شيخ صدوق از حضرت صادق عليه السلام روايت مىكند: تعدادى اسير به محضر مبارك رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آوردند، به كشتن همهى آنان فرمان داد مگر به يك نفر از آنان.
مرد اسير گفت: چرا از ميان همهى اسيران حكم رهايى مرا دادى؟ فرمودند:
جبرييل از ...
عبد اللَّه بن حمّاد از على بن ابى حمزه نقل مىكند كه مرا دوستى بود از نويسندگان امور ادارى بنى اميه، به من گفت: از حضرت صادق عليه السلام اجازه بگير تا من خدمت آن بزرگوار برسم، از حضرت اجازه گرفتم، حضرت اجازه دادند، وقتى بر حضرت وارد شد سلام كرد و ...
توبهى دو برادر در آخرين ساعات عاشورا
توبه در اسلام اعادهى حيثيث از گنهكار پشيمان نزد خداست، اعادهى حيثيتى كه به وسيلهى خود او انجام مىشود، و ديگران دخالتى ندارند، و اين راه هميشه براى او باز است؛ چون مكتب الهى مكتب اميد است، سرچشمهى ...
توبه در اسلام اعادهى حيثيث از گنهكار پشيمان نزد خداست، اعادهى حيثيتى كه به وسيلهى خود او انجام مىشود، و ديگران دخالتى ندارند، و اين راه هميشه براى او باز است؛ چون مكتب الهى مكتب اميد است، سرچشمهى مهر است و كانون رحمت، و حسين آيينهى تمام ...
اصمعى مىگويد: در بصره به سر مىبردم، نماز جمعه را خوانده و از شهر بيرون رفتم، مرد عربى را ديدم بر شترى نشسته و نيزهاى در دست دارد، چون مرا ديد گفت: از كجايى و از كدام قبيلهاى؟ گفتم: از طايفهى اصمع، گفت: تو آنى كه معروف به اصمعى هستى؟ گفتم: آرى، ...
گروهى راهزن در بيابان دنبال مسافر مىگشتند تا او را غارت كنند، ناگهان مسافرى ديدند، به جانب او تاختند و گفتند: هرچه دارى به ما بده، گفت: تمام دارايى من هشتاد دينار است كه چهل دينار آن را بدهكارم، با بقيهى آن هم بايد تأمين معيشت كنم تا به وطن ...
در سفر سومى كه فرزندان يعقوب به محضر يوسف آمدند عرضه داشتند: اى سالار بزرگ! قحطى سرتاسر ديار ما را فرا گرفته و تنگى معيشت خاندان ما را در زير فشار خرد كرده، توانايى از دست ما رفته، پشيزى ناچيز از سرمايه همراه آوردهايم كه با گندمى كه مىخواهيم ...
از حضرت سجاد عليه السلام روايت شده: مردى خاندان خود را به كشتى سوار كرد و به دريا اندر شد، كشتى آنها شكست و از سرنشينان كشتى جز همسر آن مرد نجات نيافت. او بر تخته پارهاى از كشتى برنشست و موجش به يكى از جزيرهها برد، در آن جزيره مردى راهزن بود كه ...
در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم، در شهر مدينه مردى بود با چهرهاى آراسته و ظاهرى پاك و پاكيزه، آنچنان كه گويى در ميان اهل ايمان انسانى نخبه و برجسته است.
او در بعضى از شبها به دور از چشم مردمان به دزدى مىرفت و به خانههاى اهل مدينه ...
بشر مردى بود خوشگذران و اهل لهو و لعب، اغلب اوقات در خانهى خود مجلس آوازه خوانى و بزم گناه داشت، روزى امام موسى بن جعفر عليه السلام از كنار خانهى او عبور كردند، در حالى كه صداى آوازه خوانان و مطربان بلند بود. امام به خدمتكارى كه كنار درِ خانه ...
در زمان يكى از اولياى حق، مردى بود كه عمرش را به بطالت وهوسرانى ولهو و لعب گذرانده بود و براى آخرت آنچنان كه بايد، اندوختهاى آماده نكرده بود.
خوبان و نيكان، پاكان و صالحان از او دورى جستند، در حلقهى نيك نامان راه نداشت، نزديك مرگ پروندهى خود ...
جابر جُعفى كه از معتبرترين راويان مكتب اهل بيت است، از رسول باكرامت اسلام روايت مىكند:
سه مسافر به كوهى رسيدند كه غارى در آن كوه قرار داشت، به داخل غار رفتند و به عبادت حق نشستند، سنگى بزرگ از بالاى كوه سرازير شد و در دهانهى غار قرار گرفت به ...
مترجم تفسير بسيار مهم الميزان، استاد بزرگوار حضرت آقاى سيد محمد باقر موسوى همدانى، در روز جمعه شانزدهم شوال 1413 ساعت 9 صبح در شهر قم حكايت زير را براى اين عبد ضعيف و خطاكار مسكين نقل كرد:
در منطقهى گنداب همدان كه امروز جزء شهر شده، مردى بود شرور، ...
معاذ بن جبل در حال گريه بر رسول خدا وارد شد، به حضرت سلام كرد و جواب شنيد، پيامبر عزيز به او فرمودند: سبب گريهات چيست؟ عرضه داشت: جوانى خوش سيما كنار در مسجد ايستاده و هم چون مادر داغديده بر حال خود مىگريد، علاقه دارد شما را زيارت كند، فرمودند: ...
فضيل گرچه در ابتداى كار راهزن بود و همراه با نوچههاى خود، راه را بر كاروانها و قافلههاى تجارتى مىبست و اموال آنان را به غارت مىبرد، ولى داراى مروت و همتى بلند بود، اگر در قافلهها زنى وجود داشت، كالاى او را نمىبرد و كسى كه سرمايهاش اندك ...
زمانى كه مسألهى جنگ تبوك پيش آمد، سه نفر از اصحاب پيامبر به نام كعب بن مالك و مرارة بن ربيع و هلال بن اميه، از همراه شدن با پيامبر و شركت در جبههى حق عليه باطل امتناع كردند.
شركت نكردن آنان علتى جز سستى و عافيت خواهى و تنبلى نبود، ولى پس از حركت ...
حرّ بن يزيد در آغاز با حسين نبود، سرانجام با حسين شد، حر جوانمردى آزاده بود و به جملهى بىمعناى «المأمور معذور» ايمان نداشت، از فرمان ستمگران سرپيچيد و در برابر آنان قيام كرد، و پايدارى نشان داد تا به سر منزل شهادت رسيد.
حر از سران كوفه به ...
زمانى كه ابليس دچار لعنت خدا شد، از خداوند براى بقايش تا روز قيامت مهلت خواست، به او مهلت دادند، از او سؤال شد: اين مهلت گسترده را براى چه مىخواهى؟ جواب داد: خداوندا! به عزّتت از كنار بندهات نمىروم، تا جان از بدنش بيرون رود، خطاب رسيد: به عزّت و ...
يكى از نيكان را ديدند كه زياد گريه مىكند و فراوان اشك مىريزد، گفتند:
سبب اين همه گريه و ناله چيست؟ گفت: اگر خداوند به من بفرمايد به خاطر گناهانت، براى هميشه تو را در حمّامى گرم حبس مىكنم، سزاوار است اشك چشمم تمام نشود، ولى چه كنم كه تهديد ...
ابوعمر زجاجى انسانى وارسته و نيكوكار بود، مىگويد: مادرم از دنيا رفت، خانهاى را از او به ارث بردم، خانه را به پنجاه دينار فروختم و عازم حج شدم.
چون به سرزمين نينوا رسيدم، دزدى بيابانى در برابرم سبز شد، به من گفت: چه دارى؟ در درونم گذشت راستى و ...