فارسی
جمعه 10 فروردين 1403 - الجمعة 18 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

تصوف و ریشه های افشان آن

تصوف و ریشه های افشان آن

چکیده:

در خصوص ریشه ها و سرچشمه های تصوف آنقدر متفرق و پراکنده سخن گفته اند، که اگر همه آنها صحیح باشد آنگاه تصوف درختی با ریشه های پاشان و پراکنده و افشان، در کل زمین است. که قطعا از هر نقطه ی زمین پهناور، غذایی خورده و رنگی پذیرفته و اثری دیده است. عده ای تصوف را عکس العمل فکر آریائی در مقابل سلطه و نفوذ اسلام عربی دانسته‌اند. 

و ریشه های آریایی برای آن دیده اند و گروهی منشاء تصوف را افکار و آراء بودائی و هندی تصور کرده‌اند. و جمعی از محققین بواسطهء وجود شباهت بسیاری بین فلسفه یونان و تصوف معتقدند که تصوف ریشه یونانی دارد. وعده‌ای هم ریشه تصوف را مسیحیت و عقائد رهبانی میدانند.

و بعضی برای آن «ریشه های خودروی» معرفی کرده و احتمال داده‌اند که تصوف خودبخود و مستقلا در ممالک اسلامی‌ بوجود آمده است. و عده ای برای آن ریشه های قرآنی و روایی تصور کرده و معتقدند که تصوف عبارت است از لب و عصاره و باطن قرآن و احادیث نبوی . این مقاله درصدد است تا این اقوال را بررسی و جمع بندی نماید.

 

● مقدمه:

کلمه تصوف، نام یک روشی است از سلوک باطنی در دین اسلام، اگرچه جوهر آن در ادیان دیگر بوده است. اما ارکان و اصول آن در اسلام از ویژگی های خاص برخوردار است. در خصوص سرچشمه ها و منابع اصلی و ریشه های تصوف نظرات متعدد بیان شده است. مجموع نظرات در این مقاله در ۷ دسته جای گرفته است. 

البته دراین خصوص، کتب و مقالات زیادی نوشته شده است. مثلا دکتر قاسم غنی در کتاب «تاریخ تصوف در اسلام» و دکتر دهباشی در کتاب «تاریخ تصوف» و هاشم معروف الحسنی، درکتاب «تصوف و تشیع» و دکتر عبدالحسین زرین کوب در «ارزش میراث صوفیه» و نیز دکتر عبدالرحمن بدوی، در « تاریخ التصوف الاسلامی» و اقبال لاهوری درکتاب «سیر فلسفه در ایران» و سعید نفیسی در کتاب «سرچشمه تصوف در ایران» و محمد داراشکوه متولد ۱۰۲۴ هجری قمری از حاکمان دوره گورکانیان در کتاب مشهورش «سّراکبر» و خاورشناسانی چون رینولد آلن نیکلسون، در کتاب «پیدایش و سیر تصوف» و دهها کتاب و مقالات دیگر که دراین زمینه نوشته شده است.

 

ریشه های افشان

«افشان» به معنای پراکنده، منتشر، متفرق و پاشان است. (دهخدا، لغتنامه) تعدد و تفرق و پاشیدگی اقوال در خصوص ریشه های تصوف سبب شده تا این نام را برای آن انتخاب کنیم.

 

عقائد گوناگونی که در مورد ریشه های فکری و تاریخی تصوف اظهار شده، بطور خلاصه به ۷ دسته تقسیم میشوند:

۱-ریشه آریایی: عده ای تصوف را عکس العمل فکر آریائی در مقابل سلطه و نفوذ اسلام عربی دانسته‌اند.

۲-ریشه هندی(برهمایی- بودایی): گروهی منشاء تصوف را افکار و آراء بودائی و هندی تصور کرده‌اند.

۳-ریشه یونانی : جمعی از محققین بواسطهء وجود شباهت بسیاری بین فلسفه یونان و تصوف معتقدند که تصوف از فلسفه نوافلاطونی اسکندریه سرچشمه گرفته‌ و سپس در طی قرون و بتدریج رنگ دیانت اسلامی بر آن زده‌اند.

۴-ریشه مسیحی: عده‌ای هم سرچشمهء تصوف اسلام را مسیحیت و عقائد رهبانی میدانند.

۵-مستقلا بوجود آمده است: بعضی احتمال داده‌اند که تصوف خودبخود و مستقلا در ممالک اسلامی‌ بوجود آمده است. بنابراین ارتباط و بستگی بجائی ندارد.

۶-ریشه قرآنی و اسلامی: این نظریه بیشتر به خود متصوفه برمی گردد. یعنی خود صوفیه هیج یک از این اقوال را نپذیرفته و معتقدند که طریقهء تصوف عبارت است از لب و عصاره و باطن قرآن و احادیث نبوی و کشف‌ و شهود اولیاء. (مینایی، نشریه زبان و ادبیات، ۱۳۲۹ - شماره ۲۱ و ۲۲)

۷-تصوف در همه تاریخ ومیان همهء مذاهب و ادیان وجود دارد: طبق نظر این گروه اساس و ریشهء تصوف وارستگی و زهد و کشف حقائق است بطریق سیر و سلوک و این معنی از قدیمترین زمانهای تاریخی میان همهء مذاهب و ادیان وجود داشته و در واقع نه آغاز تاریخی برای این مسلک روحانی میتوان بدست آورد و نه دین و ملتی‌ مخصوص را میتوان پیشوای این طریقه شمرد زیرا تا آنجا که از مطالعهء کتب تاریخ‌ برمیآید در هر ملت و مذهبی یکدسته زهاد و مرتاضین بوده‌اند که خود را پیرو باطن آن دین میدانسته و مشرب روحانیشان با طریقه عمومی متفاوت بود است.

 

● بررسی اقوال:

اگر بخواهیم برخی از قائلین نظرات هفتگانه مذکور را ذکر کنیم، باید افرادی را به این شرح نام ببریم:

ریشه آریایی: عده‌ای مانند ادوارد گرانویل براون ‌Edward Granville Browne (۱۸۶۲-۱۹۲۶ میلادی) خاورشناس و ایران‌شناس مشهور بریتانیایی، تصوف را واکنشی آریایی در برابر دین جامد سامیان دانسته اند(سیر فلسفه در ایران، اقبال لاهوری، صص ۷۵-۷۶.) و تصوف را تشکیلات ضداسلامی دانسته و آنرا یکی از احزاب مختلف آریایی نژاد و ایرانی می‌دانند .

سعید نفیسی تصوف ایران را از عرفان عراق و بین النهرین و مغرب متمایز کرده و تصوف را حکمتی به کلی آریایی دانسته و هرگونه رابطه آن با افکار سامی را انکار کرده‌است. وی همچنین تاثیر فلسفه نوافلاطونی و تفکر اسکندرانی، هرمسی، اسرائیلی، عبرانی و مانند آنرا بر تصوف ایرانی مردود می‌داند. (نفیسی، صص ۴۷-۵۴.)

با اینحال نفیسی تاثیر فلسفه مانوی را بر تصوف ایران و همانندی این دو روند فکری را تائید کرده و تاثیر فلسفه بودایی را بر تصوف ایران و روابط متقابل این دو را با هم پذیرفته و طریقه تصوف ایران را طریقه هند و ایران نامیده‌است.

در واقع موافقان این عقیده میگویند پس از آنکه ایرانیان در جنگهای قادسیه‌ و نهاوند مغلوب لشگریان عرب شده استقلال خود را ازدست دادند، برای حفظ جان زیر بار دیانت اسلام رفتند ولی قوم عرب که ایرانیان از قدیم آنها را بدیدهء حقارت مینگریستند نتوانست مجرای فکر ایرانی را تغییر دهد و ایرانیان را وادار کند که در طرز فکر و عقیده و سنخ منظور و آمال با اعراب شریک شوند زیرا فرقهای نژادی و اختلافات اساسی در روش زندگانی و اوضاع اجتماعی این‌ دو قوم بسیار شدید بود،

بنابراین پس از آنکه کشمکش میدانهای جنگ به مغلوبیت ایرانی‌ خاتمه یافت انفعلات روحی و تاثرات معنوی مردم ایران در ضمن افکار دینی بمقاومت‌ برخاست و همن انفعالات بود که منشاء آثار بزرگ و تغییرات اساسی در شئون‌ اسلام و مسلمین و تاریخ ادبی و مذهبی و اجتماعی و سیاسی عرب و اسلام گردیده‌ منتهی به پیدایش فرق مختلف اسلامی گشت.در میان این فرق مهمتر از همه را میتوان تشیع و تصوف دانست که هر دو آنها در حقیقت ظهور و تجلی روح‌ ایرانی در زیر قیافهء مذهب اسلام میباشند.

ریشه هندی(برهمایی و بودایی): بعضی مانند فون کریمر Alfred von Kremer متولد سیزدهم آگوست، سال ۱۸۲۸، در وین و متوفی دسامبر ۱۸۸۹، شرق شناس اتریشی، نویسنده مشهور مطالعات اسلامی در غرب در خصوص ریشه های تاریخی و فکری تصوف معتقد است که عقاید و افکار برهمایی و بودایی هندوستان در پیدایش تصوف موثر بوده و آن را در فلسفه ی «ودان تا» باید جستجو کرد.

 فون کریمر یک خاروشناس اتریشی است که پس از گذراندن دوره تحصیل در دانشگاه وین بعنوان دپلمات کشورش به مصر و لبنان اعزام شد. تعدادی از نسخه های خطی را تحقیق نموده و کتابی تحت عنوان: "تاریخ تمدّن شرق در سایه خلفا" در دو جلد (وین ١٨٧٧) نگاشته است. همچنین راینهارت پیتر آنه دوزی یا دُزی (به هلندی: Reinhart Pieter Anne Dozy) متولد فوریه ۱۸۲۰ و متوفی مه ۱۸۸۴ خاورشناس نامی هلندی که به زبان‌های آلمانی، فرانسوی، انگلیسی و عربی تسلط داشت تقریبا همان نظر فون کریمر را دارد یعنی عقاید برهمایی و بودایی هندوستان را در پیدایش تصوف موثر می داند.

هورتن به نقل از «داراشکوه» بر مشابهت «اوپانیشادها» و «یوگا سوترا» وآرای متصوفة متقدم حکم کرده است و آرای هندوان و مذاهب برهمنان را مخصوصاً بر سخنان منصور حلاج و بعضی دیگر از متصوفه، مانند ابایزیدِ بسطامی و شیخ جنیدِ بغدادی، اثر گذار یافته است .

محمد داراشکوه متولد ۲۹ صفر ۱۰۲۴ هجری قمری از حاکمان دوره گورکانیان هند و از نوادگان اکبرشاه گورکانی ومیراث دار اندیشه وحدت ادیان است که با تکیه بر اندیشه وحدت وجود ابن عربی و همتای آن در مکتب ودانته سعی در تطبیق مبانی ادیانِ هندو و اسلام داشت. وی مطالعات زیادی در عرصه عرفان و تصوف اسلامی داشت. 

کتاب مشهورش «سّراکبر» به معنی بزرگ ترین راز است. این کتاب ترجمه پنجاه اوپانیشاد است. دارا معتقد بود که اوپانیشاد اولین کتاب سماوی و سرچشمه بحر توحید است و موافق قرآن مجید و حتی به نوعی تفسیر آن است. او چنین اندیشیده که کتاب ودا یکی از کهن ترین کتبی است که بر انبیای پیشین نازل شده است. این ترجمه یکی به لحاظ این که ترجمه ای دقیق است و دیگر بدان جهت که قدیمی ترین ترجمه ازاوپانیشادهاست، اهمیت فراوانی دارد. (جلالی نائینی، ۱۳۶۸ ؛ شایگان، ۱۳۸۷)

 

ویلیام جونز متولد ۲۰ سپتامبر ۱۷۴۶م در لندن، مستشرق شهیر انگلیسی به عنوان یکی از اولین اروپائیان است که غزلیاتی از حافظ، ابیاتی از مثنوی معنوی، ابیاتی از خمسه ی نظامی و اشعاری از فردوسی را به انگلیسی و فرانسوی ترجمه کرد و مورد ستایش بسیاری از فرهنگ دوستان قرار گرفت. او نیز تأثیر آرای هندوان و مذاهب برهمنان را بر سخنان بعضی از متصوفه مطرح کرده است.

 این مستشرقان به مسئلة ذکر در طریقتهای صوفیه ، عبادت و مجاهده و قول به تناسخ و اتحاد نفس با معقول خود و وصول به مقام فنا متناظر با اتحاد با نیروانا، به عنوان شواهد این رأی استناد می کنند. در مجموعة مشهور اوپانیشادها یا حکمت وِدانتا، «برهما» مبدأ کل عالم است ، و «آتما» اصل درونی آدمی است. این دو در حقیقت یکی است و برای رهایی از جدایی ظاهری میان انسان و برهما راه چاره عبارت است از تصفیة وجود از آلایشهای جسمانی و عبور متوالی از تنگنای تناسخ ، که به آن سمساره گویند. 

شباهت این سخن و سوز و گداز جدایی از اصل در میان عرفا و قول برخی از آنان به تناسخ ، آشکار است . همچنین باید اشاره کرد که گولدزیهر مشابهت سرگذشت بودا و ابراهیم ادهم را دلیل بر توارد افکار و تشابه حالات دانسته است (الفاخوری ، ص ۲۹۵ـ ۲۹۷ ؛ زرین کوب ، ص ۱۲ـ۱۳، ۱۷ـ۲۰).

 

وجود مفاهیم مشترک و اصطلاحات مشترک بین تصوف و اوپانیشادها و ادیان هندی این نظر را بیشتر تایید می کند مثلا چله‌نشینی، ریاضت صوفیانه و اعتکاف چهل روزه عرفا در کوه یا مکان مقدس نیز برخاسته از کمال عدد چهل در سنت عددی اساطیر و مجموعه اوپانیشاد است. 

در تشرفات آیینی تحمیل شکنجه و ریاضتی است تا در نوآموز تغییر روحی محسوسی صورت می گیرد . به عنوان نمونه در اوپانیشاد می خوانیم : و طریق چله در مشغولی این است که در جایی که آرام باشد و خاطر متردد نگردد و ترسی و بیمی و نجاستی در آنجا نباشد بر زمین همواری کاه را فرش کرده بنشیند و از استقامت دل بر گرد خود حصار بکشد و بداند که آتما از جمیع جهان حافظ من و مشغول هدایت است .(اوپانیشاد ،۱۳۵۶ ،ص ۴۵۲ به نقل از : زمردی، زبان و ادبیات، دانشگاه تهران، زمستان ۱۳۷۹ - شماره ۱۵۶ ).

 همچنین در ریگ ودا نیز خاطر نشان شده است: در آغاز هیچ چیز نبود همه جارا آب های تیره و بی نشان فرا گرفته بود .آب ها به ریاضت پرداختند و بر اثر آن حرارت پدید آمد و بر اثر حرارت ،هسته زرین برخاست که شهریار همه آفرینش بود و بر ناف آن و یشوه کرمه جای گرفت. تورات نیز به پرده چهل ساله بنی اسرائیل دربیابان اشاره می کند (عهد عتیق ،کتاب نحمیا ،باب ۹ به نقل از پیشین) و اعتکاف چهل روزه موسی ولیلیای نبی را در کوه خاطر نشان می سازد (همان ،سفر تثنیه ،باب ۱۰؛ به نقل از پیشین )

 

در متون ادبی و شعر عرفانی ما هم عدد چهل بسیار رایج است. و اصلا چله نشینی مطرح است. درباره چله نشینی و ریاضت عارفانه شواهد متعددی به چشم می خورد . فردوسی به چهل روز عبادت و اعتکاف کاووس برای طلب بخشش از گناهانش اشاره می کند :

 

چهل روز بر پیش یزدان به پای     بپیمود خاک و بپرداخت جای

همی ریخت از دیدگان آب زرد      همی از جهان آفرین یاد کرد

همی ریخت از دیده پالوده خون     همی خواست آمرزش رهنمون

همی رخ بمالید بر تیره خاک         نیایش کنان پیش یزدان پاک

(فردوسی ،ج۲ ،۱۹۶۶ ،ص ۱۵۵)

 

و نظامی چنین می سراید(نظامی گنجوی ،مخزن الاسرار ،۱۳۶۲ ،ص ۱۰۷):

جسمت را پاکتر از جان کنی       چون که چهل روز به زندان کنی

 

جان استدلال این گروه چنین است که از شباهت‌های ظاهری که میان تصوف و بعضی از طریقه‌های هندی‌ مخصوصا بودائی و ودائی موجود است. هر دو از یک منشاء هندی برخاسته‌اند. اشکال وارد براین نظر این حقیقت تاریخی است که اگر چه در عهد ساسانیان و مخصوصا در قرن ششم میلادی،در عصر انوشیروان،ارتباط و مبادلهء فکری میان ایران و هند موجود بوده معذلک با وجود قرب جوار اثری نمیتوان‌ یافت که در اوائل اسلام از هند بایران نفوذ کرده باشد(بممالک دیگر اسلامی‌ بطریق اولی نفوذ هند کمتر بوده)یعنی تا زمانیکه تصوف در ایران کامل شد هیچ‌ نوع اثر سرایت عقائدی از هند بایران دیده میشود بلکه مدتی از تکامل و شیوع تصوف‌ گذشته بود که ابوریحان بیرونی (اولین مسلمانی که بزبان سنسکریت و آداب و رسوم هندی‌ آشنائی کامل داشت)کتاب ماللهند را نوشت و ایرانیان بافکار و عقائد هندیان آشنا شدند بنابراین چگونه میتوان تصور کرد که تصوف ایران از عقائد هندی متأثر باشد؟

 

ولی فون کریمر Von Kremer معتقد است که سرایت عقائد هندی مربوط بروابط همجواری هند و ایران نیست بلکه با بسط و نفوذ اسلام بستگی دارد زیرا در زمان بنی امیه از طرفی قلمرو حکومت مسلمین بحدود سند رسید و روابط و مناسبات تجارتی و اقتصادی بین مسلمین و هندوها برقرار شد و بترجمه و نقل کتب‌ هندی و بودائی بعربی پرداخته‌اند،از طرف دیگر یکعده از تارکین دنیای هندی و مانوی‌ که جاحظ آنها را رهبان الزنادقه نامیده در ممالک اسلامی بمسافرت پرداخته‌ مردم را از سرگذشت بودا و ریاضت و افکار بودائی مطلع میساختند و این افکار کم‌کم در عقائد صوفیه برای خود جا باز کرد.

 

از همه مهمتر، صدها سال پیش از مذهب اسلام مذهب بودائی در قسمت‌ خاوری ایران مخصوصا بلخ و بخارا شایع بود و صومعه‌ها و پرستشگاههای بودائی‌ بلخ شهرت جهانی داشت و بنابراین مردم ایران تا حدی بعقائد هندی آشنائی داشتند نکتهء قابل توجه آنستکه در قرون اولیهء اسلام بلخ و اطراف آن از مراکز مهم‌ تصوف بشمار میرفت و صوفیان خراسان در جریت ضمیر و آزادی فکر شهرت‌ داشتند و عقائد فناء فی الله که تا اندازه‌ای مقتبس از افکار هندیست بوسیلهء صوفیان‌ خراسانی از قبیل بایزید بسطامی و ابو سعید ابو الخیر ترویج میشد. 

به همین دلیل گولد زیهر مستشرق اطریشی معتقد است که صوفیان قرن دوم هجری سر گذشت ابراهیم ادهم امیرزادهء بلخی را که ناگهان تحول پیدا کرده و تَرک جاه‌وجلال گفته و به حلقه دراویش در آمد و بواسطهء ریاضت از بزرگان صوفیه شده،مطابق آنچه از شرح حال بودا شنیده بودند ساخته و پرداختند.

 

بعضی از محققین معتقدند که فلسفهء افلاطونیان جدید،بودائیسم.صوفیسم ایرانی‌ و تعلیمات مسیح هر چهار یکی هستند تنها رنگ آنها عوض شده بنابراین نمیتوان‌ گفت کدام یک از دیگری گرفته شده‌اند فقط چیزیکه مسلم است قدمت عقائد بودائی است‌ و همین نکته عده‌ای از مستشرقین را واداشته که منشاء تصوف را در افکار هندی‌ جستجو کنند. 

عقیده به فنا و محو شخصیت که صوفیه«فنا»و«محو»یا«استهلاک»مینامند ظاهرا در اصل هندی است،انهدام و از میان بردن تعینات شخصی شرط محو شدن در خداست.از جمله شباهتهای نزدیک بین بودائیسم و تصوف ترتیب مقامات‌ است که سالک بتدریج و ترتیب از مقامی بمقامی بالا میرود تا بمقام فناء فی اللّه برسد. 

در طریقهء بودائیان هشت مقام موجود است و سالک باید هشت منزل طی‌ کند.در سلوک تصوف هم سالک از مراحل مختلفی میگذرد،در هر دو طریقه‌ تصوف و بودائیسم به حصر فکر متوسل میشوند، صوفیان این عمل را مراقبت و بودائیان وبانا مینامند و هر دو بطرف این اصل میروند که عارف و معروف یکی‌ شوند . فون کریمر خرقه پوشیدن و ذکر و بکار بردن تسبیح را برای شمردن مأخوذ از هند میداند که ابتدا در ممالک شرق اسلام یعنی خراسان قدیم و بلخ پیدا شده‌ و بعد بجاهای دیگر سرایت کرده است.

 

ریشه یونانی: عده ای همانند آسین پاسالیو و رینولد آلن نیکلسون، حکمت یونانیان، به ویژه طریقه اشراق و نوافلاطونیان را منشا تصوف دانسته‌اند. ادوارد گرانویل براون، در کتاب تاریخ ادبی ایران، اشخاصی را مثل وینفلد، و مرکس، را نام می برد که بر تأثیر آرای گنوسی و فیثاغوری و نوافلاطونی بر تصوف تأکید کرده اند (براون ، ج ۱، ص ۶۱۳ـ۶۱۵ ؛ زرین کوب ، ص ۱۳).

 

رینولد آلن نیکلسون، در کتاب خود بنام «پیدایش و سیر تصوف» که توسط محمدباقر معین ترجمه شده است (ص۶۰ـ۶۱) به مقایسة آرای دیونوسیوس با ذوالنون مصری (متوفی ۲۴۵) پرداخته است در مورد ذوالنون نیز گفته اند که همچون جابربن حیّان از علوم اوایل اطلاع داشته است (زرین کوب، ص ۵۹).

 

این دسته از پژوهشگران که ریشه های فکری تصوف را به یونان ارجاع داده اند، معتقدند بسیاری از مفاهیم کاربردی در تصوف سرچشمه یونانی دارد. مفاهیم و معانیی نظیر زندان بودن تن برای روح ، عدم امکان معرفت به حقیقت عالی از طریق فکرت عقلی و لزوم اشراق و جذبه ، معرفت نفس و عالم صغیر بودن انسان و قول به فیض و سریان جملگی از حکمت و فلسفة یونان به تصوف و عرفان اسلامی سرایت کرده است (الفاخوری وجر، ص ۳۰۰ـ۳۰۳ ؛ دکترقاسم غنی ، ج ۲، ص ۱۱۰ـ ۱۱۱؛ زرین کوب ، ص ۲۰ـ۲۲). همچنین نظریه بیرونی در مورد ریشه لفظ «صوفی» می تواند در لیست همین نظرات جای گیرد. زیرا ابوریحان بیرونی اصل کلمة صوفی را مأخوذ از سوف یونانی به معنای حکمت و دانایی دانسته است .

 

ریشه قرآنی و اسلامی: اما عده‌ای از محققان خارجی و نویسندگان و محققان مسلمان مخصوصا مشایخ بزرگ صوفیه، تصوف را زاییده مکتب اسلام و تعلیمات قرآن دانسته‌اند. از محققان خارجی می توان به لویی ماسینیون (۲۵ ژوئیه ۱۸۸۳ - ۳۱ اکتبر ۱۹۶۳) شرق‌شناس و اسلام‌شناس فرانسوی و محقق تاریخ اشاره کرد. 

با وجود این که کاتولیک مذهب بود، اما سعی کرد تا اسلام را از درون بشناسد، و به این ترتیب تآثیر عمیقی بر نگاه غرب بر اسلام گذاشت. یکی از معروفترین آثار او قوس زندگی منصور حلاج است که به سیر زندگی و افکار و علایق حسین منصور حلاج پرداخته‌است و نقطه‌نظرات بزرگان عرفان چون عطار را در مورد حلاج به تفضیل مورد بحث و پژوهش قرار داده‌است. لویی ماسینیون معتقد بود که تصوف پدیده‌ای است که در زمینه اسلام بوجود آمده و آنرا دنباله سیر تکاملی گرایشهای زاهدانه نخستین سده رهبری اسلام بشمار آورده است. همچنین باید به ایلیاپاولوویچ پطروشفسکی، خاورشناس روس اشاره کرد که در ۱۲۷۷ ش یا ۱۸۹۸ در شهر کیِف در خانواده ای کارمند به دنیا آمد. وی ضمن تائید این عقیده می‌گوید: صوفیگری بر زمینه اسلامی و بر اثر سیر تکاملی دین اسلام و در شرایط جامعه فئودالی پدید آمده و معتقداتی عرفانی غیر اسلامی موجب ظهور تصوف نشده ولی بعدها اندکی تاثیری در سیر بعدی آن داشته‌است. (اسلام در ایران، پطروشفسکی، ص ۳۳۴ )

 

عده‌ای هم ریشه ی عرفان و تصوف اسلامی را در زمان‌های قبل و حتی ادیان الهی و غیر الهی قبل‌ از اسلام می‌دانند.دکتر زرین‌کوب می‌گوید:

 

«این‌ طریقهء معرفت،از دیرباز مورد توجه پاره‌یی‌ اذهان واقع شده است،چنانکه بعضی در شناخت‌ حقیقت آن را از طریقهء اهل برهان هم مفیدتر می‌شمرده‌اند.حتی آثاری از صورت‌های ساده‌تر و ابتدایی‌تر این طریقه را در ادیان و مذاهب قدیم و بدوی نیز می‌توان یافت.از جمله در مذهب‌ پرستندگان توتم و آئین‌ پرستندگان ارواح هم نوعی عرفان‌ وجود دارد چنانکه در آئین‌های قدیم هندوان، ایرانیان،یونانیان،یهود و نصاری هم چیزهایی از این مقوله هست.» (زرین کوب، ارزش میراث صوفیه ، ص ۹۰)

 

و هم او در طلیعهء کتاب‌ ارزشمند «جستجو در تصوف ایران» می‌گوید:

 

«اگر درست است که تصوف در دنیای اسلام از زهد و فقر آغاز شد و با عشق الهی و ذوق وحدت‌ وجود و شهود به کمال خویش رسید،ظهور و توسعهء آن در سرزمین ایران،در طی قرون نخستین‌ اسلامی خالی از غرابتی بنظر نمی‌رسد،چرا که‌ ایران به عنوان مهد دیرینهء آئین زرتشت با عوالم‌ زهد و فقر آشنائی نداشت تا از این حیث آمادگی‌ خاصی برای پرورش تصوف نشان داده باشد.» (زرین کوب،جستجو در تصوف ایران ،ص ۱)

 

دکتر عزیز الله جوینی استاد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران در مقاله ای تحت عنوان « نشانه های عرفان و تصوف پیش از اسلام» بین تصوف و عرفان تفاوت قائل است و می گوید عرفان علم است ولی تصوف در اسلام و سالها پس از پیدایش عرفان در صفحات تاریخ متجلی شده است.و در قرن دوم هجری رواج یافته است. 

البته اساس تصوف که همان زهد و ریاضت و کناره گیری از دنیاست، قرنها پیش از اسلام وجود داشته است. مثلا در تعلیمات مکتب فیثاغورث ریاضت و سیرو سلوک بوده است. پس از فیثاغورث مکتب مانوی نیز پیروانش را به ریاضت وامی داشت. و آموزگاران را از خوردن گوشت و انباشتن شکم از غذای لذیذ باز می داشت. اینها نشانه های تصوف پیش از اسلام است. (جوینی، مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، بهار ۱۳۸۰)

 

پیش از این مکاتیب در شاهنامه فردوسی نشانه هایی است که از دورانهای کهن زهد و ریاضت و کناره گیری از دنیا وجود داشته است. مثلا وزیر طهمورث از شاهان پیشدادی مردی پاکدامن و زاهد بود که روزها دهانش را از خوردن بسته و شبها نیایش می کرد. فردوسی چنین می سراید:

 

مرو را یکی پاک دستور بود     که رایش زکردار بد دور بود

همه روز بسته زخوردن دو لب   به پیش جهاندار، برپای شب

همه راه نیکی نمودی به شاه       همه راستی خواستی پایگاه

 

همچنین در داستان تولد فریدون، وجود یک مرد دینی و زاهد و صوفی مسلک در روزگار ضحاک دیده می شود. ضحاک در پی کشتن فریدون بود. مادرش فرانک فرزندش را به کوه البرز نزد این مرد صوفی برد:

 

یکی مرد دینی بر آن کوه بود              که از کار گیتی بی اندوه بود

فرانک بدو گفت کای پاک دین             منم سوگواری زایران زمین

 

پس زهد و ریاضت و کناره گیری از دنیا و بی توجهی به زیور دنیوی و در یک کلمه جوهر تصوف از سالهای بسیار دور مورد توجه انسان بوده است.

 

برخی دیگر ریشه‌های تصوف را به زهد و آموزه‌های اسلامی مبنی بر پرهیز از دنیا دانسته و ارتباط آن با عالم خارج از اسلام را نفی می‌کنند. کیوان سمیعی در مقدمه شرح گلشن راز، پیدایش تصوف را در قرن دوم امری بسیار ساده و واکنش جمعی پشمینه پوش در مقابل کسانی که به دنیا رو آورده و اسلام را برای پیشرفت مقاصد دنیائی بکار می‌بستند، میداند.

 

عبد الرفیع حقیقت پژوهشگر و شاعر ایرانی تاسیس تصوف را از طریق جعفر صادق پیشوای ششم شیعیان می‌داند.

 

کسانی که ریشه های تصوف را به متن قرآن و اسلام برمی گردانند دلایلی برای این ادعا دارند که به برخی اشاره می شود: (سجادی، کیهان فرهنگی ، فروردین ۱۳۷۹ - شماره ۱۶۲)

 

۱-پس از ظهور اسلام،از همان ابتدا و حتی در میان اصحاب نزدیک حضرت رسول عرفان‌ اسلامی پایه‌گذاری شد به طوری که یکی از وجوه‌ تسمیهء«تصوف»را«صفه»دانسته‌اند،همان صفهء مسجد مدینه که در نزدیکی خانهء پیغمبر بوده و یاران خاص و مخلص رسول الله(ص)به آن صفه‌ پناه جسته و بر آن زندگی می‌کردند و«اصحاب‌ صفه»را تشکیل می‌دادند.بدون تردید در صدر اسلام غور در قرآن و تفحص در آیات آن و تعمق‌ در گفته‌های رسول الله(ص)مسلمانان پارسای‌ پرهیزگار را به تفکر و نتیجتا کسب معرفت بیشتر وا می‌داشت و این معرفت و شناخت ریشه عرفان‌ بود و این است که می‌بینیم در تاریخ اندیشه و فرهنگ اسلامی همیشه عارفان بزرگ عالمان و اندیشه‌وران بزرگ نیز هستند و کسانی چون مولانا جلال‌الدین رومی،مولانا جامی،شیخ‌ شهاب الدین سهروردی،محمود بن علی کاشانی، ابو سعید ابو الخیر و دهها چهرهء روشن احترام انگیز دیگر در کنار شخصیت والای عارفانهء خود عالمانی بزرگ و متدین و پژوهنده در علوم قرآنی‌ و علم الحدیث بوده‌اند.

 

۲-معرفت ذات ربوبی و استغراق در محبت او و اندیشیدن صرف به او و بریدن از علائق دنیوی و بیزاری از زر و زیور مادی دنیا ریشه ی عرفان اسلامی است. و این زهد و انقطاع، در متن دین است. عرفان طریقهء معرفت الهی در نزد آن دسته از صاحبنظران است که برخلاف اهل برهان در کشف حقیقت بر ذوق و اشراق بیشتر اعتماد دارند تا بر عقل و استدلال.

 

۳-مرحوم جلال الدین همائی معتقد است:«تصوف اسلامی از صدر اسلام در تحت‌ تعلیمات پیغمبر اکرم و قرآن مجید و صحابه‌ مخصوصا حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام که‌ سرحلقهء اولیاء و سر سلسلهء همهء طوایف صوفیه بشمار می‌رود مایه گرفت.» (همایی، مقدمه کتاب مصباح الهدایه و مفتاح‌ الکفایه)

 

۴-زندگی‌ زاهدانهء مولا علی(ع)و سختگیری او در معاش، نان خشک خوردن،زدن وصله و پینه برپای افزار کهنهء خود،روزه گرفتنهای متوالی و بی‌اعتنائی‌ شدید به دنیا اگر بوجود آورندهء عرفان اسلامی‌ نباشد،بدون تردید از عوامل تقویت و اشاعهء آن‌ بوده است.همین است که می‌بینیم تمام‌ سلسله‌های فقری،بدون استثناء نسبت به حضرت‌ مولی الکونین ابا الحسنین علی ابن ابیطالب ارادت‌ و علاقهء خاصی دارند و ذکر«یا علی»هرگز از زبان‌ آنها قطع نمی‌شود،پس می‌توان آن حضرت را بعد از رسول الله اولین عارف و سرسلسله عالم عرفان‌ و فقر دانست.

 

۵-عده‌ای بین«عارف»و«صوفی»فرق‌ می‌گذارند و عارف را بیشتر از صوفی متمایل به‌ اسلام و قرآن و حدیث می‌دانند و گاه کارها و اعمال و شطحیات صوفیه را تقبیح کرده و آن را از بن و بیخ متعارض با اسلام می‌دانند.و می‌دانیم که اغلب در بین اهل طریقت و اهل شریعت به‌ دلایلی اختلاف نظر و جنگ و ستیز و گاه تکفیر و تعزیر وجود داشته است و گفتهء رندانهء حافظ که‌ «جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذربنه»دلالت بر اختلاف بین این دو طایفه دارد.ولی اگر دیدهء حقیقت بین داشته باشیم بخوبی متوجه میشویم که‌ تصوف اسلامی ریشه در قرآن و حدیث و سیرهء رسول الله(ص)و اهل بیت(ع)دارد و عارف واقعی‌ که زندگیش فی سبیل الله است هرگز قدمی خارج‌ از مسیر نورانی اسلام برنداشته و برنمی‌دارد.این‌ سیاست‌های شوم دشمنان اسلام و ایران بوده که‌ به پیروی از سیاست بنیان‌کن«تفرقه بینداز و حکومت کن»،همیشه بذر اختلاف پاشیده و عده‌ای از مزدوران با جیره و مواجب و یا بی‌جیره و مواجب خود را برای دامن زدن به آتش اختلاف‌ بین مسالک و مذاهب بسیج کرده‌اند.

 

۶-عرفان در تاریخ ادبیات ملی و مذهبی و قومی ما جای پایی‌ مشخص و پررنگ دارد. صدها عارف و اصل و سالک متفکر و پارسا در گسترهء پر ابهت ادب‌ فارسی سراغ داریم. که‌اگرچه مشابهت‌هایی بین تصوف و عرفان اسلامی‌ با مکاتب و معارف دیگر ملل و نحل جهان باشد، به ضرس قاطع و بدون هیچ شک و شبهه ریشهء عرفان اسلامی این شجرهء طیبهء الهی قرآن و نهج البلاغه و سخنان گهربار معصومین(ع)است و ادعیهء ماءثوره.به ترجمهء این آیات قرآن توجه‌ فرمایید:«به هر طرف رو کنید خدا را می‌بینید»و «از خودتان به خودتان نزدیکترم»و«اول و آخر و رویه و درون هر چیزی خداست».

 

۷-رفتار صوفیه رفتار رسول الله (ص) و صحابهء او بخصوص در ایام اقامت‌ مکه رفتاری زاهدانه و ساده گرایانه بود. ابو هاشم سوری که به سال ۱۵۰ هجری‌ در گذشته نخستین زاهدی است که در عالم اسلام‌ به«صوفی»شناخته شده است رفتاری زاهدانه و ساده گرایانه داشت. یعنی روش و شیوهء معیشتی همهء عارفان بزرگ الهی. 

صحابه نیز ساده می‌زیستند و اهل ریاضت و گوشه‌گیری و پشمینه‌پوشی بودند.غالبا از خوف‌ خدا و ترس از آخرت در دلشوره و دغدغه بودند و دائما به نماز و عبادت قیام می‌کردند و روزه‌ می‌گرفتند و گرسنگی را بر خود تحمیل‌ می‌نمودند.نه تنها صحابه که تابعین نیز به پارسایی‌ و تعبد و تقوا شهرت داشتند از جمله اویس قرنی‌ که به خاطر پذیرایی از مادر پیر و بیمارش از درک‌ صحبت رسول الله بازمانده بود.اما به جبران آن، در پیروی از دین چنان پافشاری کرد که وقتی یکی‌ از دندان‌های پیغمبر در جنگ شکست از فرط ناراحتی همهء دندان‌های خود را کند.

حسن بصری،آن صوفی بزرگ و پاکباز با کلمات و نصایح خود عمر بن عبد العزیز خلیفهء بنی امیه را از گرایش به تعدی و تجاوز باز می‌داشت.او با ابن هبیره والی بصره بدرشتی‌ سخن گفت و از خوش رقصی‌هایش برای خلیفه‌ بشدت انتقاد نمود.در همان قرون اولیه از ابن‌ سماک که زاهدی عارف و خدا ترس بود و هارون را پندهای تند می‌داد،تا حاتم اصم که می‌گویند چون‌ خلیفه او را زاهد خواند در پاسخ گفت:«تو زاهدی نه من»و در جواب به اظهار شگفتی خلیفه‌ افزود:

 «زاهد آن است که به چیز اندک قناعت‌ کند.چون تو به دنیا قناعت کرده‌ای زاهدی،من‌ که سر به دنیا و آخرت فرو نمی‌آورم چگونه زاهد باشم؟»تا رابعه اولین زنی که در دنیای تصوف‌ شناخته شده است همه جا اندیشه‌های تابناک‌ اسلامی و روح عابدانهء مسلمانی دیده می‌شود. سفیان ثوری،ابراهیم ادهم(۱۶۰ هـ)،حارث‌ مروی و دهها صوفی پاکباختهء دیگر که جز به خدا نیندیشیدند و جز رضای او را طلب نکردند و جز در راه او قدم برنداشتند،تاریخ عرفان و تصوف را روشن و متلألی می‌کند.یکی از چهره‌های بسیار روشن و بسیار شاخص تصوف ایران معروف‌ کرخی است که معاصر مأمون بود،او واسطه‌ العقد همهء سلسله‌های فقری ایران است،به این‌ جهت سلسلهء کرخی را«ام السلاسل»خوانده‌اند. 

او یک ایرانی مسیحی بود که در زمان صباوت‌ اسلام اختیار کرد و از موالی امام رضا علیه السلام‌ بود.او به حدی پارسا و پرهیزکار بود که بعد از مرگ جز جامه‌ای ژنده از او برجای نماند و وصیت کرد که آن را نیز به فقرا ببخشند.

 

۸-شعرای عارف و صوفی تصریح دارند که هرچه دارند همه از دولت قرآن و سخنان پیامبر است. نگاهی گذرا و سطحی به«حدیقه الحقیقه»، «منطق الطیر»و«نفحات الانس»به ما ثابت می‌کند که اگر این سه شاعر بزرگ عارف متصوف به‌ عنوان نمایندگان شعر عارفانهء ایران مطرح باشند- که شاعران صوفی دیگر در میدان‌های وسیع فکری‌ و روحی آنها جولان داده‌اند و از نعمت‌های فکری‌ و فرهنگی و باطنی آنها بهره‌مند شده‌اند-آنها هرگز از این مقوله جدا نیستند و از معارف والای قرآنی‌ دور نشده‌اند.چنانکه حافظ و سعدی و خواجو و شیخ محمود شبستری و دیگران و دیگران صدها اثر والای عارفانه مشحون از آیات قرآنی و احادیث نبوی و اساسا فکر و فرهنگ اسلامی پدید آورده‌اند که اگر بخواهیم وارد جزئیات آنها شویم‌ مثنوی هفتاد من کاغذ شود.

 

۹-نظریه وارداتی بودن تصوف و عرفان و مخالفت اسلام با تصوف و عرفان ناشی از سلیقه برخی مخالفان است. عده‌ای بودند که سلک و مسلک تصوف را نپسندند و عقاید آنان را مغایر با اسلام بدانند،و یا اینکه راه و روش و رفتار بعضی از عرفا و متصوفه‌ به مذاق آنان خوش نیامده و یکباره حکم تکفیر صادر کرده‌اند.حتی در قضیهء منصور حلاج آن‌ عارف صوفی مسلمان پاک باخته که ابو سعید ابو الخیر دربارهء او گفت:

 

منصور حلاج آن نهنگ دریا کز دانهء تن پنبهء جان کرد جدا

روزی که انا الحق به زبان می‌آورد منصور کجا بود خدا بود خدا

 

ستمی بزرگ بر او رفت و جان پاک آن عارف‌ وارسته از روی ستیزه‌گری و کژتابی به هبا رفت و حال آنکه او موحد بود،اما خدا را همه جا می‌توان جست،حتی در جبهء درویش که قفس‌ها را شکسته،به بیخودی رسیده و همهء وجودش‌ معبود شده است. با یزید بسطامی را از شهر راندند.سهل تستری‌ را به اعمال شنیع متهم کردند ابن عطاء را مخالفان‌ به زندقه نسبت دادند،جنید بغدادی را تکفیر کردند و قس علی هذا.

اما عارفان بزرگ این بلایا و مصائب را تحمل می‌کردند و آن را برای خود ریاضت می‌دانستند . در«طبقات شعرانی»جلد ۱ آمده است که‌ احمد رفاعی شیخ معروف رفاعیه را دشمنان دشنام‌ می‌دادند و یک چشم و دجال می‌خواندند،اما وی‌ در حق آنها دعا می‌کرد.آیا این غیر از همان سیرهء رسول الله(ص)است که زنی یهودیه هر روز در راه‌ مسجد بر سر او خاکستر تنور و محتویات شکمبه‌ گوسفند می‌ریخت و وجود مبارک ختمی مرتبت‌ تحمل می‌کرد و بهیچ وجه به کسی اجازه تنبیه و حتی سرزنش او را نمی‌داد و یکبار که دید این کار هر روزی انجام نشد سؤال کرد که امروز از آن زن‌ نصیبی نبردیم،عرض کردند یا رسول الله بیمار است،فرمود به عیادتش برویم و رفتند و از او دلجویی و تفقد نمودند.

صوفیان بزرگ عارفانی‌ وارسته و خدا ترس و مردم گرای بودند.عواطف‌ والای انسانی داشتند.افتخار می‌کردند که‌ فقیرند و هرگز با صاحبان زر و زور مجالست‌ و مؤانست نداشتند و بر سفره‌ای که غذای مشکوک‌ و مشوه در آن بود نمی‌نشستند.«اسرار التوحید فی‌ مقامات شیخ ابو سعید»نوشتهء محمد بن منور، نوادهء شیخ،مشحون از حکایاتی دال بر عظمت‌ روح و صبوری مافوق الطاقهء آن عارف بزرگ کم‌ نظیر اسلامی است.تذکره الاولیاء تالیف‌ ارزشمند شیخ فرید الدین عطار نیشابوری، داستانهای فراوانی از کرامات و خوارق عادات و روحیه‌های شگفت انگیز مشایخ و اقطاب صوفیه‌ دارد که جای شرح و بسط آنها در این مقال نیست‌ و به خود کتب مذکور باید مراجعه کرد.

 

۱۰-اعتقادات صوفیه در کتب اصلی و منابع مهم تصوف همان است که در قرآن و اسلام آمده است. مثلا ابوبکر کلابادی در التعرف لمذهب أهل التصوف بابی را گشوده تحت عنوان « الباب الخامس شرح قولهم فی التوحید» و اعتقادات صوفیه را چنین گزارش کرده است:

 

« اجتمعت الصوفیة علی أن اللهَ واحدٌ أحد فرد صمد قدیم عالم قادر حی سمیع بصیر عزیز عظیم جلیل کبیر جواد رؤوف متکبر جبار باق أول إله سید مالک رب رحمن رحیم مرید حکیم متکلم خالق زراق موصوفٌ بکل ما وصف به نفسُه من صفاته مسمی بکل ما سمی به نفسه لم یزل قدیما بأسمائه وصفاته غیر مشبه للخلق بوجه من الوجوه لا تشبه ذاته الذوات ولا صفته الصفات لا یجری علیه شئ من سمات المخلوقین الدالة علی حدثهم لم یزل سابقا متقدما للمحدثات موجودا قبل کل شئ لا قدیم غیره ولا إله سواه (کلابادی، ص ۳۴) . و سپس می افزاید:

 

«لیس بجسمٍ ولا شبحٍ ولا صورة ولا شخص ولا جوهر ولا عرض لا اجتماع له ولا افتراق لا یتحرک ولا یسکن ولا ینقص ولا یزداد لیس بذی أبعاض ولا أجزاء ولا جوارح ولا أعضاء ولا بذی جهات ولا أماکن لا تجری علیه الآفات ولا تاخذه السنات ولا تداوله الأوقات ولا تعینه الإشارات لا یحویه مکان ولا یجری عله زمان لا تجوز علیه المماسة ولا العزلة ولا الحلول فی الأماکن لا تحیط به الأفکار ولا تحجبه الأستار ولا تدرکه الأبصار وقال بعض الکبراء فی کلام له لم یسبقه قبل ولا یقطعه بعد ولا یصادره من ولا یوافقه عن ولا یلاصقه إلی ولا یحله فی ولا یوقفه إذ ولا یؤامره إن ولا یظله فوق ولا یقله تحت ولا یقابله حذاء ولا یزاحمه عند ولا یأخذه خلف ولا یحده أمام ولا یظهره قبل ولا یفنیه بعد ولا یجمعه کل ولا یوجده کان ولا یفقده لیس ولا یستره خفاء تقدم الحدث قدمه والعدم وجوده والغایة أزله إن قلت متی فقد سبق الوقت کونه وإن قلت قبل فالقبل بعده وإن قلت هو فالهاء والواو خلقه وإن قلت کیف فقد احتجب عن الوصف بالکیفیة ذاته (همان، ص ۳۵).

 

اینها همه از متن قرآن و روایات است. در باب نهم اعتقادات صوفیه را در مورد قرآن می آورد: أَجمَعوا أن القرآنَ کلامُ الله تعالی علی الحقیقة وأنه لیس بمخلوق ولا محدث وأنه مَتلوٌ بألسنتنا مکتوبٌ فی مصاحفنا محفوظ فی صدورنا غیر حال فیها کما أن الله تعالی معلوم بقلوبنا مذکور بألسنتنا معبود فی مساجدنا غیر حال فیها وأجمعوا أنه لیس بجسم ولا جوهر ولا عرض (همان، ص۳۹)

 

۱۱-مشرب و مأخذ تصوف و تشیع واحد است. یعنی مرجع تمام شیعیان خصوصا امامیه حضرت امیرالمومنین علی(ع) است. و مرجع و مسند علوم و دانش صوفیه هم حضرت ایشان است. و به همین دلیل عده ای می خواهند بین این دو همیشه نزاع برقرار باشد. این نظریه مرحوم سید حیدر آملی (متولد ۷۲۰ هجری درآمل) عارف و صوفی و مفسر شیعه دوازده امامی قرن هشتم واز نوادگان علویان مازندران است که نامش به سبب نظریاتش در باره عرفان و حکمت مطرح شده‌است. دارای چهل رساله‌است که از جمله می‌توان به جامع الاسرار و منبع الانوار که برای تبیین دیدگاههای تصوف و تشیع است، اشاره کرد. وی تشیع و تصوف حقیقی را نزدیک به یکدیگر می‌داند. ودر اوایل این کتاب چنین آورده است:

 

لانّ من بین الفرق الاسلامیّة و الطوائف المختلفة المحمّدیّة لیس أحد ینکر علی الطائفة الصوفیّة مثل طائفة الشیعة، و لا علی الشیعة مثل الطائفة الصوفیّة، مع أنّ مأخذهم واحد، و مشربهم واحد، و مرجعهم الی واحد لانّ مرجع جمیع الشیعة- خصوصا الطائفة الامامیّة- لیس الا الی أمیر المؤمنین علیّ- علیه السّلام- و بعده الی أولاده و أولاد أولاده- صلوات الله علیهم أجمعین- و هو مأخذهم و مشربهم و مسند علومهم و مرجع أصولهم. و کذلک الصوفیّة الحقّة، لانّهم أیضا لا یسندون علومهم، و لا ینسبون خرقتهم الا الیه، و بعده الی أولاده و أولاد أولاده- علیهم السلام- واحدا بعد واحد، لانّ نسبتهم امّا الی کمیل بن زیاد النّخعیّ- رضی الله عنه- و هو تلمیذه الخاصّ و مریده الخالص- و امّا الی الحسن البصریّ و هو أیضا من أعظم تلامذته و أکبر مریدیه- و امّا الی جعفر بن محمّد الصادق- علیهما السّلام- الذی هو من أولاد أولاده- علیهم السّلام- و هو أیضا خلیفته و وصیّه و الامام المعصوم المنصوص من عند الله.( آملی، جامع الأسرار و منبع الأنوار ص۴)

 

نظریه شهیدمطهری

 

شهیدمطهری ابتدا اهل عرفان را با دو عنوان «فرهنگی» و «اجتماعی» یاد می کند. وی معتقد است «عرفان» یکی از علومی است که در دامن فرهنگ اسلامی زاده شد و رشد یافت و تکامل پیدا کرد. به باور او عرفا با سایر طبقات فرهنگی اسلامی از قبیل مفسرین ، محدثین ، فقهاء ، متکلمین ، فلاسفه ، ادبا ، شعرا ، یک تفاوت مهم دارند و آن اینکه علاوه بر اینکه یک طبقه فرهنگی هستند و علمی به نام عرفان به وجود آوردند و دانشمندان بزرگی در میان آنها ظهور کردند ، یک فرقه اجتماعی در جهان اسلام به وجود آوردند با مختصاتی مخصوص به خود ، بر خلاف سایر طبقات فرهنگی از قبیل فقهاء و حکماء و غیرهم که صرفا طبقه فرهنگی هستند و یک فرقه مجزا از دیگران به شمار نمی روند .(آشنایی با علوم اسلامی،ج۲ ، ۸۳-۹۰)

 

وی معتقداست که اهل عرفان هرگاه با عنوان فرهنگی یاد شوند با عنوان " عرفا " و هر گاه با عنوان اجتماعی شان یاد شوند غالبا با عنوان " متصوفه " یاد می شوند. اگرچه تصوف یک انشعاب مذهبی در اسلام تلقی نمی شوند و خود نیز مدعی چنین انشعابی نیستند و در همه فرق و مذاهب اسلامی حضور دارند ، در عین حال یک گروه وابسته و به هم پیوسته اجتماعی هستند . یک سلسله افکار و اندیشه ها و حتی آداب مخصوص در معاشرتها و لباس پوشیدنها و احیانا آرایش سر و صورت و سکونت در خانقاهها و غیره ، به آنها به عنوان یک فرقه مخصوص مذهبی و اجتماعی رنگ مخصوص داده و می دهد .

 

شهید مطهری در مورد اصالت عرفان و اسلامی بودن آن با صراحت بیشتری سخن گفته اند. وی معتقداست که عرفان ، هم در بخش عملی و هم در بخش نظری ، با دین مقدس اسلام تماس و اصطکاک پیدا می کند ، زیرا اسلام مانند هر دین و مذهب دیگر و بیشتر از هر دین و مذهب دیگر روابط انسان را با خدا وجهان و خودش بیان کرده و هم به تفسیر و توضیح هستی پرداخته است. البته عرفای اسلامی هرگز مدعی نیستند که سخنی ماوراء اسلام دارند ، و از چنین نسبتی سخت تبری می جویند . برعکس ، آنها مدعی هستند که حقایق اسلامی را بهتر از دیگران کشف کرده اند و مسلمان واقعی آنها می باشند . عرفا چه در بخش عملی و چه در بخش نظری همواره به کتاب و سنت و سیره نبوی و ائمه و اکابر صحابه استناد می کنند. شهید مطهری سه نظریه را در این خصوص مطرح می کند:

 

● نظریه نخست:

 

گروهی از محدثان و فقهاء اسلامی، که معتقدند، عرفا عملا پایبند به اسلام نیستند و استناد آنها به کتاب و سنت صرفا عوامفریبی و برای جلب قلوب مسلمانان است و عرفان اساسا ربطی به اسلام ندارد .

 

● نظریه دوم:

 

به گروهی از متجددان عصر حاضر، تعلق دارد. این گروه ، مانند گروه اول معتقدند که عرفا عملا ایمان واعتقادی به اسلام ندارند ، بلکه عرفان و تصوف نهضتی بوده از ناحیه ملل غیر عرب برضد اسلام و عرب، در زیر سر پوشی از معنویت. این گروه با گروه اول در ضدیت و مخالفت عرفان با اسلام وحدت نظر دارند ، و اختلاف نظرشان در این است که گروه اول اسلام را تقدیس می کنند و با تکیه به احساسات اسلامی توده مسلمان ، عرفا را تحقیر می نمایند و می خواهند به این وسیله عرفان را از صحنه معارف اسلامی خارج نمایند ، ولی گروه دوم با تکیه به شخصیت عرفا می خواهند وسیله ای برای تبلیغ علیه اسلام بیابند و اسلام را تحقیر کنند که اندیشه های ظریف و بلند عرفانی در فرهنگ اسلامی با اسلام بیگانه است و این عناصر از خارج وارد این فرهنگ گشته است ، اسلام و اندیشه های اسلامی در سطحی پایین تر از اینگونه اندیشه ها است . این گروه مدعی هستند که استناد عرفا به کتاب و سنت صرفا تقیه و از ترس عوام بوده است ، می خواسته اند به این وسیله جان خود را حفظ کنند .

 

● نظریه سوم:

 

گروه بی طرفها هستند . از نظر این گروه ، در عرفان و تصوف خصوصا در عرفان عملی ، و بالاخص آنجا که جنبه فرقه ای پیدا می کند بدعتها و انحرافات زیادی می توان یافت که با کتاب الله و با سنت معتبر وفق نمی دهد . ولی عرفا مانند سایر طبقات فرهنگی اسلامی و مانند غالب فرق اسلامی نسبت به اسلام نهایت خلوص نیت را داشته اند و هرگز نمی خواسته اند برضد اسلام مطلبی گفته و آورده باشند . ممکن است اشتباهاتی داشته باشند همچنانکه سایر طبقات فرهنگی مثلا متکلمین ، فلاسفه ، مفسرین ، فقهاء ، اشتباهاتی داشته اند، ولی هرگز سوء نیتی نسبت به اسلام در کار نبوده است. مسأله ضدیت عرفا با اسلام از طرف افرادی طرح شده که غرض خاص داشته اند یا با عرفان و یا با اسلام . اگر کسی بی طرفانه و بی غرضانه کتب عرفا را مطالعه کند، اشتباهات زیادی ممکن است بیابد ولی تردید هم نخواهد کرد که آنها نسبت به اسلام صمیمیت و خلوص کامل داشته اند . شهید مطهری نظریه سوم را ترجیح می دهد و معتقداست عرفا سوء نیت نداشته اند ، در عین حال لازم است افراد متخصص و وارد در عرفان و در معارف عمیق اسلامی بی طرفانه درباره مسائل عرفانی و انطباق آنها با اسلام بحث و تحقیق نمایند .(همان، صص۹۴-۹۱)

 

--------------------------------------------------------------------------

منابع و مآخذ:

 

۱-         آملی، حیدربن علی، جامع الاسرار و منبع الانوار ، چاپ هنری کربن و عثمان اسماعیل یحیی ، تهران ۱۳۶۸

۲-         براون، ادوارد گرانویل، تاریخ ادبیات ایران، ترجمه فتح الله مجتبائی، انتشارات مروارید، تهران، ۱۳۶۱

۳-         بدوی، عبدالرحمن، تاریخ التصوف الاسلامی، کویت، وکاله المطبوعات، چاپ دوم، ۱۹۷۸ م.

۴-         بدوی، عبدالرحمان ، تاریخ تصوف اسلامی، ترجمة محمودرضا افتخارزاده ، قم ۱۳۷۵.

۵-         جلالی نائینی،محمد، مقدمه بر متن اوپانیشادها، ترجمه: محمد داراشکوه، تهران، علمی، ۱۳۶۸.

۶-         جوینی، نشانه های عرفان و تصوف پیش از اسلام، مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، بهار ۱۳۸۰

۷-         الحسنی، هاشم معروف، تصوف و تشیع، ترجمه: سید محمدصادق عارف، بنیاد پژوهش‌های اسلامی، چاپ اول.

۸-         دهباشی، مهدی، تاریخ تصوف، تهران، انتشارات سمت، چاپ اول، ۱۳۸۴.

۹-         زرین کوب، عبدالحسین، ، ارزش میراث صوفیه، تهران، امیرکبیر، چاپ پنجم، ۱۳۶۹

۱۰-       زرین کوب،عبدالحسین،جستجو در تصوف ایران چاپ‌ اول ۱۳۵۷ تهران.

۱۱-       زمردی، حمیرا، نشریه: زبان و ادبیات، دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، زمستان ۱۳۷۹ - شماره ۱۵۶

۱۲-       غنی، قاسم، تاریخ تصوف در اسلام، تهران، ۱۳۳۰.

۱۳-       سجادی، سید محمود، اسلام، خاستگاه‌ مقدس‌ عرفان، نشریه: اطلاع رسانی و کتابداری » کیهان فرهنگی » فروردین ۱۳۷۹ - شماره ۱۶۲

۱۴-       شیبی، مصطفی کامل، همبستگی بین تصوف و تشیع، تهران، انتشارات دانشگاه تهران.

۱۵-       شایگان، داریوش، آیین هندو و عرفان اسلامی، ترجمه: جمشید ارجمند، تهران، فرزان،۱۳۸۷.

۱۶-       الفاخوری حنا، تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ترجمه: عبدالمحمد آیتی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۷۷.

۱۷-       فردوسی، شاهنامه، نشر دانش، چاپ ۱۹۶۶ ، مسکو

۱۸-       کلاباذی ،ابوبکر محمدبن ابراهیم، چاپ شریعت ، تهران ۱۳۷۱.

۱۹-       محمد اقبال‌ لاهوری‌، سیر فلسفه‌ در ایران‌ ، ترجمه‌: آریان‌پور، تهران‌، نگاه‌، ۱۳۸۰.

۲۰-       مطهری، مرتضی، آشنایی با علوم اسلامی،ج۲ ، انتشارات صدرا

۲۱-       مینایی، محمد، منشاء تصوف از کجاست؟ نشریه: زبان و ادبیات، مرداد و شهریور ۱۳۲۹ - شماره ۲۱ و ۲۲

۲۲-       محمود کاشانی، عزّالدین، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، تصحیح‌کننده: عفت کرباسی و دکتر محمدرضا برزگر، تهران، انتشارات زوار، چاپ اول، ۱۳۸۲.

۲۳-       همایی، جلال الدین، مقدمه کتاب مصباح الهدایه و مفتاح‌ الکفایه تألیف عزالدین محمود بن علی کاشانی ۱۳۲۵،تهران

 


محمدحسین ایراندوست

استادیار دانشگاه آزاد اسلامی، واحد قم

 

0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه

تصوّف
«TSM»چگونه فرقه‌ای هستند؟

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^