مفهوم لغوی بدا ظاهر شدن و آشکار شدن و آشکار گشتن چیزی است که پیش از آن آشکار نبوده و علم یافتن به چیزی پس از جهل به آن است. منظور از بدا در مورد خداوند معنای لغوی آن نیست؛ زیرا مستلزم پیدا شدن علم به چیزی پس از جهل داشتن خدا به آن شیء است. امّا در اصطلاح، تغییر و تبدیل «قدر» را «بدا» گویند.
زمانی که تمام مقدّمات یک پدیده فراهم شد و علّت تامّه آن تحقّق یافت پیدایش آن پدیده به مرحله قضا و حتمیت رسیده و تحقّق آن قطعی و مسلّم است؛ زیرا تخلّف معلول از علّت تامّه ممکن نیست این امر را قضا گویند.
امّا قدر و تقدیر به معنای تعیین ویژگیهای خاصّ یک پدیده و مشخّص نمودن مجرای وجود و تحقّق آن است.
برای مثال یک بوته گل را در نظر بگیرید ویژگیهای این پدیده چیست؟ در چه شرایطی و از چه مجرایی تحقّق یافته است؟ آیا میتوان در یک فضای بسته بدون نور و هوای کافی بوته گل پروردش داد؟ آیا...؟
بنابراین پیدایش یک بوته گل به شرایط ویژهای بستگی دارد. از این عوامل و شرایط و مشخّصات در اصطلاح به «قَدْر» تعبیر میشود و بسیار واضح است که تحقّق مقدّمات و شرایط یک پدیده تا زمانی که علّت تامّه آن حاصل نشده و تحقّق پدیده به مرحله حتمیت «قضا» نرسیده است امکان خنثی شدن و بیتأثیر ماندن در مورد آنها وجود دارد. بنابراین تقدیر قابل دگرگونی و تغییر است از این دگرگونی و تغییر «قدر» به «بدا» تعبیر میشود. در روایات مصادیق فراوانی از «بدا» ذکر شده است[1] که در این جا برای نمونه یکی از روایات را میآوریم:
روزی نبی اکرم صلیاللهعلیهوآله با جمعی از اصحاب نشسته بودند، مردی یهودی که برای جمع آوری هیزم میرفت به آن حضرت رسید گفت: «السّام علیک» مرگ بر تو باد، حضرت فرمودند: «علیک» بر تو باد، اصحاب زبان به اعتراض گشودند، عرض کردند: «یا رسول خدا او برای شما آرزوی مرگ نمود» حضرت فرمودند: «من نیز پاسخ او را همانگونه به خودش بازگرداندم» سپس فرمودند: «امروز مار زهرآگینی او را گزیده از پای درمیآورد و او دیگر باز نخواهد گشت».
یهودی به راه خود ادامه داد، از آن محل گذشت و پس از مدّتی با پشتهای هیزم بازگشت، وقتی اصحاب او را دیدند با شگفتی علّت عدم مرگ او را از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله جویا شدند، حضرت از مرد یهودی خواستند کوله بار خویش را بر زمین نهاد وقتی در آن نگریستند، مار خطرناکی را در میان هیزمها مشاهده کردند.
نبی اکرم صلیاللهعلیهوآله از مرد یهودی سؤال فرمودند: «امروز چه کار نیکی انجام دادهای؟» او در پاسخ عرض کرد «کاری انجام ندادهام مگر آن که از دو قرص نان که در اختیار داشتم یکی را به فقیر دادم».
حضرت فرمودند: «به همین جهت خداوند بلا را از تو دور داشت همانا صدقه از وقوع پیشامدهای ناگوار جلوگیری میکند[2].
بنابراین منظور از بدا این است که انسان با اعمال صالحه خود میتواند سیر زندگی و حیات خود را تغییر دهد و این که خداوند دارای دو نوع تقدیر است؛ یکی تقدیر مشروط و دیگر تقدیر مطلق و انسان میتواند در تقدیر مشروط تأثیر بگذارد و این همان قدر الهی است و خداوند از ازل به این امر و وقوع شرط آن علم داشته است.
خداوند در قرآن کریم میفرماید:
«ثُمَّ قَضَی أَجَلٌ مُسَمّی عِندَهُ»[3].
سپس برای عمر شما مدتی مقرّر کرد، و اجل حتمی و ثابت نزد او است.
یعنی اجلها و عمرها بر دو نوع هستند یکی مشروط که قابل زیادی و کمی است مثلاً با صله ارحام و اعمال صالحه زیاد میشود و گناهان عمر را کم میکند و دیگری اجل مسمّی که غیر قابل تغییر و زیادی و کمی است و این اجل همان مقداری است که علمش نزد خدا است.
در روایات بدا به عنوان یک مسأله اعتقادی از اهمّیت زیادی برخوردار است.
امام صادق علیهالسلام فرمودند:
«ما عُبِدَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ بشیءٍ مثلِ البداءِ».
«خداوند به هیچ چیز همچون بدا عبادت نشده است»[4].
و علّت اهمّیت و تأکید اهلبیت نسبت به مسأله بدا در این است که اگر چنین اعتقادی در بشر وجود نداشته باشد و او خود را محکوم سرنوشت از پیش تعیین شده و غیر قابل تغییر بداند، ظلمت یأس بر زندگی او سایه افکنده و توان هر گونه تلاش و کوشش در راه رسیدن به کمال را از او سلب خواهد کرد، امّا اگر بداند تقدیرات الهی قابل تغییر بوده و انسان تا آخرین لحظات زندگی هم میتواند سرنوشت خود را تغییر دهد و آن را هر چند زشت و ناپسند باشد به سرنوشتی نیک و مقرون به سعادت تبدیل نماید در این حال نور امید در دلش تابیده و تا پایان عمر از تلاش و فعّالیت باز نمیایستد، از دعا، انفاق، نیکی به دیگران و سایر اعمال پسندیده، کوتاهی نخواهد کرد.
بنابراین شاید راز تأکید بر مسأله بدا گشودن روزنه امید به سوی انسان باشد و تفهیم این نکته کهای انسان! هیچ گاه باب سعادت و کمال به روی تو مسدود نشده، هرگاه در این مسیر قرارگیری حتّی پس از انحرافهای طولانی، باز هم با یک اقدام پسندیده امکان دستیابی به سعادت جاودانه برای تو وجود دارد.
[1] بحارالانوار : 4/92 ، باب 13 البلاءِ والنسخ .
[2] بحارالانوار : 4/121 ، باب 3 ، حدیث 67 .
[3] انعام 6 : 2 .
[4] التوحید ، شیخ صدوق : باب 54 ، حدیث 1 .