حضرت زين العابدين عليه السلام كه در صف اول عاشقان خداست و مايه عشق به خدا در آن حضرت تا جايى بود كه از كثرت عبادات ظاهرى و باطنى عاشقانهاش به زينت عبادت كنندگان اولين و آخرين لقب يافت در يكى از مناجاتش كه معروف به مناجات محبين است مىگويد:
«إلهى مَنْ ذا الَّذى ذاقَ حَلَاوَةَ مُحَبَّتِكَ فَرامَ مِنْكَ بَدَلًا» ؟
خدايا! آن كيست كه شيرينى محبتت را چشيده و به جاى تو ديگرى را قصد كند؟
مگر ممكن است چشم دل با كمك چراغ معرفت، جمال بىمثال محبوب ازلى و ابدى را ببيند و طبيعتاً دل داده و عاشق او شود و ديگرى را به جاى او به عنوان معشوق و محبوب قصد كند؟ غير او جز مخلوق ضعيف و موجود ناتوان كه همه امورش و به ويژه جمال ظاهرش عارضى و از دست رفتنى است چيز ديگر هست؟
كدام عاقل و خردمند است كه پس از رسيدن به قيمتىترين شىء كه آثار و بركاتش در حيات و زندگى او درياوار و ابدى است را رها كند و دنبال موجودى برود كه خواص و آثارش بسيار اندك و عمرش تمام شدنى و نهايتاً وجودش از دست رفتنى است.
خردمند و انسان عارف و دلآگاه، طلا را با مطّلا، فيروزه را با خرمهره، عقيق يمن را با شيشه رنگى، گلستان و بستان را با كوير، ثروت را با فقر، سلامت را با بيمارى، آخرت را با دنيا، خوشبختى را با تيرهبختى، حقيقت دائم را با موّقت، درستى را با نادرستى، خزانه پر از گنج را با خرابه، دانش را با جهل و بصيرت را با كوردلى عوض نمىكند و جابجا نمىنمايد.
عاقل، حضرت حق را منبع همه كمالات بىنهايت و چشمه همه فيوضات و گنجينه همه خيرات و مالك ارض و سماوات و دارنده خزائن بركات مىبيند و هرگز با معرفت و عشقى كه به او دارد كسى را به جاى او و به عوض او قصد نخواهد كرد، عاقل به محضر حضرتش عرضه مىدارد:
اى به مغز خرد زده اورنگ |
خويش را گنج داده در دل تنگ |
|
حضرت عشق آفريدستى |
وز دو عالمش برگزيدستى |
|
خانه دل چو شد كمال و تمام |
گستريدى در او بساط جمال |
|
يعنى اين خلوت خدايى ماست |
حرم خاص كبريايى ماست |
|
تو نهانى و شوق ديدارت |
اين چنين گرم كرده بازارات |
|
ناله مستِ ترانه غم تو |
خاطرم وجد خانه دم تو |
|
داغ عشق تو خانه زاد دلم |
نرود ياد تو زياد دلم |
|
اى تو صهباى ساغر همه كس |
نشئه توست در سر همه كس |
|
ملك توحيد را تو پادِشَهى |
خاصه توست لا شريك لهى |
|
«وَ مَنْ ذَا الذَّى أنسَ بِقُربِكَ فابْتَغى عَنكَ حِوَلَا» .
و خدايا! آن كيست كه به مقام قرب تو انس گرفت، پس به جاى تو موجودى ناپايدار را طلبيد؟
چنين چيزى براى عارف آگاه و عاشق بينا غير ممكن است كه به مقام قرب حضرت محبوب راه يابد و دل به لذت انس او بسپارد و شيرينى اتصال به معنويت دوست را دريابد و بداند و ببيند و لمس كند كه وجود مقدسش قائم به ذات و هميشگى و پايدار است و عشق عاشقش را پاداشى جاويد و ابدى مىدهد و در عنايات و الطافش تغيير و تبديلى راه ندارد و در اين حال دل از او بردارد و ديده جانان از تماشاى جمالش ببندد و دست به دامان موجودى ناپايدار و عنصرى از دست رفتنى كه همه وجود و امور در تغيير و تحول است بزند و بر اين پايه فضاى زندگىاش را غرق اضطراب و ناامنى كند و محكوم ترس و وحشت و دلهره و حيرت نمايد.
عارف آگاه، فى المثل چگونه دست از محبوب پايدار و معشوق دائم و خزانه كرامات و گنجينه فيوضات بردارد و دل به دنيا ببندد كه بصيرى و دانايى چون اميرالمؤمنين عليه السلام درباره آن مىفرمايد:
«مَا أصِفُ مِنْ دَارٍ أَوَّلُها عَنَاءٌ وَآخِرُهَا فَنَاءٌ فِى حَلالِهَا حِسابٌ وَفِى حَرامِهَا عِقَابٌ مَنِ اسْتَغْنَى فِيهَا فُتِنَ وَمَن افْتَقَرَ فِيهَا حَزِنَ وَمَن سَاعَاهَا فَاتَتْهُ وَمَن قَعَدَ عَنَها وَاتَتْهُ وَمَنْ أَبْصَرَ بِهَا بَصَّرَتْهُ وَمَنْ أَبْصَرَ إِلَيها أعمَتْهُ» .
چه بگويم از خانهاى كه ابتدايش براى انسان از هر جهت مشقت و رنج و زحمت و سختى بود و پايانش نيستى و نابودى و هلاكت است! در حلالش با آن همه كوشش و زحمتى كه براى به دست آوردنش مىكشند حساب و در حرامش كيفر و عذاب است. كسى كه در آن كوس استغنا و طبل بىنيازى بزند و در فضاى استغنا از ياد حق به ياد امور مادى از دست رفتنى مشغول گردد، دچار فتنه و بلا شود و كسى به طلبش بر آيد و به دست نياورد و نيازمند و محتاج بماند اندوهگين و غصهدار گردد.
كوشش كننده در راه آن، عاقبت كوشش بر باد رود و زحمات و رنجش بىنتيجه مطلوب از دست رود. روى گردان از آن او را به بند كشد و از شرش راحت شود. آن كه با چشم بصيرت بر آن و حوادث و نقل و انتقالاتش بنگرد، پند و عبرت گيرد و هر كه با چشم سر به اين سراى دلفريب و از دست رفتنى نظر كند، به كوردلى و شقاوت دچار شود.
در قطعهاى ديگر مىفرمايد:
«الدُّنْيَا تَغُرُّ وتَضُرُّ وَتَمُرُّ إِنَّ اللَّهَ تَعَالى لَمْ يَرْضَهَا ثَوَاباً لِأولِيَائِهِ وَلَا عِقَاباً لِأعْدَائِهِ وَإنَّ أهلَ الدُّنيَا كَرَكْبٍ بَيْنَا هُم حَلُّوا إذْ صَاحَ بِهِمْ سَائِقُهُمْ فَارتَحَلُوا» .
دنيا مىفريبد و زيان مىزند و مىگذرد، يقيناً خداى پاك آن را به عنوان پاداش براى عاشقانش رضايت نداد و به اين حد كه براى دشمنانش كيفر باشد خشنود نشد، اهل دنيا چون قافلهاى هستند كه براى استراحت فرود آمدهاند و هنوز استراحت ننموده قافله سالار فرياد مىزند بار كنيد كه زمان كوچ است.
آرى؛ خردمند، به دنيا و شؤونش كه ناپايدار است دل نمىبندد و انس نمىگيرد، بلكه از دنيا به عنوان ابزار و عناصر ساخت آخرت بهره مىگيرد و انسش فقط و فقط به مقام قرب حق است.
خدايا! ما را از آنان قرار ده كه براى مقام قرب خود و دوستى خويش برگزيدهاى و براى عشق و محبتت خالص نمودهاى و به لقايت مشتاق و راغب كردهاى و به حكم و قضايت راضى و خشنود نمودهاى و نعمت نظر به وجه خود را با چشم دل به او عطا فرمودهاى و براى مقام رضاى خود برگزيدهاى و در جايگاه صدق در جوارت جاى دادهاى و براى شناختت و معرفتت مخصوص گردانيدهاى و سزاوار بندگى و پرستش خويش كردهاى و قلبش را عاشق خود ساختهاى و او را براى مشاهده خويش برگزيدهاى و سراسر وجودش را به سوى خود توجه دادهاى و قلبش را از هرچه جز دوستى توست خالى ساختهاى و به آنچه نزد توست راغب نمودهاى و ياد ذكرت را به او الهام كردهاى و شكر و سپاست را به او آموختهاى و به طاعتت سرگرمش نمودهاى و از شايستگان خلق خويش قرارش دادهاى و براى مناجاتت انتخابش كردهاى و علاقهاش را از هرچه او را از تو جدا كند بريدهاى.
خدايا! ما را از آنان قرار ده كه فطرتاً به تو شادمانند و از دل ناله شوق برآورند و همه عمر با آه و زارى عاشقانهاند و پيشانى آنان در پيشگاه عظمتت به سجده است و ديدگانشان در خدمتت بيدار است و اشكشان از خشيت ريزان است و دلهايشان گرفتار عشق و محبّت توست و قلوبشان از مهابتت از همه هستى بركنده است.
اى خدايى كه انوار قدسش به ديدگان عاشقانش در كمال روشنى است و تجليات ذاتش بر قلوب عارفانش نشاطانگيز است! اى آرزوى دل مشتاقان! اى نهايت مقصود محبان! دوستىات و دوستى دوستدارانت و دوستى هر عملى را كه مرا به مقام قربت مىرساند، از تو درخواست مىكنم و اين كه خود را از هرچه غير توست بر من محبوبتر گردانى و محبتم را نسبت به خود راهنمايى به سوى خشنوديت قرار دهى و شوقم را به حضرتت بيش از عصيانت مقرر دارى و بر من به يك نگاه به سويت منت نهى و به من به چشم محبّت و عاطفه بنگرى و روى از من نگردانى و مرا اهل سعادت و خوشبختى قرار دهى و از سالكان پيشگاهت نمايى. اى اجابتكننده دعا! اى مهربانترين مهربانان!.
منبع: فرهنگ مهرورزى
منبع : پایگاه عرفان