داد زد ها ... سر از این خاک کجا برداردکیست آیا قدمی سمت خدا بردارد ؟
خیمه زد روی پدر رو به جماعت پرسیدیک نفر نیست که بابای مرا بردارد ؟
یک نفر نیست از این جمع قدم بگذاردو بیاید سر بابای مرا بردارد ؟
یک نفر نیست که مردی کند و برخیزدحجم این داغ بزرگ از دل ...
ای تشنهی عشق روی دلبند
برخیز و به عاشقان، بپیوند
در جاری مهر، شستشو کن
وانگاه، ز خون خود وضو کن
زان پا که در این سفر درآئی
گر دست دهی سبکتر آئی
رو جانب قبلهی وفا کن
با دل، سفری بکربلا کن
بنگر. به نگاه دیدهی پاک
خورشید ...
با آسمان قسمت بکن بال وپرت رابردار از روی زمین چشم ترت رااین تکه های گمشده راز رشیدی ستیعنی تصور کن علی اکبرت راشیون مکن لیلای مجنون،این بیابانباید بنوشد خون پاک همسرت راگهواره را آرام تر از خود رها کنتا نشکند بغضی گلوی اصغرت راآتش توان سوختن اینجا ...
ظهرعاشورا حسین بن علی یاور نداشت
یاوری دیگر از آن یاران نام آور نداشت
بهر جانبازی نشان از قاسم و جعفر نبود
خسرودین عون و عباس و علی اکبر نداشت
بانگ هل من ناصرش راهیچکس پاسخ نگفت
ناصر دین پیمبر ناصری دیگر نداشت
با دلی سرشار غم قنداقهی اصغر ...
تویی ماه تابان آل عبا
تو تصویری از آیه انما
منم زینب غم کشیده ،حسین
ببین رنگم از رخ پریده ،حسین
برادر گلویت بوسیده ام
به گرد ت چو پروانه چرخیده ام
بحق دل خسته مادرم
به هر جا تو شو مونس و یاورم
هلا ای شهیدی که صد پاره ای
مگو خواهر از چیست ...
خاک، خونْ آغشته لبْ تشنگان کربلاست آخر ای چشم بلابین! جوی خونبارت، کجاست؟! جز به چشم و چهره، مسپَر خاک این ره کآن همه نرگس چشم و گل رخسار آل مصطفی ست ای دل بی صبر من! آرام گیر اینجا، دمی کاندرین جا منزل آرامِ جان مرتضی ست ای که زوّار ملایک را، جنابت ...
یک خیابان کرده مجنونم تو می دانی کجاست آن خیابان کوی جانان قطعه ای از کربلاستیک خیابان دل ربوده از تمام عاشقان هست آنجا جای پای مهدی صاحب زمانیک خیابان گشته منزلگاه جبرئیل امینیک طرف استاده زهرا یک طرف ام البنینیک خیابان گشته تنها جلوه گاه عالمین ...
چکيده
ادبيات در قلمرو شعر و شاعري در ميان شيعيان از آغاز، مرتبتي بلند داشته است. شايد مهارت و توانمندي امامان شيعه در سرودن شعر و همچنين تشويق و تکريم آنها نسبت به شاعران متعهد و با اخلاص، انگيزه اي شد تا ابيات و سوگ سروده ها، براي کسب منافع مادي ...
بر خوان غم، چو عالميان را صلا زدند اول صلا به سلسله ي انبيا زدندنوبت به اوليا چو رسيد، آسمان طپيد زان ضربتي كه بر سر شير خدا زدندآن در كه جبرئيل امين بود خادمش اهل ستم به پهلوي خير نساء زدندبس آتش ز اخگر الماس ريزه ها افروختند و در حسن مجتبا زدندوانگه ...
بگذر ای باد صبا باز بر آن گلشن جان
که در آن تشنه لبانند و فرات است روان
راز بگشای از این پرده و بی پرده بگو
«که شهیدان کهاند این همه خونین کفنان»
خاک خونین به من آورد از آن دشت بلا
پر فروریخت و در شعله آهش توفان
گفت: هفتاد و دو گل از ...
بادهی عشق تو همجنس شراب عطش است
جان کوثر نسبت تشنه آب عطش است
زائر تربت خونین حسین بن علی است
عطر شوری که ره آورد گلاب عطش است
حاش الله که دهد دست ارادت به یزید
آن امامی که دلش مست ثواب عطش است
روز آشوب شهامت همه دیدند که ...
ای جهانی نثار دستانت
عالمی سوگوار دستانت
در شگفتم هلا چها کرده است
قدرت ذوالفقار دستانت
پی یاری برادر تو هنوز
مانده در انتظار دستانت
کودکان را بهبین که میگریند
در یمین و یسار دستانت
سرو آزاد نیست جز شبحی
سبزگون ...
خاموش محتشم كه دل سنگ آب شد بنياد صبر و خانه ي طاقت خراب شدخاموش محتشم كه ازين حرف سوزناك مرغ هوا و ماهي دريا كباب شدخاموش محتشم كه ازين شعر خونچكان در ديده اشك مستمعان خون ناب شدخاموش محتشم كه ازين نظم گريه خيز روي زمين به اشك جگرگون پر آب شدخاموش ...
جاده و اسب مهياست؛ بيا تا برويمكربلا، منتظر ماست؛ بيا تا برويمايستاده ست به تفسير قيامت، زينب «س»آن سوى واقعه پيداست؛ بيا تا برويمخاك در خون خدا، مى شكفد، مى بالدآسمان، غرق تماشاست؛ بيا تا برويمتيغ در معركه مى افتد و برمى خيزدرقص شمشير چه زيباست؛ ...
چون خون زحلق تشنه او ، بر زمين رسيد جوش از زمين ، به ذروه ي عرش برين رسيدنزديك شد ، كه خانه ي ايمان شود خراب از بس شكستها ، كه به اركان دين رسيدنخل بلند او چه خسان ، بر زمين زدند طوفان به آسمان ، ز غبار زمين رسيدباد، آن غبار چون به مزار نبي رساند گرد از ...
مردی در ارتفاع عطش ایستاده سبزدر باورش تموّج عشق و اراده سبزمردی که ایستاده در آغاز آسماندر ابتدای فرصت بیتاب جاده سبزبعد از وقوع سرخ درختان سربلنددستی به طرح روشن فردا گشاده سبزکوثر شکفته در نَفَسش جرعه جرعه رازخمخانه بیکرانهترین جام و باده ...