تهران/ حسینیهٔ حضرت قاسم/ دههٔ اوّل محرّم/ پاییز 1395هـ.ش.
سخنرانی هفتم
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة والسلام علی سید الآنبیاء والمرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
در همهٔ جلسات گذشتهٔ این مجلس شنیدید که وجود مبارک حضرت ابیعبداللهالحسین تمام ارزشهای آدم و پنج پیغمبر اولواالعزم الهی را به ارث بردهاند؛ اولاً این ارثبری با این کیفیت نشاندهندهٔ این است که ظرفیت وجودی حضرت سیدالشهدا از هستی گستردهتر بوده است. دلیل دارم یا دلایلی دارم! یک دلیلش را برایتان دربارهٔ ظرفیت وجودی حضرت حسین بگویم: پیغمبر اکرم(ص) بنا به نقل امام صادق -روایت در جلد دوم اصول کافی است- یک سخنرانی دربارهٔ قرآن دارند. این برای خود من هم ثابت شده که الآن بیست جزء قرآن را در 41 جلد تفسیر کردهام، موجود است و سه جلدش چاپ شده است.
فرمودند: «لا تحصی عجائبه»، شگفتیهای قرآن قابلشمردن نیست. «و لا تحصی تبلی غرائبه»، گوهرهای این کتاب کهنهشدنی نیست. پانزده قرن است برفراز همهٔ علوم در حرکت است و پایین نیامده و نمیآید! خب وقتی که حقایق این کتاب قابلشمردن نباشد، عینیت این حقایق بیشمار، نه روی کاغذ، در کجاست؟ قرآن میگوید: «نزل علی قلبک روح الامین»، کل حقایق غیرقابل شمارش این کتاب در قلب توست؛ اگر آسمانها و زمین و کوهها گنجایش نزول قرآن را داشت، بر آنها نازل میشد. قرآن گنجایش میخواهد، ولی پروردگار میفرماید: «إِنّا عَرَضْنَا اَلْأَمانَةَ عَلَی اَلسَّماواتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ اَلْجِبالِ فَأَبَینَ أَنْ یحْمِلْنَها» ﴿الأحزاب، 72﴾، این کتاب را من در عالم تکوین به کل آسمانها و زمین و کوهها ارائه کردم، از پذیرفتنش به قول ما عذرخواهی کردند؛ چون گنجایشش را نداشتند. در سورهٔ حشر میفرماید: «لَوْ أَنْزَلْنا هذَا اَلْقُرْآنَ عَلی جَبَلٍ لَرَأَیتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیةِ اَللّهِ» ﴿الحشر، 21﴾، اگر این قرآن را به کل کوهها ارائه میدادم، دَرجا متلاشی میشدند و گردوغبارشان به باد میرفت.
چقدر قلب پیغمبر گنجایش دارد؟ امام حسین میگویند: خدا 114 کتاب نازل کرده و علوم آن 114تا را در قرآن آورده است. یک جهان بینهایت در قلب پیغمبر است و حضرت حسین در ارثبری از یکی از انبیایی که ارث برده، پیغمبر اکرم است. این گنجایش وجود امام! ظرفیت امام!
خب این ظرفیت برای ما هم قابل درک نیست، اما وجود مقدس ایشان یک درسی به همهٔ جهانیان داده و آن این است که میگوید: بیایید در حدّ خودتان ارثبر انبیای خدا باشید! امیرالمؤمنین یک نامهٔ بسیار مهمی به استاندار بصره دارند که استاندار تعیینشدهٔ خودشان هم بود؛ بسیار مرد بزرگ، باکرامت و استان را خیلی خوب اداره میکرد. حضرت به او نوشتند: «علی و ان امامکم قد اکتفی من دنیاکم بتمریه و من طعمه بقرصین»، عثمانبنعمیر، استاندار محترم من! من که رئیس جمهور این کشور پهناور و عظیم هستم، از لباس تن به یک پیراهن کهنه قنائت کردم؛ از خوراک شکم به دوتا نان جو در 24 ساعت قناعت کردم؛ اما این را به تو ننوشتهام که تو هم حالا لباسهایت را دربیاوری و یک پیراهن کهنه بپوشی یا اینکه آبگوشت و برنج و غذاهای دیگر را نخور و نان جو بخور! آدم وقتی به حضرت نگاه میکند، بهتزده میشود که این چه زندگی بود! به استاندار مینویسد: «انکم»، استاندار یک نفر بود، امام ضمیر جمع آورد! «انکم کل»، شما تا قیامت، «لا تقدرون علی ذلک»، قدرت زندگی به شکل علی را ندارید؛ اما شما مردم بیایید در چهار چیز به من کمک بدهید و دل من را شاد کنید! من را خوشحال کنید! «و لکن اعینونی بورع»، بیایید علی را با پاکدامن زیستن کمک کنید؛ بیایید بدون گناه زندگی کنید! بیایید بدون مخالفت با خدا زندگی کنید!
دوم، اجتهاد کنید و از تنبلی و خواب فراوان دربیایید! بیایید پروانهوار آدم متحرکی بشوید! بیایید و وارد همهٔ کوششهای مثبت بشوید! اهل مطالعه بشوید! اهل حفظکردن مسائل عالی بشوید! اهل خدمت به مردم بشوید! اهل احسان به پدر و مادر بشوید! بیایید دریای محبت و عاطفه نسبت به دیگران بشوید! اجتهاد یعنی تحرک، تحرک فراوان و میشود آدم متحرک باشد که خیلی هم خوب میشود. گاهی طلبههای قم به من میگویند: شما روزی چند ساعت کار میکنید؟ میگویم: خب من خودم بگویم، ممکن است باور نکنید؛ اما یکبار پیش من بیایید! من اغلب از شش یا هفت صبح -اگر منبر نداشته باشم که بیرون بروم و برگردم- کار نوشتن، حفظکردن، نظامکردن و تصحیحکردن کتابهایی را که دارد چاپ میشود، شروع میکنم و اغلب تا یازده شب کار میکنم. سیزده ساعت، چهارده ساعت. میگویند: خسته نمیشوید؟ میگویم: نه، امیرالمؤمنین گفته اجتهاد داشته باشید! خودت را با کل حرکات مثبت وفق بده! چرا خسته بشوم؟ مگر خدا ما را برای خستگی آفریده است؟ خودش در قرآن میگوید: من شما را برای کوششکردن و رنجکشیدن آفریدهام، مرد باشید! این دو!
و شما با عفت خود به من کمک بکنید! با عفت زبان، فحاش نباشید؛ با عفتِ چشم، چشمچران نباشید؛ با عفت گوش، دریوری گوش ندهید و بگویید عجب اینجور است! گوش ندهید! این آقا دزد است، خانهٔ این آقا را میبینید؟ این اگر دزد نبود که اینجور خانه نمیساخت! اینجور ماشین نمیخرید! مخصوصاً الآن در این تلفنهای همراه که نود درصد دروغ و شایعه و مسائل گناه پخش میشود. امیرالمؤمنین فرمودند: با گوشندادن به دریوریهایی که در جامعه جریان دارد، به من کمک بدهید؛ با نخوردن لقمهٔ حرام به من کمک بدهید.
«و السداد»، درستکار باشید! این را که میتوانید؟ ما نمیتوانیم مثل ابیعبدالله از حضرت آدم و پنج پیغمبر اولواالعزم و امیرالمؤمنین ارث ببریم؛ این گنجایش را نداریم! این ظرفیت را نداریم! به آن کیفیت هم از ما نخواستهاند، چون ظرفیتش را نداریم؛ ولی به قول امیرالمؤمنین در بعضی از اموری که شما را تصفیه کند، سالم بار بیاورد، سالم زندگی بکنید، به مردم محبت بکنید و مشکل مردم را حل کنید؛ این را که میتوانید به من کمک بدهید!
خب ما به این جمله رسیدیم: «السلام علیک یا وارث ابراهیم خلیل الله». من هنوز نتوانستهام خلیلالله را برایتان معنی بکنم. در دل خلیلاللهی یک واقعیات بسیار مهمی قرار دارد که ائمهٔ ما معنی کردهاند و از دل این خلیل اللهی درآوردهاند. فعلاً ما داریم از هفت حقیقتی که ابیعبدالله از ابراهیم ارث برده، حرف میزنیم. این هفت حقیقت در آیات پایانی سورهٔ مبارکهٔ نحل است. دومین حقیقت این است: «کان ابراهیم امة»، این را دو جلسه معنی کردم. «قانتا لله»، قانت اسم فاعل است و معنی مضارعش را میدهد و دلالت بر تداوم و پیوستگی دارد.
قانت یعنی چه؟ یعنی ابراهیم در همهٔ جهات زندگیاش عبد بود. عبادت فقط نماز و روزه نیست؛ بلکه خوب نگاهکردن به مردم در دین ما عبادت است. شما سر صبحانه و ناهار و شام به این نیت بنشینید که خدایا میخورم تا توان بگیرم و کار مثبت بکنم، خوردنتان هم عبادت است. مرحوم حکیم سبزواری در حاشیهٔ منظومهاش، منظومهٔ حکمت او که یکی از مواد درسی علوم انسانی در دانشگاههای کانادا هم هست. یکی از روایاتی که در حاشیهٔ منظومهاش نقل کرده، این است که میفرماید: شما لقمه را برای خدا از سر سفره بردارید و در دهانتان بگذارید و بخورید؛ در قیامت به شما پاداش میدهم، چون عبادت کردهاید! چون با نیت مستقیم غذا خوردهاید! با نیت مستقیم! ازدواج در اسلام عبادت است؛ اگر زن و شوهر حق زناشویی همدیگر را رعایت بکنند، عبادت است و پسزدن شوهر، پسزدن زن خلاف خداست.
مادر حامله میشود، نُهماه دارد خدا را عبادت میکند؛ اما اینجا یک قیدی را هم باید ذکر بکنم. خیلی من برای اهل گناه غصه میخورم. هیچ ارتباطی هم با آنها ندارم، ولی غصه دارم که چرا یک خانمی بهخاطر بیحجابی، بینمازی، روزهنگرفتنش حامله میشود؛ چون خدا او را مؤمنه نمیشناسد و قبول نمیکند و از این نهماه حاملگی هیچچیزی گیر او نمیآید! اما یک خانم با حجاب و متدیّنه از لحظهای که حامله میشود، در گردونهٔ عبادت وارد میشود. شب یا روزی که بچه را بهدنیا میآورد، پیغمبر میفرمایند: با جداشدن بچه از بدنش، تمام گناهان گذشتهاش بخشیده میشود. مؤمن! یادتان نرود! این هم باز حرف دارد و خیلی در نهجالبلاغه و در روایات است. بچه که به دنیا آمد، پیغمبر میفرمایند: فرقی نمیکند دختر یا پسر است، از لحظهٔ اوّلی که مادر بچه را به سینهاش میگیرد و بچه شیر میمکد، تا دوسال تمام -البته با احتساب زمان حمل؛ اگر بچه ششماهه بهدنیا بیاید، باید 24ماه کامل به او شیر بدهد که حمل و شیرخوردن سیماه میشود؛ اگر هفتماهه بهدنیا بیاید، 23ماه میشود؛ هشتماهه را 22 ماه و نهماهه را 21 ماه باید شیر بدهد؛ حالا در این دوسالی که بچه شیر میخورد(خوب مادرها دقت بکنند!)، همهچیز ما میتواند عبادت باشد؛ هر یکبار که بچه سینهٔ مادر را برای دوشیدن شیر فشار میدهد(من تا حالا در کتابها ندیدهام که متعارف حساب کرده باشند که بچه در دوسال چندبار سینهٔ مادر را فشار میدهد! دویستهزار؟ سیصدهزار؟ یکمیلیون؟ دومیلیون؟ نمیدانم!)، پیغمبر به امسلمه فرمودند: هر یکبار که بچه سینهٔ مادر را فشار میدهد، خدا در پروندهٔ مادر ثواب آزادکردن یک برده از اولاد جدم اسماعیل را در پروندهٔ زن مینویسد. غوغایی است! معرکه است!
خب پدر اینجا چه سهمی دارد؟ او از این اولاد چهچیزی گیرش میآید؟ اولاد پسر بماند! پیغمبر میفرمایند: پدری که خدا به او دختر میدهد، چندسال این دختر در دنیا زنده است؟ ممکن است صدسال زنده بماند، نودسال زنده بماند، ممکن است پدر شصتسال است مرده باشد و دختر هنوز زنده است، رسول خدا میفرمایند(شما پدرها دقت بکنید!): هر 24 ساعتی که(باز مؤمن و مؤمنه! این حرفی است که امیرالمؤمنین و قرآن روی آن اصرار دارند. پاداشها برای مردان مؤمن است و کسی که خدا را قبول ندارد، عبادت را قبول ندارد، به خدا چه ربطی دارد پاداش به او بدهد! من اصلاً خدا را قبول نکردم و ندارم، پس اگر پاداش از او بخواهم، مثل این میماند که معمار دیوار یک خانه را در میدان آزادی تعمیر کند و پنجروز طول بکشد و دومیلیون مزدش است، خانه را بعد از پنجروز رها کند و به تهرانپارس و درِ خانهٔ مشهدیعلی را بزند، بگوید: مزد پنجروز معماری و بنایی ما را بده! مشهدیعلی میگوید: آقا مگر دیوانه شدهای! من اصلاً تو را تا حالا ندیدهام و به من چه! چه میگویی؟ کسی که خدا را دوست ندارد و عبادت هم ندارد -مرد و زن- درمانگاه ساخته، بیمارستان ساخته، دهتا یتیم را آورده و بزرگ کرده است، این در قیامت از خدا طلبی ندارد. به خدا چه! مگر طرف حسابش خدا بوده است؟ مگر کارفرمایش خدا بوده است؟ خب کار خیر خیلی کرده و دائم هم میگفته که عالَم خدایی ندارد، خب به خدا چه که مزدش را بدهد؟ این را لحاظ بکنیم، هم ما مردها و هم شما خانمها! پاداش برای «المؤمنین و المؤمنات» است و نه برای «الکافرین و الکافرات» و نه برای «المنافقین و المنافقات» و نه برای «المشرکین و المشرکات»!).
چهچیزی گیر پدر میآید؟ فرض کنید دختر صدسال بماند! پیغمبر میفرمایند: هر 24 ساعتی که از زمان ولادت از عمر دختر میگذرد، ثواب یکسال کاملْ عبادت را خدا در نامهٔ عمل پدر مینویسد. همهچیز اسلام عبادت است. خیلی از مردم فکر میکنند که عبادت یعنی نماز و روزه؛ اما اینجور نیست. شما به آیات قرآن مراجعه کنید! من یک آیه را حالا برایتان میخوانم. وجود همهٔ انبیا عبودیت بوده است؛ یعنی نفس هم که میکشیدند، چون برای خدا نفس میکشیدند، عبادت بود. نفس میکشیدند، راه میرفتند، عبادت بود.
«وَقالَ إِنِّی ذاهِبٌ إِلی رَبِّی» الصافات، 99﴾
میگوید: تمام حرکت منِ ابراهیم بهسوی پروردگارم است. من یکدانه قدم با غفلت برنداشتم و یک نگاه با غفلت نکردم. بدون اینکه آیه را تفسیر بکنم، راجعبه کل انبیاست: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَینا إِلَیهِمْ فِعْلَ اَلْخَیراتِ وَ إِقامَ اَلصَّلاةِ وَ إِیتاءَ اَلزَّکاةِ وَ کانُوا لَنا عابِدِینَ» ﴿الآنبیاء، 73﴾.
وجود این 124هزار پیغمبر بندگی محض بوده است. خب «قانت» یعنی عابد، اما خدا به این «قانت» قیدی زده است: «قانتا لله»، ابراهیم تمام حرکاتش عبادت بود و لله بود؛ یعنی عیار خلوصش کامل بود. ما نمیتوانیم بشماریم چندتا مؤمن در جنگها از زمان آدم تا الآن -که جنگ حق و باطل در مدافعین حرم است- شمشیر زدهاند، اسلحه زدهاند. نمیدانیم چندتا، اما در همهٔ این مؤمنان جهان، فقط پیغمبر برای یک نفر فرمودند: «ضربت علی یوم الخندق افضل من عبادة الثقلین»، آن زمانی که امیرالمؤمنین این ضربت را زده، 23 سالش بوده است. آن زمانی که خواسته این ضربت را بزند -چون جنگجو خیلی فِرز است- تا شمشیر را بالا برده و پایین آورده، پای عمروبنعبدود را قطع کرده که بیست ثانیه شاید طول نکشیده است. شمشیرزدن علی در سن 23 سالگی «لله» بود و نه برای سینه سپرکردن و در کوچههای مدینه با افتخار راهرفتن که من کُشندهٔ قویترین پهلوان عرب بودم! اصلاً تا آخر عمرش هم حرف این مسئله را نزد و این بیست ثانیه، ده ثانیه، هرچه در سن 23 سالگی بوده است، پیغمبر میفرمایند: این عبادت علی برتر از عبادت کل عبادت جنّ و انس تا قیامت است. چرا؟ مؤمنان دیگر هم که شمشیر زدند! چون عیار خلوص امیرالمؤمنین 24 عیار بوده، عیار خلوص شمشیرزنی عمار و مالک اشتر و حمزه ا ز 23 به پایین بوده و عیار خلوص آنها به امیرالمؤمنین نرسید. امام حسین کلِ عبادت پیوستهٔ ابراهیم را در همهٔ شئون زندگی با همان عیار خلوص به ارث برد. من روی منبر تعارف نمیکنم و شکستهنفسی هم نمیکنم که شما در دلتان بگویید چه آدم متواضعی است! نه، هیچ شکستهنفسی نمیکنم که به شما بگویم هنوز نفس من از دست شیطان رها نشده است. پیشم نیست که بشکنم، پیش یک بیگانه است و خیلی هنوز کار دارد که نفس را از این بیگانه آزاد بکنم. شکستهنفسی نمیکنم و روی منبر انبیا راست میگویم. من این جملهٔ زیارت اربعین را لمس نمیکنم؛ نه عقلم و نه دلم، نمیفهمم!
امام باقر میگویند: «بذل محجته فیک»، حسین ما خونش را بدون کمترین توقعی از تو بذل در تو کرد، نه در راه تو! «بذل فیک» و نه «فی سبیل الله»! بذل، یعنی بپرداز و برو و دیگر پشت سرت را نگاه نکن. آمد و این 72 نفرش و خودش و بچهٔ ششماههاش را بذل کرد و پشت سرش هم نگاه نکرد؛ یعنی اصلاً به ذهنش نیامد که من این کار را کردم که فردا چه پاداشی به من بدهد! حسین جلوهٔ تام توحید است. حسین(ع) با این حادثه، یعنی علیاکبر و قمربنیهاشم و آن یاران باعظمت و علیاصغر را داده که فردا سیصدهزارتا درخت گلابی و سیب و خربزه و هندوانه و شربتهای عالی در بهشت به او بدهند! یعنی اینقدر ابیعبدالله ظرفیت کمی داشته است؟
امام حسین در قیامت کجاست؟ «فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیک مُقْتَدِرٍ» ﴿القمر، 55﴾، شما همین آیه را بردار و در قم پیش همهٔ مراجع و مدرسین ببر و بگو این «مقعد صدق» را به من بفهمانید! میگویند ما نمیتوانیم! امام حسین کجاست؟ یک روایتی دارد که باز آن هم من نمیفهمم. یکی از یاران عالی امام صادق گفت: یابنرسولالله! قبر ایشان را در حرم بشکافند، بدن آنجاست؟ امام فرمودند: حسین ما کنار خدا در عرش اراده و رحمت خداست و نه در خاک. شما میفهمی؟ من نمیفهمم!
حضرت به یکی از شیعیان خوبشان در کوفه فرمودند: حسین ما را زیارت میکنی؟ گفت: آقا شما زیارت میکنی و خودتان از مدینه به کربلا میآیید؟ اصلاً کوههای عالَم طاقت این حرفها را ندارد! امام صادق فرمودند: به من میگویی که تو هم حسین را زیارت میکنی، چگونه به زیارت کسی نروم که خدا او را زیارت میکند! این یعنی چه؟ خیلی چیزها را من میخواهم روی منبر از ایشان بگویم، اما دیگر خیلی کمطاقت شدهام. یکخرده جوانتر که بودم، تحملش را داشتم که بگویم، اما الآن نه! قلب آدم را از کار میاندازد! چگونه زیارت نکنم؟ این روایت در کاملالزیارات است و من از مهمترین کتابها حرف میزنم. من کتابهای معمولی و عادی را اصلاً باز نمیکنم! کاملالزیارات یقیناً از کتاب کافی معتبرتر است و از کتابهای دیگر شیعه هم معتبرتر است. وقتی مجتهدین و مراجع ما بر روی منبر روایتی از کاملالزیارات بخوانند، طلبهها دلیل نمیخواهند و از مراجع سند نمیخواهند؛ چون میدانند این کتاب از اوّل «بسم الله» تا آخر آن، طلای ناب است و بحث ندارد. این روایت در آنجاست.
به امام صادق میگوید: شما خودتان حسین را زیارت میکنید؟ امام فرمودند: چگونه زیارت نکنم کسی را که خدا او را زیارت میکند! خدا که جسم نیست، خدا که مکان ندارد، خدا هستی بینهایت است، خدا حرکت ندارد و جابجا نمیشود؛ پس این معنی «خدا او را زیارت میکند» چیست؟ جوانها، قدر امام حسین را بدانید و او را الگوی خودتان قرار بدهید! ورزش خوب است، من با ورزش خیلی موافق هستم و خودم هم هر روز 45 دقیقه نرمش میکنم که بسیار عالی است. خوردن خوب است، پوشیدن خوب است، ازدواج خوب است، پول درآوردن خوب است؛ اما همهٔ این کارها را بیاییم از ابیعبدالله سرمشق بگیریم. شما جوانها(من خیلی توضیح ندهم)، شما میدانید در اتصال به ابیعبدالله چه بندهٔ خوبی از آب درمیآیید و قیامت چه پاداشهای عظیمی به شما داده میشود؟ در همین کاملالزیارات است. امام صادق میفرمایند: عصر عاشورا که سر مبارک او را جدا کردند، چند دقیقهٔ بعد، هفتادهزار فرشته به امر خدا به زیارت آمدند. از غروب روز عاشورا تا صبح یازدهم و بعد برگشتند. اینقدر تعداد فرشتگان زیاد است که امام صادق میگویند: دیگر تا قیامت نوبت به این هفتادهزار نفر نمیرسد! ببینید رویکرد عالم ملکوت و رویکرد عالم هستی به ابیعبدالله چقدر است!
حیف نیست ما از این وجود مقدس بهرهٔ تربیتی، ادب، عاطفی، روش، اخلاق و مَنِش نگیریم؟ شما چقدر زحمت میکشید و از راههای دور –همهتان که برای این منطقه نیستید- میآیید. من خیلیها را میشناسم و شبها میبینم که هستند. از خانهشان که راه میافتند تا اینجا بیایند، یک ساعتونیم گاهی آمدنشان طول میکشد. بسیار باارزش است، ولی باارزشتر این است که حضرت حسین را بشناسید و او را الگو و سرمشق خودتان قرار بدهید.
خب، من میخواهم وارد یک بحث خیلی لطیفی دربارهٔ «قانتا لله» از فردا شب بشوم و آن تفسیر کلمهٔ عبادات است. انبیا اهل کل عبادات بودند. عبادات چند حرف دارد؟ پنجتا! امام حسین پنجمین فرد از پنجتن است و عبادات پنج حرف دارد: «ع، ب، الف، دال، ت» که از جلسهٔ بعد سراغ این پنج حرف برویم و ببینیم هر حرف این ترکیب چه معنایی دارد؟ یعنی پروردگاری که این ترکیب را درست کرده، «عبادُنا»، «عبادتُ الله»، «عَبد»، هر حرف این ترکیب از این پنجتا حرف به چه سرّی اشاره دارد؟ چه حقیقتی است؟ فکر کنم اوّلینبار است که میخواهید بشنوید! عیبی ندارد! همین الآن که اینجا نشستهاید، دارید خدا را عبادت میکنید. همین که دارید گوش میدهید، خدا را عبادت میکنید. همین که دارید یاد میگیرید، خدا را عبادت میکنید. آخر منبر هم که یک قطره، دو قطره بیشتر اشکتان جاری میشود، خدا را دارید عبادت میکنید. گریهٔ بر ابیعبدالله برترین نیرو برای مقربکردن انسان به پروردگار است. «افضل القربات»، خیلی قیمت دارید و شما باید قیمت خودتان را بدانید! حرفم تمام!
این شبها میخواهم یکخرده مفصّلتر برایتان روضه بخوانم؛ البته تا جایی که طاقتم بکشد و تحمل بیاورم! بهنظر شما بچهٔ ششماهه در تشنگی با چقدر آب سیراب میشود؟ حالا با هر مقدار آب، به بچهٔ ششماهه میشود با لیوان آب داد؟ لبش که لیوان را نمیگیرد، با استکان یا با نعلبکی آب میدهند. در روزگار ما به بچهٔ ششماهه به بعد آب میدهند؛ چون آب میخواهد و میخواهند آب بدهند، به دواخانه میروند و شیشه میگیرند و یک سرشیشهای که کم آب از آن بیاید و در گلوی بچه نپرد. امام بچه را بغل گرفت! روبروی ابیعبدالله آب فرات دارد میرود و امام سوار بر ذوالجناح است و آب را میبیند. لشکر هم همینجایی بودند که الآن حرم و صحنش است، خیلی با آب فاصله نبود، چون آخر لشکر کنار فرات بود. مادرهای قدیم به بچهٔ ششماهه -من یادم است- یک قاشق چایخوری آب در نعلبکی میریختند و با پنبهٔ تمیز در آن آب میگذاشتند و به لب بچه میکشیدند. من از همهٔ حرفهای ابیعبدالله که با لشکر زده، یک جملهاش را بگویم که آتشمان میزند. «ان لم ترحمونی»، اگر بنا ندارید به من محبت کنید، نکنید! اما «ورحموا هذا الصغیر»، به این بچهٔ ششماهه محبت کنید. امام داشت حرف میزد که دید بچه دارد میلرزد! برگشت، دید که با تیر سه شعبه سر بچه را از بدن جدا کردهاند.