حلال و حرام مالی، ص: 297
درخواست مصلحت از خدا
اوليای خدا نمی گويند: خدايا اين كار را بكن، می گويند: خدايا! هر چه مصلحت ما هست، در حقّ ما انجام بده.
قوم ديگر می شناسم ز اولياء |
كه دهانشان بسته باشد از دعا «1» |
|
در اصفهان مدرسه معروفی برای طلبه ها هست كه خيلی از مراجع در آنجا درس خواندند. مانند مرحوم آيت الله بروجردی، شهيد مدرس و سيد جمال الدين گلپايگانی.
در آنجا ظهر و شب نماز جماعت های خيلی خوبی داشته و دارد. يكی از كسانی كه هر روز به نماز جماعت می آمد، حكيم باشی اصفهان و رييس همه دكترها بود.
روزی داشت به نماز جماعت می رفت، ديد پينه دوز جلوی درب مدرسه خيلی اوقاتش تلخ است. گفت: مشهدی حسن! چه شده است؟ گفت: ديشب همسرم زاييده و نهمين بچه ماست. والله من بچه نمی خواهم؛ چون درآمدی ندارم. گفت:
غصّه نخور، من معجونی دارم كه هم مرد و هم زن را عقيم می كند. برای تو می آورم، پول هم نمی خواهم. هر دو بخوريد. گفت: خدا پدرت را بيامرزد.
سال ديگر حكيم باشی آمد برود، ديد پينه دوز خيلی بد نگاه می كند، گفت:
مشهدی حسن! گفت: زهر مار، خدا تو را لعنت كند، اين چه بود كه به من دادی،
______________________________ (1)- مولوی.