منابع :
کتاب : تفسير حكيم جلد یک
نوشته : استاد حسین انصاریان
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِيداً (70) يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمالَكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ ....: «1»
اى اهل ايمان از خدا پروا كنيد و گفتارى حق و استوار و پاك و خالص از دروغ بگوئيد، تا خدا كردارتان را به اصلاح آورد، و گناهانتان را بيامرزد.
تقوا و گفتار حق مايه جلب رحمت و لطف و احسان خدا به سوى انسان است، انسان چون به رحمت حق وصل شود، اين اتصال سبب مىشود كه انسان كه از هر جهت نيازمند به تربيت است، در دامن مربى و پرورش دهندهاى چون حضرت حق قرار گيرد و آن مربى دلسوز اين موجود نيازمند به تربيت را مراقبت و مواظبت كند تا به رشد و كمال برسد و در اين مسير از گناهان و تقصيرات گذشتهاش در گذرد.
ولايت و دوستى و سرپرستى خدا
وَ إِنَّ الظَّالِمِينَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُتَّقِينَ: «2»
و بىترديد ستمگران دوست و سرپرست يكديگرند و خدا سرپرست و يار اهل تقواست.
ولايت حضرت حق ولايتى است كه هر كس در حيطه تصرف آن قرار گيرد گره از مشكلاتش باز مىشود، و قفل مهماتش گشوده مىگردد، و از ظلمات به سوى نور به حركت مىآيد، و از فتنه دشمنان در امان مىماند، و در قيامت در حصن حصين امان خدا از عذاب قرار مىگيرد.
شكسته شدن بنبستها و روزى بىزحمت و فراوان
وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً (2) وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ: «3»
و كسى كه در همه امورش به ويژه در امور مالى و خانوادگى و اجتماعى از خدا پروا كند، و تقواى الهى را به كار گيرد براى او راه نجات از مشكلات و شدائد و بنبستها را قرار مىدهيم و از جائى كه گمان نمىبرد به او روزى فراوان و پيوسته مىدهيم.
تقوا در روايات
از حضرت حق در روايات قدسى آمده است:
«انما الحسب عندى هو التقوى:» «4»
جز اين نيست كه شرافت و اصالت نزد من فقط تقوا و پرهيزكارى است.
«خير الحكمة خشية الله تعالى، و خير الغنى و القناعة، و خير الزاد التقوى:» «5»
بهترين دانش استوار بيم از عظمت خداى بزرگ است، و بهترين ثروت قناعت به داده خداست، و بهترين توشه براى دنيا و آخرت تقوا است.
از پيامبر بزرگوار اسلام در رابطه با تقوا روايات مهمى نقل شده است از جمله:
«من التقى الله عاش قويا، و سار فى بلاد عدوه آمنا:» «6»
كسى كه تقوا پيشه سازد نيرومند زندگى مىكند، و در حال امنيت در سرزمينهاى دشمنش حركت مىكند.
«ايها الناس ان العربية ليست باب والد، و انما هو لسان ناطق فمن تكلم به فهو عربى الا انكم و لد آدم و آدم من تراب و اكرمكم عند الله اتقاكم:» «7»
اى مردم عربيت پدر فرزند آور نيست، و جز اين نيست كه زبانى گوياست هر كس با اين زبان سخن بگويد عرب است، آگاه باشيد همه شما فرزند آدم هستيد و آدم از خاك است، و بزرگوارترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شماست.
عباس عموى پيامبر در گفتگوئى از پيامبر اسلام پرسيد: «فما الكمال؟ قال: تقوى الله عزوجل و حسن الخلق:» «8»
اى رسول خدا كمال چيست؟ حضرت فرمود: پرواى از خداى عزوجل و اخلاق نيكو.
«من احب ان يكون اكرم الناس فليتق الله، و من احب ان يكون اتقى الناس فليتوكل على الله:» «9»
كسى كه دوست دارد بزرگوارترين مردم باشد، بايد تقواى الهى پيشه كند، و كسى كه دوست دارد پرهيزكارترين مردم باشد بايد در همه امورش به خدا اعتماد و توكل كند.
«المتقون سادة، والفقهاء قادة، والجلوس اليهم عبادة:» «10»
پرهيزكاران سروران مردماند، و فقيهام فرمانروايان جامعهاند، نشستن نزد اينان عبادت است.
اميرالمؤمنين (ع) دربارهى تقوا روايات بسيار مهمى دارند از جمله:
«ان لاهل التقوى علامات يعرفون بها: صدق الحديث، واداء الامانة، و وفاء بالعهد، و قلة العجز و البخل، وصلة الارحام، ورحمة الضعفاء وقلة المؤاتاة للنساء، و بذل المعروف، وحسن الخلق، و سعة الحلم، واتباع العلم فيما يقرب الى الله، طوبى لهم و حسن مآب.» «11»
بىترديد براى اهل تقوا نشانههائى است كه با آنها شناخته مىشوند:
راستى گفتار، اداء امانت، وفاى به پيمان، كمى ناتوانى و بخل، صله ارحام، مهربانى با ناتوانان، موافقت اندك با زنان، بذل نيكى، اخلاق خوب، بردبارى گسترده، پيروى از دانش در آنچه كه آدمى را به خدا نزديك مىكند، خوشا به حال اينان، و قيامت خوبى براى آنان است.
«اتقوا الله الذى ان قلتم سمع، وان اضمرتم علم:» «12»
از خدا پروا كنيد خدائى كه چون سخن گوئيد مىشنود، و چون پنهان نمائيد مىداند.
«التقى رئيس الاخلاق:» «13»
تقوا سالار و رئيس اخلاق است.
«فان تقوى الله دواء داء قلوبكم، و بصر عمى افئدتكم، و شفاء مرض اجسادكم، و صلاح فساد صدوركم، و طهور دنس انفسكم، و جلاء غشاء ابصاركم، و امن فزع جأشكم، و ضياء سواد ظلمتكم:» «14»
بىترديد تقواى الهى داروى بيمارى دلها، و بينا كننده كور دلى و درمان كننده مرض بدنها، و اصلاح كننده فساد سينهها، و پاك كننده آلودگى جانها، و روشنى بخش پرده ديدگان، و امن كننده ترس و اندوه اضطراب آور، و سپيد كننده سياهى تاريكى وجود شماست.
«لا كرم اعز من التقوى و سئل (ع) اى عمل افضل؟ قال: التقوى:» «15»
هيچ كرم و بزرگوارى گرانمايهتر از تقوا نيست، و از آن حضرت از بهترين عمل پرسيدند، پاسخ داد: تقوا.
«لا يقل مع التقوى عمل، و كيف يقل ما يتقبل؟» «16»
عملى كه همراه تقواست اندك نيست، و چگونه چيزى كه در پيشگاه حق مورد پذيرش است اندك است.
حضرت صادق (ع) فرمود:
«ما نقل الله عزوجل عبداً من ذل المعاصى الى عز التقوى الا اغناه من غير مال، و اعزه من غير عشيرة، وآنسه من غير بشر:» «18»
خداى عزوجل بندهاى را از خوارى گناهان به عزت تقوا انتقال نداد مگر آن كه او را از طريق غير ثروت غنى كرد، و بدون عشيره بزرگوارى و عزت داد، و بدون بشر با او انس برقرار كرد.
از حضرت صادق (ع) از تفسير تقوا پرسيدند، فرمود:
«ان لا يفقدك الله حيث امرك، و لا يراك حيث نهاك:» «19»
وجودت را در محل طاعت و عبادت مفقود نبيند، و تو را در محل گناه مشاهده ننمايد.
از امام ششم (ع) روايت شده است:
«القيامة عرس المتقين:» «20»
قيامت بزم شادى پرهيزكاران است.
ابوبصير مىگويد از حضرت صادق از معناى آيه:
اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ
پرسيدم، حضرت در پاسخ فرمود:
«يطاع فلا يعصى، و يذكر فلا ينسى، و يشكر فلا يكفر:» «21»
از اوامرش اطاعت شود، و از منهياتش سرپيچى نشود، يادش كنند و فراموشش ننمايند، و به شكر و سپاسش برخيزند، و از كفران نعمتش بپرهيزند.
فقط تقوا سبب نجات است
ابوحمزه مىگويد: خدمت حضرت علىبنالحسين (ع) بودم كه مردى به محضر آن حضرت آمد و گفت: اى ابامحمد من گرفتار زنانم، يك روز زنا مىكنم و ديگر روز به روزه گرفتن پناه مىبرم، آيا روزه دارى من كفاره زناى من است؟! امام به او فرمود: چيزى نزد خداى عزوجل محبوبتر از اين نيست كه در فرمانهايش اطاعت شود، و در منهياتش از او سرپيچى نكنند، بنابراين نه زنا كن و نه روزه بگير، سپس حضرت سجاد (ع) او را به نزديك خود خواند و دستش را گرفت و به او فرمود: كار اهل دوزخ را انجام مىدهى، و اميد ورود به بهشت را دارى!! «22»
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- احزاب 70- 71.
(2)- جاثيه 19.
(3)- طلاق 2- 3.
(4)- كلمة الله 444 به نقل از سعد السعود سيدبنطاووس.
(5)- كلمة الله 463 به نقل از مسكن الفؤاد شهيد.
(6)- بحار چاپ بيروت ج 67 ص 283.
(7)- بحار ج 67 ص 288.
(8)- امالى طوسى ج 2 ص 112.
(9)- معانى الاخبار 196.
(10)- بحار ج 70 ص 290.
(11)- بحار ج 67 ص 282.
(12)- بحار ج 67 ص 283.
(13)- بحار ج 67 ص 384.
(14)- بحار ج 67 ص 284.
(15)- امالى صدوق 193.
(16)- بحار ج 67 ص 292.
(18)- كافى ج 2 ص 76.
(19)- بحار ج 67 ص 285.
(20)- خصال ج 1 ص 10.
(21)- معانى الاخبار 240.
(22)- كافى ج 5 ص 542.
منبع : پایگاه عرفان