تعبير امام عصر (عج) از امام حسين (ع) به مولاى ما
وجود مبارك امام زمان (عج)، در نامهاى به قاسم بن علاء همدانى كه اهل يمن بود و وكيلِ وجود مبارك امام عسگرى (ع) در امور دين و دنياى مردم، مىنويسد: قاسم بن علاء! پنجشنبه روز سوم شعبان روز، ولادت مولاى ما، حضرت حسين بن على (ع) است. «1» اين كه امام زمان (عج) مىفرمايد: (مولاى ما) و نمىفرمايد: (مولاى من)، آيا منظور از (مولاى ما)، همه اهلبيت: از امام سجاد (ع) به بعد و همه شيعيان هستند؟ اين قابل تحقيق است؛ چون امام (ع) جمع را در اين نامه در نظر داشته است، عبارت: (مولاى ما) به كار مىبرند تا خودشان را هم در اين نامه جزو جمع به حساب آورند. آن وقت بايد سراغ عنوان اين جمعى رفت كه وجود مبارك حضرت اباعبدالله حسين (ع) مولاى آنهاست. در برابر كلم (مولا) در قرآن، روايات و فقه، كلم (عبد) آمده است. در دعاى كميل، چند بار اميرمؤمنان خطاب به پروردگار دارد، (الهى)، (سيدى) و (مولاى). آن كسى كه در برابر مولا است، عبد مىباشد. البته، مقام عبوديت در برابر مولويت حق، مسأل ويژهاى است. در آنجا، (مولا)، خالق عبد، رازق عبد، و ربّ عبد است. دنيا و آخرت عبد، در اختيار مولاى آن عبد است، ولى مسأله مولا و عبد در غير خدا، معنايش اين است كه سرمايهدارى آمده و افرادى را با هزينه كردن و سرمايه دادن، خريده است و آنها در خدمت او هستند؛ آنها براى او كار كرده و زحمت مىكشند، و مولا هم در مقابل زحماتشان، به آنان نظر، توجّه و لطف دارد و زمانى هم مىرسد كه مولا براى خدا رو به عبدش كرده و مىگويد: (أنتَ حُرٌ لِوَجْهِ اللهِ.): من به خاطر خدا، تو را از آن زحمت، از آن رنج، از آن مرارتى كه براى من مىكشى، آزاد كردم و اكنون تو آزادى، پس راحت باش!
آيا وجود مبارك امام عصر (عج) مىخواهد بگويد: حسين بن على (ع) بعد از اين كه به دنيا آمده، با آن هزينهاى كه كرده، هم ما را از دست كفر، ظلم، بدبختى، تيرگى و تاريكى خريده است و ما عبدِ او شديم، و بايد منتظر بمانيم تا خدمات ما مورد قبول او قرار بگيرد و در روز قيامت ايشان به پروردگار بگويد من مىخواهم هر كس را كه در مدار عبد بودنِ مولويت من قرار گرفته، آزاد كنم تا مصائب قيامت، مشكلات قيامت، دوزخ قيامت، متوجّه او نشود؛ چون پروردگار عالم هم بنا دارد خواست اباعبدالله (ع) را مطلقاً رد نكند.
مردود نشدن دعاى امام حسين (ع) به صورت مطلق
البته، خداوند متعال اين وعده مردود نشدن دعا را به صورت مطلقب براى هيچ پيغمبر و امامى ضمانت نكرده است. در متن قرآن، در سور مباركه توبه است. البته، داستانى اتفاق افتاد كه اين آى شريفه نازل شد. داستانش هم اينطور كه شيعه و سنى نوشتهاند، اين بود كه جوانى كه به عنوان شأن نزول اين آيه است، جوانى پاك، مؤمن و متدين بود كه در جنگ احد شهيد شد، و شهادت او هم مربوط به صبح عروسىاش بود. او پيش از شهادتش خدمت رسول خدا (ص) آمد، و به پيغمبر عظيمالشأن اسلام (ص) كه به خاطر ايمان اين جوان و ارزشش، خيلى به اين جوان علاقه داشت، عرض كرد: پدرم از دنيا رفته و من هم مى دانم كه شما نظرى به اين پدر من نداشتيد؛ چون پدرم باطن خبيث، آلوده و زشتى داشت. شما اگر بر جنازه او حاضر نشويد و نماز نخوانيد، من مىترسم خانواد ما انگشتنما شوند، و اين مسأله هم براى من سنگين و سخت است.
حضرت فرمود: برويد جنازهاش را بياوريد تا من بر او نماز بخوانم. آن جنازه را تشييع كردند و به كنار مسجد آورند. رسول خدا (ص) بيرون آمد و بر آن نماز خواند. ديگر ما نمازى بالاتر از نماز رسول خدا (ص) كه نداريم؟ كميّت نماز ما با رسول خدا (ص) يكى است. ما در نماز ميّت پنج تكبير مىگوييم، و رسول خدا (ص) هم پنج تكبير مىگفت؛ همانطور كه رسول خدا (ص) صبح دو ركعت نماز مىخواند، ما هم اين نماز را دو ركعت مىخوانيم و هر چيزى كه رسول خدا (ص) در اين دو ركعت نماز صبح مىخواند، ما هم مىخوانيم؛ كميّت نمازهاى ما با نمازهاى رسول خدا (ص) مساوى است. ديگر ما نمازى بالاتر از نماز رسول خدا (ص) كه نداريم؟ فرق بين نمازهاى ما و پيغمبر عظيمالشأن اسلام (ص)، در كيفيت است؛ يعنى دو ركعت نماز صبح او را پروردگار عالم در يك كفه بگذارد، و كلّ نمازهاى جن و انس را در يك كفه ديگر بگذارد، كفه نماز ايشان سنگينترخواهد بود، به خاطر باطن نمازش كه براى ما هم روشن نيست.
بعد از تكبير چهارم، ضرورتاً و به صورت واجب، نمازگزار ميّت بايد بگويد: (اللّهُمّ اغْفِرْ لِهَذَا الْمَيِّتِ.) اين دعا درحالى كه دعاكننده هم پيغمبر (ص) است و در نتيجه، كيفيت دعا هم بىنظير مىباشد، به محض اين كه پيغمبر (ص) تكبير پنجم را گفت و نماز تمام شد، جبرئيل (ع) با اين آيه نازل شد: (اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ) «2»: حبيب من! چه تو به جانب من دست به دعا بردارى و از من بخواهى اين قبيل مردهها را بيامرزم، و چه چنين درخواستى را از من نكنى، خواستنت يا نخواستنت براى من مساوى است، من تا به ابد چنين افرادى را نمىآمرزم؛ يعنى اين دعاى تو در مورد چنين افرادى مردود است. «3» امّا نسبت به حضرت سيدالشهداء (ع)، اراد حق اين است كه هرگز دعاى او را رد نكند. اين يك امتياز و يك ويژگى حضرت سيدالشهداء (ع) است. البته، حضرت سيدالشهداء (ع) مورد دعا را مىداند، اما اگر اتفاقاً در موردى كه به نظر مىآيد قابل اجابت نيست و ايشان وارد دعا بشوند، اجابت قطعى مىشود. آن وقت مقام روحى، محبت، عشق، نرمى و كرامتشان تا جايى است كه مرحوم ملا آقاى دربندى 1 كه از مراجع شيعه بود و در زمان حياتش، سالى شش ماه در تهران به سر مىبرد و شش ماه هم در كربلا، در زمانى كه در كربلا به سر مىبرد، بعد از نماز صبح تا اذان ظهر به حرم آمده و فقط گريه مىكرد در حالى كه هيچ كتاب دعايى را هم با خودش نمىبُرد. بعد از خواندن نماز ظهر و عصر ناهار مىخورد و كمى استراحت، و بعد دوباره به حرم كنار ضريح مىرفت و تا اذان مغرب گريه مىكرد و اين گريه بند هم نمىآمد.
در اين شش ماه هم فقط يك درخواست از اباعبدالله (ع) داشت و شش ماه براى اجابتش گريه مىكرد و درخواستش هم اين بود: حسين جان! براى دلخوشى ما، به حقّ مادرت زهرا، از تو مىخواهم در قيامت از شمر نگذرى؛ چون آن چيزى كه من درباره تو مىدانم اين است كه تو در عفو نمودن، چه كسى هستى؟ ترسم اين است كه همين كه در قيامت وارد بشوى، بگويى، خدايا! از قاتل من بگذر.
امروز سوم شعبان كه روز ولادت مولاى ما اباعبدالله حسين (ع) است درباره معناى كلمه مولا بحث مىكنيم كه مولا يعنى چى؟ و اين كه عبد يعنى چه؟ و اين كه روز آزادى عبد با اشاره مولا يعنى چه؟ اين را بايد از متخصّصان خيلى متخصّص پرسيد. سواد من در حدّ طلبگى معمولى است و بيشتر از آن را نمىدانم و اصلًا نمىفهمم.
هيچ قلم و مُركَّبى برتر از خون حسين (ع) نيست
مطلب ديگرى كه در اين روز فرخنده بايد بگويم، اين است كه رسول خدا (ص) مىفرمايد، هيچ كار نيكى در تمام عالم وجود، بالاتر از شهادت در راه خدا نيست، هيچ كار نيكى. «4» در روايت ديگرى كه هم اهلسنت و هم شيعه آن را از رسولخدا (ص) نقل كردهاند، حضرت چنين فرمود: مُركَّبى كه عالمان دين براى رساندن دين به مردم به كار مىگيرند و با آن كتابى، تفسيرى، فقهى مىنويسند، قيمتش از خون شهدا بيشتر است. «5» اما حالا بايد ديد قيمت اين مُركَّب، بيشتر از خون كدام شهدا است؟ چون در عالم خونى است كه خون ويژه مىباشد و ميلياردها قلم و درياها مَركَّب، نمىتوانند با اين خون ويژه نسبت برقرار كنند.
سلام امام عصر بر خون حسين (ع)، به عنوان خون زنده
خون امام حسين (ع)، خونى ويژه است. امام زمان (عج) از اين خون تعبير به خون زنده «6» كرده و مىفرمايند: من به اين خون زنده، سلام مىكنم. «7» ما تا حالا نشنيده بوديم. خون زنده خونى پاك است تا وقتى كه پنهان است. به محض اين كه از پنهانى در آمد، نجس مىشود و نماز با آن باطل است؛ طواف با آن باطل است؛ شايد حكمت آن اين باشد كه خون در پنهان، داراى گلبولهاى قرمز و سفيد متحرّك است. وقتى خون بيرون مىآيد، گلبولها از حركت مىافتند و فوراً زمينه ظهور ميكروب پيش آمده و آن خون نجس مىشود.
امّا امام زمان (عج) مىگويد: سلام بر اين خونهاى زنده، نه خونهاى آدمهاى زنده. خود خون را مىگويد، خون زنده. سلام بر اين خونهاى زنده؛ اين خونى كه در كربلا ريخته شده و صاحبش اعلم علماى اولين و آخرين بود.
يعنى اين جا نبايد پاى مُركَّب و قلم فقها، مفسرين و حكماى الهى را به ميان كشيد. علم كل در كنار علم اباعبدالله (ع)، جهل است. اين جا بحث علم عالمان و مركب و دواتشان قابل طرح نيست. خود اين خون، مُركَّبى شد براى نوشتن همه حقايق تا به قيامت. خود اين خون، كتابى است به پهناى آفرينش.
امروز كه حضرت امام حسين (ع) به دنيا آمد، جبرئيل (ع) نازل شد و عرض كرد: يا رسول الله! خدا مىفرمايد: اين فرزندى كه به تو دادم، خزان علم من است، نه خزان علم گذشتگان و آيندگان. يك وقت انسان به حوزه مىرود تا استادى را انتخاب كند، و سپس سى سال پاى درس آن استاد مىنشيند و اين گونه علم آنها را به خودش منتقل مىنمايد. اين جا پروردگار مىگويد، اين مولود همين الان كه به دنيا آمده، نه در آينده، خزان علم من است.
بنابراين، آن حضرت (ع)، شهيد عالم است؛ شهيد با معرفت است؛ شهيد بصير است، و علم و دانايى او و خبيرى و بصيرتش، از الله است، نه از معلمان بشرى.
در اين جا پروند اين روايت هم بسته شد و معلوم شد اين كه پيغمبر (ص) مىگويد، مُركَّب علما از خون شهدا افضل است، منظور خون كدام شهيد است.
تجليل ويژه پيامبر (ص) ازامام حسين (ع): حسين از من است و من از او
برادران و خواهرانم! مطلب ديگرى كه شايسته است در اين روز فرخنده بگويم، مطلبى است كه خواندن پروند آن و فهمش براى شما، نياز به اين دارد كه انسان قاعد بسيار بسيار علمى و قابل بحث اتحاد عاقل، عقل و معقول را هضم كرده باشد. اين بحث بحثى است كه بيش از سه هزار سال است كه مورد توجّه حكماى الهى مىباشد. نتيج اين بحث چنين است كه: وجود انسانها در حركات عقلى كه براى خدا دارند، با عاقل، با عقل و با معقول؛ يعنى آنچه از معرفت و معلومات كه عقل آن را گرفته، متحد مىشود.
اين روايتى كه مىخواهم بخوانم، با اين پرونده و با اين قاعده قابل حل است كه البته، توضيح اين قاعده، از دست من بر نمىآيد، بلكه آن مقدارى را هم كه بلد هستم و خواندهام، اگر بخواهم بيان كنم، تنها خودم و شما را فقط خسته مىكنم.
اين روايت را كه از رسول گرامى (ص) نقل شده، در كتب سنى ديدهام و شيعه هم آن را نقل كرده است. دربار احدى هم چنين متنى از ايشان نيامده است، جز اين كه آن حضرت (ص) به اميرمؤمنان (ع) گفت: (لَحْمُكَ لَحْمِى، دَمُكَ دَمِى، حَرْبُكَ حَرْبِى، سِلْمُكَ سِلْمِى). «8» امّا شگفتآورتر سخنى است كه رسول گرامى (ع) دربار اباعبدالله (ع) فرمودند: (حُسَيْنٌ مِنِّى وَ انَا مِنْ حُسَيْنٍ.) «9» اين (مِنِّى) داراى بحث خيلى سنگينى است. يك رباعى مىخوانم تا شايد فهم اين روايت را آسان كند:
داند آن عقلى كه او دل روشنى است
در ميان ليلى و من فرق نيست
من كيم ليلى و ليلى كيست من
ما يكى روحيم اندر دو بدن «10»
يك خط اين رباعى را من به نقل از پيامبر (ص) مىگويم: (حُسَيْنٌ مِنِّى وَ انَا مِنْ حُسَيْنٍ.) «11» حالا بايد رفت سراغ پيامبر (ص) و ببينيم پيغمبر كيست؟ بزرگان دين با دليل و با برهان، نه با پند و اندرز، ثابت كردند كه وجود مبارك رسول خدا (ص) در اين عالم، مقام جمعالجمعى است؛ىعنى آنچه خدا در بيرون عالم و در باطن عالم دارد، همه را در او خلاصه كرده است؛ يعنى اگر بگوييم پيغمبر هم فرشتگان است، خواهم گفت، او چنين است. اگر بگوييم پيغمبر هم انسانهاست، خواهم گفت، چنين است؛ اگر بگوييم پيغمبر هم زندگان با ارزش عالم است، خواهم گفت، چنين است؛ اگر بگوييم پيغمبر هم ارزشهاست، خواهم گفت، چنين است، و اگر چنين نبود، محال بود اين آيه نازل بشود: وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ. «12» اين آيه دنبال الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ، «13» است. خدا مىگويد: من ربّ جهانيان هستم، همين خدا مىگويد: پيغمبر، رحمت براى جهانيان است؛ يعنى اين قدر به او بخشيدهام كه اگر كلّ موجودات از سفرهاش بخورند، سيرشان مىكند و از او كم هم نمىشود. آن وقت، پيغمبر مىگويد، حسين (ع) نيز اين گونه هست.
عوضهاى شهادت حسين (ع) در دنيا
مطلب ديگرى كه شايسته است در اين روز بگويم، اين است كه شهادت چنين انسانى، و اين كه بيايد جانش را براى خدا بدهد، آن هم در زمانى كه براى هيچ پيغمبر و امامى چنين ماجرايى پيش نيامده است، حتى براى اميرمؤمنان (ع) زمانى كه حسين (ع) جانش را براى خدا داد، زمانى بود كه اگر او جانش را هزينه نمىكرد، چراغ نبوت هم انبياء، چراغ توحيد و چراغ ارزشها براى ابد خاموش مىشد. او از طريق شهادت، حلق اتصال بين توحيد، نبوت، ارزشها و انسانهاست. نمىدانم قيمت اين شهادت را گرفتهايد. شهادت اين شهيد ويژه است، او خران علمالله است و عبارت (حُسَيْنٌ مِنِّى)، از سوى پيامبر (ص) دربارهاش گفته شده است. خون، خون زنده است. او در زمانى شهيد شده كه اگر شهادتش نبود، چراغ نبوت و ارزشها، براى ابد خاموش مىشد.
حالا اگر در اين دنيا بخواهند عوض اين شهادت را به او بدهند، فكر مىكنيد چه بايد بدهند. مىگويند در مثل مناقشه نيست. چارهاى نيست جز مثل زدن. بَر مكان اصلى شهر، زمينى هزار مترى است كه قيمتش از هم زمينهاى شهر بيشتر است. شهردارى صاحب زمين را دعوت مىكند و مىگويد، به مقدّسات سوگند، نمىخواهيم ظلم كنيم، و نمىخواهيم حقى را از بين ببريم، حالا ما اين زمين را به نفع مردم شهر لازم داريم. مىدانيم قيمت آن هم مترى دو ميليون تومان است، ما واقعاً برابر ارزش اين زمين معوّض مىدهيم و كم هم نمىگذاريم. الآن هم پولش را مىدهيم و به صورت نقد. حالا اين مُعوّض را پول بدهيم يا نه، پنج هزار متر زمين را در بهترين نقطه شهر بدهيم كه جبران اين هزار متر را بكند؟ انتخاب با شما است.
من تا حالا در روايات و آيات، كلم مُعوّض و عوض را در چنين مسأل ويژهاى نديدم. فقط دربار اباعبدالله حسين (ع) است كه امام زمان (عج) مىفرمايد: (الْمُعَوَّضُ مِنْ قَتْلّهِ) «14» مُعوّض نه نسبت به خود اباعبدالله (ع)، مُعوّض نه نسبت به نمازهايش و روزههايش، نه نسبت به اين كه فرزندى مثل زينالعابدين و علىاكبر 8 را تربيت كرده است، نه چنين نيست. اين مُعوّض، فقط قيمت خونش در دنيا است و به قيمت آخرت آن كارى ندارند: (الْمُعَوَّضُ مِنْ قَتْلِهِ انَّ الأَئِمَهَ مِنْ نَسْلِهِ وَ الشَّفَاءُ فِى تُرْبَتِهِ وَ الْفَوْزُ مَعَهُ). «15»
وقتى كه اباعبدالله (ع) خونش را هزينه كرد، عجيب است كه امام صادق (ع) مىفرمايد در كربلا حضرت امام حسين (ع)، خونش را، نه به خدا صدقه داد؛ نه آن را انفاق كرد؛ نه آن را عطا كرد و نه با آن معامله كرد؛ بلكه ايشان درباره اين خون مىگويد: (بَذَلَ مُهَجَتَهُ فِيكَ) «16»: اين خون را به رايگان به تو داد و گفت من در مقابل اين خون، هيچ نظرى جز رضايت تو ندارم.
امام زمان (عج) مىگويد، وقتى خدا اين خون را گرفت، گفت: من قيمتىترين شىء را از حسين بن على 8 گرفتم؛ براى همين عدالتم اقتضا مىكند، معوّضش را به او بدهم. امام زمان (عج) مىگويد، هر يك از ما نُه امام بعد از حسين (ع)، از امام زينالعابدين (ع)، با وزنى كه دارد، امام باقر (ع)، با وزنى كه دارد، امام صادق (ع)، موسى بن جعفر (ع)، حضرت رضا (ع)، حضرت جواد (ع)، امام هادى (ع)، امام عسكرى (ع) و من، يك بيست و هفتم مُعوّض خونش هستيم. من فكر نمىكنم آسمانها و زمين طاقت حلّ اين مسأله را اصلا داشته باشند. حل آن براى ما خيلى مشكل است، اين مسأله از قبيل اين سخن حق تعالى هست: (لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ). «17» ما نُه تن با هر مقامى كه داريم، در مجموع، تنها يك سوم عوض آن خونيم.
من از سنگينى اين مسايل، واقعاً قلبم در فشار قرار گرفته است. نمىدانيم امام حسين (ع) كيست؟ واقعاً نمىدانيم. پس خدايا! به ما محبت كن و او را به ما بشناسان؛ ما نسبت به ايشان جاهليم و نمىدانيم او كيست.
و امّا مُعوّض دوم كه يك سوم ديگر مُعوّض خون امام حسين (ع) مىباشد، اين است كه شخص پروردگار خوردن هر خاكى را از زمان آدم تا قيامت، و به طور كلى، خوردن همه خاكها را حرام كرده است؛ چنان چه اگر خداى ناكرده، زلزله پيش بيايد و قبر پيغمبر (ع) خراب بشود و دوباره بخواهند لَحَد ايشان را بچينند، اگر بگويند: مقدارى خاك زير صورت ايشان را يا خاك زير صورت زهرا (س) را برداريم و به مريضمان بدهيم، حرام است، امّا اراد خدا به اين تعلّق گرفت كه يكى از داروهاى اين عالم هستى را، نه خاك زير صورتش را، چون صورتش آنجا نيست، و نه
خاك زير گلوى بريد او را، بلكه خاك قبرش را قرار دهد. «18» امام زمان (عج) مىگويد، اين هم يك سوم عوض كه خدا از حرمت حرامش دست برداشت و گفت، خاك حسينم، حلال است، آن هم براى آن جايى كه هيچ كليدى نتوانست مشكل را حل كند. آن كليدى را كه مشكل غير قابل حل را حل مىكند، خاك حسين من است.
قافله غافل به گذرگاه عشق
آمد و پرسيد همى شاه عشق
گفت چه نام است بر اين سرزمين
از چه در اين جاست دل اندوهگين
گفت يكى نام بود ارض طف
طوفگه عرش برين از شرف
گفت يكى نام بود نينوا
زان دل عشاق چو نى در نوا
گفت يكى كرب و بلا زد فغان
شه كه قف اى قافله عاشقان
بار گشاييد كه منزل رسيد
كشتى عشاق به ساحل رسيد
بار گشاييد شهيدان عشق
كعبه همين جاست در ايمان عشق
جلو باغ ارم از كربلاست
رونق دير و حرم، از كربلاست
هر كه زده جام- جام بلا
بار گشايد به صفّ كربلا
كرب و بلا درس وفا مىدهد
تربت عشق است و شفا مىدهد
امّا يك سوم ديگر عوض اين است: (وَ الْفَوْزُ مَعَهُ.) «19» امام زمان (عج) مىگويد، هر كس در دنيا وآخرت، باطنش، ظاهرش و عملش بوى حسين (ع) را بدهد، به طور يقين، اهل نجات است و شكى در آن وجود ندارد: (وَ الْفَوْزُ مَعَهُ.) خدا نگاه و سخن ديگرى به اباعبدالله (ع) دارد.
غبار زائر حسين (ع)، نجاتبخش است
علام امينى 1 در جلد ششم الغدير نقل مىكند پدر و مادرى ناصبى، دشمن اهلبيت:، در بحرين زندگى مىكردند كه بچهدار نمىشدند. آنها پنج يا ده سال بود كه ازدواج كرده بودند. يك شب آن زن و شوهر براى خدا نذر كردند كه اگر خداوند متعال فرزندى به آنها بدهد، هجده و نوزده سالش كه شد، او را غرق اسلحه كنند تا در راه كربلا برود و به غارت اموال زوّار حسين و كشتن زائرانش بپردازد. خدا هم اين نذر را قبول كرد. آنها بچهدار شدند. آن پسر، هجده و نوزده سالش كه شد، پدر و مادرش او را صدا كردند و به او گفتند، ما چنين نذرى كرديم. او هم كه خودش ناصبى شده بود، قبول كرد. او را مسلح كردند و نشانى راه كربلا را به او دادند. او به راه كربلا رفت و براى انجام مقصودش درگودالى پنهان شد. گاهى از آن گودال سر مىكشيد تا ببيند آيا جمع زوّارى به كربلا مىروند تا او از آن گودال بيرون بجهد و پس از كشتنشان، اموالشان را ببرد. چون روز اول بود، كمى كه منتظر ماند، خسته شد و درون همان گودال به خواب سنگينى رفت. در خواب ديد كه قيامت هست و افرادى آمدند و مچ او را گرفتند و گفتند، به دادگاه بيا، هم قاتلى و هم دزدى. در قيامت راه فرارى هم براى كسى نيست. وقتى او را داخل آن دادگاه مىكنند، مىگويند، اين فرد محاكمه ندارد؛ پروندهاش را باز نكنيد و او را خجالت ندهيد. او هنوز كسى را نكشته است، هر چند نيت آن را داشته، و مالى را هم نبرده، هر چند نيت آن را داشته است. او اهل نجات است؛ چون عدهاى از زائران حسين (ع) هنگامى كه او خواب بود، آمدند و رد شدند و گرد و غبارشان، بر روى لباسهاى اين فرد ريخته و او اكنون بوى حسين (ع) را مىدهد. او نبايد به جهنم برود. كه ناگهان بيدار مىشود و اسلحهاش را دور مىاندازد و
شمشير و خنجرش را پرت مىكند و با پاى پياده به طرف كربلا مىدود و به زيارت حرم امام حسين (ع) مىرود. «20» علامه امينى 1 مىگويد: حسين جان، گرد و غبار زائرت كه آدم را از جهنم نجات بدهد، ديگر بودن با خودت با آدم چه مىكند؟
اين نگاه، نگاه خدا به اباعبدالله حسين (ع) است.
و امّا چگونه ما موقعيت امام حسين (ع) در قيامت را بفهميم؟ وقتى در دنيا نتوانستيم اين موقعيت را بفهميم، آيا در قيامت خواهيم توانست آن را بفهميم؟ به راستى، ما ورود او را و نگاه به او را در قيامت و محشر نمىدانيم.
پيامبر (ص)، اولين زائرى كه بر حسين (ع) مىگريد
امروز ولادت مولودى است كه هم انبياء منتظر او بودند؛ مولودى كه هم انبياء در گرفتارىها به او متوسّل شدند وقتى حسين (ع) متولّد شد، پيامبر (ص) دو بار به خانه فاطمه (س) رفت كه نورسيده را زيارت كند. يكبار در همان آغاز ولادت به نزد صفيه بنت عبدالمطلب، عمهاش و قابله حسين (ع)، رفت و گفت: اى عمه! فرزندم را بياور. صفيه گفت: پدر و مادرم فداى تو باد! چگونه او را به تو بدهم، و من هنوز او را تميز و پاكيزه نكردهام. حضرت گفت: به كسى كه جان محمّد در دست اوست، او را خداوند از بالاى عرش پاكيزه نموده است، بعد دستهايش را گشود و با كف دستانش او را از من گرفت، پس سر نوزاد را به زير آورد و شروع كرد به بوسيدن شاهرگها و گونههايش و مكيدن زبانش؛ مثل اينكه داشت عسل و شير مىمكيد. سپس حضرت (ص) گريهاى طولانى نمود. بعد كه هشيار شد، گفت: خداوند بكشد قومى را كه تو را مىكشد. صفيه گفت: حبيبم محمد (ص)! چه كسى عترت رسولالله (ص) را مىكشد؟ حضرت گفت: اى عمه! گروه ستمگرى از بنىاميه. «21» كمى بعدتر، پيامبر (ص) چون عاشق مشتاقى كه بىصبرانه منتظر ديدارى دوباره با معشوق خود است، باز به ديدار حسين (ع) شتافت. به اسماء، خدمتكار حضرت فاطمه (س)، گفت: پسرم را بياور. اسماء نورسيده را در تكه پارچه سفيدى گذاشت و به نزد پيامبر (ص) آورد. سپس حضرت در گوش راست اين نوزاد اذان گفت و در گوش چپش هم اقامه خواند و بعد او را در دامنش گذاشت و گريست. اسماء گفت: پدر و مادرم فداى تو باد، از چه چيز مىگريى؟ پيامبر (ص) گفت: بر پسرم گريانم. اسماء گفت: او كه اكنون تازه به دنيا آمده؟ حضرت كه جبرئيل (ع) او را باخبر كرده بود، گفت: گروه ستمكارى او را خواهند كشت. خداوند شفاعتم را به آنان نرساند. سپس فرمود: اى اسماء! فاطمه (س) را از اين خبر آگاه نكن؛ چون او به تولّد او قريبالعهد هست. «22»
پی نوشت ها:
______________________________
(1) 1. سيد بن طاووس حسنى، اقبالالاعمال، ج 2، ص 33.
(2) 1. توبه: 80.
(3) 2. على بن ابراهيم قمى، تفسير قمى، ج 1، ص 302.
(4) 1. شيخ كلينى، كافى، ج 2، ص 248.
(5) 1. شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 399- جلالالدين سيوطى، درالمنثور، ج 3، ص 72.
(6). «أَلسَّلامُ عَلَى الدِّمآءِ السّآئِلاتِ».
(7) 2. (شيخ حر عاملى، املالآمل، ج 2، ص 257.
(8) 1. علام مجلسى، بحارالانوار، ج 99، ص 106.
(9) 2. جعفر بن محمّد بن قولويه، كاملالزيارات، ص 116- جلالالدين سيوطى، جامع صغير، ج 1، ص 575.
(10) 3. مولوى.
(11) 1. همان قبل.
(12) 2. انبياء: 107.
(13) 1. فاتحه: 1.
(14) 1. شيخ طوسى، مصباحالمتهجّد، ص 826.
(15) 2. شيخ طوسى، مصباحالمتهجّد، ص 826.
(16) 1. شيخ جعفربن محمّد بن قولويه، كاملالزيارات، ص 401.
(17) 1. حشر: 21.
(18). قال الصادق 7: «فى طين قبر الحسين، شفا من كل داء و هو الدواء الاكبر (من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 600)، قال ايضاً: «حريم قبرالحسين خمسه فراسخ من اربعه جوانب القبر» (همان).
(19) 1. شيخ طوسى، مصباحالمتهجّد، ص 826.
(20). البته، اين پسر بعداً از علماى بزرگ شيعه شده و ادبياتش دربار غدير اميرمؤمنان 7 جزء ادبيات صف اوّل مىباشد و علامه امينى ادبيات عالمانهاش را آورده و تفسير كرده است.
(21) 1. محمّد بن سليمان كوفى، مناقب اميرالمؤمنين 7، ج 2، ص 234.
(22) 1. شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج 1، ص 29 ..
مطالب فوق برگرفته شده از
کتاب : نگاهى به مقام امام حسین (ع)
نوشته : حضرت استاد حسین انصاریان
منبع : پایگاه عرفان