نويسنده: علي راد

 
در مبناي « عترت، وارثان برگزيده ي قرآن » مراد از عترت، اهل بيت حضرت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) هستند كه داراي مقام عصمت اند و در حديث ثقلين به عنوان « ثقل قرآن » معرفي شده اند. دارندگان مقام عترت منحصر در دوازده معصومي هستند كه شيعه آنان را به عنوان امام پذيرفته است.(1) مقصود از وراثت، آگاهي جامع و خطاناپذير عترت (عليهم السلام) از تمام قرآن و سنت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در تبيين و تعليم قرآن است كه از طريق وراثت به آنان انتقال يافته است. لازمه ي اين آگاهي اعطاي فهم و قوه استنباط ويژه و خطاناپذيري به افراد عترت نبوي است، به گونه اي كه تحصيل آن فراتر از تعليم و تعلّم عادي باشد. مراد از وصف برگزيده نيز انتخابي و انحصاري بودن وراثت از طريق وحي است. اين انتخابْ وحياني و الاهي و بر حكمتي خاص استوار است، از اين رو، عموميت بردار و قابل توسعه نيست. منظور از قرآن نيز مجموعه آيات نازل شده بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از سوي خداوند است كه به تواتر از ايشان نقل شده و در اختيار عموم مسلمانان قرار دارد.
مفاد مبناي دوم در آيه ي وَ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْکَ مِنَ الْکِتَابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبَادِهِ لَخَبِيرٌ بَصِيرٌ ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِيرُ جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا يُحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبَاسُهُمْ فِيهَا حَرِيرٌ بيان شده است.
بعدها تحقق اين وراثت در شأن عترت نبوي، در احاديث نبوي و اهل بيت (عليهم السلام) مورد تأكيد قرار گرفته و معصومان بر تفسير و تطبيق انحصاري آيه در خصوص عترت نبوي پاي فشرده اند و عليه مخالفان بدان احتجاج نموده اند. افزون بر ادله ي قرآني- روايي، متكلمان اماميه، با استناد به دليل عقل نيز ضرورت وراثت كتاب و سنت براي عترت را به اثبات رسانده اند كه در آيه مذكور ضرورت مذكور از سوي وحي تمهيد شده است.
برخي از متكلمان اماميه از مفاد اين مبنا با عنوان « ايداع علم الكتاب عند العترة و الاحاطة بالسنة » ياد كرده و آن را دليلي برهاني و مستفاد از سنت نبوي دانسته اند كه مطابق آن هيچ گونه جدايي بين قرآن و عترت نبوي وجود ندارد و با وجود عترت، ترديدي در شريعت نمي ماند و نيازي به كاربرد قياس در استنباط احكام شرعي پيدا نمي شود. (2) اين مبنا در مؤلفه هاي نظريه تفسيري اماميه، به ويژه در مؤلفه منبع تفسير ( حجيت سنت اهل بيت )، روش و داوري نتايج تفسيري، تأثيرگذار است. اينك در دو بخش دليل نقلي و عقلي به تبيين و تحليل مباحث نظري مبناي « عترت: وارثان برگزيده ي قرآن » مي پردازيم.

يك. دليل نقلي

وراثت كتاب و سنت نبوي از سوي افرادي خاص، سازوكاري منطقي است كه قرآن آن را ضروري خاتميت كتاب و نبوت دانسته و بخشي از گزاره هاي خود را به تبيين آن اختصاص داده است. مطابق مدلول ظاهري برخي از آيات، خداوند علم كامل، دقيق و صحيح شناخت قرآن را به گروه خاصي از بندگان خويش اعطا كرده و آنان را وارثان كتاب معرفي نموده است تا پس از رحلت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) ‌هركس بخواهد طريق حق و حقيقت را بپويد، از دانش قرآني و آگاهي آنان از سنت نبوي بهره گيرد و گام در مسير نور نهد. مفهوم مستفاد از ظاهر اين دسته از آيات با روايات نبوي و بالاخص دلالت حديث ثقلين، استقرار يافته و نص بودن آنها تثبيت شده است. مطابق روايات نبوي، اين گروه خاص كه توان شناخت جامع و صحيح قرآن را دارند، عترت اهل بيت حضرت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) هستند كه در ادبيات كلامي شيعه از آنان به عنوان امام ياد مي شود. وجه اشتراك آراء مفسران و محدّثان اماميه، جايگاه ممتاز علمي اهل بيت (عليه السلام)‌در شناخت قرآن و آگاهي از سنت نبوي است به گونه اي كه حتي افراد شاخص از صحابه نيز چنين دانشي را نداشتند. از مشهورترين آياتي كه به مبناي وراثت كتاب پرداخته و مكرر مورد استناد معصومان و مفسّران اماميه قرارگرفته، آيه ذيل است:
وَ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْکَ مِنَ الْکِتَابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبَادِهِ لَخَبِيرٌ بَصِيرٌ ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِيرُ جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا يُحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبَاسُهُمْ فِيهَا حَرِيرٌ (فاطر: 31-33) (‌ و آنچه از كتاب به سوي تو وحي كرده ايم، خود حق [ و ] تصديق كننده ي [ كتابهاي ] پيش از آن است. قطعاً خدا نسبت به بندگانش آگاه بيناست. سپس اين كتاب را به آن بندگان خود كه [ آنان را ] برگزيده بوديم، به ميراث داديم؛ پس برخي از آنان بر خود ستمكارند و برخي از ايشان ميانه رو، و برخي از آنان در كارهاي نيك به فرمان خدا پيشگامند؛ و اين خود توفيق بزرگ است. [ در ] بهشتهاي هميشگي [ كه ] به آنها درخواهند آمد. در آنجا با دستبندهايي از زر و مرواريد زيور يابند و در آنجا جامه شان پَرنيان خواهد بود. )
اينك، در ادامه، ابتدا روايات تفسيري آيات مذكور را بررسي و سپس آراء مفسران اماميه را در تفسير آن تحليل مي كنيم. به اختصار در ادامه ي مباحث كتاب، از آيات سي و يك و سي و دو سوره فاطر به « آيه وراثت كتاب » ياد مي كنيم.

اول. روايات تفسيري آيه وراثت كتاب

1. در جوامع حديثي موجود اماميه، بيشترين روايات تفسيري آيه وراثت كتاب، از امام باقر (عليه السلام)، سپس از امام صادق (عليه السلام) است.(3) روايتي از امام سجاد (عليه السلام) و دو روايت از امام علي (عليه السلام) با طريق اهل سنت در تفسير آن گزارش شده است.(4) در بين روايات، حديث امام رضا (عليه السلام) در مناظره با دانشمندان اهل سنت در مجلس مأمون، مفصل ترين و روشن ترين روايت در تبيين و تفسير مدلول آيه وراثت است.
2. به دليل تكثر و تنوع روايات تفسيري آيه وراثت كتاب، محدثان اماميه در جوامع حديثي متقدم و اوليه، باب مستقلي را به گزارش آنها اختصاص داده اند. ابن شعبه حراني رواياتي را ذيل باب اختصاصي « و من كلامه (عليه السلام) في الاصطفاء » از امام رضا (عليه السلام) گزارش كرده است.(5) گاه تنها در يك كتاب حديثي همانند بصائرالدرجات ذيل باب « في الائمه (عليه السلام) انهم الذين قال الله فيهم انهم اورثهم الكتاب و انهم السابقون بالخيرات »‌ شمارگان روايات تفسيري به بيست روايت رسيده است.(6) كليني نيز در اصول كافي، باب « في أنّ من اصطفاه الله من عباده و اورثهم كتابه هم الائمه (عليه السلام) »‌را به همين امر اختصاص داده است.(7) شيخ صدوق نيز در آثار متعدد روايي خود همچون كمال الدين و تمام النعمه (8)، عيون اخبارالرضا (عليه السلام)(9)، معاني الاخبار(10)، احاديث تفسيري آيه وراثت كتاب را گزارش كرده و در اثر كلامي خود الاعتقادات- كه به مشرب نقلي در بيان اعتقادات اماميه نگاشته است- وراثت كتاب از سوي امامان را از اعتقادات شيعه دانسته و مفاد آن را به روايات ذيل آيه ي وراثت كتاب استناد داده است.(11) با بازيابي برخي از اصول اوليه روايي اماميه نيز احاديثي از تفسير اين آيه هم اكنون به دست ما رسيده است.(12) در دوره متأخر نيز علامه مجلسي (13) و شيخ حر عاملي(14) مجموع روايات تفسيري مذكور را در آثار خود گزارش كرده اند. در تفاسير مأثور متقدم اماميه نيز روايات تفسيري متعددي ذيل آيه وراثت كتاب گزارش شده(15)، و حويزي آنها را يكجا گرد آورده است.(16) سيد هاشم بحراني نيز، در غايه المرام، ضمن اختصاص بابي مستقل به گزارش روايات تفسيري آيه وراثت كتاب، دو روايت از آنها را منقول از امام علي (عليه السلام) (17) از طريق عامه و هجده روايت ديگر را منقول از خاصه دانسته است.(18)
3. سيد بن طاووس در اعتبارسنجي اسنادي روايات تفسيري آيه وراثت تأكيد دارد كه مضمون مشترك آنها با بيش از بيست طريق از اهل بيت (عليهم السلام)‌نقل شده است.(19) ميرزاي نوري همين بيان را در تكثر طرق روايات تفسيري آيه وراثت كتاب تأييد كرده است.(20) شمارگان روايات تفسيري آيه مذكور در دوره سيد بن طاووس تا حدي بوده است كه وي به كثرت آنها تصريح كرده و بعد از گزارش روايات قابل توجهي از آنها، به معرفي برخي از مصادر آنها نيز پرداخته است.(21) علامه طباطبايي نيز در بيان فراواني روايات شيعه از اهل بيت با تعبير « كثيره جداً » (22) و در بيان شيوع آنها از عبارت « و هو المأثور عن الصادقين (عليهما السلام) في روايات كثيرة مستفيضة »‌(23) بهره جسته است.
4. امتداد سير تاريخي نقل اين روايات از سوي بيشترينه ي معصومان و بازتاب آنها در اكثر جوامع حديثي شيعه، نشانه شهرت روايي و تلقي صحت صدور اين روايات از سوي قدماي اماميه بوده است. بررسي محتوايي روايات نيز نشان مي دهد كه همگي آنها وحدت معنايي با يكديگر دارند و هيچ گونه اختلافي در مفاد و محتوا با يكديگر ندارند. توجه به فضاي صدور روايات نيز حكايت از اين نكته دارد كه راز صدور برخي از آنها اين بوده است كه مفاد آيه ي وراثت كتاب گاه براي برخي از مخاطبان محل سؤال بوده و امامان در پاسخ به آنان به روشنگري پرداخته اند. برخي ديگر اشاره به اين دارند كه آنها در مناظرات خود با مخالفان به آيه وراثت در اثبات مقام ممتاز علمي خود در شناخت قرآن استدلال كرده اند.(24)
دسته ديگر از روايات نيز از باب بيان « كرائم قرآن » در فضايل و مناقب اهل بيت صادر شده است.
5. روايات تفسيري آيه وراثت كتاب در يك نگاه كلي به دسته هاي ذيل تقسيم مي شوند كه در ادامه با درنگ در محتواي آنها ديدگاه اهل بيت را در تبيين آن بررسي مي كنيم.

الف) نفي و ابطال انگاره عموميت وارثان برگزيده قرآن

بخشي از روايات تفسيري عترت به نقد و ابطال انگاره ي عموميت وارثان برگزيده قرآن اختصاص يافته است. انگاره ي مذكور، عموم امت اسلامي را وارثان قرآن معرفي يا مقصود از وارثان را انبيا و امم پيشين مي داند، البته تقرير اخير چندان در عصر معصومان شيوع نداشته و بعدها در برخي از آراء تفسيري اهل سنت مطرح شده است.
پنداره وارث قرآن بودنِ عموم امت اسلامي، از عهد امام سجاد (عليه السلام) (25) تا عصر امام رضا (عليه السلام) (26) نگره ي رايج در مراكز مهم جهان اسلام آن روزگار يعني عراق و خراسان بوده است. اين سخن به معناي عدم شيوع آن در مدينه، مكه، شام و ديگر حوزه هاي تفسيري و حديثي نيست، چرا كه مورد ‌آگاهيهاي تاريخي موجود در اسناد اين روايات، خاستگاه اصلي پيدايش اين نگره مدينه و مكه بوده و از طريق برخي از مفسران صحابه و تابعاني كه ميانه ي خوبي با اهل بيت نداشتند، به مراكز ديگر شيوع پيدا كرده است. آراء منسوب به برخي از صحابه و تابعان اين قول را تأييد مي كند.(27) با شيوع اين انگاره در جهان اسلام شاهد دو جناح بندي هستيم: ترويج انگاره ي عموميت وارثان قرآن از سوي مخالفان اهل بيت و تلاش علمي معصومان در ابطال آن. نگاهي تاريخي به دو قرن نخست هجري حكايت گر نقش دفاعي و تبليغي اهل بيت در تبيين حقيقت آيه وراثت كتاب در دوره حضور آن بزرگواران است؛ نقش دفاعي در مقابله با نگره مخالفان و نقش تبليغي در تبيين منزلت قرآني خويش. تلاش مستمر اهل بيت همچنين نشانه اي بر حيات و استمرار نگره ي مخالف نيز هست. به سخن ديگر، روايات به خوبي نشان مي دهند كه در تفسير آيه وراثت كتاب دو جريان كاملاً مقابل هم شكل گرفته است: يكي در مدينه با محوريت اهل بيت و ديگري در ساير مراكز حديثي كه نقطه مقابل اهل بيت بودند و سعي زيادي در ترويج و تبليغ انگاره ي عموميت وارثان برگزيده ي قرآن داشتند، به گونه اي كه در سال 200 هجري اين انگاره از اعتبار خاصي نزد دانشيان اهل سنت برخوردار بود و امام رضا (عليه السلام) در مناظره اي سخت به ابطال آن پرداخت.
جريان ترديد در صحت انگاره ي عموميت وارثان قرآن، جرياني است كه در برخي از مراكز حديثي چون بصره، عراق، و كوفه شكل گرفته بود. همزمان با شيوع انگاره ي مذكور در مراكز حديثي آن روزگار، برخي از افراد و جريانهاي فكري در صحت تفسير مفسران مدرسه خلفا از آيه وراثت كتابْ ترديد مي نمودند و براي رفع ترديد خود، تفسير صحيح آيه را از اهل بيتْ جويا مي شدند. جريان ترديد، با انكار صريح انگاره ي مذكور از سوي اهل بيت و تأكيد ايشان بر نزول آيه در خصوص عترت نبوي، رو به رو شد.(28) تفسير اهل بيت با سكوت و عدم ايراد مخاطبان مواجه شده است، اين به معناي اعتراف ضمني به بطلان نظريه عموميت وارثان قرآن و تأييد صحت تفسير اهل بيت به شمار مي آيد.

اشكالات انگاره ي عموميت وارثان برگزيده ي قرآن

از دقت در مجموع روايات اهل بيت انگاره ي عموميت وارثان برگزيده ي قرآن دچار اشكالات ذيل است:

1. عدم تناسب با بخش پاياني آيه ي وراثت:

اهل بيت با استشهاد به تناسب دروني آيات 31 تا 32 سوره فاطر با يكديگر، انگاره ي عموميت وارثان برگزيده قرآن را مردود دانسته اند. آيات مذكور، وارثان برگزيده ي خود را اهل بهشت اعلام مي كند. در حقيقت يكي از آثار وراثت قرآن را وعده قطعي به بهشتي شدن وارثان بيان مي دارد. مطابق روايات و آراء مفسران، اين گروه، بدون هيچ بازخواستي، وارد بهشت خواهند شد.
بخش پاياني آيه وراثت: عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا يُحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبَاسُهُمْ فِيهَا حَرِيرٌ ( [ در] بهشتهاي هميشگي [ كه ] به آنها درخواهند آمد، در آنجا با دستبندهايي از زر و مرواريد زيور يابند و در آنجا جامه شان پَرنيان خواهد بود. )‌ به اين نكته اشاره دارد.
بهشتي شدن وارثان، معلول دو عامل عدم ظلم و پيشتازي در خيرات است كه شايستگي برگزيدگي وراثت كتاب را براي آنان فراهم كرده، كه در بخش آيه قبلي به آن دو اشاره شده است. عموم افراد امت اسلامي فاقد دو شرط عدم ظلم و پيشتازي در خيرات هستند، از اين رو، تضمين قطعي براي بهشتي شدن همه ي آنان وجود ندارد. البته اين سخن به معناي جهنمي شدن آنها نيست و ممكن است بعد از درنگي كوتاه يا طولاني در جهنم يا در اثر شفاعت، و عفو و لطف الاهي، وارد بهشت بشوند. روشن است كه اين گونه بهشتي شدن با تضمين قطعي ورود به بهشت از سوي خداوند تفاوت ماهوي دارد. آيات متعددي از قرآن به امكان انحراف افراد امت اسلامي اشاره دارند كه در اثر انحراف از حق و در پي آن، ظلم به نفس، ورود بدون بازخواست آنان به بهشت را منتفي مي سازد. در نتيجه، عام دانستن وارثان برگزيده با بخش پاياني آيه وراثت تناسبي ندارد و تضمين بهشتي شدن وارثان از سوي خداوند به طور قطع، احتمال عموميت وارثان را منتفي مي كند. اين اشكال حداقل در نقدهاي امام سجاد (عليه السلام)(29) و امام رضا (عليه السلام) (30) آمده است.
يادكردِ اين تضمين در پايان آيه وراثت كتاب از دو جهت حائز اهميت است:
يك. وارثان برگزيده قرآن، عملي را كه سبب محروميت از بهشت بشود، انجام نمي دهند و اين به دليل ويژگيهاي شخصيتي، علمي و معنوي آنان است.
دو. بهشت، اجر معنوي وظيفه وراثت كتاب است و خداوند با اخبار از آن، دستيابي وارثان حقيقي قرآن به اجرشان را تضمين كرده است.

2. ترديد افراد امت اسلامي در تحصيل وراثت كتاب:

ترديد در صحت وراثت عام قرآن و خوف افراد امت اسلامي از عدم قطع در ورود به بهشت، نشانه هايي از عدم اطمينان آنان در تحصيل ويژگي وراثت كتاب از سوي عموم مسلمانان است. ترديد مذكور اولاً و بالذات معلول جهل و عدم آگاهي كامل آنان از مقصود خداوند است. اين امر كاملاً طبيعي است كه فردي با چنين ويژگي شخصيتي، هماره در دل خود ترديد و خوف داشته باشد و در دستيابي به حقيقت آيه وراثت كتابْ خود را نيازمند به عترت بداند. اهل بيت به همين ترديد و عدم اطمينان مخاطبان، به عنوان نشانه هاي روانشناختي در نقد انگاره ي عموميت وارثان برگزيده قرآن استناد جسته اند. اين اشكال در روايت امام باقر (عليه السلام) در نقد ديدگاه كوفيان گزارش شده است.(31)

3. وجود قول مخالف از ميان امت اسلامي:

انگاره ي عموميت وارثان قرآن ادعا دارد كه تمام افراد امت اسلامي وارث قرآن هستند؛ يعني قرآن به آنان به ارث رسيده و همگي شناخت كافي و لازم براي بهره وري از آن را دارند. حال در ميان همين امت اسلامي، جرياني شاخص و نزديك به شخص آورنده ي قرآن پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)، به شدت مخالف با اين عموميت است. اين جريان، عترت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) است كه هماره تاريخ از زمان پديداري اين نگره با آن مخالفت كرده است. اين در حالي است كه افراد عترت، خود از افراد برجسته و صالح امت اسلامي بوده اند و تضميناتي چون حديث ثقلين از سوي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) درباره آنان صادر شده است.

4. اجتهادي و تفسير به رأي بودن:

انگاره ي عموميت وارثان كتاب فاقد مستند روايي معتبر از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) است و جوامع حديثي و آثار تفسيري مدرسه خلفا حتي فاقد مستندي ضعيف و شاذ از رسول خدا در اثبات مدعاي آنان است. در عهد معصومين به طور قطع مخالفان اگر به روايتي معتبر از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در اثبات ادعاي عام بودن وارثان دسترسي داشتند، مي توانستند در مقابل نظر اهل بيت بدان استناد كنند و ديدگاه آنان را به چالش بكشند. فقدان روايت نبوي و سستي ظاهرگرايي مدعيان انگاره ي مذكور، نشانه ي آن است كه اين سخن برآيند تفسير اجتهادي برخي از افراد كج انديش يا تفسير به رأي عده اي از مفسّران بوده است كه سعي در ناديده انگاشتن نقش عترت نبوي در شناخت قرآن داشته اند.
از آنچه بيان شد، به دست مي آيد كه اهل بيت در بيان مخالفت خود با انگاره ي عموميت وارثان قرآن، از دو اسلوب تلويحي و تصريحي بهره جسته اند. براي اسلوب تلويحي مي توان به روايات انتقادي و بيان اشكالات انگاره ي مذكور از سوي عترت مثال زد. مفهوم اين روايات، مخالفت معصومان با مفاد انگاره است. مقصود از اسلوب تصريحي، نفي آشكار صحت انگاره از سوي عترت است. براي مثال، در عبارت امام رضا (عليه السلام)‌كه فرمود: « لا اَقولُ كما قالوا و لكنّي اَقولُ اَرادَ اللهُ عزّوجلّ بِذلكَ العتْرةَ الطاهرةَ » (من هم عقيده آنها نيستم بلكه مي گويم مقصود خدا همان عترت طاهره است ) نفي صريح و ابطال نگره ي عموميت وارثان كتاب است. در نتيجه، با وجود جرياني مخالف، چون عترت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) ادعاي عموميت وراثت قرآن به معناي داشتن دانش كامل فهم قرآن، نقض مي شود.

نقد فاطمييان

شايان ذكر است برخي از گروههاي داخلي شيعه نيز سعي در انحصار آيه وراثت كتاب در شأن فاطميين ( عموم فرزندان فاطمه، سلام الله عليها ) داشتند كه با نفي و ابطال معصومان روبه رو شدند. اين نگره بعد از امام سجاد (عليه السلام) توسط زيديه مطرح شد. امام صادق (عليه السلام) در گفتگوي با سليمان بن خالد (32) كه روزگاري از طرفداران زيد بن علي (رحمه الله) ‌بود و بر اختصاص آيه در شأن عموم فاطميان نظر داشت، مهر بطلان بر اين ادعا زد و با ارائه مختصات شخصيتي وارثان برگزيده قرآن، فاطميان را از شمول موضوع آيه از باب تخصص خارج دانست.(33)

ب) تطبيق انحصاري وارثان برگزيده ي قرآن بر عترت نبوي

اهل بيت در دسته ديگري از روايات ديگر و همچنين در بخشهايي از روايات دسته اول، بعد از ابطال عام بودن وارثان قرآن، مقصود خاص خداوند از وارثان برگزيده قرآن را عترت رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) بيان كرده اند. به سخن ديگر، مقصود الاهي در آيه وراثت از وارثان برگزيده ي قرآن فقط امامان معصوم را شامل مي شود كه در آغاز آنان علي (عليه السلام) قرار دارد و به ترتيب و به تدريج بر ديگر امامان انطباق پيدا مي كند. گويي اين آيه نيز به سان آياتي چون مباهله(34)، تطهير(35) و ولايت (36)، قابل انطباق بر افراد ديگر نيست، هرچند آن فرد رابطه ي نسبي و نژادي با امامان هم داشته باشد. روايات اهل بيت به دو شيوه منطوقي و مفهومي بر انحصار و انطباق آيه وراثت كتاب در شأن عترت دلالت دارند.

دلالت منطوقي

تعابيري چون « هيَ لَنا خاصَّةً» (37)‌، « فَهيَ في وُلدِ علي و فاطمةَ‌»(38)، « نَزَلَتْ فينا أَهلَ البيتِ» (39) و گاهي با تأكيد مكرر و سه گانه « نزَلَتْ و اللهِ‌ فينا أَهلَ البيتِ- ثَلاثَ مرّاتٍ »(40) دلالت منطوقي بر اختصاص و انحصار آيه وراثت كتاب در شأن عترت نبوي دارند.

دلالت مفهومي ( وصف )

امام رضا (عليه السلام) نيز در عبارت « لا اَقولُ كمَا قالوا و لَكنّي أَقولُ أرادَ اللهُ عزّوجلّ بِذلكَ العِترةَ الطاهرةَ... فصارَتِ الوِراثَةُ لِلعِتْرةِ الطاهره لا لِغَيرِهم »( من هم عقيده آنها نيستم، بلكه مي گويم مقصود خدا همان عترت طاهره است... بنابراين، وراثت قرآن مخصوص عترت طاهره است نه ديگران )(41) به دلالت مفهومي به سه نكته مهم در تفسير آيه ي وراثت كتاب اشاره مي كنند كه يكي از آنها انحصار و اختصاص وراثت قرآن در شأن عترت نبوي است. سه نكته ي ياد شده عبارتند از: نفي عموميت وارثان، اختصاص وراثت به عترت نبوي، قطع در تبيين مراد الاهي از آيه.
بخش نخست فرمايش ايشان نفي ادعاي عالمان سنّي حاضر در جلسه ي مناظره است كه ادعاي عموميت وارثان قرآن را داشتند. كاربرد لامِ اختصاص و لاي نفي در عبارت لِلْعِترةِ الطاهِرَةَ لا لِغَيرِهمْ دلالت انحصاري بر وراثت كتاب در شأن عترت طاهره را دارد. وصف طاهره براي عترت نيز به دلالت مفهومي ( مفهوم وصف ) بر فقدان اين وصف در عموم امت اسلامي و بيان شرط بودن آن براي وراثت قرآن را دارد كه عموم امت، جز عترت نبوي، فاقد اين شرط هستند. تعبير قُولُ أَرادَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ بِذلِكَ نشانه صريحي بر قطع امام در بيان مراد الاهي است. در مقابل اين تطبيق انحصاري و ادعاي قطع در بيان مراد الاهي، مأمون و عالمان اهل سنّت سكوت نمودند و چنين زبان به تأييد تفسير رضوي گشودند: جَزاكمُ اللهُ أَهلَ بيتِ نَبيِّكُمْ عنِ الاُمهِ خيراً فَما نَجِدُ الشَّرْحَ وَ البَيانَ فِيما اشْتَبَهَ عَلَينا إلاّ عِندَكُم ( خدا شما اهل بيت را از امت جزاي خير دهد كه ما در هر جا اشتباهي داريم شرح و بيانش را جز نزد شما به دست نياوريم. )(42)

ج) نشانه هاي وارثان قرآن

روايات اهل بيت، افزون بر بيان مصاديق وارثان برگزيده قرآن، ويژگيها و شاخصه هاي آنان را نيز بيان كرده اند كه از آنها نيز نوعي انحصار اين مقام در شأن امامان شيعه به دست مي آيد. در حقيقت، اين نشانه ها همان شرايط و لوازم وراثت كتاب هستند كه به شكل توصيفي در روايات اهل بيت گزارش شده است تا مخاطب اهل انديشه با درنگ در فحواي آن به اولويت و انحصار عترت نبوي در اين مقام دست بيابد. اين نشانه ها عبارتند از:

1. سبقت در خيرات.

اهل بيت در معناشناسي و مصداق يابي بخش پاياني آيه سي و دو سوره فاطر (... وَ مِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ (‌برخي از آنان در كارهاي نيك به فرمان خدا پيشگامند ) مقصود از « سابقٌ بِالخَيراتِ » را امامان معصوم معرفي كرده اند و علي بن ابيطالب (عليه السلام) نخستين مصداق از امامان سابق در خيرات است.(43)‌ و بعد از ايشان، امامي كه از فرزندان علي (عليه السلام) و فاطمه (سلام الله) باشد، جزء اين دسته قرار دارد.(44) عناوين « الامام » و « الشهيد » در روايات، عناويني هستند كه به عنوان كلمه ي جانشين « سابقُ بالخيراتِ » از آن استفاده شده است.
از دقت در روايات چنين به دست مي آيد كه عنوان « الامام » درباره اماماني به كار رفته است كه در عهدِ معصوم مفسر آيه، وراثت و امامت وي پايان يافته و از دنيا رفته است. مقصود از عنوان « الشهيد »، امام حي و حاضر و ديگر معصوماني است كه در دوره هاي بعد، وراثت قرآن و امامت امت را عهده دار خواهند شد. از اين رو، علامه طباطبايي مقصود از عنوان كلي « الشهيد » در اين روايات را به قرينه ي عطف و قراين ديگر، شخص امام دانسته است.(45)
در تحليلي ديگر مي توان گفت روايات تبيين گر « سابقٌ بالخيرات »‌دو قسم اند. در برخي از روايات، به نحو موجبه ي كليّه، مقصود از « سابقٌ بالخيرات » شخص امام بيان شده است كه شامل ائمه دوازده گانه شيعه است و نشانه متني آن افزوده شرطي (‌ از فرزندان علي و فاطمه، (عليهما السلام) ) است. در برخي از روايات نيز به صراحت مصاديقي از « سابقٌ بالخَيرات » بيان شده است كه در خارج بر امامان معصوم شيعه تطبيق پيدا مي كند. در نتيجه، « سابقٌ بالخيرات » انحصاراً امامان از عترت نبوي هستند و نشانه نژادي آنان اين است كه از فرزندان امام علي (عليه السلام) از حضرت فاطمه (سلام الله) باشند، يعني تنها شامل ساداتِ فاطمي هستند و ديگر سادات از خاندان اهل بيت داخل در اين عنوان نيستند.
نكته ي ديگري كه از مدلول التزامي اين روايات به دست مي آيد اين است كه لازمه ي وراثت كتاب داخل بودن فرد در زمره ي گروه « سابقٌ بالخيرات » است و لازمه ي اين سبقت در خيرات، طهارت و هدايت يافتگي است كه ويژگي انحصاري عترت است و ديگر مردمان فاقد اين دو فضيلت اند كه در ادامه به تبيين آن خواهيم پرداخت.
همچنين به اجمال در اينجا اشاره مي شود كه تاريخ صدر اسلام گوياي اين مهم است كه عترت نبوي و در رأس آنان امام علي (عليه السلام) مقام پيشتازي در تمامي خيرات را داشته است و به مقتضاي احاديث صحيح متفق بين شيعه و سنّي، سابق امت اسلامي در اسلام و ايمان و جهاد تنها علي (عليه السلام) بوده است.(46) حاكم حسكاني (470ق) كتابي با عنوان أنّ علياً (عليه السلام) أول من أسلم و سبق اسلامه تأليف كرده و در شواهد التنزيل از آن ياد شده است.(47) در بخش « آراء مفسران اماميه » به تفصيل از اين پيشتازي علي (عليه السلام) در عرصه اسلام، علم و جهاد سخن خواهيم گفت.

2. علم سرشار و بي نيازي از پرسش.

به طور طبيعي و منطقي به ارث بردن هر شيء مادي و معنوي اقتضا مي كند كه فردِ وارث، بر اثر وراثت، دارندگي و توانايي مادي و معنوي خاصي پيدا كرده باشد و در موقع نياز از آن بهره جويد. منطقي مي نمايد كه توان و حال مادي و معنوي پيش از وراثت شخص وارث با توان و حال بعد از وراثت او تفاوت پيدا كرده باشد و در وجود او قوه و تواني خاص ايجاد نموده باشد كه پيش تر آن را فاقد بوده است. صرف ادعاي وراثت و عنوان وارث را با خود همراه داشتن دردي را دوا نمي كند و بيشتر به سراب مي ماند تا حقيقت توارث، چرا كه با ادعا چيزي ثابت نمي شود و نيازمند ادله اثباتي است. اگر عموم امت اسلامي، و در رأس آن جريانهاي شاخص علمي آن، چون صحابه، دارنده مقام وراثت قرآن بودند، بايد تاكنون اين فضيلت را چنان در بوق و كرنا مي كردند و در تاريخ آن را چنان شهره مي نمودند كه احدي را ياراي مخالفت با آن نمي بود؛ لكن تاريخ خلاف اين را گزارش كرده و عترت از اهل بيت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را مخالفان سرسخت و جدي داعيه داران وراثت معرفي كرده است كه با اندك تلنگري از سوي اهل بيت، پوشالي و توخالي بودن ادعاي وراثت كاذب آنان آشكار شده است. آنچه مانع اصلي داعيه داران در ادعاي وراثت قرآن بوده است نداشتن دانش كافي در فهم قرآن است به گونه اي كه در فهم آن نيازمند به پرسش از غير نباشند و با وجود چنين احاطه اي به قرآن - كه از جامعيت و جاودانگي برخوردار است- نيازي به روشهاي ظني و قياسي پيدا نكنند و در بيان احكام الاهي دچار تناقض و اختلاف نشوند. در غير اين صورت يا ادعاي وراثت آنها كاذب است يا قرآن را چنين تواني در پاسخگويي به نيازها و پرسشها نبوده است كه سراغ ظن و قياس رفته و سر از اختلاف آرا و انظار در آورده اند.
فرض عدم جامعيت قرآن در پاسخگويي به نيازها و مسائل باطل است و بطلان آن مقبول عموم امت اسلامي است، پس آنچه مي ماند و چاره اي جز آن نيست، فرض نخست است كه مانع اصلي و علت تامه در عدم لياقت عموم امت حتي گروه شاخص آن ( ‌صحابه ) در دستيابي به مقام وراثت قرآن است و آن، فرضِ‌ فقدان دانش سرشار در شناخت قرآن نزد غير اهل بيت است. بداهت اين دليل تا حدي است كه عقل آدمي آن را درك و درستي آن را تأييد مي كند. در برخي از روايات اهل بيت غيرمستقيم به اين دليل عقلي به عنوان نشانه وارثان راستين قرآن اشاره شده و تأكيد شده است كه وارثان قرآن نيازي به پرسش از احدي در امور ديني نداشتند بلكه خود مرجع پرسش ديگران بودند. از جمله در روايتي آمده است:
... أَنَّ عَلياً كانَ أَولي بِرَسوُلِ اللهُ مِن غَيرهِ لاَنّهُ كانَ أَخوهُ فِي الدُّنيا وَ الآخِرَةِ، لأنَّهُ حَازَ ميراثُهُ وَ سِلاحهُ وَ متَاعُهُ وَ بَغلَتَهُ الشَّهبَاءَ وَ جَميعَ ما تَرَكَ، وَ وَرِثَ كِتابه مِن بَعدهِ قالَ اللهُ تَعالَي: « ثُمَّ أَورَثنَا الكِتابَ الَّذينَ اصْطَفينا مِنْ عِبادِنا »، وَ هُوَ القُرآنُ كُلَّهُ نَزَلَ عَلي رسولِ الله (صلي الله عليه و آله و سلم) وَ كانَ يَعلمُ النّاسَ مِن بَعدِ النَّبي و لَم يُعْلِمْهُ أَحَدٌ وَ كانَ يُسئَلُ وَ لا يَسأَلُ أَحَداً عَن شَيءٍ مِن دينِ اللهِ (48).
( همانا علي (عليه السلام) به رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) ‌از هركس ديگري نزديك تر بود، چرا كه علي (عليه السلام)‌برادر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در دنيا و آخرت است و علي (عليه السلام)‌است كه ميراث پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) ‌را به ارث برد، همچنين سلاح، متاع، مركب ايشان به نام شهباء و همه ماتركِ ايشان را به ارث برد و كتاب پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را بعد از رحلت ايشان، علي (عليه السلام) به ارث برد آن گونه كه خداوند مي فرمايد:« اين كتاب را به بندگان برگزيده ي خود به ارث داديم ‌» و مقصود از كتاب قرآن است كه تمام آن بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل شد. علي بعد از پيامبر به مردمان علم مي آموخت در حالي كه احدي چيزي به وي نياموخت، و هماره از علي سؤال مي شد در حالي كه وي از احدي درباره ي امري از مسائل ديني سؤال نمي كرد. )
در بخش دوم روايت با استناد به آيه وراثت كتاب به وجود دانش آن نزد علي (عليه السلام) استدلال شده است كه وي را از هرگونه سؤال از ديگران در امور ديني بي نياز مي كرده است و اين همان وراثت حقيقي قرآن است. همچنين از روايات چنين برمي آيد كه وراثت قرآن نيز خود سنجه اي بر آزمون تاريخي مدعيان راستين وراثت از مدعيان دروغين است.

3. طهارت و هدايت يافتگي.

در بخشي از روايت رضوي در مناظره با عالمان اهل سنت، امام رضا (عليه السلام) به طهارت و هدايت يافتگي به عنوان دو ويژگي ضروري وارثان كتاب اشاره مي كند كه از ميان امت تنها عترت نبوي آنها را دارند و ديگر افراد امت اسلامي فاقد اين ويژگيها هستند. حضرت رضا (عليه السلام) در تبيين اين ويژگيها، با بهره گيري از روش تفسير قرآن با روايت، به طهارت و هدايت يافتگي به عنوان دو پيش شرط قرآني براي داعيه داران وراثت تأكيد نمود.(49) و با استناد به آيات قرآن پنداره ي عالمان اهل سنت را به چالش كشاند و تضاد ادعاي آنان با قرآن را به اثبات رساند. شرط طهارت را حضرت رضا (عليه السلام) در پاسخ به پرسش مأمون كه عترت طاهره چه كساني هستند، با استناد به آيه تطهير و حديث ثقلين پاسخ داد(50)؛ از آيه تطهير براي اثبات طهارت اهل بيت و از حديث ثقلين براي اثبات كارآمدي طهارت در شناخت كتاب و سنت و تعيين مصاديق خارجي افراد عترت بهره جست. از ظاهر استدلال رضوي برمي آيد كه طهارت شرط تك تك افراد عترت ياد شده در حديث ثقلين است كه داناترين مردمان به كتاب خداوند هستند و ميان آنان و قرآن تا قيامت جدايي نخواهد بود. همچنين از پيوند آيه تطهير و حديث ثقلين در استدلال ايشان به دست مي آيد كه طهارت شرط وراثت كتاب و سنت نبوي است و بدون آن امكان توارث منتفي است و در فردِ طهارت نايافته امكان خطا و لغزش در فهم وجود دارد و خود نيازمند هدايت است؛ عقلاً سزامند نيست كه چنين كسي، وارث مقام مهم و حساسي چون وراثت كتاب و سنت باشد.
در ادامه، حضرت رضا (عليه السلام)، ضمن توصيه ي عالمان اهل سنت به دست شستن از تقليد، تعصب و تأكيد بر قرآن محوري در انديشه ها(51)، با بهره گيري از آيات زير
« وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً وَ إِبْرَاهِيمَ وَ جَعَلْنَا فِي ذُرِّيَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَ الْکِتَابَ فَمِنْهُمْ مُهْتَدٍ وَ کَثِيرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ‌ » و « يا نوحُ... إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ فَلاَ تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ‌».
به پيش شرط هدايت يافتگي وارثان اشاره مي كند و از مجموع آن دو نتيجه مي گيرد كه نبوت و وراثت كتاب، مخصوص اهل هدايت است نه فاسقان؛ هرچند فرد مدعي از نزديكان نسبي انبيا باشد، لكن هدايت يافته نباشد، لياقت وراثت كتاب را نخواهد داشت. امام (عليه السلام) در حقيقت با استناد به آيات مذكور صرف رابطه ي نسبي با پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را براي احراز مقام وراثت قرآن ناكافي دانست و توهمات رايج در اين باره را مردود اعلام كرد. در مقابل « هاديان برگزيده » « المُصْطَفَين المُهتدين »(52) را وارثان حقيقي كتاب معرفي نمود. كاربرد كلمه « المُصْطَفَين »‌اشاره به نوعي برگزيدگي خاص دارد كه از سوي خداوند انجام مي شود و از طريق پيامبر اعلام مي گردد. همچنين حضرت با استناد به اين آيات، سنت الاهي در گزينش وارثان كتاب و نبوت در انبايء سلف را گوشزد نمود و وراثت عترت را با آن همانندسازي كرد. در حقيقت، آن امام همام، غيرمستقيم به عالمان اهل سنت گفت چطور وارثاني هستيد كه از به ارث برده ( ميراث ) خود آگاهي نداريد؟ شما اگر وارثان حقيقي اين كتاب هستيد چرا از مقصود آياتش آگاه نيستيد؟ و پرسشهايي از اين دست.

4. آستان آمرزش، كشتي نجات و پناهگاه امت اسلامي.

در برخي از روايات، بعد از تأكيد بر انحصار آيه وراثت در شأن عترت، توصيفاتي از منزلت معنوي و ملكوتي عترت در ميان امت تصوير شده است كه نمودها و نشانه هايي از آثار وراثت قرآن از سوي عترت است. از جمله اين روايات سخني از امام باقر (عليه السلام) در پاسخ به پرسش ابااسحاق سبيعي از حقيقت آيه وراثت است كه حضرت پس از تأكيد بر اختصاص آيه در شأن اهل بيت، مقام وارثان قرآن را چنين توصيف مي كند:« ... ابااسحاق! به وسيله ما خدا عيب و ننگ را از شما برطرف نمود و به واسطه ي ما رشته خواري و ذلت را از گردن شما برداشت و به وسيله ي ما خدا گناهانتان را مي بخشد. به ما مي گشايد و به ما ختم مي كند نه به وسيله ي شما. ما پناهگاه شما هستيم هم چون غار اصحاب كهف، و كشتي نجات شماييم مانند كشتي نوح، و درب حطه ي شما هستيم مانند بابِ حطه ي بني اسرائيل»(53). در اين روايت ويژگيهاي شخصيتي و اوصاف وجودي ياد شده با روايات نبوي چون حديث سفينه، باب حطه، كهف... در تبيين منزلت اهل بيت در ميان امت اسلامي همساني دارد. در حقيقت امام باقر (عليه السلام) بين گروه سابقان بالخيرات و عترت نبوي قائل به اين هماني شده و به صورت تلويحي، تفسيري نبوي از اين آيه را بيان كرده است. روايات نبوي استناد شده همگي در يك چيز مشترك اند و آن اينكه عترت نبوي به فرمايش خود پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به سان كشتي نوح مايه ي نجات و هدايت امت اسلامي است و بايستي در تاريكيها و گمراهيها به آن تمسك جست. از جمله اين تمسك ها، بهره جستن از نظر آنان در شناخت قرآن است مخصوصاً در مواردي كه محل اختلاف است. اين روايات به طور ضمني دانش و اشراف عترت به كتاب و سنت نبوي را اثبات مي كنند. در غير اين صورت توصيه ي نبوي به تمسك بر آنان لغو و باطل خواهد بود. بابِ‌حطه همان دروازه ي اريحا يا بيت المقدس بود كه بني اسرائيل بايد با فروتني و آمرزش خواهي وارد آن مي شدند. امت اسلامي نيز بايد با تواضع به مودت اهل بيت متمسك و متوسل شوند تا از رحمت و آمرزش پروردگار بهره مند گردند.(54)

5. استقامت و عدم تساهل در تبليغ دين.

در دسته ديگري از روايات، كاركرد اجتماعي وارثان قرآن در عرصه هاي حيات اجتماعي مسلمين بازگو شده است. در تبيين اين بُعد از رسالت وارثان به وظايفي چون دعوت به صراط الاهي، امر به معروف و نهي از منكر، عدم حمايت از گمراهان و خائنان(55)، و جهاد حماسي در دعوت به خدا (56) تأكيد شده است. مجموعه ويژگيهاي ياد شده بر استقامت وارثان كتاب در دعوت به سوي حق و عدم تساهل آنان در اين مسير دلالت دارند و خود معيارها و نشانه هايي براي شناخت آنان در گستره ي تاريخ اسلام به شمار مي آيند. روشن است كه توصيفات گفته شده براي وارثان قرآن تنها در پرتو شناخت صحيح آنان از كتاب و سنت نبوي حاصل مي شود و الا ممكن است به جاي صراط الاهي، مردمان را به سوي گمراهي هدايت كند. بر همين اساس محققان اماميه بر اين نكته تأكيد دارند كه عمومات روايات متكثر دلالت دارند كه امام از طريق قرآن بر همه چيز اشراف علمي دارد و آن را از قرآن استخراج مي كند.(57)بدون چنين معرفتي از كتاب و سنت هر نوع فراخواني به سوي حق، گام نهادن در وادي ضلالت خواهد بود، همان طوري كه امام صادق (عليه السلام) عملكرد برخي از اين مدعيان اصلاحگر از فاطميان را نقد و طرد نمود.
شارحان تعبير امام صادق (عليه السلام) « ليسَ حيثُ تذهَبُ ليسَ يدْخُلُ في هذا مَن اشارَ بسَيفهِ و دَعا الناس إلي خِلافٍ » ( چنان كه تو پنداري نيست، كسي كه شمشير كشد و مردم را به مخالفت دعوت كند، در اين آيه داخل نيست )، در نقد فاطميان را دال بر عدم اطلاق نزول آيه ي وراثت كتاب در شأن همه فرزندان فاطمه (سلام الله عليها) دانسته و در تبيين مقصود امام چنين گفته اند:
« گويي امام چنين فرموده است كه اگر آيه به طور مطلق شامل فاطمييان مي شد، لازم مي آمد كه هركسي از فرزندان فاطمه (‌سلام الله عليها) كه شمشير از نيام بركشيده و مردم را به گمراهي و خلاف حق فرامي خواند، داخل در افراد آيه وراثت كتاب باشد، حال آنكه اين گونه نيست و آيه مذكور در شأن كساني نازل شده است كه مردمان را به امر الاهي به سوي خداوند و دين حق راهنمايي مي كنند و آنان علي (عليه السلام) و بعضي از فرزندان فاطمه (سلام الله عليها) هستند.»‌(58)
با توجه به آنچه در بخش روايات تفسيري آمد، حديث پژوهان اماميه تأكيد دارند كه روايات مذكور دلالت بر اختصاص آيه وراثت كتاب در شأن فرزندان فاطمه (عليها السلام) دارند(59) و مراد از وارثان برگزيده كتاب، ذريه ي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از فرزندان فاطمه (سلام الله عليها) است.(60) اخباريان اماميه نيز چنين انحصار و اختصاصي را از آيه استنباط كرده اند(61) و تحت تأثير همين روايات در عدم جواز استنباط احكام از غير ظواهر قرآن به اين آيه استناد جسته اند.(62) شايان ذكر است كه افزون بر مطالب پيش گفته، از مجموعه روايات تفسيرگر آيه ي وراثت كتاب نكات ذيل نيز به دست مي آيد:
1.اهل بيت و ذريه ي رسول خدا بر چهار گروه هستند: سه گروه از آنان مورد غفران الاهي هستند لكن يك گروه از آنان محروم اند و آنان كساني هستند كه شمشير از نيام بركشيده اند و با اسلاف خود مخالفت نموده و بر اثر آن از دايره ي اسلام خارج شده اند چون با ائمه اطهار مخالفت كرده اند. اين گروه از شمول روايات خارج هستند.(63)
2. اخبار مذكور دلالت دارند بر اينكه اصطلاحات آل محمد، اهل بيت و ذريه رسول خدا بر افراد غيرمعصوم از اين خاندان نيز اطلاق مي شود حتي بر افراد ظالمي از اين خاندان كه به امامت امام زمان خود نيز اقرار ندارند نيز اطلاق شده است. اين افراد به اعتبار اينكه به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نسبت داده مي شوند آل ايشان هستند و به اعتبار اينكه از طريق ولادت رابطه نسبي با آن حضرت پيدا مي كنند ذريه و اهل بيت رسول خدا به شمار مي آيند.
3. بالجمله دو گروه « سابق بالخيرات » و « مقتصد » ياد شده در آيه وراثت كتاب از اهل بيت هستند و تعظيم و تكريم آنان به خاطر دستور الاهي به مقتضاي امر نبوي در « أكرموا ذريتي الصالحين لله و الطالحين لي »‌ واجب است چرا كه آنان از صالحين هستند. از گروه « ظالمان لنفسه » اگر مقصود كساني باشند كه بعد از شناخت امام زمان خويشْ حسنات و سيئاتشان يكسان باشد، يا فردي باشد كه گاه عمل صالح و گاه سيئه انجام مي دهد داخل در الطالحين است، اينان نيز مورد غفران الاهي هستند و اكرام و اعظام آنان به خاطر رسول خدا واجب است، آن گونه كه خود حضرتش بدان امر كرده است. لكن از « ظالمان لنفسه » اگر مقصود كساني باشند كه جاهل به امام زمان خويش اند و حق ايشان نمي شناسند، اكرام ايشان واجب نيست و حتي قبول اكرام و ياري و محبت آنان نيز جايز نيست نه به خاطر خدا و نه به خاطر رسول خدا؛ چرا كه از اين گروه به خاطر عدم معرفت به امام عصر خويش، دشمن خدا و پيامبرش شده و از اين رو بغض و اهانت او نيز واجب مي شود، هرچند كه از فرقه هاي شيعه اماميه باشد.(64). لكن اگر مقصود از اكرام اين گروه صرفاً به دليل انتساب آنان به رسول خدا باشد از اين حيث كه إكرام فرزندْ اكرام پدر است، به اكرام آنان از اين حيث مأمور هستيم. شبيه اين مطلب در رواياتي چون « أكرموا الضيف ولو كان كافراً » آمده است. كافر از حيث كفر دشمن مسلمان محسوب مي شود و شايسته اكرام نيست لكن از حيث مهمان بودن شايستگي اين اكرام را پيدا مي كند.(65)
صريح روايت نبوي « اكرموا ذريتي الصالحين لله و الطالحين لي »‌ دلالت دارد بر اينكه مراد از ذريه در اين روايات، مطلق سيد علوي فاطمي است. اگر مراد رسول خدا در اين روايت تنها ائمه معصومين از ذريه ايشان باشد، در اين صورت بر سخن ايشان فايده اي مترتب نخواهد بود چرا كه در وجوب تعظيم و مودت ائمه معصومين، ميان اماميه اختلافي وجود ندارد و مودت آنان جزئي از ايمان است و آيه مودت - كه در شأن آنان نازل شده است- و اخباري متعدد نزديك به تواتر نيز بر اين مطلب دلالت دارند(66)، لذا تعظيم و دوست داشتن ذريه نبوي علوي، واجب است.(67)
5. تأكيد بر قيد علوي در بيان ذريه، دلالت بر انصراف آن از ساير ذراري علوي است و نوعي انحصار در آن وجود دارد كه اين بزرگداشت و دوستداري تنها به ذريه رسول خدا از اولاد امام علي (عليه السلام) اختصاص دارد(68). مقصود از اولاد علوي نيز فرزندان و نوادگان ايشان از فاطمه (سلام الله عليها) است. بعدها ايشان از اين ذريه به العلوية الفاطميه ياد كرده اند.(69) از اين رو مودت و تعظيم در باب كساني كه از دايره اسلام خارج شده و به كفر گرائيده باشند و هچنين كساني كه مخالفت با ائمه نمايند و آلوده به گناهان شده باشند جاري نيست و از عموم ادله و اخبار در اين باب خارج اند.(70) همچنين حكم اكرام شامل سادات عقيلي، جعفري و علوي غيرفاطمي نيز نمي شود، چرا كه اينان از ذريه رسول خدا و از زمره القربي در آيه مودت نيستند.(71)

ادامه دارد...

پي‌نوشت‌ها:

1.هرچند حضرت زهرا (سلام الله عليها) داراي مقام عصمت است لكن چون امام نيست، تخصصاً از بحث ما خارج است.
2.جعفر سبحاني، « تطور الفقه عند الشيعه في القرنين 4 و 5 »، تراثنا، شماره دوم، سال اول، قم، 1406ق، ص 26.
3.محمد بن حسن صفار، بصائرالدرجات، تصحيح و تعليق و تقديم حاج ميرزا حسن كوچه باغي، مطبعة الأحمدي، منشورات الأعلمي، طهران، 1404ق، ص 64-68؛ كليني، الكافي، تحقيق علي اكبر غفاري، سوم، دارالكتب الاسلاميه، 1367ق، ج1، ص 214-215.
4.سيدهاشم بحراني، غاية المرام و حجة الخصام في تعيين الامام من طريق الخاص و العام، تحقيق سيدعلي عاشور، بي نا، بي جا، بي تا، ج4، ص 36.
5.ابن شعبة حراني، تحف العقول، تصحيح و تعليق علي اكبر غفاري، الثانية، مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين، قم، المشرفة، 1363ش، ص 425-426.
6.محمدبن حسن صفار، پيشين، ص 64-68.
7.كليني، پيشين، ج1، ص 214-215.
8.شيخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمة، تحقيق و تصحيح و تعليق علي اكبر الغفاري، مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين، 1363ش، قم المشرفة، ص 97-99، ص 117.
9.شيخ صدوق، عيون أخبارالرضا (عليه السلام)، ج2، ص 234، ح5.
10.شيخ صدوق، معاني الأخبار (عليه السلام)، ص 93، باب معني الآل، ح1، ص 104، باب معني الظالم لنفسه، ح2.
11.شيخ صدوق، الاعتقادات في دين الإمامية، عصام عبدالسيد، الثانية، دارالمفيد، بيروت، 1414ق، ص 112.
12.عدة محدثين، الاصول الستة عشر، الثانية، دارالشبستري للمطبوعات، قم، 1363ش، ص 30.
13.مجلسي، پيشين، ج23، ص 214-218، ج46، ص 180-185.
14.حرعاملي، تفصيل وسائل الشيعة، تحقيق مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، چاپ دوم، قم، 1414ق، ج18، ص 49، ص 139.
15.محمد بن مسعود عياشي، تفسير العياشي، تحقيق سيد هاشم رسولي محلاتي، مكتبة العلمية الأسلامية، طهران، ج1، ص 70، ج2، ص 264؛ علي بن ابراهيم القمي، تفسيرالقمي، تحقيق و تصحيح و تعليق و تقديم السيد طيب الموسوي الجزائري، مؤسسة دارالكتاب للطباعة و النشر، الثالثة، قم، 1404ق، ج2، ص 209؛ فرات بن ابراهيم الكوفي، تفسير فرات الكوفي، تحقيق محمد الكاظم، الأولي، مؤسسة الطبع و النشر التابعة لوزارة الثقافة و الإرشاد الإسلامي، طهران، 1410ق، ص 145، ص 347-350.
16.عبد علي بن جمعه عروسي حويزي، تفسير نور الثقلين، تحقيق و تصحيح و تعليق سيد هاشم رسولي محلاتي، الرابعة، مؤسسة إسماعيليان، قم، 1370ش، ج4، ص 361-365.
17.در اين دو روايت امام « المصطفين » را به « هم نحن »‌ تفسير كرده است. سيد هاشم بحراني، پيشين، ج4، ص 36.
18.همان، ج4، ص 36-43.
19.سيد ابن طاووس، سعد السعود، منشورات الرضي، قم، 1363ش، ص 107-108.
20.ميرزا حسين نوري، مستدرك الوسائل، مؤسسة آل البيت (عليهم السلام) لاحياء التراث، الأولي المحققة، بيروت، 1408ق، ج17، ص 332-333.
21.سيد بن طاووس، پيشين، ص 79-80، ص 108-107.
22.محمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج17، ص 50.
23.همان، ج17، ص 44-45.
24.متأسفانه اكثر متكلمان برخلاف شيوه ي كلامي- استدلالي اهل بيت در اثبات جايگاه قرآني به آيه وراثت كتاب استشهاد يا استدلال ننموده اند. قريب به اتفاق متكلمان در مبحث علم امام به آيه « قُلْ کَفَى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ‌» (‌رعد: 43) (‌ بگو كافي است خدا و آن كس كه نزد او علم كتاب است، ميان من و شما گواه باشد ) استدلال كرده اند و مقصود از كسي كه علم كتاب ( قرآن )‌ نزد ايشان است، علي بن ابيطالب (عليه السلام) گفته اند. اما از اين غفلت نموده اند كه اثبات كنند چگونه اين علم به كتاب در وجود ايشان تحقق يافته است. به سخن ديگر آيه مذكور فرع و نتيجه اثبات وراثت كتاب از سوي عترت نبوي است و به لحاظ منطقي و استدلالي نخست اصل وراثت اين علم بايد اثبات شود و سپس مقصود از دارنده آن مورد بحث قرار گيرد.
25.عن أبي حَمزَةَ الثُمالي عَن عَلي بن الحُسَين (عليه السلام) قال إنّي لَجالِسٌ عَندَهُ إذ جاءَهُ رجُلانِ من أهل العِراق فقالا: يا ابنَ رسولِ الله جِئناكَ [ كَي ] تُخْبِرنا عن آياتٍ مِنَ القُرآن. فقالَ: و ما هِيَ قالا: قولُ الله تعالي: ثُمَّ أَورَثْنا الكِتابَ الذين اصْطَفينا فقالَ يا اهل العِراق و أيشٍ يقولون قالا: يقولون: إنّها نزَلَت في اُمّةِ محمدٍ (صلي الله عليه و آله )... » ( ابوحمزه ثُمالي حكايت كرد در حضور علي بن حسين (عليه السلام) نشسته بودم دو نفر از اهل عراق به نزد آن جناب آمدند و گفتند: يابن رسول الله! به خدمت شما رسيديم تا از تفسير آيات قرآني ما را باخبر فرمايي. علي بن حسين (عليه السلام)‌پرسيد از كدام ‌آيه قرآن؟ گفتند: از معني آيه ثُمّ اورثنا الكتاب الذين اصطفينا ... علي بن حسين (عليه السلام) پرسيد: اي اهل عراق! اول بگوييد تا بدانم عراقيان درباره ي اين آيه شريفه چه مي گويند؟ گفتند: در عراق مي گويند اين آيه درباره امت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل شده است كه وارثان قرآن هستند ). ابوحمزه الثمالي، تفسير ابي حمزه الثمالي، تحقيق، أعاد جمعه و تأليفه: عبدالرزاق محمدحسين حرزالدين، مراجعة و تقديم: الشيخ محمدهادي معرفة، الاولي، مطبعة الهادي، 1378ش، ص 277-278.
26.حضَر الرضا (عليه السلام) مجلِسَ المأمون بمرو و قدِ اجتمَعَ في مجلسهِ جَماعةٌ من عُلماءِ أهل العِراقِ و خُراسانَ فقالَ المأمونُ أخبروني عن معني هذهِ الآيةِ ثُم أورثنا الكتاب الذين اصطفَنا من عبادِنا فقالت العُلماء أرادَ اللهُ عزّوجلّ بذالك الاُمةَ كُلَّها ( امام رضا (عليه السلام) در مرو حاضر مجلس مأمون شد. در مجلس او جمعي از دانشمندان عراق و خراسان انجمن بودند. مأمون رو به آنها گفت مرا از تفسير اين آيه خبر دهيد ( فاطر:32): « سپس كتاب را ارث داديم به آنها كه برگزيديم از بندگان خود. » علماي حاضر گفتند:« مقصود از آنان همه امت اسلامي است. » ابن شعبه حراني، پيشين، ص 425-426؛ شيخ صدوق، الأمالي، ص 615-617.
27.محمد بن جرير طبري، جامع البيان في تأويل آي القرآن، تحقيق و تقديم الشيخ خليل الميس، ضبط و توثيق و تخريج: صدقي جميل العطار، دارالفكر للطباعة و النشر و التوزيع، بيروت، 1995م، ج22، ص 159-163.
28.« عن الثُّمالي قالَ كنتُ جالساً في المسجد الحرام معَ أبي جعفر (عليه السلام) إذْ أتاهُ رجُلانِ من أهل البصرَةِ فقالا لهُ يا ابن رسول الله إنا نُريدُ أنْ نسألكَ عن مسألةٍ فَقالَ لهُما سلا عَمّا أجبتما ( أحبَبْتُما )‌قالا أخبرنا عن قولِ الله عزّوجلّ ثمّ أورَثنا الكتابَ‌ الَّذين اصطَفَينا من عبادنا » (‌ابوحمزه ثمالي گويد: در مسجدالحرام خدمت امام باقر (عليه السلام)‌نشسته بودم كه دو تن از مردم بصره به محضرش شرفياب شدند و عرض كردند: اي فرزند پيامبر خدا، قصد داريم مسأله اي از شما بپرسيم. فرمود: مانعي ندارد. گفتند: ما را از تفسير فرموده خدا آگاه فرما « ثم اورثنا الكتاب... » ( معاني الاخبار، باب معني الظالم لنفسه و المقتصد و السابق، ح3، ص 105 )؛ « عن سليمانَ بن خالدٍ عن ابي عبدالله (عليه السلام) قال سَألتُهُ عَن قَولهِ تعالي ثمَّ أورَثنا الكِتابَ الَّذين اصْطَفينا مِن عِبادِنا فَقالَ أي شَيءٍ‌ تقولونَ أنتمْ قُلتُ نَقولُ إنّها في الفاطميينَ‌ قالَ ليسَ حيثُ تَذهَبُ » ( سليمان بن خالد گويد: از امام صادق (عليه السلام) راجع به قول خداي تعالي « آنگاه اين كتاب را به كساني كه از ميان بندگان خود انتخاب كرده ايم، به ارث داديم » پرسيدم، فرمود: شما در اين باره چه مي گوييد؟ عرض كردم: ما مي گوييم اين آيه درباره فرزندان فاطمه (عليه السلام) است. ( گويا مقصودش اولاد امام حسن (عليه السلام) است ). فرمود: چنان كه تو پنداري نيست. كليني، الكافي، تحقيق علي اكبر غفاري، سوم، دارالكتب الاسلاميه، 1367ق، ج1، ص 215.
29.يقولون إنّها نزَّلن في اُمةِ مُحمَّدٍ (صلي الله عليه و آله و سلم) فقالَ: عَلي بن الحسين (عليه السلام) اُمَّةُ محمدٍ (صلي الله عليه و آله و سلم) كُلُّهم إذاً في الجنةِ! علي بن حسين (عليه السلام) فرمود: در اين صورت بايد همه امت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) ‌به بهشت وارد شوند و از صالحان باشند و احدي مجازات نشود. تفسير ابي حمزه الثمالي، ص 277-278.
30.فقالَ لهُ الرضا (عليه السلام)‌إنّه لو أرادَ الامَّةَ لَكانَتْ أجمَعُها في الجنَّةِ لِقولِ اللهِ عزّوجلّ فمِنهُم ظالمٌ لنفسِهِ و منهُم مُقتصدٌ و منهُم سارقٌ بالخيراتِ بإذن اللهِ ذلكَ هوَ الفضلُ الكبيرُ ثمَّ جَمَعَهم كُلُّهم في الجنةِ فقالَ عزّوجلّ جناتُ عدنٍ يدخلون فيها من أساوِرَ مِن ذَهَبٍ الآية ( امام رضا (عليه السلام) فرمود اگر همه امت مقصود باشد بايد همه اهل بهشت باشند چون خدا دنبالش مي فرمايد برخي ظالم به نفس باشند و برخي ميانه رو و بعضي سابق بالخيرات بإذن خدا و اين همان فضل بزرگ است و سپس همه را در بهشت جمع كرده و فرمود به بهشت عدني كه در آن درآيند و دست بندهاي طال پوشند...) تحف العقول، ص 425-426؛ الأمالي، ص 615-617.
31.عن أبي اسحاق السَّبيعي قالَ خَرَجتُ حاجّاً فلَقيتُ محمَّدَ بنَ علي (عليه السلام) فسَالْتُهُ عَن هِذهِ الآيةِ ثُمَّ أورَثنا الكِتابَ الآيةَ فقالَ ما يقولُ فيها قَومُكَ يا أبا إسحاق يعني أهل الكوفةِ قالَ قُلتُ يقولونَ إنَّها لَهُم قالَ فَما يُخَوّفُهم إذا كانوا من أهلِ الجَنَّةِ قُلتُ فما تقولُ أنتَ جُعِلتُ فِداكَ فقالَ هِيَ لنا خاصَّةٍ يا أباإسحاق ( از ابااسحاق سبيعي نقل شده است كه گفت براي حج خارج شدم حضرت محمد بن علي (عليه السلام)‌را ملاقات كردم. از اين آيه پرسيدم ثُّم أورَثنا الكِتابَ... فرمود اهل كوفه در تفسير آيه چه مي گويند؟ گفتم: مي گويند آيه درباره ي آنها است. فرمود پس از چه مي ترسند وقتي اهل بهشت باشند. عرض كردم نظر شما چيست؟ فرمود آيه اختصاص به ما دارد. ) سيد بن طاووس، پيشين، ص 107-108.
32.نجاشي در توصيف وي چنين آورده است:« كان قارئاً وجيهاً وجهاً روي عن أبي عبدالله و أبي جعفر (عليهما السلام) و خرج مع زيد و لم يخرج معه من اصحاب أبي جعفر (عليه السلام) غيره فقطعت يده و كان الذي قطعها يوسف بن عمر بنفسه و مات في حياة‌ أبي عبدالله (عليه السلام) فتوجع لفقده و دعا لولده و أوصي بهم أصحابه. » (نجاشي، رجال النجاشي، ص 183). همين مضمون در ديگر منابع رجالي اماميه تكرار شده است: برقي، رجال البرقي، ص 32؛ ابن داود حلي، الرجال، ص 459.
33.عَن سُليمانَ بن خالد عن أبي عبدالله قالَ سألتُهُ عَن قوله تعالي « ثُّم أورَثنا الكتابَ الَّذين اصْطَفينا مِن عِبادنا » فَقالَ أي شَيءٍ تَقولونَ أنتُم قُلتُ تَقولُ إنّها فِي الفاطِميّينَ قالَ ليس حيثُ تَذهَبُ... ( سليمان بن خالد گويد: از امام صادق (عليه السلام) راجع به قول خداي تعالي « آنگاه اين كتاب را به كساني كه از ميان بندگان خود انتخاب كرده ايم به ارث داديم »‌پرسيدم، فرمود: شما در اين باره چه مي گوييد؟ عرض كردم: ما مي گوييم اين آيه درباره فرزندان فاطمه (سلام الله عليها) است، فرمود: چنان كه تو پنداري نيست... ) كليني، پيشين، ج1، ص 215.
34.فَمَنْ حَاجَّکَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى الْکَاذِبِينَ‌ (آل عمران: 61)
35.إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَکُمْ تَطْهِيراً (احزاب: 33)
36.إِنَّمَا وَلِيُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ‌ (مائده:55)
37.سعد السعود، ص 107-108
38.بصائرالدرجات، ص 65.
39.معاني الأخبار، ح3، ص 105.
40.تفسير أبي حمزة الثمالي، ص 277-278.
41.تحف العقول، ص 425-426؛ الأمالي، ص 615-617.
42.شيخ صدوق، الأمالي، ص 615.
43.« أمّا السابقٌ بِالخَيراتِ فَعَلي بن ابيطالبٍ و الحَسَنُ و الحُسَينُ و الشهيدُ مِنّا أهلَ البيت... » ( سابق به خيرات علي بن ابيطالب (عليه السلام) و حسن (عليه السلام) و حسين (عليه السلام) و شهيد از ما خانواده است )‌سعد السعود، ص 107-108.
44.«السابقُ بالخيرات الإمامُ فهيَ في وُلدِ علي و فاطمة » ( سابق به خيرات امام است و امام تنها در فرزندان علي (عليه السلام) و فاطمه (سلام الله عليها) است ) بصائرالدرجات، ص 65.
45.تفسيرالميزان، ج17، ص 49.
46.سيد علي ميلاني،‌« تشييد المراجعات و تقييد المكابرات » ( 15)، تراثنا، مؤسسة آل البيت (عليهم السلام) لإحياء التراث، قم المشرفة، 1420ق، ج59، ص 62.
47.سيد عبدالعزيز طباطبايي، أهل البيت في مكتبة العربية، مؤسسه آل البيت لإحياء التراث، قم، 1417ق، ص 58.
48.لجنة الحديث معهد باقر العلوم، سنن الإمام علي (عليه السلام)، نورالسجاد، قم، 1380ش، ص 52.
49.« ما عَلِمتُم أنّهُ وقعتِ الوراثَةُ و الطّهارة علي المُصطَفَينَ المُهتدينَ دونَ سائِرِهم ؟ » ( آيا نمي دانيد كه وراثت و طهارت مخصوص برگزيدگان رهياب است نه ديگران؟ » ابن شعبة حراني، تحف العقول، تصحيح و تعليق علي اكبر غفاري، الثانية، مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين، قم، المشرفة، 1363ش، ص 425-426؛ شيخ صدوق، پيشين، ص 615-617.
50.فقال الرضا (عليه السلام) الَّذين وَصَّفهمُ اللهُ في كتابهِ فقالَ عزّوجلّ إنما يُريدُ الله ليُذهِبَ عَنكُمُ الرّجسَ أهلَ البيتِ و يُطهِرَّكُمْ تطهيراً و هُمُ الَّذين قالَ رسولُ الله ( صلي الله عليه و آله ) إنّي مُخَلِّفُ فيكُمُ الثَّقَلَينِ كِتابَ اللهِ وَ عِترَتي أهلَ بَيتي ألا و إنَّهُما لَنْ يَفتَرِقا حَتّي يَرِدا عَلَي الحَوضَ فَانظُروا كَيفَ تَخلُفونَ فيهِما أيُّهَا النّاسُ لا تُعلِّموهُم فَإنَّهُم أعلَمُ مِنكم ( حضرت رضا (عليه السلام) فرمود: عترت آناني هستند كه خدا در قرآن وصفشان كرده و فرموده: همانا خدا مي خواهد پليدي را از شما خاندان ببرد و به خوبي پاكتان كند. و هم آنانند كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) درباره شان فرمود من در ميان شما دو ثقل را برجا مي گذارم: كتاب خدا و خاندانم كه اهل بيت منند و اين دو از هم جدا نشوند تا سر حوض بر من درآيند. شما بنگريد چگونه با آنها هستيد بعد از من. اي مردم، به آنها نياموزيد زيرا آنها از شما داناترند. » ابن شعبة حراني، پيشين، ص 425-426؛ شيخ صدوق، پيشين، ص 615-617.
51. وَ يَحْكُم أينَ يُذهَبُ بِكُم أضَرَبتُم عَنِ الذّكرِ صَفحاً أم أنتم قَومٌ مُسرِفون...( واي بر شما كجا مي برند شما را از قرآن روگردانيد يا اسراف كاريد ). ابن شعبه حراني، پيشين، ص 425-426؛ شيخ صدوق، پيشين، ص 615-617.
52.ابن شعبه حراني، پيشين، ص 425-426؛ شيخ صدوق، پيشين، ص 615-617.
53.يا أبا إسحاقَ بِنا يَفُكُ اللهُ عيوبَكُم و بِنا يَحِلُّ الله رِباقَ الذُّلِ مِن أعناقِكُم و بِنا يَغفِرُ اللهُ ذُنوبَكُم و بِنا يَفتَحُ اللهُ و بِنا يختِمُ لا بِكم و نَحنُ كَهفُكُمْ كأصحاب الكَهفِ و نَحنُ سَفينتُكمْ نوحٍ و نَحنُ بابُ حِتَّتكمْ كَبابِ حِطَّةِ بني إسرائيل » سيد بن طاووس، پيشين، ص 107-108.
54.محمدتقي شريعي، ص 223.
55.شيخ صدوق، معاني الأخبار، باب معني الظالم لنفسه و المقتصد و السابق، ح3، ص 105.
56.ابوحمزة ثمالي، تفسير ابي حمزة ثمالي، تحقيق أعاد جمعه و تأليفه عبدالرزاق محمدحسين حرزالدين، مراجعه و تقديم: الشيخ محمدهادي معرفة الأولي، مطبعة الهادي، 1378ش، ص 277-278.
57.ميرزا محمدتقي اصفهاني، مكيال المكارم، تحقيق السيد علي عاشور، الاولي، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، بيروت، 1421ق، ج2، ص 323.
58.مولي محمد صالح مازندراني، شرح اصول الكافي، تعليقات، الميرزا ابوالحسن الشعراني، ضبط و تصحيح السيد علي عاشور، الاولي، 1421ق، دار إحياء‌التراث العربي للطباعة و النشر و التوزيع، ج5، ص 281-282.
59.سيد بن طاووس، پيشين، ص 107-108؛ محمدحسين طباطبايي، پيشين، ج17، ص 50.
60.محمدحسين طباطبايي، پيشين، ج17، ص 44-45.
61.محقق بحراني، پيشين، ج1، ص 27-28.
62.رك: محقق بحراني، پيشين، ج1، ص 27-28؛ محمدحر عاملي، پيشين، ج18، ص 49؛ « باب وجوب الرجوع في جميع الاحكام الي الأئمة »، ابوالقاسم خويي، البيان في تفسير القرآن، دار الزهراء لطباعة و النشر و التوزيع، الرابعة، بيروت، 1395ق، ص 267-270.
63.همان، ص 314.
64.همان، ص 315-316.
65.همان، ص 366-367.
66.همان، ص 324-325.
67. محمد اسماعيل مازندراني خاجوي، پيشين، ص 309.
68.رك: محمد اسماعيل مازندراني خاجويي، « الفوائد في تعظيم الفاطميين »، الرسائل الاعتقاديه، تحقيق سيد مهدي رجائي، دارالكتب الاسلاميه، قم، 1411ق، ج1، ص 307-375.
69.همان، ص 310.
70.همان، ص 311.
71.همان، ص 367.

منبع مقاله :
راد، علي، (1390)، مباني كلامي اماميه در تفسير قرآن: با رويكرد نقّادانه به آراي ذهبي، عسّال و رومي، تهران: سخن، چاپ اول