فارسی
سه شنبه 28 فروردين 1403 - الثلاثاء 6 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 9
56% این مطلب را پسندیده اند

افق طلوع هدايت‏

افق طلوع هدايت‏

 

منابع:

کتاب : تفسير حكيم    ج‌2         

نوشتہ : استاد حسین انصاریان

 

خورشيد هدايت كه حقيقتى مافوق عقل و علم و سامان دهنده هر دو در مرحله تعقّل و بكارگيرى است و هيچ چيز در زندگى انسان جاى آن را نمى گيرد به صورت وحى از قلب پيامبران الهى كه صدق نبوّتشان را پرونده حياتشان و روحيات و اخلاقشان و به ويژه معجزاتشان ثابت مينمايد و برهانى ميكند طلوع مينمايد تا به قول قرآن مجيد و بخشى از دعاى كميل و جملاتى از نهج البلاغه و قطعاتى از روايات براى هيچ انسانى در هيچ زمينهاى عذرى در ناقص ماندن و عاجز ماندن و گمراه ماندن و به بيراهه افتادنش نمانده قرآن مجيد با بيانى رسا و منطقى و محكم و حكيمانه در اين زمينه ميفرمايد:

در برابر خدا پس از فرستاده شدن پيامبران عذر و بهانه و حجتى نباشد و خدا همواره تواناى شكست ناپذير و حكيم است.

اين حقيقت براى هر صاحب نظرى و براى هر خردمندى و براى هر مطالعهكنندهاى و براى هر صاحب انصافى مسلم و يقينى است كه: «هرمخلوقى براى كارى كه آفريده شده به وسيله هدايت و وحى آفريدگار به آن كار گماشته ميشود، و اگر هدايت و وحى ويژه به او به آن دلالتش نكند در جايگاهى كه در عرصه حيات دارد سرگردان و متحير و بى حركت و بى كار ميماند.»

در پهن دشت هستى هم آفريدن و هم توجيه و راهنمائى از خداست:

أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ: «1»

آگاه باشيد آفريدن و فرمان نافذ نسبت به همه موجودات كه در كارى كه بايد قرار گيرند ويژه پروردگار است هميشه سودمند و با بركت است مالك و مربى جهانيان.

رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى‌ كُلَّ شَيْ‌ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‌: «2»

پروردگار ما كسى است كه به هر موجودى آفرينش ويژه او را به او عطا كرد سپس به كارى كه بايد و به كمالى كه لايق اوست هدايتش نمود.

وَ أَوْحى‌ فِي كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها: «3»

و در هر آسمانى كار مربوط به آن را وحى كرد.

وَ أَوْحى‌ رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا يَعْرِشُونَ.

ثُمَّ كُلِي مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلًا يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فِيهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ: «4»

و پروردگارت به زنبور عسل وحى كرد كه: از كوهها و درختان و از داربستهائى كه مردم برپا ميكنند براى خود خانههائى انتخاب كن.

سپس از همه محصولات و ميوهها بخور پس در راه هاى پروردگارت كه براى تو هموار شده به سوى كندو برو، از شكم آنها پس از راهنمائى و وحى خدا شهدى‌ نوشيدنى با رنگ هاى گوناگون بيرون ميآيد كه در آن درمانى براى مردم است، قطعاً در جريان كار زنبور عسل و نظم زندگى و محصول غذائى بى نظيرش كه همه و همه نتيجه وحى به اوست نشانهاى بر قدرت، لطف و رحمت خداست براى مردمى كه ميانديشند.

آرى چنين نيست كه خداوند فقط بيافريند و به وجود آورد و حركات منسوب و مرتبط به خود موجودات بدون تصرف و توجيه و هدايت الهى باشد، بلكه كوچك ترين عمل و حركت به فرمان و به وحى و هدايت آفريدگار است، اين فرمان و وحى كه از مبدء هستى صادر ميشود و نسبت به هر نوعى ازموجودات كيفيت خاص دارد بدون تخلف اجرا ميشود، در جمادات بدون قصد و اراده و منحصراً در همان راهى كه به وسيله هدايت تكوينى تعيين شده و به كيفيتى و وحيكننده خواسته است انجام مييابد.

ثُمَّ اسْتَوى‌ إِلَى السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعِينَ: «5»

آنگاه آهنگ آفرينش آسمان كرد در حالى كه به صورت دود بود پس به آسمان و زمين گفت خواه ناخواه به صورتى كه من ميخواهم و با شكل و اندازه و حجم و فاصله معين از يكديگر وجود بگيريد و بيائيد نهايتاً آن دو به زبان حال گفتند فرمانبردار آمديم.

احتمالًا كرات آسمانى نمى دانند چرا ميچرخند و در مدار معين به خودشان در حركت اند، خورشيد از حرارت و نور بخشى خود ناآگاه است و ماه خبر ندارد كه براى چه نور خورشيد را گرفته منعكس مينمايد، زمين نيز اطلاعى از حركت وضعى انتقالياش پيدا نمى كند ولى نتيجه همه اين اعمال پديد آمدن‌ شب و روز و فصول چهارگانه و اينجاد جانداران نباتى و حيوانى و ادامه بقاء و حيات آنهاست.

نبات فعاليت بيشترى دارد: تغذيه، نمو، توليد مثل و چون پاى بند زمين است طبيعت خوراكش را در پيش پايش مينهد و بر سرش ميريزد، كوشش ها، و چاره روزيهائى كه براى بقاء و رشد و تكثير نسلش ميكند، وسايل دفاعى كه در برابر دشمنانش بكار ميبرد موجب بهت و حيرت گياه شناسان گرديده است ولى با همه اين تدابير ملتفت و آگاه نيست كه اين گل هاى زيبا و ميوه هاى گوناگون خوش طعم را براى كه ميسازد و ميرساند و اين بوهاى خوش را چرا ميپراكند و چه موجودى از چوبش و برگش و محصولش و سايهاش و تنفسش سود ميبرد.

مطالعه درحيات حيوانات مختلف از زمينى و دريائى و خزنده و پرنده و به ويژه حشرات و غرائز آنها آدمى را به عجز و ضعف و جهل خود واقف ساخته شمهاى و گوشهاى عظمت و حكمت بى منتهاى آفريدگار را به او مينماياند و غرق در اعجاب و تحسين و تحيرش ميسازد.

باز چه موجودى است كه بيشتر از همه جانداران ديگر از زيبائى و رنگ آميزى هاى شگفت آنگيز و آواز دلربا و از سوارى شان و حمل اسباب و اثقالش بر آنها و از گوشت و پوست و شير و تخم و پشم و پر و موى و كرك آنها بهره مند ميگردد و از مطالعه وجودشان و ساختمان شگفت انگيزشان و حركاتش معرفت ميآموزد؟!

بديهى است كه بهره گيرنده از همه اينها يعنى آسمانها و خورشيد و ماه و زمين و شب و روز و گياهان و حيوانات گوناگون انسان است و انسان، ولى شگفت آور اينجاست كه همين انسانى كه فرمانرواى گيتى و مسلط بر خشكى و

دريا و آسمان و زمين و جماد و نبات وحيوان است و از عموم جانداران از نعمت جهان بهره مندتر است از همه آنها نادان تر و موذى تر و متجاوزتر است.

مؤلف كتاب آئينه داستانى درباره كاشف سياره نبتون در رابطه با وضع انسان ساخته كه بسيار خواندى و شنيدنى است، ميگويد: اين دانشمند فرانسوى مايل شد كه برود از سياره نامبرده خبرى بگيرد، درحالى كه در گوشه اطاقش نشسته بر بال انديشه سوار و به يك چشم بهم زدن وارد آن شده به گردش ميپردازد تا به انجمنى ميرسد كه يكى از دانشمندان هيأت و نجوم آنجا كنفرانس ميدهد.

ناطق ضمن بحث در احوال كرات ديگر در شرح حال جانوران خشكى و آبى وطن ما زمين داد سخن ميدهد تا به انسان ميرسد و چنين ميگويد:

در ميان جانداران بسيار اين كره موجود فوق العاده عجيبى به نام انسان است كه درست مانند خيكى است كه چهار دسته دارد، دو تا از آنها كه كوچك ترند خوردنى به درون خيك ميريزند، و دو تاى ديگر خيك را به اين طرف و آن طرف حمل ميكنند، در ميان دو دسته كوچك تر غده پشم آلودى است كه هفت سوراخ براى ورود و خروج كثافات خيك دارد. همه كارهاى اين جانور عجيب با ساير هم جنسانش فرق دارد.

آنها عموماً به جامهاى كه طبيعت به آنان بخشيده قناعت ميكنند ولى او پارچه هاى رنگارنگ بر خود ميآويزد و خويش را در انظار عموم مسخره ميكند، و نيز ساير حيوانات به خوراكى كه طبيعت براى آنها معين كرده ميسازند ولى او خوراكيها را درهم ميآميزد و در آنها تصرفات بيجا مينمايد و خود را بيمار ميكند و دسترنجش را به دارو و طبيب ميدهد تا بهبود يابد.

هر حيوانى و جاندارى جائى، پناهى لانهاى و مسكنى متناسب با خود دارد ولى اين جانور مساحت وسيعى را اشغال ميكند كه چندين برابر ميزان نيازش‌ ميباشد و هريك سعى دارد هر چه بتواند به وسعت مسكنش بيفزايد، از اين كار چنين به نظر ميآيد كه او جاى فراخ را دوست دارد ولى باز ميبينيم كه او بيابان هاى وسيع و خوش آب و هوا را رها كرده دريك محل به نام شهر ازدحام نموده براى يكديگر مزاحمت به وجود ميآورند و از سر و كول هم بالا ميروند درعين حال هر كدام ميكوشد مسكن ديگرى را به تصرف آورد، گويا اينها از محروميت هم نوع لذت ميبرند و ... در هر حال از مجموع رفتار و كردار اين جانور چنين مينمايد كه خالى از يك نوع جنون خاص نمى باشد. «6» درعين حالى كه هيچ جاندارى به اندازه انسان مسلط بر جهان و بهره مند از نعمت هاى متنوع آن نيست هيچ موجودى مانند او نادان و متجاوز نمى باشد، نوزاد آدمى هنگام ولادت هيچ نمى داند، همه چيز و همه كار حتى پستان به دهن گرفتن و راه رفتن را بايد به وى بياموزد، در غذا خوردن و جامه پوشيدن حتى قضاى حاجت نيازمند كمك است، بايد مواظبتش كنند تا در آتش نسوزد و در آب خفه نشود و از جائى و در چاهى نيفتد، جانوارن ديگر ميدانند چه غذائى و چه مقدار بايد بخورند، چگونه و چه موقع بايد جفت گيرى نمايند تا نوزادانشان را بتوانند حفظ كنند و طعمه دهند و بپرورانند، ولى انسان در خوردن و آشاميدن اسراف ميكند، بيش از مقدار لازم و از خوردنيها و آشاميدنى هاى زيانبار ميخورد و بيمار ميشود، با مواد مسكر و مخدّر خود را مسموم ميكند و چه بسيار كسانى كه اين اسراف موجب هلاكتشان شده است، هم چنين كار افراط و تجاوز از حدّ انسان در اعمال غريزه جنسى به جائى ميرسد كه به نواميس ديگران حتى به هم جنس خود تجاوز مينمايد، و علاوه بر ضعف و پيرى زودرس و بيمارى‌ هاى تناسلى كه گريبانگيرش ميشود مفاسد بسيار ديگرى را به وجود ميآورد و چه بسا بسيار اتفاق افتاده كه براى وصول به مقصود كسى يا كسانى را كشته و يا خود را به كشتن داده است، مراجعه به پرونده هاى جنائى ميزان جناياتى را كه از اين راه به وقوع پيوسته معلوم ميدارد.

حرص شديد به جمع آورى مالى كه از ميزان احتياج خود و هفت پشتش اضافه است و عمر را تباه كردن و سلب آسايش از خود نمودن و احياناً جان بر سر اين كارگذاشتن از اشتباهات ديگر اين موجود عجيب است.

در موجودات اجتماعى ديگر مانند مورچه و زنبور عسل هر فردى هر دستهاى بدون كوچك ترين تخلف و تمرد كار و وظيفه مربوط را با كمال صداقت و صميميت انجام ميدهند اما اين اشرف مخلوقات چه ميكند؟

هركس ميخواهد از زيربار وظيفه شانه خالى كند، كارش را بر ديگرى تحميل نمايد، تقلب، تزوير، فريب و خيانت از امور رايج و معمول جامعه بشرى است، هر فردى ميكوشد حق ديگرى را غصب كند و مقام ديگرى را اشغال نمايد، مال ديگرى را ببرد و اگر يكى از كارهاى خودش را ديگرى بخواهد دربارهاش انجام دهد بانگ و فرياد برمى آورد، بر اثر اين افكار و اعمال كشمكش و نزاعها و بالاخره كشتارها و جنگ هاى منطقهاى و جهانى به وجود آمده و ميليونها بلكه ميلياردها خانواده از هستى ساقط شده اند.

به راستى كه بهترين معرفى براى انسان همان است كه زبان وحى از او فرموده است‌

إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولًا:

بى ترديد انسان «به علّت ادا نكردن حق امانت كه تكليف و مسئوليت الهى و انسانى است» بسيار ستمكار و نسبت به فرجام خيانت در امانت بسيار نادان است.

در ميان جانوارن گوناگون تنومندتر، باهوش تر، شنواتر، بيناتر، و خلاصه قوى تر از انسان در همه چيز حتى در رشته هاى علمى و فنى فراوانند، مترلينگ در ميزبان ناشناس، ص 141 ميگويد: «در ميان حشرات، معماران، مهندسان، علماى رياضى، فيزيك، شيمى، هندسه، طب جراحى و بافندگى بزرگى وجود دارند كه از همكاران خود درميان نسل بشر بسيار كامل تر و پيشرفته ترند» و شواهد روشن و فراوانى ميآورد.

اما در خصوص ضعف جسمانى انسان نويسنده نامبرده در كتاب راز بزرگ، ص 278 مينويسد: ما در ميان جانوران دنيا موجود ضعيفى هستيم و بدون اغراق ميتوان گفت كه در طبيعت جانورى ناتوان تر و بى حفاظ تر و نازك تر از ما وجود ندارد.

مثلًا به تصور ما ضعيف ترين جانوران حشراتاند در صورتى كه دهها برابر از ما مجهزتر و در برابر دشمنان محفوظ ترند، اين مورچه ضعيفى كه زير پاى شماست به قدرى قوى است كه ميتواند دو هزار برابر وزن خود بار حمل كند و زره ضخيمى كه بدنش را پوشانده با توجه به تناسب، از زره چهارصد ميلى مترى نبرد ناوهاى ما ضخيم تر، محكم تر، و پايدارتر است ولى ما نصف وزن خود را نمى توانيم حمل كنيم، حفاظى از نيش پشه و زنبور نداريم، اعضاى بدن ما با مقايسه با جانوران ديگرمانند علقه و مضغه است و شباهت به ژلاتين يا شير دارد، محكم ترين اعضاء بدن ما استخوان است كه گويا براى طفل شير خوار ساخته شده است.

ستون فقرات ما با كمترين فشار غيرعادى ميشكند ولى مار ميتواند هزار برابر وزن خود را حمل كند، براى ضعف انسان مثال هاى فراوانى ميتوان زد و شواهد بسيار آورد ولى براى بيان مقصود ما همين مقدار كافى است كه اميرالمؤمنين (ع) ميفرمايد:

«مسكين ابن آدم، مكتوم الاجل، مكنون العلل، محفوظ العمل، تؤلمه البقّه، وتقتله الشرقه، وتنته العرقه:» «7»

بيچاره و زمين گير فرزند آدم، زمان مرگش پنهان، بيمارى هايش پوشيده، كردارش نزد خدا براى محاسبه درقيامت محفوظ است، پشهاى او را به درد ميآورد، جرعهاى گلوگير او را نابود ميكند، و عرق وى را بدبو ميسازد، اينها همه شرح يك جمله قرآن است كه فرمايد:

خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِيفاً: «8»

انسان ناتوان آفريده شده است.

با آنچه از نادانى و ناتوانى و ستمكارى بشر گفته شد آيا مؤاخذه از او و عقاب و كيفرش با عدل خدا سازگار است؟

چون هر كار خلاف و ارتكاب گناهى كه از كسى صادر ميشود يا بخاطر اين است كه نمى داند و تشخيص نمى دهد يا به سبب اين است كه مقصود خود را از راه راست و طريق صحيح نمى تواند انجام دهد ناچار به بيراهه ميرود و كژ روى ميكند چنان كه در دعاى عرفه حضرت حسين آمده است:

«وانما يعجل من يخاب الموت وانما يحتاج الى الظلم الضعيف:»

فقط كسى كه ميترسد كار از دستش بدر رود شتاب ميكند و منحصراً انسان ضعيف نيازمند به ستم نمودن ميشود.

و گناه خواه كبيره و خواه صغيره حتى شرك نوع ستم است يا ستم به خود يا ستم به غير و به عبارت روشن تر چون ظلم است گناه است، حال كسى كه غريزه جنسى او را ديوانه كرده و عشق به مال و جاه كورش نموده و از راه‌ مشروع نمى تواند يا مشكل است به مقصود برسد بناچار دست به تجاوز ميزند چرا بايد مجازات شود و محكوم به ورود به دوزخ و كشيدن عذاب گردد؟

بالاتر از اين مكلف بودن انسان به ايمان غيب است كه مقدم به همه تكاليف و مهم تر از جميع وظايف دينى است، بشر بيچارهاى كه به اندازه يك حشره پست علم و آگاهى در امور محسوس زندگى ندارد و از تشخيص مصلحتش حتى در امر خوراكش ناتوان است و نمى داند چه چيز و چه اندازه بايد بخورد چگونه مكلف ميگردد به پروردگار، فرشتگان و عوالم غيب ايمان بياورد؟

پاسخ اين همه ايراد و اعتراض را حضرت حق در پايان آيهاى كه در سطور گذشته عنوان مطلب بود داده است:

لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ: «9»

مردم را پس از آمدن پيامبران و ابلاغ وحى و بيان تكاليف و وظائف و رساندن هدايت حق در همه امور بر خدا حجت و عذر و بهانه قابل قبولى نيست.

اگر پيامبران معبوث به رسالت نشده بودند، و وحى كه حاوى همه نقشه هاى سعادت دنيا و آخرت مردم است از افق قلب آنان تجلى نكرده بود اعتراض و ايراد فوق وارد بود و كيفر و عذاب خلق اگر عذابى را مستحق بودند برخلاف عدالت صورت ميگرفت ولى خدا عزيز و حكيم و تواناى درست تدبير و درستكار اولًا انسان را بر فطرت توحيدى و دينى آفريده است ثانيا برهر قومى و در هر زمانى پيامبرى مبعوث فرموده است تا هم عقايد حقه لازم و صالح و ناصالح اعمال و اخلاق را به آنان بياموزد، و از همه مهم تر راه تسلط برنفس سركش و غرائز بى مهار و خواسته هاى بى در و دروازه را به آنان نشان دهد.

بى ترديد چنان كه فرهيختگان شرق و غرب اقرار دارند هيچ عقل و علمى و نيروئى جز وحى و هدايت الهى نمى تواند بشر را به راه راست و طريق تكامل راهنمائى كند و نيز در تفاوت ميان علم و دين گفتهاند كه علم ما را بر طبيعت تسلط ميبخشد ولى دين ما را بر خويشتن مسلّط و فرمانروا ميسازد.

پس آنچه از جهل و ضعف و عقل و علم محدود آدمى گفته شد با غريزه دينى و بعثت پيامبران جبران شده، و در سايه اين حقيقت انسانى دانا و توانا «10» و عادل و صادق و خيرخواه و نيك انديش و آبادكننده دنيا و آخرت به وجود خواهد آمد، چنان كه تاريخ حيات بر به وجود آمدن چنين انسان هاى والائى گواهى صادق و شاهدى راستين است.

اميرالمؤمنين (ع) در خطبه اول نهج البلاغه به جايگاه والاى پيامبران در زندگى انسان و اين كه در سايه تعاليم آنان خوشبختى واقعى انسان تأمين ميشود ميفرمايد:

پس خداوند پيامبرانش را در ميان مردم برانگيخت و انبياى خود را با فاصله هاى معين به سوى آنان فرستاد، تا از آنان عمل براساس پيمان فطريشان را بخواهند و نعمت هاى فراموش شده خدا را به يادشان آورند و با تبليغ وحى كه مجموعه فرمان هاى خدا و خواسته هاى او به مصلحت زندگى آنان است حجت را بر آنان تمام كنند و گنجينههاى عقول را بر آنان برانگيزانند و نشانههاى حق را در همه هستى به آنان بنمايانند: از اين بلند آسمان كه بر بالاى سرشان افراشته و زمين كه گهواره زير پايشان نهاده، و معيشتهائى كه آنان را زنده ميدارد، و اجلهائى كه ايشان را به دست مرگ ميسپارد، و ناگواريهائى كه آنان را به پيرى مينشاند و حوادثى كه به دنبال هم بر آنان هجوم ميآورد.

خداى سبحان بندگانش را بدون پيامبر يا كتاب آسمانى يا حجتى لازم، يا نشان دادن راه روشن رها نساخت، پيامبرانى كه كمى عدد نشان و كثرت تكذيب كنندگانشان آنان را از رساندن پيام حق و ابلاغ وحى باز نداشت.

بعثت پيامبران و طلوع وحى از افق قلبشان براى تربيت واقعى انسان بهترين و استوارترين دليل بر اين است كه عقل و زائيده او علم توانائى تربيت و كنترل بشر را ندارد، و بدون پيامبران و بدون وحى جامعه بشرى هر چند از عقل و علم برخوردار باشد زندگى سالم و درست و حيات حكيمانهاى نخواهد داشت، بلكه عقل و علم در دست او بدون هدايت الهى چون چراغ روشنى است كه در دست دزد ماهرى قرارد داد.

در مقدمه كتاب وحى و نبوت آمده: خواننده گرامى همين قدر كه سر عناد و لجاج نداشته و تا اندازهاى حق طلب و حقيقتپذير باشد خواه به كلى بيدين و خواه سست عقيده و يا در شك و ترديد و تحير كه بدترين حالات است، هر كدام ميخواهد باشد، به بركت قرآن كه در پرتوش راه يافتهايم و به بركت آيات كريمهاى كه در اين كتاب تفسير و تشريح شده است به روشنى حقانيت اديان و شرايع الهى و صدق انبيأ را بفهمد و بپذيرد و نزول وحى و وقوع معجزات را به آسانى تصديق كند و برايش مسلم و قطعى و بديهى شود كه نجات بشر از اين همه مهالك و مفاسد و جنايات هولناك و شيوع فشحا و منكرات كه زندگى را چنان بر همگى سخت و تلخ كرده كه حتى در ممالك مترقى و متمدن بيماريهاى روانى شايع و مصرف مواد مخدره در ازدياد و اشحار روز افزون است، خلاصه نجات بشر عصر فضا از اين جهنم سوزانى كه به راهنمائى عقل و علم و به كمك صنعت و ماشين بر افروخته، جز با پناه بردن به سايه دين ممكن و ميّسر نيست و فقط در پرتو دين خواهد توانست به سعادت حقيقى برسد.

انسان با آن كه از جانوارن ضعيف و فاقد اسلحه طبيعى بود، با نيروى عقل در ميدان تنازع بقاء بر حيوانات نيرومندتر از خود و بر طبيعت پيروز گشته همه را استخدام كرد، از اين پس نوبت به مبارزه و مجاهده با نفس ميرسد كه پيغمبر جهاد اكبرش ناميد و در اين پيكار نه تنها از عقل و از علم نيز كارى ساخته نيست بلكه اگر اين دشمن خطرناك غالب شود عقل و علم را نيز ابزار كار خود ساخته در راه فساد و جنايت به كار خواهد برد، در اين هنگام انسان عاقل عالم به صورت ديوانهاى از بند رسته و درندهاى زنجيرگسسته در خواهد آمد كه همه روز اخبارشان را در روزنامهها ميخوانيم و از راديوها ميشنويم، و تنها با نيروى ايمان و ديانت و سلاح تقوا ميتوان بر نفس پيروز و مسلّط گرديد، اين است كه گفتهاند علم ما را بر طبيعت مسلط ميكند و تنها دين است كه ما را بر خويشتن تسلّط ميبخشد و با اين تسلّط و پيروزى است كه ميتوان از همه عوامل و نيروهاى طبيعت و از قوا و غرائز و مواهب خويش حداكثر استفاده را نمود، و همه را در راه خير و صلاح همگانى به كار برد و در مسير تكامل گام نهاد و پيش رفت، چون فقط در نوع انسان است كه تكامل در مرحله تكامل جسمى متوقف نمى ماند بلكه پس از آن نوبت به تكامل روحى و تعالى روانى ميرسد و در حققت خود تكامل در انسان تكامل مييابد، ولى در اين مرحله مانند مرحله نخستين تكامل طبيعى و قهرى نيست بلكه ارادى و اختيارى است كه بايد آن را بخواهد و بكوشد و مجاهده كنند، در اين مسيرانبياء رهبر و راهنماى جوامع بشرند و هريك معرّف آخرين مرحله تكامل انسان تا زمان خويش اند، و امروز دين حق موجود و كتاب وحى محفوظ جز اسلام و قرآن نيست، و خاتم پيامبران‌ به قول مطلق، انسان كامل به تمام معنى كلمه ميباشند و منحصراً با قبول اين دين و اطاعت از اين كتاب و پيروى از اين پيغمبر است كه جامعه بشر به سعادت خواهد رسيد و همه افراد منشأ خير و بركت و رحمت و هدايت براى يكديگر خواهند بود.

گرچه نياز شديد جهان امروز به اسلام و قرآن ريشه در علل مختلف و زمينه هاى گوناگون دارد ولى براى اين كه اين بخش يعنى تفسير هدايت خدائى طولانى تر نشود به يك علّت از ميان همه علل كه به نظر ميرسد مهم تر باشد اشاره ميكنم و سعى ميكنم علاوه بر بيان اعتقاد خود امهات مطالب را از نوشته يكى از دانشمندان بزرگ و دلسوز معاصر نقل كنم.

از علل احتياج شديد جهان به تعاليم اسلام و به عبارت ديگر هدايت الهى كه متجلى در وحى و نبوت است، قدرت پى پايان و تسلّط روز افزون شهوات است.

اينك در برابر ديدگان شما اروپاى متمدن است كه در گرداب عميق شهوات پليد حيوانى فرورفته و نيروى خلاصى از آن را ندارد.

مى گويند علم در اروپا ترقى و تقدم يافته، البته اين حقيقت قابل انكار نيست ولى نكته قابل دقت و جالب توجه اين است كه بشريت از اين ترقى و تقدم بهره و نصيبى شايسته نبرده است، زيرا هيچ گاه ممكن و متصور نيست كه بشريت با اسارت شهوات راه ترقى را بپيمايد.

شك نيست كه اكتشافات علمى و اختراعات صنعتى غرب بعضى از مردم نزديك بين و سطحى را شيفته و مفتون خود ساخته است زيرا اين عده هواپيماهاى سبك پر و بمب اتم و دستگاه راديو و تلويزيون و پيشرفت هاى عظيم الكترونيكى و پديدآمدن رشته مختلف و پيچيده علمى و سفر به كرات آسمانى و امثال آن را مقياس و ميزان ترقى و تقدم پنداشته اند، ولى جاى ترديد نيست كه اين مقياس و ميزان ناقص و نارساست و مقياس صحيح و خطا ناپذير در ترقى مقدار قدرت و تسلّطى است كه انسان بر هواى نفس و خواهشها و خواسته هاى بى مهار دل خود داشته باشد و ما وقتى با اين ميزان صحيح بشريت كنونى را بسنجيم به خوبى خواهيم ديد تا كجا دچار هبوط و سقوط شده است.

بايد در نظر داشت كه اين مقياس و ميزان كه به آن اشاره شد يك موضوع ساختگى و تحميلى نيست كه اديان يا علم اخلاق بدون مبناى واقعى و اساس عقلى وضع كرده باشد. بلكه اين تنها ميزانى است كه نظام دقيق طبيعت، وزن و ارزش كليه اقوام و ملل گذشته را به وسيله آن تعيين كرده است و صورت و سياهه آن را با دقت تمام به نام تاريخ ثبت و ضبط نموده و به همين دليل است كه شما در طول تاريخ بشرى هيچ قوم و ملّتى را نخواهيد يافت كه نيرومند و پايدار مانده و در راه خير و صلاح و تقدم و ترقى بشر گام زده باشد در صورتى كه افراد آن قوم به كامرانى و شهوت پرستى اشتغال داشته باشند.

كدام علت و موجب بود كه مجد و شكوه يونان قديم را در هم شكست؟ روم قديم را نابود كرد، دولت ساسانى را به دست فنا و زوال سپرد؟

كدام علت بود كه خلافت را در پايان عصر بنى العباس تار و مار كرد و بالاخره چه موجب شد كه ملت عياش و شهوت ران فرانسه در جنگ دوم جهانى در برابر اولين ضربت به زانو در آيد و خوار و زبون شود و قدرت و سيادت خود را از دست بدهد؟

آيا جز براى اين است كه ملت فرانسه ملّتى عياش و شهوت ران است و سرگرمى به لذت هاى بهيمى و افراط در انواع شهوت رانى نيروى مادى و معنوى او را فرو كاسته و قدرت مقاومت و دفاع را از او سلب كرده و كار پستى و دون همتى او را به جائى رسانده كه از ترس خراب شدن كاخها و رقاص خانه‌ هاى پاريس در زير بمب هاى مخرب شرف و حيثيت تاريخى خود را فدا ميكند و در واقع آبرو و مجد تاريخى خود را سپر دفاع كابارهها و مراكز فسق و فجور قرار ميدهد؟!

ممكن است مردم غافل و شهوت پرست براى معارضه با حجت هاى قوى و براهين نيرومندى كه در سراسر تاريخ جهان براى اثبات اين حقيقت وجود دارد، كشور و ملت آمريكا را مستند خود قرار دهند و بگويند: اينك ملت و كشور آمريكاست كه در بحبوحه شهوت رانى و آلودگى هاى حيوانى بسر ميرد و با وجود اين مسئله نيروى سرشار خود را حفظ كرده و از جهت قدرت سياسى و صنعتى و انتاج مادى در رأس كليه اقوام و ملل جهان قرار دارد.

جواب اين شبهه اين است كه اولا اين قدرت و نيروى سرشار را كه اكنون در اختيار آمريكاست مربوط به وضع حاضر آن كشور نيست، بلكه حاصل دسترنج و زحمت مردان صابر و زاهدى مانند «توماس اديسون» است كه روزهاى متوالى را در آزمايشگاه خود مانند زاهدى صومعه نشين بسر ميبرد و با اكتفا و قناعت به چند پاره نان خشك و چند جرعه آب هم چنان مطالعات عملى و تجربيات صنعتى خود را ادامه ميداد و حتى در شب عروسى از مجلس جشن و شادى خود فرار ميكرد و بى اختيار و ديوانه وار به آزمايشگاه خود پناه ميبرد و به كار بحث و تحقيق خود ادامه ميداد.

آرى اينگونه مردان صابر و قانع و زاهد بودند كه تمدن صنعتى و قدرت علمى و مادى آمريكا را پايه گذارى كردند و به اين درجه از عظمت و ثروت ارتقاء دادند.

ثانياً: كسانى كه به قدرت و ثروت آمريكا و عياشى و شهوت پرستى سكنه آن قاره استناد ميكنند نمى دانند يا نمى خواهند بدانند كه ملت آمريكا ملتى جوان‌ است كه از هر جهت چه از حيث روحى و چه از حيث جسمى و مادى در عنفوان جوانى بسر ميبرد و بنيه و مزاج جوان هميشه بر تحمل بيماريها قدرت و توان فراوانى دارد و آثار مرض كمتر در وجودش پديدار ميشود ولى درعين حال شخص بصير و خبير در همان اوج نشاط و بحبوحه جوانى به خوبى ميتواند عوارض مرض را از پشت پرده فريبنده و نشاط ظاهرى ببيند.

ثالثاً: توليد و تثمير عظيم و سرشار در آمريكا منحصربه بخش توليدات مادى است، به اين معنا كه ملت آمريكا با وجود ثروت فراوان و جوانى و نشاط و نيروهاى عظيم طبيعى و بشرى كه دارد، در عالم معارف و فضيلت و معانى عاليه انسانى و توليد و انتاج قابل ذكرى ندارد زيرا شهوت رانيها و عيش و نوشها مجال اين گونه امور را از او سلب كرده و شبيه آلات و ابزار يك ماشين ساخته است، چنان كه با اندكى دقت و مطالعه در طرز رفتار اين ملت با سياه پوستان آن سرزمين به غيربلاهاى عظيمى كه بر سر سرخپوستان تا نابودى نسل آنان درآورد، براى نشان دادن سطح اخلاق و طرز روحيه آمريكائى كه بالاخره سبب فنا و زوال او خواهد شد كافى است و اين وضعى كه در عياشى و شهوت رانى و رفتار با اقوام ديگر در آمريكا حاكم است دليل بارز ديگرى است بر اين كه هيچ قوم و ملّتى از رهگذر سقوط وهبوط در درّه وحشت زا و هولناك شهوت رانى به قلّه فضيلت اخلاقى و انسانيت صعود نخواهد كرد و به همين جهت دنياى امروز كه در سراشيبى هلاكت و لبه پرتگاه خسارت است هم چنان مانند دنياى هزار و پانصد سال قبل كه عصر ظهور اسلام بود جدّاً نيازمند به اجابت دعوت اسلام و تربيت اين آئين پاك و سعادتبخش است تا او را از قيد بندگى شهوات رها سازد و نيروهاى سرشار و عظيمش را در راه بالابردن سطح زندگى روحى و اخلاقى و انجام اعمال خير به كار برد و او را براى كرامت و شرف انسانيت شايسته و سزاوار سازد.

ممكن است برخى كوته بينان تصور كنند كه رسيدن به اين مقصد عالى براى بشريت آرزوئى بيش نيست و جامعه انسانى با گرفتارى هاى فراوانى كه از نظر غرائز و رذايل اخلاقى دارد نخواهد توانست خود را براى صعود به اين قله و رسيدن به اين مقام عالى و شامخ آماده و مجهز سازد، ولى جواب اين شبهه اين است كه مدتها پيش از اين جامعه انسانى در طى تجربهاى نشان داده است كه ميتواند به اين اوج و ارتفاع صعود كند و هر امرى كه يك بار صورت وقوع گرفت و جامه عمل پوشيد ميتواند بار ديگر نيز واقع شود زيرا مردم همان مردماند و طبايع بشرى نيز همان طبايع است.

بشريت در روزگار قبل از اسلام در پرتگاهى نظير همين پرتگاه سقوط كرده و مانند همين وضع كنونى در قيد و بند شهوات اسير و گرفتار شده بود و شهرهاى عظيم در امپراتورى روم قديم از جهت عياشى و فسق و فجور پاى كمى از پاريس و لندن و ساير پايتخت هاى بزرگ دنياى كنوى نداشت و شهرهاى ساسانيان در هرج و مرج و سقوط اخلاقى و معنوى نظير همين هرج و مرج و سقوط اخلاقى كه در كشورهاى غربى و شرقى امروز رائج است واقع شده بود، ولى با وجود اين اسلام همگى اين مفاسد را اصلاح كرد و زندگانى فاسد و منحط آن عصر را به حياتى عالى و توأم با فضيلت و آميخته با نشاط و حركت و كوشاى در خير و آبادى تبديل كرد و انسانيت را چه در شرق و چه در غرب در راه تقدّم فكرى و روحى پيش برد و با آن كه شرور و مفاسد سراسر دنياى آن عصر را فراگرفته بود، جنبش اصلاحى اسلام از دفع آن همه شر و فساد عاجز نماند.

عالم اسلامى از تاريخ آغاز دعوت و جنبش اصلاحى اسلام تا مدت درازى هم چنان در سراسر جهان مصدر نور و خير و تقدم بود و هيچ گاه در خلال اين مدت دراز براى تحصيل نيروى مادى و تقدم علمى و فكرى، خود را به ابتذال و شهوت رانى و هرج و مرج اخلاقى نيازمند نديد، و اين قدرت و سطوت هم چنان ادامه داشت و به عنوان نمونه كامل و مثل اعلا در كليه مظاهر اجتماعى و سياسى و اقتصادى ياد ميشد، تا آنگاه كه بر اثر اوج انحراف حكومت هاى حاكم بر مسلمانان كه بدون ترديد ريشه در سقيفه داشت اخلاق عمومى رو به هبوط و انحطاط نهاد و شهوات بهيمى مردم را در اسارت و بندگى خود كشيد و سنت قطعى الهى دائر بر سقوط و ذلت و زبونى شهوت رانان درباره ايشان نفوذ و جريان يافت. ولى به خواست خدا بيدارى و جنبشى كه اكنون در سراسر عالم اسلامى ديده ميشود جنبش مهيب و عظيمى است كه از نيروهاى اندوخته گذشته و قواى موجود استفاده خواهد كرد و آينده جهان را در اختيار خواهد گرفت و با استمداد از اين عوامل مهم رشد و نما، معجزهاى را كه اسلام در مرحله نخستين به ظهور رسانيد بار ديگر ظاهر خواهد ساخت و با قدرت و قوت آسمانى خود، جامع بشريت را از حضيض شهوت به اوج شرف و عزت خواهد رساند و اجتماعى پديد خواهد آورد كه نيروى خود را از آسمان هدايت الهى بيندوزد و در راه آبادى دنيا و آخرت بكار گيرد. «11»

 

 

پی نوشت ها:

 

 

______________________________

(1)- اعراف، آيه 54.

(2)- طه، آيه 50.

(3)- فصلت، آيه 12.

(4)- نحل، آيات 69- 68.

(5)- فصلت، آيه 11.

(6)- پاورقى وحى و نبوت، 112.

(7)- نهج البلاغه، حكمت 419.

(8)- نساء، آيه 28.

(9)- نساء، آيه 165.

(10)- وحى و نبوت، 110.

(11)- برهان قرآن، 29.

 


منبع : پایگاه عرفان
  • هدایت
  • هدایت بی واسطه
  • هدایت کننده
  • هدایتگردر تمام امور
  • هدایت الهی
  • هدایت حضرت حق
  • طلوع هدایت
  • 0
    56% (نفر 9)
     
    نظر شما در مورد این مطلب ؟
     
    امتیاز شما به این مطلب ؟
    اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

    آخرین مطالب

    ظهور صفات اسلامى
    بوسه بر بوسه گاه نبى
    همه چيز او عبادت بود
    مختار از ديدگاه امام
    بند يازدهم ترجیع بند محتشم کاشانی درباره امام ...
    عوامل تحریف در تاریخ عاشورا
    بواسطه خواندن زيارت عاشوراءمرض برداشته شد
    مقایسه بین مقام حضرت اباالفضل(ع) و آرزوی انبیای ...
    آثاروبركات اخلاقى،تربيتى سيدالشهدا(علیه السلام)
    خون گریه می کرد

    بیشترین بازدید این مجموعه

    عدالت
    ردالشمس حضرت علي عليه السلام
    صله رحم در قرآن
    مراحل قيامت‏
    محبت در سیره رسول خدا
    مراتب انتظار فرج (1)
    صبر و نماز، وسیله جلب حمایت الهی
    حمله ناجوانمردانه به حريم وحى و نبوت‏
    صبر و شکیبایی از منظر عرفان اسلامی
    متن دعای معراج + ترجمه

     
    نظرات کاربر

    پر بازدید ترین مطالب سال
    پر بازدید ترین مطالب ماه
    پر بازدید ترین مطالب روز



    گزارش خطا  

    ^