فارسی
پنجشنبه 30 فروردين 1403 - الخميس 8 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

تهران حسینیه شهدا دهه اول رجب 95 سخنرانی چهارم


ارزش شیعه و نشانه های آن - شب چهارم دوشنبه (23-1-1395) - رجب 1437 - حسینیه شهدا -  

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

یکی از مهم‌ترین مباحث قران کریم و روایات در سه بخش بحث شیعه است، ارزش شیعه یک بحث است، نشانه‌های شیعه یک بحث است، و عاقبت شیعه یعنی از مرگ به بعد شیعه این هم یک بحث است.

یک بحث معرفتی است، یک بحث شیرینی است، یک بحث بسیار مفیدی است برای ما، برای مرد و زن، برای جوانان‌مان، برای پیران.

در جلسه اول عنایت فرمودید لفظ شیعه در سوره مبارکه صافات آمده است، البته در سوره قصص هم این لغت آمده است. یعنی لغت جدیدی نیست که مخالفین ما کنارش فریاد می‌کشند که اینها یک فرقه من درآوردی هستند در اسلام. نه ما فرقه من درآوردی نیستیم. به این کلمه.

در قرآن مجید این لفظ در رابطه با حضرت ابراهیم مطرح است در روایاتمان هم بسیار این لفظ آمده است. حتی مخالفین ما در مهم‌ترین کتاب‌هایشان این روایت را نقل کردند که اگر دلتان بخواهد من بیش از پنجاه تا کتاب را اسمش را مولفینشان را برایتان بیاورم بگویم، بخوانم، ولی خیلی وقت‌گیر است اما شما به من اعتماد بکنید، این مطلبی که از مخالفین نقل می‌کنم که از مکه تا سال آخر عمرش پیغمبر اکرم به امیرالمومنین فرمودند انت و شیعتک هم الفائزون، تو و شیعیان تو کامیابان واقعی این عالم هستید.

عبارت ساده‌تر کامیاب، تو و شیعیان تو برنده‌های این عالم هستید هیچکدام‌تان بازنده نیستید بردید و می‌برید، پس این تهمتی که به شما می‌زنند که شما یک فرقه من درآوردی در اسلام هستید نه شما فرقه من درآوردی و اختراعی و ساختگی نیستید.

علاوه بر لفظ شیعه در آیات و روایات یک لفظ دیگری هم برای شیعه ذکر شده و آن لفظ مومن است، مومن ما یک سوره در قرآن داریم به نام سوره مومن، نه سوره مومنون، مومنون کلمه جمع است، مومن مفرد است، منظور از این مومن کیست؟ یک کارمند عالی رتبه دربار فرعون. خداوند به احترام این کارمند عالی رتبه از صد و چهارده سوره قرآن یک سوره‌اش را به نام او نازل کرد، در متن سوره هم از مومن آل فرعون تعریف کرده، آل فرعون یعنی وابسته به او، یعنی اهل او، یعنی درباری او، خب چرا خدا این سوره را به  نام او فرستاده، چرا ازش تعریف کرده، به یک علت شیعه موسی شده و یک شیعه ثابت قدم، فرعون می‌گفت انا ربکم الاعلی رب به معنی خالق نبود، فرعون نمی‌توانست بگوید من آفریننده بزرگ شما هستم هیچ کس قبول نمی‌کرد برای اینکه خودش یک آفریده بود نه آفریننده.

این الفاظ قرآن را باید خیلی دقت کرد نمی‌گفت من خدای شما هستم این که می‌گویند فرعون ادعای خدایی می‌کرد نه نمی‌گفت من خدا هستم می‌گفت من رب هستم، یعنی مالک شما هستم. یعنی هر تصمیمی در حق شما ملت بگیرم آن تصمیم باید اجرا بشود غلط است، ظالمانه است، ناباب است، نادرست است کسی بخواهد حرف بزند سرش باید برود بالای دار، شما همه برده من هستید من ارباب شما هستم، شما رعیت من هستید.

اما قرآن درباره فرعون می‌فرماید و اما امر فرعون برشید، مردم فرهنگ فرعون فرهنگ هدایت نبود، فرهنگ گمراهی بود این مومن آل فرعون قبلا که مومن آل فرعون نبود، قبلا یکی از سران دربار بود، ولی پشت به عقلش نکرد، مطالب موسی ابن عمران را که مرتب می‌آمد در دربار فرعون و فرعون را هدایت می‌کرد گوش می‌داد در این گوش دادن به این نتیجه رسید این فرهنگ درست است، الهی است، عادلانه است، عاقلانه است، حکیمانه است، خیر دنیا و آخرت را برای آدم می‌آورد این را فهمید و فهمید فرهنگ فرعون فرهنگ ضلالت است، انحراف است، گمراهی است، نابودکننده است، پوچ‌کننده انسان است، فرهنگ فرعون را به کل کنارزد فرهنگ موسی راکه فرهنگ خدا بود قبول کرد امااین ایمان و باور و عمل‌های دینی‌اش را پنهان کرد از فرعون.

چرا پنهان کرد؟ خب می‌آمدی اظهار می‌کردی ده تا دردربار فرعون با دیدن تو آنها هم مومن می‌شدند، ولی اینقدر آدم عاقلی بود که گفت من که خیلی مورد اعتماد فرعون و فرعونیان هستم خودم را پنهان نگه بدارم در ایمان و عمل که اگر خطری خواستند برای موسی به وجود بیاورند از آبرو و قدرت و مقام و اعتبارم استفاده کنم و ضرر را از موسی برطرف کنم و همین هم باعث شد که موسی را نکشند. همین باعث شد که حالا خودتان می‌توانید به سوره مومن مراجعه بکنید و ظرافت‌های آیات مربوط به او را ببینید، این احترام خدا به این انسان است، این تعریف خدا از این انسان است. این ارزشی که او پیدا کرد از کجا پیدا کرد؟ از شیعه بودن از هیچ راه دیگری پیدا نکرد، یعنی آمد پیرو موسی بن عمران شد گرچه این پیروی را کتمان می‌کرد، گرچه پنهان می‌کرد.

لازم نیست هر کشوری آدم برود مشت گره بکند من شیعه هستم، من پیرو مکتب امیرالمومنین هستم با شما هم خیلی مخالفم این لازم نیست چون اگر در این موارد آدم به کشتن برود خودش قاتل خودش است. همه جا واجب نیست اظهار. همه جا واجب نیست.

خیلی جاها آدم باید شیعه استوار بماند، ایمانش بماند، ولی اظهار نکند با اخلاقش این راهنمایی امام صادق است، من روایتش هم بخوانم که در کتاب‌هایی شبیه کافی شریف نقل شده است کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم، خیلی جاها زبانتان را ببندید نگویید من شیعه هستم، نگویید من مخالف شما هستم دعاة الناس مردم را به فرهنگ پاک پروردگار دعوت بکنید با اعمال و رفتارتان، یعنی وقتی رفتار شیعه بودن را از شما ببینند کردار شیعه بودن را ببینند و وقار شما را ببینند مهر و محبت‌تان را ببینند، تواضع و فروتنی‌تان را ببینند مردم که دیوانه نیستند، دیوانه هم به دنیا نیامدند، بالاخره با دیدن شما بعد از یک ماه، بعد از دو ماه بعد از ده ماه می‌گویند آقا شما پیرو چه مکتبی هستید؟ شما باز هم اظهار نکنید نگو من شیعه هستم، بگو برای چی از من می‌پرسی؟ جواب می‌دهد من رفتار تو را با دیگران خیلی متفاوت می‌بینم خیلی رفتارت خوب است، خیلی اخلاقت خوب است، خیلی کردارت پسندیده است، آدم کنار تو شاد می‌شود، غم و غصه‌اش برطرف می‌شود، اگر در طرف در خارج از کشور زمینه دیدی یا در بین اهل تسنن زمینه دیدی عیبی ندارد بگو آقا این رفتار من، اخلاق من، کردار من، امین بودن من، همه مدیون علی بن ابیطالب است. مدیون فاطمه زهرا است، مدیون حضرت مجتبی است. مدیون ابی عبدالله الحسین است بعد به شما می‌گوید می‌شود من را هم با اینها آشنا کنی؟ شما بگو خیلی راحت است شما هم بیا تمام رفتار و کردار و اعمالت را مثل من قرار بده تو هم می‌شوی پیرو مردان الهی، تو هم می‌شوی پیرو برگزیدگان پروردگار.

من در این زمینه داستان‌های بسیار باارزشی دارم بسیار باارزش. یکیش را امشب برایتان می‌گویم و همینطور که وعده دادم شب‌های بعد اگر خدا بخواهد باز هم از این قطعه‌های ناب باارزش می‌گویم.

از مرز ساحلی دریای هند تا افریقای جنوبی که لب دریای هند و اقیانوس اطلس است، چقدر با هواپیما راه است؟ حدود چهارده ساعت، یعنی یک هواپیمای پرقدرت ساعتی هزار کیلومتر از فرودگاه کنار دریای هند در هند، پرواز بکند در فرودگاه افریقای جنوبی بنشیند مسافر چهارده ساعت سفرش با ساعتی هزار کیلومتر طول می‌کشد من این مسافت را رفتم می‌دانم دقیق.

آفریقای جنوبی دو تا یا سه تا شهر خیلی معروف دارد، یک شهرش پروتالیا است که پایتخت است، یک شهرش ژوانسبورگ است که قبلا پایتخت بوده هر دو هم خیلی آباد است، شهر سوم هم کیپتون است، آن هم شهر آبادی است. اینها هم همه به دریا وصل هستند. چون دقیق نمی‌دانم عدد نمی‌شود بگویم حدود سه قرن یا چهار قرن قبل یک روحانی جوان شیعه به نام قریب شاه حسین، از دریا سوار کشتی‌های بادی می‌شود و می‌آید آفریقای جنوبی، چقدر طول کشیده نمی‌دانم کشتی‌ها موتوری نبودند، معلوم نیست کشتی بادی‌ها چند گره سرعت داشتند، هواپیما ساعتی هزار کیلومتر میرود به نظرم شش هفت ماه، ده ماه طول کشیده تا از هند برود آفریقای جنوبی، کجا وارد می‌شود؟ ژوانسبورگ، پایتخت آن زمان در افریقا.

پایتخت و کشور و ملت و معادن بسیار گرانقیمت افریقای جنوبی تا زمان نلسون ماندلا یعنی همین زمان خودمان که من یک ملاقاتی هم با ایشان داشتم آن روز نفسش بند آمده بود ملاقات صورت نگرفت برده بودند در چادر اکسیژن ولی بنا بود ملاقات صورت بگیرد، نلسون ماندلا یک کتاب هم نوشته به فارسی هم ترجمه شده شما جوان‌ها هم می‌توانید بخوانید، بخوانید که یک افریقایی سیاه‌پوست از رستم ایران ما پرکارتر، کم‌خواب‌تر، قوی‌تر، با روحیه‌تر و با استقامت‌تر بوده، بیست و نه سال زندان بود. من رفتم زندانش را دیدم زندانش هم در خشکی نبود، زندانش را گذاشته بودند در اقیانوس اطلس یک جزیره خیلی کوچک بیست و نه سال از آنجا نگذاشتند بیرون بیاید با شکنجه بیست و نه سال.

چرا زندان رفت؟ برای اینکه از چهار پنج قرن پیش تا زمان نلسون تمام افریقا دست سفیدپوستان ظالم خائن دزدِ انگلیسی و فرانسوی بود و چنان هم این ملت سیاه‌پوست را اسیر کرده بودند که اگر یک سیاه‌پوست در کشور خودش از ژوانسبورگ می‌خواست بیاید پروتالیا گذرنامه باید می‌گرفت، آن هم به زور بهش می‌دادند، این رفتاری که همین الان با سیاهان در امریکا دارد می‌شود بدتر آنجا بود.

نگاه اسلام به سیاه‌پوستان چیست؟ دین ما شیعه چه می‌گوید؟ طز شیعه درباره سیاه‌پوستان طزی است که پیغمبر یاد شیعه داده دیگران که یاد نگرفتند ما یاد گرفتیم، چون قلب ما رئوف است چرا قلب ما رئوف است؟ چون شعبه قلب امیرالمومنین است، رئوف. ما وجود نوری علی را در قلبمان داریم که رئوف است، لا فخر للعرب علی العجم این طز پیغمبر است که طز خداست، هیچ امتیازی برای عرب بر غیر عرب نیست، هیچ امتیازی برای سفید‌پوست در برابر سیاه‌پوست نیست. تمام بندگان خدا در پیشگاه خدا مساوی هستند، انسان هستند، خدا به رنگ کاری ندارد، به شکل کاری ندارد، این خیلی خوشگل است پس خیلی مورد محبت خداست به خاطر این امتیاز خوشگلی، نه.

ابولهب عموی پیغمبر از طایفه قریش بود ابولهب از طایفه پیغمبر از قبیله قریش عموی پیغمبر بود، قبیله قریش هم یک نسل زیباچهره بودند، یک نسل ریشه‌داری بودند، یک نسل سفیدپوستی بودند ابولهب خوشگل سفیدپوست، پولدار، به خاطر مخالفت با حق گرچه عموی پیغمبر بود خداوند اینگونه با او برخورد کرد، تَبَّتْ يَدٰا أَبِي لَهَبٍ وَ تَبَّ  ﴿المسد، 1﴾ مرده باد ابی لهب نابود باد ابی لهب و قدرتش.

اما با یک سیاه چهره لاغر بسیار بی‌ریخت از نظر ما البته، بسیار بی‌ریخت موهای پیچیده، کم پشت، پابرهنه، به نام بلال اینجور برخورد کرد، يٰا أَيُّهَا اَلنّٰاسُ إِنّٰا خَلَقْنٰاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثىٰ ﴿الحجرات‏، 13﴾ما همه شما را از یک مرد و زن آفریدیم از یک نر و ماده، وَ جَعَلْنٰاكُمْ شُعُوباً وَ قَبٰائِلَ گروه گروه قرار دادیم ایرانی، عجم، اروپایی، امریکایی، سپید، سیاه، زرد، سرخ، قد کوتاه قد بلند، إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اَللّٰهِ أَتْقٰاكُمْ با ارزش‌ترین شما پیش من باتقواترین و پاکترین شماست و امروز در مدینه در شما مردم منهای پیغمبر و اهل بیت و سلمان و مقداد و ابوذر که رده جلو بودند، امروز بین شما مردم گرامی‌ترین‌تان پیش من خدا بلال است، این طز دین، شیعه، خدا، قرآن درباره سیاه‌پوست.

تاریخ افریقای جنوبی بسیار تاریخ تاسف‌باری است، خب حکومت دست سیاه‌پوستان انگلیسی و فرانسوی بود، سفره را با همدیگر قسمت کرده بودند این دو تا گرگ بالای سیصد سال طلاهای آنجا را می‌بردند، الماس را می‌بردند، مروارید را می‌بردند گرانترین سنگ‌های قیمتی را می‌بردند، یعنی در کشتی سوار می‌کردند می‌بردند فرانسه و انگلیس و هر سیاه‌پوستی که یک بار به حرفشان در معدن، در کارخانه و در مراکز صنعتی گوش نمی‌داد می‌کشتند، یعنی همان‌جا می‌کشتند و جنازه‌اش را می‌انداختند که دیگر سیاه‌پوست‌ها برایشان عبرت باشد.

اینها را نلسون ماندلا آمد نجات داد، یعنی این سفیدهای گرگ را دستشان را قطع کرد و مجلس قانونگذاری را، دولت را، حکومت را، وزارتخانه‌ها را، دانشگاه‌ها را همه را داد دست سیاه‌پوستان، اما یک جنایت دیگر هم کرده بودند نگذاشته بودند سیاه‌پوست‌ها در رشته‌های مختلف دانشمند بشوند، وقتی که انقلاب نلسون پیروز شد باز خیلی جاها محتاج به این سفیدپوست‌های گرگ بود برای راه انداختن سیستم مخابرات، راه انداختن سیستم معادن، راه انداختن صنعت الکترونیک، که خدا واقعا بهشان لطف کند اینها دوباره مسلط بر این ملت مظلوم نشوند.

شیخ قریب شاه حسین اسمش بود این اسم صحیحش است، من گفتم قریب محمد حسین قریب شاه حسین، از ساحل اقیانوس هند می‌آید تا افریقای جنوبی کنار اقیانوس اطلس و هند، در ضمن برای شما جوان‌ها بگویم که قرآن را بیشتر باور بکنید، قرآن در دو شهر نازل شد، مکه که اصلا درخت و علف و گل سبز نمی‌شود، اگر رفتید مکه دیدید دو تا درخت و چهار تا گیاه است خاکش را از جای دیگر آوردند، چال کندند خاک ریختند یک درخت کاشتند، زمان پیغمبر طبق قرآن لم یزرع، خاک اصلی مکه یک دانه علف سبز بیرون نمی‌آید، مکه آب نداشت همین الان هم ندارد، همین الان فکر نکنید این آل سعود بدتر از گرگان اسرائیل و امریکا به مملکت‌شان رسیدند ابدا، تمام پولهای دوازده میلیون بشکه هر روز یا در شکم اسرائیل است یا امریکا یا شاهزادگان سعودی سه تقسیم می‌شود، مکه لوله‌کشی آب و گاز ندارد، مدینه لوله‌کشی آب و گاز ندارد، کپسول می‌برند تانکر آب می‌برد.

خب مکه آب خوردن نداشتند، این آیات در مکه نازل شده باز مدینه یک چاه آبی یک آب روانی داشته، یک باران حسابی داشته، یک سرسبزی و صیفی‌کاری داشته، مکه ابدا هیچی درنمی‌آید، آیات در مکه آمده، مرج البحرین یلتقیان، بحرین دو اقیانوس یلتقیان، چسبیده به هم هستند دو اقیانوس، مَرَجَ اَلْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيٰانِ  ﴿الرحمن‏، 19﴾، التقاء یعنی دیدار، چسبیده به هم هستند. بَيْنَهُمٰا بَرْزَخٌ لاٰ يَبْغِيٰانِ  ﴿الرحمن‏، 20﴾ یک پرده‌ای بین این دو اقیانوس است که آب این دو تا قاطی نمی‌شود این را من رفتم و کنار تنگه امید که یک بار کریستف کلمب در اشتباهی که در سفر داشته به آنجا رسیده و آنجامانده و خودش و مسافرین را  از خطر نجات داده، یک طرف اقیانوس هند است که تا خود هند ادامه دارد، یک طرف اقیانوس اطلس است که تا بغل اقیانوس منجمد جنوبی ادامه دارد.

زمین آخرین آماری که من دارم بعدش را نمی‌دانم تا پارسال پیارسال هم همین بود چهار میلیارد و پانصد میلیون سال است به وجود آمده زمین، ما کلا در این دنیا بیست سال، سی سال، پنجاه سال، شصت سال هشتاد سال تابوت را می‌آورند در خانه می‌گویند بفرما بیرون از زندگی برو در چاله، ما با این عمر کم چقدر گناه بار می‌کنیم، زمین چهار میلیارد و پانصد میلیون سال است چقدر سود دارد می‌دهد، یعنی یک عده‌ای اندازه یک ذره خاک هم نشدند که یک منفعتی داشته باشند.

از کی اقیانوس‌ها به وجود آمدند؟ این را در خطبه اول نهج البلاغه ببینید، سراغ فلان مستر انگلیسی و امریکایی و فلان مستر استاد دانشگاه نروید که کی آب در زمین به وجود آمد اقیانوس هند و اطلس حداقل بفرمایید دو میلیارد سال است چسبیده به هم هستند، اقیانوس هند آبش لجن‌رنگی است، اقیانوس اطلس عین آب لوله‌کشی تهران است کنار ساحل سنگریزه‌ها ته آب پیداست، اقیانوس هند هیچی در آن پیدا نیست حداقل بگوییم دو میلیارد سال است این دو تا اقیانوس بغل هم هستند یک ذره با هم قاطی نشدند.

کجا خبر داده خدا؟ در قرآن، قرآن کجا نازل شده مکه، پس معلوم می‌شود عالم خدا دارد نبوت پیغمبر هم درست است، اگر عالم خدا نداشت این خبر را کی به پیغمبر داد؟ اگر نبوت پیغمبر درست نبود پس این حرفها را از کجا آورد؟ این که در پانزده قرن قبل در قرآن نازل شده بر او می‌گوید خلقنا من کل شیء زوجین، هر چه در این عالم است جفت آفریده شده ما موجود تکی نداریم این الان برای جهان ثابت است پیغمبر که کل جهان را نگشته بود، آسمان‌ها را نگشته بود، پشت پرده را  نگشته بود، کل سفرهای پیغمبر در این دنیا مکه مدینه طائف، حدود ده فرسخی مکه، یک بار هم تا شام رفته و برگشته یک بار، کل سفرهای پیغمبر این آدمی که سرزمین محدود فقط دیده، آن هم در شهر خودش هیچی نمی‌روییده در شهر مدینه هم کشاورزی معمولی بوده، از کجا خبر داده که هر چه در این عالم است زوج آفریده شده، معلوم می‌شود این پیغمبری‌اش درست است، معلوم می‌شود با یک علم بی‌نهایتی در پشت پرده ارتباط دارد.

عزیزان من ایمان به پیغمبر و به خدا با پنج دقیقه میسر است گوشتان را وقف این وسوسه‌ها، سفسطه‌ها، بی‌دین‌ها، لائیک‌ها ندهید این گوش خیلی ارزش دارد گوشتان را بدهید به خدایی که گوشتان را خلق کرده، گوشتان را بدهید به پیغمبری که پانزده قرن قبل برای همه چیز انسان راهنمایی گفته، باور بکنید خدا را، باور کردن خدا که کاری ندارد، باور کردن نبوت پیغمبر که کاری ندارد.

این قریب شاه حسین می‌آید در ژوانسبورگ، محل حکومت انگلیس‌ها فرانسوی‌ها، سیاه‌پوست‌ها هم که از هیچی خبر نداشتند و نمی‌گذاشتند خبر بشوند نه در مدرسه راه می‌دادند، نه در مراکز علمی و نه در دانشگاه‌ها همه بی‌سواد، این می‌آید آنجا، با زبانش نمی‌گوید من کی هستم، نمی‌گوید من شیعه هستم، نمی‌گوید من اهل قرآن هستم، نمی‌گوید من تربیت شده مکتب اهل بیت هستم اصلااسم نمی‌آورد، ولی رفتارش، کردارش، اخلاقش، کیفیت حرف زدنش، ادبش، نرمی‌، فروتنی، تواضع سوال برانگیز می‌شود.

آقا شما کی هستید؟ من اهل هند هستم، البته نژادا ایرانی است پدر و مادرش یا جدّش رفته بودند من اهل هند هستم، شما تابع چه دینی هستید؟ من چه کار به دینم دارید؟ رفتارم را ببینید، کردارم را ببینید، معاشرتم را ببینید، حرف زدنم را ببینید به دینم چه کار دارید، شما به دین خودتان من هم به دین خودم، هی سوال‌برانگیزی بیشتر شد، آخرش به التماس افتادند دینت چیست؟ باز هم نگفت شیعه گفت اسلام، اسلام دین کیست؟ گفت آنی که این عالم را خلق کرده.

خب این اسلام را او برای تو گفته؟ نه این اسلام را به یک انسانی که همه ارزش‌ها در وجودش بوده به او گفته، زبان به زبان، دست به دست، کتاب به کتاب به ما رسیده ما هم می‌توانیم این اسلام را قبول بکنیم؟ بله، ژوانسبورگ تعداد زیادی مسلمان شدند، بعد یواشکی با جلب اعتماد افراد یواشکی می‌گفت من شیعه هستم امامان من اینها هستند این زندگیشان است، این زنشان فاطمه زهرا است، این مردشان علی است، این مردشان حسین است، این مردشان صادق است، این مردشان باقر است یواش یواش اسلام اهل بیت در مردم راه پیدا کرد. ماموران انگلیسی فرانسوی گزارش دادند به حکومت که یک هندی به نام قریب شاه حسین آمده اینجا و دارد مردم را مسلمان می‌کند، آنها هم که از اسلام خبر داشتند مامور فرستادند بازداشتش کردند، گفتند حرف نباید بزنی، گفت من حرف مضرّی برای شما نمی‌زنم من حرفهای خوب می‌زنم اما من حرف نزنم نه، حرف می‌زنم.

شهر کیپتون که من رفتم با هواپیما از ژوانسبورگ یک ساعت و بیست دقیقه است، یعنی فاصله کیپتون تا ژوانسبورگ بیش از تهران تا مشهد است، قاضی دادگاه، قاضی که گرگ بود دولت که گرگ بود، ماموران که گرگ بودند، انگلیس‌ها و فرانسوی‌ها و الان امریکایی‌ها همه گرگ هستند، از گردن تا مچ پا طناب پیچش کردند، انداختند روی یک قاطر، بالای هزار کیلومتر در جاده‌های خاکی و کوهستانی از ژوانسبورگ بردند کیپتون، طناب پیچیده در شهر کیپتون آوردند در کوهستان مشرف به شهر جنگل است، آن جنگل الان هم هست انداختند در جنگلی که خرس دارد، گرگ دارد، گراز دارد، که با این طناب پیچیدگی بخورند هیچی‌ از او نماند، انداختند و رفتند یعنی برگشتند ژوانسبورگ.

خودش را کشید کنار سنگ‌های تیز، با حرکات طناب‌ها را پاره کرد گرگی هم نیامد سراغش، خدا وعده داده شیعه را حفظ کند، خدا وعده داده شیعه را توفیق بدهد فرهنگ اهل بیت را نشر بدهد، گرگ بخواهد آدم را پاره کند باید خالق اجازه بدهد، خرس می‌خواهد به آدم حمله کند او باید اجازه بدهد در این زمینه من داستان خیلی عجیبی هم دارم نه نقل از کسی نه خودم در جریان بودم خودم.

در کتابهایمان هم که غوغاست این مسائل، در بسطام شاهرود کسی می‌خواست برود یکی از اولیای خدا را ببیند خانه نبود، گفتند که نیست، کجاست؟ گفتند رفته صحرا، خب آمد دنبالش صحرا، دید سوار یک شیر است یک مار هم دستش است، شیر وقتی کند می‌رود خیلی آرام با مار می‌زند به شیر می‌گوید یک خرده تندتر برو من کار دارم، اینجوری بهت‌زده آمد خانه وقتی آمد در خانه بیدار دید که از اتاق پشتی داد و بیداد، فریاد، اوقات تلخی، بد و بیراه، گفت آقا کیست به شما داد می‌کشد و بد و بیراه؟ گفت خانمم است، گفت آقا اسلام که اجازه داده اگر زن موافقت نبود طلاقش بده، گفت این زن کسی را ندارد من طلاقش بدهم، من صبر کردم کنارش و نیازهایش هم برآورده می‌کنم زندگی‌اش هم اداره می‌کنم، دین به ما دستور داده اهل مدارا باش من اگر این زن را طلاق بدهم بیرونش کنم یا با او دعوا کنم این مار و این شیر دیگر پیش من نمی‌مانند. ولی یک چیزی باید باشد که اینجور باشد.

آمد وارد شهر کیپتون شد، خدا قسمت‌تان کند یک سفر بروید در این شهر، چقدر شیعه دارد چه شیعیانی دارد، ده دوازده‌تایشان که فهمیده بودند من آمدم آنجا از سایت من را می‌شناختند، از شهرهای مختلف آمدند دیدن من، یکی از سوالات این شیعه‌های آفریقای جنوبی این بود ما چه کار کنیم آقا مثل ایرانی‌ها برای ابی عبدالله گریه کنیم، اینها پدرانشان، مادرانشان تا برگردد به سیصد سال قبل تربیت شده‌های قریب شاه حسین هستند، همانجایی که انداختند تا شیر و گرگ و پلنگ بخورد وقتی از دنیا رفت مردم جنازه‌اش را بردند همان‌جا دفن کردند، الان آنجا حرم دارد، گنبد و گلدسته دارد، خادم دارد من کنار قبرش نماز خواندم حسرت خوردم، گفتم این خدمتی که تو به شیعه کردی یک میلیونیم را من تا حالا نتوانستم، چه کار کردی، نه با زبان، با اخلاق، با عمل، با رفتار فقط.

غوغا می‌کند رفتار، مردی از شام وارد مدینه شد دید یک اسب‌سواری خیلی آدم نورانی و باوقاری است به یکی از این مدینه‌ای‌ها گفت این آقا کیست؟ گفت حسن بن علی، آمد جلو هر چی ناسزا ازدهانش می‌شد دربیاید به امیرالمومنین و به امام مجتبی گفت بد و بیراه، امام حرفش را قطع نکرد چون ادب شیعه نیست حرف کسی را قطع کند، به ما گفتند تا آخر گوش بدهید حالا یا دارد ناحق می‌گوید یا دارد حق می‌گوید، حرفش که تمام شد حضرت مجتبی قدرت داشت که دماغش را بخاراند، فرمود که مسافر هستی؟ گفت بله، گفت جایی را داری در این شهر؟ فرمود خانه من حاضر است، قرض داری من قرضت را بهت می‌دهم، خریدی در این شهر داری بیا من با تو بیایم پولش را بدهم خرید کن، گفت آقا نه من مسافر هستم، قرض ندارم پول هم نمی‌خواهم فقط یک حاجت از تو دارم، امام فرمود بگو گفت اینجور که  معلوم است تو بوی نبوت پیغمبر را می‌دهی خدا به حرفت گوش می‌دهد، حاجتم این است الان به خدا بگو این زمین دهان باز کند من را ببرد، من خیلی آدم بدی هستم، فرمود من همچنین  دعایی به تو نمی‌کنم چرا زمین فرو ببرد؟ حالا که من را شناختی، پدرم را شناختی آدم خوبی شدی برای چی در زمین فرو بروی، تبدیل به یک شیعه ناب شد.

و المومنون و المومنات این اول دو آیه هفتاد و یک و دو سوره توبه بود که پریشب خواندم، تمام مردان مومن در خودشان و زنان اهل ایمان در خودشان یار همدیگر هستند، کمک همدیگر هستند، یاری می‌دهند به همدیگر، مشکل همدیگر را حل می‌کنند، رد نمی‌کنند و عاشق همدیگر هم هستند وَ اَلْمُؤْمِنُونَ وَ اَلْمُؤْمِنٰاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيٰاءُ بَعْضٍ ﴿التوبة، 71﴾.

چقدر مهربان بودند ائمه ما، کنار خیمه به زینب کبری فرمود در بقچه لباس من به زبان امروز عربی‌اش می‌شود جبه، یک دانه پوشش بلند یمنی است این قیمتی است این را برای من بیاور زینب کبری رفت آورد، امام روی همه لباس‌هایشان پوشیدند، زینب کبری دنیای ادب است نپرسید تو که الان داری می‌روی کشته شوی این لباس قیمتی را برای چی می‌پوشی؟ ولی امام خودش گفت خواهر اینهایی که آمدند من را بکشند بعضی‌هایشان آدم‌های نداری هستند به امیدی آمدند من می‌خواهم بعد از کشته شدنم لباسی که از تنم می‌برند به دردشان بخورد برود یک گوشه زندگیشان را بگیرد و یک پیراهن کهنه هم پوشید، خواهر وقتی آمد کنار گودال کفن شهید لباسش است، اگر می‌گویند امام حسین بلا غسل و لا کفن، یعنی بدون لباس نه این کفن معمولی، وقتی خواهر آمد حالا همه لباس‌ها را که بردند همان یک دانه پیراهن کهنه را هم بردند، این است که کنار بدن نشست حسین جان کفنت کو به تن پیراهنت کو. ممکن چو نشد صورت پاک تو ببوسم، آن حنجر خونین تو بوسیدم و رفتم. یاد آیدم آن دم که بگفتی جگرم سوخت، من یاد لب تشنه تو بودم و رفتم. حسین جان کفنت کو، به تن پیراهنت کو. آخریآآتبنیشمتن

 


0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
سخنرانی های مرتبط
پربازدیدترین سخنرانی ها
سخنرانی استاد انصاریان سخنرانی مکتوب استاد انصاریان سخنرانی ها سخنرانی تهران حسینیه همدانیها تهران حسینیه همدانیها دهه اول رجب 95 سخنرانی چهارم رجب 95

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^