فارسی
پنجشنبه 30 فروردين 1403 - الخميس 8 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

دهه دوم محرم 94 خوی آرامگاه شیخ نوابی سخنرانی نهم


تجارت و خسارت - شب نهم - محرم 1437 - آرامگاه شیخ نوایی -  

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

از نشانه‌های اهل معرفت اهل ایمان، چنانکه در دو آیه سوره مبارکه توبه مطرح است نماز است. وَ اَلْمُؤْمِنُونَ وَ اَلْمُؤْمِنٰاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيٰاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ اَلْمُنْكَرِ وَ يُقِيمُونَ اَلصَّلاٰةَ ﴿التوبة، 71﴾، این یکی از بالاترین موارد تجارت اهل دل است. بیداران است، که بخش مهمی از نعمت‌های الهی را تبدیل به نماز می‌کند، انرژی‌ای که از خوراکی‌ها گرفتند، لباسی که از مال حلال به دست آوردند، خانه و فرشی که با پول پاک تهیه کردند، بدن را قلب را، روح را، عقل را، زبان را، صدا را، مفاصل کمر را، دست را، که همه از نعمت‌های الهی است وارد نماز می‌کنند.

مفاصل بدن را هزینه رکوع و سجود می‌کنند، زبان را هزینه کلمات زیبای نماز می‌کنند، فکر را متمرکز در نماز می‌کنند، نیت دل را برای خدا وارد به نماز می‌کنند. امیر المومنین می‌فرماید فرشتگان چنین نمازی را ندارند، امیر المومنین در نهج البلاغه می‌فرماید نماز گروهی از فرشتگان عالم فقط قیام است، نماز گروهی از فرشتگان فقط رکوع است، گروهی فقط سجود است، ولی نمازی که به بندگانش عنایت کرده نماز جامع و کامل است، هیچ فرشته‌ای نماز انسان را ندارد.

حالا که مقدمات نماز را طی می‌کند و وارد نماز می‌خواهد بشود اولا بدن رو به قبله است دل رو به خداست، بدن رو به قبله است جان وصل به جانان است، کعبه قبله بدن است حق قبله قلب است. من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق، چهار تکبیر زدم یک سره بر هر چه که هست. وقتی می‌خواهد بگوید الله اکبر، دستهایش را می‌آورد بالا موازی گوش قرار می‌دهد، یعنی خدایا هر چه پیش رویم بود مغازه، کارخانه، پول و تجارت، زن و بچه، همه را ریختم پشت سر، که بین من و تو مانعی نباشد، من از دیدن جمال تو با چشم دل مانع نداشته باشم. هیچی  جلویم نباشد که یا دلم را جلب کند یا چشمم را جلب بکند، در نمازم خم ابروی تو تا یاد آمد، حالتی رفت که محراب به فریاد آمد.

من کیفیت نماز اهل دل را نمی‌توانم درک بکنم، درک بعضی از حقایق به این است که آدم بهش برسد اما صدها فرسخ دور ایستاده از دور شبحی به نظر می‌رسد، یک عالمی را سراغ داشتم پنج تا پسر داشت، یکیش شهید شد با سواد بود پسرش، هر پنج تا روحانی بودند، یکیش پدر شهید بود از دنیا رفت، من به احترام بچه‌هایش ختمشان را شرکت کردند ختم پدرشان نه برای منبر، برای شرکت، از پسر بزرگش پرسیدم گفتم پدرتان چند سالش بود از دنیا رفت تهران هم نبود حدودهای اردستان بود، گفت هشتاد و پنج سال، خیلی هم در آن منطقه خدمت کرده بود، طلبه پرورش داده بود، درخت کاشته بود، قنات برای مردم راه انداخته بود مشکل مردم را حل می‌کرد، با این کار سنگین روزانه یازده رکعت نماز سحر مستحب است یک شب شنیدید، ایشان می‌گفت پدرم از وقتی که ما به دنیا آمدیم یادمان است تا شب مرگش و حتی شب مرگش، در قنوت نماز وتر یک رکعتی از اول تا آخر دعای کمیل را در تاریکی مثل مادر بچه مرده خواند و گریه کرد حتی شب آخر، اینها با مستحب اینجور گره داشتند وای به حال نماز واجبشان، در نماز واجب است که پیغمبر می‌فرماید الصلاة معراج المومن، الصلاة قربان کل، ان الصلاة تنهی عن الفحشا و المنکر.

خب تکبیرة الاحرام همه چیز رفت پشت سر، تو ماندی و خدا، یعنی تو ماندی محبوب ازل و ابد چون هر چی محبوب ما داریم، زن و بچه و عروس و داماد و پول همشان هم خوب و عالی، پولمان پاک، زنمان متدینه، پسر و دخترمان با ایمان، عروس و داماد عالی، ولی جبرئیل به پیغمبر گفت چاره‌ای نداری تمام محبوبانت لحظه مرگت از تو جدا می‌شوند، باید هم جدا بشوند، راهی ندارند با ما بیایند در قبر در قبر ما چی کار کنند؟ انها هم در نوبت خودشان می‌روند در قبر خودشان، تنها محبوب مثبت با حرارتی که ابد برای آدم می‌ماند وجود مقدس اوست، که عاشق ماست. هیچ صنعت‌گری از صنعتش و ساخته شده‌اش نفرت ندارد همه صنعتگرها، نقاش‌ها، هنرمندها به نقاشی‌ و هنرشان و صنعتشان علاقه دارند حتی اگر بفروشند، جدا نمی‌شود دلشان از آن، خدا از بندگان مومنش جدا نمی‌شود دوستشان دارد می‌خواهد.

حالا تو ماندی و محبوب ابدی در نماز، چطوری معنی کنم من این جملات را برایتان؟ از دستم برنمی‌آید یا انیس الذاکرین، یا جلیس الشاکرین، یا موصوف من وحده، یا قوس من اراده، یا محبوب من احبه، شورش عشق تو در هیچ سری نیست که نیست، مگر من بین خودم و عشق تو مانع ایجاد کرده باشم، شورش عشق تو در هیچ سری نیست که نیست، منظر روی تو زیب نظری نیست که نیست، نیست یک مرده دلی کش نفکندی به قفس، تیر بیدای تو پرتاب پری نیست که نیست، نه امین از غم تو سینه ما صد چاک است، این حرف دل بیداران عالم، نه امین از غم تو سینه ما صدچاک است، تیر عشقت به پری تا به پری نیست که نیست، به فغانم ز فراق رخ و زلفت به فغان، سگ کویت همه شب تا سحری نیست که نیست، موسعه‌ای نیست که دعوی انا الحق شنود، ورنه آوای تو اندر شکری نیست که نیست، محبوب ما چشم ما دیده خفاش بود، ورنه تو را جلوه حسن به دیوار و دری نیست که نیست.

الان مانع برطرف شد با تکبیرة الاحرام، مثل احرامی که در حج می‌پوشم بیست و چهار چیز بهم حرام می‌شود، الله اکبر همه چیز را به من حرام می‌کند دیگر روح و قلب و عقل محرم است، حالا وادی توحید و صفات جمال می‌شوم، بسم الله الرحمن الرحیم الله یعنی مستجمع جمیع صفات کمال، یعنی تمام خزانه‌های هستی در قبضه قدرت اوست با اتصال به او چه نیازی به بت دارم؟ همه  چیز که پیش اوست، چه نیازی دارد من دست گدایی به غیر از او دراز بکنم، بدن را پیش غیر از او ببرم، فکر را پیش غیر از او ببرم، نیرویم را پیش غیر از او ببرم همه چیز که پیش اوست الله یعنی مستجمع جمیع صفات کمال، مریض می‌شوم در قران است وَ إِذٰا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ  ﴿الشعراء، 80﴾، کار دوا و آمپول نیست اجازه او به دارو باید صادر بشود تا دارو اثر بکند، وگرنه از غذا سرکنگبین صفرا فزود، به قرص بگوید اثر نکن به آمپول بگوید اثر نکن نمی‌کند، همه کلیدها دست اوست، همه چرخ‌ها با محبت او دارد می‌چرخد، خب منی که وارد حریم ذات مستجمع صفات کمال شدم چه نیازی به بت و بت‌پرستی و فرهنگ‌های غیر از او دارم، ا زاینجا سفر می‌کنم به وادی رحمت، الرحمان یعنی وجود مقدسی که مهربانی‌اش عمومی است، سفره‌اش پهن است، بخیل نیست، دریغ ندارد، خب منی که در وادی الرحمن هستم چه نیازی به ربا و دزدی و رشوه و غصب و کم‌فروشی دارم چه نیازی؟

ادیم زمین سفره عام اوست، بر این خوان یغما چه دشمن چه دوست، مرحوم آیت الله العظمی آقا سید علی نجف‌آبادی که زمان قبل از آیت الله بروجردی می‌گفتند اعلم علمای شیعه است، ایشان می‌گفت فهم معنی نماز واجب است، فتوا داشت اعلم علمای شیعه می‌گفتند در اصفهان، رساله ندادکرسی مرجعیت را قبول نکرد، التماس بهش کردند گفت من تا آخر عمرم با این علمم باید جاروکش در خانه ابی عبدالله باشم، من باید منبر بروم روضه بخوانم و گریه کنم تا آخر عمرم، دهات‌های اصفهان دعوتش می‌کردند می‌رفت همه جا می‌رفت.

خب ای کریمی که از خزانه دل، گبر و ترسا وظیفه‌خور دانی، دوستان را که سر سفره رحمانیتت هستند کجا کنی محروم، تو که با دشمنان نظر داری. آتش می‌گیرد آدم اصلا خود من وقتی وارد تعریف خدا  می‌شوم روی منبر بدحال می‌شوم یعنی قلبم می‌خواهد از جا کنده بشود. آن کس که تو را شناخت جان را چه کند، چی و چی و چی عیال و خانمان را چه کند، دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی، دیوانه تو هر دو جهان را چه کند.

ای کریمی که از خزانه دل، گبر و ترسا وظیفه‌خور دانی، دوستان را کجا کنی محروم، تو که با دشمنان نظر داری، مهمان نرسید اینقدر کریم بود ابراهیم بالای صد سال عمرش بود در خانه‌اش سر سفره بی‌مهمان ننشست، عاشق اطعام طعام خدا بود، من مخالف هستم با حرف آنهایی که می‌گویند تاسوعا و عاشورا برای ابی عبدالله اینقدر غذا  ندهید به جایش به فرد فرد مردم کتاب بدهید، بسیار عالی است اما سفره ابی عبدالله را جمع نکنید، روز عاشورا همه شهید شده بودند اصغر هم شهید شده بود، تنها دم خیمه  ایستاده بود یک فقیر عرب که هیچی نمی‌دانست صفر کیلومتر بود آمده بود از آنجا رد بشود دید چند تا خیمه اینجاست یکی هم ایستاده آمد سلام کرد، گفت یک چیزی به ما بده ما  دستمان خالی است فرمود بایست یک بقچه پر کرد روز عاشورا، برایش آورد کمکش هم داد گذاشت روی کولش، وقتی می‌خواست برود به زینب کبری گفت یک دانه جبه چهارصد دینار قیمتش است، از لای بقچه‌های من بردار بیاور، نپرسید زینب کبری برای چی می‌خواهی؟ ادب تا عرش بود نپرسید، ولی خود ابی عبدالله بهش گفت خواهر اینی که من پوشیدم چهار هزار درهم و چهارصد دینار من را می‌کشند یک مشت آدم گداگشنه در این لشگر است بگذار اینی که می‌برند به یک جای زندگیشان بخورد.

دوستان را کجا کنی محروم، چه نیازی دارم تو که من را محروم نمی‌کنی از رزقت، خب برای چی دنبال پول حرام بروم تو که با دشمنان نظر داری، ساعت یک شد، دو شد، غذا آماده است می‌خواهد بکشد مهمان نیامد، مرحوم فیض کاشانی اعلی الله مقامه الشریف، می‌گوید آمد بیرون در کوچه ابراهیم خلیل الرحمان، تکیه داد به دیوار دید یک پیرمردی یک پشتی هیزم روی کولش است نفس نفس‌زنان دارد می‌رود، معلوم است رفته صحرا اینها را جمع کرده ببرد بفروشد، آمد جلو، گفت نهار خوردی؟ گفت نه، گفت کمکت بدهم بارت را بگذارم زمین حاضر است نهار بیا داخل، پیرمرد آمد هشتاد سالش است نشست سر سفره، لقمه اول را که برداشت ابراهیم گفت پدر بسم الله یادت نرود، گفت بسم الله چیست؟ گفت یعنی غذا را به یاد خدا بخور گفت من خدا را قبول ندارم خدا کیست، دید اخم‌های صاحبخانه رفت درهم، لقمه را  گذاشت در ظرف بلند شد رفت، جبرئیل نازل شد گفت آقا خدا می‌گوید من هشتاد سال است روزی این را دادم یک روز مهمان تو شده، چرا ردش کردی؟ بلند شو برو دنبالش، ابراهیم خلیل الرحمان را خدا بفرستد دنبال آدم خیلی حرف است اصلا آدم حالیش نمی‌شود دوید گفت پیرمرد برگرد، برگشت، گفت هر چی می‌خواهی بخور هر چی هم می‌خواهی ببر گفت هیچی نمی‌خورم، به من بگو چرا آمدی دنبال من؟ نه به آن اخم و نه به این دویدن دنبال من، گفت من نیامدم خداوند من من را فرستاد دنبال تو، گفت حالا دیگر سخت‌تر شد، ا شکش ریخت گفت نمی‌خورم تا من را با این خدا آشتی بدهی، رحمان چه نیازی به لقمه حرام است هیچی.

الرحیم، رحیم یعنی بندگان من سفت و سخت شما که با من هستید به قیامت‌تان امیدوار باشید که من با رحیمیتم با شما معامله می‌کنم، جلوه رحیمیت در قیامت به کیفیتی است که امام صادق می‌گوید ابلیس لعنت شده رجم شده تبسم به لبش دارد بهش می‌گویند دشمن خدا و بشریت چرا می‌خندی؟ می‌گوید با این رحیمیتی که می‌خواهد هزینه کند من هم به طمع افتادم، فکر می‌کنم من هم ببخشد.

خب خدای رحیم اینجور برای آدم لذت در قیامت درست می‌کند چه نیازی داریم به اینکه از گناه لذت ببریم، پنج دقیقه لذت ببریم به قول امیر المومنین عذاب ابد برای خودمان بخریم، یک خرده صبر می‌کنیم تا لذت رحیمیت را بچشیم، این بسم الله الرحمن الرحیم.

الحمدلله رب العالمین، همه ستایش‌ها برای مالک و مربی جهانیان است، الرحمن الرحیم، دوباره می‌گوید بنده  من یک ده ثانیه پیش وارد فضای رحمانیت و رحیمیت من شدی کم است دوباره وارد شو، پشت سر الرحمن الرحیم دوم می‌گوید مالک یوم الدین یعنی بنده من دوبار به من گفتی رحمان، دوبار گفتی رحیم، از قیامتت دغدغه نداشته باش تو قیامت با رحمان و رحیم روبرو هستی.

که متصل به دو تا الرحمن الرحیم است. اهدنا الصراط المستقیم، یعنی صراط همه انبیاء و اولیاء، صراط الذین انعمت علیهم، تا اینجا التماس به خدا می‌کنم غیر المغضوب خدایا من را همگام با فرهنگ یهود قرار نده، و لضالین، همگام با فرهنگ ضد خدایی کلیسا قرار نده، بار سوم است بسم الله الرحمن الرحیم، دوباره سومین بار، هی دارد به ما توجه می‌دهد، بنده من در بسم الله گفتم من رحمن و رحیم هستم، بعد از الحمدلله گفتم رحمان و رحیم هستم دوباره بهت می‌گویم من رحمان و رحیم هستم، قل هو الله احد الله الصمد، صمد یعنی وجود مقدسی که کل موجودات عالم دست گدایی به طرفش دراز کردند همه را دست پر برمی‌گرداند، کفوا احد، حالا عبد می‌گوید قانع نشدم که با یک دنیا ادب برابرت ایستادم و از بسم الله سیر کردم از کفوا احد تو شایسته هستی من تواضع بیشتری بهت بکنم درست است ایستادم با ادب، اما با همه وجودم در برابر پیشگاه تو خم می‌شوم، سبحان ربی العظیم و بحمده، نه انکسار کامل نشد، فروتنی کامل نشد، من باید یک نقطه  بشوم کوچک کوچک حالا می‌آیم صورتم را روی خاک می‌گذارم، اینجا زین العابدین می‌فرماید اگر در عبادت‌تان نقص معنوی است نه نقص رساله‌ای، نقص رساله‌ای باطل می‌کند نماز را که ماها نداریم، اگر در عبادتتان شیعیان ما نقص معنوی هست حتما برای رفع کل نقص و کامل شدن نماز که نمره نماز بشود بیست روی تربت پدرم ابی عبدالله سجده کنید، آن همه نقص‌های نمازتان را برطرف می‌کند.

نوبت تشهد می‌رسد، ما توحید را منطقه‌اش را رد کردیم با بسم الله، صراط مستقیم را آمدیم حالا می‌رسیم به دوباره وحدانیت، اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له، بعد وارد عبودیت می‌شویم، عبده از آنجا وارد نبوت می‌شویم و رسوله، از آنجا وارد ولایت می‌شویم بعد از ورود به پیغمبر می‌گوییم و آل پیغمبر یعنی آخرهای نماز است که دل ما را پروردگار دارد به علی، به زهرا، به حسن، به حسین تا امام زمان گره می‌دهد حالا می‌گوید یک سلام حضوری نه غایبانه به پیغمبر بده، السلام علیه نه، چون پیغمبر را آوردم روبرویت، نمازت تو را رسانده روبروی پیغمبر بگو السلام علیک، سلام حضوری. ایها النبی یک سلام هم به خودت بده، السلام علینا یک سلام هم به تمام بندگان شایسته‌ام بده و علی عباد الله صالحین، یک سلام هم به کل فرشتگان، به کل مومنان، به  کل ارواح پاک، به کل اولیاء، به کل انبیا، بده السلام علیکم و رحمة الله و برکاته. حالا مثل بچه‌ای که از مادر متولد شده با پرونده‌ای که یک گناه در آن نمانده از نماز بیا بیرون این یک دورنمایی از نماز است.

و یقیمون الصلاة، از دو تا کتاب اهل تسنن من نقل می‌کنم ما خودمان نداریم این روایت را، ولی باریک الله به تفسیر میبدی که ده جلد است این روایت را او نقل کرده، باریک الله به عبدالرحمان جامی عارف اهل سنت و شاعر کم‌نظیر که این روایت را در دیوانش نقل کرده است، یک نماز شیر خدا این حرف اهل سنت است، شیر خدا در تفسیر میبدی نثر نقل شده شعر نیست، جامی شعرش کرده، شیر خدا شاه ولایت علی، صیقلی شرک خفی و جلی، روز احد چون صف هیجا گرفت، تیر مخالف به تنش جا گرفت، نود تا زخم خورد احد، بیست و چهار سالش بود آن وقت، در این زخم‌ها همه را جراح بست، یک دانه تیزی تیر پوست و گوشت و عصب را شکافت رفت در استخوان ماند، روز احد چون صف هیجا گرفت، تیر مخالف به تنش جا  گرفت، روی عبادت سوی محراب کرد، پشت به دردسر اصحاب کرد، گل گل خونش روی عبادت سوی محراب کرد، پشت به دردسر اصحاب کرد، غنچه پیکان چو بینداختند، همچو گل شکاف به تنش انداختند، چون جراح آمد به پیغمبر گفت همه زخم‌هایش را بستم، دست به این تیر می‌زنم ناله می‌زند، نمی‌گذارد بیاورم بیرون، پیغمبر فرمودند صبر کن وقت نماز بشود برود وارد نماز، برو پایش را جراحی کن و تیر را دربیاور.

غنچه پیکان به گل او نهفت، صد گل محنت ز گل او شکفت، گل گل خونش به مصلی چکید، گر شد فارغ ز نماز آن بدید، این همه گل چیست ته پای من، ساخته گل‌زار مصلای من، گفتند علی جان جراح پایت را شکافت، تیر را درآورد خون ریخته در جانمازت، این همه گل چیست ته پای من، ساخته گل‌زار مصلای من، صورت حالش چون عمود  انبار، گفت که سوگند به دانای راز، کز علم تیغ ندارم خبر، من متوجه نشدم، کز علم تیغ ندارم خبر، گرچه ز من نیست خبردارتر، جامی از آلایش تن پاک شو، بر قدم پاک‌روان خاک شو. شاید از این خاک به گردی رسی، گرد شکافی و به مردی رسی. یقیمون الصلاة، یقیمون فعل مضارع است یعنی تا لحظه آخر عمرشان از این نماز جدا نمی‌شوند در نماز هستند در نماز.

این شعر را از من شنیدید برای باباطاهر است، استاد من مرحوم الهی قمشه‌ای که من کم مثلش را دیدم اولا نماز شبش دو ساعت طول می‌کشید، پیرمرد هفتاد و پنج شش سالش بود در رکعت یک رکعتی وتر یک دانه قرآن کوچک روی دستش بود این قرآن در قنوتش روی دستش بلند بود، با یک دستش هم قنوت می‌گرفت، سیصد بار العفو می‌گفت استغفرلله می‌گفت، یارب می‌گفت این پیراهنش از گریه خیس می‌شد، خسته نمی‌شد، نمی‌دانم چه حالی دارند اولیاء خدا.

خوشا آنان که الله یارشان بی، که حمد و قل هو الله کارشان بی، خوشا آنان که دائم با تو باشند، فی صلاتهم دائمون، بهشت جاودان بازارشان بی. یک شعر هم اجازه می‌خواهم ازتان برای خودم بخوانم، خدایا در خواندن این شعر روی منبر پیغمبر نظری به کسی ندارم من که بندگانت را نمی‌شناسم، برای خودم می‌خوانم.

 

 


0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
سخنرانی های مرتبط
پربازدیدترین سخنرانی ها
سخنرانی استاد انصاریان سخنرانی مکتوب استاد انصاریان سخنرانی ها سخنرانی دهه دوم محرم 94 خوی آرامگاه شیخ نوابی سخنرانی نهم

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^