فارسی
جمعه 31 فروردين 1403 - الجمعة 9 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

صفحه 319


« اَللَّهُمَّ مَوْلاَیَ كَمْ مِنْ قَبِيح سَتَرْتَهُ »

اَللَّهُمَّ مَوْلاَیَ كَمْ مِنْ قَبِيح سَتَرْتَهُ...   

« وَكَمْ مِنْ فَادِح مِنَ الْبَلاَءِ أَقَلْتَهُ ، وَكَمْ مِنْ عِثَار وَقَيْتَهُ »

« وَكَمْ مِنْ مَكْرُوه دَفَعْتَهُ ، وَكَمْ مِنْ ثَنَاء جَمِيل لَسْتُ أَهْلا لَهُ نَشَرْتَهُ »

« خدايا ! مولای من ، چه بسيار بدی و زشتی كه از من صادر شد و تو آن را پوشاندی ، و چه بسيار از بلاهای سنگين را كه از من زايل و برطرف نمودی ، و چه بسيار از لغزش هايی كه مرا از آنها حفظ كردی ، و چه بسيار از ناملايمات و مكارهی كه از من دفع فرمودی ، و چه بسيار از مدح و ستايشی كه سزاوارش نبودم و تو آن را درباره ی من ميان مردم شايع و منتشر كردی » .

در ذكر كلمه ی « مولای » كه در حال دعا و انابه و زاری و توبه بر زبان سائل نيازمند ، به هنگام شب تاريك ، آن هم در ساعات شب جمعه جاری می شود ، لذّتی است كه نمونه اش در همه ی هستی وجود ندارد ; به همين سبب حضرت موسی (عليه السلام) در مناجاتش با خدا عرضه می دارد :

إنّ لِی فِی كَشكُولِ الفَقرِ مَا لَيسَ فِی خَزَانَتِكَ .

« من در كشكول فقر و نيازمندی ام ، چيزی دارم كه در همه ی خزانه های تو نيست » .


صفحه 320


خطاب رسيد آن چيست ای موسی ؟ عرض كرد : خدايی مانند تو دارم(1) .

پوشاندن زشتی و بدی و قبيح و عيب ، از نعمت های بزرگ و احسان های عظيم و الطاف بی بديل حضرت حق درباره ی عبد است . و بايد دانست وقتی خدای مهربان در دنيا بدی و زشتی بنده ی مؤمنش را می پوشاند و آبرويش را ميان مردم حفظ می كند ، قطعاً در قيامت به بنده ی مؤمنش و گنهكار بازگشت كننده به درگاهش توجّه بيشتری خواهد كرد ، و زشتی و بدی اش را بيش از پيش پرده پوشی خواهد نمود ، چنانچه در حديثی از رسول خدا روايت
شده است :

مَا سَتَرَ عَلَی عَبد فِی الدُّنيَا إلاّ سَتَرَ عَلَيهِ فِی الآخِرَةِ(2) .

« چيزی از گناه و زشتی در دنيا بر عبد پوشانده نمی شود مگر آن كه در آخرت بر او پوشانده شود » .

در دعاهای وارده از پيامبر اكرم و اهل بيت معصومش (عليهم السلام) به طور گسترده و فراوان به ستّار العيوب بودن حضرت حق اشاره شده و پيوسته گنهكار تائب را مژده داده اند كه : خدای مهربان در دنيا و آخرت از به باد دادن آبروی او امتناع می كند ، و زشتی ها و بدی های وی را می پوشاند و احدی را بر معاصی عبدش آگاه نمی كند .

برای نمونه به روايتی بسيار مهم و حديثی فوق العاده باارزش كه در پايان كتاب پرقيمت « عدّة الداعی » اثر ابن فهد حلی آمده اشاره می شود :

ابن فهد روايت می كند كه : امين وحی بر پيامبر اسلام به اين دعا نازل شد و خندان و با بشارت هم نازل شد . پس گفت : سلام بر تو ای محمد . آن حضرت ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ انيس الليل : 239 .

2 ـ مجموعه ی ورّام : 1 / 189 .


صفحه 321


پاسخ داد : و بر تو سلام ای جبرئيل . سپس جبرئيل گفت : حق تعالی برای تو هديه ای فرستاده است . آن حضرت فرمود : چيست ؟ عرض كرد : كلماتی است از گنج های عرش كه خدا عرش را به آنها گرامی داشته و مخصوص فرموده است . پيامبر گفت : آن كلمات چه چيز است ؟ جبرئيل گفت :

يَا مَن أَظهَرَ الجَميلَ وَسَتَرَ القَبيحَ ، يَا مَن لَم يُؤاخِذ بِالجَريرَةِ وَلَم يَهتِكِ السِّترَ ، يَا عَظيمَ العَفوِ يَا حَسَنَ التَّجاوُزِ ، يَا وَاسِعَ المَغفِرَةِ يَا بَاسِطَ اليَدَينِ بِالرَّحمَةِ ، يَا صَاحِبَ كُلِّ نَجوَی وَمُنتَهَی كُلِّ شَكوَی ، يَا كَريمَ الصَّفحِ ، يَا عَظيمَ المَنِّ ، يَا مُبتَدِأً بِالنِّعَمِ قَبلَ اسْتِحقَاقِهَا ، يَا رَبَّنَا وَيَا سَيِّدَنَا وَيَا مَولاَنَا وَيَا غَايَةَ رَغْبَتِنَا ، أسأَلُكَ يَا اللّهُ أن لاَ تُشَوِّهَ خَلقِی بِالنَّارِ .

« ای كسی كه خوبی را آشكار كردی و بدی را پوشاندی ، ای كسی كه به گناه و جنايت مؤاخذه نكردی و پرده ی حرمت و آبرو را ندريدی ، ای كه عفوت عظيم است و گذشتت نيكوست و آمرزشت گسترده و فراگير است ، ای كه دو دست قدرتت به رحمت گشوده است ، ای صاحب هر راز و نهايت هر شكايت ، ای كه چشم پوشی ات بزرگوارانه است ، ای كه نعمتت عظيم است ، ای شروع كننده ی به نعمت پيش از استحقاق آن ، ای پروردگار و آقا و مولا و نهايت رغبت و شوق ما ، ای خدا ! از تو می خواهم كه وجودم را به آتش
زشت مگردانی » .

رسول خدا (صلی الله عليه وآله وسلم) به جبرئيل فرمود : ثواب اين كلمات چيست ؟ جبرئيل گفت : هيهات ! هيهات ! كه دانش و آگاهی به ثواب اين كلمات قطع شده است ، اگر فرشتگان هفت آسمان و هفت زمين بر وصف اين دعا اجتماع كنند تا روز قيامت نمی توانند از هزار جزء يك جزء اين دعا را وصف كنند .

هرگاه عبد بگويد : « يَا مَن أَظهَرَ الجَميلَ وَسَتَرَ القَبيحَ » ; خدا گناهان او را بر او


صفحه 322


می پوشاند و در دنيا به او رحمت می آورد و حالش را در آخرت نيكو می گرداند و هزار پرده در دنيا و آخرت بر او می پوشاند .

و هرگاه بگويد : « يَا مَن لَم يُؤاخِذ بِالجَريرَةِ وَلَم يَهتِكِ السِّترَ » ; حق تعالی او را در قيامت محاسبه نكند و پرده اش را ، روزی كه پرده ها دريده شود ، ندرد .

و هرگاه بگويد : « يَا عَظيمَ العَفوِ » ; گناهانش را ، هر چند مانند كف درياها باشد ، می آمرزد .

و هرگاه بگويد : « يَا حَسَنَ التَّجاوُزِ » ; از او حتی از دزدی و شرب خمرش ، و از هول هايی كه در دنياست ، و از گناهان كبيره اش می گذرد .

و هرگاه بگويد : « يَا وَاسِعَ المَغفِرَةِ » ; خدای مهربان برای او هفتاد در از رحمت می گشايد ، پس در رحمت خدا فرو می رود تا از دنيا بيرون رود .

و هرگاه بگويد : « يَا بَاسِطَ اليَدَينِ بِالرَّحمَةِ » ; خدا دست قدرتش را به رحمت به روی او باز می كند .

و هرگاه بگويد : « يَا صَاحِبَ كُلِّ نَجوَی وَمُنتَهَی كُلِّ شَكوَی » ; او را از پاداش و ثواب هر مصيبت رسيده ، چه بلا و چه غير آن ، و هر سالم از بلايی و هر بيماری و هر كوری و هر مسكينی و هر صاحب مصيبتی تا روز قيامت عطا می كند .

و هرگاه بگويد : « يَا عَظِيمَ المَنِّ » ; آرزوی او و مانند آرزوی همه ی خلايق را به او عطا می نمايد .

و هرگاه بگويد : « يَا مُبْتَدِأً بِالنِّعَمِ قَبلَ اسْتِحقَاقِهَا » ; به او برابر پاداش كسی كه شكرگذار نعمت های خدا باشد ، عنايت می كند .

و هرگاه بگويد : « يَا رَبَّنَا وَسيِّدَنَا » ; خدا می فرمايد : ای فرشتگانم شاهد باشيد كه او را آمرزيدم و به او مزد و پاداش دادم به شمار هركه او را آفريده ام ، چه در بهشت و چه در دوزخ و در آسمان و زمين های هفت گانه و آفتاب و ماه و ستارگان و قطره های باران و انواع موجودات و كوه ها و ريگ ها و خاك و عرش


صفحه 323


و كرسی و غير آنها !!

و هرگاه بگويد : « يَا مَولاَنَا » ; دلش را از ايمان پر می كند .

و هرگاه بگويد : « يَا غَايَةَ رَغْبَتِنَا » ; روز قيامت مانند خواسته های همه ی خلايق را به او عطا می كند .

و هرگاه بگويد : « أسأَلُكَ يَا اللّهُ أن لاَ تُشَوِّهَ خَلقِی بِالنَّارِ » ; خدا می گويد : بنده ی من آزادی از آتش را خواست ، ای فرشتگان من گواه باشيد او را و پدر و مادر و برادرانش و اهل و اولاد و همسايگانش را آزاد كردم و شفاعتش را درباره ی هزار مرد از كسانی كه آتش بر آنها واجب شده پذيرفتم و وی را از دوزخ پناه دادم .

پس جبرئيل گفت : يا محمد ! اين كلمات را به اهل تقوا تعليم كن و در اختيار منافقين مگذار ، اين دعای مستجاب است برای گوينده اش و دعای اهل بيت المعمور است هرگاه آن را طواف كنند(1) .

اشاره به اين نكته لازم است كه نبايد خوانندگان محترم از اين همه ثواب عظيم و پاداش فوق العاده كه برای اين دعا گفته شده تعجب كنند و آن را دور از حقيقت بدانند ، زيرا كرم خدا بی نهايت و لطف و رحمتش بی پايان و خزائن پاداشش تمام ناشدنی نيست .

علی (عليه السلام) به دنبال « كَم مِن قَبِيح سَتَرْتَهُ » عرضه می دارد : و چه بلاهای سنگينی را ـ چون زلزله ، طوفان ، سيل ، صاعقه ، آتش سوزی ، تصادف ، بلاهای آسمانی ، قحطی ، گرانی ، مصائب سنگين ، داغ عزيزان و . . . ـ از من برطرف نمودی ، و مرا از بسيار لغزش هايی ـ كه اگر دچارش می شدم ايمانم را بر باد می داد و شجره ی طيّبه ی اخلاقم را می سوزاند و اعمال شايسته ام را نابود می كرد و آبرويم را در ميان خلايق می برد ـ حفظ كردی ، و چه بسيار ناملايماتی را ـ كه اگر گرفتارش می شدم آرامش زندگيم را از ميان برمی داشت و غرق پريشانی و اضطرابم می كرد ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ عدة الداعی : 337 .


صفحه 324


و خواب را از چشمش می ربود و روح و قلبم را در تنگنا و سختی و فشار و ناراحتی قرار می داد ـ از من برطرف فرمودی ، و ـ با اين كه پرونده ای پر از گناه و كتابی پر از معصيت داشتم ـ مدح و ستايشی فراوان برای من در ميان مردم پخش كردی ، و چهره ام را ـ نزد پدر و مادر و برادر و خواهر و اقوام ـ چنان آبرومند و بااعتبار قرار دادی ـ كه آنان مرا از همه بالاتر و بهتر دانستند و پيوسته مدح و ثنايم گفتند ـ در حالی كه سزاوار و شايسته ی آن نبودم !


صفحه 325


« اَللَّهُمَّ عَظُمَ بَلاَئِی ، وَأَفْرَطَ بِی سُوءُ حَالِی »

اَللَّهُمَّ عَظُمَ بَلاَئِی ، وَأَفْرَطَ بِی سُوءُ حَالِی...   

« وَقَصُرَتْ بِی أَعْمَالِی ، وَقَعَدَتْ بِی أَغْلاَلِی »

« خدايا ! بلای من بزرگ است ، و بدی حالم از حد گذشته است ، و اعمالم چنان اندك و كم و كوتاه است كه نمی تواند مرا به نجات و سعادت برساند ، و زنجيرهای وابستگی های بی اندازه ام به دنيا و تعلّقاتم به امور مادی و ديگر صفات ناپسند مرا زمين گير نموده و از پای انداخته و به ناتوانی و عجز نشانده است » .

اين جملات ، نشانگر اين معناست كه : بيمار گناه و اسير عصيان و رنجور از تعلقّات مادی و بدحالی كه بدی حالش از حدّ گذشته ، به پيشگاه طبيب حاذق و دانا و حكيم قادر و توانا ، راه يافته است . طبيبی كه خود ، بيمار را از روی رحمت و محبت دعوت كرده تا او را شفا دهد ، و دردهايش را درمان كند و وی را از رنجوری تعلّقات مادی و سختی اسارت برهاند .

معنای بلاء

صاحب دلان باكرامت ، و سالكان بابصيرت ، كلمه ی « بلاء » را در جمله ی « اَللَّهُمَّ عَظُمَ بَلاَئِی » به چند حقيقت معنا كرده اند :


صفحه 326


1 ـ گناه و معصيت

گفته اند : منظور از « بلاء » ، گناه و معصيت است كه از اعظم بلاها و بزرگ ترين بيماری هاست . گناه و معصيت بيماری خطرناكی است كه اگر انسان با توبه و انابه و بازگشت به خدا و جبران گذشته ، به وسيله ی عمل صالح ، آن را معالجه نكند سبب مرگ قلب می شود و وقتی قلب بميرد ، رابطه ی انسان با خدا و قيامت قطع می شود ، و قطع رابطه ی با خدا و قيامت ، آدمی را دچار شقاوت ابدی و محروم از رحمت خدا می كند .

امام سجاد (عليه السلام) در ابتدای مناجات تائبان به اين حقيقت اشاره فرموده كه :

أمَاتَ قَلبِی عَظيمُ جِنايَتی .

« جنايت بزرگ من ، كه همانا گناهكاری من است ، قلبم را ميرانده است » .

از ابوذر پرسيدند : به كدام بيماری دچاری ؟ پاسخ داد : گرفتار بيماری گناهم .

پرسش و پاسخی بسيار مهم

امين الاسلام طبرسی در تفسير باعظمت « مجمع البيان » ، در مقدمه ی توضيح سوره ی واقعه روايت می كند : عثمان بن عفان از عبداللّه بن مسعود در مرضی كه سبب مرگ او شد عيادت كرد ، به عبدالله گفت : از چه چيز شكايت داری ؟ گفت : گناهانم . گفت : به چه چيز اشتها داری ؟ گفت : رحمت پروردگارم . گفت : طبيبی را برای عيادتت نخوانم ؟ گفت : طبيب ، مرا بيمار كرده است . گفت : می خواهی حقوق تو را از بيت المال بپردازم ؟ گفت : زمانی كه به آن نيازمند بودم نپرداختی ، اكنون كه به آن احتياجی ندارم می خواهی بپردازی ! گفت : بگذار بپردازم تا برای دخترانت باشد . گفت : دخترانم به آن نيازی ندارند ، به آنان گفته ام سوره ی واقعه


صفحه 327


را بخوانند ، زيرا از رسول خدا (صلی الله عليه وآله وسلم) شنيدم هركس هر شب سوره ی واقعه را بخواند هرگز فقر و فاقه به او نخواهد رسيد .

گفتگوئی با اويس قرن

عطار در « تذكرة الاولياء » از هرم بن حيان روايت می كند كه : هرم گفت : هنگامی كه مقام شفاعت اويس قرن را شنيدم آرزوی ديدار او بر من چيره شد ، به كوفه آمدم و در جستجوی او شدم تا وی را يافتم كه در حال وضو گرفتن بود ، گفت : ای پسر حيان چه چيزی سبب آوردن تو به اين مكان شد ؟ گفتم : عشق انس گرفتن با تو . گفت : هرگز گمان نمی كنم كسی كه خدا را شناخت با غير او انس گيرد . گفتم : مرا وصيتی كن . گفت : ای پسر حيان ! چون به خواب روی مرگ را زير بالش خود دان ، چون بيدار شدی مرگ را پيش روی خود بين . ای پسر حيان ! در كوچكی و كمی گناه نظر مكن ، بلكه نسبت به بزرگی خدا نگران باشد كه در برابر چه خدايی عاصی شده ای ، چه اين كه هرگاه گناه را كوچك شماری خدا را كوچك شمرده ای !!

2 ـ دوری از مقام قرب

گفته اند : منظور از بلای بزرگ ، دوری از مقام قرب حضرت حق است ، مقامی كه به وسيله ی ايمان و عمل صالح و اخلاق حسنه به دست می آيد ، مقامی كه در آن مقام ، رضايت و خوشنودی حق به انسان می رسد ، مقامی كه در قيامت سبب همنشينی انسان با پيامبران و صديقان و شهيدان و صالحان می شود .

آنان كه همواره از اين مقام دور می شوند ، عاقبت به جايی می رسند كه در آنجا از انسانيت و آدميت و ايمان و عمل صالح و اخلاق خوب و پسنديده خبری نيست . آنجا جای شياطين و چهارپايان و حيوانات وحشی و درنده است . آنجا جايی است كه از انسان جز ستم و بيدادگری و فسق و فجور و معصيت و گناه


صفحه 328


سر نمی زند !!

و آنان كه همواره به سوی مقام قرب در حركت اند ، از فيوضات خاص حق بهره مندند ، و بر اثر دريافت آن فيوضات ، با نشاطی وصف ناپذير و با حالی عرشی و ملكوتی و با دلی پر از رغبت و شوق به عبادت حق مشغول و به خدمت به خلق سرگرم و در هر كار خيری ديده می شوند .

آنان ، در اين حركت معنوی ، سر از پا نمی شناسند و جز بندگی خالصانه شغلی ندارند و غير ديدار معشوق و رسيدن به آغوش محبوب چيزی نخواهند .

دل آنان پيوسته از بارگاه ربوبی فيض می گيرد و آن را به تمام زوايای وجود انسان می رساند .

يوسف صديق با حركت به سوی مقام قرب و يافتن فيوضات ربّانی ، خانه ی محقّر كنعان را برای خود تبديل به مسجد و جايگاه بندگی خالصانه كرد و در مقدمه ی راه در عالم خواب به عرصه ی زمان آينده ، به پرواز درآمد و مقامات عاليه ی خود را مشاهده نمود و عمق چاه را چون سَحر عاشقان جای راز و نياز با معشوق قرار داد ، و كاخ عزيز مصر را كه محل سقوط زليخا بود ، جايگاه صعود خود به اوج تقوا و پرهيزكاری نمود ، و زندان را برای خويش محل عبادت و نسبت به ديگران جای هدايت قرار داد و پست وزارت دارايی را مركز امانت داری و آگاهی نسبت به خرج بيت المال نمود ، و مقام عزيزی مصر را
مقام خدمت به بندگان خدا قرار داد و از طريق اين امور به مقام قرب حضرت محبوب رسيد .

گفتگو كن گفتگو كن گفتگو *** جستجو كن جستجو كن جستجو

شرح سرّ آن شكنج زلف يار *** مو به مو كن مو به مو كن مو به مو

از پی ديدار آن جان جهان *** های و هو كن های و هو كن های و هو

ای خدا اين نهر جان را از هوس *** رُفت و رو كن رُفت و رو كن رُفت و رو

وانگه از دريای علمت سوی جان *** جو به جو كن جو به جو كن جو به جو


صفحه 329


گر نخواهی خود فراموشت شود *** ياد او كن ياد او كن ياد او

3 ـ جهل و نادانی

گفته اند : منظور از بلای بزرگ ، جهل و نادانی است كه ريشه ی همه ی بلاها و سرچشمه ی همه ی بدبختی ها و منبع همه ی محروميت ها وسبب شقاوت ابدی است .

اميرالمؤمنين (عليه السلام) در ضمن رواياتی درباره ی جهل و جاهل می فرمايد :

الجَهْلُ داءٌ وَعَياءٌ(1) .

« جهل بيماری و ناتوانی است » .

الجَهْلُ اَدْوَأُ الدَّاءِ(2) .

« جهل شديدترين بيماری هاست » .

الجَهْلُ مُميتُ الأَحْياءِ وَمُخَلِّدُ الشَّقاءِ(3) .

« جهل ميراننده ی زندگان ، و ابدی كننده ی شقاوت و بدبختی است » .

الجَاهِلُ لاَ يَعْرِفُ تَقْصِيرَهُ وَلاَ يَقبلُ مِنَ النَّصِيحِ لَهُ(4) .

« جاهل كوتاهی كردن و تقصير خود را نمی شناسد ، و نصيحت خيرخواه را نمی پذيرد » .

الجَاهِلُ مَيِّتٌ وَاِنْ كَانَ حَيّاً(5) .

« جاهل مرده است ، گرچه زنده باشد » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ غرر الحكم : 73 ، حديث 1094 ; ميزان الحكمه : 2 / 868 ، الجهل ، حديث 2798 .

2 ـ غرر الحكم : 73 ، حديث 1095 ; ميزان الحكمه : 2 / 868 ، الجهل ، حديث 2799 .

3 ـ غرر الحكم : 75 ، حديث 1164 ; ميزان الحكمه : 2 / 868 ، الجهل ، حديث 2802 .

4 ـ غرر الحكم : 75 ، حديث 1152 ; ميزان الحكمه : 2 / 870 ، الجهل ، حديث 2817 .

5 ـ غرر الحكم : 75 ، حديث 1163 ; ميزان الحكمه : 2 / 870 ، الجهل ، حديث 2818 .


صفحه 330


الجَاهِلُ صَخْرَةٌ لاَ يَنْفَجِرُ مَاؤُها ، وَشَجَرَةٌ لاَ يَخْضَرُّ عُودُها ، وَأَرْضٌ لاَ يَظْهَرُ عُشْبُهَا(1) .

« جاهل سنگی است كه آبش جاری نمی شود و درختی است كه شاخه اش سبز نمی گردد و زمينی است كه گياهش نمی رويد » .

حضرت علی (عليه السلام) در يكی از دعاهايش به پيشگاه حضرت معبود عرضه می دارد :

أَنَا الجَاهِلُ عَصَيْتُكَ بِجَهْلِی ، وَارْتَكَبتُ الذُّنُوبَ بِجَهْلِی ، وَسَهَوتُ عَنْ ذِكْرِكَ بِجَهْلِی ، وَرَكَنْتُ إِلَی الدُّنْيَا بِجَهْلِی(2) .

« من جاهلی هستم كه به سبب جهلم تو را نافرمانی كردم ، و مرتكب گناهان شدم و يادت را فراموش كردم و به دنيا ميل و علاقه پيدا كردم » .

بدی حال

منظور از بدی حال ، زشتی های اخلاق و ناهنجاری های حالات است كه از بدترين و خسارت بارترين بيماری هاست ، و به عقيده ی اهل بصيرت از سخت ترين و بزرگ ترين حجاب هاست كه انسان را از بسياری از حقايق و دريافت فيوضات و تحصيل سعادت و به دست آوردن رضايت و خوشنودی حق و حركت در راه راست و درك مفاهيم قرآن و روايات ، محروم و از لقاء حضرت دوست محجوب می كند !

( كَلاّ إنَّهُم عَن رَبِّهِم يَوْمَئِذ لَمحَجُوبونَ )(3) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ غرر الحكم : 74 ، حديث 1123 ; ميزان الحكمه : 2 / 870 ، الجهل ، حديث 2822 .

2 ـ بحار الانوار : 94 / 219 ، اليوم التاسع و العشرون .

3 ـ مطففين : 15 .


صفحه 331


« نه چنين است كه آلودگان به سيّئات و رذايل می پندارند ، بلكه اينان در روز قيامت از پروردگارشان محجوب اند » .

تأكيدی كه خدای مهربان بر تزكيه ی نفس از صفات رذيله و آراستنش به صفات حسنه دارد ، به هيچ تكليف و وظيفه ای ندارد . حضرت حق در قرآن مجيد پس از يازده سوگند به سعادت ابدی و رستگاری هميشگی اهل تزكيه و پيروز نشدن و نوميدی اهل رذايل اشاره فرموده است :

( قَد أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا * وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا )(1) .

از نشانه های بدی حال ، كوری چشم باطن ، و دوری از حقايق ، و كر بودن گوش از شنيدن ندای خدا و پيامبران ، و اختلال شامّه ی باطن از استشمام بوی
رحمت است .

رسول خدا (صلی الله عليه وآله وسلم) فرمود :

خَصلَتَانِ لاَ يَجْتَمِعانِ فِی مُؤْمِن : البُخلُ وَسُوءُ الخُلْقِ(2) .

« دو خصلت در مؤمن جمع نمی شود : بخل و بدی اخلاق » .

حضرت علی (عليه السلام) فرمود :

لاَ وَحْشَةَ أَوْحَشُ مِن سُوءِ الخُلْقِ(3) .

« وحشتی وحشتناك تر از بدی اخلاق نيست » .

و نيز آن حضرت فرمود :

سُوءُ الخُلْقِ شَرُّ قَرين(4) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ شمس : 9 ـ 10 .

2 ـ شرح نهج البلاغه : 6 / 337 ; ميزان الحكمه : 4 / 1536 ، الخلق ، حديث 5097 .

3 ـ غرر الحكم : 265 ، حديث 5722 ; ميزان الحكمه : 4 / 1536 ، الخلق ، حديث 5098 .

4 ـ غرر الحكم : 264 ، حديث 5697 ; ميزان الحكمه : 4 / 1536 ، الخلق ، حديث 5089 .


صفحه 332


« بدی اخلاق ، بدترين همنشين است » .

رسول خدا (صلی الله عليه وآله وسلم) فرمود :

اِنَّ العَبْدَ لَيَبْلُغُ مِن سُوءِ خُلقِهِ أسْفَلَ دَرَكِ جَهَنَّمَ(1) .

« همانا عبد از بدی اخلاقش به پايين ترين عمق دوزخ می رسد » .

كوتاهی عمل

انسان اگر خواهان سعادت و رسيدن به كمالات معنوی و تحصيل بهشت باشد ، بايد اعمالش را هماهنگ با آيات قرآن و فرهنگ اهل بيت (عليهم السلام) انجام دهد ، و شرايط لازم را چون همّت و شوق و خلوص رعايت كند ، تا اعمالش قدرت رساندن او را به سعادت و كمالات و بهشت داشته باشد .

اعمال ، اگر از لباس معرفت عريان باشد و هماهنگ با خواسته های حق انجام نگيرد و همراه با همّت و شوق نباشد و تاريكی بی ميلی و كسالت بر آن سايه اندازد و نور خلوص بر آن نتابد و صاحبش از حق الناس و بخل و حسد و طمع و كبر و غرور و نخوت آزاد نباشد ، آن اعمال چگونه می تواند صاحبش را به ساحل نجات برساند و او را از هلاكت برهاند ؟

اميرالمؤمنين (عليه السلام) با آن كه سرمايه های معنوی اش بی نظير بود ، در مناجات شبانه اش و در راز و نيازش به پيشگاه حضرت حق با گريه و زاری عرضه می داشت :

آه مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَبُعْدَ السَّفَرِ وَوَحْشَةِ الطَّريقِ ! (2)

« آه از كمی توشه و دوری سفر و وحشت راه ! »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ محجة البيضاء : 5 /93 ، كتاب رياضة النفس ; ميزان الحكمه : 4 / 1536 ، الخلق ، حديث 5101 .

2 ـ المناقب : 2 / 103 ، فصل فی السابقة بالزهد ; عدة الداعی : 209 ; بحار الانوار : 84 / 156 ، باب 6 ، حديث 41 .


صفحه 333


گاهی لازم است شرح عبادات اولياء حق را در كتاب های پرارزش مطالعه كنيم تا با آگاهی به همّت والای آنان و شوق و رغبتی كه به بندگی داشتند و اخلاص و خلوصی كه میورزيدند در ما هم شوق و رغبتی به بندگی ايجاد شود ، شايد از اين رهگذر ، نوری به قلب ما بتابد و حالی در ما پديد آيد و حركتی مخلصانه برای ما حاصل شود تا شاهد مقصود را در آغوش بگيريم و لذّت حيات معنوی را بچشيم .

شهيد راه حق قاضی نور اللّه شوشتری در كتاب « مجالس المؤمنين » روايت كرده است كه : اويس قرن در پاره ای از شب ها می گفت : اين شب ركوع است و آن را با ركوع به پايان می برد ، چون شب ديگر می رسيد می گفت : اين شب سجود است ، پس آن شب را با سجود به صبح می رساند ! شخصی به او گفت : ای اويس چگونه طاقت طاعت و عبادت اين شب های طولانی را داری ؟ گفت : كی شب ها طولانی است ؟ ای كاش از ازل تا ابد يك شب بود تا آن را به يك سجده می گذراندم !!

زنجيرها و پای بندها

اهل بصيرت و پويندگان راه حقيقت در تفسير « وَقَعَدَتْ بِی أَغْلاَلِی » گفته اند : احتمال دارد مراد از « اغلال » ، گناهان و به ويژه گناهان كبيره باشد كه انسان را زمين گير می كند و از طاعت و عبادت مانع می شود و به چاه محروميت از فيوضات می اندازد . شاهد بر اين مطلب روايت مهمی است كه از اميرالمؤمنين (عليه السلام) رسيده كه : شخصی به آن حضرت گفت : من نماز و نافله ی شب به جا می آوردم و اكنون توفيقش از من گرفته شده ، حضرت فرمود :


صفحه 334


أَنْتَ رَجُلٌ قَدْ قَيَّدَتْكَ ذُنُوبُكَ(1) .

« تو مردی هستی كه گناهانت تو را پای بند زده ( و از انجام عبادت شبانه باز داشته و زمين گير كرده است ) » .

و احتمال دارد مراد از « اغلال » ، علايق بی اندازه به امور مادی و دنيايی باشد كه انسان را از حركت به سوی كمالات و حالات معنوی و انجام خوبی ها باز می دارد .

و شايد مراد از « اغلال » سرگرمی های بيهوده و مشاغل بی فايده و امور بی نتيجه باشد كه انسان را از توجه به مقاصد حقيقی باز می دارد . و در حديثی از رسول خدا به اين مطلب اشاره شده كه :

مِن حُسْنِ إِسلامِ المَرْءِ تَركُ مَا لاَ يَعْنِيهِ(2) .

« از خوبی اسلام مرد واگذاشتن كارهايی است كه به او فايده و سود نمی دهد » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كافی : 3 / 450 ، باب صلاة النوافل ، حديث 34 .

2 ـ بحار الانوار : 1 / 150 ، باب 4 ، علاماة العقل .


صفحه 335


« وَحَبَسَنِی عَنْ نَفْعِی بُعْدُ آمَالِی »

وَحَبَسَنِی عَنْ نَفْعِی بُعْدُ آمَالِی   

« و آرزوهای دور و دراز من مرا از سود بردنم ( از عبادات و خيرات و فيوضات و خدمت به مردم و تحصيل سعادت و خوشبختی ) منع نموده و متوقّف كرده است » .

آرزوهای دور و دراز

آرزو و اميد ، نعمتی است كه خدای مهربان در وجود هر انسانی قرار داده است تا با تكيه بر آن به كارهای مثبت روی آورد و به نتايج و منافع آن دلگرم باشد . اگر اين نعمت بزرگ نبود ، هيچ انسانی دنبال هيچ كاری نمی رفت و دلگرم به شغلی نمی شد و به هيچ تلاش و كوششی روی نمی كرد .

در روايتی آمده : عيسی (عليه السلام) در بيابان نشسته بود و پيرمردی با ابزار كشاورزی سرگرم شخم زدن زمين بود ; عيسی سر به دعا برداشت و گفت : خدايا ! آرزو را از او ريشه كن فرما . پيرمرد بعد از اجابت دعای عيسی ابزار را بر زمين گذاشت و خوابيد ، ساعتی گذشت و پيرمرد به همان حال بود ، عيسی سر به دعا برداشت و گفت : خدايا آرزو را به او برگردان ، پيرمرد از جا برخاست و شروع به


صفحه 336


كار كرد(1) .

رسول خدا (صلی الله عليه وآله وسلم) فرمود :

آرزو برای امت من رحمت است ، اگر آرزو نبود هيچ مادری فرزندش را شير نمی داد و هيچ كشاورزی درختی نمی كاشت(2) .

حضرت سجاد (عليه السلام) از خدا درخواست می كند : خدايا از ميان آرزوها مستقيم ترين و حقيقی ترينش را به من عطا كن .

اَسْأَلُكَ مِنَ الآمَالِ أَوفَقُها(3) .

« از آرزوها درست ترينش را از تو درخواست دارم » .

آرزوهای مثبت ، چون آرزوی رسيدن به مدارج علمی و كمالات اخلاقی و سعادت دنيا و آخرت و اوج بندگی و طاعت و همه گونه خدمت به بندگان خدا و به جای گذاردن آثار بامنفعت ، چون : مسجد ، جادّه ، درمانگاه ، بيمارستان ، مدرسه ، حوزه ی علميه ، كتابخانه و . . . آرزوهايی بسيار عالی و نشان دهنده ی ايمان و همت صاحب آن است .

ولی اگر اين آرزو و اميد فقط به امور مادی تعلّق گيرد و از حدّ بگذرد ، تا جايی كه آرامش و امنيت درونی انسان را سلب كند و ديو طمع و آز و حرص و بخل را بر انسان چيره سازد و سبب چشم هم چشمی و تجاوز به حقوق ديگران گردد و خوی ناپسند برتری جويی و خودبينی را بر آدمی مسلّط نمايد ، آرزويی ناپسند و باطل و ناحق ، و مرضی مهلك و صفتی شيطانی ، و علّت دور شدن از حق و باعث فراموشی آخرت و عامل محروم نمودن انسان از طاعت و عبادت خواهد بود .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ميزان الحكمه : 1 / 184 ، الأمل ، حديث 675 .

2 ـ بحار الانوار : 74 / 175 ، باب 7 ، حديث 8 .

3 ـ بحار الانوار : 91 / 155 ، باب 32 ، حديث 22 .


صفحه 337


روايات اهل بيت (عليهم السلام) در اين زمينه به نكات بسيار مهم و باارزشی اشاره كرده اند كه توجه به آن بر هر مؤمنی واجب و لازم است .

اميرالمؤمنين (عليه السلام) در ضمن رواياتی می فرمايد :

الأمَلُ كَالسَّرَابِ يَغِرُّ مَن رَآهُ وَيُخْلِفُ مَنْ رَجَاهُ(1) .

« آرزوی ( باطل و ناحق ) چون سراب است ، آن كه به او بنگرد دچار فريبش می شود و آن كه به او اميد بندد اميدش را نااميد می كند » .

الأَمَلُ خَادِعٌ غَارٌّ ضَارٌّ(2) .

« آرزو خدعه گر و فريبنده و زيان زننده است » .

الأَمَانِیُّ تُعْمِی عُيونَ البَصَائِرِ(3) .

« آرزوها چشم های بصيرت را كور می كند » .

الأَمَلُ سُلْطَانُ الشَّياطِينِ عَلَی قُلوبِ الغَافِلينَ(4) .

« آرزو ، پادشاه شيطان ها بر دل های بی خبران است » .

حضرت موسی (عليه السلام) در مناجاتش با خدا شنيد كه خدا می فرمايد :

يَا مُوسَی ! لاَ تُطَوِّلْ فِی الدُّنْيا أمَلَكَ فَيَقْسُوَ قَلْبُكَ ، وَالقاسِی القلبِ مِنّی بَعيدٌ(5) .

« ای موسی ! آرزويت را در دنيا طولانی مكن كه قلب تو را دچار قساوت می كند و آن كه دچار قساوت قلب است از من دور است » .

امام صادق (عليه السلام) در دعای روز عرفه به پيشگاه حق عرضه می داشت :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ غرر الحكم : 312 ، حديث 7207 ; ميزان الحكمه : 1 / 186 ، الأمل ، حديث 683 .

2 ـ غرر الحكم : 313 ، 7245 ، ميزان الحكمه : 1 / 186 ، الأمل ، حديث 684 .

3 ـ غرر الحكم : 65 ، حديث 860 ; ميزان الحكمه : 1 / 186 ، الأمل ، حديث 685 .

4 ـ غرر الحكم : 312 ، حديث 7206 ; ميزان الحكمه : 1 / 186 ، الأمل ، حديث 686 .

5 ـ كافی : 2 / 329 ، باب القسوة ، حديث 1 ; ميزان الحكمه : 1 / 188 ، الأمل ، حديث 718 .


صفحه 338


أَعوذُ بِكَ مِن دُنيا تَمْنَعُ خَيرَ الآخِرَةِ ، وَمِنْ حَياة تَمْنَعُ خَيرَ المَمَاتِ ، وَمِن أَمَل يَمْنَعُ خَيْرَ العَمَلِ(1) .

« به تو پناه می آورم از دنيايی كه از بهترين آخرت باز می دارد ، و از زندگی و حياتی كه از بهترين مردن منع می كند ، و از آرزويی كه از بهترين عمل جلوگيری می نمايد » .

حضرت علی (عليه السلام) می فرمايد :

مَنْ أيْقَنَ أنَّهُ يُفارِقُ الأحْبَابَ وَيَسْكُنُ التُّرابَ وَيُواجِهُ الحِسَابَ وَيَسْتَغْنِی عَمّا خَلَّفَ وَيَفْتَقِرُ إِلَی ما قَدَّمَ ، كَانَ حَرِيّاً بِقِصَرِ الأمَلِ وَطُولِ العَمَلِ(2) .

« كسی كه يقين دارد با شمشير مرگ از دوستان جدا می شود و در خاك مسكن می گيرد و با حساب الهی روبرو می شود و از آنچه بر جای گذاشته بی نياز می گردد و به آنچه پيش فرستاده نيازمند می شود ، به كوتاهی آرزو و طول سعی و تلاش سزاوار است » .

آرزوهای دور و دراز ، ضربه های جبران ناپذيری به انسان می زند و وی را به چاه هلاكت می اندازد و از فيوضات الهيه محروم می كند .

انسان ، از هنگام ولادت مانند سرزمينی مستعد و قابل است ; هرگاه اين استعداد و قابليت حفظ شود ، با ريزش باران فيوضات حق ، شكوفه ها و گل های ايمان و اخلاق حسنه و عمل صالح از آن می رويد ، و هنگامی كه اين قابليت و استعداد با هجوم آفاتی چون غفلت و تكبر و حرص و آز و به ويژه آرزوهای دور و دراز بی مورد ، تبديل به شوره زار گردد ، ايمان يقينی و گل اخلاق و شجره ی طيّبه ی عمل صالح از آن نخواهد روييد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اقبال : 390 ، ميزان الحكمه : 1 / 186 ، الأمل ، حديث 690 .

2 ـ بحار الانوار : 70 / 167 ، باب 128 ، حديث 31 .


صفحه 339


( وَالبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذِی خَبُثَ لا يَخْرُجُ إلاَّ نَكِداً . . . )(1) .

« و سرزمين پاك گياهش به اذن پروردگارش می رويد و سرزمين ناپاك جز گياهی اندك و بی خاصيت از آن بيرون نيايد » .

آرزوهای دور و دراز كه مانند تار عنكبوت و يا پيله ی ابريشم سراسر باطن را فرا می گيرد تمام روزنه های تفكر و انديشه را به روی انسان می بندد و راه توجه به حقايق را مسدود می كند و از ياد خدا و آخرت و آماده كردن توشه برای قيامت
باز می دارد .

راستی ، انسانی كه با اين عمر محدود دچار انواع آرزوها و خيالات است ، و هر لحظه در سراب آرزوها به اميد به دست آوردن ثروتی بی حساب و املاكی فراوان و وسايل و ابزاری بی شمار و انباشتن مال و منال و به دست آوردن جاه و مقام و رفت و آمد به كشورها و . . . دست و پا می زند و همه ی فكر خود را متمركز در اموری مادی كرده است ، چگونه ياد خدا و قيامت باشد و چه زمانی عمل صالح انجام دهد و كدام وقت به اصلاح خود و جبران مفاسد گذشته بپردازد ؟!

رسول خدا (صلی الله عليه وآله وسلم) در روايت بسيار مهمّی می فرمايد :

اِنَّ اَخْوَفَ مَا اَخافَ عَلَيْكُم خَصْلَتَانِ : اِتِّباعُ الهَوَی وَطُولِ الأَمَلِ ، أمَّا اتِّباعُ الهَوَی ، فَيَصُدُّ عَنِ الحَقِّ ; وَأمَّا طُولُ الأمَلِ ، فَيُنْسِی الآخِرَةَ(2) .

« همانا ترسناك ترين چيزی كه بر شما می ترسم دو خصلت است : پيروی از هوای نفس و آرزوهای دور و دراز ، امّا پيروی از هوای نفس ، آدمی را از قبول ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اعراف : 58 .

2 ـ كافی : 8 / 58 ، حديث 21 ; بحار الانوار : 2 / 106 ، باب 15 ، حديث 2 .


صفحه 340


حق باز می دارد و امّا آرزوهای دور و دراز ، آخرت را از ياد انسان می برد » .

حافظ می فرمايد :

بيا كه قصر امل سخت سست بنيادست *** بيار باده كه بنياد عمر بر بادست

غلام همت آنم كه زير چرخ كبود *** ز هرچه رنگ تعلق پذيرد آزادست

چه گويمت كه به ميخانه دوش مست و خراب *** سروش عالم غيبم چه مژده ها دادست

كه ای بلندنظر شاهباز سدره نشين *** نشيمن تو نه اين كنج محنت آبادست

تو را ز كنگره ی عرش می زنند صفير *** ندانمت كه در اين دامگه چه افتادست

نصيحتی كنمت ياد گير و در عمل آر *** كه اين حديث ز پير طريقتم يادست

غم جهان مخور و پند من مبر از ياد *** كه اين لطيفه عشقم ز ره روی يادست

رضا به داده بده ، وز جبين گره بگشای *** كه بر من و تو ، در اختيار نگشادست

مجو درستی عهد از جهان سست نهاد *** كه اين عجوز عروس هزار دامادست

نشان عهد و وفا نيست در تبسم گل *** بنال بلبل بی دل كه جای فريادست


صفحه 341


حسد چه می بری ای سست نظم بر « حافظ » *** قبولِ خاطر و لطف سخن ، خدادادست(1)

برای رهايی از اين بند خطرناك و اسارت هلاكت بار ، تأمل در احوالات گذشتگان و شركت در مجالس مفيد مذهبی و مطالعه ی كتاب های تاريخ و دقت در قرآن و آثار اهل بيت (عليهم السلام) و رفتن به گورستان و قدم زدن در ميان قبرها و انديشه در وضع به خاك خفتگان ، دارويی بسيار مؤثر است .

آری ، وقتی دل دچار آرزوهای سرابوار باشد و روح و جان و قلب در لجن زار خواسته های بی مورد دست و پا زنند ، انسان از منافع واقعی دنيا و آخرت و سودهای حقيقی زندگی و حتی ثمرات پرقيمت دانش و فكر خود هم
باز می ماند .

حكايتی عجيب

عطار نيشابوری روايت می كند كه : روزی حسن بصری به جايی می رفت ، در حال رفتن به رود دجله رسيد و به انتظار ايستاد ، ناگهان حبيب اعجمی كه از زمره ی زاهدان و عابدان بود ، در رسيد ، گفت : ای پيشوا چرا ايستاده ای ؟ گفت : به انتظار كشتی ايستاده ام . گفت : ای استاد من از تو دانش آموخته ام و در حال دانش آموختن از تو فرا گرفته ام كه : حسد مردمان را از دل بيرون كن و آرزوهای دور و دراز را از خود برطرف نما تا جايی كه آتش عشق به دنيا بر دل تو سرد شود ، آنگاه با اين مقام پای بر آب بگذار و از آب بگذر ! ناگهان حبيب پای بر آب گذاشت و برفت ; حسن بيهوش شد ، چون به هوش آمد گفتند : تو را چه شده ؟ گفت : او دانش از من آموخته و اين ساعت مرا سرزنش كرد و پای بر آب نهاد و برفت ، اگر فردای قيامت ندا رسد كه بر صراط بگذر و اين چنين فرو مانم چه ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ حافظ شيرازی ، ديوان اشعار ، شماره ی 37 .


صفحه 342


توان ساخت . پس حبيب را گفت : اين مقام را با كدام سبب به دست آوردی ؟ گفت : ای حسن ! من دل ، سفيد می كنم و تو كاغذ ، سياه می كنی ! حسن گفت :

عِلْمِی يَنْفَعُ غَيْرِی وَلَمْ يَنْفَعْنِی .

« دانش من به ديگری سود رساند و به خودم نفعی ندارد !! »

وَخَدَعَتْنِی الدُّنْيَا بِغُرُورِهَا   


صفحه 343


« وَخَدَعَتْنِی الدُّنْيَا بِغُرُورِهَا »

« و دنيا با نيرنگ هايش مرا فريب داده است » .

خوبی ها و زشتی های دنيا و نيرنگ و مكر و فريبش را بايد بر پايه ی حالات نفسانی و تفكرات انسان ارزيابی كرد . انسانی كه مغلوب هوای نفس است و خيالات و اوهام بر او مسلّط است و آلوده به رذايل اخلاقی چون كبر و حرص و طمع و بخل است و در بی خبری و غفلت از خدا و قيامت به سر می برد و به نبوت پيامبران و امامت امامان و آيات قرآن آگاه نيست ، از عناصری مادی و موادّ دنيايی و زرق و برق زندگی و مال و منال و مقام و رياست ، فريب می خورد و به خيال اين كه همه ی اين ها پايه و اصل است و حقيقتی جز اين ها وجود ندارد ، همه ی عمر و تلاش و كوشش خود را خرج آنها می كند ، روز مرگ كه روز جدايی از اين سفره ی مادی است بيدار می شود كه آنها حقيقتی نداشته و او در دنيايی پر از مكر و فريب دست و پا می زده و همه ی زحماتش بر باد رفته و اكنون با دستی خالی از عمل صالح به جهان ديگر منتقل می شود .

فرعون ها و قارون های تاريخ از هنگام ولادت ، فرعون و قارون نبودند ، بلكه اختلالات نفسانی و تفكرات غلط و ارزيابی های اشتباه ، آنان را تبديل به فرعون و قارون كرد .


صفحه 344


ولی انسانی كه از آلودگی هوای نفس پاك است و از خيالات اوهام دور است و رذايل اخلاقی در ميدان جان او جای جولان ندارد و از معرفت و آگاهی نسبت به خدا و قيامت و پيامبران و امامان و قرآن برخوردار است ، دنيا را با همه ی عناصرش ابزاری برای پاك زيستن و برای ساختن آخرتی آباد و وسيله ای برای انجام خيرات و برپا كردن پرچم عمل صالح می داند ، و از همه ی عمر و تلاش و كوشش برای تحقق اين حقايق بهره می گيرد .

ائمه ی معصومين و انبيای الهی (عليهم السلام) انسانهايی هستند كه دچار نيرنگ زرق و برق امور مادی نشدند و فريب چيزی از امور دنيايی را نخوردند .

اهل بصيرت ، كه با چشم دل حقيقت هر چيزی را می ديدند ، پندهايی را برای بيدار شدن مردم و عبرت گرفتنشان از خود به جای گذارده اند كه قابل
تأمل است .

اميرالمؤمنين (عليه السلام) می فرمايد : در ميان بعضی از باغ ها و بوستان های فدك بودم ، فدكی كه ويژه ی حضرت زهرا (عليها السلام) بود و با بيلی كه در دستم بود كار می كردم ، ناگهان زنی بر من وارد شد كه به نظرم بزرگ و معتبر آمد ، به نظرم رسيد ثنّيه دختر عامر جمحی است كه در ميان زنان قريش معروف به زيباترين زن بود .

گفت : ای پسر ابوطالب ! آيا رغبتی به خواستگاری من داری ؟ اگر داری من آماده ام به همسری تو درآيم ، در اين صورت تو را ياری می دهم تا از تلاشی كه برای معيشت خود می كنی بی نيازت سازم و نيز بر گنجينه های زمين راهنمايی ات می كنم و زمينه را فراهم می آورم تا كه در دنيايی ، سلطان و پادشاه باشی . گفتم : كيستی كه تو را به همسری بگيرم ؟ گفت : دنيا ! گفتم : برگرد و در جستجوی شوهری غير من باش ، زيرا تو را سه طلاق داده ام كه رجوع و بازگشتی در آن نيست(1) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بحار الانوار : 70 / 84 ، باب 123 ، حديث 47 .


صفحه 345


كسی كه به دنيای فريبنده و نيرنگ های آن دچار شود ، داغ هلاكت ابدی را بر پيشانی خود زده و از منافع دنيای صحيح و آخرت آباد باز مانده است و كسی كه بی رغبت به چنين دنيايی باشد ، به سود سرشار و منفعت ابدی دست يافته و گنج خوشنودی حق را تحصيل نموده است .

امام صادق (عليه السلام) می فرمايد :

مَن زَهِدَ فِی الدُّنْيَا أثبَتَ اللّهُ الحِكمَةَ فِی قَلْبِهِ ، وَأَنطَقَ بِها لِسانَهُ ، وَبَصَّرَهُ عُيوبَ الدُّنيا وَداءَها وَدَواءَها ، وَأَخرَجَهُ مِنَ الدُّنيا سَالِماً إِلَی دارِ السَّلامِ(1) .

« كسی كه از دنيا اعراض كند و به آن بی رغبتی نشان دهد ، خدا حكمت را در دلش پابرجا می كند و زبانش را به آن گويا می سازد و ديده ی باطنش را به عيب های دنيا و بيماری و دوايش می گشايد ، و او را از دنيا سالم و بی عيب به سوی دار السلام بيرون می برد » .

لقمان حكيم به فرزندش فرمود :

يا بُنَیَّ ! إنَّ الدُّنيا بَحْرٌ عَميقٌ ، قَد غَرِقَ فِيها عَالَمٌ كَثيرٌ ، فَلْتَكُنْ سَفِينَتُكَ فيهَا تَقْوَی اللّهِ ، وَحَشْوُهَا الايمَانَ ، وَشِراعُهَا التَّوَكُّلَ ، وَقَيِّمُهَا العَقْلَ ، وَدَلِيلُهَا العِلْمَ ،
وَسُكّانُهَا الصَّبرَ(2) .

« ای فرزندم ! همانا دنيا دريايی عميق است ، جهان های بسياری در آن غرق شده است ، پس بايد كشتی خود را در آن ، تقوای الهی ، و جنس پركردنی اش را ايمان ، و بادبانش را توكل ، و ملاّحش را عقل ، و راهنمايش را دانش و معرفت ، و سرنشينش را صبر و استقامت قرار دهی » .

رسول خدا (صلی الله عليه وآله وسلم) فرمود :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ وسائل الشيعه : 16 / 10 ، باب 62 ، حديث 21827 .

2 ـ كافی : 1 / 15 ، كتاب العقل و الجهل ، حديث 12 .


صفحه 346


كُن فِی الدُّنيا كَأنَّكَ غَريبٌ أَو كَأنَّكَ عابِرُ سَبيل ، وَعِد نَفسَكَ فِی أصحَابِ القُبورِ(1) .

« در دنيا باش گويا غريبی ، يا گذركننده ای و خود را در اهل قبور بشمار » .

امام صادق (عليه السلام) فرمود :

يَابْنَ جُنْدَب ! إنْ أَحْبَبْتَ أنْ تُجَاوِرَ الجَليلَ فِی دارِهِ ، وَتَسْكُنَ الفِردَوْسَ فِی جِوارِهِ ، فَلْتَهُنْ عَلَيْكَ الدُّنيا(2) .

« ای پسر جندب ! اگر دوست داری همسايه ی خدای بزرگ در خانه ی آخرتش باشی و در جوارش در فردوس ساكن شوی ، بايد دنيا بر تو سبك باشد » .

از آيات قرآن مجيد و روايات اهل بيت (عليهم السلام) استفاده می شود : اگر دنيا به عنوان وسيله برای انجام هر كار خيری و عمل بامنفعتی به كار گرفته شود و آخرت انسان به سبب آن آباد گردد ، دنيايی است پسنديده و باارزش ، و اگر به عنوان وسيله ی شرّ و ستم و گناه و معصيت به كار گرفته شود و باعث نابودی آخرت گردد ، دنيايی است ناپسند و بی ارزش .

در هر حال خوبی و زشتی دنيا بستگی به عقايد و حالات انسان دارد ، اگر انسان رابطه اش با دنيا از طريق ايمان و اخلاق و عمل صالح برقرار گردد ، اينگونه دنيا صد در صد به سود انسان است ، و اگر رابطه اش از طريق كفر و شرك و ناسپاسی و بداخلاقی و عمل خلاف برقرار شود اينگونه دنيا صد در صد به زيان انسان است .

يقيناً بدون ارتباط انسان با دنيا نمی توان درباره ی دنيا قضاوت و داوری كرد ، بايد بر اساس كيفيت رابطه ی انسان با دنيا درباره ی دنيا سخن گفت و نسبت به ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بحار الانوار : 70 / 99 ، باب 122 ، حديث 86 .

2 ـ تحف العقول : 303 ; بحار الانوار : 75 / 281 ، باب 24 ، حديث 1 .


صفحه 347


زشتی و زيبايی اش داوری نمود .

درباره ی دنيايی كه به خاطر اختلال فكری و روانی انسان منبع خدعه و مكر و فريب می شود گفته شده :

بدی ها در يك خانه جمع است و كليد آن محبت دنياست .

ورود به دنيا آسان ، ولی سالم بيرون آمدن از آن بسيار دشوار است .

هرگاه آخرت ظرفی بود سفالين و باقی و دنيا طلايی بود و فانی ، شايسته بود كه رغبت مردم به آخرت بيش از دنيا باشد ، چه رسد به اين كه آخرت طلايی است باقی ، و دنيا سفالی است فانی .

ابوحازم مكی فرمود : بر شماست كه از دنيا احتراز كنيد زيرا به من رسيده است كه روز قيامت عبد را به موقف حساب آورند و منادی حق از جانب حق ندا دهد كه اين عبدی است كه آنچه را خدا كوچك شمرده اين عبد بزرگ شمرده است و آنچه را حق دشمن داشته ، اين عبد دوست داشته است .


صفحه 348


« وَنَفْسِی بِخِيَانَتِهَا وَمِطَالِی »

وَنَفْسِی بِخِيَانَتِهَا وَمِطَالِی   

« و نفس من به سبب خيانت هايش مرا فريب داد

و نيز امروز و فردا كردنم به من نيرنگ زد » .

نفس ، موجودی است كه درك حقيقتش يا بسيار سخت ، و يا غير ممكن است ; ولی شناخت آثارش كه در قرآن و روايات به آن اشاره شده كار دشواری نيست .

نفس را اگر در دايره ی تربيت و تزكيه قرار ندهند دچار چموشی و آلوده به هوا و هوس می شود و ارتكاب و انجام هر گناهی را بسيار آسان می سازد .

« هوا » در وضع لغوی به معنای : « سقوط از بالا به پايين و هلاكت در مسير غلطی است كه انسان پيش گرفته » ، و به معنای : « محبت مفرط به امور مادی يا معنوی » است .

« هوس » در وضع لغوی به معنای : « شكستن ، فساد و افتادن در سرگردانی و حيرت » است .

« هوس » در اصطلاح علم النفس : « حركت اضطراب انگيزی است كه در نفس انسان به موضوعی حادث شده است و شخص هوسناك را آرام نمی گذارد . مانند : حبّ ، بغض ، كينه ، خشم ، نفرت » .


صفحه 349


كسی كه هر لحظه هوسی داشته باشد ، بوالهوس و دم دمی خوانده می شود ، و بوالهوس و بی قرار قدرت ندارد كه حتی يك قدم به سوی كمال برود .

شرط عمده ی سير كمالی آرامش خاطر است و تا هوس و هوا باقی است ، آرامش خاطر ميسّر نيست و عقل بر نفس حكومت ندارد .

بر كودك ، هوس حاكم است و بايد از او مراقبت كرد كه هوس ، خوی ثابت و پابرجايش نشود و هوسناك بار نيايد .

زن نيز طبعاً مغلوب هوس است ، چون موجودی جزئی بين است و بايد اين چنين باشد ، زيرا حكمت آفرينش او را برای اداره ی زندگانی داخلی آفريده و بايد متوجه جزئيات امور باشد و آنچه بيشتر زن را مضطرب می سازد حسادت است ، پس بايد به وسيله ی تربيت و تعليم آن غريزه ی سركش را به اطاعت
عقل درآورد .

به طور كلّی هوس كه رها شد ، يعنی از عقال عقل لگامی نداشت ، مبدّل به شهوت می شود و جلوی شهوت را هرگاه عقل خود شخص يا عاقل ديگری نگرفت ، از حدّ تجاوز می كند و كار اين تجاوز به مرض و جنون می رسد !

اين مرض و جنون را در حرص و طمع و جاه طلبی خوب می توان در اشخاص ديد ، و مطالعه كنيد كه چگونه كور و كرند و برای وصول به مطلوب خود از ارتكاب هرگونه زشتی و پليدی دريغ ندارند و پا در تمام اصول مسلّمه مقدسات دينی و اجتماعی می گذارند و حتی از وطن فروشی و ابزار دست بيگانه شدن ، استقبال می كنند .

به دوستی و رفاقت و عهد و وفای اينگونه اشخاص نبايد دل بست ، زيرا يك معشوق دارند و همه كس و همه چيز حتی عزيزترين بستگان خود را فدای آن می كنند !!

كسی نزد اينان مقرب و محبوب است كه ابزار بی اراده و وسيله ی اجرای


صفحه 350


مقاصد پليدشان باشد و قلباً از تقوا و متقيان متنفّرند .

اين كه گفتيم هوس به شهوت می رسد ، و شهوت به جنون ، برای آن است كه اين اشخاص در برابر شهوتِ غالب ، مالك عقل و اراده ی خويش نمی باشند و ديوانه هم غير از كسی كه قوّه ی عاقله بر او حكومت ندارد نيست ، مريض هم آن كسی است كه در مقابل غلبه ی مرض بيچاره است .

شهوتِ جاه طلبی ، شديدتر از ساير شهوات است و بشريّت از اين شهوت پليد خسارت ها ديده و اوراق تاريخی خونين دارد ; پدرها فرزندان و برادران و نزديكان خويش را كشته و كور كرده اند ، و فرزندان دست های خود را به خون پدران آغشته اند !!

البته مراد از عدم متابعت نفس و پيروی ننمودن از خواهش های نفسانی ، فقط جنبه های زيان آور نفس است كه منشأ آن ها هوا و هوس ، و متعلّق آن ها غرايز پست حيوانی است ، نه آن كه يكسره بايد پا بر تمام اميال نفسانی گذاشت و به اين اشتباه خودكشی كرد ، چنان كه بعضی از ارباب سلوك اين طور فهميده و طبق آن رفتار كرده اند .

بزرگان ، كه اين همه از نفس و نفسانيت مذمت كرده و ما را از تسليم به آنها ترسانده اند ، منظورشان جنبه های زشت نفسانی بوده و چون بالطبع تمايل ما به آن جنبه است به طور مطلق در مقام مذمت برآمده اند ، يعنی بر اساس مثل معروف « به مرگ گرفته اند كه به تب راضی شويم » ، از اين جهت در مواعظ و خطابه ها جنبه ی تهديد و تخويف بيشتر از جنبه ی اميد است ، و گرنه ميل و رغبت ما در تمام كشش ها و كوشش های شخصی و اجتماعی است ، و اين ميل ها در فطرت انسان به نام غرايز مختلف ريشه دارند ، و غالب آنها را بازگشت به خودخواهی است و اين خود خواستن از روی حكمت عاليه ی الهی در نهاد ما گذاشته شده كه هم حافظ بقای ماست و هم مركب مراحل كمال .


صفحه 351


بايد اين خودخواستن را با ايمان به خدا و قيامت و ارتباط با انبيا و امامان و عمل به تكاليف شرعيه و رعايت حقوق انسان ها مهار كرد ، كه خودخواستن به خودبينی نرسد ، يعنی از حدّ اعتدال گذشته و به شهوت و جنون برسد ، كه خودپرست به هيچ چيز جز به مشتهيات و منافع شخصی خود نظر ندارد و اين خوی پليد در هركس باشد در مرحله ی اوّل برای خودش زيان آور است و بعد برای جامعه ای كه در آن عضويت دارد . مثلا خشم ، از لوازم خودخواهی است ولی بايد آن را برای دفاع از جان ، مال ، ناموس ، وطن و حق بكار گرفت نه برای آزار ناتوانان و زيردستان ; افراط در خشم ، سبعيّت و درندگی است و تفريط ، بی پروايی و بی غيرتی !

آزادی ، ميوه ی محبوب حيات و شرط كمال اراده است ، زيرا در فضای آن ، انسان مقهور اميال غير و اسير ديگران نيست ، ولی بايد اين اقتضای فطری به حكم عقل و اعتدال در جای خود انجام گيرد كه در افراط آن طغيان و شورش طلبی و ايجاد هرج و مرج ، است و در طرف تفريط ، تن دادن به استبداد و اسارت .

غريزه ی حبّ مال ، خوب است ولی تا آنجا كه به امساك و بخل و استفاده از هر وسيله برای به دست آوردن آن ، مانند كارهای نامشروع و كلاهبرداری و قمار و دزدی و اختلاس و . . . نرسد .

در مناسبات با ديگران بهترين راه نيكوكاری است و در اينجا هم بايد حدّ اعتدال را نگاه داشت كه به ظلم در حق خود و ظلم بر خانواده نيانجامد .

حسن معاشرت و مسرور ساختن معاشرين ، نيك است امّا تا آنجا كه به شوخی های زننده نرسد . ذكر كردن صفات حميده ی دوستان ، تشويق خوبی نسبت به آنان است ولی بايد به تملّق منتهی نشود(1) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ علم الاخلاق : 101 .


صفحه 352


به نظر می رسد از لابلای مطالب ذكر شده می توان به خيانت های نفس در صورتی كه آراسته به تربيت دينی نباشد و زيبايی های اخلاق در آن ديده نشود پی برد .

اوصاف نفس

قرآن مجيد ، اوصافی را برای نفس ذكر می كند كه ظهور اين اوصاف بر اثر بی توجهی انسان به واقعيات و حقايق دينی و اخلاقی است :

1 ـ نفس امّاره . 2 ـ نفس دسّايی . 3 ـ نفس سفهی . 4 ـ نفس تسويلی .

5 ـ نفس رهينه ای . 6 ـ نفس هوايی . 7 ـ نفس حسرتی .

آياتی كه اين اوصاف را ذكر می كند به ترتيب زير است :

( . . . إِنَّ النَّفْسَ لأََمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاّ مَا رَحِمَ رَبِّی . . . )(1) .

« همانا نفس ، بسيار امركننده به بدی است مگر اين كه پروردگارم رحم كند » .

( وَقَد خَابَ مَنْ دَسَّاها )(2) .

« و كسی كه نفس را در فجور و معصيت مخفی و پنهان كرد از رحمت حق محروم و نوميد شد » .

( وَمَن يَرْغَبُ عَن مِلَّةِ إِبراهِيمَ إِلاّ مَن سَفِهَ نَفْسَهُ . . . )(3) .

« چه كسی جز كسی كه به خود جهل ورزيده از آيين ابراهيم روی گردان می شود ؟ »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ يوسف : 53 .

2 ـ شمس : 10 .

3 ـ بقره : 130 .


صفحه 353


( . . . قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ . . . )(1) .

« يعقوب به فرزندانش گفت : يوسف را گرگ نخورده بلكه نفوس شما زشتی را در نظرتان آراسته است » .

( كُلُّ نَفْس بَما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ )(2) .

« هر نفسی در گرو گناهانی است كه مرتكب شده است » .

( وَأَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَنَهَی النَّفْسَ عَنِ الهَوَی * فَإِنَّ الجَنَّةَ هِیَ المَأْوَی )(3) .

« و اما كسی كه از مقام پروردگارش ترسيد و نفس را از سقوط در ورطه ی هلاكت باز داشت ، يقيناً بهشت جايگاه اوست » .

( أَن تَقُولَ نَفْسٌ يَا حَسْرَتَی عَلَی مَا فَرَّطتُ فِی جَنبِ اللّهِ . . . )(4) .

« كار را به جايی نرسانيد كه نفسی در قيامت بگويد : ای حسرت و افسوس بر من از كوتاهی هايی كه در اطاعت از دستورات خدا كردم » .

شيخ بهائی در كتاب باارزش « اربعين » خود می گويد : مراد از « نفس » در روايات : قوای حيوانی ، از قبيل شهوت و خشم است .

غزالی در كتاب « مدارج القدس » در يك جمله به اين معنا اشاره كرده است :

يُطلَقُ النَّفسُ عَلَی الجَامِعِ للصِّفاتِ المَذْمُومَةِ المُضَادَّةِ لِلْقُوَی العَّقْلِيَّةِ .

« نفس بر جامع صفات مذمومه كه در تضاد با قوای عقلی است اطلاق می شود » .

حكمای الهی می گويند : جهاد با نفس فقط به لحاظ تعلق آن با بدن است كه ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ يوسف : 18 .

2 ـ مدثر : 38 .

3 ـ نازعات : 40 ـ 41 .

4 ـ زمر : 56 .


صفحه 354


اوصاف بهيمه ای و سبعی و شيطانی از اين تعلّق پديد می آيد ، در غير اين صورت نفس با قطع نظر از اين تعلق ، عقل است و دارای صفات فرشتگان و به اقتضای سرشت خود چيزی است كه خدا به وسيله ی آن عبادت می شود ، و بهشت به وسيله ی آن به دست می آيد . پس بايد با عوارض آن تعلق ، كه حالت بهيمه ای و سبعی و شيطانی است ، به جهاد برخاست تا آرامش يابد و از شرّ حيوانات در امان رود ، و گرنه هميشه در اين خانه غوغايی از تهاجم و تنازع برپاست !

سعدی می گويد : از شخصی معنای اين حديث پيامبر را كه فرموده :

أَعدَی عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِی بَيْنَ جَنْبَيْكَ(1) .

« دشمن ترين دشمنانت نفس توست كه بين دو پهلويت قرار دارد » .

پرسيدم . گفت : به حكم آن كه به هر دشمنی احسان كنی ، دوست می شود مگر نفس ، كه هرچه به او بيشتر احسان كنی و زيادتر خواسته هايش را اجابت نمايی مخالفت و دشمنی زياده كند !!

تابعان هوای نفس ، كه جدای از عقل زندگی می كنند ، ديوانگانند .

از بهلول پرسيدند : ديوانه های شهر چند نفرند ؟ گفت : شمردن آنان خيلی مشكل است ، از تعداد عقلا بپرسيد تا بگويم .

ديدگاه اميرالمؤمنين (عليه السلام) در اصلاح نفس

امام (عليه السلام) ، از روی بصيرت كاملی كه به حقايق دارند و راه و چاه همه چيز را می دانند ، اموری را برای اصلاح نفس پيشنهاد كرده اند كه عالم بزرگ شيعی مرحوم آمُدی در كتاب پرقيمت « غرر الحكم » آورده است :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ عدة الداعی : 314 ; بحار الانوار : 67 / 64 ، باب 45 ،حديث 1 .


صفحه 355


اِذَا رَغِبتَ فِی صَلاحِ نَفْسِكَ فَعَلَيْكَ بِالاِقتِصادِ وَالقُنوعِ وَالتَّقَلُّلِ(1) .

« هنگامی كه رغبت در اصلاح نفس خود كردی ، بر تو باد به ميانه روی و قناعت و اندك ديدن دنيا » .

صَلاحُ النَّفْسِ مُجاهَدَةُ الهَوَی(2) .

« اصلاح نفس ، جهاد با امور نامناسبی است كه سبب سقوط نفس است » .

سَبَبُ صَلاحِ النَّفْسِ العُزُوفُ عَنِ الدُّنْيَا(3) .

« سبب اصلاح نفس ، بازداشتن خود از دنياست » .

دَواءُ النَّفْسِ الصَّومُ عَنِ الهَوَی(4) .

« داروی نفس ، خودداری از خواسته های بی محاسبه است » .

سَبَبُ صَلاحِ النَّفْسِ الوَرَعُ(5) .

« سبب اصلاح نفس ، بازداشتن خود از گناهان است » .

اِنَّ تَقْوَی اللّهِ دَواءُ دَاءِ قُلوبِكُم . . . وَطَهُورِ دَنَسِ أَنْفُسِكُم(6) .

« تقوای الهی ، داروی بيماری قلب های شما و پاك كننده ی آلودگی نفوس شماست » .

آفَةُ النَّفسِ الوَلَهُ بِالدُّنْيَا(7) .

« فساد نفس ، اشتياق حيرت انگيز به دنياست » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ غرر الحكم : 237 ، اصلاح النفس ، حديث 4766 .

2 ـ غرر الحكم : 241 ، مخالفة الهوی ، حديث 4881 .

3 ـ غرر الحكم : 136 ، الدّنيا آفة النفس ، حديث 2386 .

4 ـ غرر الحكم : 235 ، مراقبة النفس ، حديث 4718 .

5 ـ غرر الحكم : 271 ، صلاح الدين بهما . . . ، حديث 5912 .

6 ـ نهج البلاغه : 312 ، خطبه ی 198 ، من خطبة له ( ع ) ينبه علی احاطة علم اللّه . . .  .

7 ـ غرر الحكم : 136 ، الدنيا آفة النفس ، حديث 2385 .


صفحه 356


رَأْسُ الآفَاتِ الوَلَهُ بِاللَّذَّاتِ(1) .

« سرور و بزرگ مفاسد ، اشتياق حيرت انگيز به لذت های نامشروع است » .

طوُبَی لِمَن عَصَی فِرْعَوْنَ هَواهُ وَأَطاعَ مُوسَی عَقْلَه .

« خوشا بر كسی كه با فرعون هوای نفسش مخالفت كند و موسای عقلش را اطاعت نمايد » .

امّا در اين گفتار ملكوتی و سخن عرشی ، به اين حقيقت اشاره دارد كه هركسی را در باطن و در عالم صغير ، موسی و فرعونی است ، و اگر بخواهد مقام كمال موسوی را دريابد ، بايد با فرعون نفس مخالفت كند و گرنه چون فرعون در دريای هلاكت غرق شود و اگر از موسای عقل اطاعت كند ، چون موسی به درود حق سرافراز گردد و از مؤمنان ويژه شود .

( سَلامٌ عَلَی مُوسَی وَهارُونَ )(2) .

« درود بر موسی و هارون » .

( إِنَّهُما مِن عِبَادِنَا المُؤْمِنِينَ )(3) .

« همانا اين دو از بندگان مؤمن من می باشند » .

انسانی كه از موسای عقلش پيروی كند ، در آسمان های عوالم عقلی با موسی هم پرواز شود . پس خوشا بر كسی كه ضد فرعون نفس و مطيع موسای
عقل است .

طَهِّرُوا أَنْفُسَكُم مِن دَنَسِ الشَّهَواتِ ، تُدرِكُوا رَفِيعَ الدَّرَجاتِ(4) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ غرر الحكم : 303 ، ذم اللذات ، حديث 6923 .

2 ـ صافات : 120 .

3 ـ صافات : 122 .

4 ـ غرر الحكم : 340 ، تهذيب النفس ، حديث 4851 .


صفحه 357


« نفوس خود را از پليدی شهوات حرام پاك سازيد ، تا به درجات بلند معنوی نايل شويد » .

آری ، هركس بخواهد به درجات عالی و معارج قدسی بار يابد و از قفس تنگ طبيعت به باغ حكمت و معرفت پرواز كند ، بايد نفس را از كثافات و زنگار شهوات حيوانی پاك نمايد و روح را از شوق به لذت های ظاهری پاكيزه بدارد ، تا پس از تخليه از شهوات به صفات فرشتگان آراسته شود ، بلكه از فرشته مقام برتر يابد(1) .

حكمای الهی فرموده اند : انسان می تواند به يكی از چهار طريق نفس خود را تزكيه كند :

1 ـ ادب آموختن از بی ادبان .

2 ـ معاشرت و همنشينی با اهل ادب .

3 ـ پرسيدن عيوب و نواقص اخلاقی خود از دوستان حقيقی .

4 ـ دور ساختن عيوبی كه درباره ی خود از دشمنان می شنود(2) .

شرح ومطالی

در رابطه با توبه و اصلاح مفاسد ، و تدارك توشه برای قيامت و انجام عمل صالح و كار خير ، و بريدن از گناه و معصيت ، و رفتن دنبال حكمت و معرفت ، سالهاست كه امروز و فردا می كنم ولی به وعده ام وفادار نيستم ، و اين دل خوشی به امروز و فردا ، به من نيرنگ زده و مرا از حركت به سوی واقعيات و حقايق بازداشته است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ حكمت الهی : 398 ـ 399 .

2 ـ در رابطه ی با نفس و حالات زيبا و زشت آن ، مؤلف معظم ، كتابی مفصل تدوين كرده اند كه خوانندگان عزيز می توانند برای يافتن مطالب لازم درباره ی نفس ، به آن كتاب مراجعه كنند .


صفحه 358


از تو درخواست می كنم ، اراده ای جدّی و قدرت وفای به وعده ، و نجات از امروز و فردا گفتن ، به من عنايت كن كه اين بی استقامتی ، در عاقبت مرا دچار خسارت و زيان غير قابل جبران می كند ، و از رحمت و لقا و آمرزش تو محروم می نمايد ، و مرا از صف بندگان خارج و در زمره ی نافرمانان و حزب شيطان
قرار می دهد .

اين نفس بد انديش به فرمان شدنی نيست *** اين كافر بدكيش مسلمان شدنی نيست

جز خضر طريقت كه در اين راه دليل است *** اين راه خطرناك به پايان شدنی نيست

جز پير حقيقت كه در اين راه خليل است *** اين آتش نمرود گلستان شدنی نيست

ايمن مشو از خاتم جم كرد در انگشت *** اهريمن جادو كه سليمان شدنی نيست

آبادتر از كوی تو ای دوست نديدم *** آن خانه ی داد است كه ويران شدنی نيست

* * *


صفحه 359


« يَا سَيِّدِی فَأَسْأَلُكَ بِعِزَّتِكَ أَنْ لاَ يَحْجُبَ عَنْكَ دُعَائِی سُوءُ عَمَلِی وَفِعَالِی »

« ای آقای من ! به عزتت از تو می خواهم كه بدی عمل و زشتی افعال من ،

دعای مرا از تو مانع و حاجب نشود » .

مهربان خدای من ! بدی عمل و زشتی افعالم را سبب محجوب شدن دعايم به پيشگاهت و بسته شدن اين در به رويم ، قرار مده .

سبب بسته بودن راه دعا

گناه و معصيت ، حجابی است كه انسان را در صورتی كه توبه نكند از دريافت فيوضات الهی و رحمت واسعه ی حق و اجابت دعا باز می دارد . بدی عمل و زشتی اعمال سبب می شود كه حال دعا از انسان گرفته شود و از رفتن به پيشگاه خدا و دعا به دربارش محروم شود ، و اگر هم توفيق دعا به او دست دهد از فيض اجابتش باز ماند .

بسته شدن درب دعا و محروم ماندن دعا كننده از اجابت ، دليل بر مطروديت و مردوديت عبد از پيشگاه مولاست .

از عارف عاشقی نقل می كنند كه گفته است : اگر از دعا محروم شوم برای من دشوارتر است كه از اجابت محروم مانم .


صفحه 360


در اين بخش از دعا ، شخص دعاخوان با توسل به عزّت حضرت ربّ العزّه از حضرتش درخواست می كند كه : ای آقای من تأثير معصيت و بدی عمل و زشتی افعال را كه محجوب ماندن دعايم در پيشگاه توست از كار بينداز ، تا بدی عمل ، قدرت منع مرا از دعا نداشته باشد و من به درگاهت به گدايی سر گذارم و تو هم با رحمتت دعايم را به اجابت رسانی .

در روايتی آمده است كه : اميرالمؤمنين (عليه السلام) با تنی چند از يارانش از راهی عبور می كرد ، جوانی را ديد كه سر به ديوار گذارده و خدا را برای برآورده شدن حاجتش به عزّتش سوگند می دهد ، حضرت فرمود : دعای اين جوان با اينگونه سوگند يقيناً مستجاب است .

آری ، خدای مهربان و توانا قدرت دارد كه تأثير مؤثرات را از كار بيندازد ، و راه بسته را به روی عبد بگشايد . او خدای توانايی است كه اثر آتش را ، كه سوزاندن است ، برای حفظ ابراهيم از آتش برداشت و اثر كارد تيز را ، كه بريدن است ، هنگام ذبح اسماعيل از كار انداخت ; تأثير گناه را هم كه سبب بسته بودن راه دعاست ، می تواند از كار بيندازد و عبد را به برآورده شدن حاجات و رسيدن به مقاصدش ياری دهد .

وَلاَ تَفْضَحَنِی بِخَفِیِّ مَا اطَّلَعْتَ عَلَيْهِ مِنْ سِرِّی   


صفحه 361


« وَلاَ تَفْضَحَنِی بِخَفِیِّ مَا اطَّلَعْتَ عَلَيْهِ مِنْ سِرِّی »

« و مرا به گناهان و معاصی پنهانی كه از خلوت من بر آنها آگاهی ، رسوا و مفتضح مكن » .

پرده پوشی

عبد ، بايد بداند كه برای خدا كه آگاهی اش به همه ی هستی و به غيب و شهود و به مُلك و ملكوت و به ظاهر و باطن و به همه ی ذرات و اجزاء آفرينش فراگير است ، بی توجهی و غفلت و فراموشی وجود ندارد . او به همه ی حوادث ديروز و امروز و فردای روزگار آگاه است و گذشته و حال و آينده ، يك جا پيش او حاضر است . اوست كه خلوت انسان برايش آشكار است و هر عمل مخفی و پنهان برای او ظاهر است . اگر گناهان ما را برملا سازد ، برای ما نزد پدر و مادر و زن و فرزند و عموم مردم ، آبرويی نخواهد ماند . اينان اگر از گناهان پنهان ما آگاه شوند ما را از خود می رانند و طرد می كنند و حتی حاضر به پاسخ دادن به خواسته ی ما نخواهند بود .

عبد ، در اين بخش از دعا با ناله و زاری و خواهش و درخواست ، حفظ آبرويش را می طلبد و از ستار العيوب می خواهد كه او را به گناهان پنهانش ، كه كسی جز حضرت او بر آنها آگاه نيست ، رسوا نسازد .

دعاخوان ، در حالی كه اين جملات عرشی را در پيشگاه حق زمزمه می كند ،


صفحه 362


بايد يقين داشته باشد كه حضرت او ، هرگز بنده ی گنهكار تائب را رسوا نمی كند . و ستّاريت او تا جايی است كه درباره ی محاسبه ی بعضی از بندگانش فرموده است : من خود به حساب آنان رسيدگی می كنم ، كه حتی نزد پيامبر رحمتم ، كه بی اندازه به امت رؤف و مهربان است ، گناهانشان افشا نشود ، تا نزد او خجل و شرمسار گردند .

امام چهارم (عليه السلام) در دعای ابوحمزه بخشی از صفات خدا را به اين صورت
بيان می كند :

سَتّارُ العُيُوب ، غَفّارُ الذُّنُوب ، عَلاَّمُ الغُيُوب ، تَسْتُرُ الذَّنْبَ بِكَرَمِكَ وَتُؤَخِّرُ العُقُوبَةَ بِحِلْمِكَ .

« پوشاننده ی عيب ها ، آمرزنده ی گناهان ، دانای نهان ها ، گناه را به بزرگواريت می پوشانی و عقوبت را به بردباری ات به تأخير می اندازی » .

بعضی از بندگان حق ، با اينكه وجودی محدود دارند ، اخلاق پرده پوشی آنان نسبت به عيوب ديگران چنان قوی بوده كه انسان از شنيدن داستان های پرده پوشی آنان غرق در حيرت و تعجب می شود ، پس خدای مهربان كه وجودش بی نهايت و نامحدود است ، در پرده پوشی و ستّاريّت چگونه است ؟!

يعقوب پيامبر ، در اصراری كه به يوسف برای بيان ستمی كه برادرانشان به او روا داشتند جوابی جز اين نشنيد كه گفت :

( . . . عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ . . . )(1) .

« ای پدر ، خدا از آنچه اتفاق افتاد درگذشت و چشم پوشيد » .

داستانی شگفت و حيرت آور از پرده پوشی

درباره ی ابو عبدالرحمن ، حاتم بن يوسف اصمّ كه از بزرگان خراسان بود و در علم ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مائده : 95 .


صفحه 363


و ورع و تقوی كمتر نظير داشت ، نوشته اند : شهرتش به اصم(1) ، برای اين بود كه : زنی نزد او آمد تا مسئله ای را معلوم كند ، از آن زن در هنگام كلام باد معده خارج شد و آن زن به شدّت شرمسار و خجل گشت ، حاتم به گوش خود اشاره كرد ، كنايه از اين كه كلام تو را نمی شنوم ، سخن بلندتر گو تا بشنوم ، آن زن بسيار خوشحال شد و خدا را بر اين معنا شكر كرد كه آبرويش نزد آن عالم نرفت ، پس از اين واقعه كه كسی هم از آن آگاه نشد معروف به حاتم اصم گرديد ، چون تا آن زن زنده بود او به همان حالت با مردم زيست ، هنگامی كه از دنيا رفت يكی از بزرگان او را خواب ديد و پرسيد :

مَا فَعَلَ اللَّهُ بِكَ ؟

« خدا با تو چگونه رفتار كرد ؟ »

گفت : به سبب آن كه يك شنيده را نشنيده گرفتم ، بر تمام اعمال و شنيده هايم قلم عفو كشيد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اَصم : كری سنگين


صفحه 364


« وَلاَ تُعَاجِلْنِی بِالْعُقُوبَةِ عَلَی مَا عَمِلْتُهُ فِی خَلَوَاتِی »

وَلاَ تُعَاجِلْنِی بِالْعُقُوبَةِ عَلَی مَا عَمِلْتُهُ فِی خَلَوَاتِی...   

« مِنْ سُوءِ فِعْلِی وَإِسَائَتِی ، وَدَوَامِ تَفْرِيطِی وَجَهالَتِی ، وَكَثْرَةِ شَهَوَاتِی وَغَفْلَتِی »

« به عذاب و عقوبتم به آنچه كه در خلوت هايم مرتكب شدم شتاب مكن ، از كار زشتم و گناهم و ادامه ی كوتاهی ام در بندگی و نادانی ام و بسياری شهواتم و غفلتم » .

از معارف الهی استفاده می شود : اگر شتاب در عقوبت می شد ، جنبنده ای در زمين باقی نمی ماند . ولی وجود مقدس او از باب رحمت و مهلت دادن به بندگان ، شتاب در عقوبت نمی كند ; و اين مهلت برای اين است كه گناهكاران ، فرصت را غنيمت بشمارند و با حضرت او از در آشتی درآيند و با توبه ی واقعی آثار گناهان را بزدايند و مفاسد گذشته را اصلاح كنند و واجبات از دست رفته را جبران نمايند .

يا در عقوبت آنان شتاب نمی كند تا اگر از نسل آنان بخواهد مؤمنی پديد آيد عقوبت ، مانع پديد آمدنش نشود .

يا به خاطر ناله ی كودكان و دعای خالصانه ی عاشقان و گريه ی نيمه شب زنده دلان ، عقوبت را به تأخير می اندازد ; يا با توبه برطرف می كند و چنانچه مانعی از اين قبيل در راه عقوبت نباشد از شتاب در عقوبت امتناع نمی كند .

در هر صورت چون در دستگاه او به خاطر بی پروايی اهل گناه ، شتاب در


صفحه 365


عقوبت وجود دارد ، اين شتاب را می توان با دعا و ندبه و گريه و زاری و توبه و اصلاح مفاسد از ميان برداشت ، چنان كه قوم يونس با روی آوردن به پيشگاه حضرتش با كمك توبه و ناله و استغاثه ، عقوبت را از خود برطرف كردند .

به اين نكته ی بسيار مهم هم بايد توجه داشت كه : اگر عقوبت الهی برسد ، هيچ قدرتی نمی تواند آن را از مردم بازگرداند .

و نيز به اين حقيقت هم بايد توجه كرد كه : گاهی عقوبت الهی در دنيا به صورت قحطی ، بلاهای آسمانی ، گرانی جنس ، بی اعتمادی به يكديگر و در نهايت به صورت مسخ باطنی چهره نشان داده می شود .

نشانه های مسخ باطن در كلام رسول خدا (صلی الله عليه وآله وسلم) در روايتی بسيار مهم خطاب به اميرالمؤمنين (عليه السلام) به اين مضمون بيان شده است :

يا عَلِیُّ ! اِنَّ القَوْمَ سَيُفْتَنُونَ ] بَعْدِی [ بِأَمْوَالِهِمْ ، وَيَمُنُّونَ بِدِينِهِمْ عَلَی رَبِّهِمْ ، وَيَتَمَنَّوْنَ رَحْمَتَهُ ، وَيَأْمَنُونَ سَطْوَتَهُ ، وَيَسْتَحِلُّونَ حَرَامَهُ بِالشُّبُهَاتِ الكَاذِبَةِ وَالاَْهْوَاءِ السَّاهِيَةِ ، فَيَسْتَحِلُّونَ الخَمْرَ بِالنَّبِيذِ ، وَالسُّحْتَ بِالْهَدِيَّةِ ، وَالرِّبَاءَ بِالْبَيْعِ(1) .

« ای علی ! به زودی اين امت پس از من به اموالشان امتحان می شوند ، اينان به دينشان بر پروردگارشان منت گذارند ، و آرزوی رحمت خدا نمايند ، و خود را از عذابش ايمن به حساب آرند ، و با شبهات دروغين و هواهای فراموشی آور حرامش را حلال دانند ، پس ماده ی مست كننده را ( كه از انگور و خرما می گيرند ) به شبهه ی آشاميدنی حلال ، و مال حرام را به شبهه ی هديه و بخشش ، و ربا را به شبهه ی داد و ستد بر خود حلال كنند » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نهج البلاغه : خطبه ی 156 ، و من كلام له ( ع ) خاطب به اهل البصرة . . .  ; بحار الانوار : 100 / 56 ، باب 4 ، حديث 32 .


صفحه 366


راستی ، اگر باطن افراد به سبب تداوم گناه از حالت انسانی به حالت شيطانی مسخ نشده باشد ، چگونه حرام خدا را حلال می دانند و شراب و مال حرام و ربا را بر خود حلال می نمايند ؟ اين امور از آثار مسخ باطنی است كه مسخ باطن هم در حقيقت نوعی از عقوبت خداست ; چنان كه به صورت ظاهر در قوم نافرمان بنی اسرائيل پديدار شد و گناهكاران آن امت ، مخاطب به خطاب عقوبت آور
خدا شدند :

( . . . كُونُوا قِرَدَةً خاسِئِينَ )(1) .

« به صورت بوزينه هايی رانده شده از رحمت گرديد ! »

امام (عليه السلام) در جملات مورد شرح پس از بيان « مِنْ سُوءِ فِعْلِی وَإسَائَتِی » به چهار مطلب اشاره می فرمايد :

1 ـ تفريط . 2 ـ جهل . 3 ـ شهوت . 4 ـ غفلت .

تفريط

منظور از « تفريط » در اين مقام ، كوتاهی ورزيدن در طاعت و عبادت و خدمت به بندگان خدا و انجام كار خير است .

معارف الهيّه مردم را از افتادن در ورطه ی تفريط نهی كرده اند و تفريط را خسارتی سنگين و سبب محروميت از فيوضات الهيّه قلمداد نموده اند .

اميرالمؤمنين (عليه السلام) در ضمن رواياتی بسيار باارزش فرموده است :

التَفْرِيطُ مُصِيبَةِ القَادِرِ(2) .

« كوتاهی كردن ، مصيبت و بلای تواناست » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بقره : 65 .

2 ـ غرر الحكم : 479 ، متفرقات اجتماعی ، حديث 11009 .


صفحه 367


ثَمَرَةُ التَّفْرِيطِ النَّدامَةُ ، وَثَمَرَةُ الحَزْمِ السَّلاَمَةُ(1) .

« نتيجه ی كوتاهی ورزيدن ، پشيمانی ، و ميوه ی دورانديشی ، سلامت است » .

الجَنَّةُ غَايَةُ السَّابِقينَ ، وَالنَّارُ غَايَةُ المُفَرِّطِينَ(2) .

« بهشت ، نهايت و خط پايان پيشی گيرندگان ، و آتش ، نهايت و خط پايان كوتاهی كنندگان است » .

امام ششم (عليه السلام) فرمود :

مَنْ فَرَّطَ تَوَرَّطَ(3) .

« كسی كه كوتاهی ورزيد به مشكلات بسيار سخت دچار شد » .

جهل

نادانی به حقايق و جهل به امور دنيا و آخرت و تكاليف و وظايف و حقوق خود و ديگران ، بيماری بسيار خطرناكی است كه اگر با تحصيل علم و معرفت مداوا نشود هلاكت ابدی و رسوايی دائمی و خسارت جبران ناپذير به دنبال خواهد داشت .

به پاره ای از روايات مربوط به جهل در شرح جمله ی « وَتَجَرَّأْتُ بِجَهْلِی » در صفحات گذشته اشاره شد .

شهوت

شهوت ، به معنای : « رغبت شديد و ميل به چيزی است كه انسان آن را برای ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نهج البلاغه : حكمت 181 .

2 ـ نهج البلاغه : 221 ، خطبه ی 157 ، و من خطبة له ( ع ) يحث الناس علی التقوی .

3 ـ تحف العقول : 356 .


صفحه 368


به دست آوردنش هدف گرفته است » .

اگر اين رغبت و ميل به امور ناپسند و حرام باشد ، سبب افتادن در گناه و معصيت و نهايتاً كشته شدن روح عقل و در عاقبت دچار شدن به عذاب دنيا و آخرت خواهد شد .

سبب هيجان شهوت ، محبت و عشق بی اندازه به دنياست كه مانند درختی در كنار وسوسه های شيطان و همنشينی با بدكاران و از خدا بی خبران رشد و نمو می كند و شاخه های شهوات از آن می رويد و تبديل به شجره ی ملعونه می شود ، كه ميوه ای جز ارتكاب گناهان ، و حاصلی جز دور شدن از خدا و رسيدن به محروميت از رحمت و اهليّت برای خزی دنيا و آخرت و افتادن به دوزخ ندارد .

اين درخت خطرناك كه نمونه ای از درختان جهنم ، و به ويژه درخت زقّوم است ، جز با تيشه ی موعظه و نصيحت و توجه به خدا و بازگشت به او و انديشه در عاقبت و عبرت گرفتن از حوادث ريشه كن نمی شود .

اهل حقيقت می گويند : از خطرناك ترين شاخه های اين درخت كه در بسياری از نفوس ريشه دوانده و سبب بروز انواع معاصی و گناهان و علّت پيدايش بسياری از زشتی های اخلاق در آنان شده است ، هفت شاخه است :

1 ـ شهوت مقام و رياست و جاه و جلال .

2 ـ شهوت مال و ثروت و مُلك و منال .

3 ـ شهوت كاخ و قصر و عمارت های گران قيمت .

4 ـ شهوت مباشرت با زنان زيبا و طنّازان هم چون حور .

5 ـ شهوت خوراكی ها و نوشيدنی های لذت بخش و سكرآور .

6 ـ شهوت لباس های فاخر و پوشيدنی های ابريشمی و رنگارنگ .

7 ـ شهوت معاشرت و نشست و برخاست با اهل فسق و فجور و آلوده دامنان به گناه و معصيت .


صفحه 369


اين هفت شهوت خواه ناخواه سبب بروز هفت صفت شيطانی از افق باطن انسان ، و مانع تابش خورشيد عرفان بر مرغزار دل های غافلان است :

1 ـ تكبّر . 2 ـ ريا و خودنمايی . 3 ـ حسد و حقد . 4 ـ حرص و طمع .

5 ـ بخل . 6 ـ ستم . 7 ـ خشم و غضب .

شرح هر يك از شهوات هفتگانه و صفات خسارت باری كه شكوفه ی دوزخی آن هاست ، كتابی مستقل و جداگانه می طلبد .

افتادگان در چاه محبت دنيا و غرق شدگان در تاريكی شهوات ، وقتی با رسيدن پيك مرگ بيدار می شوند ، می يابند كه دچار چه خسارت سنگينی شده اند و می فهمند كه چه آخرت آبادی را با آن همه نعمت هايش با دنيای پستی كه نوشش با نيش ، و عيشش با كدورت ، و خوشحالی اش آميخته به غم بوده ، عوض كرده اند !

پادشاه زاده ی تيره بخت

حال افتادگان در چاه محبت دنيا و غرق شدگان در تاريكی شهوات ، مانند حال آن پادشاه زاده ای است كه پدرش در مقام داماد شدن او برآمد ، پری چهره ای كم نظير را از خاندانی شريف و نجيب به عقد او درآورد .

چون وسايل عروسی آماده شد ، خواص و عوام را به تناسب شأنشان به دربار بار داد و درب خزانه ی احسان را به روی مردمان گشود و محتاج و نيازمند و غنی و ثروتمند را از جوائزش بهره مند ساخت ، و از گرمی جشن و چراغانی ، غم دل ها را زدود . آشنا و بيگانه در آن مجلس سرور حاضر شدند و از تماشای آن بزم بی نظير به حيرت فرو رفتند .

عروس حور وَش را با انواع زيور و زينت به حجله آوردند ; ولی در اين ميان داماد را نديدند ، به جستجويش برآمدند ولی او را نيافتند . داماد در آن شب ،


صفحه 370


شراب بسيار خورده بود و آتش شعورش مانند چراغ بختش فرو مرده بود ، بر اثر مستی زياد ، از جمع مهمانان جدا افتاد و حيرت زده و مبهوت به چند كوی و برزن گذر كرد ، عبورش به دخمه ای از دخمه های مجوسان افتاد ; مجوسانی كه بر اساس قانونشان مردگان را در دخمه می گذاشتند و در دل شب كنار آنان شمع و چراغ می افروختند .

پادشاه زاده وقتی چشم به دخمه دوخت ، دخمه را حجله ی عروس پنداشت ، به درون دخمه رفت . مجوسان جنازه ی پيره زالی را كه هنوز كالبدش سالم بود ، در آن دخمه گذاشته بودند .

داماد ، پيره زال مرده را در آغوش كشيد و از روی ميل و رغبت و غريزه ی شهوت تا صبح با او آميزش كرد .

چون با وزيدن نسيم صبح از مستی و بی هوشی و بی خبری و مدهوشی در آمد ، خود را در دخمه ای وحشت زا و كنار جسد پيره زالی زشت رو ديد ، از شدت نفرت و كراهت نزديك بود هلاك شود ، و از نهايت شرمندگی و خجلت راضی بود به زمين فرو رود . در انديشه بود كه مبادا كسی بر اين وضع آگاه گردد و ننگ و عارش تا قيامت بر او بماند كه ناگاه پدر و خدم و حشمش رسيدند و بر آن رسوايی و افتضاح آگاه شدند !!

اين است دورنمايی از زندگی افتادگان در چاه محبت دنيا و غرق شدگان در شهوات ، كه عروس آخرت را به سبب مستی از شهوات با به آغوش كشيدن پيره زال زشت روی و زشت خوی دنيا عوض كرده اند !!

ز خود غافل نشستن تا كی و چند *** به دنيا چشم بستن تا كی و چند

ز اهل دل نهفتن روی تا كی *** هوس رانی و حيوان خوی تا كی

تويی آن شاهباز اوج لاهوت *** چرا افتاده ای در دام ناسوت

تو را مستی ز جام خودپرستی *** ز اوج افكنده اين سان سوی پستی


صفحه 371


اگر صيدی نباشد غافل از خويش *** چه می آيد ز صياد جفا كيش

مچين بر گرد خود اسباب غفلت *** دمی بيدار شو از خواب غفلت

ببين چون رهروان كردند ره طی *** تو نيز آخر قدم بردار از پی

چه خوش اين نكته گفت آن پير كامل *** به دنيا دل نبندد مرد عاقل

تو نيز از عاقلی ترك جهان گوی *** ره عقبی چو ديگر رهروان پوی

به دل ره ده تو مهر روی ماهی *** برای خويشتن جو خضر راهی

كه چون رفتی از اين دنيای فانی *** بماند نام نيكت جاودانی

امام صادق (عليه السلام) از پدرانش از رسول خدا (صلی الله عليه وآله وسلم) روايت می كند كه آن حضرت فرمود :

طُوبَی لِمَنْ تَرَكَ شَهْوَةً حَاضِرَةً لِمَوْعُود لَمْ يَرَهُ(1) .

« خوشا بر كسی كه شهوت موجود را برای به دست آوردن بهشت موعودی كه نديده ترك كند » .

و نيز آن حضرت فرمود :

حُفَّتِ الجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ(2) .

« بهشت با رنج بندگی و عبادت احاطه شده و آتش با شهوات محاصره
شده است » .

مردی به حضرت باقر (عليه السلام) گفت : عبادتم ضعيف و روزه ام اندك است ولی اميد دارم كه جز حلال نخورم . حضرت فرمود : كدام كوشش و عمل از نگاه داشتن شكم و شهوت از حرام برتر است ؟ (3)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ امالی مفيد : 51 ، المجلس السادس ، حديث 18 .

2 ـ بحار الانوار : 68 / 72 ، باب 62 .

3 ـ بحار الانوار : 68 / 269 ، باب 77 ، حديث 4 .


صفحه 372


رسول خدا (صلی الله عليه وآله وسلم) فرمود :

أَكْثَرُ مَا تَلِجُ بِهِ أُمَّتِی النَّارَ الأجْوَفَانِ : البَطْنُ وَالفَرْجُ(1) .

« بيشتر چيزی كه امت من به سبب آن وارد آتش می شوند شكم و شهوت
جنسی است » .

غفلت

غفلت ، يعنی : بی خبری از چيزی كه انسان پيشتر به آن توجه داشته است .

اشتغال زياد به امور مادی و سرگرمی بيش از اندازه به زندگی ظاهری و پُر كردن وقت به اموری كه انسان را به آن امور دل مشغول می كند و صبح و شام دنبال دنيا دويدن و افتادن در بند هوا و هوس ، همه و همه سبب غفلت و بی خبری از خدا و قيامت و بندگی و طاعت و دين داری و عبادت است .

اميرالمؤمنين (عليه السلام) در ضمن گفته های حكيمانه اش مردم را به زيان های غفلت و خسارت های بی خبری توجّه می دهد :

الغَفْلَةُ أَضَرُّ الأَعْدَاءِ(2) .

« بی خبری زيانبارترين دشمنان است » .

وَيْلٌ لِمَنْ غَلَبَتْ عَلَيْهِ الغَفْلَةُ فَنَسِیَ الرِّحْلَةَ وَلَمْ يَسْتَعِدَّ(3) .

« وای بر كسی كه بی خبری بر او چيره شود ، در نتيجه سفر به آخرت را فراموش كند و برای آن آماده نگردد » .

مَنْ غَلَبَتْ عَلَيْهِ الغَفْلَةُ مَاتَ قَلْبُهُ(4) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بحار الانوار : 68 / 269 ، باب 77 ، حديث 5 .

2 ـ غرر الحكم : 265 ، حديث 5744 ; ميزان الحكمه : 9 / 4362 ، الغفلة ، حديث 15135 .

3 ـ غرر الحكم : 146 ، حديث 2656 ; ميزان الحكمه : 9 / 4362 ، الغفلة ، حديث 15143 .

4 ـ غرر الحكم : 266 ، حديث 5765 ; ميزان الحكمه : 9 / 4372 ، الغفلة ، حديث 15207 .


صفحه 373


« كسی كه بی خبری بر او چيره شود ، دلش می ميرد » .

دَوَامُ الغَفْلَةِ يُعْمِی البَصِيرَةَ(1) .

« ادامه ی بی خبری ، چشم باطن را كور می كند » .

امام مجتبی (عليه السلام) فرمود :

الغَفْلَةُ تَركُكَ المَسْجِدَ وَطَاعَتُكَ المُفْسِدَ(2) .

« ترك كردن مسجد و فرمان بردن از مفسد ، غفلت است » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ غرر الحكم : 266 ، حديث 5762 ; ميزان الحكمه : 9 / 4372 ، الغفلة ، حديث 15208 .

2 ـ بحار الانوار : 75 / 114 ، باب 19 ، حديث 10 ; ميزان الحكمه : 9 / 4372 ، الغفلة ، حديث 15203 .


صفحه 374





پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^