فضيل عياض چند انديشه ناب دارد كه حيف است فراموش شود. تذكرهها نوشتهاند كه مردم از شنيدن نام او وحشت مىكردند. هم كسانى كه شهرنشين بودند از او مىترسيدند و هم بيابانگردها و كسانى كه كاسبىشان بين دو شهر جريان داشت. به هر حال، اين دزد معروف چند برنامه فكرى داشت كه ماندن نامش در تاريخ به سبب همين روشنايى فكر بوده است.
او از ارادتمندان وجود مقدّس حضرت موسى بن جعفر، عليهالسلام، بود و براى همين، يكبار هم حاضر نشد در دوره هارون با او ملاقات كند، چرا كه مىگفت:
مىترسم دينم از بين برود!
نقل است كه يكبار هارون در مكه بىخبر به ملاقاتش آمد. او آن شب مطلبى به هارون گفت كه به سبب آن هارون تا صبح خوابش نبرد و وقتى از منزل فضيل بيرون مىآمد گريه مىكرد. همان شب نيز هزار دينار براى فضيل فرستاد، اما فضيل عين هزار دينار را پس فرستاد و گفت:
من مدت زيادى است كه از دزدى توبه كردهام!
خدمتكار خانه گفت: ما كه پولى نداريم. لااقل اين هزار دينار را بپذيريد! اما او گفت:
بدنمان به اندازه كافى سنگين هست، براى چه هزار دينار به اين بار اضافه كنيم؟
به راستى خوب فكر مىكرد!
منبع : پایگاه عرفان