
مجموع کششهای موجود در آفرینش انسان همگی مثبت و سودمند بوده و در سراسر وجود او غریزه شرّی وجود ندارد.
اگر یکی از این غرایز از وجود او کنار برود و از حیات او حذف شود زندگی او دچار اختلال شده و انسانیت او به خطر میافتد.
انسانی که خدا در آفرینش او خود را با جمله «فَتَبَارَک اللّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ» توصیف میکند نمیتواند آمیزهای از خیر و شر، خوبی و بدی باشد منتهی برخی از غرایز مانند شمشیر دو لبه یا سکه دو رویه هستند که اگر رهبری صحیح نشوند، اگر از طریق عقل و خرد مهار نگردند مایه تباهی او میشوند و آن چه که ابعاد منفی خوانده میشوند و مظهر شر و بدی تلقّی میگردند همگی نتیجه غرایز رهبری و تعدیل نیافته است که زندگی و بقای انسان به آنها بستگی دارد و این مسأله غیر از این است که بگوییم در آفرینش او خیر و شر، خوبی و بدی به هم آمیخته شده است.
دقّت درباره هر یک از این ابعاد به اصطلاح منفی و شر ثابت میکند که هرگز در نهاد انسان چنین ابعادی به صورت ابتدایی وجود ندارد بلکه آن چه که بعد منفی یا شر نامیده میشود همگی طغیان یافته یک رشته غرایز ضروری وجود انسان است که بر اثر فقدان رهبری صحیح به چنین صورتی درمیآیند.
مثلاً حرص و آز در انسان حالت طغیان یافته غریزه حبّ ذات است که بر اثر فقدان تعدیل، حالت حرص و آزمندی به خود میگیرد.
حالت مجادلهگری انسان شاخهای از حسّ کنجکاوی او است منتهی إعمال این حسّ در موارد دیگر برای کشف حقیقت و واقع گرایی است ولی آن جا که به صورت جدال در میآید این حس در طریق یک رشته اغراض غیر صحیح قرار میگیرد و انسان حالت مناقشهگری به خود میگیرد و همچنین است دیگر غرایز منفی انسان مانند کشش به سمت جنس مخالف.
گواه بر این که ابعاد به اصطلاح منفی در نهاد بشر در ابتدا موجود نبوده بلکه این ابعاد حالتهای طغیان یافته غرایز بشری میباشند این است که قرآن در موارد متعدّدی که انسان را به اصطلاح به ابعاد منفی توصیف میکند به دنبال آن افراد صابر را که دارای اعمال صالح و نیک میباشند از این ابعاد فوراً استثنا میکند و میفرماید:
«وَالْعَصْرِ * إِنَّ الاْءِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ * إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ»[1].
سوگند به عصر [ظهور پیامبر اسلام] * [که] بیتردید انسان در زیانکاری بزرگی است؛ * مگر کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند و یکدیگر را به حق توصیه نموده و به شکیبایی سفارش کردهاند.
در جای دیگر میفرماید:
«وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیئَاتُ عَنِّی إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ * إِلاَّ الَّذِینَ صَبَرُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولئِک لَهُم مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ کبِیرٌ»[2].
و اگر پس از گزند و آسیبی که به او رسیده خوشی و رفاهی به او بچشانیم، قطعاً خواهد گفت: همه [گزندها و] آسیبها از فضای زندگیام رفت [و دیگر آسیبی نمیبینم و] مسلماً در آن حال [که غافل از حوادث آینده است] بسیار شادمان و خودستا خواهد بود. * مگر کسانی که [در خوشیها و آسیبها] شکیبایی ورزیدند و کارهای شایسته انجام دادند، اینانند که برای آنان آمرزش و پاداشی بزرگ است.
این استثنا کردن برای این است که شرور و بدیها و به اصطلاح ابعاد منفی در وجود انسان به صورت ابتدایی وجود ندارد؛ زیرا آفرینش همه انسانها یکسان بوده و در این مورد تبعیضی نیست بلکه یک چنین حالتی معلول طغیان پذیری غرایز افراد غیر مؤمن به خدا است، ولی گروه با ایمان که در برابر محرّمات حالت استقامت و خویشتن داری دارند از چنین طغیان پیراسته بوده و غرایز آنان در مسیر صحیح صلاح و تکامل آنان قرار میگیرد.
در این جا ممکن است این سؤال مطرح شود که اگر اصل غرایز مایه بقای حیات انسان است چرا انسان به گونهای آفریده شده است که میتواند جلو اعمال غریزه را بگیرد و یا در اعمال آن زیاده روی نشان دهد، فلسفه وجود چنین حالتی در آفرینش انسان چیست؟
در جواب باید گفت: داشتن چنین حالتی پایه تکامل و مقدّمه رشد انسان است و اگر انسان دارای چنین اختیار و آزادی نبود هرگز نمیتوانست از نظر روح و روان یا جسم و تن تکامل پیدا کند. مفهوم تکامل درباره انسانی صادق است که بر سر دو راهیها بتواند مسیر غرایز را دگرگون سازد و به آنها هدف ببخشد.
اگر در وجود انسان میل به امور جنسی به ودیعت نهاده شده است در مقابل آن عفّت و حیا نیز به صورت زمینه در وجود او تعبیه شده است.
إعمال هر یک از این دو غریزه بدون قید و شرط، بدون تعدیل و رهبری مایه تباهی عمر و زندگی است. این جا است که انسان در پرتو خرد که چراغ ماشین زندگی است و در سایه حرّیت و آزادی که حکم ترمز را دارد میتواند غرایز را که موتور محرّک زندگی میباشند به صورت صحیح تعدیل و رهبری کند و از هر دو غریزه به صورت صحیح بهرهبرداری نماید و در نتیجه به سعادت خود لطمهای نزند.
اگر اصل غریزه جنسی از بین برود و یا از آن بهرهگیری نشود نسل انسان قطع میگردد. بنابراین هر غریزهای در انسان برای برطرف کردن نیازهای جسمی و روحی او است و باید به کلیه نیازهای انسان کاملاً توجّه نمود و نباید از این نکته غافل شد که اعمال غریزه و ارضای خواستههای درونی جنبه هدفی ندارد و انسان برای خوردن و خوابیدن و خشم و شهوت و... آفریده نشده است بلکه از آن جا که ادامه حیات انسانی در گروه إعمال و ارضای آنها است از این جهت باید از آنها به عنوان وسیله و نردبان ترقّی استفاده نمود.
[1] عصر 103 : 1 ـ 5 .
[2] هود 11 : 10 ـ 11 .