در «من لا یحضره الفقیه» شیخ صدوق رحمه الله نقل شده:عبداللّه بن علی میگوید: متاع خود را از بصره به مصر بردم تا به فروش برسانم، روزی در یکی از کوچههای مصر، پیری را دیدم بلند بالا، سبز چهره که تمام موهای سر و صورتش سپید بود، جامهای از دو قطعه سیاه و ...
کلمه بسم الله نجات دهنده گناهکار است در روایتى آمده : چون روز قیامت شود ، عبد را به جایگاه حساب درآورند ، و نامه عمل او را که پر از گناه است به دست چپ وى دهند . عبد وقت گرفتن نامه به خاطر عادتى که در دنیا داشته « بسم الله » به زبان جارى کند و با خواندن خدا ...
از يكى از بزرگان دين نقل شده كه:
از گورستانى مىگذشتم، زنى را ديدم ميان چند قبر نشسته و اشعارى مىخواند بدين مضمون:
صبر كردم در حالى كه عاقبت صبر را مىدانم عالى است، آيا بىتابى بر من سزاوار است كه من بىتابى كنم؟
صبر كردم بر امرى كه اگر قسمتى ...
حسد بيمارى مهلك و عجيبى است كه گاهى آتش اين بيمارى خودِ انسان را گرفته و به ديار عدم و نيستى و مرگ و هلاكت مىبرد.
نويسنده كتاب «الضوء اللّامع» داستان عجيبى درباره حسد نوشته است:
«مردى كه معاصر با موسىالهادى بود و در بغداد مىزيست، نسبت به يكى از ...
امام صادق عليهالسلام مىفرمايد : طمع ، شراب شيطان است كه به دست آن دشمن خطرناك به كام دوستان خاصّش ريخته مىشود و هر كس از اين شراب مست شود ، به هوش نمىآيد تا در جهنم و عذاب اليم حق ، در كنار شيطان ديده بگشايد و به هوش آيد و معلومش گردد كه چه بلاى ...
راوى به حضرت صادق عليه السلام عرض كرد:وقتى قادر به زيارت شما نباشم چه كنم؟ فرمود: اگر نتوانستى بيايى روز جمعه غسل كن يا وضو بگير و بر بام خانه برو و دو ركعت نماز بخوان و به طرف من توجه كن كه هر كس مرا در حياتم زيارت كند، پس در مماتم زيارت كرده و هر كس در ...
مسمع كه يكى از ياران حضرت صادق عليه السلام است مىگويد: امام صادق عليه السلام نامهاى به من نوشت كه دوست دارم در بعضى از اتاق هايت در منزل جايى را به عنوان مسجد انتخاب و اتخاذ كنى، آنگاه دو جامه كهنه زبر بپوشى سپس آزادى از آتش جهنم و ورود به بهشت را ...
ابوسعيد ابوالخير سالها در شهر نيشابور درس داشت. روزى در روستايى دعوتش كردند. گفتند: هر چند نفر كه مىخواهى، با خودت بياور. ده نفر از شاگردهايش را با خود برد.
بعضى از شهرهاى ايران قديم را كه من ديده بودم، دستشويى آن آخر حياط بود. پشت بيشتر حياطها نيز ...
امام باقر عليه السلام مىفرمايد:
زنى بدكاره، به قصد آلوده كردن عدهاى از جوانان بنىاسرائيل، مشغول فعاليت شد، زيبايى زن آن چنان خيره كننده بود كه گروهى از جوانان گفتند: اگر فلان عابد او را ببيند تسليم او خواهد شد.
زن سخن آنان را شنيد، گفت: به خدا ...
در روايات آمده است كه روزى اميرالمؤمنين، عليه السلام، پس از سه روز توقف در صحرا و اشتغال به كار كشاورزى به خانه بازگشتند و در منزل را زدند. وقتى فاطمه زهرا، عليها السلام، در را باز كرد، حضرت با ديدن چهره همسرشان از سبب پريدگى رنگشان جويا شدند. فاطمه ...
امام صادق عليه السلام مىفرمايد:
عابدى در بنىاسرائيل زنى را مهمان كرد و در آن شب نسبت به آن زن به قصد سوء نشست؛ امّا بىدرنگ دست به آتش نزديك كرد و از قصد خويش برگشت. دوباره نيّت سوء بر او غلبه كرد، باز دست به آتش برد، تا صبح همين برنامه را داشت. ...
در احوالات ابراهيم ادهم نوشتهاند كه او پادشاه بلخ و انسان بدكار و ستمكارى بود، اما يكى از زُهّاد و عُبّاد و عرفاى بزرگ شد كه كارنامه درخشانى هم دارد و كلماتى از او به جا مانده كه در كتابهاى مختلف نقل شدهاند.
آوردهاند كه روزى روى تخت سلطنت ...
حکایت:
ملّا آقاى دربندى واعظ متبحر و مشهوری بود كه به خاطر علاقه و عشق وافر به حضرت سيّدالشهدا(ع) زبانزد خاصّ و عام بود. او آنقدر شیفتة عزاداری بر سیدالشهدا(ع) بود که در خواندن مصائب كربلا يا شنيدن آن از كثرت گريه و ناله، به حالت غش و بىهوشى ...
شداد بن اوس گويد : رسول صلىاللهعليهوآله را ديدم كه مى گريست . گفتم : يا رسول اللّه ! چرا همى گريى ؟ گفت : همى ترسم كه امت من شرك آورند نه آن كه بت پرستند يا ماه و آفتاب ليكن عبادت بر او به ريا ...
سليمان نبى ـ كه خداوند بزرگ در قرآن مجيد در سوره نمل از حشمت و جلالش خبر مىدهد ـ سراسر زندگى پر فيضش براى هر انسانى بهترين درس است . اما با همه بزرگى و عظمتش با دست خود گندم يا جو مىكوبيد و از آن نان به دست آورده و مىخورد و هرگز علاقه نداشت از ...
در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم، در شهر مدينه مردى بود با چهرهاى آراسته و ظاهرى پاك و پاكيزه، آنچنان كه گويى در ميان اهل ايمان انسانى نخبه و برجسته است.
او در بعضى از شبها به دور از چشم مردمان به دزدى مىرفت و به خانههاى اهل مدينه ...
راستى چه قدر عجيب است و چه لطف و كرامتى است ، كسى كه همه عمر را به كفر و روگردانى از حق گذرانده و لحظهاى ياد خدا نبوده و عملى برابر با خواسته الهى از او سر نزده ، به محض برخورد با هدايت و قبول ايمان ، تمام گذشته او به احترام اين ارتباط آمرزيده شده و ...
مردى در مدينه زندگى مىكرد كه كارش دزدى بود، ولى بروز نمىداد. شبها دزدى مىكرد و صبح قيافه ظاهرالصلاحى داشت. نيمه شب، از ديوار خانهاى بالا رفت. چهار اتاق خانه پر از اسباب زندگى بود و زن سى ساله تنهايى هم در آن زندگى مىكرد. با خودش گفت: امشب، ...
از مرحوم حاج ملّا آقاجان زنجانى متخلص به مجنون نقل شده است كه براى تبليغ راهى منطقهاى شدم، اول مغرب به مركز يك بخش نسبتاً پر جمعيت رسيدم، جهت اداى نماز به مسجد رفتم، پس از نماز با اجازه امام جماعت بر عرشه منبر نشستم، در هنگام ذكر مصيبت، خود و همه ...
يحيى بن بسطام مىگويد:شاهد مجلس شعوانه- آن زنى كه به حقيقت توبه كرده بود- بودم، گريه و نالهاش شنيده مىشد، به دوستم گفتم: او را تنها ببينم و بگويم: به خود رحم كن و اين قدر نفس را آزار مده! گفت: اين تو و اينهم اين زن عابده. به نزد او آمديم، من به ...