فارسی
سه شنبه 28 فروردين 1403 - الثلاثاء 6 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

اعترافات علمای اهل تسنن به ولادت حضرت مهدی- علیه السلام

اعترافات علمای اهل تسنن به ولادت حضرت مهدی- علیه السلام

اگر كسي به كتاب إلزام الناصب مراجعه كند كه سخنان بيست و نه نفر از علماي اهل سنت را نقل كرده است كه به بيش از صد صفحه مي رسد. (1) و شايد كه جامع ترين كتاب شيعي در اين زمينه، كتاب المهدي المنتظر في نهج البلاغه باشد كه به وسيله مهدي فقيه ايماني تأليف شده است. او در اين كتاب اسامي صد و دو نفر از علماي اهل سنت را آورده است كه به ولادت حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف اعتراف كرده اند.(2)

اين در حالي است كه وي اسامي نزديك به سي نفر از علماي اهل سنت را ذكر نكرده است و ديگران اين اسامي را در كتاب هاي خود آورده اند(3).

ثامر عميدي اين اعترافات را به حسب زمان مرتب نموده است تا تواتر و اجماع علماي اهل سنت را بيشتر آشكار سازد. (4)

سپس اسم 128 كتاب از كتاب هاي اهل سنت را ذكر كرده است كه در مصنفات خود، عنوان: ((الامام الثاني عشر من ائمة اهل البيت عليهم السلام )) را نقل كرده اند.

از جمله ي اين افراد، كساني بوده اند كه در عصر ميلاد و غيبت صغري آن حضرت عجل الله تعالي فرجه الشريف حضور داشته اند و روشن است كه شهادت و گواهي اين ها ارزش فوق العاده تاريخي دارد. بعضي از آنها عبارتند از:

1. ابوبكر روياني، محمد بن هارون، متوفاي سال 307 قمري در كتاب المسند.

2. احمد بن ابراهيم بن علي الكندي، از شاگردان ابن جرير طبري، متوفاي سال 310 قمري.

3. محمد بن احمد بن ابي ثلج، ابوبكر بغدادي متوفاي سال 322 قمري در كتاب مواليد الائمه كه در ضمن كتاب الفصول العشرة في الغيبة، تأليف شيخ مفيد به چاپ رسيده است و بار ديگر با كتاب نوادر قطب راوندي در سال 1370 قمري در نجف اشرف به چاپ رسيده است.

از ديگر كساني كه نزديك به عهد غيبت صغري مي زيسته و از علماي بزرگ به شمار مي رفته است، خوارزمي، متوفاي سال 378 قمري مي باشد كه در كتاب مفاتيح العلوم، ص 32 ـ 33 چاپ ليدن در 1895 ميلادي به ولادت حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف اشاره كرده است.

منکران ولادت آن حضرت

از جمله مسائلي كه منكران ولادت حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف بدان تمسك جسته اند، اختلاف شيعه در تاريخ ولادت آن حضرت عجل الله تعالي فرجه الشريف و اسم وي و گواهي جعفر كذاب، عموي آن حضرت عجل الله تعالي فرجه الشريف بر اينكه برادرش از دنيا رفت در حالي كه فرزندي از خود باقي نگذاشت، بوده است.

در جواب اين عده بايد گفت كه روش تاريخي براي اثبات يا نفي موضوعي كه جنبه عقايدي و غيبي دارد، صلاحيت ندارد و تنها به عنوان مؤيد مي تواند به كار گرفته شود. و چنان كه قبلاً توضيح داده شد، اصل بر مخفيانه و سري بودن ولادت حضرت بوده است تا مورد تعرض قرار نگيرد، از اين رو مخفي ماندن سال تولد يا نام مادر امام طبيعي خواهد بود، چرا كه امام حسن عسكري عليه السلام در صدد مخفي داشتن اين واقعه حتي از نزديكترين افراد به خود بود تا مبادا خبر به دربار عباسي برسد، بدين جهت ادعاي جعفر كذاب كه امام حسن عسكري عليه السلام از دنيا رفته وفرزندي نداشته است مي تواند مصداقي از همين موضوع باشد وحتي؛ فرض اينكه وي فردي صادق وراستگوئي بوده است اين ادعاي او قابل توجيه است، چه رسد به اينكه وي به فسق و دروغگويي مشهور بوده است و چگونه گواهي او مي تواند مورد استناد قرار گيرد؟!(5)

 

ب: امامت در دوران طفولیت

از ديگر ويژگي هاي آن حضرت عجل الله تعالي فرجه الشريف رسيدن به مقام امامت در دوران طفوليت است. گاهي از زاويه اسلامي به اين ويژگي مي نگريم و در صدد دفع شبهاتي هستيم كه بر آن وارد مي شود و گاهي از زاويه واقعيت بدان مي نگريم و مي خواهيم بررسي كنيم كه آيا اين امامت، امامتي واقعي است كه زمينه هاي لازم را براي امامت امت در بر دارد و يا اينكه امامتي فرضي و ادعايي است؟

اگر از زاويه اسلامي به اين مسأله بنگريم، در ابتدا بايد روشن كنيم كه آيا مسأله امامت، مسأله اي عقايدي يا مسأله اي تشريعي است؟ اگر مسأله اي عقايدي است، چنان كه شيعه بدان معتقد است، مي بينيم كه در قرآن به نبوت يك طفل ـ كه مسأله اي عقايدي است ـ تصريح شده است و خداي متعال مي فرمايد:

((يا يحيي خذ الكتاب بقوة و آتيناه الحكم صبياً))(6)

((اي يحيي، كتاب را با قوت بگير و ما در كودكي حكم پيامبري را به وي داديم.))

و اگر امامت، مسأله اي تشريعي باشد، در اين صورت طفل از جمله محجورين است كه ولايت بر خود نداشته و احتياج به قيم دارد و اگر كسي بر خودش ولايت ندارد، چگونه مي تواند بر ديگران ولايت داشته باشد؟ پس در اين فرض، امامت براي طفل مشروع نخواهد بود.

مسلمانان در اين مسأله اختلاف نظر دارند. مذاهب چهارگانه اهل سنت، خلافت، امامت و ولايت را از مسائل تشريعي و از اعمال مكلفين مي دانند، در حالي كه در مكتب اهل بيت عليهم السلام آن را از مسائل اعتقادي و از جمله ي اصول دين مي دانند كه از شؤون خداي متعال مي باشد و جزء اعمال مكلفين نمي باشد.

از اين رو است كه در مكتب اهل بيت به امامت در زمان طفوليت براي عده اي از اهل بيت عليهم السلام و از جمله براي حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف قائل هستند و اين اعتقاد با اصول عقايد ايشان هماهنگ و مطابق است و هيچ ايرادي بر آن وارد نيست، مادامي كه قرآن به نبوت يحيي در كودكي تصريح مي كند.

و از جهت تشريعي هم ايرادي بر آن وارد نيست، مادامي كه از نظر اهل بيت عليهم السلام اين مسأله خارج از محدوده تشريع است و در محدوده اصول عقايد قرار دارد. احكام ولايت بر محجورين بر مكلفين منطبق است و بر خداي متعال منطبق نمي شود; زيرا شريعت همان دستورات الهي است كه متوجه مكلفين مي باشد.

بدين ترتيب روشن مي شود كه استشهاد به پيامبري يحيي عليه السلام در كودكي، براي بيان اين مطلب است كه امامت، همانند نبوت، مسأله اي اعتقادي مي باشد و مسائل اعتقادي، تابع معيارهاي مردمي و حتي معيارهاي شريعتي كه براي تنظيم امور مكلفين است، قرار نمي گيرد و نمي توان معيارهاي تشريعي را بر خداي متعال تطبيق داد. پس نبوت يحيي در كودكي به ما مي فهماند كه قوام مسائل اعتقادي به دليل و برهان است و اگر دليلي بر امامت طفلي اقامه شد، بايد كه آن را قبول كرد، چنان كه پيامبري يك طفل را با دليل قبول كرديم و در اين صورت جاي آن نيست كه عده اي بگويند: نبوت حضرت يحيي عليه السلام چه ربطي به امامت حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف دارد; زيرا به نبوت يحيي عليه السلام در قرآن تصريح شده است و به مسأله مهدويت هيچ اشاره نشده است؟

از همين جا روشن مي شود كه اعتراض ابن حجر هيثمي و امثال او بر امامت حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف هيچ پايه و اساسي ندارد. او با لحني نامناسب مي نويسد: ((در شريعت مطهر مقرر شده است كه ولايت صغير صحيح نيست و در اين صورت چگونه عده اي احمق و غافل،

امامت فردي را پذيرفته اند كه تنها پنج سال از عمرش مي گذرد...؟)) (7)

اگر از منظر تاريخي به مسأله نگاه كنيم، مي بينيم كه حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف در پنج سالگي امامت را بعد از وفات پدرش بر عهده مي گيرد و اين بدان معنا است كه او تمام شرايط روحي، علمي و جسمي را براي پذيرش اين وظيفه سنگين در دوران كودكي دارد. شهيد صدر در اين مورد مي نويسد: امامت در دوران كودكي از مسائلي است كه در بعضي از پدران بزرگوارش سابقه داشت است. امام جواد عليه السلام ، امامت را در هشت سالگي بر عهده گرفت. (8) و امام هادي عليه السلام در نه سالگي(9) امامت را بر عهده گرفت و امام عسكري عليه السلام ، در حالي كه بيست و دو سال از عمر شريفش مي گذشت، عهده دار مسئوليت امامت شد.

چنان كه مشاهده مي شود، پديده امامت در دوران طفوليت، در زمان ائمه ديگر تجربه شده است و مردم بدان عادت كرده اند و همين تجربه، مهم ترين دليل براي اثبات پديده اي مي باشد.(10) در اينجا بايد به اين مسأله در ضمن نكاتي، توجه بيشتري مبذول شود:

1. امامت همانند سلطنت نمي باشد كه از پدر به پسر به ارث برسد، همانند امامت خلفاي فاطمي و خلفاي بني عباس; بلكه امام بايد داراي ويژگي هاي روحي و معنوي و علمي خاصي باشد تا بتواند رهبري امت اسلامي را از جهت روحي و فكري بر عهده بگيرد.

2. اين قواعد از زمان ظهور اسلام بنيان گذاري شد و در زمان امامت حضرت امام باقر و امام صادق عليها السلام رشد و توسعه بيشتري يافت و جريان فكري بزرگي توسط اين دو امام ايجاد و راهنمايي شد به گونه اي كه صدها فقيه، متكلم، مفسر و صاحبان انديشه در زمينه هاي علوم بشري و معرفتي به جامعه اسلامي در آن زمان تحويل داده شد. حسن بن علي وشا مي نويسد: من وارد مسجد كوفه شدم در آن زمان نهصد شيخ را ديدم كه همگي مي گفتند: جعفر بن محمد براي ما چنين روايت كرده است(11).

3. شروطي كه مكتب اهل بيت عليهم السلام براي امام معين كرده ، شروط بسيار سختي است كه هر كسي نمي تواند داراي آن شروط باشد و اگر كسي اين شروط را داشت، مي توانست امام باشد و از جمله شروط آن است كه مي بايست اعلم علماي عصر خودش باشد.(12)

4. پيروان اهل بيت عليهم السلام به خاطر اصرار و پافشاري بر افكار و انديشه هاي خود، تلفات جاني و مالي فراواني را متحمل مي شدند; زيرا نظام هاي سلطه ايشان را حداقل از جهت فكري دشمن خود مي دانستند از اين رو برخي را به قتل رساند، و برخي را به زندان مي افكندند وصدها نفر از ايشان در سياه چالها جان باختند. بنابراين پيروان اهل بيت عليهم السلام براي حفظ اعتقادشان همواره بهاي گزافي را پرداخته اند(13); اما از آنجا كه اين عقيده را بر حق مي دانستند، پاي آن ايستادگي مي كردند و براي تقرب به درگاه خدا، شهادت و شكنجه را با آغوشي باز مي پذيرفتند.

5. امامان شيعه كه داراي شرايط ويژه بودند، در كنار مردم زندگي مي كردند و از آنها كناره نمي گرفتند، مگر اينكه سلطه حاكم آنها را تبعيد يا زنداني مي كرد و رابطه مردم را با ايشان قطع مي كرد. اين مطلب را از خلال هزاران روايتي كه علما و مردم عادي از ائمه نقل كرده اند، ونيز مكاتبات ائمه با ديگران فهميده مي شود. همچنين امام عليه السلام با سفرهاي خود و با ارسال نمايندگان با مردم رابطه برقرار مي كرد و به شيعيان توصيه كرده بود كه پس از انجام مناسك حج به مدينه بروند(14) تا امام زمان خويش را ملاقات نموده و سؤال هاي خود را مطرح نمايند. همه اين ها نشانه رابطه عميق امام با امت خودش مي باشد.

6. نظام هاي حاكم، رهبري معنوي ائمه را خطري براي خود مي دانستند; از اين رو تلاش مي كردند تا اين زعامت و رهبري را خدشه دار نموده و آن را از هر طريق ممكن بشكنند و در اين مسير گاهي قساوت و خون آشامي عجيبي از خود بروز مي دادند. (15) و اين در حالي بود كه مسلمانان از اين اعمال وحشيانه نظام حاكم بيزار بودند و آن را نمي پسنديدند.

با در نظر گرفتن نكات مذكور، شكي باقي نمي ماند كه امامت در طفوليت، امري حقيقي و واقعي بوده است، زيرا يكي از شرايط بسيار مهم امام، افضليت در علم است و نظام هاي حاكم مي توانستند كه با تشكيل مناظره ها و دعوت از علماي بزرگ، آبروي ائمه را ببرند و بدون آنكه احتياج به برخوردهاي شديد و قهرآميز داشته باشند كه گاهي باعث محبوبيت بيشتر ائمه مي شد، آنها را از طريق علمي مفتضح و رسوا سازند تا شيعيان نيز به دنبال كار خود بروند; اما مشاهده مي شود كه آنها هيچ گاه از اين طريق وارد نشده اند.

پس تنها دليل سكوت نظام هاي سلطه در مقابل فضيلت علمي ائمه عليهم السلام ، حتي در دوران كودكي، يقين به افضليت علمي آنها بوده است و از اين رو با توسل به زور و چماق مي خواستند كه ائمه و پيروانشان را تار و مار كنند و هيچ گاه به مناظره علمي تن در نمي دادند. از اينجا فهميده مي شود كه مقام امامت، انتصابي است كه خدا آن را به هر كس بخواهد اعطا مي كند و يك طفل هر چه باهوش و نابغه باشد، نمي تواند به مناظره با بزرگان علمي يك امپراطوري بپردازد و آنها را محكوم كند، و اين مقام امامت، در طفوليت، همانند مقام نبوت است كه در طفوليت به حضرت يحيي اعطا شد، چنان كه خداي متعال مي فرمايد: ((يا يحيي خذ الكتاب بقوة و آتيناه الحكم صبياً))(16).

وقتي كه ثابت شد، امامت و نبوت در زمان طفوليت براي پيامبر و امام واقع شده است، در اين صورت جايي براي اعتراض به امامت حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف در زمان طفوليت باقي نمي ماند. (17)

-----------------------------------------------------------------

پی نوشت ها :

1. . إلزام الناصب في اثبات الحجة الغائب، شيخ علي يزدي حائري: ج 1، ص 321 ـ 440.

2. . المهدي المنتظر في نهج البلاغه، شيخ مهدي فقيه ايماني، ص 16 ـ 30.

3. . الامام الثاني عشر، سيد محمد سعيد موسوي، ص 27 ـ 70، محقق كتاب اسامي سي نفر ديگر از علماي اهل سنت را در حاشيه كتاب، ص 72 ـ 89 نقل كرده است؛ المهدي الموعود المنتظر عند اهل السنه و الاماميه، شيخ نجم الدين عسكري: ج 1، ص 220 ـ 226.

4..دفاع عن الكافي: ج 1، ص 568.

5. . اصول كافي: ج 1، ص 421، كتاب الحج، باب مولد ابو محمد الحسن بن علي عليه السلام ؛ كمال الدين: ج 1، ص 40 مقدمه مصنف؛ ارشاد: ج 2، ص 321؛ اعلام الوري بأعلام الهدي، فضل بن حسن طبري، ص 357؛ كمال الدين: ج 2، ص 475، باب 43، من شاهد القائم عجل الله تعالي فرجه الشريف .

6. . مريم: (19)، 12.

7. . الصواعق المحرّقة، ص 256، دارالكتب العلمية.

8. . الفصول المهمة، ابن صباغ مالكي، ص 253؛ ارشاد شيخ مفيد: ج 2، ص 274.

9. . التتمة في تواريخ الائمة، سيد تاج الدين عاملي از علماي قرن يازدهم هجري؛ الصواعق المحرقة، ابن حجر، ص 312 ـ 313. او در اين كتاب به گوشه اي از سيره و كرامات امام عليه السلام اشاره كرده است.

10. . ارشاد، شيخ مفيد: ج 2، ص 281؛ الصواعق المحرقه، ص 312 ـ 313. اين دو مباحثه امام جواد عليه السلام و يحيي بن اكثم در زمان مأمون عباسي را نقل كرده اند و بايد پرسيد كه چگونه امام عليه السلام توانست در آن سنين كودكي، يحيي بن اكثم را با آن قدرت علمي شكست بدهد؟

11. . المجالس السنيه، سيد امين عاملي: ج 2 ص 468. اين قضيه آن قدر مشهور است كه خاص و عام آن را نقل كرده اند. براي اطلاع بيشتر مي توان به صحاح الاخبار، از محمد سراج الدين الرفاعي، ص 44 مراجعه كرد؛ الامام الصادق و المذاهب الاربعة، اسدحيدر: ج 1، ص 55؛ الصواعق المحرقه، ابن حجر، ص 305. وي در اين كتاب مي نويسد: علوم زيادي از امام صادق نقل گرديده و بزرگاني از قبيل يحيي بن سعيد، ابن جريح، مالك، سفيانين، ابوحنيفه، شعبه و ايوب سختياني شاگرد او بوده اند.

12. . عالم ترين فرد بودن امام در عصر خودش از مسلمات شيعه است، چنان كه علامه حلّي در الباب الحادي عشر، ص 44 آورده است در اين رابطه ائمه دائماً مورد آزمايش قرار مي گرفتند و از همه اين آزمايشها سربلند بيرون مي آمدند. ابن حجر در الصواعق المحرقه، ص 312 به تفصيل در مورد مناظره امام جواد عليه السلام و يحيي بن اكثم سخن گفته است.

13. . اعتقاد به ائمه عليهم السلام مشكلات فراواني براي پيروان ايشان به همراه داشت و در كتاب مقاتل الطالبيين، تأليف ابوالفرج اصفهاني به گوشه اي از اين مشكلات اشاره شده است.

14. . ائمه عليهم السلام به شيعيان خود وصيت مي كردند كه پس از اعمال حج به زيارت ايشان بروند. براي مثال در اصول كافي: ج 1، ص 392، كتاب الحجة بابي با اين عنوان آمده است: ((إنّ الواجبُ علي الناسِ بعد ما يقضون مناسكهم أنْ يأتوا الإمام فيسألونه عن معالم دينهم و يُعْلِمونه و لايتهم و مودّتهم له)).

15. . براي آگاهي از ظلم و ستم هايي كه به ائمه عليهم السلام روا داشته شده است، مي توان به اين منابع زير مراجعه كرد: الفصول المهمه، ابن صباغ مالكي؛ مقاتل الطالبيين، ابوالفرج اصفهاني و ارشاد، شيخ مفيد.

16. . براي مطالعه بيشتر به كتاب تبصرة الولي فيمن رأي القائم المهدي، بحراني، ارشاد شيخ مفيد، ص 345 و كتاب دفاع عن الكافي: ج 1، ص 535، از سيد ثامر عميدي مراجعه نماييد.

17. . بحث حول المهدي، شهيد سيد محمد باقر صدر: ص 93 ـ 99.

0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

تفاوت دیدگاه اهل سنت با وهابیت درباره امام زمان(ع)
علل غیبت امام زمان(عج)چیست؟
آيا حضرت مهدي عليه السلام قرآن جديد ، سنت جديد و ...
بررسی افسانه جزیره خضراء - قسمت سوم
توضیح درباره احادیث امام زمان(عج) (2)
پاسخ به شبهه ای از قفاری پیرامون مهدویت (1)
طول عمر حضرت ولیعصر(4)
مهدی پسر فاطمه(ع)
اختلاف شیعه و اهل سنت درباره‌ی نام پدر امام مهدی ...
امام زمان علیه السلام چگونه در پنج سالی به امامت ...

بیشترین بازدید این مجموعه

علل غیبت امام زمان(عج)چیست؟
تفاوت دیدگاه اهل سنت با وهابیت درباره امام زمان(ع)

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^