوالی ، توده ای سلولی به وجود می آيد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ انسان : 2 .


صفحه 65


مرحله ی ششم : صورت بندی جنين

( هُوَ اللّهُ الخالِقُ البارِئُ المُصَوِّرُ لَهُ الأَسْماءُ الْحُسْنَی )(1) .

« او خدای به وجود آورنده ی « انبوه سلول ها » و اندازه قراردهنده و جدا كننده ی « سلول ها » و پيكرساز و شكل دهنده است » .

پس از تكميل شدن سلول ها ، يعنی مصالح ساختمان جنين ، انبوه كثيری از سلولها برای بنای پيكره ی انسان تحويل رحم داده می شود و در رحم ، ساختمان جنين آغاز می گردد .

ابتدا اين سلول های بی شمار به قدرت پروردگار و در سايه ی رحمت واسعه و مهربانيش از يكديگر مجزّا شده هر كدام به جايگاه مخصوص خود روانه می شوند ، سلول های مغز ، سلول های چشم ، سلول های گوش و . . . همين طور هر يك ذرات هم عضو خود را پيدا كرده تشكيل عضوی می دهند و به اين ترتيب پيكر جنين به وسيله ی سلول ها ساخته و پرداخته و صورت بندی می شود .

گلوله ی كوچكی كه در طرف چپ جنين قرار دارد ، منبع تغذيه ی جنين است . اين گلوله كه در خون شناور است عصاره ی غذا و آب و تنفس را كه توسط دستگاه های گوارش و اكسيژن تهيه و وارد خون شده است گرفته و از راه ناف به بدن طفل منتقل می كند !

اين است رحمت واسعه ی الهيه كه همه چيز را فرا گرفته و آثارش در ذره ذره ی بنای خلقت از خورشيد روشن تر است .

مرحله ی هفتم : پيچيده شدن جنين در 3 پرده

( . . . يَخْلُقُكُمْ فی بُطونِ أُمَّهاتِكُمْ خَلْقاً مِن بَعْدِ خَلْق فی ظُلُمات ثَلاث . . . )(2) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ حشر : 24 .

2 ـ زمر : 6 .


صفحه 66


« خدا شما را در شكم های مادرانتان می آفريند ، آفرينشی بعد از آفرينش ديگر در سه تاريكی » .

به تدريج سه پرده جنين را در بر می گيرد ، اين پرده ها عبارتند از : 1 ـ پرده ی آم ينوس 2 ـ پرده ی كوريون 3 ـ پرده ی آل لان توئيد .

آم ينوس ، پرده ايست كه از نمو سطح خارجی جنين حاصل می شود
و از اطراف توسعه پيدا می كند تا فضايی به نام حفره ی آم ينوس در
پشت جنين به وجود می آورد و آنگاه در حفره ی آم ينوس مايع زلالی پديد می آيد .

پرده ی كوريون ، خارج از پرده ی آم ينوس قرار دارد و به كمك آن ، جنين محفوظ می ماند .

پرده ی آل لان توئيد ، در ناحيه ی شكمی جنين است و مربوط به لوله ی هاضمه ی آن بوده ، به جذب غذا كمك می كند . اين پرده ها نمی گذارند از ناحيه ی هوا ، نور ، آب ، باد و ضربات وارده زيانی به جنين وارد آيد و در فاصله ی ميان پرده آم ينوس و جنين ، مايعی وجود دارد كه هر گاه ضربه ای به شكم وارد شود اين ضربه به مايع منتقل می گردد و در آن خنثی و مستهلك می شود .

اين است رحمت واسعه ی حق كه همه چيز را فرا گرفته و گوشه ای از آثارش در اوضاع و احوال جنين لمس می شود .


صفحه 67


مرحله ی هشتم : دميده شدن روح

( . . . ثُمَّ أَنْشَأناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللّهُ أَحْسَنَ الْخَالِقينَ )(1) .

« آنگاه « جنين را در » آفرينشی ديگر پديد آورديم . آفرين باد بر خدا كه بهترين آفرينندگان است » .

پس از پايان صورت بندی جنين كه خود دنيای شگفت انگيزی از قدرت خداست و هنوز بسياری از حقايق آن به صورت اسرارآميز مانده ، و تاكنون ابزارهای علمی ، و افكار قويم به كشف آن دسترسی پيدا نكرده اند ، مرحله ی دميدن روح می رسد كه خود از عجايب بسيار پيچيده است .

حضرت حق به رحمت و اراده اش تحول شگفت انگيزتری در جنين پديد می آورد ، يعنی جان در او می دمد و جنين مرده را زنده می كند !!

از اين پس جنين تعليم می گيرد كه انگشت خود را در دهان بگذارد ، و به همين خاطر است كه نوزاد بلافاصله پس از تولد می تواند پستان مادر را بمكد !

مرحله ی نهم : تولد

( وَاللّهُ أَخْرَجَكُم مِنْ بُطونِ أُمَّهاتِكُمْ . . . )(2) .

« خدا شما را از شكم های مادرانتان بيرون آورد » .

داستان تولد نوزاد يكی از شگفت انگيزترين حوادثی است كه در دستگاه آفرينش اتفاق می افتد . جنين كه نُه ماه تمام در سكوت و تاريكی و گرمای مطبوع رحم زندگی كرده ، اينك به اراده ی خدا و در سايه ی رحمت حق ، وارد محيطی

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مؤمنون : 14 .

2 ـ نحل : 78 .


صفحه 68


جديد كه قابل مقايسه با محيط قبل نيست می شود و برای اين كه بتواند خود را با محيط جديد وفق دهد و هماهنگ كند رحمت الهيه همه نوع استعداد و نيروی لازم را به او بخشيده است .

او از رحم مادر ، كه دارای حرارتی به ميزان 37 درجه است ، وارد محيطی كه حرارتش كمتر يا بيشتر است می شود ولی خود را با محيط جديد هماهنگ می كند . چگونگی اين هماهنگی از معماهای علم طب است . از تاريكی قدم به روشنايی می گذارد و نور خيره كننده ی دنيای جديد را با چشمان كوچك و لطيفش تحمل می كند . از محيطی مرطوب و لزج به محيطی خشك می آيد و خود را با خشكی محيط بلافاصله وفق می دهد . تا پيش از ولادت از راه ناف تغذيه می كرد ، اينك با دهان غذا می خورد و بدون واسطه از هوا تنفس می كند ! (1)

اينها جلوه های رحمت واسعه ی حق است كه همه چيز را فرا گرفته و در اين مقام است كه انسان بايد با تمام وجود به شكر نعمت های بی شمار حضرت دوست برخيزد و با تضرّع و زاری و ذلت و مسكنت و زبان حال و قال برای تكميل سفره ی مادی و معنويش بگويد :

اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِرَحْمَتِكَ الَّتِی وَسِعَتْ كُلَّ شَیْء .

جلوه ای عجيب از رحمت واسعه ی حضرت حق

لازم است به گوشه ای ديگر و پرده ای عجيب تر از رحمت واسعه ی الهيه نسبت به انسان نظر اندازيم ، شايد اين شگفتی حجاب غفلت را از آيينه ی دل ما بردارد و جان ما را به نورانيتش نورانی كند و سبب شوق بيشتر در باطن ما به سوی عبادتی خالص گردد و نفرت ما را از گناه و معصيت ، تا جايی كه به ما

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ گذشته و آينده ی جهان : 51 ـ 70 ، « با تلخيص و تصرف » .


صفحه 69


مصونيت بخشد ، افزون كند .

ماشين مغز انسان از نظر علم ، حيرت انگيزترين ماشين هاست و وظايفی را انجام می دهد كه پرقدرت ترين ماشين های ساخته ی بشری از انجام آنها
ناتوان است .

يكی از وظايف مغز ، ثبت و ضبط وقايع گوناگون است كه نيروی حافظه را تشكيل می دهد . حافظه ی انسانی فقط به قسمت كوچكی از مغز ارتباط دارد . برای نشان دادن قدرت حافظه مثالی آورده اند :

فرض كنيم مردی پنجاه سال از عمرش گذشته باشد و بخواهد خاطرات خود را بدون كم و زياد بنويسد ، برای درج اين خاطرات معادل 160 ميليون نسخه ی روزنامه به قطع بزرگ كه در بيست صفحه و سراسر با حروف ريز چاپ شده باشد نياز خواهد بود . مكانيسم به ياد آوردن خاطرات گذشته ، از بسياری از جهات ، مانند نوارهای ضبط صوت است ، فرقی كه دارد اين است كه : نيروی برقِ نوارهای مغز ، از اعصاب بدن تأمين می شود و هيچ گونه احتياجی به چرخيدن ندارد .

مطابق حساب دقيق ، اگر بخواهند ماشينی بسازند كه كم و بيش كار يك مغز انسانی را انجام دهد ، بايد دستگاهی دو برابر بزرگترين ساختمانهای جهان تهيه كنند ، و برای تهيه ی نيروی برق آن تمام برق حاصله از بزرگترين آبشار جهان را به آن اختصاص دهند ، و چون ناگزير لامپ های الكترونی و سيم های اين ماشين گرم می شود ، بايد تمام آب آن آبشار برای خنك كردن آن گرداگرد ماشين بگردد و با اين همه كار ، ماشين اختراعی نخواهد توانست تمام وظايف مغز يك انسان معمولی را از نظر تفكر و انديشه انجام دهد .

فرمان مكيدن شير از پستان مادر ، از مغز كودك به دو لب صادر می شود و كودك با خاطری آرام و بدون اشتباه از شير مادر تغذيه می كند .


صفحه 70


در پيكر مادر يك كارخانه ی شيميايی اتوماتيك وجود دارد كه خون را به صورت يك غذای بسيار لطيف و سودمند و گوارا تبديل می كند ، كه برای تغذيه ی نوزاد و دستگاههای گوارش وی مناسب است .

فرآورده ی پرارزش اين كارخانه در دو مخزن روی سينه ی مادر جمع می شود و از نوك آن به وسيله ی مكيدن نوزاد بيرون می آيد و جزء بدن وی می گردد .

اندازه ی حجم نوك آن مخزن با اندازه ی دهان بچه تناسب دارد ، نوك مخزن دارای سوراخ های بسيار ريزی است ، كه بوسيله ی مكيدن كودك باز شده و به طور معمول خود بخود بسته می شود ، تا شير به هدر نرود .

پس از آن كه جنين در رحم مادر قدم می گذارد ، كارخانه ی شيرسازی سر از خواب برمی دارد و كم كم شروع به كار می كند ; هر چه جنين رشد كند فعاليت اين كارخانه رو به افزايش می رود تا در وقت ولادت شيری كه با مزاج نوزاد سازگار باشد آماده شود .

پس از ولادت ، هر چه كودك بزرگتر شود و دستگاه گوارش وی نيرومندتر گردد اين كارخانه در محصول خود تغييراتی می دهد !

اين حقايق شگفت انگيز و واقعيات حيرت آور و فعل و انفعالات و تغيير و تحولات كه همه و همه در راه بهرهوری انسان انجام می گيرد ، جز جلوه ی رحمت خدا و مهر بی پايان او و رأفت و لطف فراگيرش چيز ديگری است ؟!!

اين انسان است كه با دقت و تأمل و تفكر و انديشه ی در اين امور بهت آور ، بايد در راه سپاس گذاری از حضرت محبوب قدم بگذارد و هر لحظه برای جلب فيوضات بيشتر ، و بخصوص فيوضات معنوی ، دست گدايی به پيشگاه او بردارد و با همه ی وجود بگويد : اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِرَحْمَتِكَ الَّتِی وَسِعَتْ كُلَّ شَیْء .


صفحه 71


دستگاه تنفس

ريه ها در يك دوره ی زندگی معتدل در حدود 500 ميليون بار عمليات قبض و بسط انجام می دهند .

در دستگاه تنفس ، صدها هزار غدّه وجود دارد كه از آن مايع چسبنده ای ترشح می شود . كار اين غده ها جذب ذرات زيان آوری است كه در گرد و غبار وجود دارند كه در حين تنفس داخل بدن انسان می شوند .

اگر اين مايع نبود ، ذرات مزبور در ظرف چند لحظه لوله های تنفس را می بستند و منجر به مرگ می شدند .

در لوله های تنفس ، موهای بسيار ريزی وجود دارد كه آنجا را پيوسته تميز و پاكيزه می كنند .

اين موها در مدت يك ثانيه ، 12 بار تمام لوله ها را جاروب می كنند و ذرات زيان بخش را به جهاز هاضمه می رسانند و در آنجا تأثير خود را از دست می دهند .

لوله های تنفس ، 750 ميليون كيسه های ريوی را به هوای تصفيه شده می رسانند كه در كربن و اكسيد خون ، به اكسيژن حيات بخش تبديل می شود .

دستگاه تنفس با اين حجم كوچك و كار عظيم و فعل و انفعال حيرت آور ، يكی از اجزاء « كل شیء » است كه رحمت الهيه آن را فرا گرفته و به آن احاطه ی كامل دارد .

پوست

پوست بدن دارای منافع بسيار زيادی است كه به بعضی از آنها اشاره می شود :

1 ـ در پوست سوراخ های بسيار ريز و ذره بينی وجود دارد كه مقداری از تنفس انسان به وسيله ی آنها انجام می شود ; اگر اين سوراخها بسته شود انسان زنده نمی ماند .


صفحه 72


2 ـ دارای غدّه هايی است كه ايجاد عرق می كنند و آن را از بدن بيرون می دهند تا حرارت بدن هميشه منظم باشد و بالا نرود .

3 ـ دارای غدّه های روغنی است كه پيوسته موها و خود را تازه و نرم نگاه دارند .

4 ـ در برابر حمله ی ميكروب های خارجی خط دفاعی كشور بدن است .

5 ـ سم هايی را كه در بدن پيدا می شود به وسيله ی عرق دفع می كند و در اين كار به كليه ها كمك می دهد .

6 ـ از بيرون آمدن مايع های سودمند بدن جلوگيری می كند .

7 ـ مركز حسّ لامسه است . همان حسّی كه سردی ، گرمی ، زبری ، صافی ، نرمی ، سفتی ، ضخيمی و نازكی اجسام را به ما گزارش می دهد .

پوست ، جسمی است كه رحمت خدا او را فرا گرفته و اگر اتصال به رحمت خدا نداشت ، اين همه فعل و انفعال سودمند در جهت حيات انسان در آن
انجام نمی گرفت .

ای كه درد مرا تويی درمان *** ای كه راه مرا تويی پايان

كمر خدمتت به دل بستم *** هر چه گويی به جان برم فرمان

داده ام تن به خدمت تو به دل *** داده ام دل به طاعت تو به جان

هر چه خواهی بيار بر سر من *** يك دمم از درت وليك مران

به خيال تو زنده است اين سر *** به هوای تو زنده است اين جان

گر نه در سر خيال توست مقيم *** ور نه در جان هوای توست روان

نيستم من ، به جز تن بی سر *** نيستم ، غير قالب بی جان

يكدم ار وصل تو دهد دستم *** می دهم در بهاش جان و جهان

نه جهان خواهم و نه جان ، جانا *** هم جهان « فيض » را تويی هم جان(1)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ديوان فيض كاشانی : 2 / 1139 ، غزل 801 .


صفحه 73


سيستم دفاعی بدن

خدای تعالی هنگامی كه پيكر انسان را آفريد ، از باب محبت و لطف و رأفت و رحمتش در برابر دشمنان مهاجم ، يعنی ميكروبها و بيماريها ، پنج خط دفاعی برای وی قرار داد :

1 ـ پوست ، كه سراسر بدن را مانند قلعه ای فرا گرفته است .

2 ـ بافت های لنفاوی ، كه عبارتند از : بافت های پنبه مانندی كه زير پوست بدن قرار دارند و كِرِم رنگ می باشند و گاهی تغيير رنگ می دهند .

اين بافت ها در بعضی نقاط بدن ضخيم و در بعضی نقاط ديگر نازك می باشند . اگر دشمن ، از پوست گذشت با مقاومت نسج های لنفاوی روبرو می شود .

3 ـ پرده های مخاط ، پرده ی مخاط عبارت است از : پرده ای كه پاره ای از اعضای بدن را احاطه كرده و رنگ آن متناسب با خود عضو بوده و وظيفه ی آن دفاع از عضو می باشد .

بعضی از اعضا ، مانند قلب ، دارای دو پرده ی مخاط می باشند : يكی پرده ای كه بيرون قلب را احاطه كرده است و آن را « مخاط خارجی » می نامند و ديگر آن كه در درون قلب است و آن را « مخاط داخلی » گويند .

4 ـ ترشی معده ، اگر دشمن از خطوط مقدم دفاعی بدن گذشت و به درون معده راه يافت ترشی معده او را نابود می كند .

5 ـ گويچه های سپيد ، موجودات كروی شكلی هستند كه با ميكروب های خبيثی كه از خطوط دفاعی بدن گذشته اند و داخل خون شده اند ، به جنگ برمی خيزند ، تا همگی را به ديار نيستی رهسپار كنند . نكته ی قابل توجه اين كه : اين گويچه های سپيد ، با ميكروبهای پاك و طيّبی كه وارد كشور بدن می شوند همه


صفحه 74


نوع همكاری را دارند(1) .

مگر نه اين است كه رحمت الهيه و رأفت رحمانيه ، همه ی اينها را فرا گرفته كه اينگونه بشر را از حوادث و آفات حفظ می كنند و او را در مسير حيات با فعل و انفعالات خود ياری می دهند . به راستی انسان چه اندازه مورد رحمت خداست ؟ رحمتی كه ظاهر و باطن و ذره ذره وجود او را فرا گرفته و يك لحظه او را تنها نمی گذارد ؟!!

گياهان و منافع شگفت انگيز آنها

شماره ی گياهان و عدد نباتات و فعل و انفعالات آنها و انواع ويتامين هايی كه در وجودشان است و نقشی كه در بقای حيات و در زندگی انسانها به عهده دارند را كسی جز خدا كه به وجود آورنده ی آنهاست نمی داند .

از آنجا كه نباتات و گياهان جزئی از « كل شیء » هستند و رحمت الهيه ، ظاهر و باطن همه ی آنها را فرا گرفته است ، به گوشه ای از وجود آنها و نقشی كه در خيمه ی حيات برای بقای موجودات به عهده دارند اشاره می شود .

در هوا مقداری محدود گاز و اكسيژن موجود است . اكسيژن ، ماده ای است حياتی كه حرارت غريزی بدن انسانها و حيوانات و همه ی جانداران به آن بستگی دارد و زندگی انسان و حيوان بدون آن ممكن نخواهد بود .

هنگام نفس كشيدن مقداری اكسيژن وارد ريه ها می شود و با خون تركيب می گردد و دستگاه پخش خون آن را به قسمت های مختلف بدن می رساند .

اكسيژن ، غذا را در سلول های گوناگون بدن با حرارتی ضعيف ، آهسته و آرام می سوزاند و حرارت غريزی را به وجود می آورد . در اثر احتراق غذا گازهای زهرآگينی به نام « كربونيك » ايجاد می شود ، اين گاز در بازگشت مجدد خون به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نشانه هايی از او : 88 ـ 133 .


صفحه 75


ريه ها با خون داخل آنها شده و از راه تنفس بيرون رفته جزء هوا می شود .

كار همه ی جانداران همين است كه اكسيژن هوا را می گيرند و گاز كربونيك تحويل می دهند .

در اينجا پرسشی پيش می آيد كه :

چرا اكسيژن هوا تمام نمی شود ، چرا كه مقدارش محدود و معين بوده و در اثر تنفس ميلياردها انسان و جاندار ديگر در هزاران سال بايد تمام شده باشد .

هر فردی از انسان در 24 ساعت در ضمن تنفس به طور معمول 250 گرم كربن خالص از ريه بيرون می دهد . اگر مجموع افراد بشر را فرضاً سه ميليارد بدانيم در ظرف يك سال دويست و هفتاد و سه ميليون و هفتصد و پنجاه هزار تن كربونيك كه گازی سمّی است توليد می كنند و تقريباً برابر همين مقدار را جانوران در ضمن تنفس ايجاد می كنند .

اين گاز سمّی كه دم بدم به طور تصاعد افزوده می شود به كجا می رود ؟ اگر در هوا موجود است بايد تعادلش با اكسيژن بهم بخورد ، زيرا اكسيژن پيوسته در حال كم شدن و كربن در حال افزايش است . پس چرا انسانها و جانداران همگی زنده مانده اند و به كام مرگ نيفتاده اند ؟!

پاسخ اين سؤال اين است كه :

رحمت الهيه اين مشكل را به آسانی حل كرده و با آسان ترين راه ، انسانها و جانداران را از خطر مرگ بار اين گاز نجات داده است .

او سلسله ای بر موجودات زنده ی اين جهان افزوده كه شماره اشان برای كسی معلوم نيست . و تنفس كننده های زنده ی ديگری را ايجاد كرده كه تنفس آنها درست بر خلاف نفس كشيدن جانداران است .

آنها وقتی نفس می كشند كربن را از هوا می گيرند و اكسيژن تحويل می دهند ، در نتيجه تعادل را ميان اين دو گاز هوا برقرار می كنند . اين موجودات زنده و خدمتگذاران ديرينه سلسله ی گياهان هستند .


صفحه 76


گياه ، عمل كربن گيری را از هوا به وسيله ی برگهای خود انجام می دهد و كربن را در تنه ی خود نگاه می دارد و اكسيژن را در هوا ارسال می كند . به همين خاطر بخش مهم وجود گياهان از كربن است .

بر اساس آيات قرآن و كلام ملكوتی امام عاشقان و امير مؤمنان در دعای كميل ، رحمت الهيه هر برگی را فرا گرفته كه اينگونه بساط حيات را از خطر نابودی حفظ می كند و آثار رحمت فراگير حضرت حق در تنه ، شاخه ، برگ ، شكوفه ها و گل های گياهان با چشم سر قابل مشاهده است . آن كه نمی بيند بيمار است و آن كه تدبر نمی كند دچار سرطان جهل و غفلت است .

انسان ، با عقل و شعور خدا داده ، از انواع سبزيجات و حبوبات و ميوه جات برای سلامت بدن و رفع گرسنگی و لذت بردن و ادامه ی حيات استفاده می كند و اين مجموعه ، در كارگاه عظيم بدن او ، به آنچه كه مورد نياز بدن است از قبيل : رنگ ، استخوان ، پوست ، عصب ، پی ، رگ ، خون ، مو ، ناخن ، انرژی ، حرارت و . . . به سبب رحمت الهی تبديل می شود .

چشم دل باز كن كه جان بينی *** آنچه ناديدنی است آن بينی

گر به اقليم عشق روی آری *** همه آفاق گلسِتان بينی

بر همه اهل آن زمين به مراد *** گردش دور آسمان بينی

آنچه بينی دلت همان خواهد *** آنچه خواهد دلت همان بينی

بی سر و پا گدای آنجا را *** سر به ملك جهان گران بينی

هم در آن پابرهنه قومی را *** پای بر فرق فرقدان بينی

هم در آن سر برهنه جمعی را *** بر سر از عرش سايبان بينی

گاه وجد و سماع هر يك را *** بر دو كون آستين فشان بينی

دل هر ذره را كه بشكافی *** آفتابيش در ميان بينی

هرچه داری اگر به عشق دهی *** كافرم گر جُوی زيان بينی


صفحه 77


جان گدازی اگر به آتش عشق *** عشق را كيميای جان بينی

از مضيق جهات در گذری *** وسعت ملك لا مكان بينی

آنچه نشنيده گوش آن شنوی *** و آنچه ناديده چشم آن بينی

تا بجايی رساندت كه يكی *** از جهان و جهانيان بينی

با يكی عشق ورز از دل و جان *** تا به عين اليقين عيان بينی

كه يكی هست و هيچ نيست جز او *** « وحده لا إله إلاّ هو »(1)

نقش حشرات و حيوانات در حيات و هستی

از شماره ی حشرات و حيوانات و جانوران خشكی و دريا و پرندگان و خزندگان و منافع عظيم وجود آنها در عالم هستی ، كسی جز خالق آنها كه رحمتش ظاهر و باطن هر يك از آنها را فرا گرفته آگاهی ندارد .

رحمت فراگير او نسبت به همه ی آنها سبب شده است كه آثار بسيار عظيمی از وجودشان آشكار شود و در اين عرصه ، سودگيری انسان از آنها جايگاه
خاصی دارد .

1 ـ حشرات بارور كننده : درخت ميوه هم نر است و هم ماده ، هم گرده دارد كه مانند نطفه ی مرد است و هم تخمك كه نشانه ی مادگی اوست . اگر گرده ی درخت نر ، به تخمك درخت ماده ی هم نوع خود و يا بالعكس نرسد ميوه و ثمری وجود نخواهد داشت .

برای باروری بعضی از گياهان ، حضرت رحمان حشراتی بسيار ريزی را به وجود آورده است . آنان اين وظيفه را با بهترين شكل انجام می دهند . گرده ی اين را به تخمك آن و گرده ی آن را به تخمك اين می رسانند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ هاتف اصفهانی ، ديوان اشعار .


صفحه 78


شگفتی اينجاست كه : اين مأمورين زبردست اشتباه نمی كنند ; گرده ی سيب را به تخمك هلو ، و گرده ی زردآلو را به تخمك خربزه نمی رسانند ، بلكه سيب را به سيب ، و هلو را به هلو تلقيح می كنند .

عجيب تر اين كه : درختان هم به اين حشرات پاداش می دهند و آن مزد ، قندی است كه در نهاد اين درختان برای آن مأموران قرار داده شده است . آنها قند شيرين را می خورند و داماد را به عروس می رسانند تا فرزندانشان را به بشر ، آری به بشر ، تحويل دهند . ولی بشر از اين همه مهر و لطف و رحمت قدردانی نمی كند !!

2 ـ گاو و گوسفند : دانشوران علوم طبيعی كه می گويند : هر چيزی در طبيعت به اندازه ی احتياج موجودات می باشد ، سخنی است درست .

آری ، در حيوانات پستاندار ، شير در سينه ی مادران به اندازه ی نياز نوزادان نهاده شده است ، ولی خدای متعال ، كه رحمتش همه چيز را فرا گرفته ، گاو و گوسفند را از اين قانون كلّی كه در همه ی پستانداران جاری است مستثنی كرده ; چرا كه شير اين حيوانات نه تنها غذای نوزادان آنهاست ، بلكه غذای كاملی برای بشر نيز به شمار می آيد .

شير گاو و گوسفند برای نوزادان و كودكان و حتی انسانهای در حال رشد و يا تكامل يافته ارزش غذايی بسيار مهمی دارد و فراورده های شيری يكی از بزرگ ترين احتياجات غذايی بشر را تأمين می كند(1) .

آيا رحمت و لطف خدای متعال در حق انسان به روشنی ديده نمی شود ؟ خدای متعال در سايه ی رحمت بی نهايت خود اين حيوانات را در خدمت انسان قرار داده است . حيواناتی كه سود آنها بسيار سرشار و زيانهای احتمالی آنها بسيار كم می باشد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نشانه هايی از او : 1 / 174 .


صفحه 79


بشر از تمام اعضا و جوارح گوسفند بهره می برد و سر تا پای وجود اين حيوان ، خدمتگزاری به انسان است .

نكته ی قابل توجه و شگفت آور اين كه : با وجود تنوع و گروه بندی گوسفند به : پشمی ، گوشتی و شيری ، خوراك هر سه گروه اين حيوان يكی است و اين قدرت پروردگار عالم است كه در وجود يك حيوان ، يك نوع غذا را به 3 فرآورده ی پرارزش برای حيات انسان تبديل می كند و خوراك و پوشاك انسان را كه گروهی هم در ميانشان قدر ناشناس وجود دارد ، تأمين می نمايد .

گوسفند ، يك جزء ناچيز از « كل شیء » است كه رحمت الهی ، او را فرا گرفته است . جلوه ی آثار رحمت حق در اين موجود به اندازه ای است كه توضيح و تفسيرش كتاب ها نياز دارد .

3 ـ زنبور عسل : گياه شناسان می گويند : بيشتر گلها در سرتاسر روز شيره ندارند ، بلكه در وقت معيّنی از روز شيره می دهند و زمان شيره دهی آنها از سه ساعت تجاوز نمی كند . گلها شيره ی خود را همگی در يك وقت عرضه نمی كنند ، پاره ای در صبح گاه ، برخی هنگام ظهر و دسته ای بعد از ظهر شيره ی خود را در معرض قرار می دهند . زنبور عسل گياه شناس و وقت شناس است ، گلها را می شناسند و ساعت شير دهی هر گلی را می داند ، در همان وقت به سراغ آن گل می رود تا شيره اش را بمكد(1) .

سپس شيره ی گل را در كارگاه وجود خود تبديل به ماده ای شيرين ، مصفّا ، خوشمزه ، انرژی بخش و خوشرنگ می كند كه در تمام مواد غذايی جهان بی نظير و از فاسد شدن مصون است . و علاوه بر همه ی اينها به فرموده ی قرآن برای انسانها جنبه ی درمان از بيماريها دارد ، ( فِيهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ )(2) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نشانه هايی از او : 2 / 92 .

2 ـ نحل : 69 .


صفحه 80


در رابطه با زنبور و زندگی اين موجود شگفت انگيز ، صدها كتاب نوشته شده كه هر ورقش نشانگر رحمت فراگير حضرت حق نسبت به همه ی شئون اين موجود به ظاهر كوچك ولی بسيار بزرگ است .

نعمت بی نظير هدايت

رحمت الهی و لطف عميم حضرت لايزالی اقتضا كرده كه انسان را در گوشه ای از ساختمان جهان برای مدتی معيّن جای دهد و او را از انواع مواهب و نعمت ها كه از طريق فعل و انفعالات عناصری چون ابر و باد و مه و خورشيد و فلك و . . . به دست می آيد بهره مند كند و انواع سبزيجات و حبوبات و ميوه جات را كه از طريق نباتات تأمين می شود در اختيار او گذارد و وی را از گوشت های حلال دريايی و هوايی و زمينی روزی دهد و ابزار و وسائل لازم را برای به پا كردن خيمه ی زندگی برای او تأمين كند ، تا با تكيه بر عقل و خرد و به كارگيری اراده و اختيار و آزادی و حريت ، هدايت تشريعی را كه به عبارت ديگر صراط مستقيمی است كه كتب آسمانی و نبوت انبيا و ولايت امامان (عليهم السلام)و به خصوص قرآن مجيد آن را ترسيم كرده اند و از بی نظيرترين نعمت ها است ، انتخاب كند و از اين راه تكاليف و وظايف و مسئوليت های خود را نسبت به خالق دريابد و صادقانه و عاشقانه همراه با همّتی بلند و عالی به اجرای آنها اقدام كند و از اين طريق به رشد و كمال مطلوب برسد و در اين چند روز محدودی كه در دنياست ، به آباد كردن آخرت ابدی و سرای جاودانی بپردازد و خود را برای بهره گيری از رضوان اللّه و بهشت ، مهيا كند .

انسان اگر به تمام نعمت های مادی حقّ و به همه ی نعمت های معنوی حضرت ربّ العزّه بينديشد و با دقت و تأمّل بنگرد ، می يابد كه رحمت رحيميه ی پروردگار و فيض عام و خاص خدای مهربان ، ظاهر و باطن و غيب و شهود


صفحه 81


و ملك و ملكوت و همه ی شئون او را فرا گرفته ، و سعه ی رحمت دوست او را در خود فرو پوشانده و وی را آنچنان مورد مهر و محبت خود قرار داده كه موجودی از موجودات حتی فرشته ی مقرب را اين گونه مورد عنايت و لطف و رأفت و كرم و رحمت قرار نداده است !!

در اين زمان است كه با چراغ معرفت ، قدم عشق در جاده ی تكليف می گذارد و با كمك ايمان برای رسيدن به لقاء دوست حركت می كند و لحظه ای از بندگی حق و خدمت به خلق دريغ نمیورزد و با تمام سلول های وجودش و رگ و پی و اعضا و جوارحش و دل شيدا و عاشقش و جان واله و حيرانش و زبان گويايش و درون باحالش و سينه ی سوزانش و پوست و گوشت و استخوانش و همه ی هستی اش ، خاضعانه و خاشعانه ، روزانه و شبانه در پيشگاه محبوب ازلی و ابدی به عنوان توسّل و تمسّك به رحمت سرمدی عرضه می دارد :

ملكا ذكر تو گويم كه تو پاكی و خدايی *** نروم جز به همان ره كه توام راه نمايی

همه درگاه تو جويم همه از فضل تو پويم *** همه توحيد تو گويم كه به توحيد سزايی

تو حكيمی تو عظيمی تو كريمی تو رحيمی *** تو نماينده ی فضلی تو سزاوار ثنايی

بریّ از رنج و گدازی بریّ از درد و نيازی *** بریّ از بيم و اميدی بریّ از چون و چرايی

نتوان وصف تو گفتن كه تو در فهم نگنجی *** نتوان شبه تو جستن كه تو در وهم نيايی

همه عزّی و جلالی همه علمی و يقينی *** همه نوری و سروری همه جودی و جزايی


صفحه 82


همه غيبی تو بدانی همه عيبی تو بپوشی *** همه بيشی تو بكاهی همه كمّی تو فزايی

« أحَدٌ ليسَ كَمِثْلِه » « صَمَدٌ لَيْسَ لَهُ ضِد » *** « لِمَنِ الْمُلْك » تو گويی كه مر آن را تو سزايی

لب و دندان « سنايی » همه توحيد تو گويد *** مگر از آتش دوزخ بودش روی رهايی(1)

انسان با انتخاب صراط مستقيم و هدايت قويم الهی و عمل به تكاليف و وظايف و رعايت حلال و حرام و خدمت به خلق خدا ، بنا به فرموده ی قرآن مجيد از اجر عظيم ، اجر غير ممنون ، اجر كريم ، اجر كبير ، رضای حق ، خلود در بهشت كه همه و همه رحمت خدا نسبت به اوست بهره مند می شود .

رحمت خدا

انسان اگر در طول مسير زندگی به سبب جهل يا غفلت يا نسيان يا عاملی ديگر دچار خطا و عصيان شود ، با بازگشت به حق و توسل به توبه و انابه و جبران خطا و گناه به صورتی كه دستور داده شده ، يقيناً مورد عفو و آمرزش و مغفرت و رحمت حق قرار می گيرد . به خصوص اگر توبه و انابه ی او همراه با دعای كميل در شب جمعه شود ; شبی كه شب رحمت است و شبی كه با خواندن دعای كميل ، نازل شدن باران غفران و عفو و رحمت پروردگار مهربان و خدای ستوده ی صفات ، حتمی و قطعی است .

( قُل يا عِبادِیَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سنايی غزنوی ، ديوان اشعار ، در هجای معجزه ( بعض ابيات ) .


صفحه 83


يَغْفِرُ الذُّنوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفورُ الرَّحيمُ )(1) .

« ای بندگانم ، ای كسانی كه بر خود اسراف روا داشتيد ، از رحمت خدا مأيوس و نااميد مشويد ، يقيناً خدا همه ی گناهان را می آمرزد ، مسلماً او بسيار آمرزنده و مهربان است » .

آياتی كه در قرآن به جملات ملكوتی و عبارات عرشی مانند : ( إِنَّ اللّهَ غَفورٌ رَحيمٌ )(2) ; ( وَاللّهُ رَؤوفٌ بِالْعِبادِ )(3) ; ( وَاللّهُ يَدْعوا إِلَی الجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ )(4) ; ( أَنَّ اللّهَ غَفورٌ حَليمٌ )(5) ; ( وَاللّهُ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ )(6) ; ( وَاللّهُ ذو الفَضْلِ الْعَظيمِ )(7) ; ( إِنَّ اللّهَ كانَ عَفُوّاً غَفوراً )(8) ; ( إِنَّ اللّهَ كانَ تَوّاباً رَحيماً )(9) ; ( وَهُوَ أَرْحَمُ الرّاحِمينَ )(10) ; ( إِنَّ رَبَّكَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ )(11) ; ختم می شود فراوان است . با توجه به عمق اين آيات ، روی آوردن به سوی حضرت حق و توبه از گناه و جبران عصيان و خطا ، واجب و نااميدی از رحمت حضرت او حرام و گناه كبيره است .

روايات باب رحمت

ابوسعيد خدری از پيامبر اسلام (صلی الله عليه وآله وسلم) روايت كرده : چون مؤمنان گنهكار را به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ زمر : 53 .

2 ـ بقره : 173 ، 182 ، 192 ، 199 ; مائده : 39 .

3 ـ بقره : 207 ; آل عمران : 30 .

4 ـ بقره : 221 .

5 ـ بقره : 235 .

6 ـ بقره : 105 .

7 ـ بقره : 105 .

8 ـ نساء : 43 .

9 ـ نساء : 16 .

10 ـ يوسف : 64 .

11 ـ نجم : 32 .


صفحه 84


دوزخ برند ، آتش بر آنان سرد شود تا بيرونشان آورند ، آنگاه از طرف حضرت اللّه به فرشتگان خطاب آيد : اينان را به فضل و رحمت من به بهشت درآوريد كه دريای مرحمت من و امتنان و لطفم بی كران و فضل و احسانم بی پايان است .

از اهل بيت (عليهم السلام) روايت است كه : چون روز قيامت برپا شود ، حق تعالی اهل ايمان را در يك نقطه جمع كند و خطاب فرمايد : من از حقوقی كه در ذمّه ی شما دارم گذشتم ، شما هر حقّی در ذمّه ی يكديگر داريد بگذريد تا به بهشت درآييد .

در روايت آمده : وقتی روز قيامت شود ، بنده ای از اهل ايمان را حاضر كنند ، خطاب رسد : بنده ی من نعمتم را سربار معصيت ساختی و چندان كه نعمت را بر تو افزودم تو بر عصيان افزودی . بنده از خجلت معصيت سر در پيش افكند . از پيشگاه رحمت خطاب رسد : ای بنده ی من سر بردار كه همان ساعت كه معصيت می كردی تو را آمرزيدم و قلم عفو بر آن كشيدم .

و نيز روايت شده : بنده ای را نزديك آرند ، آن بيچاره به خاطر گناه بسيار سر به زير اندازد و از شرمساری به گريه درآيد ، از درگاه عزت و رحمت خطاب رسد : آن روز كه گناه می كردی و می خنديدی تو را شرمسار نساختم ، امروز كه سر شرمساری و خجلت به پيش انداخته ای و گناه نمی كنی و زاری و گريه می آوری چگونه تو را عذاب كنم ، گناهت را بخشيدم و اجازه ی درآمدن به جنت را به تو مرحمت كردم .

از رسول خدا (صلی الله عليه وآله وسلم) روايت شده : خدا را صد رحمت است ، از آن صد رحمت يكی را در دنيا جلوه داد و در ميان بندگان پراكنده كرد و نود و نه ديگر را در خزانه ی احسان خود نگاه داشت تا در آخرت آن يك را به اين نود و نه اضافه كند و بر بندگان نثار فرمايد(1) .

از رئيس محدثين ، حديث شناس كم نظير ، حضرت صدوق ، از يكی از امامان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ محجة البيضاء : 8 / 384 ، باب في سعة رحمة اللّه .


صفحه 85


معصوم روايت شده كه : چون قيامت برپا شود ، رحمت واسعه ی الهی چنان جلوه كند و از گناهكاران فوج فوج بيامرزد كه شيطان رانده شده ، در عفو خدا به طمع افتد !!

در روايتی بسيار مهم آمده : چون بنده ی مؤمن را در قبر گذارند و سر قبر را بپوشانند و دوستان و رفيقان برگردند و او را در كنج لحد تنها گذارند ، حضرت عزت از روی لطف و رحمت به او خطاب كند : بنده ی من در اين تاريكی تنها ماندی و آنان كه به خاطر خوشنوديشان معصيت مرا كردی و رضای آنان را به رضای من برگزيدی از تو جدا شدند و تو را تنها گذاشتند و رفتند ، امروز تو را به رحمت واسعه ی خود بنوازم چنان كه خلايق تعجب كنند . پس به فرشتگان خطاب شود : ای فرشتگان من ! بنده ام غريب و بی كس و بی ياور و دور از وطن است اكنون در اين لحد مهمان من است ، برويد او را ياری كنيد و دری از بهشت به رويش بگشاييد و انواع رياحين و طعام نزدش حاضر كنيد و پس از آن او را به من واگذاريد كه مونس او تا قيامت خواهم بود(1) .

داستان هايی از رحمت

در روايتی آمده : چون روز قيامت شود ، عبد را به جايگاه حساب درآورند ، و نامه ی عمل او را كه پر از گناه است به دست چپ وی دهند . عبد وقت گرفتن نامه به خاطر عادتی كه در دنيا داشته « بسم اللّه » به زبان جاری كند و با خواندن خدا به رحمت ، نامه را بستاند ، چون بگشايد آن را سپيد يابد و هيچ نوشته ای در آن نامه به نظرش نيايد ، گويد : اينجا نوشته ای نيست تا بخوانم . فرشتگان گويند :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ روايات باب رحمت خدای متعال به طور مفصل در بحار الانوار : 7 / 286 ، باب 14 ما يظهر من رحمته تعالی فی القيامة ، و محجة البيضاء : 8 / 383 ، باب فی سعة رحمة اللّه ، و كتاب تفسير فاتحة الكتاب و تفاسير قرآن نقل شده است .


صفحه 86


در اين نامه سيئات و خطاهايت نوشته بود ، ولی به بركت اين آيه زايل شد و حضرت عزت از تو گذشت(1) .

عيسی و گناهكار

در روايات آمده : روزی عيسی با جمعی از حواريون به راهی می گذشت ، ناگاه گنهكاری تباه روزگار كه در آن زمان به فسق و فجور معروف و مشهور بود آنان را بديد ، آتش حسرت در سينه اش افروخته شد ، آب ندامت از ديده اش روان گشت ، تيرگی روزگار و تاريكی حال خود را معاينه ديد ، آه جگر سوز از دل پرخون بركشيد و با زبان حال گفت :

يا رب كه منم دست تهی چشم پرآب *** جان خسته و دل سوخته و سينه كباب

نامه سيه و عمر تبه ، كار خراب *** از روی كرم به فضل خويشم درياب

پس با خود انديشيد كه هر چند در همه ی عمر قدمی به خير برنداشته ام و با اين آلودگی و ناپاكی قابليت همراهی با پاكان را ندارم ، اما چون اين گروه دوستان خدايند ، اگر به مرافقت و موافقت ايشان دو سه گامی بروم ضايع نخواهد بود ; پس خود را سگ اصحاب ساخت و بدنبال آن جوانمردان فريادكنان می رفت .

يكی از حواريون باز نگريست و آن شخص را كه به نابكاری و بدكاری شهره ی شهر و مشهور دهر بود ديد كه به دنبال ايشان می آيد ، گفت : يا روح اللّه ! ای جان پاك ! اين مرده دل بی باك را كجا لياقت همراهی با ماست و بودن اين پليد ناپاك از پی ما در كدام مذهب رواست ؟ او را از ما بران تا ما را دنبال نكند و از همراهی ما جدا شود كه مبادا شومی گناهانش دامن زندگی ما را بگيرد !!

عيسی (عليه السلام) در انديشه شد تا به آن شخص چه گويد و چگونه عذر او را

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تفسير فاتحة الكتاب : 74 .


صفحه 87


بخواهد ، كه ناگاه وحی الهی در رسيد : يا روح اللّه ! دوست خودپسند و دچار پندار خود را بگوی تا كار از سر گيرد ، كه هر عمل خيری تا امروز از او صادر شده به خاطر نظر حقارتی كه به آن مفلس انداخت از ديوان و دفتر عمل او محو كرديم و آن فاسق گناهكار را بشارت ده كه به آن حسرت و ندامت كه به پيشگاه ما پيش آورد ، مسير توفيق به روی او گشوديم و دليل عنايت را در راه هدايت به حمايت او فرستاديم(1) .

جوان گناهكار

ملا فتح اللّه كاشانی در تفسير « منهج الصادقين » ، و آيت اللّه كلباسی در كتاب « انيس الليل » نقل كرده اند : در زمان مالك دينار جوانی از زمره ی اهل معصيت و طغيان از دنيا رفت ; مردم به خاطر آلودگی او جنازه اش را تجهيز نكردند ، بلكه در مكان پستی و محلّ پر از زباله ای انداختند و رفتند .

شبانه در عالم رؤيا از جانب حق تعالی به مالك دينار گفتند : بدن بنده ی ما را بردار و پس از غسل و كفن در گورستان صالحان و پاكان دفن كن . عرضه داشت : او از گروه فاسقان و بدكاران است ، چگونه و با چه وسيله مقرّب درگاه احديت شد ؟ جواب آمد : در وقت جان دادن با چشم گريان گفت :

يا مَنْ لَهُ الدُّنيا وَ الآخِرَةُ إرْحَمْ مَن لَيْسَ لَهُ الدُّنيا وَ الآخرَةُ .

« ای كه دنيا و آخرت از اوست ، رحم كن به كسی كه نه دنيا دارد نه آخرت » .

مالك ! كدام دردمند به درگاه ما آمد كه دردش را درمان نكرديم ؟ و كدام حاجتمند به پيشگاه ما ناليد كه حاجتش را برنياورديم ؟ (2)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تفسير فاتحة الكتاب : 63 .

2 ـ انيس الليل : 45 .


صفحه 88


دعای مستجاب

در زمان منصور بن عمار كه از زمره ی عارفان و اهل حال بود ثروتمندی مجلس معصيتی آراست ، چهار درهم برای خريد وسائل پذيرايی به غلامش داد و او را روانه بازار كرد .

غلام در راهی كه به سوی بازار می رفت به مجلس منصور بن عمار گذشت ، گفت : بايستم و گوش فرا دهم كه منصور بن عمار چه می گويد ؟ شنيد منصور برای فردی تهی دست از مجلسيان خود چيزی طلب می كند و می گويد : كيست كه چهار درهم انفاق كند تا چهار دعا در حق او كنم ؟ غلام پيش خود گفت : چيزی بهتر از اين نيست كه چهار درهم را به جای خريد طعام و شراب برای اهل معصيت به او دهم تا در حق من چهار دعا كند .

چهار درهم را به منصور پرداخت و گفت : چهار دعا در حق من كن . منصور گفت : به چه اموری نسبت به تو دعا كنم ؟ دعايت را بيان كن . گفت : اول : دعا كن كه خدا مرا از اسارت بندگی و بردگی نسبت به اربابم آزاد كند . دوم آن كه : خواجه مرا توفيق توبه عطا فرمايد . سوم آن كه : عوض اين چهار درهم انفاق شده را به من عطا كند . چهارم آن كه : مرا و خواجه ام و اهل مجلس خواجه ام را مورد آمرزش قرار دهد .

منصور ، چهار دعا كرد و غلام با دست تهی به سوی خواجه بازگشت .

خواجه گفت : كجا بودی ؟ غلام گفت : ای خواجه ! چهار درهم دادم و چهار دعا خريدم . خواجه گفت : چهار دعا كدام است ؟ غلام گفت : دعای اول اين كه : از قيد بردگی آزاد شوم . خواجه گفت : تو در راه خدا آزادی . دوم آن كه : تو ای خواجه توفيق توبه از گناه يابی . خواجه گفت : توبه كردم . سوم آن كه : خدا عوض چهار درهم را به من عطا فرمايد . خواجه چهار درهم به او داد . چهارم


صفحه 89


آن كه : خدای مهربان من و تو و اهل مجلس را بيامرزد . خواجه گفت : آنچه بر عهده ی من بود بجا آوردم ، آمرزش من و تو و اهل مجلس از عهده ی من بيرون است . خواجه شبانه در عالم رؤيا صدای هاتفی را از جانب حق شنيد كه : ای بنده ! تو با اين فقر و مسكنت به وظيفه ی خود رفتار كردی ، حاشا به كرم ما كه با وجود كرم بی پايان به وظيفه ی خود عمل نكنيم ، ما تو را و غلامت و تمام اهل مجلس را آمرزيديم .

ورود بر خدای كريم

مردی حكيم از گذرگاهی عبور می كرد ، ديد گروهی می خواهند جوانی را به خاطر گناه و فساد از منطقه بيرون كنند و زنی از پی او سخت گريه می كند . پرسيدم اين زن كيست ؟ گفتند : مادر اوست . دلم رحم آمد ، از او نزد جمع شفاعت كردم و گفتم : اين بار او را ببخشيد ، اگر به گناه و فساد بازگشت بر شماست كه او را از شهر بيرون كنيد .

حكيم می گويد : پس از مدتی به آن ناحيه بازگشتم ، در آنجا از پشت در صدای ناله شنيدم ، گفتم شايد آن جوان را به خاطر ادامه ی گناه بيرون كردند و مادر از فراق او ناله می زند . در زدم ، مادر در را باز كرد ، از حال جوان جويا شدم . گفت : از دنيا رفت ولی چگونه از دنيا رفتنی ؟ وقتی اجلش نزديك شد گفت : مادر همسايگان را از مردن من آگاه مكن ، من آنان را آزرده ام و آنان مرا به گناه شماتت و سرزنش كرده اند ، دوست ندارم كنار جنازه ی من حاضر شوند ، خودت عهده دار تجهيز من شو و اين انگشتر را كه مدتی است خريده ام و بر آن « بسم اللّه الرحمن الرحيم » نقش است با من دفن كن و كنار قبرم نزد خدا شفاعت كن كه مرا بيامرزد و از گناهانم درگذرد . به وصيتش عمل كردم ، وقتی از دفنش برمی گشتم گويی شنيدم : مادر برو آسوده باش ، من بر خدای كريم وارد شدم(1) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تفسير روح البيان : 1 / 337 .


صفحه 90


توبه بدنبال توبه

عطار در « منطق الطير » روايت می كند : مردی پس از گناه روی گناه و كثرت معصيت توفيق توبه يافت ، پس از توبه بر اثر غلبه ی هوای نفس دچار معصيت شد ، بار ديگر توبه كرد ولی توبه ی خود را شكست و گرفتار گناه شد تا جايی كه به عقوبت و جريمه و مكافات و كيفر بعضی از گناهانش مبتلا شد و به اين حقيقت آگاهی پيدا كرد كه عمرش را به بی حاصلی تباه كرده و نزديك به رحلت شده به خيال توبه افتاد ، ولی از خجالت و شرمساری روی توبه نداشت و چون دانه ی گندم روی تابه ی سرخ شده از آتش در سوز و گداز بود ، تا وقت سحر از منادی غيبی شنيد : ای گنهكار خدای مهربان می فرمايد : چون اول توبه كردی تو را بخشيدم ، وقتی توبه شكستی در حالی كه می توانستم از تو انتقام بگيرم مهلتت دادم تا توبه كردی و توبه ات را پذيرفتم تا بار سوم كه توبه شكستی و خود را در معصيت غرق كردی ; اكنون اگر به خيال توبه هستی توبه كن كه توبه ات را می پذيرم(1) .

دعای راه گم كرده را پاسخ می دهند

عطار در « منطق الطير » روايت می كند : شبی حضرت روح الامين در سدرة المنتهی قرار داشت ، شنيد از جانب خدای مهربان ندای لبيك می آيد ، ولی ندانست اين لبيك در جواب كيست . خواست شايسته ی شنيدن لبيك را بشناسد ، در تمام آسمان و زمين كسی را نيافت . ملاحظه كرد از پيشگاه حضرت حق پياپی جواب لبيك می رسد .

دوباره نظر كرد اثری از چنان بنده ای كه سزاوار مقام جواب باشد نيافت ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ انيس الليل : 45 .


صفحه 91


عرضه داشت : الهی ! مرا به سوی بنده ای كه پاسخ ناله اش را می دهی راهنمايی كن . خطاب رسيد : به خاك روم نظر انداز . نظر كرد ديد بت پرستی در بتخانه ی روم در حالی كه چون ابر بهار می گريد بتش را صدا می زند .

جبرئيل از مشاهده ی اين واقعه در جوش و خروش آمد ، عرضه داشت : حجاب از برابرم برگير ، كه چگونه است كه بت پرستی بت خود را ستايش می كند و او را به زاری می خواند و تو از روی لطف و رحمت جوابش را می گويی ! خطاب رسيد : بنده ام دلش سياه شده به اين خاطر راه را گم كرده ، ولی چون مرا از كيفيت راز و نيازش خوش آمد جواب می گويم و به پاسخش لبيك می سرايم تا به اين وسيله راه را پيدا كند . در آن هنگام زبان او به خواندن خدای مهربان گشوده شد !! (1)

تغيير نام از دفتر تيره بختان به ديوان نيك بختان

صاحب « تفسير فاتحة الكتاب » كه يكی از مهم ترين كتابهای عرفانی و علمی است و به قلم يكی از دانشمندان پس از عصر فيض كاشانی نوشته شده روايت می كند : در بنی اسرائيل عابدی بود دامن انقطاع از صحبت خلق درچيده و سر عزلت در گريبان خلوت كشيده بود . چندان رقم طاعت و بندگی در اوراق اوقاتش ثبت كرده بود كه فرشتگان آسمانها او را دوست گرفتند و جبرئيل كه محرم اسرار پرده ی وحی بود در آرزومندی زيارت و ديدار او از حضرت حق درخواست نزول از دايره ی افلاك به مركز خاك نمود . فرمان رسيد : در لوح محفوظ نگر تا نامش را كجا بينی .

جبرئيل نظر كرد نام عابد را مرقوم در دفتر تيره بختان ديد ، از نقشبندی قضا شگفت زده شد ، عنان عزيمت از ديدار وی باز كشيد و گفت : الهی ! كسی را در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ انيس الليل : 46 .


صفحه 92


برابر حكم تو طاقت نيست و مشاهده ی اين شگفتی ها را قوت و نيرو نمی باشد .

خطاب رسيد : چون آرزوی ديدن وی را داشتی و مدتی بود كه دانه ی اين هوس در مزرعه ی دل می كاشتی اكنون به ديدار او برو و از آنچه ديدی وی را آگاه كن .

جبرئيل در صومعه ی عابد فرود آمد ، او را با تنی ضعيف و بدنی نحيف ديد ، دل از شعله ی شوق سوخته و سينه از آتش محبت افروخته ، گاهی قنديلوار پيش محراب طاعت سوزناك ايستاده و زمانی سجّادوار از روی فروتنی به خاك تضرّع و زاری افتاده .

جبرئيل بر وی سلام كرد و گفت : ای عابد ! خود را به زحمت مينداز ، كه نام تو در لوح محفوظ داخل صحيفه ی تيره بختان است .

عابد پس از شنيدن اين خبر چون گلبرگ تازه كه از وزش نسيم سحری شكفته شود ، لب خندان كرد و چون بلبل خوش نوا كه در مشاهده ی گل رعنا نغمه ی شادی سرايد زبان به گفتن « الحمد للّه » به حركت آورد .

جبرئيل گفت : ای پير فقير ! با چنين خبر دلسوز و پيام غم اندوز تو را ناله ی « انّا للّه » بايد كرد نعره ی « الحمد للّه » ميزنی ؟! تعزيت و تسليت روزگار خود می بايد داشت ، نشانه ی تهنيت و مسرّت اظهار می كنی !!

پير گفت : از اين سخن درگذر كه من بنده ام و او مولا ، بنده را با خواهش مولا خواهشی نباشد و در پيش ارادت او ارادتی نماند ، هرچه خواهد كند ، زمام اختيار در قبضه ی قدرت اوست ، هرجا خواهد ببرد ، عنان اقتدار در كف مشيت اوست هرچه خواهد كند ، « الحمد للّه » اگر او را برای رفتن به بهشت نمی شايم ، باری برای هيمه ی دوزخ به كار آيم !

جبرئيل را از حالت عابد رقت و گريستن آمد ، به همان حال به مقام خود بازگشت . فرمان حق رسيد در لوح نگر تا ببينی كه نقاش ( يَمْحُوا اللّهُ ما يَشَاءُ


صفحه 93


وَ يُثْبِتُ )(1) چه نقش انگيخته و صورتگر ( وَيَفْعَلُ اللّهُ ما يَشاءُ )(2) چه رنگ ريخته ؟

جبرئيل نظر كرد نام عابد را در ديوان نيك بختان ديد . وی را حيرت دست داد ، عرضه داشت : الهی در اين قضيه چه سرّی است و در تبديل و تغيير مُجرمی به مَحرمی چه حكمت است ؟

جواب آمد : ای امين اسرار وحی و ای مهبط انوار امر و نهی ، چون عابد را از آن حال كه نامزد وی بود خبر كردی نناليد و پيشانی جزع بر زمين نماليد ، بلكه قدم در كوی صبر گذاشت و به حكم قضای من رضا داد ، كلمه ی « الحمد للّه » بر زبان راند و مرا به جميع محامد خواند ، كرم و رحمتم اقتضا كرد كه به بركت گفتار « الحمد للّه » نامش را از گروه تيره بختان زدودم و در زمره ی نيك بختان ثبت كردم(3) .

الهی رحمتت دريای عامست *** وز آنجا قطره ای ما را تمام است

اگر آلايش خلق گنهكار *** در آن دريا فرو شويی به يكبار

نگردد تيره آن دريا زمانی *** ولی روشن شود كار جهانی

خداوندا ! همه سر گشتگانيم *** به دريای گنه آغشتگانيم

زسر تا پا همه هيچيم در هيچ *** چه باشد بر همه هيچيم بر هيچ

همه بيچاره مانده پای بر جای *** بر اين بيچارگیّ ما ببخشای

* * *

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ رعد : 39 .

2 ـ ابراهيم : 27 .

3 ـ تفسير فاتحة الكتاب : 107 .




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^