بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
خلاصه مطالب جلسه قبل را یادآوری میکنم و بعد با لطف خداوند مطلب را پی میگیرم، قبل از بیان آن خلاصه یک جمله بسیار مهمی را عرض میکنم که در رابطه با بحث خشم و عصبانیت و از کوره در رفتن است که خداوند به این حالت و به این خلق رضایت ندارد، آن جمله این است که یکی از پیغمبران اولوالعزم پروردگار اولوالعزمی که در بین صد و بیست و چهار هزار پیغمبر بیش از پنج نفر نبودند، اولین اولوالعزم نوح است، آخرین اولوالعزم پیغمبر اسلام است. اسم هر پنج نفرشان هم در قرآن آمده حتی در یک آیه هم خدا پنج نفرشان را نام برده است.
یکی از انبیا اولوالعزم الهی به ابلیس گفت چون میدیدند میتوانستند ببینند، که در زمانی که تسلط تو بر انسان از همه زمانها بیشتر است، در چیست؟ کی خیلی به انسان چیره و مسلط هستی؟ گفت وقتی که انسان عصبانی میشود نگفت وقتی که انسان آماده زنا میشود یا آماده خوردن مشروب میشود یا آماده انجام قمار میشود یا آماده خوردن مال مردم میشود، من ان وقت تسلطم از همه وقتها بیشتر است، با این که پول غریزه جنسی، زورش خیلی است برای شکست دادن انسان نگفت در آن موارد، گفت بیشترین زمان تسلط من بر فرزندان آدم زمانی است که عصبانی میشوند. از کوره در میروند، خشمگین میشوند. که حالا روایتش را برایتان میخوانم از وجود مبارک امیر المومنین در مهمترین کتابهایمان که انسان وقتی عصبانی میشود دیگر جزو انسانهای عالم نیست وارد زمره بهائم و درندگان میشود.
در آن وقت اگر آدم بمیرد حیوان مرده خودکشی کرده و وارد عالم بعد شده، خب برای اینکه عصبانی نشویم چه زمینههایی را باید برای خودمان فراهم کنیم؟ در این موضوع نزدیک یک ساعت در جلسه قبل صحبت شد در دو مورد، یکی اینکه ظرفیت مردم عموم مردم عموم ملتها، ظرفیت انبیاء و ائمه و اولیاء الهی نیست، میتوانستند با معرفت به حقایق، با الگو گرفتن از عباد خالص پروردگار ظرفیتشان را ببرند بالا، نیامدند انبیا و اولیا الهی را بشناسند که از آنها سرمشق بگیرند، نیامدند معارف الهیه و حقایق عرشیه و ملکوتیه را بشناسند و از آنها برای بالا بردن ظرفیت استفاده کنند، به ناچار نود و نه درصد مردم عالم از مسلمان و مومن و شیعه و سنی و مسیحی و یهودی و زرتشتی و لائیک کم ظرفیت هستند، آدمهای کمظرفیت خیلی هم پرتوقع هستند، پرتوقعی یک حالتی است که اسلام نمیپسندد، چون آدم وقتی نسبت به طرف مقابلش زن، بچه، داماد، عروس، مردم، دولت پرتوقع باشد هیچکدام از اینها قدرت ارضاء توقعات انسان را ندارند آدم از کوره در میرود اما آدمهای کم توقع نه خیلی آدمهای آرامی هستند خیلی آرام.
خودش روی پای خودش دارد زندگی میکند، از همسرش خیلی توقعش کم است، از پدرش مادرش، برادرش، به خاطر کم توقعی این حالت عالی اولیاء اگر پدرش یا مادرش یا همسرش یا بچهاش یک وقت خلأیی را از او پر کرد میگوید خدایا شکرت همین، اما اگر این مجموعه کاری برایش نکردند توقع ندارد چون توقع ندارد کار برایش نکردند از کوره درنمیرود چون من توقع که ندارم، یک وقت من توقع دارم از منبر میآیم پایین بروم سوار ماشین شوم دو تا بدوند در ماشین را باز کنند، بفرمایید بفرمایید بعد که دو دقیقه بایستم ببینم هیچ کس نیامد در ماشین را باز کند از کوره در میروم عجب مردم بیادب و بیتربیتی، نمیبینید من، خود همین من حجاب بین انسان و پروردگار است. نمیبینی؟ من نمیآیی در را باز کنی؟ خب آدم رنجیده میشود ناراحت میشود، مریض میشود، بیمار میشود، بدبین میشود، در پرتوقعی ضررهای مختلفی خوابیده که بروز میکند وقتی توقعم را برآورده نکنم ولی در کمتوقعی نه هیچی بروز نمیکند چون زمینهاش را ندارم که عصبانیتی بروز بکند، کینهای بروز بکند، بدبینی بروز بکند. نه.
آنها اصلا حرفشان یک حرف دیگر است، نمیدانم در عمرتان خودتان، اصلا آدم کم توقعی بودید؟ یا آدمهای کم توقع وصل به پروردگار را دیدید در عمرتان یا نه؟ آنها یک حرف بیشتر در زندگی ندارند، ما عاشقان، غیر از خدا این راستترین حرف در این عالم است، صادقانهترین حرف در این جهان است، ما عاشقان غیر از خدا یاری نداریم، با یاریاش حاجت به دیاری نداریم، هیچ توقعی ندارد حالا در این کم توقعی یا بیتوقعی اگر کسی آمد برایشان کاری انجام داد، اول میروند سراغ خدا، میگویند دلها دست توست، تو بودی که دل او را دلت پدرم را، مادرم را، همسرم را، بچهام را، عروسم را،دامادم را متوجه من کردی که بیایند برای من این کار را بکنند، خدایا تو راشکر میکنم، بعد از اینکه پروندهشان را با خدا بیحساب کردند آن وقت به پدرشان، به مادرشان، به خانمشان، به بچهشان، با یک دنیا محبت نگاه میکنند میگویند دستتان درد نکند، ممنون خدا بهتان عوض بدهد همین، یعنی در کم توقعیشان که هیچ توقعی از دیگران ندارند خودشان اصلا آدمهای کم توقعی هستند وقتی کاری برایشان انجام میدهند اول میروند سراغ پروردگار، دینشان را عطا میکنند دینشان شکرشان است بعد هم میآیند سراغ اینها میگویند ممنون و متشکر خدا بهتان خیر دنیا و آخرت بدهد همین.
خب برای ما با بحث دیشب و مقدمه امشب ثابت که نود و چند درصد مردم جهان کم ظرفیت هستند، آدمهای کم ظرفیت پرتوقع هستند، آدمهای پرتوقع هیجانی هستند، اینها گاهی کاری میکنند اشتباهی میکنند، خطایی میکنند، که در کنار آن کار و اشتباه و خطا زمینه از کوره در رفتن انسان فراهم میشود، درست؟ حالا من باید ارزیابی بکنم از دکترهای روانشناس هم دلتان میخواهد بپرسید، از دکترهای غیر روانشناس هم دلتان میخواهد بپرسید، نه اگر به من اطمینان دارید من حرف آنها را بزنم، از کتابهای آنها نقل بکنم، که بالای نود درصد بیماریهای بدن علت روانی دارد، خدا انگور را برای مریض شدن خلق نکرده، خداوند میوهها را برای مریض شدن خلق نکرده، اینها عامل تداوم حیات و جبرانکننده ضربه خوردن به سلامتی است، چی شده ما مریض میشویم؟ عصبانیت، از کوره در رفتن، بیشتر روانشناسان دنیا و دکترهای غیر روانشناس میگویند مادر بیماریهای بدنی عصبی است، این را الان میگویند، من نمیدانم چند سال است بهشان ثابت شده این حرف قدیمی نیست، این مطلب برای روانشناسان جدید جهان است و برای دکترهای جدید است. امام صادق هزار و پانصد سال پیش در مدینه بدون دانشگاه داشتن مدینه، بدون کتابخانه، بدون عالم مثل خودش، فرموده الغضب مفتاح کل شرّ، از کوره در رفتن کلید تمام آسیبهای فکری، قلبی، معدهای، کلیهای، بدنی، و خانوادگی است.
این حرف امام معصوم است، خب حالا که روانشناسان و اطباء و هزار و پانصد سال پیش از اینها امام صادق میفرماید عصبانی شدن خشمگین شدن، از کوره در رفتن، در ورود تمام بیماریهاست، ببینم در مقابل آدم کم ظرفیت در مقابل آدم بیمعرفت، در برابر آدم نمک نشناس، در برابر آدم نامرد، که کاری کرده من از کوره در بروم میارزد من از کوره در بروم به تمام بدن لطمه بزنم؟ مگر طرفت کیست؟ میارزد بدنت را هزینه کنی؟ کلیهات را هزینه کنی؟ قلبت را هزینه کنی که کی به من فحش داد یا پیچید جلوی من، یا حرفم راگوش نداد، یا با من هماهنگی نکرد. میارزد؟ شما ببینید این داد و ستد یعنی یک کسی زمینه عصبانیت به من داده من با عصبانی شدن میخواهم قلب و کلیه و معده و روده و تمام وجودم را به او هزینه کنم یعنی فدای او کنم، میارزد یا نمیارزد؟ اگر نمیارزد چرا عصبانی بشوم؟
شما جوانها شاید شخصیت و عظمت و کرامت و علم و دانش خواجه نصیر الدین طوسی را نشناسید، من همه چیز خواجه را میدانم از وقتی به دنیا آمده تا وقتی که در کاظمین از دنیا رفته، شما جوانها به کتابهایش مراجعه کنید خواجه برای قرن هفتم هجری بوده، خواجه محاسباتی که درباره بعضی از ستارگان کرده، با محاسبه دوربینهای عظیم نجومی نزدیک است.
خواجه یک عینک هم نداشته، خواجه میدانسته زمین کروی شکل است، خواجه میدانست زمین دور خودش میچرخد، خواجه قبل از گالیله حرفهای گالیله را زد، خواجه در جبر و لگاریتم و ریاضی حرف اول را میزده، خواجه در علم قرآن، علم فقه، علم اخلاق، علم سیاست، حرف اول را میزده. خواجه یکم وجود جامعی بوده بهترین کتاب اخلاقی را آن زمان نوشته اوصاف الاشراف، بهترین کتاب منطقی را در آن روزگار نوشته به هشتصد صفحه، بهترین محاسبات ریاضی را درباره ستارگان و ماه و مدارات کرده نزدیک به محاسبات دانشمندان امریکا و اروپا، خواجه تقریبا پُستش در حکومت زمان خودش معادل نخست وزیری بوده.
ایشان را مقایسه کنید با روزگار ما، حالا با بزرگان سیاسی در دنیا، علمی در دنیا، مقایسه کنید. او اگر الان زنده بشود کم از اینها ندارد از دنیا، و عالمان دنیا. در دفترش نشسته یک نامه آمد معمولا نامهها را دفتردار دانشمندش میخواند جواب میداد میداد به خواجه امضا کند. یک نامه آمد دفتردار خواجه دید جواب ندارد، و متحیر شد آدرس هم داشت نامه، نمیدانست چی بنویسد، خواجه به او فرمود نامه جواب ندارد؟ گفت که اگر جوابی هم داشته باشد من بلد نیستم، گفت بده به من، با آدرس نوشته بود به خواجه نوشته بود، این در کتابها هست نوشته بود ای سگ پسر سگ، من آمدم دم ساختمان حکومت و نخست وزیری راهم ندادند، درد داشتم، و بسیار هم از تو رنجیده شدم، خب عصبانیت تا چه حد، به کی نوشتی سگ پسر سگ، به کی؟ اگر خواجه متخلق به اخلاق اسلام و متخلق به اخلاق قرآن نبود که میداد با قیچی تکه تکهات کنند و گوشتت را به خورد خودت بدهند، اما کار پاکان را قیاس از خود مگیر، اما اولیاء خدا را بیا سرمشق خودت قرار بده، که در زندگی راحت باشی بدنت هم سالم بماند.
خواجه به دفتردارش گفت این نامه را من خودم باید جواب بدهم آدرس هم دارد به یک مامور بگو سریع ببرد در خانهاش، یکی از مدارکی که این نامه را نقل کرده کتاب منازل الآخرة مرحوم حاج شیخ عباس قمی صاحب این مفاتیح الجنان است، حاج شیخ عباس هفتاد جلد کتاب دارد، کتاب مهم آقا شیخ عباس مفاتیح نیست، کتابهای بسیار بالایی دارد بالا، خواجه نوشت بسم الله الرحمن الرحیم، من از شما دعوت میکنم میگویم راحت راهت بدهند فردا بیا در نخست وزیری بشین روبروی من من هم مینشینم روبروی شما، یک خرده که نشستم بعد بلند میشوم هم نشسته هم بلند شده، قشنگ خداوند مهربان به تو دو تا چشم داده از نوک سر تا نوک پای من را ارزیابی کن ببین چه چیز من شکل سگ است؟ من پوزه ندارم، دندانهای تیز ندارم، گوش بلند ندارم، پشم و پیلی ندارم، عوعو ندارم، پارس ندارم، دم ندارم، قیافه من را ببین ببین من هم مثل خودت فرزند حضرت آدم هستم و یک آدمی از این مملکت. اما چون پدرم از دنیا رفته آن را نمیتوانم دعوتت کنم برای دیدن پدرم، پدرم در دنیا نیست اما اگر به من اطمینان داری من یک سی سالی با پدرم بودم، پدرم هم انسان آفریده شده آن هم پوزه نداشت، پشم و پیلی نداشت، دم نداشت، عوعو نمیکرد، پارس نمیکرد، حمله نمیکرد این برای من آن هم برای پدرم، فردا هم بیا مشکلت را بگو من خودم حل میکنم.
میتوانیم اینجوری بشویم؟ کاملا، اگر نمیتوانستیم این اخلاق را پیدا بکنیم چرا پروردگار عالم ما را در قرآن دعوت به اخلاق کرده و چرا پیغمبر عظیم الشان اسلام به همه ما تک تک مردها و زنان امر کرده تخلقوا باخلاق الله، مودب به آداب خدا بشوید، متخلق به اخلاق خدا بشوید.
پیغمبر وقتی در جنگ احد جنازه عمویش را دید حضرت حمزه را، دید تمام انگشتهای دستش را با خنجر قطع کردند، دماغش را قطع کردند، لبهایش را بریدند، انگشتهای پا را بریدند، پهلویش را پاره کردند دست کردند در پهلو جگرش را د رآوردند تکه تکه کردند نخ در آن رد کردند کردند گردنبند انداختند گردن یک زن بدکاره معروفه، خیلی آرام به جنازه گفت عموجان خیلی هم گریه کرد پیغمبر، عموجان لشگر قریش برگشت مکه، اما اگر یک بار دیگر اینها با من درگیر بشوند و من بر قریش پیروز بشوم هفتاد نفر را به تلافی تو که انسان باعظمتی هستی میکشم، که دلم شفا پیدا کند، حرف پیغمبر در دهانش تمام نشده بود جبرئیل نازل شد، این آیه را آورد حبیب من وَ إِنْ عٰاقَبْتُمْ فَعٰاقِبُوا بِمِثْلِ مٰا عُوقِبْتُمْ بِهِ ﴿النحل، 126﴾، لشگر قریش یک نفرت را کشتند، عمویت را. شما به اینها دست پیدا کردی یک نفر را بکش، النفس بالنفس، برای چی هفتاد نفر؟ برای چی؟ پروردگار پیغمبرش را دائم با قرآن مودب به آداب خودش میکرد، پیغمبر به قاتل عمو دست پیدا کرد، تا چشم قاتل به پیغمبر افتاد گفت من میخواهم مسلمان بشوم حالا یا راست یا دروغ، پیغمبر فرمود اسلامت را قبول میکنم مسلمان شد اشهد ان لا اله الا الله و انک رسول الله فرمود آزاد هستی.
این حرفها برای کیست؟ قرآن مجید به بهائم نازل شده؟ قرآن مجید به فرشتگان نازل شده؟ قرآن مجید به حیوانات دریا یا جنگل یا پرندگان هوا نازل شده؟ کرارا در قرآن میگوید انزلنا الیکم، الیکم من قرآن را برای همه شما فرستادم. برای همه شما، این یک عالم اگر بتوانم بگویم بینظیر که میگویم میترسم که یک مقدار از حد بگذرم، این اخلاق یک عالم کم نظیر شیعه است. چقدر زیبا جواب نامه را داد. چقدر طرف خجالتزده شده باشد خوب است، چقدر شرمنده شده باشد خوب است، پس من باید ارزیابیام این باشد طرفهای مقابلم کم ظرفیت، پرتوقع برای من زمینهسازی میکنند از کوره در بروم ولی خدا میگوید از کوره در نرو، پیغمبر میگوید از کوره در نرو، ائمه طاهرین میگویند عصبانی نشو، برای سلامت خودت برای اینکه بیشتر بمانی، بیشتر سایهات روی سر زن و بچهات باشد، بیشتر سایه زن بر سر شوهر و بچههایش باشد، یکی از عوامل نود درصدی تامینکننده سلامت انسان عصبانی نشدن است.
قبل از آیت الله العظمی بروجردی تک مرجع شیعه که با مرجع شدن او اصلا در خانه همه مراجع نجف و قم و مشهد بسته شد، کل به او مراجعه کردند که قبلا یک طلبه فقیری بوده برای دهاتهای اصفهان ده به نام مدیسه، پدرش برنجکار جزئی بود، بچه آمد یک مقدار اصفهان درس خواند بعد رفت نجف، ازدواج کرد پول کرایه خانه نداشت زنش و با خودش آمده بودند کنار مسجد کوفه روی خاک و خل زندگی میکردند، حالا چرا نزدیک مسجد برای خاطر اینکه هم دستشویی در اختیارشان باشد هم نمازهایشان را بروند در مسجد کوفه بخوانند، زد و این طلبه ندار فقیر که یک اتاق نمیتوانست اجاره کند شد مرجع بزرگ جهان تشیع و چهره جهانی.
خب ریاست عامه شیعه الان افتاده دست ایشان، کلمه به کلمه حرفش را به جان میخرند، هم عراق، هم ایران، هم پاکستان، هم هند، هم شیعیان خارج از کشور، روی صندلی هم نمینشست آن وقت رسم نبود یک تشکچه بود روزها میآمد در اتاق عمومی مینشست روی تشکچه آنجا میآمدند زیارتش و دیدنش، علما نشسته بودند همه واقعا در مقابلش جوجه بودند، عظمتی داشت، شخصیتی داشت، مرگش دنیای اسلام را تکان د اد، نشسته روی این تشکچه یک لات عرب از در اتاق وارد شد، لات یعنی لات دیگر، لات یعنی آدمی که زبانش مهار ندارد، وضعش مهار ندارد، حالش مهار ندارد لات هم بچه نجف بود خب میشناسد ایشان را، گفت سید خانهام بنایی دارد پولی که بنایی بکنم تعمیر بکنم ندارم، بده بیاید پول، خب لات لات است دیگر، حالا بشیند و سلام بکند و بگوید حضرت آیت الله العظمی مشکل ما را حل بکنید خدا خیر دنیا و آخرت بهتان بدهد، نه بیسلام، سینه سپر، سید خانهام احتیاج به تعمیر دارد بیست دینار هم گفته بنا خرجش است بده بیاید، این انسان عظیم الهی ملکوتی که مثل من و شما از تولد از مادر تا آن روز دروغ نگفته بود به لات گفت که عزیز دلم من امروز بیست دیناری که به شما بپردازم ندارم، امروز ندارم، یک دو تا داد کشید و دو تا بد و بیراه گفت و علمایی هم که نشسته بودند جرات دفاع نداشتند میترسیدند لات بیاید با مشت دندانهایشان را بریزد در دهان همه آرام، رفت. مجلس هم بهتزده، سید هم اولین قدرت در آن زمان است، گفتند آقا چه کارش کنیم؟ فرمود هیچ کاری نکنید، یکی نیاز به بیست دینار داشته آمده من هم نداشتم عشقش کشید ده تا فحش به ما بدهد و برود، نفسش را شهید نکنید، خب فحش داده که داده، حالا از قول لات بشنوید که برای یکی از چهرههای آستان مرحوم سید نقل کرده.
ساعت دوازده شب است، نجف همه خوابند، لات و زن و بچهاش هم خوابند، آهسته صدای در آمد، یک بار دو بار، جواب نیومد، یک خرده بلندتر صدای در را بلند کرد، لات بیدار شد آمد در را باز کرد دید مرجع بزرگ شیعه تک و تنها، آمده در خانهاش، فرمود مزاحم نیستم چند دقیقه بیایم داخل؟ گفت نه بیا آمد در اتاق نشست، بیست دینار درآورد گفت عصری پول برای من رسید، این بیست دیناری که صبح از من خواستی برای تعمیر خانه و من نداشتم، این بیست دینار.
گفت که نمیگیرم، گفت مگر نیاز نداری؟ گفت خیلی نیاز دارم اما نمیگیرم، گفت من نیمه شب تنها ازخانه خودمان بدون اینکه کسی را خبر کنم آمدم مشکل شما را حل کنم، گفت نمیخواهم حل کنی نمیگیرم، فرمود من که دست خالی از خانهات نمیروم، باید این پول را قبول کنی، گفت من به یک شرط قبول میکنم فرمود به چه شرطی؟ گفت من کفشهایت را از دم در میآیم در اتاق پایت کن، میخوابم تو با پای با کفشت بگذار روی صورت من فشار بده که این باد بیتربیتی و لاتی از دماغ من برود بیرون، سید فرمود دین همچنین اجازهای به من نمیدهد به حضرت عالی توهین کنم، نمیدانم میگیرید دارم چی میگویم، از اول برخورد این لات و جلوی علما همینطوری در ذهنتان بیاورید تا دوازده شب، گفت همچنین اجازهای من ندارم، گفت دین بهت اجازه نمیدهد؟ با پای کفشدار بگذاری روی صورت من فشار بدهی خاکمالی کنی من را؟ گفت نه اجازه نمیدهد، بغلت هم میکنم میبوسمت پول را قبول کن من بروم. گفت چشم. لات بلند شد آمد از آشپزخانه یک کارد آورد به این بزرگی گفت یا پایت را میگذاری روی صورتم یا با این کارد میزنم در قلبم و شکمم خودم را میکشم که دیگر تو را نبینم خجالت بکشم، من اشتباه کردم، یعنی با عصبانی نشدن مردم را به دین هدایت کنید.
پدران، مادران من یک نکته برایتان بگویم شاید تا حالا نشنیده باشید، زمانی که خدا انسان را آفرید دین با انسان شروع شد، اصلا بیدینی نبود، یعنی آن انسانهای اولیه همه دیندار بودند طبق قرآن، بیدینی از کی شروع شد؟ تاریخ بیدینی کی است؟ ممکن است تاریخ عددی نداشته باشد بگوییم از ده هزار سال پیش و از بیست هزار سال پیش، ولی بهتان بگویم این برای من مثل خورشید روشن است، بیدینی در کره زمین از بددینی دینداران شروع شد، یعنی بچهها دیدند پدر نمازخوان است، مادر نمازخوان است پدر میگوید خدا مادر میگوید خدا، اما اینقدر آدمهای تند و تلخ و خشمدار و زمخت و بیمحبت بودند که بچهها و نسل گفتند اگر دین این است که بابا و مادر ما دارد نخواستیم این دین را، یعنی بددینی مردم را بیدین کرده، عزیزان من مادران من، پدران من، شما باید با اخلاقتان قویترین حوزه جاذبه را برای بچههایتان داشته باشید، امیر المومنین میفرماید قبیح است کسی از خودش تعریف بکند، قبیح است درست است، ما اگر بخواهیم تعریف بکنیم باید از خدا تعریف کنیم مگر اینکه تعریف از خود بخواهد راهنمایی باشد یا مشکلی راحل بکند، به خدا قسم کرارا من از بچههای خودم شنیدم که گفتند بابا اگر ما دینداری و روش و اخلاق تو را ندیده بودیم با وضعی که در جامعه از افراد گوناگون دیدیم یقین بدان بیدین واقعی میشدیم، ما باید دین را انتقال بدهیم اول به زن و بچه، بعد به اقوام، بعد به مردم، یکی از موارد تاراندن مردم و بچهها همین تلخی است. همین عصبانیت است. همین از کوره در رفتن است که در آن عصبانیت آدم شخصیت زن را خورد میکند، زن در عصبانیت شخصیت شوهر را لگدمال میکند، پدر یا مادر در عصبانیت شخصیت پسر و دختر یا داماد و عروس را لگدمال میکنند از دین بیزارشان میکنند.
خیلی لطیف است، نکند قیامت ما را در دادگاه بخواهند بگویند یک دو میلیون نفر از بچههای اولیه تا نسل هزارم به وسیله تو بیدین شدند، چون بچههای ما بیدین بشوند بچههای آنها هم بیدین میشوند بعد بچههای بعدیها هم بیدین میشوند، خیلی ما باید نرم زندگی کنیم و مواظب زندگی کنیم. ما خیلی ارزش داریم، ارزشهایمان را با به قول ابی عبدالله پستیها از دست ندهیم.
منبع : پایگاه عرفان