فارسی
شنبه 01 ارديبهشت 1403 - السبت 10 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

جهل به عدم جواز تقسيم اموال كعبه

جهل به عدم جواز تقسيم اموال كعبه

نزد عمر درباره اموال كعبه صحبت شد. عده اى به او گفتند كه از اين اموال براى تجهيزات جنگى استفاده كن كه ثوابش بيشتر است و كعبه نياز به اين اموال ندارد. عمر تصميم به عمل به اين پيشنهاد گرفت و دراين باره از أمير المؤمنين عليه السلام سؤال كرد. حضرت ضمن تقسيم اموال به چهار وجه و توضيح آن كه هر كدام از آنها در چه راهى بايد مصرف شود، فرمود:

«وكان حلى الكعبة فيها يومئذ فتركه اللّه على حاله ولم يترك نسيانا ولم يخف عنه مكانا فأقره حيث أقره اللّه ورسوله. فقال له عمر: لولاك لافتضحنا! وترك الحلى بحاله».

يعنى زيور كعبه در زمان رسول خدا(ص) وجود داشت و خداوند كه اسمى از آن نبرد (و مورد مصرفي براى آن معين نفرمود) نه به خاطر فراموشى بود و نه از مكانش بى خبر بود. پس توهم آن را همانجا قرار بده كه خدا و رسولش قرار دادند. (يعنى در آن تصرف نكن). عمر گفت: اگر تو نبودى آبرويمان مى رفت، و آن اموال را به حال خود گذاشت. 1

 


حال ببينيم اين داستان در(( صحاح)) به چه صورت بيان شده است:

«عن أبي وائل قال: جلست مع شيبة على الكرسى في الكعبة فقال لقد جلس هذا المجلس عمر فقال لقد هممت أن لا أدع فيها صفراء ولا بيضاء إلاّ قسمته. قلت أنّ صاحبيك لم يفعلا. قال: هما المرآن اقتدى بهما».2 

ترجمه: ابو وائل (شقيق بن سلمة) مى گويد: با شيبة (بن عثمان) در خانه كعبه نشسته بودم. گفت: عمر همين مكان نشسته بود. گفت: تصميم گرفتم كه اموال كعبه را تقسيم كنم. گفتم: دو نفر قبل از تو چنين نكردند. گفت: من هم از آن دو پيروى می كنم.

 

متن فوق از صحيح بخارى مى باشد و در سنن ابن ماجه اندكى مفصل تر نقل شده است. در آخر آن از قول شيبة آمده است كه: به او گفتم: تو اين كار را نمى كنى (يعنى نبايد بكنى). گفت: حتما مى كنم. گفت: چرا؟ گفتم: پيامبر(ص) و ابو بكر كه از تو بيشتر به اين مال احتياج داشتند اين كار را نكردند. (بعد از اين گفتگو) بلند شد و رفت.

ما نمى خواهيم متعرض تفاوت آنچه كه در نهج البلاغه آمده و آنچه كه در صحاح نقل شده بشويم. گر چه متن نهج البلاغه جهت حفظ كرامت خليفه مناسب تر است چه آنكه معلم او در اين مسأله أمير المؤمنين عليه السلام بود، يعنى باب مدينه علم پيامبر عليه السلام ، و مواردى اينگونه از علماى اهل سنت، در صحاح و غير آن، فراوان نقل شده است. اما اينكه يكى از مسلمانان -كه علم و اطلاع چندانى از اسلام نداشت- او را تعليم دهد، مناسب شأن خليفه نيست!

بهر حال، هر چه باشد، سؤال ما اين است كه چگونه بر خليفه ثانى امرى پوشيده بود كه بر شيبه -يعنى كسى كه در سال فتح مكه اسلام آورد- پوشيده نبود؟ (توجه داشته باشيد كه از شيبة جز همين داستان، حديث ديگرى نقل نشده است)


----------------------------------------------------
پی نوشتها :
1 : كلمات قصار نهج البلاغه فيض الاسلام، شماره 262 و  ابن أبي الحديد، شماره 276 

2 : صحيح بخارى، ج 2 ص 183، كتاب الحج، باب كسوة الكعبة، و ج 9 ص 114، كتاب الاعتصام بالكتاب والسنة، باب الاقتداء بسنن رسول اللّه صلى الله عليه و سلم.
سنن ابن ماجه، ج 2 ص 1040، كتاب المناسك، باب 105، ح 3116. 
سنن أبي داود، ج 2 ص 215، كتاب المناسك، باب في مال الكعبة، ح 2031.

 


 

0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

صحابه خون آشام
کتب علمای فريقين درباره ابن تیمیّه
روايات اهانت آميز نسبت به پيامبر خدا (2)
آيا روايت «علي أولي الناس بعدي» با سند معتبر در ...
وهّابیّت از منظر عقل و شرع
وهابیت و تحریف در تاریخ
مصلحتی بنام دفاع از عایشه
روايات اهانت آميز نسبت به پيامبر خدا (3)
روايات اهانت آميز نسبت به پيامبر خدا (1)
نقد نظر اهل سنّت درباره غدیر (1)

بیشترین بازدید این مجموعه


 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^