فارسی
جمعه 10 فروردين 1403 - الجمعة 18 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

میثم تمار یار مخلص امیر المومنین (ع)

میثم تمار یار مخلص امیر المومنین (ع)

گاهى فضیلت هاى برجسته و ارزشمند، در چهره و زندگى و صفات انسان هاى والا بروز مى کند. از این رو آشنایى با این گونه انسان ه، قرار گرفتن در برابر (آینه هاى حق نما)ست و درس پاکى و ایمان مى دهد. (میثم تمار)، یکى از این انسان هاى والاست که به اختصار با سیماى دوست داشتنیِ او آشنا مى شویم.
ترسیمى از شخصیت میثم تمّار
(میثم)، فرزند یحیى، ابتدا غلام زنى از طایفه بنى اسد بود، حضرت على(ع) او را خرید و آزاد کرد. 1 وى در زمان پیامبر نیز مى زیست; هر چند در حوادث زمان آن حضرت یادى از او نشده، اما او را از اصحاب پیامبر(ص) به شمار آورده اند.
میثم تمّار، مسلمانى فداکار و شیعه اى وفادار و خالص بود. گفته اند که شش پسر داشت که همه همچون پدر، در راه ایمان و مسلمانى استوار بودند و از هواداران اهل بیت به شمار مى رفتند. آنها مورد علاقه امامان شیعه بودند. امام حسین، امام باقر و امام صادق بارها از میثم به نیکى یاد کرده اند.2
ارتباط میثم با على(ع) در زمان خلافت آن حضرت صمیمى تر و بیشتر شد. د ر همان زمان بود که حضرت او را از بردگى رهاند و آزاد کرد.
وى شیفته آن بود که از محضر امیر مؤمنان على (ع) علم و حکمت بیاموزد. از این رو دل و جان خود را دربست در اختیار معارف علوم علوى گذاشت. حضرت (ع) نیز که او را لایق و با استعداد یافت، دانش و حکمت هاى فراوانى به وى آموخت، حتى برخى اسرار را که به هر کس نمى توان گفت و آگاهى از حوادث آینده و بلاها و فتنه هاى زمانه را در اختیار او گذاشت. از این رو میثم تمّار را (صاحب سرّ) امیر المؤمنین مى دانند.3
گاهى میثم تمّار، گوشه اى از آموخته ها و رازهایى را که از امام خود فرا گرفته بود، با مردم در میان مى گذاشت و مایه شگفتى آنان مى شد. این نوع علوم و آگاهى ها را (علم مَنایا و بلایا) مى نامند. میثم تمار، رازدار بود و جز به ضرورت و هنگام نیاز، آنچه را از مولایش فرا گرفته بود، فاش نمى ساخت.
وى در کوفه مى زیست و میان او و امام على(ع)، صمیمیتى خاص وجود داشت. حضرت گاهى به مغازه خرما فروشى او مى رفت و هم صحبتش مى شد و در این دیدارها از قرآن و حکمت هاى دینى به او مى آموخت.4
در صحنه هاى مختلف، پا به پاى یاران خالص على(ع) حضور داشت و همچون پروانه اى از فروغ ولایتِ علوى، نور مى گرفت. همراه افراد زبده اى چون (کمیل) در مواقف نیایش و عبادت مولا حاضر مى شد. انیس شب هاى عرفانى آن حضرت و همدم راز و نیازهاى امام بود.
صحنه هایى از عبادت هاى نیمه شب حضرت در صحراهاى بیرون کوفه و رازگویى هاى مولا با چاه، از زبان میثم تمّار نقل شده است.5
میثم، به واسطه آنچه از زبان مولایش شنیده بود، از شهادت خود آگاه بود. حضرت روزى به او فرمود: اى میثم! چه خواهى کرد آن روز که فرزند ناپاک بنى امیه (ابن زیاد) از تو بخواهد از من بیزارى بجویى؟
میثم گفت: نه، به خدا سوگند، هرگز چنین نخواهم کرد.
امام (ع) فرمود: در غیر این صورت تو را به دار مى آویزند و مى کشند.
گفت: صبر و مقاومت مى کنم. این در راه خدا برایم قابل تحمل است… .
از این رو میثم، پیوسته دار بر دوشى بود که انتظار شهادت داشت و شهادت بر سر عقیده و ایمان را افتخار مى دانست و با همه خطرها و فشاره، هرگز از دفاع و جانبدارى خاندان رسالت و خط امامت و ولایت دست برنمى داشت. پس از شهادت امیر المؤمنین(ع)، گاهى از کوفه به مدینه مى رفت و با امام حسن و امام حسین^ دیدار مى کرد.
مردم کوفه، در آن دوران خفقان که امویان حکومت را در دست داشتند، فضایل اهل بیت و مناقب امیر مؤمنان را از زبان او مى شنیدند. او به توصیه مولایش على(ع) عمل مى کرد و فضیلت هاى آن حضرت و این خاندان پاک را همه جا نشر مى داد، با آن که مى دانست او را دستگیر خواهند کرد و از شاخه نخلى به دار خواهند آویخت. حتّى آن درخت خاص ّ را هم مى دانست کدام است.
گاهى هنگام عبور از کنار آن درخت که على(ع)به وى نشان داده و فرموده بود که بعداً با این درخت، ماجراها خواهى داشت، مى ایستاد و در پاى آن نخل نماز مى خواند و مى گفت: مبارکت باد اى نخل! مرا براى تو آفریده اند و تو براى من روییده اى. همیشه به آن نخل مى نگریست. 6
ویژگى هاى میثم
میثم تمّار، ویژگى هاى برجسته اى داشت; از جمله:
1 ـ خطابه و سخنورى: میثم، بیانى رسا و نطقى گویا داشت و در بازار کوفه، رئیس صنف میوه فروشان و سخنگوى آنان بود. او هنگام شکایت بازاریان کوفه از ابن زیاد، به عنوان نماینده آنان نزد والى کوفه رفت.7

2 ـ تفسیر قرآن: از آموخته هاى دیگر میثم تمّار از على بن ابى طالب(ع)، علم قرآن و معارف کتاب الهى بود. روزى میثم با ابن عباس ـ که او نیز از شاگردان على(ع) در تفسیر قرآن بود ـ در مدینه دیدار کرد و به او گفت: آنچه از تفسیر قرآن مى خواهى بپرس. من تمام قرآن و تأویل آن را نزد على(ع) فرا گرفته ام. ابن عباس، کاغذ و دواتى طلبید تا سخنان میثم را در تفسیر قرآن بنویسد. میثم در باره جزئیات شهادت خویش، طبق آنچه از امیر مؤمنان شنیده بود، با ابن عباس صحبت کرد و او را شگفت زده نمود.8
3 ـ راوى حدیث: وى احادیث بسیارى از على(ع) شنیده و آنها را در یک مجموعه گردآورى کرده بود. آنچه در فرصت هاى مختلف از پیشواى خود روایت مى کرد و از حوادث آینده خبر مى داد، اهتمام او را به این موضوع نشان مى دهد. دو تن از پسرانش به نام صالح و یعقوب نیز مطالبى را از نوشته هاى او روایت کرده اند. 9
4 ـ علم به اسرار: همچنان که پیشتر اشاره شد، او علم (بلایا و منایا) داشت; یعنى از حوادث آینده و نحوه مرگ و میر افراد و فتنه هایى که بعداً قرار بود اتفاق بیفتد، خبر داشت. هم نامه سربسته مى خواند و هم راز نشنیده مى گفت و آن همه را از مولایش امام على(ع)فرا گرفته بود; مثلاً شهادت خود را پیش گویى مى کرد، خبر مرگ معاویه را یک هفته قبل از آن به ابو خالد گفته بود، قیام مختار را در کوفه نیز پیش گویى کرده بود10، از حادثه جان گداز کربلا هم خبر داشت، با آن که خودش سال ها پیش از آن واقعه به شهادت رسید.
روزى به زنى به نام (جبله مکّى) گفته بود: این امت، پسر دختر پیامبرشان را در دهم محرم مى کشند و دشمنان خدا این روز را مبارک مى دانند; این داستانى است که مولایم امیر مؤمنان(ع)به من خبر داده و فرموده است که همه چیز بر حسین بن على(ع) خواهد گریست. 11
روزى در مجلس بنى اسد با حبیب بن مظاهر (از شهداى کربلا) دیدار کرد و با او گفتارى مفصل داشت. حبیب، در سخنى اشاره آمیز، خبر از شهادت میثم داد و گفت: گویا پیرمردى را مى بینم که در راه دوستى با خاندان پیامبر، او را به دار مى زنند و بر چوبه دار، شکمش را مى درند (اشاره به شهادت میثم در کوفه).
میثم هم در جوابش گفت: من نیز مردى سرخ رو را مى بینم و مى شناسم که براى یارى فرزند دختر پیامبرش قیام مى کند و کشته مى شود و سرش در کوفه گردانده مى شود (اشاره به شهادت حبیب در کربلا).
مردمى که شاهد این گفت گو بودند، سخنان آن دو بزرگوار را مسخره کردند و دروغ پنداشتند ; اما چند روزى نگذشت که میثم بر دار آویخته شد و چندى بعد نیز حبیب بن مظاهر در کربلا شهید شد و سر او را نیز بر نیزه زده، به کوفه آوردند. 12
فرجام سرخ
وقتى میثم از سفر حج به سوى کوفه برمى گشت، ابن زیاد دستور دستگیرى او را داده بود. این در آستانه حوادث پیش از قیام امام حسین (ع)و عاشورا و اوضاع بحرانى کوفه بود. گماشتگان والى، در (حیره) میثم را پیش از آن که به کوفه و خانه خود برسد، دستگیر کردند. وى هنگام دستگیرى، سالخورده و نحیف بود و جز پوستى بر استخوان هایش نمانده بود;13 هر چند قلبى شجاع و دلى نیرومند داشت.
او را پیش ابن زیاد بردند. حرف هایى میان او و ابن زیاد ردّ و بدل شد. والى کوفه از او پرسید: پروردگارت در کجاست؟ میثم تمار جواب داد: در کمین ستمگران، که تو نیز یکى از آنانى.
گفت: باید از على بن ابى طالب(ع) بیزارى بجویى و به او ناسزا بگویى، و گرنه دست ها و پاهایت را بریده، بر دار خواهم آویخت.
میثم گفت: مولایم على (ع)به من خبر داده که مرا به دار مى آویزى و زبانم را مى بُرى.
ابن زیاد براى ابراز دشمنى خود، گفت: دست و پایت را مى برم و رهایت مى کنم تا دروغ مولایت آشکار شود.
دستور داد او را به دار آویختند. میثم تمار بر فراز دار هم از فضایل على بن ابى طالب(ع) مى گفت و اعلام مى کرد: اى مردم! هر کس دوست دارد حدیثى از سخنان على(ع) را بشنود، پیش از آن که کشته شوم بیاید. من شما را از حوادث آینده تا پایان جهان خبر مى دهم. مردم مشتاقانه براى شنیدن سخنانش گرد آمدند و او از فراز دار بر ایشان سخن گفت و فضایل خاندان پیامبر را به گوش مردم مى رساند.
سرانجام، دشمنان این سخنان را تاب نیاوردند، از این رو به دستور ابن زیاد، زبان او را بریدند و وى را با ضربت نیزه ها بر فراز دار به شهادت رساندند.
میثم تمّار، عمرى را پاک، با ایمان و در خط اهل بیت زیست و سرانجام جان خود را در راه وفادارى صادقانه به ایمان خویش از دست داد. شهادش میلاد سرخى براى او بود و با آن فرجام نیک، به آرزویش رسید.
مدتى پیکر پاک او بر سر دار بود و ابن زیاد براى زهر چشم گرفتن از مخالفان اجازه نمى داد آن را پایین آورند. هفت نفر از دوستان غیرت مند او با هم هم پیمان شدند و شبى نگهبانان را غافلگیر کردند، جسد را پایین آوردند و آن را به خاک سپردند. مأموران، فردا صبح جنازه را بر دار ندیدند و هر چه گشتند نیافتند. 14

امروز، مرقد مطهر و الهام بخش آن شهید راه عقیده و ایمان، در محلى میان نجف و کوفه است و شیفتگان حق، آن را زیارت مى کنند.
درود خدا بر (میثم تمّار)، این فدایى راه حق و الگوى رشادت و پاکى و مبارزه با ستمگران.
پى نوشت ها:
1ـ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 2، ص 291.
2ـ بحار الانوار، ج 53، ص 113.
3ـ سفینة البحار، ج 2، ص 524.
4ـ همان، ص 525.
5ـ بحار الانوار، ج 40، ص 200; نفس المهموم، ص 60.
6ـ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، همان، ص 292.
7ـ رجال کشّى، ص 86.
8ـ سفینة البحار، همان، ص 524.
9ـ همان.
10ـ رجال کشّى، ص 80; بحار الانوار، ج 42، ص 125.
11ـ بحار الانوار، ج 45، ص 202; در ادامه همین روایت آمده است که میثم، نشانه اى هم به جبله گفته بود. وى مى گوید: یک روز از خانه بیرون آمدم، دیدم خورشید که بر دیوارها مى تابد، همچون پارچه اى است که به رنگ سرخ، رنگ آمیزى شده باشد. صیحه اى کشیدم و گفتم: به خدا سوگند، سرورمان حسین بن على(ع) کشته شد. و همان گونه بود که او از میثم شنیده بود.
12ـ نفس المهموم، ص 60.
13ـ همان، ص 59.
14ـ رجال کشّى، ص 83.


منبع : پایگاه حوزه
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

اگر نیازمندید هم انفاق کنید
نمازشب و نوافل
سيري در قرآن و قرآن پژوهي (2)
ارتباط میان مسئولیت اخلاقی و مسئولیت فقهی!
رمضان، بهترین فرصت برای طهارت روح
فرهنگ عاشورا وامام حسین(ع) مرکز ثقل اصول دين
بخشنده ترین مردم در نگاه امام حسین علیه السلام
چهره امام حسين(ع)
تمام شب در عبادت
عظمت شب قدر

بیشترین بازدید این مجموعه

تقوا
رحم خدا در برزخ و قيامت‏
نور رمضان (2)
 ناچيزى عنصر زمين و صورت مادى انسان نسبت به جهان‏
راه های شناخت خدا
دل هـای نـور باران
افزایش رزق و روزی با نسخه‌ امام جواد (ع)
چگونه اثر لقمه حرام را از بین ببریم؟
کرامات و معجزات حضرت فاطمه زهرا (س) (2)
متن دعای معراج + ترجمه

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^