بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
دوسه نکته پیش از ورود به بحثی که در جلسات قبل شنیدید برایتان عرض میکنم که این دو سه نکته ما را تا اندازهای به ارزشهای وجودی صدیقه کبری علیها السلام نزدیک میکند.
یک نکته که از یک مجموعهای از روایات معتبر استفاده میشود این است که اهل بیت مصداق عینی قرآن کریم هستند، مصداق عینی یعنی چی؟ قرآن که الان در اختیار ماست این قرآن قرآن کتبی است، قدیم خطاطان معتبر با خط مینوشتند، امروز با چاپخانههای عظیم بسیار مهم چاپ میکنند.
این اسمش قرآن کتبی است یعنی قرآنی که با قلم نوشته شده یا چاپ شده، اما قرآن عینی به این معناست که ما تمام قرآن کریم را از ب بسم الله تا سین من الجنة و الناس به صورت ایمان، اخلاق و عمل در اهل بیت متجلی میبینیم، یعنی وقتی همه آیات ایمان قرآن را میخوانیم اگر بخواهیم بفهمیم چه انسانی متحقق به کل این آیات ایمان است و هیچی هم کم ندارد، اهل بیت را باید ببینیم.
کسی را بخواهیم ببینیم که تمام آیات اخلاقی قرآن در او متحقق است اهل بیت را باید ببینیم هیچی هم کم ندارند در این زندگی، آیاتی هم که عمل را مطرح کرده با قید صالح، عملا صالحا، کل این آیات را هم میتوانیم در اهل بیت ببینیم. وقتی قرآن مجید میفرماید ان الذین آمنوا و الذین هاجروا و جاهدو فی سبیل الله، همه مردم مومن اهل ایمان هستند، همه مردم مومن اهل هجرت هستند، همه مردم مومن اهل کوشش در راه خدا هستند، اما کامل نیستند، این یقینی است. همه این مطالب هم به قول فلاسفه مقول به تشکیک است، ایمان، اخلاق، عمل، جهاد، هجرت، مقول به تشکیک است یعنی چی؟ شما این را راحت میدانید میتوانید به این مثال توجه بکنید که مقول به تشکیک یعنی چی، ما الان در کشورمان یک لامپی را داریم مثلا پانصد شمع است، یک سالن را به طور کامل روشن میکند، همینطور بیاییم پایین یک لامپی را داریم چهارصد است سیصد است تا برسد به این لامپهایی که میگویند چهل است، سی است، همه هم نور میدهند اما به اندازه ظرفیت ساختشان. که همه مومن هستند همه هم قابل احترامند، حفظ آبروی همه هم واجب است، همه هم اهل نجاتند، اما یک مومنی چهل ولت است، یک مومنی صد ولت است، یک مومنی چهارصد ولت است، اهل بیت کل ولت همه هم نورند. همه هم اهل نجاتند.
بنا هم نداشته خداوند همه را پانصد شمعی خلق بکند، چون اگر همه پانصد شمعی بودند فرض کنید این هفت میلیارد جمعیت امروز، خب همه پیغمبر بودند، همه امام بودند، همه زنها هم صدیقه کبری بودند، نیازی نبود. اصلا نیازی نبود که کل پیغمبر باشند، کل امام باشند، کل خانمها صدیقه کبری باشند، بالاخره در این جهان آفرینش این مسئله سلسله مراتب در همه چیز هست، شما همه پدرانتان در کشاورزی بودند، در باغداری بودند، خودتان هم وارد هستید میشود به بته خیار ایراد کرد که چرا تو را به اندازه درخت گردو خلق نکردند، اصلا چرا کل درختها گردو نشدند اگر کل درختها گردو بودند معاش مردم در مسئله میوه تامین نبود، اما ما طبعا نه به آلبالو ایراد داریم نه به گردو نه به بته خربزه نه به بته بادمجان و کدو و خیار، هر کدام را میبینیم میگوییم سر جای خودشان درست هستند، همین باید باشد، همین.
ما در عالم طبیعت در این سلسله مراتب اصلا ایرادی به ذهنمان نمیآید چرا کل کره زمین خاک نیست بهتر نبود کلش خاک بود که جا برای زندگی بیشتر باشد، نخیر بهتر نبود چون اگر کل خاک بود اصلا زندگی برپا نمیشد، الان ما هوا را تنفس میکنیم به خاطر تناسببندی دریاها با خاک است، الان یک دریا را کم بکند کل موجودات زنده خفه میشوند، یک دریا را هم اضافه بکند باز هم کل موجودات زنده خفه میشوند. سلسله مراتب در عالم درست است چرا خورشید یک میلیون ودویست هزار برابر زمین حجم دارد یعنی یک میلیون ودویست هزار تا زمین را میشود در آن جا بدهیم، خب اگر کوچکتر بود اصلا کل منظومه به هم ریخته بود، چرا فاصله ما با خورشید صد و پنجاه میلیون کیلومتر است تقریبا، خب شما اگر بکنی صد میلیون کیلومتر پنج دقیقه بعد کل دریاها خشک میشود کل موجودات هم میسوزند، اگر یک خرده هل بدهی عقبتر کل موجودات زمین یخ میزنند، کل دریاها هم تا کف یخ میزنند این بزرگی برای خورشید درست است این حجم هم برای زمین درست است، آن حجم هم برای مریخ درست است، حجم فیل درست درست است، حجم مورچه هم درست درست است، نباید مورچه فیل میشد، کل که نمیشد فیل باشند فکر کنید اگر کل این حیوانات فیل بودند کل سگ بودند، کل شیر بودند، چی میشد.
خیلی جهان جالب است، جهان چون چشم و خط و خال و ابروست، که هر چیزی به جای خویش نیکوست، به گاو شاخ داده اما شاخ نمیزند، تا هشتاد نود سال پیش که تراکتور نبود پدرهای ما یک دانه الوار یک دانه ستون، یک تنه را میگذاشتند روی گردنش بند به شاخش میشد نیفتند پنج هکتار زمین را شخم میزد این گاوآهنی که بهش میبستند میکشید، اما اگر به خر شاخ داده بود دو کیلو بارمان را نمیبرد شکممان را پاره میکرد، بلد بوده که به خر شاخ ندهد به گاو برای میلیونها سال کشاورزی شاخ بدهد و چون حرارت در تابستان زیاد است خر از حرارت به تنگ نمیآید بدن گاو به تنگ میآید، شاخش را شما ببر خانه ، شاخ گاو رادیاتور بدنش است، تهویه هوا میکند خنکی میدهد، راحت است در گرما.
همه چیز سر جایش است، آنچه که کوچک است درست درست است، آنی که متوسط است درست درست است، آنی که مثل خورشید یک میلیون و دویست هزار برابر زمین است درست است اما اگر این مراتب را به هم بزند کل انسانها لامپ پانصد شمعی بودند خب کل پیغمبر بودند، کل امام بودند، نیازی نداشت، اینجوری خوب است که یک عدهای معلم باشند یک عدهای هم شاگرد باشند، اینجوری خوب است که یک عدهای عشقشان به این باشد نانوا بشوند یک عدهای عشقشان به این باشد از جوانی بروند پشت تریلی، یک عدهای عشقشان وادارشان کند بروند خلبان شوند حالا اگر به کل فقط عشق آهنفروشی میداد خب ما هفت میلیارد آهنفروش لازم نداشتیم، بعد دیگر دکتر نداشتیم، مهندس نداشتیم، بنا نداشتیم، کارگر نداشتیم، خیلی تناسب عجیب است.
شما هم کمتر نسبت به تناسب در عالم فکر کردید، خود تناسببندی بدن خودمان را ببینید، ا گر ما را مثل گوسفند میساخت ولی انسان بودیم عقل داشتیم اما بدن مثل گوسفند بود خب همه باید چهار دست و پا راه برویم چی میشد آن وقت، یک جوری ما را درست کرده راست راه میرویم نه به چپ میافتیم نه به راست، نه از رو میخوریم زمین و نه از عقب، یک کف پایی را به تناسب این هشتاد نود کیلو به بدن ما داده که یک خرده پایمان را دراز درست کرده چون اگر صاف صاف بود ما نمیتوانستیم با ته پای گلولهمانند راه برویم، در رحم مادرمان یکی زده کف درست شده پنج تا انگشت که با همدیگر فاصله دارد درست شده، طاق کف پا را منحنی زده معمار عالم که وقتی راه میرویم کل ساق و زانو و کمر درد نگیرد فشار را بشکند، بلد بوده تناسببندی کند، حالا اگر دماغ ما روی کلهمان میساخت چی؟ فکر میکنید چطوری بود؟ یا عشقش میکشید به ما شاخ بدهد یا چشم ما را پشت سر ما درست میکرد.
خدا کجاست؟ همه جا پیش خودت است، درون خودت است، بیرون خودت است، در کل عالم است، امام حسین میگوید کور باد چشمی که تو را نمیبیند حالا تو که همه جا پیدا هستی، در همه چیز پیدا هستی، حاج ملا هادی سبزواری آدم کمی نبوده کتابش جزو کتاب درسیهای حوزههاست من هم خواندم کتاب خیلی سنگینی است، سختی است، فلسفه و حکمت الهی است هم پیش دو تا استاد بزرگ خواندم هم قم درس دادم، ایشان یک دیوان شعر هم دارد که شعرهایش هم همه شعاع همان علم و کتابهایش است، در یک غزلش این بیت را میگوید، میگوید یار یعنی خدا البته شعرهای او هم قابل تفسیر است، میگوید یار در این انجمن یعنی انجمن هستی، یوسف سیمین بدن یعنی زیبایی مطلق، یار در این انجمن یوسف سیمین بدن، آینه خوان جهان، سفره هستی آئینه است او به همه روبروست، چطور نمیبینی؟ من که همین الان در بدن خودم روبرویم است، در این تناسببندی.
ما همه جای بدنمان مو دارد همه موها با هم فرق دارد ما همه جای بدنمان استخوان دارد کل استخوانها با هم فرق دارد، ما همه بدنمان رگ دارد کل رگها با هم فرق دارد، امیرالمومنین در نهج البلاغه خودش غرق در تعجب است خود امیرالمومنین، حالت گفتارش حالت شگفتی است میگوید شگفتا که با یک ذره غضروف نه استخوان، نه گوشت یک چیزی بین استخوان و گوشت غضروف، با یک ذره غضروف هر جور صدایی را ما میشنویم با یک ذره پیه هر چی و هر رنگی را میبینیم، و با یک ذره گوشت به هر لغتی میتوانیم حرف بزنیم، من اروپا زیاد رفتم یک فروشگاهی بود در یکی از کشورهای اروپا یک خانم ایرانی مدیر آن فروشگاه بود، بیست و پنج نوع زبان دنیارا با مشتریها حرف میزد با انگلیسی انگلیسی، با عرب عرب، با فارس فارس با اردو اردو، با مالیائی مالیائی، با آفریقایی، استعداد دارد زبان، که به هر لغتی حرف بزند. میگوید در شگفتم با یک ذره غضروف حالا چقدر بلد بوده که این را استخوان درست نکرده وگرنه اگر یک شب در خواب سرمان از متکا تلپی میخورد زمین تق میشکست آن وقت بیهوش میشدیم اما حالا اینوری بخواب آنوری بخواب، با کلهات بغلت روی فرشها نمیشکند. بلد بوده که اینجا نباید استخوان باشد، بلد بوده که اینجا نباید گوشت ول باشد اگر این دو تا گوشت آویزان بود خیلی بیریخت بودیم خیلی، خود گوشت شکلش ساختمان شده زیباییهای صورت انسان.
خب میخواهیم وارد ورق زدن کتاب آفرینش بشویم خیلی که من بلد نیستم اما بر فرض اگر بلد بودم باید تا قیامت در همین حسینیه مینشستیم من میگفتم شما هم گوش میدادید وقتی شیپور را میزدند که قیامت برپا شد من بهتان میگفتم ما یک ورق هنوز نخواندیم کتاب کلش ماند که چه خبر است در این عالم، بعضیها دنبال خدا میگردند مگر خدا گم شده؟ تو گم شدی، خدا که گم نمیشود. این را بگذریم.
همین را میخواستم بگویم که گاهی بعضیها میگویند چرا خدا ما را مثل علی خلق نکرد خب لازم نبود این آرزویی که تو داری کل انسانها هم میتوانند داشته باشند لازم نبود همه علی باشند، الان همه چیز سر جای خودش درست، ماچرا زمان امام حسین به دنیا نیامدیم این همه گریه میکنیم سینه زنجیر، خب میرفتیم کشته میشدیم، نخیر بلد بوده که من و شما را در این دوره خلق کند، برای ما بهترین دوره است. مگر پشت پرونده را خبر داریم چه بسا صبح عاشورا به امام حسین میگفتیم ما زن داریم، دو تا نوه شیرین داریم، دختر دم بخت داریم اجازه میفرمایید ما برویم امام هم که اهل این حرفها نبود به یکی دو تا هم همین را گفت، گفت جاده باز است مگر من جلویت را گرفتم برو. رفتند جهنم.
اصلا آرزوهای بیخودی نباید کرد، خوب است الان خوب است من هشت سال جبهه بودم زیر بمباران و موشکباران بودم، زیر بمبهای خوشهاش بودم جلوی چشمم بچهها ریختند یک دانه ترکش به من نخورد، چرا نخورده؟ خب نخواسته بخورد نگه داشته من حالا باید ناراضی باشم ای داد بیداد همه شهید شدند و بردند و ما بدبخت ماندیم کجا بدبخت شدی، حالا که ماندی برای دین کار بکن حالا که ماندی برای مشکلدار کار بکن، حالا که ماندی به زن و بچهات خوب برس، حالا که ماندی حق خدا را بده، حق ائمه را بده، حق مردم را بده، مگر شهادت غیر از این است؟ شهادت یعنی ادای حق حالا یک کسی برایش نوشته بودند با جانش ادای حق کند، برای ما نوشتند با زبانمان با پولمان و با آبرویمان، با صندلیمان ادای حق بکنیم خب بکنیم، سر جایت هستی درست است. خیلی درست است.
گاهی به من میگفتند شما را ما جلو نمیبریم چرا جلو نمیبرید؟ میگفتند امام فرمودند کسانی که به درد مردم میخورند در یک گسترده اینها را نباید ببرید جلو، گفتم امام که فتوایشان روی چشم من اما من کشته بشو نیستم ببرید من را، من برایم ثابت شده باید بمانم حمالی کنم برای دین خدا، باید بمانم برای حسین بن علی جاروکشی کنم، نترسید میگفتند ما نمیدانیم اگر اینجوری است بیا برویم.
در فاو اسلحه از عراق مثل باران میبارید، مثل باران و ما باید در باران موشک و توپ و اسلحههای دیگر سینهخیز میرفتیم و کلاغ پر میرفتیم، پنهان و آشکار میرفتیم، میگفتم بابا این رقم را برای ما نزده، درست درست است، خب اهل بیت در جایگاه خودشان درست درستند، هیچ گلایهای هم مانمیتوانیم داشته باشیم که چرا هم وزن آنها نشدیم؟ نباید میشدیم، ما هم یک لامپ دویست هستیم حالا جامعه و زندگی هم لامپ دویست میخواهد، لامپ صد میخواهد هیچ کس را نباید سرزنش کرد که تو چرا مثل حبیب بن مظاهر نشدی؟ خب حبیب بن مظاهر سر جای خودش درست است اینی هم که بهش ایرادداری میگیری که ایراد وارد نیست سر جای خودش درست است.
خب این اهل بیت بر فرض لامپ پانصد شمعی، حالا ما برای شناخت این دو سه تا نکته را لازم است بدانیم، یکی اینکه این بزرگواران مصداق انسانی کل قرآن هستند، یعنی بغل امیرالمومنین یا ابی عبدالله یا حضرت مجتبی بنشینی یا پشت پردهای قرار بگیری که زهرا پشت پرده باشد بغل کل قرآن نشستی ولی قرآن عملی، عینی، یک کلمه حالا راجع به قرآن بگویم، قرآن این قرآن کتابتی، چاپی، در اصول کافی پیغمبر میفرماید این قرآن لا تحصی عجائبه، شگفتیها و ارزشهایش با عدد به شماره نمیآید، این قرآن. عین همین حرف را پیغمبر راجع به امیرالمومنین زده عمریها هم در کتابهایشان نقل کردندمن از کتابهای شیعه نمیگویم، بگویید که خب حالا ما شیعه هستیم دیگر، همه حرفها قبول است نه آنها نقل کردند که علی جان اگر دریاها مرکب بشود، درختها قلم بشوند، جن و انس نویسنده بشوند، کتاب وجود تو را نمیتوانند بنویسند. این قران کتبی است که شگفتیهایش شماره نمیشود این قرآن عینی است که شماره نمیشود.
یک نکته دیگر شما به سوره آل عمران مراجعه بکنی یک لغت در یکی از آیات آل عمران میبینید وَ مٰا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اَللّٰهُ وَ اَلرّٰاسِخُونَ فِي اَلْعِلْمِ ﴿آلعمران، 7﴾، قرآن یک ترجمه دارد که آدم مینشیند مینویسد ذلک الکتاب لا ریب فیه ذلک به ایرانی یعنی این، الکتاب چون الف و لام دارد یعنی قرآن، این قرآن هدی للمتقین، هدایتگر اهل تقواست، این میشود ترجمه. یک تفسیر دارد که یک خرده بیشتر از ترجمه است، یک تاویل دارد یعنی یک باطن که آن معنی باطنیاش را پروردگار در سوره آل عمران میگوید جز من یا و جز من و راسخون فی العلم نمیدانند، درست؟
حالا میآئیم این آیه را میخوانیم مَرَجَ اَلْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيٰانِ ﴿الرحمن، 19﴾ دو دریاست، دو دریا کنار هم، بَيْنَهُمٰا بَرْزَخٌ لاٰ يَبْغِيٰانِ ﴿الرحمن، 20﴾ يَخْرُجُ مِنْهُمَا اَللُّؤْلُؤُ وَ اَلْمَرْجٰانُ ﴿الرحمن، 22﴾، درست؟ بحرین خب ظاهرش یعنی دو دریا، یعنی اقیانوس اطلس و اقیانوس کبیر، چون علامت داریم ما که منظور از این بحرین در ظاهر آیه اقیانوس هند است و اقیانوس اطلس نه کبیر، هند و اطلس، بینهما برزخ یک پردهای بین این دو تا دریاست که هیچ وقت با هم قاطی نمیشوند، اب دریای هند تیره و گرم است اقیانوس اطلس خیلی روشن و خنک است، چند میلیارد سال است این دو تا دریا بغل هم هستندنه این آب تیره گرم قاطی این میشود نه این قاطی آن، این را من با چشمم رفتم در کیپتون در افریقای جنوبی دیدم. فیلمش هم گرفتیم آوردیم قم.
از این دو دریا لولو و مرجان بیرون میآید، این ظاهرش است، اما تاویل آیه بحرین دو تا دریا، یک دریا صدیقه کبری است یک دریا امیرالمومنین، این حرف ائمه است ببخشید از پیش خودم چیزی به قرآن نمیچسبانم، بینهما برزخ، برزخ بین علی و فاطمه پیغمبر اکرم است که بین این دوتاست، که خدا میداند زهرا و امیرالمومنین از این برزخ بینشان چه چیزهایی تحصیل کردند، از این دو دریا یک دو نعمتی که درآمده یخرج منهما الولو، لولو حضرت مجتبی است، مرجان سیدالشهداست، این دو دریا حالا گفتار زین العابدین را راجع به دریا بشنوید، فرقی نمیکند برای ما که دریای ظاهری را میگوید یا دریای تاویلی را میگوید، یا من فی البحار عجائبه، ما پنج قاره در کره زمین داریم، در این پنج قاره اینقدر باغستان، گلستان، پرندگان زیبا، هزار دستان، بلبلها، پروانهها، حشرات، حیوانات، آدمیزادها، اما زین العابدین میگوید خدایا شگفتیهای خلقت تو در دریاست، شگفتیها. چقدر هست شگفتیهای دریا؟ هیچ کس نمیداند.
وجود صدیقه کبری چقدر حدودش است؟ حدود ندارد بحرین حدود ندارددر عالم معنا هم بحرین مادی نیست که حدودد اشته باشد، در وجود امیرالمومنین وصدیقه کبری چقدر ارزش هست؟ ارزشها قابل شمردن نیست این یک دورنمایی از وجود اهل بیت است. خیلی هم دورنما، من برای اینکه به عرضتان برسانم اهل بیت کی هستند بیایید امروز یک دو سه تا از تربیتشدگان این اهل بیت را ببینیم بلکه با دیدن آنها باز دورنمای بهتری از ارزش آنها که صدیقه کبری یک نفر از پنج تایشان است روشن بشود.
یک جملهای پیغمبر درباره سلمان دارند، سلمان جوانیهایش این را همه نوشتند، زرتشتی بود، به دین زرتشت قانع نمیشد باطنش، آمد رفت مسیحی شد پیش یک کشیش، مسیحی که شد میدید این مسیحیت هم آرامشی بهش نمیدهد، در شهر بصرای سوریه به یک کشیش متدین در دین عیسی گفت ما زرتشتی بودیم چیزی نبود، به دین شما هم درآمدیم چیزی نیست چنگی به دل نمیزند ما را میتوانی راهنمایی کنی آرامش پیدا کنیم، گفت من در کتابهای گذشته آسمانی خواندم یک شخصی در حجاز مبعوث به رسالت میشود تا قیامت هم دینش باقی است و اکمل ادیان است، تا حالامسافر حجازی ندیدم خبر ندارم آن شخص آمده و رفته آمده و مرده، آمده و هست، حوصله داری بروی حجاز؟ گفت آره گفت برو دنبالش، آمد مدینه پیغمبر را پیدا کرد، خب در کنار پیغمبر هم امیرالمومنین بود، جالب است بدانید که گاهی هم با اجازه امیرالمومنین میآمد زیارت صدیقه کبری، چند وقت گذشت، اصلا ورود سلمان به مدینه تا از دنیا رفتن پیغمبر نه سال نشد، ولی شعاع ارزشها و تربیتی اهل بیت چنان به او تابید و او هم چنان این شعاع تابیده را راه داد در عقلش، در قلبش، در جانش، در روانش، که نه سال تمام نشده پیغمبر روی منبر فرمودند السلمان بحر لا ینظف و کنز لا ینفد، سلمان دریایی شده که آبش تا قیامت قابل کشیدن نیست اینقدر این دریا بزرگ است و پرآب است، لا ینظف کشیدنی نیست. و گنجی شده که هر چی ازش بردارند خرج کنند تمام شدنی نیست این یک تربیت شده اهل بیت. آن هم یک بچه زرتشتی و بعد هم یک بچه مسیحی. این تربیت.
ما از سلمان اگر بتوانیم عظمت اهل بیت را دورنمایش را بفهمیم چه کسانی هستید که یک زرتشتی در مدرسه شما دریای بیپایان و گنج ناتمام میشود، این یک. این یک نفر، پیغمبر اکرم میگفت در این مردم زمین زیر پایی فرش نشد آسمان به سر کسی سایه نینداخت که صادقتر از ابوذر باشد، صادق یعنی راستگو خب ما هم که راست میگوییم پس چرا پیغمبر این حرف را واسه ما نزده، این صدقی که پیغمبر میگوید نه صدق لسان تنها، صدق عقل است، صدق قلب است، صدق روح است. صدق محض است.
چقدر هم خدا اینها را دوست داشت، گاهی که جبرئیل نازل میشد میگفت یا رسول الله خدا فرموده سلام من را به علی، به سلمان به ابوذر به مقداد برسان، خدا به آدم سلام بکند آدم به کجا رسیده که خدا سلامش بکند، بابا باور کردنی نیست مگر میشود خدا به یک هیکل هفتاد هشتاد کیلویی سلام کند مگر میشود؟ چرا نمیشود، شما که شبهای جمعه پدر و مادرهایتان چند تا سوره قرآن را تا نمیخواندند نمیخوابیدند یس، تبارک، واقعه، خیلی شنیدید از زبان پدر و مادرتان در سوره یس وقتی اهل بهشت مستقر میشوند سر جایشان صدا میشنوند از خود خدا سلام قولا من رب رحیم، بندگان من، من دارم بهتان سلام میکنم من رب رحیم، این اهل بیت.
حالا امروز متوجه شدید که چه کسی را بین در و دیوار کشتند، با این حرفهای امروز متوجه شدید به چه خانهای حمله کردند، متوجه شدید چه دری در راآتش زدند، چه بچهای را در رحم مادر کشتند، اینها را متوجه شدید؟ متوجه شدید اگر ما اعتقاد داریم گناه اینان در عالم نمونه ندارد و عذابشان هم در قیامت نمونه ندارد راست میگوییم. حالا متوجه شدید این داغ چقدر سنگین بوده برای امیرالمومنین علی میداند کی ازدست رفت، به امیرالمومنین انصاف دادید که بیطاقتی کند، انصاف دادید که سی سال بعد از زهرا گریهاش تمام نشود، انصاف دادید؟
یکی که میمیرد همه دارند گریه میکنند، داد میزنند، در سرشان میزنند، میگویند حالا که خوب است بگذارید دفنش کنند از چشم غایب شود آن وقت معلوم میشود مصیبت چیه تک و تنها نیمه شب، بچهها را خوابانده کنار قبر زهرا دو تا دستش روی قبر است.
...