تفكر در جهان و خويشتن و مطالعه در اوضاع عالم راهى است كه انسان را به اين حقيقت مىرساند كه عالم حق است و خودش نيز حق است.
«سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ».
به زودى نشانههاى خود را در اطراف جهان و در نفوس خودشان به آنان نشان خواهيم داد تا براى آنان روشن شود كه بىترديد او حق است.
«وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ وَ إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِيَةٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِيلَ».
و آسمانها و زمين و آنچه را ميان آن دوتاست جز به حق نيافريديم، و بىترديد قيامت آمدنى است؛ پس [در برابر ناهنجارىهاى مردم] گذشتى كريمانه داشته باش.
«وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبِينَ».
و ما آسمانها و زمين و آنچه را ميان آن دو است به بازى نيافريدهايم.
خداوند هستى را بيهوده نيافريده است تا كسى بخواهد عناصر عالم را به بازيچه بگيرد: «2» انگشتانش را به قمار، معده را براى انباشتن شراب، فكر را براى حيلهگرى، و قدم را براى حركت به منظور گناه و معصيت به كار بگيرد. عالم و انسان هر دو حقاند. وقتى ثابت شد عالم حق است، هنگام مصرف آن بايد ديد اين حق را كجا مىبريم؟ با عملمان لباس حق بر آن مىپوشانم يا لباس باطل؟ حال، بايد بنشينيم و فكر كنيم كه از اين پس زندگى را براى چه مىخواهيم؟
آنها كه حق را يافتهاند زندگى را براى شب مىخواهند؛ شب را براى سحر؛ و سحر را براى استغفار و توبه. و زندگى را براى روز مىخواهند تا در آن به روزه بگذرانند. و نيز حيات را براى مردم مىخواهند تا آنجا كه از دستشان برمىآيد مشكل مردمان را حل كنند. چنين زندگىاى زندگى حق و مرگ از آن مرگ حق و برزخ آن برزخى حق است. حق چنين انسانى نيز اين است كه به بهشت برود و بهشت را بر اثر چنين زندگى پر حقيقتى به ارث ببرد:
«قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ. الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ. وَ الَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ. وَ الَّذِينَ هُمْ لِلزَّكاةِ فاعِلُونَ. وَ الَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ. إِلَّا عَلى أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ. فَمَنِ ابْتَغى وَراءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ العادُونَ. وَ الَّذِينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ. وَ الَّذِينَ هُمْ عَلى صَلَواتِهِمْ يُحافِظُونَ. أُولئِكَ هُمُ الْوارِثُونَ».
بىترديد مؤمنان رستگار شدند: آنان كه در نمازشان [به ظاهر] فروتن [و به باطن با حضور قلب] اند. و آنان كه از [هر گفتار و كردارِ] بيهوده و بىفايدهاى روىگردانند، و آنان كه پرداخت كننده زكاتاند، و آنان كه نگه دارنده دامنشان [از شهوتهاى حرام] اند، مگر در [كامجويى از] همسران يا كنيزانشان، كه آنان [در اين زمينه] مورد سرزنش نيستند. پس كسانى [كه در بهرهگيرى جنسى، راهى] غير از اين جويند، تجاوزكار [از حدود حق] هستند. و آنان كه امانتها و پيمانهاى خود را رعايت مىكنند و آنان كه همواره بر [اوقات و شرايط ظاهرى و معنوى] نمازهايشان محافظت دارند. اينانند كه وارثاناند.
صاحبان چنين ديدگاهها و اعمالى به حق متولد شده، به حق معامله كرده، به حق مُرده، و به حق وارد محشر شدهاند. حقشان هم هست كه به بهشت بروند.
بياييد اين زندگى پاك را آلوده نكنيم و حقى را با شهوت نجس نكنيم. قرآن كريم، در آياتى كه خوانده شد، مىفرمايد: وقتى شعله شهوت روشن شد، نگذاريد از حريم خود تجاوز كند:
«وَ الَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ. إِلَّا عَلى أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ».
و آنان كه نگه دارنده دامنشان [از شهوتهاى حرام] اند، مگر در [كامجويى از] همسران يا كنيزانشان، كه آنان [در اين زمينه] مورد سرزنش نيستند.
اگر كسى ازدواج كرده بايد در همان مسير شهوتش را خاموش كند و اگر ازدواج نكرده، بايد مقدارى خود را نگه دارد تا خداوند گشايشى برساند. اگر هم نمىتواند خود را نگه دارد، بايد مسير ازدواج موقت را طى كند تا شهوت افكارش را نگيرد و فكر گناه بر ذهن و وجودش مسلط نشود و چشمش را منحرف نكند. فكر گناه نبايد آن قدر به انسان فشار بياورد كه او را به زنا يا گناهان ديگر آلوده كند.
عالم حق است. شهوت حق است. زن و مرد و ديگر عناصر عالم حقاند. همه چيز در اين عالم حق است؛ لذا از اين سفره هر حقى را كه بر مىداريم بايد به حق مصرف كنيم. سفره از آنِ خداست و ما مهمان او هستيم. چه خوب است حقى را كه از سر اين سفره برمىداريم با خود حضرت حق معامله كنيم! خيال نكنيم معامله با حق نفعش تنها در آخرت آشكار مىشود، زيرا معامله با حق نفعش از همان ابتداى معامله پيداست. نمونه آن نيز انديشه در آيات خداست كه موجب پيدايش يقين و توحيد در انسان مىشود:
«يتولد منه التوحيد واليقين».
تفكر و انديشه انسان را به خدا مىرساند و حركت او را حركت در مسير حق قرار مىدهد. در نتيجه، بيشترين لذت و عالىترين سود را از زندگى مىبرد. انسان بايد فكر كند كه هيچ چيزِ وجودش و آنچه در اختيار او قرار گرفته باطل نيست. لذا بايد براى يافتن حق بينديشد تا براى ظهور حق در وجودش و در غيب درونش، به سرمايه عظيم و پرمنفعتى تبديل شود.
منبع : پایگاه عرفان