فارسی
جمعه 31 فروردين 1403 - الجمعة 9 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

حلال و حرام مالی، ص: 469

بخواهيم. راه دادند و او جلو آمد.

به ابوالنجم گفتند: اين آقا غش كرده است، به محض اين كه وارد بازار عطرفروشان شد افتاد و هر كاری می كنيم، به هوش نمی آيد. ابوالنجم گفت: چه كسی اين شخص را می شناسد؟ يك نفر گفت: من. گفت: شغل او چيست؟ گفت:

كنّاس است، سطلی دارد كه با آن چاه دستشويی خانه ها را خالی می كند، گفت:

چند سال است كه اين كاره است؟ گفتند: پنجاه سال.

گفت: يكی از شما برود قدری فضولات چاه دستشويی خانه را بياورد و جلوی بينی او بگيرد، وقتی نفس اول را بكشد، به هوش می آيد. عطر، به مزاج او نمی سازد، فقط نجاست به اين شخص می سازد. نفس او پنجاه سال است كه با بوی نجاست خو گرفته و اين بو طبيعت او شده است.

مجرمان و نفرت از خوبی ها

در جهت تغذيه زشتی ها، بعد از مدتی نفس از خوبی ها نفرت پيدا می كند.

كسی كه به انواع گناهان عادت كرده است و هر كاری می كنيد تا هدايتش كنيد، نمی پذيرد، قبول نمی كند، خوبی ها را نمی گيرد، اما همان وقت به گناه دعوتش كنند، سريع قبول می كند، اين اشتهايش نسبت به زشتی ها تمام نمی شود.

تشبيه نفس مجرم به جهنم

مفسرين و اهل دل می گويند: اين دهان و معده، در خوردن زشتی ها و سير نشدن، دقيقاً مانند دهان و معده جهنم است. قرآن را در اينجا می خوانند كه خدا در آن می فرمايد: در قيامت وقتی خدا هفت طبقه جهنم را از مجرمان پر كرد، جهنمی كه آنها با دست خود و زشتی ها ساختند، وقتی تمام شد و كسی در صحرای محشر نماند، بهشتی ها به بهشت و جهنمی ها به جهنم رفتند، هيچ كس ديگری نماند،




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^